Sunday, February 26, 2023

حضور رضا پهلوی در هئیت رهبری فرضی حاکمیت آینده‌ی ایران، تجزیه‌ی این کشور را ضروری و قطعی خواهد ساخت

 حضور رضا پهلوی در هئیت رهبری فرضی حاکمیت آینده‌ی ایران، تجزیه‌ی این کشور را ضروری و قطعی خواهد ساخت

 

تورک دئموکراتیک پلاتفورمو – ت.د.پ.

 



طبق منابع و اسناد تاریخی داخلی و خارجی بی شمار در طول یک هزار سال اخیر ایران تورکی و فارسی همیشه دو زبان «عمومی» یعنی سراسری و رسمی دولت مرکزی و بقیه‌ی زبان‌ها، زبان‌های «منطقه‌ای» و یا محلی بوده‌اند. این امر از آنجا ناشی می شود که ملت تورک ساکن در ایران در این کشور یک «اقلیت ملی» نیست، یک «ملت عمده» و موسس آن است. ملت تورک ساکن در ایران همچنین صرفاً حدود یک قرن است که خود بر خود حکومت نمی‌کند و تحت حاکمیت ملت فارس قرار دارد. این وضعیت نیز بر خلاف سنن دولت‌مداری تورک و طبیعت تاریخ تورک و در نتیجه غیر طبیعی، موقتی و غیر قابل دوام است.

رسمی شدن دوباره‌ی زبان «عمومی» تورکی در سطح کشوری و دولت مرکزی مانند عرف معمول و سنن تاریخی گذشته در این کشور، به همراه حاکمیت سیاسی مردم تورک بر مناطق ملی تورک‌نشین‌ ایران و یا وطن تورک و در راس آن‌ها «تورک‌ایلی» (منطقه‌ی ملی تورک‌نشین پیوسته در شمال غرب ایران در حال حاضر تقسیم شده بین ١٤ استان) در قالب دولت ملی خود، یکی از مهم‌ترین خطوط قرمز و شروط باقی ماندن این ملت در ترکیب کشور ایران است. بقیه‌ی زبان‌ها هم می‌باید در منطقه‌ی خود رسمی و دولتی شوند.

اما داعیان رهبری «حرکت زن، زنده‌گی، آزادی» که درمیانشان بازمانده‌گان دولت پهلوی هم وجود دارند - سلسله‌ای که محصول غصب حاکمیت سیاسی تورک با کودتایی استعماری و مجالس فرمایشی بود و سپس آغازگر سیاست نهادینه و سسیتماتیک دولتی نسل‌کشی زبانی و ملی ملت تورک ساکن در ایران شد که تا اکنون ادامه دارد - و در ادامه‌ی «حرکت زن، زنده‌گی و آزادی» در «مرحله‌ی گذر از نظام»، حمایت فعال مراکز تورک‌هراس غربی از بازمانده‌گان دولت پهلوی مخصوصا فرانسه - که علی رغم لائیسیم افراطی داخلی، در حیطه‌ی سیاسی خارجی وارث ذهنیت صلیبی قرون وسطی و علمدار تورک‌ستیزی در منطقه و جهان و ایران و قفقاز و مدیترانه و خاورمیانه و اوروپا و .... است – و ایالات متحده‌ی آمریکا متفق اصلی رژیم پهلوی، آشکارا نشان داده‌اند که رسمی شدن سراسری زبان تورکی را قبول نخواهند کرد.

