رقعههای تورکی میرزا علی بخت باهادیر اظفری
گورکان-کۆرهکهن و تصحیح آنها
مئهران باهارلی[1]
Vakı’atı Azfari’de bulunan,
Çağatay Türkçesinde yazılmış iki mektubun tashihi
واقعات اظفریده بولونان
چاغاتای تورکجهسینده یازیلمیش ایکی مکتوبون تصحیحی
Correction of two Chaghatai Turkic letters of Waqi`at-i Azfari
اؤزهت:
تورک
بیلگین، دیلبیلیمچی، تورکولوق، قوشار (شاعیر)، چئویرمهن، اؤتهکچی (تاریخچی)،
سؤزلوکبیلیمچی اظفری کورهکهنلی - گورکانی (١٨١٨-١٧٥٨)، تیمور کورهکهن
سویوندان، و هیندیستانداکی اورتاآسیالی آتاآنالارینین تورک دیلینه تام حاکیم
اولان سون موغال تیگین (پرنس) ایدی. اظفرینین تورک دیلی و تورکجه سؤزلوک، دیلبیلگیسی
آلانلاریندا چوخو یاییملانمامیش بیر چوخ یاپیتی واردیر. اونون واقعاتِ اظفری پیتییینده
(کیتابیندا) کهندیسینین تورک شهزادهسی میرزا موغولا یازدیغی تورکجه بیر
مکتوب و میرزا موغولون بو مکتوبا وئردییی تورکجه یانیت بولونماقدادیر. بو ایکی
تورکجه مکتوب، واقعاتِ اظفرینین کلکته یایینیندا، آیریجا ماجار تورکولوق پئری
بئنئدئکین بیر کیتابیندا چئوریلهری ایله بیرلیکده وئریلمیشدیر. کلکته یایینینداکی
بو ایکی مکتوبون متنی سون درجه قاریشیق، یانلیشلارلا دولو و آنلاشیلمازدیر.
بئنئدئک یایینیندا دا بیر سیرا کلیمه و دهریملهرین اوخونماسی و آنلاملاندیریلماسیندا
یانلیشلیقلار واردیر. بو مقالهمده بو ایکی تورکجه مکتوبون دوغرو و دقیق
اوخونوشو، ایکی اؤنجهکی یایین و ده اهلیازما یازیجیسینین یانلیشلیقلارینی
دوزهلدهرهک، ایکی عرب و لاتین آلفابئلهرینده سونماقدایام.
Özet
Türk bilgin, dilbilimci, Türkolog, koşar (şair), çevirmen, ötekçi (tarihçi), sözlükbilimci Azfari Gurkani (1818-1758), Timür Küreken soyundan, ve Hindistan'daki Orta Asyalı ataanalarının Türk diline tam hakim olan son Muğal prens idi. Azfari'nin Türkçe veya Türkçe sözlük ve dilbilgisi alanında çoğu yayınlanmamış birçok eseri bulunmaktadır. O Vakıat-ı Azfari kitabında, kendisinin Türk şehzadesi "Mirza Moğul"a yazdığı Türkçe bir mektup ve Mirza Moğul'un bu mektuba verdiği Türkçe cevaba yer vermiştir. Bu iki Türkçe mektup, Vakıat-ı Azfari’nin Kalküta yayınında bulunmaktadır. Türkolog Péri Benedek de bir kitabında bu iki mektubun metni ve Macarca çevirilerini vermiştir. Kalküta yayınındaki bu iki mektubun metni son derece karışık, yanlışlarla dolu ve anlaşılmazdır. Benedek yayınında da bazi kelime ve terimlerin okunması ve anlamlandırılmasında hatalar bulunmaktadır. Makalemde bu iki Türkçe mektubunun doğru ve dakik okunuşunu, iki önceki yayın ve de elyazma yazıcısının hatalarını düzelterek, iki Arap ve Latin alfabelerinde sunmaktayım.
Abstract
Azfari Gurkani (1758-1818), a direct descendant of the Amir Timur Kurgan and last living representative of the illustrious Timurid dynasty, was a Turkish scholar, linguist, Turkologist, poet, translator, historian and lexicographer; and the last Mughal prince in India who had complete command over the Turkic language of his Central Asian ancestors. Azfari was a prolific writer in the field of Turkish language, dictionaries, and grammar which are mostly unpublished yet. His book Vakıat-ı Azfari, contains a Turkish letter written by Azfari himself to the Turkish prince “Mirza Mogul”, as well as a Turkish response given by Mirza Mogul to this letter. These two Turkish letters can be found in the publication of Vakıat-ı Azfari in Kolkata. Turkologist Péri Benedek also provided the texts and Hungarian translations of these two letters in his book. The text of these two letters in the Kolkata publication is extremely jumbled, full of errors, and hard to understand. Benedek’s publication also contains mistakes in the reading and interpretation of certain words and terms. In this article, I will provide the correct and accurate text of these two Turkish letters in both the Arabic and Latin alphabets, rectifying the errors found in the previous two publications, as well as the mistakes made by the original scribe.
خلاصه
اظفری کورهکهن (١٧٥٨-١٨١٨) از نسب تیمور گورکانی و آخرین نمایندهی سلسلهی محتشم تیموری؛ عالم، زبانشناس، تورکولوق، شاعر، مترجم، وقایعنگار و فرهنگنویس تورک، و آخرین شاهزادهی موغال در سرزمین هند بود که بر زبان تورکی اجداد آسیای مرکزیاش تسلط کامل داشت. اظفری دارای تالیفات متعدد به زبان تورکی و یا در لغت و دستور زبان تورکی است که اغلب منتشر نشدهاند. در کتاب واقعات اظفری یک مکتوب تورکی از او خطاب به شاهزادهی تورک «میرزا موغول»، و جوابیهی تورکی میرزا موغول به این مکتوب وجود دارد. این دو مکتوب تورکی در نشر کلکتهی واقعات اظفری، و نیز در یک کتاب تورکولوق پِری بِنِدِک همراه با ترجمهی مجاریشان نقل شدهاند. متن دو نامه در نشر کلکته فوق العاده مغلوط و آشفته و نامفهوم، و در نشر بِنِدِک دارای اشتباهاتی در خوانش و معنی کلمات و اصطلاحات است. در این مقاله، قرائت دقیق و نهایی این دو نامهی تورکی را به دو الفبای عربی و لاتین، با تصحیح اشتباهات موجود در نشرهای پیشین همچنین خطاهای ناسخ اصلی نسخهی خطی عرضه کردهام.
میرزا علی بخت باهادیر اظفری کورهکهن[2] – گورگان (١٧٥٨-١٨١٨) معروف به میرزا کلان، از نسب تیمور گورکانی؛ عالم، زبانشناس، تورکولوق، شاعر، مترجم، وقایعنگار و فرهنگنویس تورک از سرزمین هندوستان، یکی از شخصیتهای نادر در تاریخ فرهنگ و ادب و خودآگاهی ملی تورک در عهد جدید، و ناشناخته مانده در میان تورکان غرب (ایران، آزربایجان، تورکیه، ....) است. او آخرین شاهزادهی موغال در سرزمین هند بود که به زبان تورکی اجداد تورکستانی و آسیای مرکزیاش تسلط کامل داشت.
