حاکمیت پشتون در افغانستان و فارس در ایران، عامل مهمی در عقب ماندهگی و غیر مودرن بودن دولتهای این دو کشور است
شباهتی بین افغانستان و ایران از جهت خاستگاه جوغرافیایی قوم حاکم وجود دارد. الان پشتونها-پاتانها، یک قوم جنوبی (از جنوب افغانستان و شمال پاکستان) بر کشور و دولت افغانستان حاکم هستند و این به درجهی معینی باعث عقبماندهگی سیاسی و فرهنگی کل افغانستان و غیر مدنی و غیر مودرن شدن دولت آن شده است. در ایران نیز از دوره ی مشروطیت تاکنون در دورهی جمهوری اسلامی ایران فارسها، یک قوم جنوبی در حاکمیت هستند. رهبران اصلی جمهوری اسلامی ایران عمدتا از مناطق مشهد - تهران - اصفهان - شیراز - کرمان در فارسستان هستند. این هم به درجهی معینی باعث عقبماندهگی سیاسی و فرهنگی کل ایران و غیر مدنی و غیر مودرن شدن دولت آن گشته است.
در حالی که در هزار و چند صد سال قبل از آن تورکها، یک ملت شمالی (از شمال ایران و آوراسیا، اصلا از تورکستان و قفقاز و آسیای صغیر)، در حاکمیت بودند و این باعث میشد ایران همیشه جزئی از جهان همزمان خودش و مرتبط با ملل متمدنتر از جمله در آسیای میانه و قفقاز و آسیای صغیر و اوروپا باشد. حتی نظام پهلوی هم علی رغم خودآریاانگاری و تورکستیز – مانقورت بودنش، یک دولت شمالی و یا دقیقتر دوران گذار از حاکمیت تورکهای شمالی به حاکمیت فارسهای جنوبی بود. مخصوصا با توجه به اصلیت تورک قفقازی پدر و مادر رضا شاه، تورک باکویی بودن مادر محمدرضا شاه، تورک تبریزی و گیلک رشتی بودن والدین فرح پهلوی، تورک زنجانی بودن همسر رضا پهلوی و تورک بودن اکثریت مطلق فرماندهان ارتش مخصوصا در دورهی رضا شاه، ...
اما اکنون دولت ایران، دولتی با تیپولوژی ملی فارسی و رهبران و مدیران اصلی نظام اعم از سیاسی و نظامی و فرهنگی، از منطقهی عمدتا کویری فارسستان هستند. این تیپولوژی قومی فارس نیز باعث شده است که دولت ایران و پوزیسیون و اوپوزیسیونش به تونل زمان وارد و به گذشتههای بسیار دور ما قبل قرون وسطی، بنیادگرایان شیعیاش به ١٥٠٠ سال قبل در زمان امام علی، و سکولارهایش حتی به عقبتر از آن در ٢٥٠٠ سال پیش پرتاب شوند، و با خود مردمان بدبخت ایران را هم به پسروی چندین هزارساله محکوم کنند.
١-مذهب شیعه یک مذهب و در واقع دین ملی ملت فارس است و زبان مقدس خود را فارسی میداند. شیوع شیعهی امامی فارسی در میان تورکها دلیل بر ملی بودن و یا دین فارسی نهبودن شیعهی امامی نیست. صرفا دلیل قبول این مذهب فارسی توسط تورکها و یا آسیمیله شدن تورکها از جنبهی مذهبی در فارسها است. چنانچه یک سوم فارسها هم تورکهای فارسزبان شده، یعنی آسیمیله شده به لحاظ زبانی هستند (مانند موغولهای هزاره و تورکهای قیزیلباش در افغانستان که هم به لحاظ دینی و هم به لحاظ زبانی فارس شدهاند). دولت ایران از دوره ی مشروطیت به بعد تا کنون یک دولت با تیپولوژی ملی فارس است، چونکه زبان فارسی را زبان ملی خود میداند. اساسا جنبش مشروطیت، دولت قاجار را به سبب تورک بودنشان بیگانه و فاقد مشروعیت برای حکمرانی میدانست. مانند امپراتوری تزاری که یک دولت روس، و امپراتوری عوثمانلی که یک دولت تورک بود و یا اسرائیل که یک دولت یهود است. علی رغم آن که در میان مقاماتشان از ملیتهای مختلف وجود داشتند و یا دارند. در ایران هم هیچ شخص تورک که ملیت خود را تورک به داند نهمیتواند در میان مقامات هستهی اصلی و کلیدی نظام وجود داشته باشد.
