صمد خان شجاعالدّوله، تلاش او برای انضمام ولایت زنجان به ایالت آزربایجان،
استقلال آن دو از ایران و الحاقشان به آزربایجان قفقاز، و دروغپردازیهای تاریخنگاری
آزربایجانی و محمّد سعید اوردوبادی
مئهران باهارلی
Semed Han Şuca ed-Devle’nin Zengan Vilayetini Azerbaycan Eyaleti'ne ilhak etme ve İran'dan ayırarak Kafkasya Azerbaycan'ına bağlama girişimi; Azerbaycan tarih yazımı ve Memmed Seid Ordubadi’nin tarihi çarpıtması.
Semed Han Şuca ed-Devle, his attempt to annex Vilayet of Zengan to Eyalet of Azerbaijan, their independence from Iran and unification to Caucasus Azerbaijan; and the distortion of history by Azerbaijani historiography and Memmed Seid Ordubadi.
MÉHRAN BAHARLI
https://independent.academia.edu/MBaharli
https://sozumuz1.blogspot.com/
https://www.facebook.com/profile.php?id=100016259447627
خلاصه:
صمد خان شجاع الدوله والی ایالت آزربایجان در ١٩١٣، یکی از شخصیتهای قاجاری است که بر ضد مشروطهطلبان ضد تورک و انگلیسی مبارزه کرده است. او جنبش مشروطیت ایران را مرحلهای از کشمکش تاریخی بین تورک و فارس، و حرکت فارسها و دیگر اقوام ایرانیک مانند گیلکها، مازنیها و لورهای بختیاری برای ساقط کردن دولت تورک قاجار میدانست. بنا به او با پایان یافتن حاکمیت سیاسی تورک بر ایران، تورکها تحت اسارت فارسها در میآمدند. صمد خان مشروطهطلبان حاکم بر تهران را اجامر و اوباش میشمرد و برای رها کردن مردم تورک از اسارت آنها، به انضمام ولایت خمسه – زنجان به ایالت آزربایجان، سپس الحاق این دو به آزربایجان قفقاز تلاش میکرد. در تاریخنگاری آزربایجانی که از تلفیق تاریخنگاریهای پانایرانیستی، صلیبی و استالینیستی حاصل شده، واقعیتهای فوق مخفی نگاه داشته شده است. تاریخنگاری آزربایجانی، دولت قاجار و شخصیتهای ملی تورک آن دوره را دشمن تلقی میکند. اما حرکت ضد تورک مشروطهی ایران که رهبری آن را داشناکها و ازلیها و پارسیها و ... در دست داشتند را ملی میداند. در حالی که حرکت مشروطه به حاکمیت سیاسی تورک بر ایران خاتمه داد، زبان تورکی را ممنوع کرد و سیاست دولتی نسلکشی زبانی و ملی تورک در ایران را آغاز نمود. یکی از نمونههای تاریخنگاری آزربایجانی کتاب دومانلی تبریز اثر محمدسعید اوردوبادی است. او در کتاب خود که با سائقهی تورکستیزی و قاجارستیزی شدید تالیف کرده، به ترور شخصیت صمد خان و شیطانسازی از دولت تورک قاجار پرداخته و واقعیتهای تاریخی دورهی مذکور را با وارونه ساختن بازنویسی کرده است. در این رساله، دادههای سه منبع تاریخی در این مورد و شخصیتهایی که برای تحقق آنها در کنات صمد خان جنگیدند را نقل و تحلیل کردهام و سپس ادعاهای دروغ و بی پایهی اوردوبادی در این باره را به نقد کشیدهام.
کلمات کلیدی: صمد خان، پان آزربایجانیسم، زنگان، جنبش مشروطیت ایران
Özet
1913te Azerbaycan Eyaleti'nin valisi olan Semed Han Şuca ed-Devle, İngiliz yanlısı ve Türk karşıtı Meşrutiyetçilere karşı savaşan Kacar şahsiyetlerinden biridir. Semed Han, İran Meşrutiyet Hareketini, Türkler ve Farslar arasındaki tarihsel çatışmanın son aşaması ve Farslarlar birlikte Gilekler, Mazeniler ve Bahtiyari Lorlar gibi öteki İranik etnik grupların Türk Kacar devletini devirmeye yönelik son siyasi hareketi olarak görürdü. Ona göre Türklerin İran üzerindeki siyasi hâkimiyetine son verilmesi, onların Farsların esareti altına girmesiyle sonuçlanacaktır. Semed Han, Tahran'ı yöneten Meşrutiyetçileri haydut olarak değerlendirirdi ve Türk halkını onların esaretinden kurtarmak için, önce Hamsa-Zengan vilayetini Azerbaycan Eyaletine ekleyip, ardından ikisini Kafkasya Azerbaycanı'na ilhak etmeye çalışıyordu. Pan-İranist, Haçlı ve Stalinist tarih yazımlarının karışımı olan Azerbaycan tarih yazımında yukarıda bahsedilen gerçekler gizletilir. Azerbaycan tarih yazımı, Türk Kacar Hanedanı'nı ve o dönemin Türk ulusal şahsiyetlerini düşman olarak kabul ederken; Ermeni Taşnak, Ezeli Bâbi ve Zerdüşti Parsilerin önderlik ettiği ve bir İran ulusal hareketi olan Türk karşıtı İran Meşrutiyet Hareketini kendi ulusal hareketi olarak kabul ediyor. Oysa İran Meşrutiyet Hareketi, Türklerin İran üzerindeki siyasi hakimiyetine son vermiş, Türk dilini yasaklamış ve İran'da Türk milletine dilsel ve milli soykırım devlet politikasını başlatmıştır. Azerbaycan tarih yazımının bir örneği Memmed Seid Ordubadi'nin yazdığı “Dumanlı Tebriz” kitabıdır. Ordubadi, şiddetli Türkofobi ve aşırı Kacarofobi ile yazdığı kitabında, Semed Han'ı şahsiyet terörü yapmış, Türk Kacar hükümetini şeytanlaştırmaya çalışmış, ve tarihi gerçekleri tersten yazarak çarpıtmıştır. Bu incelemede, bu konu ve Semed Han'ın planının gerçeğe dönüştmesi için onun yanında mucadile eden kişilerle ilgili üç tarihi kaynakta bulunan bilgileri analiz ettim. Ayrıca Ordubadi'nin bu konudaki asılsız iddialarını ve uydurmalarını da eleştirdim.
Açar Sözcükler: Semed Han, PanAzerbaycanism, Zengan, İran Meşrutiyet Hareketi
Abstract
Semed Han Şuca ed-Devle, the governor of Eyalet of Azerbaijan in 1913, was one of the Qajar figures who fought against the Anglophile and anti-Turkish constitutionalists. He viewed the Iranian Constitutional Movement as an ultimate stage in the historical conflict between Turks and Persians, and as the final political movement of Persians and other Iranic ethnic groups such as the Gilaks, Mazanis and Bakhtiari Lors to overthrow the Turkish Qajar government. According to him, ending Turkish political rule over Iran, would result in the Turks falling under the captivity of the Persians. Semed Han considered the constitutionalists ruling Tehran to be thugs and attempted to liberate the Turkish people from Persian captivity by first annexing the Khamsa-Zanjan vilayet to the eyalet of Azerbaijan, and then annexing the two to Caucasus Azerbaijan. In Azerbaijani historiography, which is a blend of Pan-Iranist, Crusader, and Stalinist historiographies, the facts mentioned above been hidden. Azerbaijani historiography considers the Turkish Qajar Dynasty and Turkish national figures of that time as enemies, while recognizing the anti-Turkish Iranian Constitutional Movement, a Persian national movement led by the Dashnaks, Azalis, and Parsis, as its own national movement. Despite the fact that the Iranian Constitutional Movement ended the political rule of Turks over Iran, banned the Turkish language, and initiated the state policy of linguistic and national genocide of the Turkish nation in Iran. An example of Azerbaijani historiography is the book “Dumanlı Tebriz” written by Memmed Seid Ordubadi. In his book, filled with severe Turkophobia and extreme Qajarophobia, he has character assassinated Semed Han, demonized the Turkish Qajar government, and distorted historical facts by rewriting them in a reverse manner. In this review, I analyzed the information found in three historical sources about this issue, and the people who fought alongside Semed Han to make his plan come true. Additionally, I have critiqued Ordubadi's false claims and fabrications regarding this subject.
Keywords: Semed Han, PanAzerbaijanism, Zengan, Iranian Constitutional Movement
مقدمه
در این نوشته، سه مطلب از سه منبع در بارهی خواست صمد خان شجاعالدّوله برای ادغام ولایت زنجان و خمسه (شامل استانهای امروزی زنجان و قزوین و اطراف آن) با ایالت آزربایجان، سپس استقلال مجموع آن دو از ایران و الحاقشان به قفقاز را آوردهام. مولّف نخست عبداللّه بهرامی یک آزربایجانگرای پانایرانیست به شدّت ضدّ تورک و ضدّ عوثمانلی، رئیس پولیس حاکمیت ایرانگرای آزادی سِتان، از رهبران فرقهی پانایرانیست دموکرات آزربایجان شعبهی ایالتی فرقهی دموکرات ایران در تبریز و کومیتهی تروریستیی مجازات تهران، تروریست و جاسوس انگلستان بود و این مطلب را در کتاب «خاطرات» خود[1] آورده است. مولّف دوّم محمّد سعید اوردوبادی نویسندهای از جمهوریی آزربایجان، یک آزربایجانگرای بولشویست و استالینیست و به شدّت ضدّ قاجاری و ضدّ عوثمانلی بود و این مطلب را در کتاب «دومانلی تبریز»[2] که وقایع واقعی و تخیّلی آزربایجان ایران در انقلاب مشروطه بین سالهای ۱۹۰۷-۱۹۱۷ را به تصویر میکشد آورده است. این مولّفین به لحاظ سیاسی هر دو ضدّ قاجار بودند و در اثر خود به سیاهنمایی از قاجارها و صمد خان شجاعالدّوله پرداختهاند. مولّف سوّم آیتاللّه مجتهدی است که در اثر خود با نام «بحران آزربایجان»[3] در یک پاراگراف به این مساله اشاره کرده است. (متن کامل این سه مطلب را در آخر این مقاله دادهام).