اظفری مخصوصاً از جهت شعور زبانی تورک خود، بدیل و پیرو امیر علی شیر نوایی بود، مانند او علماً و قلباً به فضیلت قابلیتها و امکانات زبان تورکی بر فارسی اعتقاد داشت؛ فارسی را رقیب عمدهی تورکی، و فارسینویسی و فارسیگرایی را تهدیدی برای تورکان میدانست[3]. اظفری به سبب مطرح کردن توسعهی زبان فارسی در میان تورکان حاکم بر هندوستان و عقب راندن زبان تورکی توسط فارسی در میان حاکمیت تورک در هندوستان به صورت عاملی که منجر به استحالهی فرهنگی و اضمحلال سیاسی کامل تورکان در شبه قارهی هند شد، شخصیتی ژرفبین، پیشرو، بافراست و خردمند شمرده میشود. مطالعهی دقیق آرا و تثبیتهای اظفری از این جهت نیز برای تورکان تورکایلی و دیگر نقاط ایران، که در معرض استحاله و اضمحلال و امحاء مشابهی توسط زبان و فرهنگ فارسی و سیاست رسمی-دولتی نسلکشی زبان تورکی و ملت تورک قرار دارند از الزم واجبات است.
اظفری گورگانی در سال ١٧٥٨ در رئد فوْرت در دهلی که در آن زمان پر از شاهزادهگان و منسوبین خاندان سلطنتی بود به دنیا آمد. بعدها از آنجا گریخت. او بعد از آن تا آخر عمر خرج زندهگیاش را از طریق تالیف گرامرهای زبان تورکی و پس از اسکان در مَدْرَس با تدریس زبان تورکی تامین میکرد. اظفری مدتی در دربار آواد در لوکنو مستقر شد و در آنجا کتاب قاموس «لغت تورکی یا فرهنگ اظفری» را تالیف کرد. سپس حرکت خود به عظیم آباد (پاتنا) در سمت شرق را ادامه داد و در آنجا به خواهش یک هندو یک کتاب گرامر تورکی که با کلمات «تینگری تری» -> تانری تاری (خالقِ باری) آغاز میشد را تالیف کرد. سرانجام در مَدْرَس مقیم شد و در مدارس به تدریس زبان تورکی پرداخت. او در اینجا کتاب «میزان تورکی» در قواعد دستوری زبان تورکی، و کتاب «عروضزاده» در نحوهی بررسی و تحقیق قالب شعری را بر اساس «رسالهی عروض» بابور تالیف کرد[4].
از اظفری علاوه بر کتب گرامر و لغتنامههای تورکی که فوقا ذکر شدند، نوشتهجات تورکی پراکندهی دیگری نیز - از جمله چند دستنویس منتشر نشده که در مَدْرَس نگهداری میشوند - به یادگار مانده که عموماً به صورت نسخههای خطی در کتابخانههای آرشیوی و به دور از دسترس عموم هستند. اندکی از آثار تورکی او هم به صورتی کاملاً مغلوط منتشر شدهاند (تمام آثار اظفری، به مروز زمان و پس از دسترسی به نسخههای خطی مذکور، توسط سؤزوموز یک به یک تصحیح شده و به صورت کتابهای مستقل منتشر خواهند شد).
مکتوب تورکی اظفری و جوابیهی تورکی میرزا موغول به آن
در میان آثار پراکندهی تورکی باقیمانده از اظفری یک مکتوب تورکی کوتاه از او خطاب به شاهزادهای تورک بنام «میرزا موغول» وجود دارد که وی آن را به همراه جوابیهی تورکی میرزا موغول به مکتوبش و ترجمهی دقیق هر دو به فارسی در کتاب «واقعات اظفری» گنجانده است. این دو مکتوب تورکی در نشر کلکتهی واقعات اظفری در سال ١٩٥٧ نقل شدهاند[5]. اما در این نشر متن دو نامه آن چنان مغلوط و آشفته چاپ شده که قابل درک نیست. در نشر کلکته ترجمههای فارسی این دو نامه توسط اظفری هم، دارای اشتباهات چاپی است. مانند چاپ کلمهی «چکنم» (چه کنم) به صورت «حکیم»، .... این امر نشان میدهد که ناشرین هندی کتاب، علاوه بر عدم آشنائی مطلق به زبان تورکی، بر زبان فارسی هم چندان مسلط نبودهاند.
تورکولوق مجاری پِری بِنِدِک (Péri Benedek) در کتاب خود به اسم «تیموریهای هندوستان و زبان تورکی: تورکی مکتوب و شفاهی در هندوستان موغول» به زبان مجاری[6]، متن این دو نامهی تورکی را با الفبای لاتین نقل کرده است. بنا به او متن این دو نامهی تورکی در دو نسخهی خطی کتاب هم دارای اشتباهاتی (از طرف ناسخ) است[7]. اما در نشر بِنِدِک هم، بعضی کلمات اشتباه به قرائت و معنی شدهاند و محتاج به تصحیح هستند، از جمله کلمات آمراق، اومو، -تالاب، کؤپتالاب، قاتلا، سایو قاتلا، یالبار یاقارچی، اولجاش، باری، ....
دسترسی به دو نسخهی خطی واقعات اظفری میسر نشد. با اینهمه ترجمهی دقیق فارسی آنها که اظفری در زیر هر کدام داده کومک بزرگی به قرائت، ترمیم و تصحیح آنها میکند. در زیر نخست متن این دو نامهی تورکی به قرائت و تصحیح و ترمیم خودم را به دو الفبای عربی و لاتین آورده، سپس توضیحاتی در بارهی بعضی کلمات و قواعد زبانی جالب توجه استفاده شده در آنها را دادهام. اما قبل از آن ارزیابیای کوتاه در بارهی تورکی به کار رفته در این دو مکتوب:
- متن تورکی نامهی اظفری ساده و سهل است و در آن، به جز ترکیب ایگیم - آمراقلیغیم، بازیهای ادیبانه و استفاده از قالبهای متنوع تورکی دیده نمیشود. شاید این سادهگرایی در زبان ناشی از تاثیر لهجهی تورکمانی تورکمانان مهاجرت کرده از تورکایلی و دیگر نقاط ایران به هندوستان (قاراقویونلو و آغقویونلو و ... مخصوصاً از ناحیهی «ایراقایل» و یا علی شوکور بیگ سابق - همدان در تورکایلی)، عموماً بر تورکان تیموری - گورکانی هند و خصوصاً بر شخص اظفری باشد. اظفری که دارای استادان تورک از تورکایلی بود، در کتاب «مرغوب الفواد» خود آموختن زبان تورکی از یک تبریزی اصلاً اورمویی بنام «محمّد زمانِ تبریزییِ اورومچی» را ذکر کرده چنین میگوید: «وچون واردِ سوادِ لکهنو گردیدم نیز از اوستاد موللا محمّد زمانِ تبریزییِ اورومچی المتخلّص به انشه که از کربلایِ معلّی و نجفِ اشرف تازه وارد بودند و میرزا کاظمِ سوداگر به تحقیقاتِ لغات تورکی پرداختم .... ».
در این نامهها هم تاثیرات لهجهی تورکمانی بر تورکی تورکان تیموری-گورکانی هند، از جمله در کاربرد فورم تورکمانی-قیپچاقی پسوند «-دان» به جای فورم چاغاتایی-جغتایی «-دین» (سیزلاردان)، فورم تورکمانی «اومو» (توقع و انتظار) به جای فورم چاغاتایی - جغتایی «اومقو»، و فورمهای تورکمانی «اونونگ» و «اوندان» به جای فورمهای چاغاتایی - جغتایی «آنینگ» و «آندان» دیده میشود. کاربرد پسوند مالکیت سوم شخص «-ین» به جای «–نینگ» در ترکیب «ایلینگیزین بیتیگیدین» به جای «ایلینگیزنینگ بیتیگیدین» (از نوشتهی دست خط خودتان. به تورکی: اهلینیزین بیتیییندهن) را هم میتوان با تاثیرات لهجهی تورکمانی مرتبط دانست.
