Friday, January 12, 2018

تبریز مرکز جنبش ملیت‌گرایی ایرانی بوده است

«تبریز مرکز جنبش ملیت‌گرایی ایرانی بوده است»

 

مئهران باهارلی

  

در زیر یک گزارش رسمی در باره‌ی ملت تورک ساکن ایران را آورده‌ام. در این گزارش کوتاه که در خلال جنگ جهانی اول به تاریخ اوکتوبر ١٩١٧ از طرف اداره‌ی استخبارات (جاسوسی)، دفتر اطلاعات (خبررسانی) بریتانیا تهیه شده[1]، تثبیت‌های صائب و دقیق و پیش‌بینی‌های آگاهانه‌ی جالب توجهی انجام گرفته است. این گزارشات نوعا بدور از تبلیغات و تحریفات، و منعکس کننده‌ی واقعیات هستند که به منظور آگاهی مقامات ذیربط از آن‌ها به هنگام تصمیم‌گیری‌های استراتژیک تهیه می‌شوند. از جمله:

١-گزارش، تورک‌زبانان ایران را به صورت یک گروه ملی واحد در نظر گرفته است. این موضع کاملا منطبق بر واقعیات تاریخی و داده‌های میدانی بود. هر چند بعدها پان‌ایرانیست‌ها، آزربایجان‌گرایان، دولت روسیه و خود دولت بریتانیا به هدف مهندسی قومی هویت ملی تورک، تلاش برای جلوگیری از تشکل ملت مودرن تورک در ایران و در راستای تورک‌ستیزی، و به منظور از بین بردن واقعیت تاریخی مذکور و تجزیه و نابود ساختن ملت تورک ساکن در ایران، از این موضع عدول و آن را انکار کردند. از جمله با آفریدن هویت‌های جعلی «قوم آزربایجانی و آزری و ...» و ایجاد دیگر هویت‌های قومی بر اساس طائفه و لهجه و منطقه و ... (مانند قوم قشقایی، قوم افشار، قوم شاهسون و ...).

٢-گزارش ورود تورک‌زبانان به ایران را بخشی از یک پدیده‌ی واحد تاریخی، یعنی موج مهاجرت تورک‌ها از آسیای میانه به قازان (در روسیه‌ی شمال مرکزی)، آناتولی و قفقاز در قرون ١١-١٣ میلادی شمرده است. این تثبیت هم بیان یک واقعیت تاریخی است. اگرچه بعدها در راستای تلاش برای نابودی ملت تورک ساکن در ایران و فارس‌سازی وی، پان‌ایرانیست‌ها و دولت‌های بریتانیا و روسیه و ... نظریات بی‌پایه‌ای مانند تورک نبودن تورک‌زبان‌های ساکن در ایران، آزری بودن آن‌ها و تغییر زبانشان به تورکی، ... را مطرح کردند.

تراشیدن منشاء بومی برای تورک‌زبان‌های شمال غرب، ادعای تورک بودن اقوام باستانی منطقه، مطرح نمودن اصلیت آز و آزر و آزری و .... برای توده‌ی تورک در شمال‌ غرب از سوی آزربایجان‌گرایان استالینیست و دیگر طیف‌های آزربایجان‌گرایان را هم باید تلاشی برای گسستن تورک‌های ساکن در ایران از جهان تورکیک و ادامه‌ی رفتارهای پان‌ایرانیستی و استعماری ضد تورک مذکور شمرد.

٣-گزارش می‌گوید تورک‌زبانان ایران فاقد شعور ملی‌اند. این تثبیت در باره‌ی توده‌ی تورک در سراسر ایران عموما، و در باره‌ی نخبه‌گان مرکز و شرق آزربایجان (تبریز – اردبیل) که گزارش بر آن متمرکز می‌باشد، بویژه درست است. (اما بر خلاف شرق و مرکز آزربایجان، در آن سال‌ها در غرب آزربایجان مخصوصا در ناحیه‌ی اورمیه - سلماس که در دایره‌ی نفوذ عثمانلی قرار داشت، شعور ملی تورک در میان مردم و نخبه‌گان ظاهر شده و در حال ریشه گرفتن و گسترش بود).

