١. ترویج و توسعهی زبان فارسی در همهی نقاط آزربایجان
٢.
توسعهی مدارس دولتی فارسیزبان در آزربایجان
٣.
مراقبت در تدریس و تعلیم زبان فارسی در همهی نقاط آزربایجان
٤.
کلیهی معلمین و آموزگاران آزربایجان باید فارس و فارسیزبان باشند، نه این که
خودشان فارسی بلد نباشند
٥.
تغییر معلمین و آموزگاران مدارس آزربایجان و اعزام هر چه سریعتر معلمین فارسیزبان
به جای آنها از تهران به تمام نقاط آزربایجان
٦.
تدریس و تعلیم زبان فارسی باید در مدارس آزربایجان اجباری شود
٧.
معلمان نباید دیگر درسها را به زبان تورکی ترجمه کرده، ارائه کنند
٨.
تأسیس مدارس ابتدایی که فقط خواندن و نوشتن فارسی را به اطفال بیاموزد. مدارس
ابتدایی برای توسعهی زبان فارسی در این ایالت مهمتر از مدارس متوسطه است
٩.
تعیین معلمهها و آموزگاران زن برای تربیت و تعلیم اطفال که از بدو زبان فارسی را
بیاموزند
١٠.
کلیهی مأمورین و کارمندان آزربایجان باید فارس و فارسیزبان باشند، نه این که
خودشان فارسی بلد نباشند
١١.
از چاپ و توزیع کتابهای تورکی جلوگیری شود
١٢.
از ورود اوراق غیر فارسی [تورکی از تورکیه] ممانعت شود
١٣.
از ورود آموزگاران، ماموران و مبلغین تورک [از تورکیه] ممانعت شود
١٤.
ممانعت از تدریس زبان تورکی در مدارس متعلق به تورکیه و مدارس هیئتهای تبشیری در شهرهای
آزربایجان
١٥.
تخصیص بودجهی فوق العاده برای تاسیس و تکمیل مدارس فارسیزبان در آزربایجان و برای
اعزام مامورین و معلمین فارس و گسترش فعالیتهای ادارهی معارف در آن ایالت
١٦.
جلوگیری از فعالیتهای آموزشی و فرهنگی ماموران و مقامات و دولت تورکیه در آزربایجان.
زیرا اهالی تورک خود را با تورکیه همزبان، همفرهنگ و همردیف میدانند
١٧.
تاسیس قرائتخانهها و کتابخانههای فارسیزبان در همهی نقاط آزربایجان
چگونه منسوخ کردن زبان تورکی و جانشین کردن اجباری زبان فارسی به جای
آن به سیاست راهبردی دولت ایران تبدیل شد؟
در
دورهی محمدشاه قاجار بین درباریان تورک و فارس (تاجیکهای غربی) کشمکشی با ماهیت قومی-ملی
جریان داشت (کشمکش تورک-تاجیک، بعدها تورک-فارس). اما جناح تورک بر دربار حاکم
بود. با پادشاهی ناصرالدین شاه، جناح فارس (تاجیکهای غربی) و فارسگرا کم کم دست بالا را در دربار قاجار کسب کرد. بعد از
به قتل رسانیدن امیرکبیر تورکگرا (۱۰ ژانویه ۱۸۵۲) با دسیسهی مهدعلیای فارسگرا
و توطئههای انگلستان، جناح تورک از دربار قاجاری تصفیه شد.
با
ظهور جنبش مشروطهی انگلیسی، فارسها (تاجیکهای غربی) و فارسگرایان علاوه بر
دربار، دیگر ارکان و بدنهی دولت قاجاری را نیز به قبضهی خود درآوردند و برای اولین
بار در تاریخ، توانستند- به جز پادشاه مظفرالدین شاه قاجار و دائرهی کوچک
وفاداران تورکش- بر دربار و کل دولت ایران حاکم شوند. این نوحاکمان که قرنها تحت
حاکمیت تورکان زیسته بودند، در آغاز به سبب مصلحتگرائی و بیتجربهگی و نداشتن
اعتماد به نفس به ستیز علنی با زبان و هویت و ملت تورک در سطح دولت و به طور رسمی نپرداختند
و یا به آن جسارت نکردند.