در مطلب کتاب «خاطرات عبداللّه بهرامی» گفته میشود روسها از چند سال قبل از جنگ جهانی اوّل سعی داشتند آزربایجان ایران را یک ایالت جزء قفقازیه سازند و آن را قفقاز نو [نووی کاوکاز Новый Кавказ] نامیده بودند. پس از مستقرّ شدن قوشون روس در شهر تبریز و انتصاب کردن شجاعالدّوله به مقام والیی ایالت، آنها تابلوهای بزرگی به زبانهای روسی و تورکی [نشان دهندهی تبدیل آزربایجان به ایالتی جزء قفقازیه] برای نصب در ادارههای مالیه و عدلیه و نظمیه تهیّه کرده بودند. هرچند این تابلوها موقعی که بهرامی به عنوان رئیس پولیس جدید به تبریز رسید، هنوز رسماً نصب نهشده بود، با اینهمه ایالت آزربایجان تحت والیگریی صمد خان عملاً جزء قفقازیه شده بود و او در اعلامیههای خود که در اوراق بزرگ با سنگ چاپ تهیه میگردید به این مطلب اشاره و اوامر خویش را همیشه از طرف ژنرال دولت روسیه تبلیغ میکرد.
مطلب محمّد سعید اوردوبادی در کتاب «دومانلی تبریز»، حین یک گفتگوی خیالی از زبان صمد خان شجاعالدّوله بیان شده است. (در این مقاله، از ترجمهی فارسیی این اثر توسّط رحیم رئیسنیا استفاده کردم. پس از دسترسی به اصل تورکی کتاب، متن تورکی به مقاله علاوه شده و اساس گرفته خواهد شد). کتاب دومانلی تبریز یک رومان در ژانر ادبیات خیالپردازانه است و بسیاری از مطالب ذکر شده در آن، محصول آفرینش ادبیی محمّد سعید اوردوبادی است. مطالب مطرح شده در گفتگوی خیالی با صمد خان شجاعالدّوله را هم میتوان به دو قسمت تقسیم کرد:
نخست قسمتی که به هیچ وجه با واقعیات تاریخی انطباقی نهدارد، عقاید و تحلیلهای شخصیی او، و اغلب بازنویسی و وارونهنویسیی تاریخ و دروغپردازیی عامدانهی اوردوبادی بر اساس دشمنیی او با قاجاریان و عوثمانلی و ایدئولوژی آزربایجانگرایی است. مانند ادعای کاملاً غلط او که کشمکش تورک و فارس ایجاد قاجاریان و صمد خان بود (در ادامهی همین مقاله).
قسمت دوم مطالب نقل شده از زبان صمد خان در این کتاب، کمابیش با واقعیات تاریخی منطبق هستند. از جمله این که حرکت مشروطه اتّحاد فارسها و بختیاریها و گیلانیها و مازندرانیها برای ساقط کردن محمّدعلی شاه و بعد از آن پایان دادن به سلسلهی تورک قاجاری و تاسیس دولتی فارس بود. و نیز این که مشروطهطلبان تبریزی افرادی جاهل و ناآگاه بودند که به ساقط کردن حاکمیت تورک کومک رسانده، مرتکب خیانت شدند. در این گفتگوی خیالی، صمد خان شجاعالدّوله مردم تبریز را عوام و جاهل و ناآگاه و نهفهم توصیف کرده و آنها را «اهل کوفه» مینامد. وی میگوید آن چه اکنون در ایران به عنوان کشمکش مشروطه و استبداد جریان دارد، در حقیقت جنگ تورک و فارس است و مشروطه بهانهای بیش نیست. امّا تبریزیها این را نهمیفهمند. اصل مطلب این است: فارسها که خود را باز یافتهاند دیگر نهمیخواهند تورکها بر آنها حاکمیت داشته باشند. آنها میخواهند یک خاندان فارس را به سلطنت ایران بهرسانند. بختیاریها و گیلانیها و مازندرانیها هم در این خصوص به توافق رسیده و متّحد شدهاند و به همین دلیل مقدّمتاً محمّدعلی شاه را از تخت سلطنت به زیر کشیدند. تبریزیهای جاهل هم آنها را در رسیدن به این مقصودشان یاری رساندند. اما آنها به این اکتفا نهکرده، پس از مدّتی کوتاه احمد شاه را هم از تخت و تاج دور کرده و یک فارس را به جای او خواهند نشاند. بنابراین ما باید محمّدعلی شاه را به ایران بازگردانیم. و اگر این امر به هر دلیلی شدنی نهباشد، باید یک تورک دیگر را بر تخت سلطنت بهنشانیم. الآن در تهران حکومت [مشروطه] بین چهار پنج لوطی دست به دست میگردد و [احمد] شاه جوان بازیچهای در اختیار آنهاست. اگر تبریزیها ناموس تورک بودن را داشتند، در مقابل این وضعیت سکوت نهمیکردند. اکنون هم اگر تبریزیها موافق و راضی نیستند که دسترنج دهاتیان آزربایجان دو دستی تقدیم هفت هشت نفر افیونی فارس جاخوش کرده در تهران بهشود، باید اتّحاد کرده به من اعلام کنند تا من فوراً آزربایجان را از ایران مستقل و جدا کنم.
در مطلب آیتاللّه مجتهدی، وی میگوید حاجی شجاعالدّوله که با مساعدت روسها حاکم آزربایجان شده بود، داعیهی استقلال آزربایجان را داشت. او برای تسخیر ولایت زنجان قوشونی فرستاد که از سرکردههای آن حاجی اسماعیل خان سرابی امیر کرمان بود. اما جهانشاه خان امیر افشار با قوشون خود جلوی قوشون شجاعالدّوله را گرفت و بدین ترتیب صمد خان شجاعالدّوله موفق به الحاق خمسه به آزربایجان نهشد.
توضیحات ، تحلیلها و تفاسیر:
صمدخان شجاعالدّوله و مخالفت با مشروطهطلبیی انگلیسی:
-جنبش مشروطیت ایران و آزربایجان، در کلّیت خود و در تحلیل نهایی یک حرکت تاریخیی ضد تورک برای ساقط کردن سلسلهی تورک قاجار، پایان دادن به حاکمیت سیاسیی تورک بر ایران بود.
-وجه مشترک همهی دستهجات که در رهبریی جنبش مشروطه قرار داشتند (عناصر آنگلوفیل، سران پارسیی هندوستان، زعمای زرتشتیی بومی، رهبران شیخی، بابیها-بیانیها-ازلیها، باستانگرایان آریاکار، پانایرانیستها، قومیتگرایان افراطیفارس، داشناکسوتیون و دیگر جریانات ناسیونالیست افراطیی ارمنی، سران ضد تورک و آنگلوفیل بختیاری و گیلک و مازندرانی، آنارشیستها و انقلابیون و تروریستها و تبهکاران و اجامر و اوباش قفقازی، آزربایجانگرایان پانایرانیست، آزربایجانگرایان ایرانگرا، ...)، نیّات و مرام علناً ضد تورک آنها (انکار وجود ملّت تورک، اعتقاد به ملّت ایران، وطن ایران، ملّی بودن زبان فارسی، شیطانسازی از تورکها و دولت تورک قاجار، افکار منفی در بارهی زبان تورکی، ....) و تلاش آنها برای ایجاد دولت – ملّت ایران و ملّت مودرن ایران با زبان ملّیی فارسی و دارای تاریخ پارسی و فرهنگ زرتشتی و نژاد آریایی بود.
-بخش عمدهی رهبران مشروطیت را عناصر مسالهدار با اسلام تشکیل میداد: رهبران پارسیهای هندوستان، سران زرتشتیی بومی، دستهجات بابیی ازلی که بابیت را مذهب ملّیی ایرانی تلقّی میکردند، باستانگرایان و زرتشتگرایان مانقورت مانند آخوندزاده و تقیزاده، تروریستها و آنارشیستهای دهری، سوسیال دموکرات، کومونیست قفقازی، ...
-مشروطیتطلبان افراطی رفتارهای قانونستیز، تروریستی، آشوبطلبانه، تخریبی، خشونتطلبانه، براندازانه، مافیاوار و چپروانه داشتند.