در گفتمان‌ها و منشورها و راهکارها و ... و در رهبری و سخن‌گویی و ... افراد و تشکیلات و مراکز دخیل در مدیریت حرکت زن، زنده‌گی آزادی، عنصر تورک به هیچ شکلی حضور ندارد. آن‌ها حتی وجود ملت تورک در ایران را قبول ندارند (گفتمان رسمی دولتی در ایران و ناسیونالیزم فارسی معتقد به وجود ملت ایران شامل صرفاً چهار اقلیت کورد و بلوچ و عرب و تورکمن سنّی است. به زعم آن‌ها چیزی به نام گروه ملی و یا ملت تورک در ایران وجود ندارد. تنها بعضی از ایرانیان تغییر زبان داده به آزری و .... وجود دارند که هویت ملی آن‌ها هم فقط و فقط ایرانی و زبان ملی‌شان فارسی است). شخصیت‌های تورک‌تبار مطرح در حرکت زن، زنده‌گی آزادی – مانند خود رضا پهلوی و میر حسین موسوی تبریزی و گلشیفته فراهانی و شیرین عبادی و حسن شریعت‌مداری و بهزاد کریمی و گوگوش و علی دایی و  جعفر پناهی و نرگس محمدی و مریم قجر عضدانلو و ..... نوعاً صاحب همچو نگرش و هویت ملی انتخابی ایرانی هستند و بر خلاف بلوچ‌ها و کوردها که با نام و هویت ملی بلوچ و کورد در آن حضور دارند، به هیچ وجه به عنوان تورک و هویت ملی تورک در این حرکت دخیل نیستند، بلکه به عنوان ایرانی در آن اشتراک دارند.

هدایت و مدیریت این حرکت منحصراً در دست دو گروه ملی فارس و کورد است. همانگونه که در دوره‌ی مشروطه در دست دو گروه ملی فارس و بختیاری (و گیلک و مازنی) بود. (حتی شعار زن، زنده‌گی، آزادی شعار طراحی و مطرح شده توسط سازمان تروریستی پ‌ک‌ک است). کوچک‌ترین شکی نیست که رهبران داخلی (ناسیونالیست‌های فارس و کورد) و حامیان خارجی این حرکت (فرانسه و ...) صرفاً خواهان گذار از یک نظام بنیادگرای شیعی فارس پان‌ایرانیستی تورک‌ستیز به یک نظام سکولار فارس ملی‌گرا و پان‌ایرانیستی تورک‌ستیزتر هستند. دوچار توهم نباید شد. سیر حوادث، تحول یک نظام ناسیونال فاشیستی فارسی از بنیادگرای مذهبی به نوع سکولار آن است. در این‌چنین نظامی هیچ‌گونه اومید و آینده و فردایی برای ملت تورک وجود ندارد. همان‌گونه که در نظام جمهوری اسلامی ایران ضد تورک هیچ‌گونه اومید و آینده و فردایی برای ملت تورک وجود ندارد.

تاکنون مدیران و نماینده‌گان خودخوانده‌ی «انقلاب زن، زنده‌گی، آزادی» و مخصوصا سردمداران «مرحله‌ی گذر از نظام» کوچک‌ترین اشاره‌ای به حقوق ملی و زبانی ملت تورک ساکن در ایران نکرده‌اند، صحبت همه از دموکراسی مجرد و کلی است. شعارها و تبلیغات آن‌ها به فارسی و حتی به کوردی است، اما هرگز نه به تورکی. هیچ ذکر و اشاره‌ای به واقعیت‌ها و فجایع کودتای غیر قانونی رضاخان، ساقط نمودن دولت تورک قاجار با مصوبات مجالس فرمایشی و پایان دادن به حاکمیت تورک بر ایران، سپس آغاز سیاست رسمی و دولتی نسل‌کشی زبانی و ملی تورک توسط دولت پهلوی، فارس‌سازی رسمی زبان و فرهنگ و هویت ملی تورک‌ها، ممنوع ساختن زبان تورکی در ادارات و ارتش و نظام تحصیلی و مطبوعات و تئاترها و سینماها، مراسم رسمی سوزانیدن کتب‌های تورکی، تجزیه‌ی بی پایان منطقه‌ی ملی تورک به استان‌های گوناگون، تبدیل مناطق تورک‌نشین و در راس آن‌ها تورک‌ایلی به مستعمره‌ی تمام‌عیار فارسستان، تحقیر و پست‌شماری رسمی مفاهیم تورک و زبان و فرهنگ تورک در فرهنگ اجتماعی و نظام تحصیلی ایران، ممنوع ساختن نام‌گذاری‌های تورکی و تغییر سیستماتیک هزاران اسامی جوغرافیایی از تورکی به فارسی، دزدیدن تمام میراث تاریخی و سیاسی و فرهنگی و ... تورک و مصادره و عرضه‌ی آن‌ها به اسم ایرانی و پرشین و پارسی و فارسی .... نیست. زیرا مدیران و سردمداران حرکت فعلی گذر از نظام، خود آشکار و نهان تمام آن‌ها را اقداماتی بجا و ضروری و به حق می‌دانند، نه تنها آن‌ها را تنقید نمی‌کنند و کوچک‌ترین هدف و نیتی برای عذرخواهی و جبران آن‌ها ندارند، بلکه بر عکس، تا حال حاضر بر اساس اعمال و گفتار و آکسیون‌هایشان، آن‌ها را توجیه و تقدیر می‌کنند (سالی که نکوست، از بهارش پیداست....).

