Sözümüz Véblaqları سؤزوموز وئبلاقلاري

Telegram Ķanallarıتلگرام کاناللاري

Dış Bağlantılar ديش باغلانتيلار

Tuesday, September 9, 2025

سه‌ دولت ملی فارس در ایران معاصر: دولت مشروطه، سلطنت پهلوی، جمهوری اسلامی ایران، و یا مراحل تحول دولت حاکم بر ایران از یک دولت تورک به‌ یک دولت فارس

 

سه‌ دولت ملی فارس در ایران معاصر: دولت مشروطه، سلطنت پهلوی، جمهوری اسلامی ایران، و یا مراحل تحول دولت حاکم بر ایران از یک دولت تورک به‌ یک دولت فارس

مئهران باهارلی


در ایران در دوران معاصر سه ‌دولت به ‌لحاظ تیپولوژی ملی فارس وجود داشته‌ است:

الف-دولت مشروطه: ١٩٠٩-١٩٢٥ (۱۲٨٨-۱۳٠٤ ش)، ۱٦ سال

ب-سلطنت پهلوی: ١٩٢٥-١٩٧٩ (۱۳٠٤-۱۳٥٧ ش)، ٥۳ سال

ج-جمهوری اسلامی ایران: ١٩٧٩-تاکنون (۱۳٥٧ ش-تا الآن). ٤٦ سال


دولت تورک قاجار، از تاسیس تا سال ۱٨٩٨: دولت قاجار در نتیجه‌ی کشمکش تاریخی توران – ایران و یا تورک – تاجیک (فارس بعدی) به ‌وجود آمد. آغامحمد خان با بسیج تمام گروه‌های تورک و موغول ساکن در ایران موفق شد دولت قاجار را تاسیس و بدین ترتیب از طرح دولت‌های اوروپایی و روسیه‌ی صلیبی برای ایجاد حاکمیتی ایرانیک بر کشور جلوگیری کند. علاوه‌ بر آغامحمد خان، همه‌ی دیگر سلاطین قاجار، دارای شعور قومی تورک و واقف بر اصلیت تورک و موغول خود بودند. به‌ آن افتخار و از «مشروعیت تورکی» (حق خدادادی حاکمیت بر جهان که به تورک‌ها اعطا شده) برای توجیه حاکمیت خود بر ایران استفاده می‌کردند. در دوره‌ی قاجار شرط اصلی بر تخت سلطنت نشستن شاه‌زاده‌ها، فرزند مادری تورک بودن و یا خلوص نژاد تورکی آن‌ها بود. موقعیت تبریز مرکز تورک‌ایلی به شهر ولی‌عهدنشین و دومین پایتخت ارتقاء یافته‌ بود، اوردو و قوشون تماما تحت کونترول فرماندهان تورک و اکثریت مطلق نظامیان و افواج تورک بود، تورکی زبان اصلی دربار و اوردو و بوروکرات‌ها و تکنوکرات‌های عالی‌رتبه و یک زبان رسمی دوفاکتوی دولت قاجاری بود. حتی تورکی جغتایی نیز تا اواخر سلطنت فتح‌علی شاه ‌یک زبان رسمی دوفاکتو و تا ترور ناصرالدین شاه ‌در ۱٨٩٦ یک زبان پرستیژ برای نخبه‌گان قاجاری بود. نزدیکی و اتحاد با امپراتوری عوثمان‌لی در تمام این مدت سیاست استراتژیک سلاطین قاجار بود. ... در این دوره ‌دولت قاجار دارای تیپولوژی تورک و بنابراین یک دولت تورک بود. هرچند هم‌زمان جریانات ضد تورک، ناسیونالیسم ایرانی - فارسی و باستان‌گرایی ایرانی در میان جامعه‌ی فارس و مخصوصا در میان نخبه‌گان تبریز و مرکز و شرق آزربایجان (و قفقاز) به ‌سرعت در حال رشد بود.