به دلایل فوق، مقامات قاجاری که بخشی از هئیت حاکمهی قانونی و مشروع بودند، خود را تورک میدانستند، ایرانیت را مساوی با فارسیت نهمیدانستند، از پیشگامان اصلاحات مدنی و مسالمتآمیز و تدریجی در کشور بودند، مسالهای با اسلام مردمی نهداشتند و .... نوعاً مخالف مشروطهطلبان افراطی و در راس آنها انجمن اتّحادیهی آزربایجان تهران، انجمن غیبیی تبریز، دموکراتهای آزربایجان و امثالهم بودند. دلائل فوق همچنین عامل اصلیی عدم پیوستن اکثریت مردم تورک – به استثنای قسمتی از مردم تبریز و پیرامون آن - به حرکت ضدّ تورک مشروطه بود. به ویژه پس از اشغال تهران پایتخت دولت تورک قاجار توسّط مشروطهطلبان افراطی و ارمنیهای داشناک و بختیاریها و گیلکها و و تروریستها و ...، سپس کشتار مجاهدین تورک معتدل در پارک اتابک توسّط مشروطهطلبان، نه تنها برای مقامات قاجاری و بسیاری از سیاستسازان و نخبهگان تورک، بلکه برای عوام تورک هم کاملاً آشکار شده بود که جنبش مشروطیت، مدّتهاست به حرکتی ضدّ تورک مبدل شده است[4].
روسگرایان و مناسبتشان به تورکیت:
در دورهی پیشمشروطیت- مشروطیت-پسامشروطیت، نخبهگان تورک و نیروهای سیاسیی آن را از منظر مناسبتشان با هویت ملّیی تورک به سه دسته میتوان تقسیم کرد:
١-دستهی ضدّ تورک و یا مشروطهطلبان و مجاهدین افراطی: شامل گروههای موسوم به «آزادیخواهان» (این افراد که فارسگرا بودند، در مقابل «احرار» که تورکگرا بودند، به جای «احرار» عربی-تورکی، خود را با نام فارسیی «آزادیخواه» میخواندند. در آن دوره «آزادیخواه» کود و اصطلاحی بود که برای نامیدن جناح ایرانگرا و فارسمحور مجاهدین و مشروطهطلبان اغلب با تمایلات پارسیگرایانه و فاقد شعور قومیی تورک به کار میرفت. این دسته در سالهای جنگ جهانی اول به «تورکهای چپ ایرانی» و «دموکراتهای آزربایجان» متحوّل شدند. در مقابل، هواداران اصلاحات مسالمتآمیز سیاسی و اجتماعی و مشروطهطلبان معتدل به ویژه در ادبیات سیاسیی تورک «احرار» نامیده میشدند که اغلب تمایلات اتّحاد اسلامی و تورکگرایانه داشتند)، آزربایجانگرایان (متشکل شده حول انجمن آزربایجان-تهران، انجمن غیبیی تبریز - به غلط مشهور به انجمن ایالتیی آزربایجان - و بعدها دموکراتهای آزربایجان)، و تورکتبارهای چپ ایرانی (ریشه در احزاب چپ اجتماعیون عامیون و همّت و عدالت و یا جریانات تروریستیی قفقاز داشتند و بعداً شامل فرقهی سوسیالیست و فرقهی کومونیست و .... هم شد). در این دوره مشروطهخواهی و دموکرات آزربایجانی بودن، مترادف با پیروی از سیاستهای انگلستان، فارسگرایی و ایرانگراییی نژادپرستانه، دشمنی با هویت ملّیی تورک و زبان تورکی و مخصوصاً دشمنی با قاجارها بود. به ویژه رهبران تورک حرکت مشروطیت در تهران پایتخت دولت تورک قاجار و در انجمن ایالتیی آزربایجان تبریز، عموماً عناصر مانقورت و از خود بیگانهی تورکستیز و فارسمحور و آریاپرست بودند و هدفی جز ساقط کردن سلسلهی تورک قاجار و در مقیاس تاریخی شکست دادن حریف تورک در جنگ تاریخیی ایران و توران را دنبال نهمیکردند.
٢-دستهجات تورکگرا: اینها عمدتاً افراد و شخصیتهای دولتی و غیر دولتیی دلبسته به حرکت «جدیدیلیک» در جهان تورکیک، «اتّحاد اسلام» عوثمانلی و «اصلاحات قاجاری» و بعضی اسلامگرایان سنّتی بودند و در این بستر از اصلاحات تدریجی و مدنی و دموکراتیک دولت قاجار و مشروطهطلبان معتدل حمایت میکردند. این افراد مطابق با ادبیات تورکیی عوثمانلی، اغلب «احرار» نامیده میشدند (در مقابل «آزادیخواهان» که مشروطهطلبان افراطیی فارسگرا و پارسیی سرهگرا بودند). در میان مشهورترین شخصیتهایی که میتوان آنها را در این مقوله شمرد، مظفّرالدّین شاه قاجار، رهبر ملّیی تورک جمشید خان سوباتایلی افشار اورمویی - مجدالسلطنه، حاجی بیگ بلوری تبریزی، حاجی پیشنماز سلماسی و .... قرار دارند. در این دوره عوثمانلیگرایی و پیروی از اتّحاد اسلام، مترادف دوستداریی علنیی زبان و فرهنگ و هویت تورک، تورکگرایی و تورکیگری بود.
٣-دستهجات ضدّ مشروطیت روسگرا، مخالف با فارسگرایی و دارای تمایلات مثبت به تورکیت: این دسته عمدتاً از مقامات قاجاری، شامل محمّدعلی شاه تشکیل میشد. گرایش این دسته به تورکیت نتیجهی چند عامل بود:
- قاجارها دارای شعور قومیی تورک بودند و خود را تورک و تورکمان موغولتبار میدانستند. بدین سبب با جنبش مشروطیت که دارای هویت ملّیی پارسی، فارسی، زرتشتی، آریایی و ... بود تضادّ ماهوی داشتند.
-قاجارها مانند دیگر دولتهای تورک موغول حاکم بر ایران، مشروعیت سیاسیی خود را از انتساب به طوائف تورکمان و تورک و تاتار و موغول و اوسطورههای تورک ابن یافث و اوغوز خان و متابعت از تؤره، یاسا، تۆزۆک، و یوْسۇنهای تورک – موغول و ... میگرفتند[5]. حال آن که گفتمان اصلیی جنبش مشروطیت ایران و آزربایجان، بیگانه و غیر ایرانی (انیرانی) شمردن تورکیت و نفی و طرد آن، و بدین سبب ضرورت پایان دادن به سلسلهی تورک و بیگانه و انیرانیی قاجارها بود.
- در این دوره روسگرایی به معنیی مخالفت با سیاستهای انگلستان، از جمله مخالفت با جنبش فارسگرایانهی مشروطهی انگلیسی در ایران و مخالفت با دموکراتهای آزربایجان متّفق انگلستان، و در نتیجه به طور ضمنی مخالفت با سیاست تورکستیزیی آنها، مخالفت با مهندسیی قومیی انگلیسی در ایران برای ایجاد ملّت فارسزبان ایران و آسیمیلاسیون تورکها، و داشتن نظر مثبت به زبان تورکی بود.
-جبههی مخالف مشروطیت در میان تورکها، مشخصاً روسوفیلها و اسلامگرایان تورک، در مواجهه با فارسگرایی و تورکستیزیی فزایندهی حرکت مشروطیت به مدیریت بریتانیا و ازلیها و باستانگرایان و ....، به طور واکنشی موضع مثبتی به تورکیت اخذ کرده بودند.
صمد خان شجاعالدّوله و زبان تورکی:
-عبداللّه بهرامی میگوید اعلامیههای صمد خان شجاعالدّوله مبنی بر الحاق آزربایجان به قفقازیه به زبانهای روسی و تورکی چاپ شده بود. به سبب در دست نهبودن این اعلامیهها فعلاً قضاوت در بارهی صحّت این ادعای بهرامی ممکن نیست. شاید این اعلامیهها به سه زبان روسی و تورکی و فارسی تهیه شده بودند. امّا بهرامی عمداً فارسی را حذف کرده است تا مشروطهطلبان افراطی و دموکراتهای آزربایجان که فارسی را زبان ملّی و رسمی و مکتوب خود میدانستند و با تورکینویسی به شدّت مخالف بودند را بر علیه صمد خان شجاعالدّوله تحریک کند. امّا اگر این بیان حقیقت داشته باشد، یک بار دیگر نشان میدهد که زبان فارسی مانند همیشهی تاریخ، در دوری مشروطیت و بعد از آن هم در آزربایجان و دیگر مناطق تورکایلی دارای پایگاه طبیعی، تاریخی و مردمی نهبود، و صرفاً به سبب حضور مشروطهطلبان و کارگزاران دولتی و .... موجودیتی داشت. به همین سبب نیز با حذف این دو، تورکی دوباره زبان مکتوب و رسمی شده بود. زبان سوّم در این اعلامیهها و یا روسی به سبب الحاق ایالت آزربایجان به قفقاز روسیه به کار رفته است.
-جنبش مشروطیت در ایران یک مهندسیی قومیی استعماری و نژادپرستانهی انگلیسی برای ایجاد ملّت مودرن ایران بر اساس تورکستیزی و عربستیزی، زبان ملّیی فارسی، تاریخ و فرهنگ فارسی و وطن ایران؛ و مشروطهخواهی و دموکرات آزربایجانی بودن مترادف با فارسگرایی و دشمنی با هویت تورک و زبان تورکی بود. بدین سبب است که حرکت مشروطیت، فارسی را زبان رسمی و انحصاری اعلام کرد. تورکیزدائی از ایران و مخصوصاً تورکایلی (وطن تورک در شمال غرب ایران شامل دو بخش آزربایجانی و عراقستانی و یا عراق عجمی) از جمله از طریق ممنوع کردن مدارس مودرن تورک و قدغن نمودن تحصیل به زبان تورکی، در عوض تاسیس و گسترش مدارس مودرن منحصراً فارسیزبان در مناطق تورکنشین و در راس آنها در تورکایلی، هدف ملّی و استراتژیک همهی مشروطهطلبان افراطی و انگلیسی شامل تکنوکراتها و دولت مشروطه و آزادیخواهان و دموکراتهای آزربایجانی، انجمن ایالتی آزربایجان، مرکز غیبی تبریز و .... بود.