- زبان نامهی «میرزا موغول»، تورکی متعالی و بسیار ادیبانه، و بر خلاف نامهی اظفری پر از هنرنمایی و استعمال ماهرانه و استادانه و زیبا از اصطلاحات و قالبها و قواعد پیچیدهی تورکی شرقی، آن هم در متنی به این کوتاهی است. مانند کاربرد کلمات «چیقای»، «اولجاش»، ترکیبات «ییر قاتیق - گؤک ییراق» و «یالبار یاقارچی»، قالبها و ترکیبهای «تویارغا»، «کؤپتالاب»، «گؤرگهنی»، «کؤنگلومنو - باغریمنی»، «بیلادور»، «بیر قاتلا»، و استفادهی بدیع از کلمهی «سایو»ی تورکی قدیم در ترکیب «سایو قاتلا». کاربرد این کلمات و اصطلاحات و ترکیبات اصیل تورکی، زبان میرزا موغول را تورکی سره - خالص ساخته است. اصطلاح «ییر قاتیق - گؤک ییراق» که میرزا موغول به کار برده یادآور عبارت «اوزه کؤک تینگری، آسرا یاغیر یئر» در سنگ نوشتهی کول تیگین (٦٨٤-٧٣١) است[8]. دو اصطلاح ییر قاتیق - گؤک ییراق و سایو قاتلا که میرزا موغول به کار برده، نشان میدهند او با تورکی قدیم و ادبیات آن آشنائی داشته است. استفاده از اصطلاح و اشاره به سنت موغولی «اولجاش» (در ادامهی مقاله) دال بر شعور قومی تورک - موغولی میرزا موغول است. قلمی مانند میرزا موغول، بدین مهارت در تورکینویسی و تسلط بر دقایق زبان تورکی و آشنا با ادب تورکی قدیم، بی شک دارای نوشتهجات دیگری به زبان تورکی بوده است که میبایست توسط محققین یافت شوند.
نقل رقعهی تورکی که به میرزا مغل صاحب نوشته
بودم
متن تصحیح شده توسط مئهران باهارلی
ایگیم، آمراقلیغیم، میرزا موغول صاحب!
قوُللوق سوْنگرا، بیلینمیش بوْلسون اوْل گۆندین
کیم سیزلاردان آیرو بوْلوپ، مین تۆن گۆن یوْخلوقدا قالار مین.
اوُمو[م] بودور کیم ایکی حرف اؤز ایلینگیزین بیتیکیدین بیتیپ، اؤز ایشینگیزنی سیوینچ بوُیورسونلار، آرتیق نیمه؟
İgim, amraqlığım, Mirza Moğul sâhib!
Qulluq soñra, bilinmiş bolsun ol gündin kim sizlardan ayrı bolup, min
tün gün yoqluqda qalar min.
Umu[m] budur kim iki herf öz iliñizin bitigidin bitip, öz işiñizni sivinç buyursunlar, artıq nime?
متن تورکی مغلوط در نشر کلکته:
نقل رقعه ترکی که به میرزا مغل صاحب نوشته بودم
ایکیم امراقلیقیم میرزا مغل صاحب قوللوق سو نخره جیلنمیش / بیلنمیش بولسون اول کویندین کیم سیز لا ردان آیرو بولوب مین تون کون یو خلوقدا قالا رمین او می بود ورکیم ایکی حرف اوزی ایلمیگینگیزنی تبیسکی –دین تبیب اوزی ایشینگیزنی سیونچ بو یو رسون لارآرتوق نیمه –
متن ترجمهی فارسی توسط اظفری در نشر کلکته:
صاحب من، مهربان من، میرزا مغل صاحب! بعد بندگی، معلوم باد از روزی که از یشان جدا شده ام شب و روز دریاد می باشم. رجاء اِ اینکه دو حرف از خط دست خویش نوشته، یار خود را شاد فرمایند. زیاده چه.
نقل رقعهی تورکی که میرزا مغل صاحب از خط خاص خویش به راقم نوشتند - متن تصحیح شده توسط مئهران باهارلی
بو چێقای یالبار-یاقارچیدان اوْلجاش سوْنگرا،
توُیارغا بوْلسون بیتیگینگیز کؤپتالابدین ییتیشتی. اوْنونگ گؤرگهنیدان کؤنگلومنو
سیوینچی و باغریمنی مسرّتی بوْلدی.
تینگری تعالا بیلهدور کیم سیزنی کؤپ یوْخلار
مین. نی قێلای کیم ییر قاتێق و گؤک یێراق. باری تعالی ایسه بیزنی و سیزنی تیریگلیکده
بیر قاتلا کوروشی قیلسین، اوندان ییراق یوْق.
مین چێقای سایوُ قاتلا سیزنی دعایِ خیر بیرله یوْخلار مین.
Bu çıqay
yalbar-yaqarçıdan olcaş soñra, tuyarqa bolsun bitigiñiz köptalabdin yitişti. Onuñ görganidan köñlümnü sivinçi ve bağrımnı meserreti boldu.
Tiñri
taâla biledir kim sizni köp yoqlar min. Ni qılay kim yir qatıq ve gök yıraq.
Bârî taâla ise bizni ve sizni tiriligde bir qatla körüşü qılsın, ondan yıraq
yoq.
Min çıqay sayu qatla sizni duâ-yi xéyr birle yoqlar min.
متن تورکی مغلوط در نشر کلکته:
یو چیخای یالبار پاقچی دان اولجای سو نخره تو یار غابو لسون بینیگیز کوپ تالابدین یتشتی اونی کون کور کاریندان کو نکلو من شیونچی و عربمینی سرتی بواری تنکیری تعالی بیلا دور کیم سیزنی کوپ یو خلامین فی قیلای کیم یسیری قاتیق و کوک یراق بار روزی تعالی ایسه بیزنی و سیزنی تیریک لیکسیکابیر قالا کو روشی قلسون اوندان یراق یوق مین چخای سایم قله سیزنی دعا خیر بیرله یوخلامین
متن ترجمهی فارسی از اظفری در نشر کلکته:
ازین بنده عاجز بعد سلام. واضح باد خط ایشان بعد مدت رسید. از دیدن آن دل را خوشی و جگرم را مسرتی شد. حق تعالی می داند که شما را بسیار یاد می کنم. حکیم (اشتباه: چه کنم) که زمین سفت و آسمان دور است. خدای تعالی اگر شما را و ما را در زندگی یکبار ملاقات کناند از و دور نیست. من بنده هر بار شما را بدعای خیر یاد می کنم. و السلام –
ایضاح چند کلمه
ایگیم: صاحبم. کلمهی ایگ که در تورکی قدیم و شرقی و زبانهای تورکیک معاصر دارای فورمهای متعدد (ایگا، ایکا، ایگه، ایکه، ائگئ، ائیئ، اییئ، اییگئ، اییه، اییگه، یییه، ...) بوده و در زبان تورکی رایج در ایران و تورکایلی و آزربایجان و عراق و تورکیه ... به صورت اییهİye - یییهYiye تلفظ میشود، به معانی آتی است: ١-صاحب، بیگ، آغا، خوجا، مالک، بانی، مربی؛ ٢- خدا (فورمهای اید، ایدی، ...)؛ ٣- نجیب، سوْیلو، اشراف و اعیان (فورم ایگ). از همین جا عنوان «ایدی قوتİdi qut » به معنی طالع نیک که از طرف خداوند فرستاده شده، دولتلی، دولت صاحبی وجود دارد که خاقانهای گؤکتورک به مقامات میدادند.