بین ۱٨٩٨ تا ۱٩٠٩، انجمن معارف - حرکت مشروطیت در جنگ با دولت تورک قاجار در حال احتضار: سال ۱٨٩٨-۱٩٠٠ تاریخ آغاز سیاست رسمی «توحید لسانی» یعنی فارس‌سازی ملت تورک (و دیگر ملل غیر فارس) ساکن در ایران توسط تکنوکرات‌های مانقورت و ضد تورک در ایران است. در این سال‌ها انجمن‌های رسمی – دولتی معارف تهران و تبریز، برای اولین بار در تاریخ، در نظام‌نامه‌ها‌ی خود تعلیم و تعلم به ‌‌زبان تورکی در مدارس را ممنوع و زبان فارسی را تنها زبان نظام تحصیلی اعلام و بدین ترتیب مرحله‌ی اول سیاست نسل‌کشی زبانی و ملی تورک در ایران را شروع نمودند. هم‌زمان سران و وابسته‌گان و تربیت شده‌گان پان‌ایرانیست و فارس‌گرای انجمن‌های معارف تهران و تبریز، در میان رهبران حرکت مشروطیت انگلیسی مخصوصا در تبریز جای گرفتند و در تثبیت و تشدید خصلت ضد تورک حرکت مشروطیت، تحمیل فارسی به عنوان زبان ملی توسط دولت مشروطه و تبدیل تبریز به کانون ناسیونالیسم ایرانی فارس‌محور با تمایلات باستان‌گرایانه و نژادپرستانه، نقش تعیین کننده‌ای ایفا نمودند. با این همه ‌در راس دولت قاجار مظفرالدین شاه ‌تورک‌گرا و طرف‌دار پروژه‌ی اتحاد اسلام سلطان عوثمان‌لی قرار داشت، ‌و این دولت مخصوصا «دربار تورک» او دارای صبغه‌ و تیپولوژی ملی تورک بود. در نتیجه برای برهه‌ی ۱٨٩٨-۱٩٠٩ هنوز می‌توان از تعبیر «دولت تورک قاجار» استفاده‌ کرد.

از ۱٩٠٩ تا جنگ جهانی اول، پایان یافتن عملی دولت قاجار و حاکمیت دولت ضد تورک مشروطه: نوع افراطی حرکت مشروطه یک جنبش ناسیونالیستی ایرانی – فارس و قیام گروه‌های ایرانیک بابی، زرتشتی، فارس، پارسی، مازنی، بختیاری، و گیلک بر علیه حاکمیت تورک و تورکمان بر ایران بود. در تاریخ ١٣ ژوئیه ‌‌‌١٩٠٩ (۲۵ تیر ۱۲۸۸ شمسی) تهران پای‌تخت دولت تورک قاجار توسط نیروهای مشروطه‌طلب افراطی انگلیسی‌ و پان‌ایرانیست و ضد تورک (عوامل اطّلاعاتی‌ انگلستان، پان‌ایرانیست‌های باستان‌گرا، ماسون‌ها، تروریست‌های بابی - ازلی، زرتشتیان بومی و پارسی‌های ‌هندوستان، داشناک‌ها و هینچاک‌ها و تروریست‌های ‌ارمنی، قومیت‌گرایان فارس‌، بختیاری‌ها، مازندرانی‌ها، گیلک‌ها، آنارشیست‌ها و تروریست‌های موسوم به‌‌ مجاهدین قفقازی، و تورک‌های‌ مانقورت و خائن مشروطه‌طلب فرقه‌ی‌ دموکرات ایران، انجمن آزربایجان تهران، انجمن غیبی تبریز، ...) به‌ اشغال در آمد و متعاقب آن محمدعلی شاه ‌‌‌از سلطنت خلع و تبعید شد. پس از این تاریخ، سلسله‌ی قاجار اسماً وجود دارد، اما حیات آن و نیز حاکمیّت سیاسی تورک بر ایران عملاً پایان یافته ‌است. این تاریخ، یعنی اشغال تهران و تبعید محمدعلی شاه در سال ۱٩٠٩، تاریخ ظهور دولت ایران به عنوان یک دولت فارس با تیپولوژی ملی فارس است (دولت مودرن فارس: دولت مشروطه‌ + دولت پهلوی + دولت جمهوری اسلامی).

