Thursday, February 23, 2023

انعکاس شعور ملی تورک در نام‌های اشخاص خانواده‌ی جمشیدخان سوباتای‌لی افشار اورومی مجدالسلطنه

 

انعکاس شعور ملی تورک در نام‌های اشخاص خانواده‌ی جمشیدخان سوباتای‌لی افشار اورومی مجدالسلطنه

 

مئهران باهارلی


سؤزوموز


سوباتای‌لی: اسمی که جمشید خان به عنوان اسم خانواده‌گی خود داوطلبانه انتخاب کرده است. این نام مرکب است از اسم «سوباتای» موغولی به اضافه‌ی پسوند تورکی –لی (لو)، جمعاً به معنی منسوب و یا وابسته به و یا دارای خصائل و ویژه‌گی‌های «سوباتای». محتملا جمشید افشار اورومی این نام را خود و در سال‌های اقامت در استانبول (بین ١٩١٥-١٩١٨) و با الهام از نام «سوباتای باهادیر»، ۱۱۷۶-۱۲۴۸ میلادی یکی از اعیان امراء موغول و فرماندهان نظامی مجرب و فوق العاده دلیر و کاردان چنگیزخان که از جمله توسط اوگتای‌خان به همراه یمه (جبه) نویان به تعقیب سلطان محمد خوارزمشاه و فتح ایران و روسیه مامور شده بود، انتخاب نموده است. پس از آن نام سوباتای در میان تورکان و موغولان به عنوان لقب و به معنی فرمانده‌ی تورک دلیر، دانا و مجرب و در مقام اعزاز بکار رفته است. (سوبیتای - سبتای، همچنین نام پسر نهم از پسران ده‌گانه‌ی تولی - تولوی چنگیز خان است).

سوباتای‌لی نامی بسیار بامسما برای جمشید خان است. به یقین جمشیدخان افشار اورومی با افزودن پسوند لی به سوباتای‌لی، خود را – همانگونه که به واقع هم بود - دارای اوصاف فرمانده‌ی کبیر موغول سوباتای باهادیر شمرده است. چرا که جمشیدخان هم یکی از اعیان و امرای تورک افشاری – قاجاری، و فرمانده‌ای فوق العاده مجرب و دلیر و کاردان بود. شاید هم جمشیدخان با انتخاب نام سوباتای‌لی بیان می‌کرد که او هم خود را - مانند سوباتای بهادیر که مامور به تعقیب سلطان محمد خوارمشاه و فتح ایران و روسیه بود –  موظف به دفع اوردوهای صلیبی روسیه و انگلیس و فرانسه و قوای مسلحه‌ی مسیحی آسوری و ارمنی از تورک‌ایلی و فتح و آزادسازی وطن تورک می‌دید.

مانند سوباتای، نام‌های فرزندان جمشیدخان اولجای (متولد؟)، تموچین (متولد؟) و نوه‌اش آلانقو (متولد؟) هم موغولی هستند. جمشید افشار اورومی و دخترانش در این سال‌ها تورکیست و به طور فعال در رابطه با جریانات ناسیونالیستی تورک (اتحاد و ترقی، تورک اوجاغی و ....) بودند[1]. در میان فرزندان وی، تنها اولجای نام خانواده‌گی سوباتای‌لی افشار را قانونا و در شناسنامه‌ی خود همچنان حفظ کرده است. اولجای سوباتای‌لی افشار از نخستین تورک‌گرایان دموکراتیک در تاریخ مودرن ایران و تورک‌ایلی شمرده می‌شود[2].


سوبه (در منابع گوناگون: سیبه، سیبه‌گه، شیبه‌گه، شیبه‌ه، سیبه، سۆبه، شۆبه‌یه، سوبیه، سیبا، سیبه‌ای، شُبه، ...) در زبان موغولی به معنای اولیه‌ی «دیوار، حصار بلند، پرچین، محجر، نرده، سنگر موقت، مانع و .... و در دوره‌ی ایلخانان به معنای دیواره‌ی متحرک یا قابل جابجایی که بر گذرگاه‌های دشمن می‌ساختند و دشمن را از ورود به درون مرزها باز می‌داشتند» بود. هجای اول این اسم بخشی از کلمه‌ی موغولی واحد «سوبه» است و ربطی به کلمه‌ی تورکی «سو» به معنی لشکر و سرباز (در نام سو به‌ک تیگین – سبکتکین) ندارد. سوبه به صورت چپر – جبه هم به زبان تورکی داخل شده است[3]نام ملوک اؤزبیک شیبانیه در ماوراء النهر هم ماخوذ از سوبه – شیبه‌گه است.