حضور خاندان و مقامات پهلوی در هئیت رهبری این حرکت و حمایت فعال فرانسه و دیگر مراکز تاریخاً تورک‌ستیز از آن‌ها نشان می‌دهد که وضعیتی فاجعه‌آمیزتر از ماجرای مشروطیت انگلیسی که منجر به پایان دادن به حاکمیت سیاسی تورک بر ایران و آغاز سیاست نسل‌کشی زبانی و دولتی ملت تورک شد، اما این بار به جای انگلستان با صحنه‌گردانی و حمایت فرانسه – مرکز سنتی پان‌ایرانیستها و تروریسم ارمنی و کوردی و یونانی و .... در انتظار مردم تورک ساکن در ایران است: زدوده و ریشه‌کن شدن کامل زبان و فرهنگ و مردم تورک از صحنه‌ی ایران و فارس‌سازی کامل و همه جانبه‌ی او؛ و ایجاد نظام و کشوری جدید در ادامه‌ی پروژه‌های سوریه و عراق و افغانستان که در آن‌ها تورک‌های بومی کلاً نادیده گرفته شده و از صحنه‌ی سیاسی کشور و دولت مرکزی حذف و از حقوق ملی خود محروم شده‌اند و به جای آن‌ها در عراق و سوریه اقلیت کورد و در افغانستان اقلیت تاجیک‌ به عنوان نورچشمی غرب صلیبی تورکوفوب، به طور غیر متناسب با وزنه‌ی جمعیتی خود بالا کشیده شده، بر دولت مرکزی مشترکاً حاکم و بر سرزمین‌های تورک‌نشین مسلط شده‌اند.

خاندان و مقامات مانقورت پهلوی به سبب داشتن تبار تورک از تبریز - تورک‌ایلی و باکو - قفقاز، یک لکه‌ی ننگ ابدی در تاریخ ملی تورک و از نظر ملت تورک در هر دو سوی ارس، سمبول خیانت ملی هستند. رفتارها و اقدامات و وقایعی مانند حضور رضا پهلوی و پرویز ثابتی در هئیت رهبری و عناصر سلطنت‌طلب لومپن و پان‌ایرانیست فاشیست در میان اشخاص نمادین این حرکت، ادامه‌ی سیاست انکار وجود و هویت ملی تورک در ایران توسط آن‌ها، و پرورندان و حمایت فعال فرانسه و دیگر مراکز تاریخاً تورک‌ستیز از ایشان، عملاً دادن مشروعیت و چراغ سبز و مجوز به ملت تورک ساکن در ایران و روشن‌فکران و سیاسیون و نخبه‌گان تورک است تا به سرعت و پیش از آنکه دیر شود، با طیب خاطر و سریعاً و با به کار بردن تمام توان نامحدود خود به تلاش برای تحقق حقوق ملی خویش در خارج ترکیب ایران آغاز کنند. ملت تورک تا ابد نمی‌تواند منتظر طرف فارس که حتی وجود ملت تورک و نام تورک در ایران را قبول نمی‌کند باقی بماند. حضور امثال رضا پهلوی در هئیت رهبری فرضی حاکمیت آینده‌ی ایران توهین به غرور ملی تورک و تحقیر ملت تورک و به معنی ضرورت تجزیه‌ی قطعی این کشور و جدا شدن مناطق ملی تورک و در راس آن‌ها تورک‌ایلی از آن به هر قیمت و به هر طریق ممکن است.