آمراق: ١-ایستهنهن، سئویلهن، سئوگیلی؛ محبوب، دوست داشتنی، عزیز، ٢-. آرام، ساکن، ساکت، ... از فعل آمراماق مترادف سئومهک، و به معنی دوست داشتن، هوس کردن، مودب بودن، .... این نام امروز در زبان تورکی (تورکایلی، تورکیه، ...) به صورت «امراهEmrah » تلفظ میشود که متحول همان فورم جغتایی امراق - امراخ به کار رفته در نامهی اظفری است. فورمهای گوناگون آمراق در زبان و لهجههای تورکیک چنین است: آماراخ، آمیراق، آمیراخ، آمیر، آمیرا، ایمرا، ایمره، ... در تورکی قدیم فورمهای اێمراق، ییمراق و یامراق هم وجود داشت. از مشتقات آن در تورکی قدیم: آمرانماق، آمراقسیز، آمران، آمرانجیق، آمراشماق، آمراتماق، آمریتماق، آمریلماق، میراماق، آمریق، آمریل، آمرو، آمتی، آموز (شرف، در قرقیزی)، ... . از همین ریشه است کلمات آتی در زبانهای گوناگون مونقولیک: آمور (صلح، آرامش، استراحت. موغولی، مقدمه الادب، اوردوس، خالخا)، امرا (محبوب)، آمورلی (آرام بودن، در آرامش. تاریخ مخفی موغولان)، آمورا (دوست)، آمراق بول. (عاشق شدن)، آمارا (عاشق شدن)، آمر (قالموقی، استراحت)، آمار (بوریات)، آمول (رفاه، تنعم. داقور)، خامورا (مونغور، استراحت کردن)، آمیتاندو (خوش طعم)، آمتاژو (خو، عادت) و مصادر آمرا و آمتاش ... [9]؛ و فورمهای بسیاری از این کلمات که با حرف ه آغاز شوند، مانند هامو، هامول، هامورا (در آرامش بودن، استراحت کردن)، ...[10].
کلمه و نام آمول، آمیل، ایمیل، اومول (تورکی قدیم، قاراخانی، اویغوری، تووا، ...) به معانی آرام، ساکن، بی صدا، ملایم، متعادل، صلحطلب، خوشخو، طمانینه، آرامش روحانی و درونی؛ همچنین هاوول (خلجی)، همیل (در ایران، تورکایلی، آزربایجان، ... به معنی شخص ساکن و آرام، خوش اخلاق و ملایم و سر به زیر؛ حیوان خانهگی)، آنقول در تورکی عوثمانلی و ترکیبات ایمیل ایمیل، اومول اومول (به آرامی، با ملایمت) هم مرتبط با آمراق است. بنا به کلاوسن در کتاب «لغتنامهی ریشهشناسی تورکی قبل از قرن ١٣» این نام که معمولاً در بارهی اشخاص به کار میرود، گاهاً برای مکانها نیز به کار رفته است. چنانچه نام محلهی «ایمره قیز» (نام جعلی فارسی آن امیرخیز) در تبریز مرتبط با آمراق، و نام شهر «آمل-آمول» در کنارهی جنوبی دریای خزر که در زمان اشکانیان (با تباری مباحثهدار) «همو» نامیده میشده، و نام رودخانهی «آمو »(آمی دریا) محتملاً در ارتباط با این ریشهی تورکیک - آلتاییک هستند. نام مذکّر ایمره تا اواخر دورهی قاجار در فورم «امیره» هنوز استفاده میشد (امیره بیگ پسر شیخ حیدر بن حاجی عمر بن صارم بن سیفالدین. حقایق الاخبار ناصری، ص ٢٩٤). (ریشهشناسی کلمات آمراق و آمول و ... تورکی بر اساس کلمات «همراه» فارسی و «امّ» عربی و .... نادرست است. اما ظاهراً نام ایمره در زبان مجاری بی ارتباط با این ریشهی تورکی، و محرف هنریک ژرمنی است. در ایران نامهای تورکی ایمره و ایمرهن و ... در نتیجهی روند فارسسازی اسامی، اغلب با نامهای امیر و امیره و عمران و ... جایگزین شدهاند).
آمراقلیق: این فورم دارای پسوند –لیق که اظفری آن را به جای آمراغیم در ترکیب آمراقلیغیم به کار برده و به صورت دقیق و صحیح مهربان ترجمه کرده، احتمالاً متاثر از فورم مصدری آموللوق در زبان تورکی، اسم مصدری آمورلی در زبان موغولی (آرام بودن، در آرامش. تاریخ مخفی موغولان)، و نهایتاً کلمهی تورکی سئوگیلی به معنای آمراق و دارای پسوند .لی (در تورکی شرقی: .لیق) است.
اومی - اومو: مخفف اومقو، به معنی اوموت، یاخشی دیلهک، اومید، ارتجاء، رجاء، انتظار و توقع. از مصدر اومماق: اومیت ائتمهک، طمع کردن، ارتجاء، انتظار داشتن، اومید داشتن، چشم داشتن. اظفری خود اومی - اومو را به صورت دقیق و صحیح ارتجاء ترجمه کرده است. از همین ریشه است اومونماق: دؤنوشلو فعل از اومماق؛ اوُمانج-اومونج: بهکلهنتی، ایستهک، اوموت، طمع، اومید، انتظار، توقع؛ اومدوق: اومید؛ در لهجههای تورکمانی زبان تورکی در ایران و تورکایلی و آزربایجان و قفقاز و آناتولی شرقی و ... ترکیب «اومو کوسو -Umu küsü » به معنی یاخینما، اینجینمه، اینجیکلییینی بیلدیرمهک، گلایه و شکایت کردن، ابراز نارضایتی کردن وجود دارد. شاعر تورک صابر شیروانی دارای شعری با نام «گیلئی یاخود اومو - کوسو» است.
چیقای - چیغای: یوخسول، فقیر، بی چیز، عاجز. فورم قدیمی چیقاݧ با حرف پایانی ݧ (Ny, Ň) بود که به مرور زمان در زبانها و لهجههای گوناگون تورکیک حرف ݧ (Ny, Ň) آن به حرف «ی» و یا «ن» تغییر یافته است. مانند تبدیل خیتاݧ سابق به خیتان و خیتای؛ قاݧو به قانو (هانی) و قایو؛ قوݧاش به قویاش و گونهش، ....
