سرنوشت عبرتآموز قصههای مشدی گلین خانم تورک (١٩٤٨-١٨٧٥)
مئهران باهارلی
TÜRK YIRAVI (HİKÂYE ANLATICISI) GELİN HANIM, TÜRKLÜĞÜ VE ÖYKÜLERİNDE DEDE KORKUT BOYLARI'NDAN İKİ İZDEM (TEMA)
TURKISH STORYTELLER GELİN HANIM, HER TURKISHNESS AND TWO THEMES FROM THE DEDE KORKUT EPIC IN HER STORIES
MÉHRAN BAHARLI
«سؤزوموز، مئهران باهارلینین
یازقالاری توپلوسو» پیتییی، بیرینجی جیلددهن
“Sözümüz, Méhran Baharlının yazqalar toplusu” pitiyinden,
cild I
از کتاب « سؤزوموز، مجموعه مقالات مئهران
باهارلی» - جلد اول
https://independent.academia.edu/MBaharli
https://sozumuz1.blogspot.com/
https://www.facebook.com/profile.php?id=61579230999069
(این نوشته در سال ٢٠٠٧ نوشته شده است. اکنون پس از بازنویسی اساسی، منتشر میشود. مئهران باهارلی)
خلاصه
مشدی گلین خانم یکی از راویان قصهها و افسانههای تورک در اواخر دورهی قاجاری و اوائل دورهی پهلوی است. او که اصلا از قسمت جنوبی تورکایلی، از تورکهای بلوک جاپلق (چاپلاق) و یا سیلاخور واقع در بروجرد (در جنوب ملایر) بود، بیشتر حیات خود را در تهران پایتخت دولت تورک قاجار به سر برده بود. الون ساتون دیپلومات انگلیسی ١١٧ قصهی فارسی گلین خانم را ثبت کرده است. در قصههای گلین خانم علاوه بر کلمات متعدد تورکی و انعکاسات فرهنگ و سنن تورک، دو مضمون از داستانهای حماسی – ملی تورک «دهده قورقوت» هم وجود دارد. این یافته از جنبهی دانشهای تورکولوژی و قورقوتشناسی مهم است و نشان میدهد که حتی در نیمهی اول قرن بیستم در ایران و تورکایلی هنوز داستانهای ملی تورک و به ویژه دهده قورقوت در حافظهی تاریخی خلق تورک حفظ و زنده نگاه داشته شده بودند. قصههای مشدی گلین خانم، جزء میراث فرهنگی و ادبی تورک و تورکایلی هستند و ریشهی قسمت اعظم آنها را باید در فرهنگ ملت تورک و سرزمین تورکایلی که وی بدانها منسوب بود جست. اما ناشرین فارس، آلمانی و انگلیسی این قصهها اشارهای به این حقیقت، و نیز به ملیت تورک گلین خانم نهمیکنند. در این مقاله کلمات و مضامین و سنن تورک منعکس شده در قصههای گلین خانیم، همچنین ملیت تورک او را بررسی کردهام.
اؤزهت:
مهشدهی گهلین خانیم، گئج قاجار و ائرکهن پهلوی دؤنهملهریندهکی تورک اؤیکولهر (حیکایهلهر) و سؤیلهنجهلهرینین (افسانهلهرینین) ییراولاریندان – آنلاتیجیلاریندان بیریدیر. گهلین خانیم تورکایلینین گونئیی کهسیمینده ملایرین گونئینده یئرلهشهن بوروجیرت (بروجرد) بؤلگهسینین جاپلق (چاپلاق) و یا سیلاخور بؤلویو تورکلهریندهن ایدی. آنجاق یاشامینین چوخونو تورک قاجار اهرکلهتینین (دولتینین) باشکهندی تاهراندا (تئهراندا) گئچیرمیشدیر. اینگیلیز اوزلاتقان (دیپلومات) ائلوئل ساتون گهلین خانیمین فارسجا آنلاتدیغی ١١٧ اؤیکوسونو یازییا کؤچورموشدور. گهلین خانیمین بو اؤیکولهرینده چوخ ساییدا تورکجه سؤز و تورک اهکینجی (کولتورو) و گهلهنهکلهرینین یانسیمالارینین یانی سیرا، تورک میللی دستانی دهده قورقوت بویلاریندان دا ایکی ایزدهم (تئما) یئر آلماقدادیر. بو بولقو، تورکولوژی و قورقوتولوژی بیلیملهری آچیسیندان اولدوقجا اؤنهملیدیر و ٢٠نجی یوزایلین ایلک یاریسیندا بیله مرکزی ایران و تورکایلیده تورکلهرین میللی حیکایهلهرینین و اؤزهللیکله دهده قورقوتون تورک خالقینین تاریخی بهللهینده ههله ده یاشادیلدیغینی گؤستهرمهکدهدیر. گهلین خانیمین اؤیکولهری (حیکایهلهری) تورک و تورکایلینین کولتورهل و گؤرکول (ادبی) بیراخیتینین (میراثینین) بیر تیکهسیدیر (پارچاسیدیر). بونلارین کؤکهنی تورک خالقینین اهکینجی و باغلی اولدوغو تورکایلی توپراقلاریندا بولونمالیدیر. آنجاق فارس، آلمان و اینگیلیز یایینجیلار و آراشدیرماجیلار بو گئرچهیه و گهلین خانیمین تورک اولان میلیتینه دهیینمیرلهر. بو یازقامدا (مقالهمده) گهلین خانیمین اؤیکولهرینه یانسییان تورکجه سؤزلهری، تورک گهلهنهکلهری، دهده قورقوت تئمالاری، و اونون تورک میللی کیملییینی اینجهلهدیم.
Özet
Meşedi Gelin Hanım, geç Kacar ve Erken Pehlevi dönemlerindeki Türk öykülerinin (hikâyelerinin) ve söylencelerinin (efsânelerinin) anlatıcılarından ve bir Yırav’dır. Türkili'nin güney kesiminde Melâyir’in güneyinde yerleşen Burucird bölgesinin Silahur veya Çaplak bölükleri Türklerinden olan Gelin Hanım, yaşamının (hayâtının) çoğunu Türk Kacar erkletinin (devletinin) başkenti Tahran'da geçirmişti. İngiliz uzlatgan (diplomat) Elwell Sutton, Gelin Hanım'ın Farsça anlattığı 117 öyküsünü yazıya almıştır. Gelin Hanım'ın bu hikâyelerinde çok sayıda Türkçe sözcük ve Türk ekinci (kültürü) ve geleneklerinin yansımalarının yanı sıra, Türk millî destanı "Dede Korkut" hikâyesinden de iki izdem (tema) yer almaktadır. Bu bulgu, Türkoloji ve Korkutoloji bilimleri açısından son derece önemlidir, ve 20. yüzyılın ilk yarısında bile İran ve Türkili'de Türklerin milli hikâyelerinin ve özellikle Dede Korkut'un Türk halkının târîhî belleyinde (hafızasında) hâlâ yaşatıldığını göstermektedir. Gelin Hanım'ın hikâyeleri Türk ve Türkili'nin kültürel ve görkül (edebî) bırakıtının (mîrâsının) bir tikesidir (parçasıdır). Bunların kökeni, Türk halkının ekincinde (kültüründe) ve âit olduğu Türkili topraklarında bulunmalıdır. Ancak Fars, Alman ve İngiliz yayıncıları bu gerçeğe ve Gelin Hanım’ın Türk olan milliyetine değinmiyor. Bu yazgamda (makâlemde) Gelin Hanım'ın hikâyelerine yansıyan Türk sözcüklerini ve geleneklerini, Dede Korkut izdemlerini (temalarını), ve onun Türk milli kimliğini inceledim.