دولت جدید مشروطه‌ی ‌ایران مستقر در تهران دیگر دولتی تورک نه‌بود، بلکه ‌یک دولت فارس و ضدّ تورک بود. زیرا تماماً تحت کونترول و مدیریت انگلستان و عناصر ضدّ تورک قرار داشت و هم در سیاست داخلی و هم در سیاست خارجی مواضع فارس‌گرایانه ‌و ضد تورک اتخاذ می‌کرد. اگر چه‌ سلطان احمد شاه‌ قاجار فرزند ٩ ساله‌ی محمدعلی شاه‌ توسط مشروطه‌طلبان انگلیسی ضد تورک بر تخت سلطنت نشانده ‌شده ‌بود، اما او فاقد اقتدار واقعی بود و چند سال بعد توسط سردار سپه‌ از سلطنت اسمی هم خلع شد. (وضعیتی مانند دولت جمهوری اسلامی ایران که‌ در راس آن پزشکیان تورک و تورک‌گرا قرار دارد، اما تمام ارکان و بنیان و نهادها و گفتمان‌ها و ایدئولوژی – دوکترین صفویسم و سیاست‌های کلان داخلی و خارجی آن، بر اساس فارس‌گرایی و دشمنی با تورک در داخل کشور و در منطقه و جهان، طراحی، تاسیس و اجرا می‌شود).

جنگ جهانی اول و فروپاشی حاکمیت اسمی دولت قاجار: با قرارداد سن پترزبورگ برای ‌تقسیم قلمروی دولت قاجاری ‌در ۳۱ اوت ۱۹۰۷ توسّط انگلستان و روسیه،‌‌ روند سقوط دولت ایران که ‌‌اکنون تحت حاکمیت فارس‌گرایان و نیروهای ‌ضدّ تورک قرار داشت، شتاب بسیار گرفت.

با آغاز جنگ جهانی اول قلم‌روی قاجاری توسط دولتین بریتانیا و روسیه ‌اشغال شد و حاکمیت اسمی و صوری دولت قاجار هم در بسیاری از نواحی کشور از بین رفت. در غرب آزربایجان اوردوها و دیپلومات‌ها و میسیونرهای دولت‌های صلیبی غرب (روسیه، انگلستان، فرانسه، ایالات متحده، ....) و متحدان مسیحی آن‌ها (دسته‌جات مسلح و تروریست‌های آسوری و ارمنی) شروع به ‌کشت و کشتار و قتل عام‌های گسترده‌ی مردم تورک به‌ منظور تغییر دموگرافی و الحاق شمال غرب آزربایجان ‌به ‌‌دولت ارمنی جدیدالتاسیس در قفقاز و تاسیس دولت آسورستان بزرگ به‌ مرکزیت اورمو در جنوب آزربایجان غربی کردند.

در چنین شرایطی بسیاری از مردم تورک‌ایلی اعم از عامی و خواص، به‌ ویژه ‌‌در غرب تورک‌ایلی (سونقور - بیجار – سایین قالا – تیکان ته‌په - سولدوز - اورمو - سالماس – خوی - ماکو) برای حفظ خود در مقابل تهاجمات و تجاوزات روسیه، بریتانیا، فرانسه، و قوای مسلح و تروریست‌های ارمنی‌ و آسوری و اشقیاء کورد، «دخالت کرده» به ‌‌تابعیت عوثمان‌لی در می‌آمدند که ‌به ‌‌معنی تحت‌الحمایه‌‌ شدن و ‌به‌ طور ضمنی الحاق عملی وطنشان به ‌عوثمان‌لی بود.