یالبار یاقارچی - یالبار یاقرچی: این ترکیب در نشر کلکته با افتادن حرف «ر» به هنگام چاپ، به صورت اشتباه یالبار پاقچی آمده است. یالبار یاقارچی به معنی التماس و ناله و زاری کننده، تضرع کننده است. پسوند -چی از اسم و فعل (و پسوند -غوچی از فعل) اسم فاعل میسازد. مانند تیلهنچی به معنی گدا و سائل از مصدر تیلهنمهک؛ یازغوچی از مصدر یازماق، .... پسوند -چی و -غوچی در اصطلاحات مرکب از دو فعل، فقط بعد از فعل دوم میآیند. مانند آلیپ ساتقوچی: خرید و فروش کننده، تاجر. در اینجا نیز اظفری پسوند -چی را فقط بعد از فعل دوم در اصطلاح «یالبار یاقار »آورده است. ترکیب یالبار یاقار که در تورکی قدیم به صورت «یالبارو یاقارو» وجود داشت[11] در تورکی معاصر هم با تلفظ «یالوار یاخار» موجود است. فعل یالوارماق در فورم هم وجود دارد. [12]
فعل یالبارماق-یالوارماق (در زبانهای مونقولیک: جالباری.)، به لحاظ ریشهشناسی شاید مرتبط با یالیق به معنی زبان و یالاماق به معنی لیسیدن با زبان باشد. مصدر یاقارماق-یاخارماق به معنی اصرار و بیش از حد همراه با آه و ناله کردن و سوز و گداز، یارلبارماق، یالوارماق، التماس کردن، اظهار عجز، اصرار کردن، رجا کردن به اصرار، تضرّع کردن به صورت سوزان، پرسوزوگداز، پرسوز، سوزناک، با آه و نالهی جگرخراش، دردناک، دلخراش، حزین، حزنانگیز، حزنآور، .... است. (مارسئل اردال ادعا کرده که یاخارماق فقط در جمهوری تورکیه وجود دارد. در حالی که فعل یاخارماق در تمام لهجههای زبان تورکی در ایران و قفقاز و عراق و ... هم کاملاً معلوم و رایج است). و اما فعل یاخارماق ظاهراً از فعل یاقماق-یاخماق مرتبط با یانماق (فورم اولیه: یانگماق) ریشه میگیرد که به معنی سوزاندن، آتش زدن، مشتعل کردن، گداختن است. از اینجا «یاخیچی» مجازاً به معنی موثر و برانگیزندهی احساسات، «تورکو یاخماق» تضنیف مردمی سوزناک خواندن است.
تصحیح یالبار یاقچی به صورت یالبارماقچی صحیح نیست. هرچند در جغتایی قالبی به صورت بن فعل+ ماقچی + بولماک، ایرماک، ... وجود دارد که «اسم حرکتی» میسازد و تصمیم به انجام کاری، در شرف انجام کاری بودن را میرساند. مانند «اوْل کیلماکچی ایردی»- او در شرف آمدن بود، او تصمیم به آمدن گرفته بود؛ «بیزگه قوشولماکچی بولدی»- تصمیم به ملحق شدن به ما گرفت .... اما در صورت کاربرد این قالب، پس از یالبارماقچی میباید یک فعل میآمد. مانند: یالبارماقچی بولدیم و یا ایردیم و بولقان و ایرکان، و ..... ولی در اینجا پس از یالبارماقچی فعل دومی وجود ندارد. بنابراین فورم صحیح نمیتواند یالبارماقچی باشد. (به احتمالی بسیار ضعیف، فورم یالبار پاقچی شاید نگارش اشتباه «یالبارقوچی» - «یالوارغوجی» یعنی التماس کننده باشد).
اولجاش: تعظیم ائتمهک، اولولاماق، تعظیم و تکریم کردن، درود و تهنیت و سلام. از مصدر اولجاشماق-اؤلجهشمهک: تعظیم ائتمهک، اولولاماق. «موغول گهلهنهیینده بیر دیزینی یئره و اهلینی باشینین اوستونه قویاراق بیر بویویون دیزینی اؤپهرکهن تعظیم ائتمه یؤنتهمی، آرماغان گئچیرمهک»؛ فورمهای دیگر این فعل: اوغولجاماق، اؤلجهمهک. از ریشهی موغولی آغولجا - اوُلجا به معنی قارشیلاماق، بولوشماق، بیرلهشمهک، قاووشماق، قارشیلاشماق، اوچراشماق؛ مرتبط با آغولجارین: آرماغان، قارشیلاشمالار و بولوشمالاردا وئریلهن آرماغان.
این کلمه در نشر کلکته به صورت اشتباه اولجای ثبت شده است. در حالی که اظفری خود این کلمه را به صورت صحیح و دقیق «سلام» که یکی از معانی آن تعظیم و تکریم و یا اولجاش است ترجمه کرده است. از طرف دیگر کلمهی اولجای-آلجای (اولجا، اولچا، اولجای، اولجه، الجه، آلجا، آلچا، اولجو، اولج، ...) دارای معنی سلام و تکریم نبوده، دارای معانی کاملاً متفاوتی است: ١-غنیمت، غنیمت جنگی، شکار، ٢-از صفات خداوند به معنی مبارک، خوشبخت، طالع خوش، بخت، طالع، عظمت، ٣-فراوانی، برکت، ٤-یغما، چپاول، .... فورم مصدری اولجالاماق: غنیمت گرفتن در جنگ، ضبط کردن، اسیر گرفتن، تصاحب کردن، ... از همین ریشه است «اولجایتو» (اولجهیتو، اولزییت)، به معنی طالع خوب، بخت نیک، تقدیر خوش، مبارک، سعید و مسعود و نام هشتمین قاآن ایلخانلی محمد خۇربان اۇۇدا (فارسیسازی شده به صورت خربنده و خدابنده). اولجو در زبان موغولی به معنی یافته و غنیمت و اسیر، در آمد و بهره و یافته و ... و از ریشهی مصدری اوْل. به معنی یافتن است.
کؤپتالابدین: کؤپتالاب به معنی بسیار، مدت بسیار، مدتی طولانی؛ و اصطلاح کؤپتالابدین در این رقعه، همانگونه که اظفری خود هم ترجمه کرده به معنی بعد از مدت طولانی است.
-تالاب، - تهلهب: پسوند مرکب –تالاب،- تهلهب از اضافه شدن پسوند -لاب به پسوند مشخص کنندهی تعداد -تا حاصل شده و تشدید و شدت را بیان میکند و از اعداد اسم میسازد (دیگر پسوندها با عملکرد مشابه: -الا و -آلادان؛ -آنتا و -آرتا؛ -آو و مشتقات آن -آولاب و -آولاشیب؛ -آوارا؛ -بورچهک؛ -لامچی؛ -لانچی؛ -ینچی؛ -تا و مشتقات آن -تادان و -تاچا و -تالاب و -تایام و -تاگینا؛ -لیک). با استفاده از پسوند –تالاب دو ترکیب «نئچتالاب، نئچتهلهب» (neçtäläb) به معنی متعدد و بسیار؛ «کوپتالاب» به معنی بسیار زیاد، مدت زیاد و طولانی ساخته شدهاند. پسوند -لاب به تنهایی و بدون اضافه شدن به پسوند -تا هم به کار میرود. مانند کؤپلاب (köpläb) به معنی به تعداد بسیار زیاد، به فراوانی[13]. (پسوند -لاب در تورکی معاصر به صورت یک کلمهی مستقل «لاپ» استفاده میشود). رابطهی پسوند –تالاب، -تهلهب با کلمهی «تالای، تهلهی» به معانی ١-زیاد، بسیار، فراوان، انبوه، دارای کمیت و کیفیت بسیار؛ و از اینجا ٢-پول زیاد و وقت زیاد؛ ٣-مجازاً وقت و یا پول؛ ٤-دور، بعید؛ (٥-بیر تهلهی bir täläy به معنی بسیار زیاد و چشمگیر) محتاج بررسی است[14] .
قاتلا-قاتله: این کلمه که در نشر کلکته به دو شکل اشتباه قالا و قله چاپ شده به معنی ١-بار، دفعه، کز، کره، تکرار، دوباره، ٢- دفعات بسیار، بارهای متعدد، متوالیاً، بلا انقطاع است. از این کلمه ترکیبات «قاتلا قاتلا» به دفعات متعدد، بارها؛ «یانا قاتلا» دوباره، مجدداً؛ «بو قاتلا» این دفعه و این بار؛ «نیچه قاتلا» چند دفعه، چندین بار وجود دارند. در این رقعهها ترکیب بیر قاتلا به معنی یک بار و یک دفعه؛ و سایو قاتلا به معنی هر بار، هر دفعه، همیشه و همواره است.