٤-گزارش به دنبال بیان عدم وجود شعور ملی در میان تورک‌زبانان ایران، فورا شیعی بودن آن‌ها را ذکر می‌کند. این تثبیت هم دقیق است، زیرا اصلی‌ترین عامل در عدم وجود شعور ملی در میان تورک‌زبانان ایران و جلوگیری از ظهور آن بویژه در میان توده‌ی مردم، تغییر جبری مذهب آن‌ها از گونه‌های اسلام تورکی به اسلام فارسی که شیعه‌ی امامی است می‌باشد.

٥-گزارش بدرستی نشانه‌های نبود شعور ملی در میان تورک‌زبانان ایران را فارسی‌نویسی آن‌ها و روزنامه‌های فارسی که می‌خوانند ذکر کرده است. فارسی‌نویسی و انتشار روزنامه‌ها به زبان فارسی نه تنها نشانه، بلکه یکی از ریشه‌های نبود شعور ملی در میان تورک‌زبانان ایران است. ضروری است قید شود که در پیدائی این دو پدیده در قرون نوزده و ربع اول بیست، تبریز نقش منفی بسیار برجسته‌ای داشته است. از جمله از طریق ایجاد نظام تحصیلی فارسی‌زبان و جلوگیری از پا گرفتن سیستم مدارس تورکی‌زبان در مناطق تورک‌نشین توسط «انجمن معارف تبریز» که در سال ١٩٠٠ تعلیم و تعلم به زبان فارسی را رسمی ساخت، رسمی نمودن دوفاکتوی زبان فارسی در قانون اساسی و متمم آن و لایحه‌ی انتخابات انجمن‌های ایالتی و ولایتی توسط تشکیلات ضد تورک و فارس‌گرای «انجمن آزربایجان»، «انجمن ایالتی آزربایجان» («انجمن غیبی تبریز»)، پایان دادن به حیات مطبوعات تورک توسط جنبش مشروطیت انگلیسی - ازلی به رهبری نخبه‌گان تبریز، مخالفت‌های فرقه‌ی دموکرات آزربایجان - آزادی‌ستان با زبان تورکی و نظام تحصیلی تورکی و ....

٦-گزارش بیان می‌کند تبریز مرکز آزربایجان، مرکز جنبش ناسیونالیسم –ملیت‌گرایی ایرانی بوده است. این تثبیت فوق العاده دقیق است. تبریز در قرن نوزده و ربع اول قرن بیستم نه تنها مرکز جنبش ناسیونالیسم ایرانی، بلکه کارخانه‌ی مانقورت، خائن و پان‌ایرانیست‌سازی هم بوده است. چنانچه بیش از نود درصد رهبران و بزرگان پان‌ایرانیست آن دوره در ایران از تبریز بوده‌اند. حرکت مشروطیت ایران هم که شخصیت‌های تبریزی در آن نقش فوق العاده مهمی بازی کرده‌اند، چیزی نیست به جز یک جنبش ملیت‌گرای ایرانی (قائل به ملت ایران، زبان ملی فارسی، وطن ایران). این جنبش ملیت‌گرای ایرانی از آنجا که زبان ملی خود را فارسی می‌شمرد، به ملت ایران و وطن ایرانی معتقد بود، و علنا و یا ضمنا زبان ملی تورکی، وجود و هویت ملی تورک و وطن تورک را نفی می‌کرد، یک حرکت ضد تورک بود.

تثبیت و وقوف بر این امر بسیار ضروری است، زیرا هیچ جریان فرهنگی و سیاسی ریشه‌داری به یک روزه منقلب و به ضد خود تبدیل نمی‌شود. امکان ندارد که هویت ملی بسیار ریشه‌دار ایرانی و سنت عمیق فارس‌گرایی در میان نخبه‌گان مرکز آزربایجان یک شبه به تورک‌گرایی مبدل شود. چنانچه به واقع امروز نیز بسیاری از نخبه‌گان منسوب به نواحی شرق و مرکز آزربایجان (خط تبریز – اردبیل) این تورک‌ستیزی تاریخی نهادینه شده را در قالب ایدئولوژی و هویت ملی آزربایجان‌گرایی ادامه می‌دهند. آزربایجان‌گرایی با قائل شدن به هویت قومی-ملی آزربایجانی، تجزیه‌ی ملت واحد تورک در ایران به آزربایجانی و غیر آزربایجانی، تجزیه‌ی وطن واحد تورک در شمال غرب کشور (تورک‌ایلی) به دو بخش آزربایجانی و غیر آزربایجانی، با تاریخ‌بافی و قهرمان و ملی شمردن حرکت‌ها و شخصیت‌های مانقورت و خائن و ایران‌گرا و پان‌ایرانیست و عمال روسیه و انگلستان و فرانسه، و تبدیل کردن تورک‌گریزی و تورک‌ستیزی به یک نوع ارزش، ...، عملا یک حرکت، ایدئولوژی و دوکترین سیاسی ضد تورک و به واقع امتداد حتی گونه‌ای از پان‌ایرانیسم در روزگار ما است.