Abstract
Meşedi Gelin Hanım was one of the narrators of
Turkish stories and legends during the late Qajar and early Pahlavi periods.
Gelin Hanım, a Turk from Silakhur or Chaplaq districts of the Burucird region
in the southern part of Türkili, spent most of her life in Tehran, the capital
of the Turkish Qajar state. Englishman Elwell Sutton recorded 117 stories
narrated by Gelin Hanım in Persian. In the stories of Gelin Hanım, there are numerous
Turkish words and reflections of Turkish culture and traditions. Furthermore,
two themes from the Turkish national epic "Dede Korkut" story are also
present. These findings are of great significance for the fields of Turkology
and Korkutology, as they demonstrate that the national stories of the Turks, especially
Dede Korkut, were kept remained alive in the historical memory of the Turkish
people in Iran and Turkili during the first half of the 20th century. The
stories of Gelin Hanım are an integral part of the cultural and literary
heritage of the Turkish people and the Turkili. Their origins should be traced
back to the culture of the Turkish people and the Turkili lands they belong to.
However, Persian, German and British publishers fail to acknowledge this fact,
and furthermore, conceal Gelin Hanım's Turkish national identity. In this
article, I delve into the Turkish words, traditions, and Dede Korkut themes
present in Gelin Hanım's stories, as well as her Turkish identity.
مقدمه
-مشدی گلین خانم، قصههای خود را، از آنجا
که نگارندهی انگلیسی آنها الون ساتون زبان تورکی را نهمیدانست، به دومین زبانی
که خود میدانست، یعنی فارسی روایت کرده است.
-در قصههای مشدی گلین خانم مضامینی از داستانهای ملی و
تاریخی تورک و به ویژه کتاب دهده قورقوت وجود دارند. این یافته از جنبهی دانشهای
تورکولوژی و قورقوتشناسی فوقالعاده
مهم است.
-قصههای مشدی گلین خانم، جزء میراث فرهنگی و ادبی تورک هستند. اما ناشرین فارس، آلمانی و انگلیسی این قصهها اشارهای به این حقیقت، و نیز به ملیت تورک گلین خانم نهمیکنند.
١-در ایران کتابی منتشر شده است به نام قصههای مشدی گلین خانم، ١١٠ قصهی عامیانهی ایرانی[1]. این کتاب حاوی ١١٠ قصه از مشدی گلین خانم (مهشهدی گهلین خانیمMeşedi Gelin Xanım )، یک قصهگوی تورک است که توسط دیپلومات و رئیس ادارهی اطلاعات وقت دولت بریتانیا در ایران، لارنس پل الول ساتن Laurence Paul Elwell-Sutton بین سالهای ١٩٤٣-١٩٤٧ گردآوری شدهاند. الول ساتون در سال ۱۹۴۳ که ایران تحت اشغال نظامی نیروهای متفقین بود از سوی دولت بریتانیا مأموریت یافت تا صدای انگلیس را در بخشی از رادیو تهران دایر کند. او پیش از این در سالهای ١٩٣٨- ١٩٣٥ در شرکت نفت ایران و انگلیس در آبادان، بین سالهای ١٩٣٨- ١٩٤٣ در رادیو بیبیسی به عنوان متخصص زبان فارسی و ویراستار بخش شنوندهگان عربی، و از ١٩٤٣ تا ١٩٤٧ در سفارت بریتانیا در تهران به کار مشغول بود.
علی جواهر کلام پسر عموی شوهر دوم گلین خانیم، یک روزنامهنگار و دیپلومات بود (مدتی سفیر ایران در شوروی، آشنا به زبانهای انگلیسی و روسی، و مدیر روزنامهی هور). هنگامی که رادیو تهران تاسیس شد علی جواهر کلام که با آن همکاری داشت، چند هفته گلین خانم را با دوروشکه به رادیو میبرد و بدین ترتیب به مدت چند هفته قصههای او از رادیو پخش شد. علی جواهر کلام اغلب گلین خانم را به منزل خود در خیابان اکتابان برای قصهگویی در مهمانیها هم میبرد. الول ساتن با جواهر کلام دوستی نزدیک داشت و به خانهی وی رفت و آمد میکرد. دوستی ساتون با جواهر کلام و رفت و آمدش به خانهی او، موجب آشنایی ساتون با گلین خانم شد. ساتون در یکی از ضیافتها با گلین خانم یک پیرزن هفتاد سالهی تورک آشنا شد. در این مواجهه، گلین خانم که ساتن را بسیار کمحرف یافت، شروع به گفتن قصهی «شرط بندی سکوت» برای او کرد. ساتون ارزش و اهمیت این گنجینهی فرهنگی را دریافت.
گلین خانم تورک گنجینهای از قصههای عامیانه و لطیفهها را در حافظه داشت و به هر مناسبتی یکی از آنها را تعریف میکرد. او به گفتهی خودش قادر بود یک سال تمام قصه تعریف کند، بدون آنکه حتی یکی از قصهها تکراری باشد. خانوادههای سرشناس همواره قدم گلین خانم را گرامی میداشتند و او شهرت به سزایی به عنوان گویندهی قصههای عالی و سرگرم کننده کسب کرده بود. ساتون در پی جمعآوری قصههای گلین خانم، که آنها را به بیش از یک هزار متن برآورد میکرد، برآمد. او که از ۱۹۴۳ تا ۱۹۴۷ در طول چهار سال گلین خانم را در هر هفته در خانهی دوستان خود ملاقات میکرد، مجموعاً ۱۱۷ قصه را همچنان که گلین خانم میگفت با دست بر روی کاغذ مینوشت. زمانی که ساتون گلین خانم را ملاقات کرد، گلین خانم به علت پیری و فرسودهگی دیگر نهمیتوانست کار کند. در مراسم تودیع الول ساتن که در پارک دانشجوی فعلی برگزار شد گلین خانیم قصهای گفت. یک سال بعد از خروج ساتون از ایران، در سال ١٩٤٨، گلین خانم در سن ٧٣ سالهگی فوت نمود.