-بر خلاف مشروطیتطلبان که تمایلات فارسگرایانه و ضدّ تورک شدید داشتند، مقامات روسگرا و حامیان محمّدعلی شاه و مخالفان با مشروطهطلبان افراطی، نه تنها دشمنیی علنی با زبان تورکی نهداشتند، بلکه نسبت به زبان تورکی، موضع نسبتاً مثبتی داشتند و از سر ضدّیت با سیاستهای فارسگرایانهی رقیب خود انگلستان و فارسگرایی و تورکستیزیی فزایندهی حرکت ضدّ قاجاری مشروطیت و مشروطیتطلبان، من غیر مستقیم و یا مستقیم از زبان تورکی حمایت میکردند. روسگرایان علاوتاً برای نزدیک ساختن مردم آزربایجان به قفقاز روسیه از زبان تورکی به صورت ابزاری سیاسی استفاده و حمایت مینمودند.
-چنانچه یکی از نخستین نشریات تورکزبان در تاریخ تورکایلی و ایران به نام «آ موللا عمی» که مخارج آن را بازاریان تبریز تامین میکردند، توسط انجمن اسلامیه در تبریز که ضدّ مشروطهی انگلیسی بود منتشر شده است[6] (تاریخنگاری آزربایجانی و آزربایجانگرایان این وجه مثبت و مترقّی انجمن اسلامیه را ذکر نهمیکنند). حال آن که زبان اصلی و رسمیی نشریات و انتشارات مشروطهطلبان افراطی و دموکراتهای آزربایجان در تبریز همیشه فارسی بود. در سالهای جنگ جهانی اول نیز، محتشم السلطنه والیی آزربایجان که مخالف مشروطهطلبان بود، مجوّز تحصیل به زبان تورکی را داد، در حالی که دولت مشروطه در تهران تحصیل به زبان تورکی را ممنوع کرده بود[7]. همچنین بر خلاف دروغپردازیهای تاریخنگاری آزربایجانگرایانه، نشریهی موللا نصرالدّین در تبریز نه توسط خیابانیی ایرانگرا و آزادی سِتان پانایرانیست که ملّیون ایرانی و باقیماندهی مشروطهطلبان افراطی در تبریز بودند، بلکه به همّت ابوالفتوح عُلْوی خلخالی، یک تورکگرای طرفدار اتّحاد اسلام و عوثمانلیدوست و با اجازه ی مخبرالسلطنه والی لیبرال منتشر شده است. ....
صمد خان شجاعالدّوله و الحاق ولایت زنجان به ایالت آزربایجان
در تقسیمات کشوری دوران قاجار، منطقهی زنجان تحت نام ولایت زنجان و سپس خمسه در خارج ایالت آزربایجان قرار داشت. در این دوره منطقهی ملّی یکپارچهی تورکنشین در شمال غرب کشور و یا وطن تورک «تورکایلی» بین ۸-هشت واحد جداگانه، هر کدام با مدیریت سیاسی و ادارهی مستقل و به شرح زیر تقسیم شده بود: «ایالت آزربایجان»، «ولایت زنجان»، «ولایت همدان»، «ولایت کوردستان»، «ولایت گیلان»، «ولایت کرمانشاهان»، «ولایت عراق-اراک» و «دارالسطنهی تهران»). سپس از پنج ناحیه، ولایت و ایالت قزوین و همدان و آزربایجان و … ، پنج بولوک مجزّا و به زنجان اضافه و تحت ادارهی یک حکومت با نام خمسه قرار داده شد. (از جمله بولوک کرسف شامل منطقهی سهرورد قدیم از ناحیهی گروس جدا و به خمسه الحاق شد)[8].
حرکت مشروطه که منکر وجود ملّت تورک در ایران و طبیعتاً مخالف تقسیمات اداری و سیاسی بر اساس مرزهای قومی و زبانی و مطلقاً مخالف فدرالیسم زبانی و ملّی و تشکیل یک ایالت واحد بزرگ تورک که تمام مناطق تورکنشین در شمال غرب و غرب کشور را حاوی باشد بود، با لایحهی قانون تشکیل ایالات و ولایات، تقسیم شدهگی وطن تورک در شمال غرب ایران و یا تورکایلی بین ٨ واحد اداری سیاسی، و در نتیجه خارج ایالت آزربایجان ماندن ولایت زنجان و یا خمسه را تثبیت و ماندگار کرد[9].
در منابع متعدّد به شخصیتهایی که با شجاعالدّوله والیی ایالت آزربایجان در سال ١٩١٣ که قصد داشت ولایت زنجان را به طور قطع به ایالت آذربایجان الحاق کند، همراهی و از الحاق ولایت زنجان به ایالت آزربایجان حمایت میکردند و اقدامات آنها در این استقامت اشاره شده است. از جمله:
-«سردار
مؤیّد» برادر شجاعالدّوله که از ٤ ژوئن ١٩١٢ حاکم ولایت زنجان و مانند وی مخالف
رژیم مشروطهی انگلیسی ضدّ تورک بود؛
-«امیر
خسرو دارایی» (متوفّیی ١٩٤٣) نوهی فتحعلی شاه قاجار، نایب الحکومهی وقت
منطقهی یوخاری تاریم - طارم علیا سیاستمدار، ادیب و شاعر تورک ملقّب به برهانالسلطنه
و تخلّص خسرو. امیر خسرو دارایی دارای یک دیوان شعر به زبان تورکی است. وی پدر
شاعر تورک خانم «بهین دارایی زنجانی» مولّف کتاب
شعر فارسی روباهنامه (ترجمه از تورکی) و «آزاده دارایی زنجانی» صاحب دیوان
شعر تورکی به اسم ائللهر دیلی (اللر دیلی) است.
-«حاجی
اسماعیل خان سرابی» از سرکردهگان قوشون شجاعالدّوله در زنجان،
-سران عشایر و خوانین منطقهی مراغه و خمسه، ...
علیرغم این حمایات و همراهیها، با درگرفتن زد و خورد و سپس جنگ تمام عیار بین سردار مؤیّد و مخالف او جهانشاه خان امیر افشار در اوائل سپتامبر ١٩١٤، و با مداخلات حکومت مرکزی[10] که تحت حاکمیت مشروطهطلبان ضدّ تورک قرار داشت به نفع دوّمی، بالاخره از الحاق ولایت زنجان به ایالت آزربایجان جلوگیری به عمل آمد[11]؛ صمد خان شجاعالدّوله خاک ایران را به مقصد روسیه ترک و سردار مؤیّد هم پس از او در ١٢ سپتامبر ١٩١٤ از شهر زنجان خارج شد.
از منظر تاریخ ملّی تورک، تلاش صمد خان شجاعالدّوله، برادرش سردار مؤیّد، امیر خسرو دارایی، حاجی اسماعیل خان سرابی و سران ایلات و عشایر و خوانین تورک منطقهی مراغه و خمسه برای الحاق ولایت زنجان به ایالت آزربایجان، اقدامی ملّی و وطندوستانه؛ و مخالفت جهانشاه خان امیر افشار و ... با این امر، اقدامی غیر ملّی و ضدّ وطنی بود.
صمد خان شجاعالدّوله و الحاق ایالت آزربایجان - ولایت زنجان به آزربایجان قفقاز
اگرچه در حال حاضر اسناد آرشیوهای دولتی ایران و روسیه در مورد افکار و اهداف و اقدامات صمد خان شجاعالدّوله در راستای جدا و مستقل کردن ایالت آزربایجان و یا الحاق آن به قفقاز تحت عنوان قفقاز نو، که بهرامی و اوردوبادی و آیتاللّه مجتهدی هر سه متّفقاً به آن اشاره کردهاند در دسترس عموم نیست، با این همه بسیار محتمل مینماید که صمد خان شجاعالدّوله واقعاً همچو قصدی داشته است. اساساً، به شرحی که خواهد آمد، در سالهای مشروطیت و جنگ جهانی اوّل یعنی ربع اوّل قرن بیستم، بر خلاف سانسور تاریخنگاری ایرانگرا و آزربایجانگرا، خواست استقلال منطقهی تورکنشین شمال غرب ایران شامل ایالت آزربایجان و ولایت خمسه و ... یک خواست بسیار رایج، حتی همهگانی در میان نخبهگان و مردم تورک، چه تورکگرا، چه روسگرا و حتّی برخی گروههای مشروطهطلب افراطی بود:
بعد از اشغال تهران پایتخت دولت تورک قاجار توسّط نیروهای مشروطهطلب ضدّ تورک (عوامل اطّلاعاتی انگلستان، پارسیهای هندوستان، زرتشتیان، داشناکها و هینچاکهای ارمنی، ماسونها، بابیها و ازلیها، بختیاریها، مازندرانیها، گیلکها و تورکهای مانقورت و خائن مشروطهطلب فرقهی دموکرات ایران، انجمن آزربایجان تهران، آنارشیستها و تروریستهای موسوم به مجاهدین قفقازی، ...) در تاریخ ١٣ ژوئیه ١٩٠٩ و خلع محمّدعلی شاه از سلطنت، به حاکمیّت تورک بر ایران عملاً پایان داده شد، و دولت قاجاری تماماً به تسلّط عناصر ضدّ تورک در آمد. (دولت مشروطهی ایران پس از اشغال تهران و خلع محمّدعلی شاه را، علیرغم بر تخت نشستن احمد شاه ١٢ ساله، میباید یک دولت ضدّ تورک به شمار آورد، زیرا تماماً تحت کونترول و مدیریت انگلستان و عناصر ضدّ تورک باستانگرا و ازلی و ماسون و فارس و ارمنی و پارسی و بختیاری و گیلگ و مازنی و ... بود). پس از این تاریخ، روند سقوط دولت قاجاری اکنون تحت حاکمیت فارسگرایان و نیروهای ضدّ تورک، که با انقلاب مشروطیت انگلیسی و قرارداد سن پترزبورگ برای تقسیم دولت قاجاری در ۳۱ اوت ۱۹۰۷ توسّط انگلستان و روسیه و فرانسه آغاز شده بود، شتاب بسیار گرفت.