ملت تورک نماینده‌گی و سخن‌گویی خودسرانه‌ی کنونی سیاسیون و سلبریتی‌های فارس و کورد از طرف خود را در هیچ مجمع داخلی و خارجی، ایضاً طراحی نظام آینده‌ی حاکم بر کشور ایران از طرف مراکز تورک‌ستیز صلیبی تروریست‌پروری مانند فرانسه (مرکز اصلی و تاریخی آسالا، داشناک، پ‌ک‌ک، ... و کشوری که یکی از عوامل اصلی قتل عام ٢٠٠ هزار تن تورک در سال‌های جنگ جهانی اول در غرب آزربایجان و تورک‌ایلی هم بود) را نمی‌پذیرد. ملت تورک هرگز حاکمیت ملت فارس و دولتی فارس را بر سرزمین آبا و اجدادی خود و وطن تورک نخواهد پذیرفت. در آینده نیز در کشوری که زبان رسمی دولت مرکزی آن تورکی نیست زنده‌گی نخواهد کرد.

تلاش برای تحمیل هر کدام از این شقوق، مخصوصاً باز آوردن بازمانده‌گان دولت پهلوی که مرتکب نسل‌کشی زبانی و ملی بر علیه ملت تورک و جنایات بر علیه بشریت شده و برای ملت تورک ساکن در ایران معادل دولت هیتلری نازی برای یهودیان است، به معنی ضرورت و مشروعیت و حتمی شدن حرکت به سوی پایان دادن به تمامیت ارضی ایران است.

حرکت ملی دموکراتیک تورک می‌باید راساً و همزمان دو مجادله ی موازی را پیش براند: 

یک مجادله برای تامین حقوق ملی و دموکراتیک خود در مقیاس کشوری با هویت ملی تورک و نام ملی تورک خود و اعلام طرح‌ها و مطالبات سراسری خود برای نظام دولت و کشور (جدائی مطلق دین از دولت، لغو دین و مذهب رسمی، برچیدن نظام ولایت فقیه، ممنوعیت ورود روحانیون و نظامیان به امور دولتی و نظامی و امنیتی و اقتصادی، انحلال سپاه پاسداران، تامین مطلق حقوق و آزادی‌های زنان، حقوق بشر، لغو حجاب اجباری و اعدام، برچیده شدن حوزه‌های علمیه‌ی شیعی فارسی از تمام مناطق تورک‌نشین، رسمیت سراسری زبان تورکی در مقیاس دولت مرکزی، فدرالیسم ملی – زبانی برای تمام مناطق ملی از جمله مناطق ملی تورک – تورک‌ایلی، قاشقای‌یورت، خلج‌اوردا، افشاریورت، ...)، 

و یک مجادله‌ی موازی دوم که عبارت است از آماده کردن شرایط و امکانات لازم داخلی و خارجی و بین المللی و تغییر توازن قوا برای تحقق حقوق ملی خود به هر وسیله‌ی ممکن و در اسرع وقت. مجوز این این مجادله‌ی دوم را علاوه بر جمهوری تورک‌ستیز اسلامی ایران، رهبران خودخوانده‌ی حرکت در حال جریان، مکرراً به او داده و می‌دهند.

در شرایط فعلی استراتژی ملت تورک مرکب از دو طرح موازی مذکور است که هم‌زمان باید به پیش برده شوند تا یکی زمینه‌ی اجرایی شدن دیگری را فراهم و تسهیل کند. خیال و آرزو یک چیز است و قابلیت به حرکت در آوردن آن توان و تغییر موازنه‌ی قوا و ... چیز دیگری. و این دومی است که مرز بین خیال و آرزو و برنامه‌ی عملی را مشخص می‌کند ....

No comments:

Post a Comment