هرچند حدود دو دهه پیش از آن، آرتور کریستینسن و هنری ماسه دو ایرانشناس اوروپائی، تعدادی از داستانهای مردمی به فارسی را گردآوری کرده و منتشر ساخته بودند؛ اما ثبت ۱۱۷ قصه که به زبان عامیانه گفته و نوشته شدهاند، پدیدهای جدید در فولکلورشناسی فارسی بود. جمعآوری و نشر قصههای گلین خانم باعث شد ساتون که زبانهای عربی، ارمنی و پهلوی را نیز میدانست در ١٩٥٢ کورسی استادی زبان فارسی دانشگاه ادینبرا در اسکاتلند را کسب و تا ١٩٨٢ در آنجا تدریس کند.
مشدی گلین خانم (مهشهدی گهلین خانیم) متولد یکی از روستاهای تورک در ناحیهی چاپلاق (جالبق) و یا سیلاخور در بروجرد (جنوب ملایر)، واقع در جنوبیترین قسمت تورک ایلی بود. او تاریخ دقیق تولد خودش را نهمیدانست. بنا به گفتههای تنها فرزندش حسین خاکی، گلین خانم از سنین نوجوانی همراه اولیای خود در تهران ساکن بوده است. هنگامی که فرزندش در سال ١٩١٦ بهدنیا آمد گلین خانیم تقریبا چهل ساله بود. مدتی بعد شوهرش فوت کرد. پس از فوت همسرش با مرد دیگری با نام «شیخ باقر شیخالعراقینزاده عراقی» که اصلاً اهل عراق بود ازدواج کرد. همسر دوم گلین خانم نوهی شیخ عبدالحسین - صاحب مسجد تورکها در محلهی پاچنار (به تورکی «محلّه بازاری») - بود. او زمانی از طرف ناصرالدین شاه قاجار، کار طلاکاری گنبد کاظمین عراق را به عهده گرفته بود. گلین خانم در سال ١٩٣٤ همراه همسر دوم و فرزندش به عتبات عالیات در عراق رفت. شیخ باقر قصد ماندگار شدن در آنجا را داشت. اما گلین خانم با این امر موافق نهبود. شیخ باقر، همسر و فرزند خود را به ایران برگرداند و پس از جدایی از او به عراق بازگشت. گلین خانم بقیهی عمر خویش را به همراه فرزندش به تنهایی در تهران گذراند. در این مدت وی خیلی کم از تهران خارج شد و فقط چند بار برای زیارت اماکن مقدس شیعی به شهرهای نجف و کربلا و مشهد و ... رفت. او زندهگی خود را به عنوان دایه با مراقبت از فرزندان خانوادههای ثروتمند و اعیان تهران تامین مینمود.
نام و عنوان تورکی گلین خانیم:
گلین - گهلینGelin در نام گلین خانیم به معنی عروس و یا به زیبائی عروس نامی تورکی است. این کلمه بنا به بعضی از تورکیشناسان از مصدر گهلمهک به معنی آمدن (به خانهی داماد، مانند کلمهی «قالین» و محرف آن قالی به معنی فرش از مصدر قالماق که از طرف عروس به خانه ی داماد برده میشود)، و بنا به بعضی تحقیقات جدیدتر از مصدر کهلهمهک نامزد کردن (خواستگاری، نامزد کردن برای ازدواج، در اصل دعوت کردن، خواندن، صحبت کردن، ....) است[2]؛ کلمهی گلین و فورمهای گوناگون آن در زبانهای متعدد باستانی و معاصر تورکیک و تونگوس-مانچو وجود دارد و بنابراین یک کلمهی آلتائیک است[3]. کلمات آتی در زبانهای تورکیک همریشه با گلین هستند: کهلیشمهک (دختر خواستن، خواستگاری. تورکی قارائیم، تاتاری کریمه)، گهلهچی (خواستگار، قوموق)، کهلهچی (خواستگار، بالقار)، کالاسماق (دختر خواستن، چوواشی)، ...[4]
طبق سنن قاجاریه، «گلین» عنوانی رسمی بود که به اولین همسر عقدی شاهزادهگان قاجاری، که از خاندانهای بزرگ و قدیمی معمولاً تورک انتخاب میشدند، تعلق میگرفت. ازدواج شاهزادهگان قاجاری با گلینهای تورک با مراسم رسمی مفصلی همراه بود. چنانچه جشن عروسی عبدالله میرزا با گلین خانم دختر سلیمان خان قاجار قۇوانلو هم در سال ١٨١١ طی یک مراسم باشکوه رسمی، هنگامی که دربار قاجار به رسم سفر ییلاقی سالانه، در «فغفور آلان» و یا «قونقور اولهنگ» (چمن سلطانیه) اوردو زده بود، در آن محل برگزار شد[5].
خانیمXanım فورم مونث خانXan تورکی و به معنی بانو، و همریشه با عنوانهای «قان-خان» و «قاغان-خاقان»[6] است.
-ترکیبات گلین خانیم به معنی بانوی عروس و مشدی گلین خانم (مهشهدی گهلین خانیمMeşedi Gelin Xanım ) با تقدم صفت بر موصوف، هر دو ترکیباتی تورکی هستند.
تورکیت موجود در قصههای گلین خانیم
تک تک قصههای گلین خانیم دارای سرنخهائی است که به وضوح نشان میدهند زبان مادری وی تورکی است:
- فارسیای که گلین خانم به کار برده، «فارسی تورکها» و یا لهجهی تهرانی زبان فارسی ایجاد شده توسط تورکها در دورهی فتحعلی شاه قاجار و بعد است.
- تعبیرات خاص زبان و فرهنگ تورک، تلفظ کلمات فارسی به سبک تورکی، کلمات تورکی به کار رفته، مضامین داستانهای ملی-تاریخی تورک مانند دهده قورقوت، ....
-نقالی و قصهگوئی و راویگری زنان پدیدهای عادی، معمول و مقبول در فرهنگ و جامعهی تورک است، اما پدیدهای کمابیش غیر عادی، غریب و نادر در فرهنگ و جامعهی فارسی (تاجیک دورهی قاجار) است.
-در قصههای گلین خانیم موضوعات معمول قصههای تورک آن دوره از قبیل شاهان، داستانهای عشقی مردمی، روابط اروتیک بین زن و مرد، نکتههای اجتماعی، ظلم قدرتمندان، فقر و دارائی، موجودات فوق طبیعی و .... مطرح میشوند.
-در این قصهها، گروههای قومی و اتنیکی و منطقهای (تورک، عرب، یهودی، مازندرانی، رشتی - گیلگ، اصفهانی - فارس، ...) به طرزی مثبت تصویر میشوند. این نیز از خصوصیات مهم فرهنگ عامهی تورک است.
-از ١١٧ قصهی جمعآوری شده توسط الول ساتون، هشت قصه به گفتهی او به سبب احتمال «مغایرت آنها با اعتقادات برخی از طبقات جامعه» به هنگام چاپ کتاب حذف شده است. احتمالا منظور او از «برخی از طبقات جامعه» جامعهی فارس، و قصههای حذف شده داستانهائی با مضامینی مانند شراب – مشروب - عرق، مجالس موسیقی - طرب، روابط اروتیک بین زن و مرد، رفتارهای آزادانهی زنان و ... هستند. این مضامین بخشی طبیعی از ادبیات تورک (هم عامه و هم الیت) که نوعا دنیوی و سکولار است میباشند، اما در فرهنگ و فولکلور اساسا محافظهکار فارسی (تاجیک قبلی) عموما مستهجن شمرده میشوند.