چاره‌جوئی‌های مرکزگریزانه ‌‌بر اساس تورکیت و تورک‌گرایی:‌ هم‌گام با مردم تورک، طیف‌ گسترده‌‌‌ی جریانات سیاسی و شخصیت‌های ملی تورک، شامل بسیاری ‌از نخبه‌گان تورک‌گرا و طرف‌داران اتحاد اسلام سلطان عوثمان‌لی و مجاهدین تورک مشروطه‌طلب معتدل که ‌هوادار عوثمان‌لی ‌بودند، و تعداد بسیاری‌ از شاه‌زاده‌گان قاجار و مقامات دولتی و نظامی قاجاری، که‌ در صورت ادامه‌ی وضعیت فعلی، فروپاشی حقوقی دولت قاجار را هم حتمی می‌دانستند، آغاز به ‌چاره‌جوئی و ‌جستجوی آلترناتیوهای متنوّع مرکزگریزانه ‌‌بر اساس تورکیت و تورک‌گرایی‌ کردند. مهم‌ترین این آلترناتیوها عبارت بود از:

١- ادغام کلّیت دولت قاجاری با ‌امپراتوری عوثمان‌لی بر اساس اصل مظفرالدین شاهی «یک دولت - یک ملت» (یگانه‌گی و اتحاد قاجار و عوثمان‌لی)، و در این راستا اقدام برای ازدواج سلطان احمد شاه ‌قاجار با یک پرنسس عوثمان‌لی. این طرح که‌ مشابه‌ آن در تاریخ از طرف سولطان احمد بیگ گؤده ‌‌آغ‌قویون‌لو و نادر شاه ‌‌افشار هم مطرح شده ‌‌بود، این بار هم با مخالفت «داماد فرید پاشا» مواجه‌ گشت. علاوه ‌بر آن، این آلترناتیو که ‌ایده‌ی توفیق همدانی و ... بود، آلترناتیوی غیر عملی بود. زیرا پس از حرکت مشروطیت و اشغال تهران توسط مشروطه‌طلبان ضد تورک، دولت قاجار دیگر وجود خارجی نه‌داشت، و حسیات ملی‌گرایانه‌ی ضد تورک و ضد عوثمان‌لی در میان جامعه‌ی فارس و بعضی از ملل ایرانیک (مازنی، گیلک، بختیاری، ....) و مخصوصا جریان مانقورتیسم تبریزی (مشروطه‌طلبان، انجمن غیبی تبریز، دموکرات‌های آزربایجان، آزادی سِتان‌چی‌های بعدی، تورک‌های چپ ایرانی، ....) به‌ شدت گسترش یافته ‌بود. آن‌ها هرگز به‌ حاکمیت دوباره‌ی تورک چه بومی و چه عوثمان‌لی بر خود رضایت نه‌می‌دادند.

۲-طرح انتزاع آزربایجان و خمسه ‌‌از ایران و ادغام و اتحاد مجموع آن دو با قفقاز تحت حاکمیت روسیه‌ی تزاری. این طرح که ‌قبلا روسوفیل‌هایی مانند صمد خان شجاع‌الدوله، ... هم از آن حمایت کرده ‌بودند طرف‌دار چندانی نه‌داشت و محکوم به‌ شکست بود. زیرا روسیه ‌یک دولت اشغال‌گر و صلیبی، از عاملین اصلی قتل عام مردم تورک در غرب آزربایجان و همدان و تمام تورک‌ایلی، و به شدت منفور مردم و نخبه‌گان تورک بود.

۳-طرح انتزاع کل منطقه‌ی تورک‌نشین شمال غرب ایران و یا تورک‌ایلی، و ادغام و اتحاد آن با قفقاز تورک‌نشین و تاسیس یک دولت - تشکیل یک کشور تورک واحد جدید «یئکه ‌‌آزه‌ربایجان - آزربایجان بزرگ» تحت‌الحمایه‌ی عوثمان‌لی مانند خانات تاتار کریمه. این طرح در میان بعضی سیاسیون قفقازی طرف‌دارانی داشت، اما در میان مردم و نخبه‌گان تورک در تورک‌ایلی هواخواه ‌نه‌داشت.