با تسلّط عناصر ضدّ تورک بر دولت قاجاری و به موازات شکوفایی شعور ملّیی تورک و تشکّل هویت ملّیی تورک به معنی مودرن در میان تورکان ساکن در ایران که در بستر حرکت «اتّحاد اسلام»، «رفورمیسم و تجدّدیسم قاجاری-عوثمانلی» و «شعار مظفّرالدّینشاهیی یک دولت- یک ملّت» (قاجار-عوثمانلی) پدیدار شده بودند، سپس در سالهای جنگ جهانی اول که دولت قاجاری در سرازیری سقوط و فروپاشی حتمی قرار گرفت، طیفی گسترده از جریانات سیاسی و شخصیتهای ملّی تورک، شامل بسیاری از نخبهگان تورکگرا و مجاهدین تورک مشروطهطلب معتدل که هوادار عوثمانلی بودند، و تعدادی از قاجاریان و مقامات قاجاری به چارهجوئیها و آلترناتیوهای متنوّع مرکزگریزانه بر اساس تورکیت و تورکگرایی و مشخّصاً اتّحاد با قفقاز و الحاق به عوثمانلی کردند[12]. این آلترناتیوها عبارت بودند از:
-ادغام کلّیت دولت قاجاری با دولت عوثمانلی بر اساس اصل مظفّری یک دولت-یک ملّت، در این راستا اقدام برای تزویج سلطان احمد شاه قاجار با یک پرنسس عوثمانلی. این طرح که مشابه آن در گذشته از طرف سولطان احمد بیگ گؤده آغقویونلو[13] و نادر شاه افشار[14] هم مطرح شده بود، با مخالفت «داماد فرید پاشا» مواجه گشت.
-الحاق و ضمیمه کردن منطقهی تورکنشین شمال غرب ایران و یا تورکایلی مستقیماً به قلمروی عوثمانلی و تبدیل آن به یک ایالت عوثمانلی مانند خانات تاتار شبه جزیرهی کریمه با والیگریی «پرنس شهزاده صباحالدّین بیگ افندی» و ایجاد «بویوک تورکییا - تورکیهی بزرگ». این طرح که مشابه آن در تاریخ از طرف امیرالامرای آزربایجان «اولامه سلطان تکلو» (اولاما سولطان تهکهلی)، «علی بیگ تکهلی»، «ولیخان تکهلی»، ... در دورهی دولت قیزیلباشیه (صفویان) هم مطرح و تعقیب شده بود، با سقوط امپراتوری عوثمانلی موضوعیت خود را از دست داد.
- انتزاع و استقلال منطقهی تورکنشین شمال غرب – تورکایلی از ایران و الحاق و اتّحاد و ادغام آن با قفقاز تورکنشین و تشکیل و ایجاد یک دولت-کشور تورک واحد مستقل «یئکه آزهربایجان - آزربایجان بزرگ» تحت الحمایهی عوثمانلی.
-اتّحاد فرهنگی و سیاسیی تورکهای عوثمانلی، قفقاز، ایران
-اتّحاد فرهنگی و سیاسیی همهی گروههای ملّیی تورکیک آوراسیا
متمایل شدن مجاهدین معتدل و عوثمانلیدوست به آلترناتیو استقلال آزربایجان
در این دوره برخی از مشروطهطلبان معتدل و عوثمانلیدوست در تبریز – مانند حاجی بیگ بلوری - که کم کم درک میکردند دولت مشروطهی ایران یک پدیدهی ضدّ تورک خواهان پایان دادن به حاکمیت تورک و فارسسازیی تورکان ساکن در ایران، و نیز ضدّ اسلامی (باستانگرا، زرتشتیگرا، ازلی، دهری، ...) است، به آلترناتیو جدا شدن از ایران، استقلال و یا الحاق آن به قفقاز و یا عوثمانلی متمایل شدند (موضوع یک مقالهی دیگر من خواهد بود). کسروی هم به این مورد اشاره کرده، اما آن را دروغ نامیده است. در حالی که حقیقت دارد: «... یک دروغی دربارهی تبریز پراکنده شده بود و آن این که تبریزیان از محمّدعلی میرزا نومید شدهاند میخواهند از تهران جدا گردند و خود جمهوری بنیاد نهند». (تاریخ مشروطهیایران، جلد اول، ص ۳۹۰).
محمّدسعید اوردوبادی هم در کتاب دومانلی تبریز به هنگام ذکر وقایع تحصّن سران مجاهدین مشروطهطلب در تبریز، از جمله ستّار خان و باقر خان به شهبندریی عوثمانلی به دفعات به گرایش جدید ستّار خان به جدا شدن از ایران اشاره کرده است: «هنوز مشخص نهبود که [ستّار خان] در کونسولگری عوثمانی تحت تأثیر سیاستمداران آلمانی و عوثمانی افکارشان مسموم شده یا نه ...» جلد دوّم، ص ۴۲۲. «… ستّار خان بعد از این که از کونسولگری عوثمانی بیرون آمده، فکر تازهای پیدا کرده است. ستّار خان هم معتقد است که نهباید از تهران تبعیت کرد ...» جلد دوّم، ص ۴۳۶. «تعداد کسانی که میخواهند در تابعیت تهران باقی بهمانند خیلی کم است؛ حتی ستّار خان هم جزو کسانی است که نهمیخواهند از تهران تبعیت کنند». جلد دوّم، ص ۴۲۰.... اوردوبادی در این بیانات گرایش مجاهدین تبریز به استقلال آزربایجان را ناشی از تلقینات و افکار مسموم عوثمانلی میداند که اعتقادی نادرست است و با موضع روسگرایانه و ضد عوثمانلیی اوردوبادی و تقدیس و بوتسازیی او از مشروطهطلبی که بین تاریخنگاریی آزربایجانگرا و پانایرانیست مشترک است همخوانی دارد.
سوء استفادهی مشروطهطلبان افراطی و دموکراتهای آزربایجان در تبریز از کارت استقلال آزربایجان
مشروطهطلبان افراطیی فارسگرا و ضدّ تورک در تبریز در مقطع آغازین کشمکشهای مشروطهخواهان و مستبدین[15]، همچنین ادامهی آنها دموکراتهایآزربایجانی در سالهایجنگ جهانیی اوّل در تبریز هم به منظور تحت فشار قرار دادن دولت جدید مشروطهی حاکم بر تهران برای قبول خواستهایشان، از امر تهدید به تجزیهی آزربایجان به عنوان یک تاکتیک سیاسی استفاده کردهاند. تاکتیک تهدید به جدا شدن از ایران توسط دموکراتهای آزربایجان که پانایرانیست بودند، باعث سردرگمیی دیگر پانایرانیستها شد. چنانچه کاظمزادهی ایرانشهر از حلقهی پانایرانیستهای تبریزی در برلین، از همشهریی خود کسروی خواست در این مورد روشنگری کند و او در پاسخ کتاب «قیام شیخ محمّد خیابانی» را نوشت. حاجی محمّدعلی بادامچی از رهبران پانایرانیست فرقهی دموکرات آزربایجان هم شرمگین از این تاکتیک فرقهی دموکرات آزربایجان، در اثر خود «فعّالیت و اقدامات شیخ محمّد خیابانی»، با دروغپردازی به انکار آن تقلّا کرده است[16].
سه شخصیت روسوفیل پانآزربایجانیست در تاریخ معاصر: آقامیر فتّاح مجتهد تبریزی، صمد خان شجاعالدّوله، سید جعفر پیشهوی
ممکن است صمد خان شجاعالدّوله در عرفهی جنگ جهانیی اوّل طرفدار ایدهی استقلال منطقهی ملّیی تورکنشین از ایران و الحاق آن به قفقاز تورک تحت حاکمیت و در قلمروی امپراتوری روسیه شده باشد. در صورت تائید این احتمال قوی که صرفاً پس از دستیابی به اسناد آرشیوهای دولتیی ایران و روسیه و آزربایجان و تورکیه ممکن است، میباید صمد خان شجاعالدّوله را در جرگهی شخصیتهای روسوفیل مانند آقا میرفتّاح مجتهد تبریزی در سالهای جنگهای قاجار-روسیه و عقد قراردادهای تورکمانچای و گلستان، و پیشهوری در جنگ جهانیی دوّم شمرد که خواهان الحاق آزربایجان ایران به روسیه شدهاند. هر چند بین عمل این شخصیتها تفاوت ماهوی وجود دارد.