تشریح چند فورم گرامری
-دین جغتایی، -دان تورکمانی: در نامهی اظفری دو بار فورم جغتایی -دین (اول گوندین، بیتیکیدین) و یک بار فورم تورکمانی -دان (سیزلاردان)؛ و در نامهی میرزا موغول یک بار فورم جغتایی -دین (کؤپتالابدین)، و سه بار فورم تورکمانی -دان (یالبار یاقارچیدان کورکانیدان، اوندان) به کار رفته است. همچنین در این نامه در دو مورد، به جای فورمهای جغتایی آنینگ و آندین، فورمهای تورکمانی اونونگ و اوندان، و فورم اومو به جای اومقو به کار رفته است. همانگونه که در مقدمه گفته شد، این وضعیت نفوذ عنصر تورکمان از تورکایلی در صنف حاکمهی تیموری-موغالی-بارلاسی در هندوستان و نیز در لهجهی تورکی شرقی آنها را نشان میدهد.
گؤرگانیدین: گؤرمهسیندهن، گؤرمهکدهن. از گؤرکان: اسم فعل به معنی گؤرمه و گؤرمهک. مانند این جمله: «مالک یوسوفنی یوقلاپ تیلهته، ییبهرگهنی» (فرستادن مالک شخصی را برای خواستن یوسف، پس از آن که او را جستجو کرد – و نیافت). در اینجا ییبهرگهن اسم فعل به معنی فرستادن است. در این رقعه هم، «اونونگ گؤرگهنیدین» یعنی بعد از دیدن آن (نامه).
ایلینگیزین بیتیکیدین: در چاغاتایی بعضاً به جای پسوند مالکیت سوم شخص -نینگ، مانند لهجهی تورکمانی پسوند ساده شدهی -ین به کار میرود. در اینجا نیز به جای «ایلینگیزنینگ بیتیگیدین» (از نوشتهی دست خط خودتان. به تورکی: اهلینیزین بیتیییندهن) فورم «ایلینگیزین بیتیگیدین» به کار رفته است.
کؤنگلومنی سیوینچی و باغریمنی مسرّتی: در چاغاتایی (و اوزبیکی معاصر) بعضاً به جای پسوند مالکیت سوم شخص -نینگ، فورم مخفف آن -نی به کار میرود. در اینجا هم به جای «کؤنلومنینگ سیوینجی» (شادی قلبم)، (به تورکی «کؤنلومون سئوینجی) و «باغریمنینگ مسرتی» (مسرت قلبم، به تورکی: «باغریمین مسرتی») به ترتیب «کؤنلومنی» و «باغریمنی» به همان معانی به کار رفته است.
تویارغا: «اسم حرکتی» ساخته شده با پسوند -یرغا، -ورغا، که معنی -ماک، –مهک اوچون، ماغا، -مهیه، برای انجام کاری .... را افاده میکند. مانند «مانعدور بارورغا» (وارماغا مانعدیر، مانع رفتن است)، «عود چالارغا هم قابلیتی بار» (عود چالماغا دا یئتهنهیی واردیر، استعداد نواختن عود را هم دارد)، «دیگهن آندا کهلورگه رغبت ایتتیک» (دییهن آندا، گهلمهیه رغبت ائتدیک. به محض گفتن، برای رفتن راغب شدیم)، «کیشی کؤنگلین ییقارغا عادتیم یوق» (اینسانین کؤنلونو ییخماغا آلیشیق دئییلهم، عادت به شکستن قلب انسانها ندارم)، «سرور اولورغا لایق یئر جاه تورکیستان ایمیش» (بهیگ اولماق اوچون اویقون بیر یئر، تورکیستان ایمیش؛ برای سرور شدن، جای مناسب همان تورکستان است)، «گیریشتیم سؤز بهزهرگه خامه تهک تند» (سؤز بهزهمهیه، خامه تهک یئیین گیریشدیم. مانند خامه سریعاً مشغول به آراستن سخن شدم)[15]، ویا این بیت از نوایی: اول غمزه قان «توکارگا»، اول کوز وفا «قیلورغه»- بیداد و ظلم باعث، ناز و عتاب مانع. (اول غمزهنین قان تؤکمهسی اوچون و اول گؤزون وفا قیلماسی اوچون. برای خون ریختن آن غمزه و برای وفای به عند آن چشم ....)
تویورغا بولسون: به معنی دویورولموش، بیلینمیش اولسون، دانسته باشد، معلوم باد؛ از مصدر توُیماق-تویماغ: دویماق، اؤیرهنمهک، آنلاماق، حس کردانیدن، از قلب مطلع شدن و قلباً آگاه شدن، دانستن، شناختن، حس کردن. از همین ریشه است توُیوُغ-تویوق (بیر چئشیت دؤرتلوک، نوعی شعر دارای ایماء)؛ توُیوُغسوُز (بی احساس، آداب ندان)، توُیوُنماق (درک و حس کردن)، توُیوُزماق (آنلاتماق، دوُیوُرماق). میرزا موغول «توُیارغا بولسون» را به صورت مترادف «بیلینمیش اولسون» که اظفری به کار برده استعمال، و اظفری هم آن را به صورت دقیق و صحیح واضح «باد!» ترجمه کرده است. قابل ذکر است که در این جا مضارع فعل توُیماق با پسوند –ار ساخته شده است. مضارع بعضی مصادر تکهجایی با -ار (اوُچارغا، توُیارغا، چالارغا، ییقارغا، توکارگا، ...)، اغلب باقیمانده با -ور (قیلورغا، کلورگه، اولورغا، ....)، و در موارد کمی دارای هر دو فورم –ار و –ور (تورورغا - تورارغا، ...) ساخته میشوند.
کوروشی: مرکب از بن فعل کوروشماک و پسوند ظرف-فعل زمانساز -ي. در چاغاتایی یک ظرف-فعل ساخته شده با پسوندهای –ا، -ه، -ي، -ێ، -وْ، -ؤ، -ۆ، -وُ و -ی وجود دارد که مفهوم زمان را در خود حمل میکند[16]. مانند «کیمنی آرای؟» (چه کسی را جستجو میکند؟). در اینجا هم «کوروشی قیلسون» یعنی ملاقی کند، باعث دیدار و ملاقات شود است.
باری تعالی ایسه بیزنی و سیزنی تیریگلیکدا کوروشی بیر قاتلا قیلسون، اوندان ایراق یوق: یعنی باری تعالی هم ملاقات ما را یک بار – در این حیات و نه دورتر از آن (بعد از مرگ و در جنّت) – میسر کناد!.
سایو قاتلا: سایو به معنی هر، همه. فورم دیگر آن سایین[17]، ... و مترادف آن تهگمه - تیگمه در تورکی قدیم[18]. از ریشهی ساماق به معنی شمردن. میرزا موغول «سایو» را که در تورکی قدیم بعد از کلمه و به صورت پسوند میآمد («گون سایو»: هر روز، «تون سایو»: هر شب، «آژونلار سایو»: تمام هستی، همهی عالمها)، به طرزی بدیع قبل از کلمه و به صورت پیشوند به کار برده است: «سایو قاتلا»- هر بار، همیشه. کاربرد سایو به جای هر فارسی، همانگونه که فوقا ذکر شد، شاید ناشی از تمایلات تورکی سره و خالصنویسی میرزا موغول باشد.