اما
مقامات عالیرتبهی فارس (تاجیکهای غربی) و فارسگرا پس از تثبیت موقعیت برترشان در دولت و
جامعه، مطمئن شدن از نبود شعور ملی تورک در میان نخبهگان و تودهی تورک در تبریز مرکز
آزربایجان و تهران پایتخت دولت تورک قاجار، و در نتیجه تقویت اعتماد به نفسشان،
در اولین حملهی رسمی و توسط انجمن معارف تهران و انجمن معارف تبریز، تدریس زبان
فارسی در مدارس را اجباری و تحصیل به زبان تورکی را ممنوع و به عبارتی سیاست آسیمیلاسیون
اجباری - رسمی کودکان تورک را آغاز کردند. این حرکت فارسی-تاجیکی و مانقورتیسم
تبریزی، با مقاومت مظفرالدین شاه، پادشاه تورکگرا و دموکرات قاجار روبرو شد. رهبران
و همبندهای انجمنهای خائن معارف تهران و تبریز، که در سالهای آتی به رهبران
جنبش مشروطیت انگلیسی تبدیل شدند، و دیگر فارسگرایان مایل بودند اصل رسمیت زبان
فارسی را هم در قانون اساسی مشروطه و متمم آن بگنجانند. اما بیمناک از مخالفت قطعی
مظفرالدین شاه و در نتیجه امضاء نشدن آن، پیگیر جدی این امر نشدند. به عبارت دیگر،
در سایهی مظفرالدین شاه، قانون اساسی مشروطه و متمم آن بیطرفی نسبی زبانی را مراعات
نمود. (نسبی، زیرا علی رغم رسمی اعلام نشدن در قانون اساسی و متمم آن،
متن این دو فقط به زبان فارسی نوشته شد).
حملهی
دیگر فارسگرایان و مانقورتیسم تبریزی با خیانت انجمن ایالتی آزربایجان - تبریز آمد.
این انجمن با گذاردن شرط دانستن زبان فارسی
و سواد فارسی برای انتخاب شدن در قانون ایالتی پیشنهادی خویش، برای نخستین بار در
تاریخ ایران - در کشوری با پادشاهی تورک و اکثریت جمعیتی تورک و در ایالت سرتاسر تورکنشین آزربایجان- نه به زبان تورکی،
بلکه به زبان فارسی موقعیت زبان رسمی قانونی (دو ژور) و انحصاری عطا کرد و بدین
ترتیب روند زبانکشی و تورکزدائی دولتی-رسمی در ایران هم آغاز شد (بسیاری از سران
خائن انجمن آزربایجان در تهران و انجمن ایالتی آزربایجان در تبریز، مواضع پانایرانیستی
داشتند و بعدها به حامیان فعال دولت تورکستیز پهلوی تبدیل شدند).
با
این همه علی رغم اجباری بودن در حرف تدریس به زبان فارسی پس از مشروطه، در عمل اکثر
نخبهگان و متمولین تورک و مطلق تودهی مردم تورک در سرتاسر تورکایلی و آزربایجان بویژه غرب آن هیچ
علاقهای به زبان و فرهنگ فارسی-تاجیکی، یادگیری آن و تحصیل به زبان فارسی-تاجیکی
از خود نشان نمیدادند. وضعیت به همین منوال بود تا کودتای سوم اسفند ١٢٩٩ (١٩٢٠) رضاخان
- نتیجهی منطقی هرج و مرج و جنگهای داخلی که جنبش انگلیسی مشروطه عامدا ایجاد
کرده بود - پیش آمد و منجر به تغییر تیپولوژی ملی دولت ایران از تورک به ایرانی-فارس
شد.
پس
از کودتای سوم اسفند ١٩٢٠ دولت جدید ایران، که به جز احمدشاه و اطرافیانش از صدر
تا ذیل در تسلط مطلق فارسگرایان و آریاپرستان درآمده بود، در راستای تحقق آمال و
اهداف جنبش مشروطیت تصمیم به «منسوخ کردن زبان تورکی، تغییر دادن زبان تورکها
از تورکی به فارسی و تبدیل زبان فارسی به زبان حقیقی آزربایجان در مدت اندک»
گرفت و مشخصا از سال ١٣٠٢ شروع به اتخاذ تدابیر و انجام اقدامات عملی در این راستا
کرد.
در
دورهی پنجساله بین کودتا و تاسیس رژیم پهلوی، مهمترین اقدامات و تدابیر دولت ایران
برای نیل به هدف اعلام کردهاش «منسوخ ساختن زبان تورکی در مدت اندک»، به
شرحی که خواهد آمد عبارت بود از:
-تاسیس
و گسترش شبکهی مدارس فارسیزبان در آزربایجان و دیگر مناطق تورکنشین،
-اجباری
نمودن تعلیم و تدریس به زبان فارسی،
-تبعید
معلمین و ماموران تورک و تغییر آنها با معلمین و ماموران فارس،
-قدغن
نمودن تحصیل به زبان تورکی و جلوگیری از تدریس به زبان تورکی،
-ممانعت
از نشر و چاپ کتب تورکی،
-جلوگیری
از ورود نشریات و مکتوبات و کتب تورکی از تورکیه و آزربایجان قفقاز.