بعضی از کلمات، پیشوندها و پسوندهای تورکی، تورکیسمها و مکالمات تورکی در قصههای گلین خانیم
گلین خانیم در قصههای خود کلمات و ترکیبات تورکی بسیار به کار برده، و در دو داستان عبارات و جملات تورکی را نیز روایت کرده است.
کلمات تورکی: آخور (آخیرAxır )، جلو (جیلاوCilav )، جورCür ، اطاق (اوتاقOtaq )، چاقو (چاققیÇaqqı )، تکه (تیکهTike )، سوگلی (سئوگیلیSévgili )، خورجین (خورجونXurcun )، یالYal ، آق (آغAğ )، کوچک - کوچیک (کیچیکKiçik ، کوچوکKüçük )، جارچیCarçı ، قراول (قاراوولQaravul )، چادر (چادیرÇadır )، سیخ (سوخSox )، قاشق (قاشیقQaşıq )، کچل (کئچهلKéçel )، قشنگ (قهشهنگQeşeng )، چلیکه (چهلیکÇelik )، اطاق مطاق (اوتاق موتاقOtaq motaq )، قورباغه (قورباغاQurbağa )، جارCar ، آشAş ، قطار (قاتارQatar )، قابQab ، چلو (چیلاوÇilav )، ایلچی (ائلچی Élçi)، باشماقچیBaşmaqçı ، چلاق (چولاقÇolaq )، تومن - تومان (تومهنTümen )، الاغ (اولاقUlaq )، قالی (قالینQalı )، عالی قاپو (عالی؟ اولو؟ آلا؟ قاپیAla? Ulu? qapı )، دیلماجDilmac ، آللهوردی خان (آللاهوئردی خانAllahvérdi Xan )، قوچQoç ، خدنگ (خهدهنگXedeng )، دودکش (دودTüt )، اجاق (اوجاقOcaq )، داروغه (داروقاDaruqa )، چماق (چوماقÇomaq )، خانم (خانیمXanım )، قیمه (قییماQıyma )، ته (تهکTek )، جغه (جیقاCıqa )، اردو (اوردوOrdu )، ینگه - ینگم (یئنگهYénge )، آقاAqa ، یراق (یاراقYaraq )، یواش (یاواشYavaş )، قازQaz ، قاطی (قاتیQatı )، قماش (قوماشQumaş )، جوال (چووالÇuval )، داداشDadaş ، موللاباجیMollabacı ، آخوند (آخیت Axund)، بشقاب (بوشقابBoşqab )، نهنهNene ، قاطر (قاتیرQatır )، دنگ (دانگDang )، آقاجانAqacan ، قشون (قوشونQoşun )، قالیچه (قالیچاQalıça )، کاکل (کاکیلKakıl )، تیول (تویولTuyul )، بقچه (بوخچا Boxça)، ترک (تهرهکTerek )، آلتیAltı ، اوچه (اوچوÜç )، یاخچیYaxçı ، بیر Bir، من (مهن)Men ، سهنSen ، اطراق (اوتوراقOturaq )، قاچQaç ، نوکر (نؤکهرNöker )، سکو (سهککیSekki )، تورTor ، یواشکی (یاواشYavaş )، چپوک - چپوق (چوبوقÇubuq )، علو - الو (آلاو Alav)، بزک (بهزهکBezek )، قنداق (قونداقQondaq )، مشتلق (موشتولوقMuştuluq )، ترمه (تیرمهTirme ، دورمهDürme )، کلنگ (کولونگKülüng )، توپTop ، قیچی (قایچیQayçı )، آجیلAcıl ، چکش (چهکیچÇekiç )، سرکه (سیرکهSirke )، قاچاقQaçaq ، قزوینQezvin ، آنتیکه (اهندیکEndik )، الک (اهلهکElek )، دائی (داییDayı )، کشیک (کئشیکKéşik )، آذوقه (آزیقAzıq )، دوشک (دؤشهکDöşek )، توتک (دودوکDüdük )، جل (چولÇul )، پلاس (پالازPalaz )، پارچه (پارچاParça )، سوراغ - سراغ (سوراقSoraq )، عرق (آراقیAraqı )، طپید (تهپ.مهکTepmek )، قرق (قوروقQoruq )، خاتون (خاتینXatın )، یواش یواش (یاواش یاواشYavaş )، کپ (کوپKüp )، کوچلو (کیچیلیKiçili ، کوچولوKüçülü )، قورمه (قاوورماQavurma )، کمک (کؤمهکKömek )، ایاقچی (آیاقچیAyaqçı )، تپول مپول (توپول موپولTopul mopul )، یخه (یاخاYaxa )، جناق (جیناقCınaq )، یاغیYağı ، کوچKöç ، یونجه (یونجاYonca )، یابو (یابیYabı )، گلیم (کیلیمKilim )، قاتق (قاتیقQatıq )، خانباجی (خان باجیXan bacı )، دوساقبون - دوستاخ بان - دوستاق بان (دوستاقDustaq ، توتساقTutsaq )، تاقار (داغارDağar )، تفنگ (توفهکTüfek )، پالون (پالانPalan )، بارگاه (باراقاBaraqq )، یدک (یهدهکYedek )، قاطرچی (قاتیرچیQatırçı )، گهزمهGezme ، دوساق خونه - دوستاق خانه (دوستاقDustaq ، توتساق Tutsaq)، بر بر نگاه کردن (بهر.هلتمهکBer.eltmek )، قابچی - قاپوچی - قابجی (قاپیچیQapıçı )، کُجَی (گؤیجهGöyce ، مهره آبی)، چلنکار - کلنجار (کهلهنجهرKelencer )، داغون (داغینDağın )، کتک (کؤتهکKötek )، سوغات (ساوقاتSavqat )، الدی (ائیلهدی Éyledi)، کماجدون (کوماجKomac )، شلوغ (شولوقŞuluq )، چارقد (چارقاتÇarqat )، تشر (داشارDaşar )، شنگول منگول (شهنگول مهنگول)Şengül mengül ، سنو چه (سهنه Sene)، چوخÇox ، یخ (یوخYox )، پشریپدی (پیشیریپدیرPişiripdir )، کیمKim ، قارداشQardaş ، قوم Qum، کرشمه (قیریشما) Qırışma، دهره Dere، سماور – ساماوار Samavar، جنگاله (جنگCeng )، جنگال (جنگCeng )، چلیکه (Çelik)، چلغوز (Çelğüz)، داغون شدن (Dağın)، دماغ چاق (Çağ, Sağ)، بامبی – دوبامبی (Bombaça)، هوار (Havar)، تایه (دایهDaya )، نویان (Noyan، به شکل امیر یونان نوشته است)، ... .