سؤزلوک:
آرتیق: دیگر، پس از این، علاوتا، اضافتا
آیرو: آیری، جدا
اوز: اؤز، کهندی، خود
اول: او، آن
اولجاش: تعظیم و تکریم، سلام و تهنیت
اومی: اومو، مخفف اومقو؛ رجا، ارتجاء، انتظار، تقاضا،
توقع
اوندان: از آن
اونینگ: اونون، مال او
ایسه: نیز، هم
ایش: ائش، جور، جفت، رفیق، معادل، یار
ایشینگیز: ائشینیز، یارتان
ایکی: دو
ایگیم: اییهم، صاحبم
ایلینگینیز: اهلینیز، دستتان
ایمراقلیغ:مهربان، دوست داشتنی
باغریم: جگرم
بودور: این است
بولسون: باشد
بویورسونلار: بفرمایند
بیتیپ: نوشته
بیتیگ: مکتوب، آنچه نوشته شده، دست خط، ...
بیر قاتلا: یک بار، یک دفعه
بیرله: بیله، ایله، باهم، بیرگه، بیرلیکده
بیلادور: بیلیر، بیلمهکدهدیر، میداند
بیلینمیش بولسون: دانسته شود، معلوم باد
-تالاب: پسوند سازندهی اسم از اعداد و قید مقدار مخصوصا
در ارتباط با مدت
تون گون: گئجه گوندوز، شب و روز
تون: دون، شب
تویارغا: دویماق اوچون، بیلینمهک اوچون، دویماغا،
بیلینمهیه، برای دانسته و معلوم شدن
تیریگلیک: دیریلیک، حیات
تینگری: تانری، خدا
چیقای: فقیر
سایو قاتلا: هر بار، همیشه، همواره
سایو: هر
سونگره: سونرا، بعد
سیزلاردان: سیزلهردهن، از شماها
سیوینج: سئوینج، شادی، خوشحالی، شادمانی
سیوینجی: خبر خوشحال کننده، خبر شاد، مژده، موشتولوق ٢-خوشنود، خوشحال، شاد، شادمان
قاتلا: بار، دفعه
قاتیق: قاتی، سخت، محکم
قالار مین: قالیرام، میمانم
قوللوق: بندهگی، خدمتکاری
قیلسون: قیلسین، بکند
کوپ: بسیار، زیاد
کوروش: دیدار، ملاقات
کوروشی: ظرف فعل به معنی ملاقات کنان و دیدار کنان
کونگلوم: گؤنلوم؛ قلبم، دلم
کیم: که
گورگانیدان: اسم فعل به معنی گؤرمهسیندهن، اونو
گؤرمهکدهن؛ از دیدنش
گؤک: گؤی، آسمان
مین: من
نی: نه، چه
نیمه: نهمه، نه، نهمهنه؛ چه، چه چیز
یالبار یاقارچی: یالوار یاخارچی، زاری و تضرع کننده با
اصرار و آه و ناله
یوق: یوخ، نیست
یوقلار مین: من یاد میکنم
یوقلاماق: ١-یاد کردن، به خاطر آوردن، به یاد کسی
آوردن، یادآوری کردن ٢-جستجو کردن، تحقیق کردن، پرس و جو کردن
یوقلوق: یوخلوق، حسرت، نبود، فقدان، کمبود
ییتیشدی: یئتیشدی، رسید، واصل شد
ییر: یئر، زمین
ییراق: ایراق، دور، بعید
[2] کۆرهکهن KÜREKEN – گۆرهگهن GÜREGEN: عنوانی به معنی داماد خانوادهی سلطنتی، بعدها خاقان و خانهای تورک از نسل تیمور که با زنی از نسل چنگیز خان ازدواج میکردند، مردانی از نسل خانها و خاقانها که با زنانی از نسل خانها و خاقانها تزویج میکردند، ... اصلاً به معنی داماد. در موغولی میانه کورگهن، در موغولی مودرن خورگهن
کۆرهکهن: ١-قیزین اهری، گووئی، داماد ٢-دولت عنوانی اولاراق، تیمورخان سویوندان اولوپ چینگیز خان سویوندان قیز آلان کیشی، خاقان و یا خان سویوندان اولوپ خاقانین قیزینی آلان کیشی
https://sozumuz1.blogspot.com/2023/11/gurxan-kureken-qurqan-qorqan-kuriken.html
[3] میرزا علی بخت اظفری گورکان –کورهکهن: هنر و وسعتِ تورکی و عیب و تنگییِ فارسی مبرهن است
[4] زبان، ادبیات و فرهنگ تورکی در هند و پنجاب و بنگال و سند و ..... به دورهی امپراتوری تورکی موغال (تیموری، گورکانی، بارلاسی)
[5] واقعات اظفری، مصنفهٔ مرزا علی
بخت بهادر محمد ظهیرالدین اظفری گورگانی مرحوم شاهزاده دهلی
WAQI`AT-E-AZFARI, Edited by
T. Chandrasekharan, M.A., L.T., Curator Government Oriental Manuscripts
Library, Madras. And The Staff of The Library (Under Orders Of The Government
Of Madras), 1957. Madras Government Oriental Manuscripts, Series No. 65
[6] Péri Benedek, AZ INDIAI TIMURIDÁK ÉS A TÖRÖK NYELV: A
TÖRÖK ÍRÁS- ÉS SZÓBELISÉG A MOGUL-KORI INDIÁBAN (Indian Timurids and Turki: Turkish Language and
Literature in Mughal India)
[7] آدرس دو نسخهی خطی مذکور:
MADRAS GOVERNMENT ORIENTAL PUBLIC LIBRARY, PERSIAN D. NO. 450, 451
[8] Kül Tigin
Yazıtı: “Üze kök teñri, asra yağız yir kılıntukda; ekin ara kişi oğlı kılınmış”.
Tekin, Talât. Orhon
Yazıtları (2006 bas.). Ankara: Türk Dil Kurumu Yayınları. ss. 1-201. ISBN
975-16-0065-0. Sayfa 38
https://altaica.ru/LIBRARY/Tekin%20Talat/Tekin_Orhon%20Yazitlari%201998.pdf
[9] کلمات آم و آمجیق به معنی اورگان تناسلی زن، بر
خلاف باور عمومی احتمالاً بی ارتباط با
این کلمه و از ریشهی «آمان» موغولی به معنی دهن هستند.
*aman
„mouth‟ often also „opening‟.
MMo SH ama(n) H6, HY aman M35, Muq aman P99b,
LV aman P1257, IV aman L16. WM ama(n) L35a. Kh am(an) H19b. Bur ama(n) C46a.
Kalm amn M40a. Dag am E10. EYu aman B4, J93b. MgrH ama X6, SM5, J93b. MgrM ama
JL462. BaoD aman BL81b, amaŋ BL5. BaoGt amɔŋ C101. BaoÑ amaŋ CN6. BaoX amaŋ
BC63. Kgj amɔ S278b. Dgx amaŋ B3, aman L109b. Mog aman, amun R22b, m n W158b,
MogMr ɒ:mɒ:n L62:17
*amasar
„opening (usu. of a vessel)‟. Apparently from *aman „mouth‟ above.
MMo SH amasar H6, HY amasar M35, Muq amasar
P100a. WM amasar L36b, amsar L39a. Kh amsar H22b. Bur amhar C51a. Brg amʊ:r
U11. Kalm amsr R10a. Dag amsər E10. EYu---. MgrH amasar SM5, amusar SM7 „cover,
lid‟; amasar X7 „cover; opening‟. Bao---. Dgx amasa B4, masa MC256a. Mog---.
Hans
Nugteren. Mongolic Phonology and the Qinghai-Gansu Languages
[10] *hamu- ‘to rest’. Cf. the caus. *hamuul- below. Also compare
*hamura-, although the development of *h is different in that word, making the relationship
between the two uncertain.