٧-گزارش می‌گوید آلپ تکین می‌خواهد به تورک‌زبان‌های شمال غرب ایران یک روح تورکی بدهد. آلپ تکین و یا «مونیس تکین‌آلپ»، نویسنده و از ایدئولوگ‌های اتحاد و ترقی و از پدران ناسیونالیسم تورک است که بعدها به جریان کمالیسم پیوست. در دوران مودرن وی از نخستین کسانی در عثمانلی بلکه جهان است که در باره‌ی وضعیت و آینده‌ی سیاسی تورکان ساکن در ایران قلم رانده و اندیشه‌ورزی کرده است (تکین‌آلپ موضوع یک نوشته‌ی علیحده‌ی اینجانب است)[2]

٨-گزارش بیان می‌کند آلپ تکین، ظهور شعور ملی تورک در میان تورک‌زبانان را موجب تقویت ایران به لحاظ داخلی گمان می‌کند. قابل ذکر است که در آن موقع خاندان تورک قاجار بر تخت سلطنت ایران جای داشت. در صورت اقتدار واقعی این خاندان تورک، که بسیاری از شاهان آن از جمله مظفرالدین شاه دارای شعور ملی تورک بودند، به لحاظ تئوریک کاملا ممکن داشت که ظهور شعور ملی تورک در میان تورک‌زبانان ایران هم تسریع شود و هم به تقویت ایران قاجاری و کلا توسعه و پیشرفت جامعه‌ی ایران با تکیه بر تنوع ملی و دموکراتیزاسیون آن بیانجامد. اما واقعیت آن است که حرکت ایران‌گرا، فارس‌محور و ضد تورک مشروطه یک دهه قبل از آن اقتدار سیاسی قاجار را تضعیف و فارس‌گرایان را بر دولت قاجاری مسلط کرده بود. و عموما درک ناسیونالیسم فارسی و آزربایجان‌گرایان ایران‌گرا و آزربایجان‌گرایان پان‌ایرانیست، از توسعه و جامعه‌ای پیشرفته و دموکراتیک مخدوش بوده و است و در آن جائی برای هویت ملی تورک و تنوع ملی وجود ندارد.

٩-گزارش پیش‌بینی می‌کند ظهور شعور ملی تورک در میان تورک‌زبانان با تلنگر عثمانلی‌ها، ایرانی‌ها را به سوی خصومت بر علیه عثمانلی‌ها سوق خواهد داد. این تثبیت در باره‌ی مرکز آزربایجان و تبریز بسیار دقیق است. چنانچه بسیاری از رهبران آزربایجان‌گرای مشروطیت که از تبریز بودند، پس از تلاش کومیته‌ی اتحاد و ترقی در روزهای آخر عمر خود برای بیدار ساختن شعور ملی تورک در میان تورک‌زبانان شمال غرب ایران، به دشمنان علنی هویت و زبان و ملت تورک تبدیل شدند. انتشار نشریه‌ی آزربایجان جزء لاینفک ایران (توسط پیشه‌وری و دیگران)، تغییر نام آزربایجان به نام فارسی آزادی‌سِتان، ممنوع ساختن زبان تورکی در مدارس و ادارات و نشریه‌ها و ... توسط دموکرات‌های آزربایجان، همکاری دموکرات‌های آزربایجان و تورک‌های چپ ایرانی با روس‌ها و ارمنی‌های اشغال‌گر در قفقاز بر علیه دولت مساوات مورد حمایت عثمانلی و در تورک‌ایلی ... همه تظاهر این واکنش ضد تورک از سوی نخبه‌گان مرکز و شرق آزربایجان به حمایت بسیار دیر آمده‌ی کومیته‌ی اتحاد و ترقی از هویت تورکی است. البته حمایت کومیته‌ی اتحاد و ترقی از هویت ملی تورک، بر عکس مرکز و شرق آزربایجان، در غرب آزربایجان با استقبال گسترده و صمیمانه‌ی نخبه‌گان و به ویژه مردم تورک قرار گرفت. منطقه‌ای که اهالی بسیاری از شهرها و روستاهای واقع در آن، علاوه بر رفتارهایی مانند تورکی‌نویسی، راسا با مقامات عثمانلی تماس گرفته خواهان الحاق شهر و روستاهایشان به امپراتوری عثمانلی شده بودند.