-صمدخان شجاعالدّوله یک مقام دولتیی قاجاری و تابع و مجریی سیاستهای عمومیی - اشتباه و یا صحیح - این دولت در دورهی محمّدعلی شاه تحتالحمایهی روسیه بود. فارغ از ستمکاریها و خونریزیهای صمد خان، او با تورکیت مشکلی نهداشت. بلکه به نوعی دارای حسیات و تمایلات مثبت به آن بود. چنان چه در گفتگوی خیالیی کتاب دومانلی تبریز، صمد خان آلترناتیو جدا ساختن آزربایجان از ایران و الحاق آن به قفقاز را به عنوان چارهای برای نجات تورکها از چپاولگران افیونیی فارس و مشروطهطلبان لوطیی مستقر در تهران مطرح میکند. علاوه بر آن او ماهیت واقعیی جنبش مشروطه که مرحلهای از کشمکش تورک و فارس و تلاش برای پایان دادن به حاکمیت تورک بر ایران بود را به درستی درک کرده بود. بنابراین پانآزربایجانیسم صمد خان، شامل تلاش او برای الحاق ولایت زنجان به ایالت آزربایجان و سپس ادغام کل آن با قفقاز تورک، یک موضع صادقانه از سر وظیفهشناسی به عنوان یک دولتمرد قاجاری و محصول شعور تورکیت – خودآگاهیی قومیی تورک او بوده است.
-آقا میرفتّاح مجتهد تبریزی که در آغاز بر علیه روسیه اعلان جهاد داده بود، بعدها بر علیه سیاستهای دولت قاجار و عبّاس میرزا، طرفدار الحاق آزربایجان ایران به قلمروی امپراتوریی روسیه در قفقاز شد. فارغ از انگیزههای او که در مقالهی دیگری بررسی خواهم کرد، پانآزربایجانیسم آقا میرفتّاح مجتهد تبریزی، به همه حال خیانت به دولت قانونی و مشروع قاجار و خدمت به دشمن اشغالگر و متجاوز شمرده میشود.
-سید جعفر پیشهوری فردیایرانگرا و معتقد به هویت ملّیی ایرانیی اختراع شده در دورهی مشروطیت، مخالف با هویت ملّیی تورک و مطیع و فرمانبردار و مجریی سیاستهای روسیهی بولشویک در ایران، چه در قیام جنگل، چه در ماجرای حکومت ملّیی آزربایجان و چه در دو دههی میان این دو، و از منظر تورکیت یک شخصیت غیر ملّی بود. پیشهوری که در اولین کونگرهی حزب عدالت در انزلی با نام فرقهی کومونیست مطیع آوتیس سلطانوویچ میکائیلیان (حبیب سلطانزاده) بود و با مطرح کردن مسالهی زبان تورکی و چاپ اسناد این کونگره به زبان تورکی مخالفت کرده بود، قطعیاً مخالف فدرالیسم ملی و یا زبانی در ایران، تجزیهی ایران و استقلال آزربایجان بود. اما در روزهای پایانیی عمر حکومت ملّیی آزربایجان از سر استیصال و انتقامکشی، خواستار استقلال آزربایجان ایران و الحاق آن به قفقاز آن هم در مکاتبات محرمانه با استالین شد. با این وصف پانآزربایجانیسم پیشهوری مانند آزربایجانیسم او رفتاری ملّی و از سر صداقت نهبوده است.
دروغپردازیهای اوردوبادی در مورد قاجارها
کتاب اوردوبادی آکنده از دروغپردازی در مورد قاجارها است. از جمله این که گویا پادشاهان تورک حاکم بر ایران دعوای تورک و فارس به راه انداختهاند، مردم آزربایجان را سرکوب و فرهنگ آن را نابود میکنند، سیاست فارسسازیی تورکها را اعمال کردهاند، ادبیات آزربایجانی را تحت فشار قرار دادهاند، ناصرالدّین شاه چاپ کتب و ادبیات تورکی را ممنوع ساخته است، ...: «پادشاهان ایران برای سرکوبیی مردم آزربایجان، دعوای تورک و فارس راه انداخته، باعث مرگ هزاران انسان میشوند. و برای نابودیی فرهنگ و [هویت قومی] ساکنان این سرزمین، از هیچ اقدامی فرو گذار نهمیکنند. دولت در وهلهی نخست سیاست فارس کردن مردم این سامان را اعمال میکند و ادبیات آزربایجانی را تحت فشار میگذارد. از زمان ناصرالدّین شاه چاپ و انتشار ادبیات تورکی ممنوع میشود. بعضی از روحانیان محلّی نیز خواندن و نوشتن به زبان تورکی را تحریم کردند ....». ص ٥٦٥. اینها همه وارونهنمایی واقعیات و بازنویسی تاریخ و مهملات و بافندهگیهای اوردوبادی به منظور شیطانسازی از قاجارها است. چرا که این تدابیر و اقدامات تورکستیزانه و عموماً سیاست نسلکشیزبانی و ملی تورک، نه توسّط قاجارها و روحانیون محلّی، بلکه توسّط همان مشروطهطلبان اغلب تبریزی و دموکراتهای آزربایجان و روحانیون شیخی و ازلی مشروطهطلب .... و دولت جدید مشروطه که اوردوبادی و مانقورتهایی مانند او به تقدیس و قهرمانسازی از آنها میپردازد، طرّاحی و اعمال شدهاند. شیطانسازی از قاجارها گفتمان مشترک مانقورتیسم آزربایجانی، تاریخنگاری آزربایجانی، آزربایجانگرایان ایرانگرا، تورکهای چپ ایرانی، آزربایجانگرایان پانایرانیست مانند کسروی[17] و آزربایجانگرایان استالینیست مانند اوردوبادی که هر دو ضدّ قاجار و مشروطهطلب، یکی در خطّ انگلستان و دیگری در خطّ روسیه میباشند، است.
صمد خان و کشمکش تورک –فارس:
اوردوبادی ادّعا میکند که کشمکش فارس-تورک را دربار محمّدعلی شاه، صمد خان شجاعالدّوله و دیگر قاجاریان به راه انداخته بودند: «وی کوشید رگ تورکیت مرا بهجنباند. او در این صحبتها نظر خودش را در مورد آیندهی آزربایجان و نیرنگهایی را که به منظور گرد آوردن مردم در اطراف این نظر اندیشیده بود کلّاً مطرح کرد .... حاجی صمد خان مقصد حقیقیی خودش را آشکارا بیان کرده بود. او میخواست با برافروختن آتش اختلاف فارس-تورک و دامن زدن به این آتش و انداختن خلقها به جان هم زمینهای برای برگرداندن محمّدعلی میرزا به ایران پدید آورد و یا با جدا کردن آزربایجان از مرکز، خودش در این سرزمین فعّال ما یشاء باشد» ص ٦٣١.
مانقورتیسم آزربایجانی، تورکهای چپ ایرانی، تاریخنگاری آزربایجانی، آزربایجانگرایی پانایرانیستی-انگلیسی و آزربایجانگرایی استالینیست-روسی با نیرنگ و فریب و جعل و تحریف سعی میکنند اینگونه وانمود سازند که کشمکش تورک-فارس دسیسهی دربار قاجار برای ایجاد دشمنی و همچشمی بین این دو بود. آنها امروز هم منکر وجود کشمکش تاریخی تورک-فارس در ایران هستند[18]. در حالی که «کشمکش تورک و تاجیک (فارس بعدی)»، نه تنها در سرتاسر دورهی قاجاری، بلکه در طول تاریخ همواره وجود داشته، و فی الواقع جوهر تاریخ هزار سالهی اخیر ایران را تشکیل داده است. این کشمکش تاریخی در گذشتهی دور به شکل «جنگ توران و ایران»، در دورهی صفویه به شکل «جدال قیزیلباش و تاجیک»، در اوائل دورهی قاجاری در شکل «کشمکش آزربایجانی و عراقی» و با ظهور مشروطیت در فورم «اختلاف تورک و فارس»[19] وجود و ادامه داشته است. در این بستر، تاسیس دولت تورک قاجار توسّط آغامحمّد خان قاجار که دارای شعور ملی تورک بود، حاصل کشمکش تورک و تاجیک؛ جنبش مشروطیت محصول و یک طرف این کشمکش (طرف فارسگرا و ضد تورک)؛ و در مقیاس کشوری پایان دادن به سلسلهی قاجار نمود و مرحلهای از کشمکش تاریخی تورک-تاجیک (فارس) بود. (در آن زمان روسیهی تزاری و بریتانیا تصمیم به تاسیس دولتی ایرانیک در ایران گرفته بودند. آغامحمّد خان قاجار با تاسیس دولت تورک قاجاری به چیرهدستی طرح ضدّ تورک این دو دولت استعمارگر را عقیم ساخت).