٢-مقامات هستهی اصلی و کلیدی دولت جمهوری ایران از فارسستان هستند. فارسستان یعنی منطقهی ملی فارسنشین در مرکز و شرق و یا هارتلند ایران، نوعا دارای بارندهگی کویری نسبت به مناطق ملی دیگر از جمله گیلان و تورکایلی که در ریملند قرار دارند است. با مراجعه به یک نقشهی بارندهگی کویری بودن عمدهی سرزمین فارسستان به وضوح دیده میشود.
٣-در اغلب کشورها مناطق حاشیهای لیبرالتر و مودرنتر و غیر مذهبیتر، و مناطق مرکزی و کویری (مخصوصا روستائیانشان) محافظهکار و مذهبیتر هستند. این وضعیت در ایالات متحده و تورکیه هم وجود دارد. در ایران هم همان وضعیت برقرار است و مناطق تورکنشین در حاشیه مودرنتر و لائیکتر، اما مناطق مرکزی (فارسستان) محافظهکارتر و مذهبیتر هستند.
٤-در فارسستان مخصوصا در حاشیهی آن متروپولهایی مانند مشهد و تهران و اصفهان و شیراز وجود دارند که یا پایتخت دولتهای تورک بودهاند و یا در مجاور مناطق تورک قرار دارند. و در نتیجه اهالی فعلا فارسزبان آنها اصلا به لحاظ تباری اکثرا و یا اقلا نصفشان تورکهای فارس شدهاند. اهالی این نوع شهرها که غیر فارسهای فارسزبان شدهاند اما آثار و رفتارهای فرهنگی قومی سابقشان کماکان در آنها دیده میشود، نسبت به فارسهای اصلی که محافظهکارتر و مذهبیترند، دارای فرهنگ لیبرال، دموکرات و غربیتر و مودرنتری هستند[1].
٥-به عنوان نمونه شهر شیراز، پایتخت دولتهای تورک و موغول سالغورلو و اینجو و اهالی آن در قرون گذشته اصلا تورک و تاجیکزبان بود. اصطلاح «تورک شیرازی» یک مجاز نیست، بلکه منعکس کنندهی دموگرافیک قومی آن در گذشته است. وصف شیراز در سفرنامهی تنررو پرتغالی: «اهالی شیراز تورکمانان و ایرانیان هستند. آنها از این لحاظ متفاوتند که تورکها تورکی و فارسها فارسی حرف میزنند.
٦-پیشرفت شهرهای فارسستان و از جمله شهر کویری یزد در دوران دولت مودرن ایران نتیجهی تبعیض و استعمار داخلی و معاملهی سرزمین مستعمره و اشغالی کردن با مناطق غیر فارس و در میان آنها مناطق تورکنشین است. ایالت آزربایجان و ولایت خمسه و نواحی تورکنشین مجاور آنها قبل از مشروطیت اقلا به مدت یک هزار سال پیشرفتهترین منطقه در ایران بود. اما پس از تبدیل دولت ایران به دولت فارس از دورهی مشروطیت به بعد در اثر سیاستهای تبعیضآمیز و استعمار داخلی دولت ایران، مدام در حال پسروی است.
٧-دولت ایران سرمایههای عظیمی در ساختن زیربناها و روبناها و نهادها و موسسات مودرن و دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی و پزشکی و فرهنگی و تفریحی و هنری و .... در شهرهای فارسستان میکند، مراکز و موسسات توریستی هم عمدتا در فارسستان تاسیس میشوند و اغلب تورهای خارجی مستقیما به فارسستان برده میشوند. در حالی که دولت ایران همهی این سرمایهگذاریها و خدمات را از مناطق غیر فارس دریغ میکند. زیرا خود را یک دولت فارس میداند و اعتنایی به میراث تمدنی و فرهنگی و تاریخی تورک نهمیکند، اصلا به وجود تورک و تمدن و فرهنگ و تاریخ تورک در ایران اعتقادی نهدارد و تمام آنها را منکر است،. این وضعیت، ناشی از سیاستهای استعماری دولت ایران، دارای ناسیونالیسم افراطی فارس است، نه یک وضعیت طبیعی و تاریخی.