١٠-گزارش بیان می‌کند کومیته‌ی اتحاد و ترقی نیت و اقدامی برای تقویت شعور ملی تورک در میان تورک‌زبانان ایران ندارد. این صحیح است که به جز مدتی کوتاه در پایان، تقویت شعور ملی تورک در میان تورک‌زبانان جائی در میان سیاست‌های کومیته‌ی اتحاد و ترقی نداشت. بنابراین تبلیغات پان‌ایرانیستی و آزربایجان‌گرایانه مبنی بر نیت عثمانلی از همان آغاز برای الحاق مناطق تورک‌نشین در شمال غرب ایران بی‌پایه است.

١١-گزارش بیان می‌کند سیاست اصلی کومیته‌ی اتحاد و ترقی در طول جنگ (تا نوشته شدن این گزارش)، پشتیبانی از ناسیونالیسم ایرانی و تبدیل ماهیت آن به ضد حکمرانی آنگلوروسی بر ایران است. این بیان دقیق است. حمایت همه‌جانبه‌ی سیاسی، مالی و نظامی عثمانلی از دولت ملی نظام السلطنه مافی در غرب ایران بنام «حکومت موقت ایران» متشکل از ملی‌گرایان ایرانی و ... در این راستاست.

١٢-گزارش بیان می‌کند دلیل حمایت کومیته‌ی اتحاد و ترقی از ناسیونالیسم ایرانی آن است که یک ایران متحد و قوی و ضد حکم‌رانی آنگلوروس بر ایران، به گمان آن کومیته متحد عثمانلی و تحت هژمونی او خواهد بود. این تثبیت دقیق است. این را هم باید گفت کومیته‌ی اتحاد و ترقی که این سیاست را اتخاذ کرده بود دچار اشتباهی فلاکت‌آمیز شده بود. زیرا یک ایران قوی، بویژه تحت کونترول ناسیونالیسم ایرانی که چیزی نیست به جز ناسیونالیسم فارسی، نه تنها هرگز متحد عثمانلی (و تورکیه‌ی بعدی) نشده و تحت هژمونی او نمی‌رود، بلکه همیشه به یک کانون ضد تورک در منطقه تبدیل و متحد روسیه، فرانسه، یونان، ارمنستان و هر آنکه تمایلات ضد تورک دارد خواهد شد. این اشتباه را سران امروزی اسلامیست تورکیه نیز دچار شده‌اند و گمان می‌کنند که در ایران متحدی صدیق بر علیه غرب و .... یافته‌اند. حال آنکه ایران تحت حاکمیت فارس‌ها هرگز متحد تورکیه نخواهد بود و همیشه امیال ضد تورک خود در داخل و خارج، و زیر آب‌زنی بر علیه منافع ملی تورکیه در منطقه را دنبال خواهد کرد. این رفتار، زائیده‌ی ماهیت ضد تورک ناسیونالیسم ایرانی - فارسی است.