صمد خان و انتقاد از تبریزیان:
صمد خان شجاعالدّوله مردم تبریز را اهل کوفه - نمادی از بیوفایی و خیانت - مینامد. این نامگذاری اشاره به پشت کردن تبریزیان به دولت تورک قاجار و تلاششان برای ساقط کردن و پایان دادن به حاکمیت سیاسی تورک بر ایران، در صف انگلیسها و داشناکها و پارسیها و ازلیها و ماسونها و بختیاریها و گیلانیها و مازندرانیها و ... دارد. «بیوفایی و خیانت»ی که صمد خان با فراست وجود آن را تشخصیث داده، فی الواقع پدیدهای تاریخی است که مخصوصاً در میان نخبهگان مرکز - شرق آزربایجان، مشخصاً خطّ تبریز-اردبیل که تاریخاً در معرض روند ادغام با فرهنگ سیاسی تاجیکی-فارسی، شیعیگری، جریانات آنارشیستی و کومونیست روسی و ارمنی قرار داشتند و به شدّت تحت تاثیر و شیفتهی زبان و ادب و فرهنگ فارسی بودند دیده میشود و دارای ابعاد بسیار وسیعتری است: شیفتهگی به زبان و ادب و فرهنگ فارسی، پارسی سره نویسی، انتشار نخستین و مهمترین مطبوعات فارسی در ایران و خارج از ایراندر قرن نوزده، تاسیس داوطلبانهی شبکهی مدارس نوین فارسیزبان در تبریز و آزربایجان و قفقاز و عوثمانلی، پیوستن این نخبهگان مانقورت بهویژه شخصیتهای تورک تبریزی و تشکیلاتشان به حرکت ضدّ تورک مشروطیت و جای گرفتن در میان رهبران و تئوریسینهای آن، تروریستهای تبریزی مانند عبّاس آقا صرّاف که اقدام به ترور شاهان و مقامات قاجاری میکردند، انجمن آزربایجان تهران که برای ساقط کردن دولت تورک قاجار به بر افروختن جنگ داخلی و سپس اشغال پایتخت دولت تورک قاجار و تسلیم آن به عناصر ضدّ تورک داشناک و بختیاری و ازلی و .... اقدام کرد، تبلیغ نژادپرستی آریایی توسط تبریزیان مانند تقیزاده و ایرانشهر و کسروی، ممنوع ساختن داوطلبانهی زبان تورکی توسّط انجمن معارف تبریز و مشروطهطلبان موسوم به آزادیخواهان تبریزی و ادامهی آنها دموکراتهای آزربایجان در تبریز، پدیدهی مانقورتیسم تبریزی، ...[20]).
حرکت ستّار خان به سوی دشمنی با مشروطه و قتل او توسط مشروطهطلبان
ستّار خان رهبر حرکت مشروطه نهبود. رهبر حرکت ضد تورک مشروطه، انگلستان، ماسونها، ازلیها، پارسیهای هندوستان، سران زرتشتی بومی، داشناکها و دیگر تروریستهای ارمنی، بختیاریها و گیلکها و مازندرانیها، باستانگرایان، تروریستها و آنارشیستهای قفقازی تورک و غیر تورک، و عدّهای از تورکهای مانقورت بودند. ستّار خان سرکردهی گروهی در تبریز بود که علیه محاصرهی این شهر توسّط قوای روسیه و طرفداران محمّدعلی شاه جنگید. حمایت مقطعی تورکگرایان و اتّحاد اسلامچییان و عوثمانلی از ستّار خان به سبب همین مقاومت او در مقابل روسیه بود. امّا هدف غرب و مشروطهطلبان ضدّ تورک از تقدیم نادرست ستّار خان به صورت رهبر حرکت مشروطیت، عَلَم کردن یک تورک و تبریزی و آزربایجانی در مقابل دولت تورک قاجار، فریفتن و تحمیق، خرسازیی عوام تورک و شوراندن آنها بر علیه دولت قاجار و قطع حمایت و محروم کردن این دولت تورک از پایگاه اصلیی خود یعنی تبریز و آزربایجان بود.
ستّار خان پس از تحصّن در شهبندر عوثمانلی در تبریز و درک ماهیت ضدّ تورک و ضدّ اسلامی رهبران اصلیی حرکت مشروطیت، با آن به دشمنی برخاست، حتّی همان گونه که فوقاً ذکر شد به استقلال آزربایجان از ایران تمایل پیدا کرد، به حزب اعتدالیون پیوست، کارشان به زد و خورد و ترورهای خونین کشید و نهایتاً به همراه دیگر مجاهدین تورک غیر انگلیسی توسّط مشروطهطلبان افراطی آنگلوفیل و فارسگرا متشکل از داشناکها، انجمن آزربایجان، بختیاریها و گیلکها و مانقورتهای آزربایجانی، تروریستهای قفقازی مانند حیدرخان عموغلو و ... به قتل رسید. بنابراین ستّار خان را که با مشروطهطلبان به مخالفت برخاست و توسّط آنها به قتل رسید، نمیباید در میان رهبران جنبش مشروطیت که دارای رهبران کاملاً مشخص دیگری و همه از منظر تاریخ تورک منفی است، برشمرد. بر عکس، ستّار خان را باید به عنوان شخصیتی در مجموع مثبت که توسّط مشروطهطلبان انگلیسی و آزربایجانگرایان – انجمن آزربایجان، داشناکها و بختیاریها و ... به قتل رسید معرّفی و تقدیم کرد. علی رغم این، میباید از تقدیم ستّار خان به صورت قهرمان ملی تورک اجتناب کرد. اگر چه ممکن است که ستّار خان را به عنوان قهرمان مردمی قسمتی از اهالی وقت تبریز – مشروطهخواهان افراطی - قبول نمود، امّا او به هیچ وجه قهرمان ملّی ملّت تورک نیست. چرا که نه به هویت ملّی تورک اعتقاد و آگاهی داشت و نه در راه منافع ملّی ملّت تورک حرکت و اقدامی درخور تاریخی انجام داده است.
پایان توضیحات از مئهران باهارلی
آغاز نقل قولها:
١- کتاب خاطرات عبداللّه بهرامی، از آخر سلطنت ناصرالدّین شاه تا اوّل کودتا. عبداللّه بهرامی. صص ٥٣٥-٥٣٨
تقریباً امور آن ایالت به دست مامورین روسی انجام میپذیرفت. ولی در ظاهر هر یک چند نفر از اشخاص رذل و پست را آلت اجرای عملیات خود قرار داده بودند. در راس این جمعیت بیشرفترین شخصی را که اسم او اسباب ننگ ایرانیهاست منصوب کرده و جان و مال اهالی را به دست او سپرده بودند. این عنصر ناقابل یکی از روساء ایلات کوچک قاراجاداغ بوده و در موقع محاصرهی تبریز با سایر روساء اشتراک مساعی داشته و تلگرافاتی به وسیلهی امیر بهادر جنگ جهت محمّدعلی شاه میفرستاده است. پس از رفع محاصره و موفقیت ملّیون او به گوشهای خزیده و مترصّد فرصت بوده است. لقب شجاعالدّوله را در همان دورهی محاصره به او داده بودهاند. او معروف به طرفداری به محمّدعلی میرزا شده و با قونسولگری روس هم نزدیک شده بود. پس از این که قوشون روس در شهر تبریز مستقر شد و اماناللّه میرزا والی ایالت که در قونسولگری انگلیس متحصّن شده بود انتحار کرد، و دولت اولتیماتوم روسها را پذیرفت، آنها شجاعالدّوله را که قبلاً به شهر دعوت کرده بودند، والی ایالت نمودند و انتصاب او را به دولت تحمیل کردند. ....
.....این چنین مرد شقی تا چندین سال مامور اجرای اوامر ژنرال قونسول روسیه بوده است و عدّهای را که به صفت خود او آراسته بودهاند به ولایات اعزام داشته و مطابق دستور او انجام وظیفه میکردهاند، در چند سال قبل از جنگ روسها سعی داشتند که آزربایجان را ایالتیجزء قفقازیه سازند و آن را قفقاز نو تسمیه نموده بودند. تابلوهای بزرگ به زبان روسی و تورکی برای ادارهی مالیه و عدلیه و نظمیه تهیه کرده بودند. در آن موقع که من رسیدم در یکی از اوتاقها مرتّب چیده شده، ولی هنوز اجازه و فرصت این که آنها را نصب نمایند از پترزبورگ نهرسیده بود. اما اگر رسماً تابلوها را نصب نهکرده بودند، ولی عملاً آزربایجان جزء قفقازیه شده، صمد خان در اعلامیهی خود که در اوراق بزرگ با سنگ چاپ تهیه میگردید به آن اشاره نموده و همیشه از طرف ژنرال دولت روسیه اوامر خویش را تبلیغ میکرد.
٢- کتاب تبریز مهآلود. اوردوبادی، محمّد سعید، ترجمهی رحیم رئیسنیا. چاپ دوّم. جلد سوّم؛ صص ٦٢٩-٦٣١
برای حاجی صمد خان قلیان آوردند. او پس از آن که پوکی به قلیان زد و دود آن را از دماغش بیرون فرستاد، سرش را نزدیک آورده گفت: ببین آقا، اینها همه اغیارند. تنها ما دو نفر اولاد این مملکت بدبخت هستیم. غیر از ما هم کسی به فکر مملکت نیست.