٤-طرح انتزاع کل منطقه‌ی تورک‌نشین شمال غرب ایران قاجاری و یا «تورک‌ایلی»، و ضمیمه ‌کردن آن به ‌‌‌امپراتوری عوثمان‌لی و بدین ترتیب ایجاد «بویوک تورکیا- تورکیه‌ی بزرگ». طبق این طرح تورک‌ایلی تبدیل به ‌یک ایالت در شرق عوثمان‌لی با والی‌گری «پرنس شه‌زاده ‌صباح‌الدین بیگ افندی» می‌شد. ‌مشابه‌ این طرح در تاریخ از طرف ‌‌امیرالامرای‌ آزربایجان «اولامه‌‌ سلطان تکلو» (اولاما سولطان ته‌که‌لی)، «علی ‌بیگ ته‌که‌لی»، «ولی‌خان ته‌که‌لی»، ... که ‌بر علیه‌‌ دولت قیزیل‌باشیه ‌‌(صفویان) عصیان کرده ‌بودند هم مطرح و تعقیب شده ‌بود. این طرح مقبولیت بسیار بیش‌تری داشت، حتی خواست همه‌گانی مردم و نخبه‌گان، زعمای قوم، مقامات دولتی تورک مخصوصاً در غرب تورک‌ایلی از ماکو و خوی و سالماس و اورمو تا بیجار و سونقور و همدان و سنندج بود. اقبال السلطنه ‌‌بیات ماکو، میرزا آقا حاجی بیگ بلوری تبریزی، ... از شخصیت‌های معروف هواخواه ‌‌این طرح در آن دوره‌ بودند.

سال ۱٩۱٨، تاسیس دولت تورک اتحاد، آخرین نمونه‌ی دولت‌مداری تورک در ایران: در این سال رهبر ملی تورک جمشید خان سوباتای‌لی افشار اورمولو «دولت تورک اتحاد» در تبریز را در هماهنگی و استشاره‌ با ولی‌عهد تورک‌گرا محمدحسن میرزا و به‌ حکم او و با کومک نظامی و سیاسی عوثمان‌لی تاسیس کرد. در آن سال‌ها ولی‌عهد محمدحسن میرزا که‌ شخصیتی تورکوفیل بود در برابر دو مرکز تورک‌ستیز یعنی دولت فارس مشروطه‌ مستقر در تهران و پان‌ایرانیست‌های تبریزی (فرقه‌ی دموکرات آزربایجان به ‌رهبری خیابانی) مقاومت می‌کرد. با این وصف دولت تورک اتحاد، اقدامی نه ‌بر علیه ‌دولت تورک قاجار، بلکه‌ قیامی بر علیه ‌دولت پان‌ایرانیست و ضد تورک مشروطه‌ی ایران که‌ عملا به‌ دولت تورک قاجار پایان داده ‌بود و مجری سیاست نسل‌کشی زبانی و ملی تورک در ایران بود، و تلاشی برای نجات اقلا منطقه‌ی ملی تورک در شمال غرب ایران از تسلط و حاکمیت دولت جدید فارس ضد تورک بود. «دولت تورک اتحاد» به‌ صدارت رهبر ملی تورک اورمولو جمشید خان سوباتای‌لی افشار، آخرین حلقه ‌از سلسله‌ی طلائی دولت‌مداری تورک در ایران است. ... اما به‌ دنبال اشغال استانبول توسط ارتش‌های متفقین (بریتانیا، فرانسه، روسیه، ایتالیا، یونان، صربستان، ...) و متارکه،‌ قوای ملی بومی ‌تورک و اوردوی عوثمان‌لی مجبور به‌ عقب‌نشینی از تبریز و تورک‌ایلی و دیگر نقاط ایران شدند و دولت تورک اتحاد از هم فروپاشید. (حکومت ملی آزربایجان در سال‌های جنگ جهانی دوم، محصول توسعه‌طلبی امپریالیستی روسیه‌ی شوروی و تلاش او برای خارج کردن تورک‌ایلی از دائره‌ی نفوذ تورکیه‌ بود و ربطی به ‌سنت دولت‌مداری تورک، و یا نجات ملت تورک ساکن در ایران از اسارت ملی تحت حاکمیت فارس نه‌داشت).

کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹ (۲۲ فوریه‌۱۹۲۱ میلادی): کودتای رضا خان میرپنج با حمایت بریتانیا، و تمام عناصر ضد تورک دوران مشروطه‌ (ازلی‌ها، ماسون‌ها، باستان‌گرایان، پارسی‌های هندوستان، مانقورت‌های مشروطه‌طلب تبریزی و نظامیان مانقورت قفقازی، چپ ایرانی، ....) انجام گرفت. در نتیجه‌ی این کودتا رضا خان با نام سردار سپه نخست وزیر جنگ و پس از مدتی با فرمان احمد شاه ‌رئیس‌الوزرا، و نهایتا فرمانده‌ی کل ‌قوا شد. با انجام این کودتا، آخرین نهاد باقی‌مانده‌ی تورک، یعنی اوردو و قوشون دولت قاجاری هم، تبدیل به‌ یک ارتش فارس و ضد تورک شد و از دست رفت. (بروکراسی و تکنوکراسی دولت قاجار از زمان مشروطیت تماما فارس شده بود). علاوه ‌بر آن، با نخست وزیری سردار سپه، سیاست نسل‌کشی زبانی و ملی تورک از «توحید لسان» عبور کرد، سیستماتیک و نهادینه ‌و سراسری و مبدل به‌ هدف استراتژیک رسمی و دولتی شد.

سال ۱۳٠٤، پایان حقوقی دولت قاجار: در ۹ آبان سال ۱۳۰۴ نماینده‌گان مجلس شورای ملی فرمایشی که ابزاری در دست رضا خان بود با اکثریت آرا، سلطنت قاجار را خاتمه‌ دادند. پس از آن مجلس مؤسسان که اکثریت نماینده‌گان آن دست‌چین و با تهدید نظامی انتخاب شده بودند در ۲۲ آذر ‌۱۳۰۴ رسماً سلطنت قاجار را منحل اعلام و رضا شاه ‌را به ‌پادشاهی ایران انتخاب کردند. بدین ترتیب به ‌دولت قاجار که ‌عملا – دوفاکتو و به طور غیر رسمی از سال ۱٩٠٩ از بین رفته‌ بود و صرفا در اسم وجود داشت، به ‌طور حقوقی – دوژور و رسمی هم پایان داده‌ شد. و مهم‌تر از آن، حاکمیت هزار و دویست ساله‌ی تورک بر ایران خاتمه ‌یافت.

نوت: در تاریخ‌‌نگاری آزربایجانی، روند تبدیل دولت حاکم بر ایران از یک دولت با تیپولوژی تورک به یک دولت با تیپولوژی فارس، سانسور و بازنویسی و با یک ساده‌انگاری کودکانه ادعا می‌شود که گویا شوونیسم فارس یک‌شبه و بعد از آغاز سلطنت رضا شاه شروع شده است. دلیل این تحریف و دروغ‌پردازی آن است که تاریخ‌نگاری آزربایجانی در جوهر خود یک تاریخ‌نگاری صلیبی و پان‌ایرانیستی ضد تورک است که تلاش می‌کند نقش آزربایجان‌گرایان در روند فوق را مخفی نگاه دارد. این خود آزربایجان‌گرایان و مانقورت‌های تورک در تبریز – اردبیل و قفقاز بودند که در طول قرن نوزده مفهوم ملت ایران و ناسیونالیسم ایرانی فارس‌گرا و نژادپرستی ایرانی را ایجاد کردند، در آغاز قرن بیستم در میان رهبران اصلی حرکت مشروطه‌ی انگلیسی و ضد تورک قرار گرفتند، عاملین اصلی در کودتای رضا خان، سپس ساقط کردن سلسله‌ی قاجار، پایان دادن به حاکمیت هزار و دویست ساله‌ی تورک بر ایران و تاسیس سلسله‌ی پهلوی، ممنوع کردن زبان تورکی، طراح و آغاز کننده‌ی سیاست نسل‌کشی زبانی و ملی تورک، و دشمنی و کینه‌توزی با خودنام‌گذاری ملی تورک و هویت ملی تورک و وطن تورک در ایران هستند. و آن‌ها تمام این خیانت‌ها را به اسم آزربایجان و آزربایجان‌پرستی و قبل از تاسیس سلسله‌ی پهلوی انجام دادند.

No comments:

Post a Comment