١٣-گزارش پیش‌بینی می‌کند اگر ساقط کردن حکمرانی آنگلوروس بر ایران قابل عملی کردن نباشد، امکان دارد که کومیته‌ی اتحاد و ترقی، پس از درک این واقعیت به جداسازی جمعیت‌های تورک‌زبان ایران اقدام کند. این دقیقا آن چیزی بود که کومیته‌ی اتحاد و ترقی در واپسین روزهای عمر خود متوجه گشت و اقدام به آزادسازی تورک‌ایلی و قفقاز و تحریک و تقویت شعور ملی تورک در این دو کرد. این تشبث عثمانلی در جنوب قفقاز که قبلا دارای نظام تحصیلی تورک‌زبان، نشریات تورک‌زبان، حتی احزاب تورک‌گرا و نسلی از روشن‌فکران و سیاسیون دارای شعور ملی تورک بود با موفقیت منجر به ایجاد جمهوری خلق آزربایجان گشت. اما در تورک‌ایلی به علت نبود نظام تحصیلی تورک‌زبان، نبود نشریات تورک‌زبان، نبود احزاب تورک‌گرا، نبود نسل روشن‌فکران و سیاسیون با شعور ملی تورک، و به عکس وجود ده‌ها تشکیلات ضد تورک در تبریز و با نام آزربایجان (فرقه‌ی دموکرات آزربایجان، انجمن آزربایجان، جمعیت آزربایجانی‌ها، انجمن ایالتی آزربایجان، ....) و لشکری از نخبه‌گان و فعالین سیاسی و شخصیت‌های تورک تبریزی و اردبیلی و .... مانقورت و خائن و ضد تورک به شکست انجامید. در این رابطه مورد استثنایی تلاش‌ها و مجاهدات یک تنه‌ی جمشیدخان سوباتایلی افشار اورومی –مجدالسلطنه رهبر ملی تورک برای ایجاد حاکمیتی تورک (دولت تورک اتحاد) در تبریز، ایجاد مطبوعات تورک‌زبان (نشر روزنامه‌ی تورکی آزربایجان)، ایجاد مدارس تورک‌زبان (خیر یوردو در اورمیه، ...)، و تاسیس شعبات حزب تورک‌گرای «اتحاد و ترقی اسلام» («اتحاد تورک» بعدی) در تبریز و اورمیه و خوی و ....، همیشه در تاریخ ملت تورک با نیکی و غرور یاد و گرامی داشته خواهند شد.

١٤-گزارش به تملک آزربایجان (به واقع نه فقط آزربایجان، بلکه کل قلمروی تورک‌ایلی) توسط عثمانلی در قرون ١٦ و ١٧ و سپس در زمستان ١٩١٤-١٩١٥ اشاره می‌کند. البته به نظر مردم تورک بومی، «تملک» عثمانلی بر آزربایجان و دیگر مناطق تورک‌ایلی، بویژه در سال‌های جنگ جهانی اول که امپراتوری عثمانلی وطن تورک - تورک‌ایلی- را از اشغال روسیه و بریتانیا و فرانسه و جنایات و کشتارهای آسوریان و ارمنیان متحد آن‌ها نجات داد، «آزادسازی» است.

١٥-گزارش پیش‌بینی می‌کند در صورت به قدرت رسیدن ناسیونالیسم ایرانی، دولت ایران یک سیاست شوونیسم داخلی و فارس‌سازی تورک‌زبان‌های ایران را اتخاذ خواهد کرد. این پیش‌بینی فوق العاده دقیق است و آن چیزی است که استراتژیست‌های کومیته‌ی اتحاد و ترقی و ایضا مقامات کمالیست و اکنون اسلامیست تورکیه متوجه آن نشده بودند و نشده‌اند. به واقع هم سیاست‌های شوونیستی فارسی و فارس‌سازی تورک‌ها که با جنبش مشروطیت و حاکمیت ناسیونالیست‌های ایرانی، مشروطه‌طلبان و آزربایجان‌گرایان ایران‌گرا و آزربایجان‌گرایان پان‌ایرانیست بر نظام فرهنگی و آموزشی ایران آغاز شد، باید در آن موقع توسط نخبه‌گان تورک بومی و عثمانلی دیده می‌شد. اگر آن‌ها متوجه به قدرت رسیدن ناسیونالیسم ایرانی با انقلاب مشروطیت می‌شدند، تورک‌ستیزی با کودتای رضاخان در ١٩٢٠ به سیاست رسمی دولت ایران تبدیل نمی‌گشت و تاکنون ادامه نمی‌یافت.