پسوندها و پیشوندهای تورکی: آ-a (مخفف آغا. در آبجی، آمیرزا، آحسین، ...)؛ -جانcan (عظیم، عزیز. در ترکیبها: آقاجان، ...)؛ -باشیbaşı (در حمالباشی، حکیمباشی، معمارباشی)؛ -چیçi (در باشماقچی، آیاقچی، جارچی، قاپیچی، قاتیرچی، مویانچی، ایلچی، قهوهچی، پوستچی، موزیکچی، شکارچی)؛ -قلیqulu (قولو. در حسینقلی، ممدقلی)؛ -باجیbacı (در آبجی، خانباجی، ملاباجی)
تورکیسمها: (کلمات با منشاء غیر تورکی که از زبانهای دیگر توسط زبان تورکی وارد زبان فارسی شدهاند): دوروشکه، چمدان، اسکناس، پول (فلوس)، چای، پلو (پیلاوPilav )، ختن (خیتای)، قمپز (قومپوزQompoz )، میونجی (مویانچیMuyançı )، ...
مکالمات تورکی: گلین خانیم در دو قصهی خود، مکالمات تورکی را نیز آورده است. اینها به دلیل تورکینهدانی ساتون فوق العاده نادرست و مغلوط ثبت شدهاند، زیرا الول ساتن که گفتههای مشدی گلین خانیم را می نوشت، به زبان تورکی آشنایی نهداشت:
١-در قصهی "غول و آدم دو سره": "ترک در آمد گفت: قارداش چورک هاردادیر؟ (نونها کو). اصفهانیه در آمد گفت که: آلتی که پنج بیشتر ننی، یکیش که در عدم ننی، یکیش هم من کردم زغنبوت[7]. حالا اوچه دانهدی، بیا قسمت الدی. ترکه گفت: یاخچی، بیر دانه من، بیر دانه سن، بیر دانه من. باخ چی سن، خیلی با انصاف وی، بش دانه چورک، بیر دانه من، به منزل خواهیم رسید".
این متن میتواند به این صورت تصحیح شود: «تورک درآمد، گفت: قارداش! چؤرهک هارادادیر؟ (نونها کو؟). اصفهانیه درآمد گفت که: آلتی (؟) که پنج[دهن] بیشتر ناندیر، یکیش که در عدم ناندیر، یکیش هم من کردم زغنبوت. حالا اوچ دهنهدیر. بیا قسمت ائیله! تورکه گفت: یاخچی. بیر دهنه مهنه، بیر دهنه سهنه، بیر دهنه مهنه، یاخچی. [اصفهانیه گفت:] سهن خیلی باانصاف [وئردین]. بئش دهنه چؤرهک[دهن]، بیر دهنه مهنه. به منزل خواهیم رسید».
٢-در قصهی "تاجر و سه تا زن نشونهدارش": "مرتیکه درآمد گفتش که بو کوفته لری کیم پشریپدیر؟ زن وسطی گفتش که بو خانم نازه پشریپدیر، یعنی اینو خانم ناز درست کرده. چوخ یاخچی پشریپدی ها. فوری زن وسطی گفت: یخ یخ، منی پشریپدی".
این مکالمهی تورکی میتواند به این صورت تصحیح شود: «مرتیکه درآمد گفتش که بو کوفتهلهری کیم پیشیریپدیر؟ زن وسطی گفت که بو خانیم نازه پیشیریپدیر. یعنی اینو خانیم ناز درست کرده. چوخ یاخچی پیشیریپدیر ها. فوری زن وسطی گفت: یوخ یوخ. مهن پیشیریپدیم».
کلمات تورکی این دو مکالمه: قارداش (برادر)، چورک ← چؤرهک (نان)، هارادادیر (کجاست)، آلتی؟ (شش)، ننّی← ناندیر (نان است)، اوچه ←اوچ (سه)، الدی ←ائیله! (بهکن)، یاخچی (خوب)، من ← مهنه (به من، برای من)، سن ← سهنه (به تو، برای تو)، کیم (چه کسی)، پشریپدیر ← پیشیدیپدیر (پخته است)، کوفتهلهری (کفتهها را)، ها! (ندا)، یخ ← یوخ (نه)، پشریپدی ← پیشیریپدیم (پختهام).
یپدیلی - ماضی بعید قطعی: فورم پیشیریپدیم که احتمالا در این مکالمات استفاده شده، فورمی
است که در نواحی شمالی و مرکزی تورکایلی فراموش، اما در نواحی جنوبی تورکایلی،
همچنین ایران مرکزی همچنان رایج است. این دلیل دیگری است بر آن که گلین خانیم اصلا
از قسمتهای جنوبی تورکایلی بوده است.
صرف یپدیلی مصدر گئتمهک: گئدیپدیم،
گئدیپدین، گئدیپدی؛ گئدیپدیک، گئدیپدینیز، گئدیپدیلهر
صرف یپدیلی مصدر پیشیرمهک: پیشیریپدیم، پیشیریپدین، پیشیریپدی؛ پیشیریپدیک، پیشیریپدینیز، پیشیریپدیلهر
مضامین دو داستان کتاب دهده قورقوت در قصهی گلین خانیم تورک
در میان قصههای گلین خانم قصهای با نام "عزرائیل و پسر نجار" وجود دارد. مضمون این داستان کوتاه، به ویژه مواجهه با عزرائیل، پدر و مادری که حاضر نهمیشوند جان خود را برای نجات پسرشان بهدهند، تازه عروسی که حاضر است به جای شوهرش جانش را به عزرائیل بهدهد، ... عین یکی از داستانهای کتاب دهده قورقوت با نام "دوخا قوجا اوغلو دهلی دومرول بویو" است.
همچنین در این قصه جملهای در بارهی سرزنش و بدنامی عروس وجود دارد که مشابه جملهای از یک داستان دیگر کتاب دهده قورقوت با نام "اوشون قوجا اوغلو سئگرهک بویو" است. در این داستان دهده قورقوت، عروس که هنوز وارد گردک نهشده و بنابر این طبق سنن تورک نهمیبایست با پدر و مادر شوهرش صحبت کند، خطاب به آنها میگوید: "قدمی قوتسوز گهلین دییینجه، اوتسوز گهلین دئسینلهر» (به جای آن که مردم مرا عروس بدقدم بهنامند، بهتر است عروس بیحیا نامیده شوم). در داستان گلین خانم به طرز مشابهی گفته میشود "دختر که عروس بود آمد، گفت: فردا به من میگویند بدقدم بودم، ... جان من را بهگیر تا راحت شوم، سرزنش مردم را نهشنوم".