حرفی نیست که این جماعت خیر و شر خودشان را تشخیص نهمیدهند. من آخر عمری میخواهم خدمتی به مملکت خود بهکنم. اما مگر این حرامزادهها میگذارند. شما هیچ میدانید که آن شبنامهها چه ضربهای به ما میزند و مرا تا چه حد سرافکنده میکند؟ آیا شما میتوانید این خلق عوام را حالی بهکنید؟ من شب و روز سعی میکنم که برای این اهل کوفه زندهگی تازهای فراهم بهکنم. امّا این حرامزادهها تمام رشتههای مرا پنبه میکنند. ... ص ٦٢٩
وی پوک عمیق دیگری به قلیان زد و سپس کوشید رگ تورکیت مرا بهجنباند. او در این صحبتها نظر خودش را در مورد آیندهی آزربایجان و نیرنگهایی را که به منظور گرد آوردن مردم در اطراف این نظر اندیشیده بود کلاًّ مطرح کرد: شما میدانید که این قولدورهای رشتی، مازندرانی و بختیاری چرا برای سرنگون کردن محمّدعلی میرزا از تخت سلطنت کوشش کردند؟ (نه، بنده در این مورد چیزی نهمیدانم). متأسّفانه مردم ما به کلّی ناآگاه هستند. آنها این را که من چرا میخواهم محمّدعلی میرزا را به ایران بیاورم درک نهمیکنند. خودم هم نهمیتوانم منظور اصلیام را صاف و پوست کنده بهگویم. چهطوری میشود گفت؟ ص ٦٣٠
مسالهی اصلی این است که خلق فارس شروع کرده است به باز کردن چشمش و شناختن خودش. آنها دیگر نهمیخواهند که تورکها بر آنها سلطنت بهکنند. بلکه میخواهند یک خاندان فارس را به سلطنت ایران بهرسانند. بختیاریها و گیلانیها در این خصوص به توافق رسیدهاند. به همین دلیل هم بود که آنها محمّدعلی شاه را از تخت پادشاهی به زیر کشیدند. تبریزیان جاهل ما هم آنها را در رسیدن به مقصود خودشان کومک کردند. من حقیقتاً میگویم که اکنون آنچه در ایران به عنوان مشروطه و استبداد جریان دارد در حقیقت جنگ تورک و فارس است. مشروطه و فلان بهانهای نیست. اما این را تبریزیها نهمیفهمند. چیزی نهمیگذرد که آنها پسر محمّدعلی شاه را هم از تخت و تاج دور میکنند و یک فارس را به جای او میگذارند و خر مراد را سوار میشوند.
از این رو مادام که دولتهای انگلیس و روس هم کومک میکنند، ما باید با استفاده از فرصت محمّدعلی شاه را به ایران بازگردانیم. حالا اگر محمّدعلی میرزا به هر دلیلی نشان داد که مرد میدان نیست، آیا نهمیتوان یک تورک دیگر را پیدا کرد و به جای او گذاشت؟ تبریزیها اگر ناموس تورک بودن را دارند بهفرمایند به من بهگویند. مگر آنها نهمیبینند که چهار پنج لوطی در تهران رئیس الوزرایی را به نوبت بین خود دست به دست میگردانند و شاه جوان را به بازیچهای در دست خود تبدیل کردهاند؟ آخر من نهمیدانم ما آزربایجانیها تا کی باید پوست دهاتی آزربایجان را بهکَنیم و دسترنج آنها را دو دستی تقدیم هفت هشت نفر افیونی فارس جا خوش کرده در تهران بهکُنیم؟ مادام که در به همین پاشنه میگردد و تبریزیها چشم دیدن این وضع را نهدارند بهفرمایند اتّفاق کنند و به من بهگویند تا من همین فردا آزربایجان را از ایران جدا کنم.
حاجی صمد خان مقصد حقیقی خودش را آشکارا بیان کرده بود. او میخواست با برافروختن آتش اختلاف فارس-تورک و دامن زدن به این آتش و انداختن خلقها به جان هم زمینهای برای برگرداندن محمّدعلی میرزا به ایران پدید آورد و یا با جدا کردن آزربایجان از مرکز، خودش در این سرزمین فعّال ما یشاء باشد. ص ٦٣١
٣-کتاب بحران آذربایجان، سالهای ١٣٢٥-١٣٢٤ ش. خاطرات مرحوم آیتاللّه میرزا عبداللّه مجتهدی در بارهی غائلهی پیشهوری. به کوشش رسول جعفریان، ص ٦٣
تقریباً سی و سه سال قبل هم زنجان با سلاح در مقابل آزربایجان مقاومت نمود. حاجی شجاعالدّوله که با مساعدت روسها حاکم آزربایجان شده بود و داعیهی استقلال هم داشت، یک عدّه قوشون برای تسخیر زنجان فرستاد. جهانشاه خان ملقّب به امیر افشار با سواران خود از قوشون حاجی شجاعالدّوله جلوگیری نمود و حاجی شجاعالدّوله به الحاق خمسه بر آزربایجان موفق نهشد. یکی از سرکردههای قوشون شجاعالدّوله «حاجی اسماعیل خان سرابی» امیر کرمان بود که بعدها خودش هم یاغی شد و قوای دولتی که به سرکوبی او مامور شده بود وی را با برادرش دستگیر و اعدام نمود.
[1] خاطرات عبداللّه بهرامی، از آخر سلطنت ناصرالدّین شاه تا اوّل
کودتا. عبداللّه بهرامی. چاپ اوّل ١٣٦٣، انتشارات علمی، چاپخانهی آسمان، چاپ
دوّم، تیراژ ٥٠٠٠، صص ٥٣٥-٥٣٨
[2] تبریز مهآلود. اردوبادی، محمّد سعید، ترجمهی رحیم رئیسنیا.
چاپ دوّم. جلد سوّم؛ صص ٦٢٩-٦٣١
[3] کتاب بحران آذربایجان، سالهای ١٣٢٥-١٣٢٤ ش. خاطرات مرحوم آیتاللّه
میرزا عبداللّه مجتهدی در بارهی غائلهی پیشهوری. به کوشش رسول جعفریان، ص ٦٣
[4] اعلانیهی میرزا رحیم تبریزی١٩٠٧- اعتراضی مردمی به گفتمان ضد
تورک جنبش مشروطیت ایران
[5] برای مشروعیت تورکی نگاه کنید به:
نامهی
تورکیی نادر شاه به خط او و دوکترین اصلیت تورکمانی-ریشهی تورانیی مشترک
افشاریه و عوثمانلی در آن
http://sozumuz1.blogspot.com/2021/05/blog-post_8.html
آغامحمّد
خان قاجار: خداوند ممالک توران و ایران و روم و روس و چین و ماچین و ختا و ختن و
هندوستان را به دودمان بزرگ اتراک موهبت فرمود
[6] مقالهای تورکی از نشریهی
آ ملّا عمو– اورگان انجمن اسلامیهی تبریز، یکی از نخستین نشریات تورک در تاریخ
تورکایلی؛ و ارتجاع مشروطه
[7] مخالفت دولت مشروطه با تحصیل به زبان تورکی و ممنوع کردن آن در
سال ١٩١٨
[9] قانون تشکیل ایالات و ولایات مشروطه و تجزیهی منطقهی ملی تورک
[10] شرح جنگ فوق را عبّاس خان افشار متخلص به پریشان در اثری به نام
جهانشاهنامه به نظم کشیده است. کلّیات اشعار پریشان عبّاس خان افشار (دیوان و
متن کامل جهانشاهنامه) بر اساس نسخهی منحصر به فرد، عبّاس خان افشار
(شاعر)، احساناللّه جهانشاهی (مقدّمه)، ناشر: نیکان کتاب، تاریخ نشر: 18 تیر
1393، تعداد صفحه: 512، شابک: 978-964-196-202-1
[11] فرجاللّه داودی. نهضت مشروطیت در دارالحکومهی خمسه زنجان
بخش
اول
http://www.zanjantorist.blogfa.com/post/16
بخش
دوم (پایانی)
[12] تلاش معتبران و متنفذان اورمیه برایگرفتن تابعیت عثمانی
http://sozumuz1.blogspot.com/2018/11/blog-post_17.html
اعلان
التحاق سنندج و توابع آن به دولت عثمانی
http://sozumuz1.blogspot.com/2019/02/blog-post.html
خانباباخان
صاحب جمع و سید محمد توفیق همدانی: دولت قاجار تنها با کومک «تورانیان» و «تورکها» میتواند نجات
یابد
http://sozumuz1.blogspot.com/2019/09/blog-post_16.html
تروئیکایی
برای استقلال آزربایجان از ایران، اتحاد با قفقاز و ایجاد دولتی تورک تحت الحمایهی
عوثمانلی در سال ۱۹۱۸
[13] مکتوب تورکی سلطان احمد بیگ آغقویونلو: نوهی سلطان مَحْمَدْ
فاتح، و پادشاه عوثمانلیی تورکایلی و ایران
[14] تقاضای نادر شاه برایالحاق رسمی دولت تورک افشاری-ایران به
امپراتوری عوثمانلی و تحت الحمایهی آن دولت شدن
[15] تصمیم احزاب سیاسیی تبریز برای اتحاد و الحاق به آزربایجان
قفقاز
http://sozumuz1.blogspot.com/2020/11/blog-post_17.html
خواست
مردم تبریز، اهالیی ولایات ایرانی مجاور عوثمانلی و کولونیی ایرانیان
استانبول برای قبول تابعیت عوثمانلی -١٩٠٨
[16] مبارزهی قهرآمیز و زدوخورد فیزیکیی دموکراتهای آزربایجان با
تورکگرایان و قائلین به عدم مرکزیت، فدرالیستها، آزادیخواهان و ملیون واقعی
[17] اعلانیهی میرزا رحیم تبریزی ١٩٠٧- اعتراضی مردمی به گفتمان
ضد تورک جنبش مشروطیت ایران
[18] تعویضِ طائفهیِ قولدورآسای قاجاریانِ تورک با سلالهیِ طاهرهیِ
نجیبِ پهلوی فارس
[19] فرمان کاترینای دوم امپراتریس روسیه در سال ١٧٨٤ برای تاسیس
سلسلهای ایرانیک، و جلوگیری از تاسیس سلسلهای تورک در ایران
[20] تبریز مرکز جنبش ملیتگرایی ایرانی بوده است
چوخ مشروح جالب بیر مقالهاللرینیز آغریماسین
ReplyDelete