٨-تنها سرمایهگذاریهای عمدهای که دولت ایران در مناطق تورکنشین میکند تبلیغ فاناتیسم و تعصبات شیعیگری و مراسم محرم و عزاداری و عمرکشان و قمهزنی و سینهزنی و نوحهخوانی و تعزیه که همه بیگانه با فرهنگ ملی تورک هستند و تاسیس حوزههای علمیهی تربیت روحانی بر اساس دین فارسی شیعه حتی در کوچکترین شهرهای تورکنشین؛ و همچنین در اهانتی مستقیم به ملت تورک، برگزاری پی در پی کونگرههای ترویج زبان فارسی و شاهنامهخوانی و نصب مجسمههای شعرای فارس و منحصرا فارسینویس در شهرهای تورک است.
٩-در سالهای اخیر با ساقط شدن یک یک دولت-ملتها و دولتهای شبهفاشیستی در منطقه (بعث در عراق، سوریه، لبنان، لیبی، افغانستان، ....)، اصل مشارکت تمام گروههای ملی-قومی و دینی – مذهبی، در کنار احترام به حقوق و آزادیهای بنیادین بشر، و حقوق و آزادیهای زنان، و جدایی دین از دولت و ... از پیششرطهای اصلی تاسیس دولت مودرن در این کشورها تلقی میشود. ایران موردی استثنائی نیست. در ایران هم، میباید دولت ایران و اوپوزیسیون و پوزیسیون فارس از خواب غفلت بیدار شوند و به طبیعی شمردن حاکمیت انحصاری قوم فارس و دین فارسی شیعهی امامی و تحمیل زبان فارسی و ... پایان دهند. ملل ساکن در ایران، چه شمالی چه جنوبی و چه غربی و چه شرقی، علاوه بر تاسیس حاکمیت خودگردان ویا فدرال هر کدام در مناطق ملی مربوط به خود، میباید به طور مساوی در حاکمیت سیاسی در دولت مرکزی نمایندهگی شده و شریک گردند. زبان سراسری تورکی هم به عنوان یک زبان تاریخا رسمی دوفاکتو، زبان اکثریت نسبی مردمان ایران، و زبان یک ملت موسس (قوُروُجوُ ملّت) در ایران، باید یکی از دو زبان رسمی دولت مرکزی ایران و در سطح کشوری اعلام شود. این چنین است که حرکت دولت و جامعهی ایران به سمت مودرنیته و جهان معاصر و مدنیت میتواند آغاز شود.
[1] در ایران مناطق ملی خود دارای هارتلند (Heartland) و ریملند (Rimland) میباشند. هنگامی که از مقایسهی مناطق ملی تورک و فارس با یکدیگر در رابطه با نقش دین در آنها و یا اسلام تورکی با اسلام فارسی سخن گفته میشود، مقصد مقایسهی هارتلندهای آنها است. اما در مورد فارسستان، متروپولهای حاشیهای مانند تهران، اصفهان، مشهد و شیراز مبنای مناسبی برای قضاوت در مورد رفتارهای دینی جامعهی فارس و اسلام فارسی نیستند. به چند دلیل:
-اینها در ریملند فارسستان قرار دارند که در تماس طولانی هزارساله با جوامع غیر فارس و در راس آنها تورکها بودهاند.
-این شهرها همه به مدتهای طولانی پایتختهای امپراتوریهای تورک (تهران، اصفهان) و یا دولتهای محلی تورک (شیراز، مشهد، کرمان) بودهاند.
-بخش بزرگی از اهالی فارسزبان امروزی این شهرها تورکان فارس شده در قرون اخیراند.
-در این شهرها امروز نیز جمعیتهای قابل ملاحظهی تورک ساکن است.
به دلائل فوق و دلائل بسیار دیگر، خصلتهای دینی و مذهبی متروپولهای حاشیهای در فارسستان، بیش از آن که منعکس کنندهی اسلام فارسی (تاجیکی - تاتی) باشد، به شدت صبغهی تورکی دارد.
اسلام تورکی، اسلام مرزی؛ پاسخی به نقد حیدر شادی
No comments:
Post a Comment