١٦-گزارش بیان می‌کند در صورت اتخاذ سیاست فارس‌سازی تورک‌زبانان ایران، این سیاست ممکن است به خودآگاهی ملی تورک میان تورک‌های شمال غرب ایران منجر شود. این پیش‌بینی گزارش متحقق نشد و قاطبه‌ی توده‌ی تورک در مقابل سیاست رسمی فارس‌سازی خود از سوی دولت مشروطه و بعد و بویژه در دوره‌ی رضاشاه - به همان دلیل نبود شعور ملی تورک - موضع بی‌تفاوتی اخذ کردند. نخبه‌گان بسیاری نیز، بویژه در مرکز آزربایجان تبریز، اعم از مشروطه‌طلبان، دموکرات‌های آزربایجانی، تورک‌های چپ ایرانی و ... در خیانتی تاریخی عملا از سیاست‌های تورک‌ستیزانه و فارس‌سازی ملت تورک حمایت ضمنی و یا علنی و فعال نمودند. این حمایت هم اکنون نیز در اشکال مختلف و در این میان مخصوصا در فورم آزربایجان‌گرایی با قائل شدن به هویت قومی-ملی آزربایجانی؛ تجزیه‌ی ملت واحد تورک در ایران به آزربایجانی و غیر آزربایجانی؛ تجزیه‌ی وطن واحد تورک در شمال غرب کشور (تورک‌ایلی) به دو بخش آزربایجانی و غیر آزربایجانی؛ با تاریخ‌بافی و قهرمان و ملی شمردن حرکت‌ها و شخصیت‌های ضد تورک مانقورت و خائن، ایران‌گرا و پان‌ایرانیست و عمال روسیه و بریتانیا و فرانسه؛ و با ارزش شمردن تورک‌گریزی و ... ادامه دارد.

١٧-گزارش بیان می‌کند تورک‌های شمال غرب ایران، در صورت ایجاد شعور ملی تورک، در وهله‌ی اول به تاتارهای قفقاز روی خواهند آورد. چرا که آن‌ها قبل از اشغال و ضمیمه شدن توسط روسیه بخشی از ایران بوده‌ و در آن زمان مرز موجود بین آزربایجان و قفقاز یک مرز مصنوعی بوده است. این تثبیت دقیق است، شخصیت‌های تورک دارای شعور ملی تورک در آن دوره از جمله جمشیدخان سوباتایلی افشار اورومی –مجدالسلطنه رهبر ملی تورک مواضع مثبتی به جمهوری خلق آزربایجان - مساوات داشتند. در حالی که رهبران تورک سابق مشروطیت، دموکرات‌های آزربایجانی، تورک‌های چپ ایرانی که همه دارای شعور ملی ایرانی بودند، در صف داشناک‌ها و دیگر دشمنان جمهوری مساوات قرار داشتند. خیابانی و پیشه‌وری نمونه‌هایی از این دسته‌ی اخیرند. (قهرمان ملی شمردن هم‌زمان موسسین جمهوری خلق آزربایجان و کسانی مانند خیابانی و پیشه‌وری که با آن مخالفت می‌کردند، از سوی «حرکت ملی آزربایجان»، نشان می‌دهد که جریان سیاسی آزربایجان‌گرایی به چه اندازه به دور از جدیت، «از مرحله پرت» و بلکه مضحک است). نکته‌ی دیگر آنکه با ظهور آزربایجان‌گرایی استالینیستی و تکیه‌ی آن بر محلی‌گرایی در هویت - زبان معیار - تاریخ - ....، تاکید بر هویت قومی ملی آزربایجانی به جای زبان تورک و زبان آزربایجانی به جای تورکی و ....، به این همسوئی تاریخی بین دو سوی ارس ضربه‌ای جدی وارد شده و مانعی اساسی در همسوئی‌های فرهنگی - ملی - سیاسی در آینده بین «تورکان» ساکن در تورک‌ایلی با «آزربایجانی»های ساکن در قفقاز ایجاد گردیده است.