گلین خانمِ آشنا به داستانهای دهده قورقوت، مضامین دو تای آنها (دادن جان عروس به جای جان داماد به عزرائیل از دوخا قوجا اوغلو دهلی دومرول بویو؛ بدنامی عروس از اوشون قوجا اوغلو سئگرهک بویو ) را در یک قصه ترکیب کرده است. وجود این دو مضمون دهده قورقوتی در قصههای گلین خانم، نشان میدهد که حتی در نیمهی اول قرن بیستم در ایران و تورکایلی هنوز داستانهای ملی تورک و به ویژه دهده قورقوت در حافظهی تاریخی خلق تورک حفظ و زنده نگاه داشته شده بودند. و نیز این که گلین خانم خود یکی از راویان افسانهای تورک مانند دهده قورقوت است که آن داستانها و قصههای تورک را نسل به نسل و سینه به سینه به عصر ما منتقل کردهاند. این یافته از جنبهی دانشهای تورکولوژی و قورقوتشناسی فوقالعاده مهم است و دلیل دیگری است بر این که ریشهی قسمت اعظم داستانهای گلین خانم را باید در فرهنگ ملت تورک و سرزمین تورکایلی که وی بدانها منسوب بود جست.
مخفی نمودن هویت تورک گلین خانیم و قصههایش
منابع فارسی، ایضا ناشرین و محققین اوروپایی (آلمانی، انگلیسی، ...) همان گونه که هیچ اشارهای به هویت قومی - ملی تورک هیچکدام از دیگر شخصیتهای تاریخی و معاصر نهمیکنند، در صدد مخفی نمودن هویت قومی - ملی تورک گلین خانم و مملکت وی که تورکایلی بود هم بر آمدهاند. مثلا در نشرهای فارسی عباراتی مانند این دیده میشود: "معلوم نهبود از کجا میآید ... معلوم هم نیست که اهل کجا بود، اما با توجه به نام گلین و از آنجا که زبان تورکی را خوب میدانست، بهنظر میرسید که از شمال غرب ایران میآید ...؛ احتمالا از اهالی شمال غرب ایران بود، چون با مقدمات زبان تورکی نیز آشنایی داشت. ...؛ گلین خانم از سنین نوجوانی همراه اولیاء خویش در تهران ماندگار شده است...؛ از مدتها پیش در جنوب تهران زندگی میکرد".
بر خلاف این ادعاها، گلین خانیم تورکی را و مقدمات آن را یاد نهگرفته بود، زیرا یک تورک و از تورکایلی بود و تورکی را طبعیتا میدانست:
١- گلین خانم قسمت اعظم عمر خود را در تهران پایتخت دولت تورک قاجار واقع در مرز جنوب شرقی تورکایلی - فارسستان گذرانده بود. او در داخل شهر تهران نیز در منطقهی عمدتا تورکنشین آن ساکن بود. در دورهی قاجاری اساس تورکهای منطقهی تهران را - که در حد جنوب شرقی منتهی الیه منطقهی ملی تورک شمال غرب ایران و یا تورکایلی قرار دارد - طوائف افشار (آفشار)، شاهسون (شاهی سئوهن)، قاجار، بیات (بایات) و خلج تشکیل میدادند. در دورهی قاجار، دهات اطراف تهران از قبیل کن، کن سولوقان، تجریش، واریش، وردیش یا وردیچ و قزیل حصار ورامین، قرچک، ترکمن ده، ... تورکنشین و دارای اکثریت جمعیتی تورک بود. در این دوره اکثریت مطلق اهالی داخل متروپول تهران مخصوصا شمال و غرب و جنوب آن هم تورک بود. چنانچه روشنی بیگ دیپلومات عوثمانلی که در آن تاریخ در تهران بوده در بارهی این شهر میگوید: "شهر طهران بیشتر به یک شهر تورک شبیه است، فارس در آنجا کم است". (سخنرانی روشنی بیک در کانون تورک (تورک اوجاغی) استانبول-١٩٢٣). بنابراین این نواحی جزئی و قسمتی از منطقهی ملی تورک و یا تورکایلی هستند[8].
٢-گلین خانم یک تورک، احتمالا از روستاهای تورک بلوک چاپلاق (جاپلق) و یا بلوک سیلاخور بروجرد (جنوب ملایر) واقع در جنوبیترین منطقهی ملی تورک در شمال غرب ایران - تورکایلی بود. تورکها در ناحیهی بروجرد حضوری قوی دارند: "در شهرستان بروجرد مردم به زبانهای تورکی یا لوری صحبت میکنند. شرق شهرستان بروجرد همه تورک هستند و در غرب تورکان و لورها مخلوط زندهگی میکنند... به عقیدهی صاحب معجمالبلدان ... خاک بروجرد اولا منقسم به سه بولوک میشود و یکی از آن سه بولوک جاپلق است و جاپلق را نیز چهار بولوک میباشد: بولوک حمزهلو، بولوک بیات، بولوک ایقرلو، بولوک پشته. جاپلق از حیثیت هوا ییلاق و جمعیت آن تقریباً هفده هزار نفر است و مسافت آن تا شهر بروجرد دوازده فرسخ میباشد که تمام راه را از خاک سیلاخور و بختیاری عبور میکنند. زبان سکنه تورکی است" (ارسلان قشقایی: تورکان چاپلق را بهتر بشناسیم، پیچ قشقایی سسی). همچنین "استان لورستان: شهرستان بروجرد مرکب است از لور – تورک (روستاهای شرق بروجرد همه تورک هستند)؛ شهرستان دورود مرکب از سیلاخوری – تورک (روستاهای شمال دورود همه تورک هستند)؛ شهرستان ازنا تورک– لور؛ شهرستان الیگودرز لور – تورک (شهرکهای چمن سلطان و اباذر تورک هستند". .... «در چند روستای حاشیهی شمالی سیلاخور نیز زبان تورکی رواج دارد».
قصهها و افسانههائی که گلین خانیم روایت کرده جزئی از میراث فرهنگی تورکاند.
همان گونه که ناشران قصهها در مقدمهشان یادآوری کردهاند "مردمشناسان میگویند که قصه جزء مهمی از میراث فرهنگی هر ملتی به شمار میرود و شواهد بنیادی در بارهی مشخصات سنتی فرهنگی که از آن برخواسته است میدهد. محققین برای شناخت خلق و خو، شیوهی زندهگی، ارزشهای سنتی و پسزمینههای فرهنگی و روانشناختی یک ملت و سرزمین، قصهها و داستانهای عامیانهی آنها را از پایههای مهم پژوهشی به شمار میآورند".
با حرکت از این نقطه، آنچه منابع و محققین فارس با عدم ثبت قصههای گلین خانم به زبان ملتی که آنها را بوجود آورده یعنی تورک، و ثبت آنها به زبانی دیگر یعنی فارسی، به ویژه با عدم ذکر زبان و ملت تورک مبدا و منبع آن قصهها و یا مخفی نمودن آن، انجام میدهند عبارت است از تاراج و غارت میراث فرهنگی ملت تورک؛ و محروم کردن انسانها، محققین، ملل دیگر و نسلهای آیندهی ملت تورک از امکان شناخت خلق و خو، شیوهی زندهگی، ارزشهای سنتی و پسزمینههای روانشناختی آفرینندهگان آن قصهها. ثبت قصههای مشدی گلین خانم حتی به زبان فارسی، یک میراث فرهنگی عامه را از دستبرد زمان و فراموشی نجات داده و از این جنبه امر مثبتی است. اما عدم ذکر ملت تورک آفرینندهی آنها توسط ناشرین و محققین، با توجه به اِعمال سیاست رسمی و دولتی تورکستیزی و تورکیزدائی، این قصهها را به نفع میراث فرهنگی و ادبی فارسی مصادره کرده و از این جنبه امری منفی است.