MMo SH amu- H7, HY amu- M35, Muq amu- P101b, LV amu-
P1257. WM amu- L40a. Kh amax H21a. Ord---. Bur---. Kalm---. Dag---. EYu hambu- (?
=) B55 ‘to go out (fire)’, hamə- J75 ‘to go out (fire)’, haməs gə- J41
(converbum momentanei + *ki-) ‘to rest’. Mgr---.
*hamuul- ‘to put to rest, etc’. The caus. of
*hamu- above. The MgrH form may also represent *hamul-, the transitive
counterpart of *hamura-. For the semantic development in EYu-MgrH cf. *untara-
‘to lie down > to go out’.
MMo SH amu’ul- H7, HY---, Muq amu’ul- P102a, amu:l-
P102a, Ph amu’ul- P119b. WM amuɣul- L40a. Kh amuulax LC 1:95a. Ord---. Bur---.
Brg---. Kalm---. Dag---. EYu hambu:l- B55 ‘to extinguish, put out’, χamu:l- J16
‘id’. MgrH xamuli- SM153, xambulə- X69 ‘to extinguish, put out’. Remaining
lgs---.
*hamura- ‘to rest’. The h- is only found in
Shirongol, but cannot be explained as a secondary development, at least no
mechanism is known in the absence of strong consonants. Some of the Shirongol
forms suggest an older form *hambura-. The relationship with *hamu- above is
not clear; *hamura- looks like an intransitive formation in -rA derived from
*hamu-, but in EYu the latter appears with h-. The related adjective also has
vocalic onset in MMo Muq amur P102a, Dag amər E11, EYu amər B5, J93a (MgrH
xamur L173 is contradicted by amar J93b).
MMo SH---, HY---, Muq---. WM amura- L40b, amara- L36a.
Kh amrax H22a. Ord amara- M19b. Bur
amarxa C48a. Kalm amrx M42a. Dag amər- E11, Z91b. EYu aməra- B5, amura- J93a.
MgrH xambura:- J93b, X69, χamura:- SM154. MgrM xaŋbura- JL467. BaoD hamar-
BL81b. BaoÑ hamara- CN65. Kgj hambəraS286b. Dgx hamara- B65, hamura- L109b,
T139. Mog---.
[11] Old Turkic Word Formation: A Functional Approach to
The Lexicon / Marcel Erdal, Vol. 2, p. 505
https://turuz.com/book/title/Old+Turkic+Word+Formation-II-Marcel+Erdal-Ingilizce
[12] *ǰalbarï- ‘to beg, request; to pray’. Cf. CT
*yalvar- ‘id’.
MMo
SH jalbari- H85, HY---, Muq ǰalbari- P200a, Ph ǰalbari- P124b. WM ǰalbari-
L1030b. Kh zalbirax H228a. Ord ǰalbari- ~ ǰalbira- ~ ǰalbiri- M182a. Bur
zal’barxa C248a. Brg ʒalbɪr- U212. Kalm zal’vrx M239b. Dag ǰelbir- E315. EYu
ǰalβar- B143, J80, ǰalbar- (sic?) J50. MgrH---. MgrM ʒ́ierbari- DS244a. Bao---.
Dgx ƺawari- B179. Mog---.
[13] Selahittin TOLKUN. ÖZBEK TÜRKÇESİNDE SAYILAR ve SAYILARA GELEN YAPIM
EKLERİ
https://dergipark.org.tr/en/download/article-file/1937465
Sayılara Gelen Yapım Ekleri Sayılardan isim türeten
ekler birçok Türk lehçesine nazaran fazladır. Bunlar alfabetik olarak
şunlardır: +älä ve türemişleri (+älädan), +ån(tä) / +år(tä), +åv ve türemişleri
(+åvlån, +åvläb, +åvläşib), (+)åvårä, (+)bürçäk, +lämçi, +länçi, +(i)nçi, +tä
ve türemişleri (+tädän, +täçä, +täläb, +täyäm, +täginä), +lik.
2.1.2. +täläb TALAB
TÄLÄB Nispeten
yeni olan +läb eki, adet bildiren +tä üzerine getirildiğinde anlam
pekiştirilmektedir. /…/ biz uning båyligi
bolgän cånivårlärini mänä, şundäy bittä-bittäläb öldiräversäk (Mälik, 2006, s.
16).
“/…/ biz onun zenginliği olan hayvanları, işte böyle
birer birer hep öldürelim.”
Bu ek, neçä “nice, kaç; kaç tane” kelimesiyle
kullanıldığında neçtäläb “nice, kaç tane, birçok, çok sayıda” belgisiz sıfatı
ortaya çıkmaktadır.
Üleştirme sıfatını belirlemek için neçtäläb “1) ne
kadardan, 2) nice nice” veya qänçädän “1) Kaç paradan, 2) kaçar tane” soru
kelimeleri kullanılır.
Qässåblär künigä neçtäläb qoy soyıb, yetkäzişålmäydi.
(Ähmäd, 2008, s. 67). “Kasaplar hergün çok sayıda koyun kestikleri halde
yetiştiremiyorlar.”
[14] Belki Tacikçenin etkisiyle kesin sayı veya birneçtä, birqänçä, täläy,
änçä gibi birçok, birtakım, pek çok, nice gibi anlamlara gelen ve çokluk
bildiren belgisiz sıfata rağmen nitelenen kelimelere çokluk eki
gelebilmektedir.
bir täläy “birçok, epeyce”,
/…/ bunı täsdiqlåvçi bir täläy dälillär bår. (Ä’zäm, 2002, s. 11) “/…/ bunu
tasdikleyen birçok delil var.”
[15] برای ظرف فعلها
و پسوند –رغا:
SEKKÂKÎ DİVANINDA YAPIM EKLERİ ÜZERİNE BİR ÇALIŞMA YÜKSEK LİSANS TEZİ.
Hazırlayan Hatice ÇERÇİ
-ArGA, -UrGA (< -Ar / -Ur +
GA)
ALİ ŞİR NEVÂYÎ’NİN FEVĀYİDÜ’L-KİBER’İ İLE CEM SULTAN’NIN CEMŞÎD Ü
HURŞÎD’İ ARASINDA SES BİLGİSİ VE EKLER BAKIMINDAN BİR KARŞILAŞTIRMA Yüksek
Lisans Tezi Sema GÜMÜŞGERDAN
{-rgA} / {-ArgA} / {-UrgAI:
{-ken}
[16] TARİHÎ VE ÇAĞDAŞ TÜRK LEHÇELERİNDE ZAMAN KAVRAMI
TAŞIYAN –A/E, -I/İ, -O/Ö, -U/Ü, -Y ZARF-FİİL EKLERİ3 Yard. Doç. Dr. Volkan
Coşkun
https://tdk.gov.tr/wp-content/uploads/2014/09/2001_11_07_Coskun.pdf
[17] sāyïn: From
Proto-Turkic *sā(y)- + -(ï)n.
Adjective
*sāyïn: every
Etymology. The form *sāyu seen in the Siberian languages are from *sā-
(“to count”) + *-yu (“gerundive suffix”) and the rest
of the forms seem to be extended with *-ïn (“instrumental suffix”) from that.
https://en.wiktionary.org/wiki/Reconstruction:Proto-Turkic/s%C4%81y%C3%AFn
[18] Yong Song Li. Kutadgu Bilig’de
gözden kaçan iki sontakı: Körü ve Sayu üzerine. Türk dilleri araştırmaları 7 (1997): 233-260
No comments:
Post a Comment