١٨-گزارش بیان می‌کند که تورک‌های شمال غرب ایران و قفقاز جنوب در نهایت مجبور به حرکت در یک جهت هستند. چه این جهت به سوی امپراتوری عثمانلی باشد، چه به طرف روسیه. این تثبیت نیز به نوعی درست است. چنانچه رهبران دارای شعور ملی تورک در آن دوره، نه تنها در قفقاز جنوبی (مساوات، ...) و تورک‌ایلی (جمشیدخان افشار اورومی، حاجی میرزا بلوری، ولیعهد محمد حسن میرزا، تقی رفعت، ...)، بلکه در جنوب ایران نیز (حسین خان بوجاقچی، صولت الدوله قشقایی، ...) در نتیجه‌ی ذکاوت و دوراندیشی و شعور ملی تورک هم‌سو و هماهنگ به سوی عثمانلی گرویدند. و به روشی مشابه، رهبران تورک دارای مواضع ضد تورک، من جمله آزربایجان‌گرایان پان‌ایرانیست، ایران‌گرا و یا استالینیست هم، صرف نظر از تفاوت‌های موجود بین‌شان، به سبب فقدان شعور ملی تورک و ماهیت مشترک ضد تورکشان؛ همه در دشمنی با هویت ملی تورک و دولت قاجار و عثمانلی؛ و در ارمنی‌پرستی و ... همسو عمل کردند. امروز نیز پان‌ایرانیست‌ها و طیف‌های گوناگون آزربایجان‌گرا از «آذربایجان»‌نویسی تا تورک‌هراسی و تورک‌گریزی، تقریبا در همه‌ی عرصه‌ها همسو هستند.

پایان نوت مئهران باهارلی

 

متن گزارش [ترجمه از مئهران باهارلی]:


گزارش در باره‌ی حرکت پان توران

دفتر استخبارات (جاسوسی)، اداره‌ی اطلاعات (خبررسانی)

شماره‌ی دو.

اوکتوبر ١٩١٧


جمعیت‌های تورک‌زبان در ایران


مهاجرت‌هایی که بین قرون ١١ و ١٣ میلادی طوائف تورک‌زبان را از آسیای میانه، به قازان، قفقاز و آناتولی منتقل کرد، همچنین آن‌ها را در استان‌های ایران، در شمال دشت مرکزی، بخصوص شمال غربی‌ترین استان، آزربایجان جای داد.

این تورک‌زبانان در ایران، در حال حاضر، خودآگاهی (شعور) ملی تورک ندارند. آن‌ها، مانند فارس‌ها، شیعه هستند و نه، مانند تورک‌های آناتولی، سنی. «تکین آلپ» قبول می‌کند که آن‌ها هنوز به فارسی می‌نویسند و روزنامه‌های فارسی می‌خوانند. و در واقع تبریز، پایتخت آزربایجان، مرکز جنبش ناسیونالیسم- ملیت‌گرایی ایرانی بوده است.

تکین آلپ آرزو می‌کند به آزربایجانی‌ها یک «روح تورکی» بدهد و می‌کوشد تا اثبات کند که این امر، ایران را داخلا تقویت خواهد نمود. اما این، واقعا ناسیونالیسم ایرانی را تقسیم خواهد کرد و ایرانی‌ها را به خصومت بر علیه عثمانلی‌ها سوق خواهد داد. و «ک.ا.ت». (کومیته‌ی اتحاد و ترقی) فعلا هیچ نشانی از ارتکاب چنین اشتباهی نشان نمی‌دهد. سیاست آن‌ها در سال‌های جنگ [جهانی اول] این بوده است که ناسیونالیسم ایرانی در ایران را حمایت کنند و آن را بر علیه رژیم انگلوروس به هیجان آورده شعله‌ور سازند. آن‌ها به ایرانی متحد و قوی، آزاد شده از کونترول آنگلوروس که بعدا با امپراتوری عثمانلی متحد شده و به هژمونی عثمانلی در خواهد آمد بازی می‌کنند.

و اما اگر روشن شود که ژریم آنگلوروس قابل ساقط کردن نیست، «ک.ا.ت.» ممکن است که برای جایزه‌ی کوچک‌تر بازی کند و تلاش نماید که جمعیت‌های تورک‌زبان ایران را جدا سازد. 