مخفی نمودن هویت ملی تورک گلین خانم و منشاء تورکی قصههای وی از جنبهی علمی نیز، مضر به تکامل و شکوفایی دانش قصهشناسی تطبیقی است. زیرا کندوکاو در نقاط ارتباط و اشتراک قصههای ملل تورک و فارس و سرزمینهای تورکایلی و فارسستان و تبیین برداشت خاص این دو ملت و این دو سرزمین از زندهگی و روابط موجود بین فرهنگهای آنها را امکانناپذیر میسازد.
مضرات تضعیف سنت تورکی مکتوب
از آنجائی که در گذشته در ایران سنت جاافتاده و همهگانی و تثبیت شدهی تورکینویسی در میان عامهی مردم موجود نهبود و اغلب راویان و نقالان تورک نیز سواد نوشتن تورکی نهداشتند، داستانها و روایات تورک توسط تورکها اغلب به تنها زبانی که نگارش آن را آموخته بودند یعنی فارسی نوشته و ثبت میشد. چنانچه فخرالدوله دختر ناصرالدین شاه هم داستان تورک «امیر ارسلان» را که از راویان تورک شنیده بود به فارسی مکتوب کرد. این امر در درازمدت دو عاقبت ناخوش آیند دارد:
١- میراث فرهنگی و ادبی تورک مذکور از سوی نسلهای آینده، نه جزئی از میراث فرهنگی تورک، بلکه جزئی از میراث فرهنگی فارس قلمداد میشود.
٢- پس از چند نسل، خود نویسنده و ثبت کنندهی آن روایات و قصههای تورک به لحاظ هویت ملی نه تورک، بلکه فارس شناخته میشوند (نمونههای قطران، خاقانی، نظامی، مولوی، عبدالقادر مراغی، قاسم انوار سرابی، اوحدی مراغهای، ....).
این عمدهترین مکانیزم از دست رفتن میراث ادبی، فرهنگی و تاریخی تورک و مصادرهی آنها توسط میراث فرهنگی فارس در قرون گذشته است. نمونهی دیگر، لغتنامه و امثال و حکم دهخدا است[9] که در آنها هزاران کلمه و عبارت و اصطلاح و ضرب المثل تورک بدون ذکر زبان و فرهنگ مبداء تورکی، به فارسی ترجمه شدهاند، و در نتیجه امروز به عنوان میراث ادبی و فرهنگی عامه فارسی عرضه و شناخته میشوند.
مشدی گلین خانیم سواد نوشتاری تورکی نهداشت تا داستانهای خود را به زبان اصلی آنها بهنویسد. ساتون نیز به عنوان یک دیپلومات و شرقشناس و ایرانشناس دولت بریتانیا که در آن دوره مصمم به زدودن تورکیت از صحنهی ایران و فارسسازی زبان و هویت ملت تورک و مصادرهی میراث فرهنگی وی به نفع عنصر قومی فارس بود آنها را به فارسی ثبت و ضبط کرده است. نتیجتا امروز این وهم ایجاد شده که مشدی گلین خانم به لحاظ ملیت یک فارس بود که به نحوی مقدمات تورکی را آموخته و قصههایش بخشی از میراث فرهنگی فارسیاند.
مصادرهی قصههای گلین خانم درس عبرتی است برای تورکهای ساکن در ایران. با نهبود سواد تورکی، مدرسهی تورکی و سنت تورکینویسی، داستانها و دیگر میراث ادبی و فرهنگی عامهمان با ثبت آنها به فارسی، یک به یک مصادره خواهند شد. تا زمانی که ما تورکها خود داستانهای خود را به زبان خودمان تورکی نهنویسیم، دیگران این کار را، اما برای فربه کردن میراث فرهنگی خود فارسی و نزاری میراث فرهنگی ما، خواهند کرد.
چند کلمهی مربوط به داستان و قصه در تورکی
آنلاتی
Anlatı: روایت،
داستان روایی
آنلاتیجیAnlatıcı :
راوی
اؤتکۆنمهکÖtkünmek :
داستانسرایی
اوْلوُنقوُOlunqu ،
اوْلوُنOlun :
داستان وقایع، واقعات
اؤیکۆ Öykü: قصه،
حکایه، داستان کوتاه
اۆلگهرÜlger :
داستان فانتزی
ایرتهکیİrteki :
افسانه و روایت تاریخی قدیمی، حکایت منسوب و متعلق به گذشته
بوْی Boy: تعریف،
بخش نثر در داستانهای تورک
تاخمال Taxmal:
سادهلوحی که از داستانهای عامیانه خوشش میآید
چۆچەکÇüçek : پیِس
تئاتر
سؤیلهنتیSöylenti :
شایعه
سؤیلهنجه Söylence: اسطوره،
میف، افسانه، Myth
سۆرچهکSürçek : داستان
بلند، رومان
قایQay : داستانی که راوی آن را به شکل بسیار سریع
بیان میکند
کهلهجی Keleci: قصه،
حکایه، داستان
کۆغKüğ : قسمت شعری و آوازی یک داستان
کۆغۆکKüğük :
مصراع
یاماقYamaq :
معما
یوْمYom : به
یاد ماندنیترین وجالب توجهترین قسمت یک افسانه و داستان
یوْماقYomaq :
داستان مربوط به ماوراء طبیت، جهان دیگر، ...
یێراوYırav : هنرمندی که داستانهای ملیرا تصنیف و اجرا میکند.
منابع:
-قصههای مشدی گلین خانم، ١١٠ قصه عامیانه ایرانی؛ گرد
آورنده ل پ؛ الول ساتن. تهران نشر مرکز، ١٣٧٤
-قصههای مشدی گلین خانم، چاپ نهم: نویسنده: ل.پ.الول ساتن،
مترجم: اولریش مارتسولف، آذر امیرحسینی نیتهامر، سیداحمد وکیلیان، ناشر: مرکز،
1392 تهران
-لینک دانلود کتاب قصه های مشدی گلین خانم:
http://www.4shared.com/office/zLBUf9N0/tmtcirszgo.html?