عثمانلی‌ها [عثمانیان] همیشه میل به تملک آزربایجان داشته‌اند. آن  را بیش از یک بار در قرن‌های ١٦ و ١٧ اشغال کردند و سراسر آن را برای چند هفته در زمستان ١٩١٥-١٩١٤ به عنوان یک حادثه‌ی ناگهانی [جنبی] در تهاجم خود به قفقاز گرفتند.

همچنین ممکن است که در صورت به قدرت رسیدن ناسیونالیسم ایرانی، [دولت ایران] یک سیاست شوونیسم داخلی اتخاذ کرده و به فارس‌سازی اقلیت تورک‌زبان خود برخیزد. در آن صورت، ممکن است آزربایجانی‌ها [تورک‌های شمال‌غرب ایران] به خودآگاهی تورک بودن اعتلاء یابند و آرزو کنند که از لحاظ سیاسی خود را از ایران رها سازند [جدا شوند]. آن‌ها نخست به سوی تاتارهای قفقاز [تورک‌های جنوب قفقاز]، روی خواهند آورد که قبل از الحاق شدن توسط روسیه به ایران تعلق داشت و صرفا با یک مرز مصنوعی از آزربایجان جدا شده است. آزربایجانی‌ها [تورک‌های شمال‌غرب ایران] و تاتارهای قفقازی‌ [تورک‌های جنوب قفقاز]، در نهایت، مجبور به حرکت در یک جهت هستند، چه این جهت به سوی امپراتوری عثمانلی باشد و چه به طرف روسیه.

 

REPORT ON THE PAN TURANIAN MOVEMENT

 

Intelligence Bureau, Department Of Information

No. 2

October 1917


(e) The Turkish-Speaking Populations in Persia.


The migrations from Central Asia, between the 11th and 13th centuries A.D., which carried Turkish-speaking tribes to Kazan, the Caucasus, and Anatolia, also deposited them in the provinces of Persia north of the Central Desert—especially in the most north-westerly province, Azerbaijan.

These Turkish-speakers in Persia have at present no Turkish national consciousness. They are Shias, like the Persians, not Sunnis, like the Anatolian Turks. Tekin Alp admits that they still write letters in Persian and read Persian newspapers, and, as a matter of fact, Tabriz, the capital of Azerbaijan, has been the center of the Persian Nationalist movement.

Tekin Alp wishes to give the Azerbaijanis a “Turkish soul,” and tries to prove that this would strengthen Persia internally. It would really split Persian Nationalism, and drive the Persians proper into hostility towards the Ottoman Empire, and the C.U.P. show no signs of committing such a blunder. Their policy during the war has been to support Persian Nationalism in Persia, and to inflame it against the Anglo-Russian regime. They are playing for a strong united Persia, freed from Anglo-Russian control, which would then make an alliance with the Ottoman Empire and fall under Ottoman hegemony.

If it became clear that the Anglo-Russian regime could not be overthrown, the C.U.P. might then play for the smaller prize, and try to detach from Persia her Turkish-speaking populations.

The Osmanlis have always coveted Azerbaijan; they occupied it more than once during the 16th and 17th centuries, and they overran it for a few weeks in the winter of 1914-5, as an incident in their Caucasus offensive.

It is also possible that, if Persian Nationalism comes into power, it may adopt a chauvinistic internal policy, and try to Persianise [Persianize] its Turkish-speaking minority. In that case the Azerbaijanis might be roused to a consciousness of being Turks, and desire to cut themselves loose politically from Persia. They would turn first to the Tatars of the Caucasus, who also belonged to Persia before the Russian annexation, and who are only separated from the Azerbaijanis by an artificial frontier. The Azerbaijanis and Caucasian Tatars are hound in the end to gravitate in the same direction—whether towards the Ottoman Empire or towards Russia.


[1] لینک دانلود گزارش:

Report on the Pan-Turanian Movement

https://www.qdl.qa/en/archive/81055/vdc_100000000239.0x0001e8

[2] ایران‌دا تورک عنصرونون احوالِ عمومیه‌سی - ایران تورک‌له‌ری‌نی تورک‌له‌ش‌دیرمه‌ک تشبّثو. یازاری: مونیس تکین‌آلپ   Munis Tekinalp

https://sozumuz1.blogspot.com/2019/10/blog-post_8.html

No comments:

Post a Comment