-دیل سئور: اندر مظلومیت قصههای ایرانی!
http://xatun.blogspot.com/2007_07_01_archive.html
-مشدیگلین خانم، شهرزادی دیگر
https://sayehroshanekalam.wordpress.com/
-مَشدیگَلین خانوم برای مِستِر ساتن قصه میگوید
http://www.bbc.com/persian/arts/2013/04/130403_l41_books_mashdi_galin_review
-Semih
Tezcan, Tahranʼda derlenmiş Farsça “Erinin yerine can vermeye hazır kadın”
hikâyesi, Ahmet Yaşar Ocak’a Armağan, 361-373
-Mehran
Baharli, Tehran always was part of the Ethnic Azerbaijan
-ارسلان قشقائی: اقلیم قشقائی و یا قاشقایی یورد
http://ashkansadeghi.blogspot.com/2015_01_01_archive.html
-قصههای
مشدی گلین خانم
http://literaturelib.com/book/view/2135
-Encyclopedia
Iranica1 ELWELL-SUTTON, LAURENCE PAUL
http://www.iranicaonline.org/articles/elwell-sutton
-ارسلان قشقایی: تورکان چاپلق را بهتر بشناسیم، پیچ قشقایی سسی
مشدی گلین خانم – مهشهدی گهلین
خانیم ١٨٧٥-١٩٤٨
قدمی قوُتسوز گهلین دییینجه، اوُتسوز گهلین دئسینلهر
[1] قصههای مشدی گلین خانم، ١١٠ قصهی عامیانهی ایرانی.
گردآورنده ل. پ. الول ساتن؛ مترجم اولریش مارتسولف-مارزولف، آذر
امیرحسینی-نیتهامر، سیداحمد وکیلیان، ۱۳۷۴شمسی. ترجمه از نشر
آلمانی:
Die Erzählungen
der Masdi Galin Hanom. Gesammelt von L. P. Elwell-Sutton.
Herausgegeben von Ulrich Marzolph und Azar Amirhosseini-Nithammer. Wiesbaden,
1994
کتاب
اصلی الول ساتون به انگلیسی:
Elwell-Sutton,
L. P. A narrator of
tales from Tehran. -- 1980 ISSN: 0066-8176: ARV:
Scandinavian Yearbook ofFolklore, vol. 36 pp. 201-208, (1980)
[2] نکاحنامهی عبدالله
میرزا قاجار و گلین خانم قۇوانلی به تورکی جغتایی، زنجان سال ١٨١١ دورهی فتحعلی
شاه قاجار
[3] GELİN, STARLINGDB.ORG
Proto-Altaic: *kele (~ -i, -o), Nostratic: Nostratic, Meaning:
daughter-in-law, bride, Russian meaning: невеста, невестка
Turkic: *gẹlin, Proto-Turkic: *gẹlin, Altaic etymology: Altaic
etymology, Meaning: bride, daughter-in-law, Russian meaning: невеста, невестка,
Old Turkic: keliŋ-ün (Orkh., Coll.), kelin (OUygh.), Karakhanid: kelin (MK,
KB), Turkish: gelin, Tatar: kilen, Middle Turkic: kelin (Sangl., Pav. C., Бор.
Бад.), Uzbek: kelin, Uighur: kelin, Sary-Yughur: kelin (Malov), Azerbaidzhan:
gälin, Turkmen: gelin, Khakassian: kilǝn, Shor: kelin, Oyrat: kelin, Halaj:
kälin (gälin < Az.), Chuvash: kin, kilǝn-, Yakut: kijīt (*plur.), Tuva:
kelin, Tofalar: helin, henni-, Kirghiz: kelin, Kazakh: kelin, Noghai: kelin,
Bashkir: kilen, Balkar: kelin, Gagauz: gelin, Karaim: kelin, Karakalpak: kelin,
Salar: kein, kiin (ССЯ), Kumyk: gelin, Comments: VEWT 248, EDT 719, ЭСТЯ 3,
16-18, Лексика 302.
Tungus-Manchu: *keli, Proto-Tungus-Manchu: *keli, Altaic etymology:
Altaic etymology, Meaning: 1 relative-in-law 2 girl, sister, Russian meaning: 1
свойственник, -ца 2 девушка, сестра, Evenki: keli(n) 1, kiliwlī 2, Even: keli
1, Negidal: keli 1, kelewlị 2, Literary Manchu: keli 1, Ulcha: keli(n) 1,
Orok: keli(n) 1, Nanai: keli 1, Oroch: keli 1
Comments: ТМС 1, 393, 446., Comments: ОСНЯ 1, 296, Räsänen 1955, 18:3,
9. A well known Turk. -Tung. isogloss. Despite Doerfer TMN 3, 667 (Tung.
-Turk.: "...der Vergleich zweifelhaft bleibt"; Turk. *gelin <
*gel- 'come' - "ethnologisch sehr überzeugende Etymologie"...), the
relation between PT *gẹl- 'to come' and *gẹlin 'daughter-in-law' is purely
folk-etymological
[4] L. S. LEVİTSKAYA. ÇUVAŞ TÜRKÇESİNDE OĞUZ TÜRKÇESİ
UNSURLARI VAR MI?
https://turkoloji.cu.edu.tr/ESKI%20TURK%20DILI/levitskaya_cuvas_turkcesi_oguz_turkcesi_ogeleri.pdf
Kaşgarlı Oğuz Türkçesi kelesü (konuşma)bkz. Osmanlı Türkçesi keleci
(söz, konuşma), Leksika Srednoaziatskogo Tefsira'da kalaci (konuşma, sohbet),
Dede Korkut Kitabı keleci (söz), Kırgız Türkçesi kep-keleçe kep-keleç,
Keleç-sôs (konuşma), Kumuk Türkçesi geleş- (uymak, denk gelmek), Karaim Kırım
Türkçesi keliş- (istemek-, kız istemek), Karaim Trok., kel 'eşin '-
(nişanlamak), Karaim Trok, Kırım kel'eş (nişanlamak)", Kumuk Türkçesinde
geleçi (çöpçatan), Balkar Türkçesinde keleçi (Gönderilmiş, çöpçatan), ilçi-keleçi
(elçi) (XV. yüzyıl Ulug Muhammed yazmasında) - Çuvaş Türkçesinde kala (söylemek,
demek), kalas- (konuşmak, söyleşmek), kız isternek (Rasenen, Etym. Wörterb.,
248b; Egorov Etimologiçeskiy Yazık Çuvaşskogo Yazıka, 85-86; bkz. V.M.
İliç-Svitıç, Opıt Sravneniya Postratiçeskıx Yazıkov. Vvedenie. Sravnitelnıy
Slovar' (V.K.). Moskova 1971, 346-347; A. N. Samoyloviç, Neskol'ko Popravok i
İzdaniyu i Perevodu Yarlıkov Toktamış-Hana, İzvestiya Tavriçeskogo Obşestva
İstorii, Arheologii i Etnografıi" 1927, 1,58, 143.)
[5] نکاحنامهی عبدالله میرزا
قاجار و گلین خانم قۇوانلی به تورکی جغتایی، زنجان-تورکایلی سال ١٨١١ دورهی فتحعلی
شاه قاجار
[6] یک تانیقلیق-استشهادنامهی
تورکی در بخشودن کابین-مَهریه از ١٣١٥-١٣٣٥ میلادی
[7] زغنبوت کردن: ناهنجار
خوردن، غذا را چون طعمه مار بلعیدن.
[8] مهران بهاری-٢٠٠٤. نقش
زبان تورکی در پیدایش لهجههای اصفهانی و تهرانی زبان فارسی
[9] تورکیات دهخدا
No comments:
Post a Comment