سوباتای: سُبُتای، سُوَدَه، سُبُطَی، سوْبَدای؛ به موغولی Сүбэдэй، به چینی 速不台، در عربی: سوباتای (أفضل قادة جنکیز خان وأوقطای خان). (سوبوتای با «بو» فورم موغولی کلاسیک، سوبه‌ده‌ی با «به» فورم موغولی مودرن، و سوباتای – سوبه‌ته‌ی با «با» و «به» فورم تورکی این اسم است[4]). کلمه‌ی سوبه‌تای در زبان موغولی به معنی حاکم، بالاترین قدرت غیر نظامی و نظامی، والی، فرمان‌دار، و مرکب از سوبه - صوبه (ایالت) + تای - دای (به معنی دار، دارنده، دارایِ، منسوب به) است. به عنوان اسم شخص، معنی کسی که مانند دیوار محافظ وطن بوده و از ورود دشمن به درون مرزها جلوگیری می‌کند را کسب کرده است. این کلمه به صورت سوبه‌دار- صوبه‌دار وارد زبان فارسی شده است (دار در این کلمه پسوند موغولی است و دار- دارنده‌ی فارسی نیست. نگاه کنید به توضیحات پسوند لو، لی).

پسوند لو –لی: در زبان تورکی معادل پسوندهای –تی، ده، -ده‌ی، -دار در زبان موغولی بوده، انتساب شخص و یا تیره و طایفه‌ای به یک فرد (اینال‌لو)، طایفه (اوزبیک‌لو)، محل و جایی (شام‌لو، روم‌لو) و یا دارا بودن صفت (قوُت‌لو) و یا چیزی (ساپان‌لی، قوْیون‌لو) را می‌رساند.

- پسوند –لی در کلماتی مانند دوزلو (نمک‌دار)، فورم کوتاه شده‌ی پسوند قدیمی و شرقی –لوق به معنی دارایِ، صاحبِ، ... است: توزلوق دوزلو و یا ایللیگ نام دولت تورک «ایلیک‌خانلی» (ایله‌ک - ایلَک خانیان  و یا قره‌خانیان و آل افراسیاب) که می‌تواند مرکب از قارا (بزرگ)، و ایلیک (مخفف ایل‌لیگ به معنی دارای دولت و کشور)، جمعا به معنی دارای دولت و کشور بزرگ باشد: ایللیگ ایلیک.

- پسوند –لی هنگامی که انتساب به شخص و یا طائفه‌ای را افاده می‌کند، بنا به بعضی محققین فورم کوتاه شده‌ی «ائلی» به معنی طائفه‌یِ، مردمِ ، اهلِ است[5]: قارامان ائلی قارامان‌لی: طائفه و مردم قارامان.

- پسوند –لی که در اسامی روستاها و مکان‌ها دیده می‌شود، به نظر اینجانب می‌تواند کوتاه شده‌ی «ایلی» به معنی سرزمینِ، یورتِ، مسکنِ (قارامان ایلی قارامان‌ایلی قارامان‌یلی قارامان‌لی: یورتِ قارامان)، و یا مرتبط با کلمه‌ی «‌luo » چینی به معنی روستا و قریه، مسکن و زیست‌گاه و کولونی و ... [6] (قارامان لو قارامان‌لو قارامان‌لی: روستای قارامان) باشد.[7]

ذکر سوباتایلی به عنوان نام طائفه در کتاب نفیسی: سعید نفیسی در کتاب خود تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دوره‌ی معاصر سوباتای‌لی را صرفا یک بار آن هم به عنوان نام طائفه‌ای از تورکان غربی یعنی اوغوزها و پس از بکشلو که در ناحیه‌ی اورمیه هم ساکن هستند ذکر کرده است: «بسیاری از طوایف تورکان غربی نامشان با این جزء ترکیب شده است. مانند قراقویون‌لو، شام‌لو، عزالدین‌لو، اینان‌لو، قوان‌لو، دوان‌لو، سپان‌لو، قایخ‌لو، خزینه‌دارلو، کهنه‌لو، کرلو، بکشلو، سوباتایلو، چلبیانلو، و غیره ... و از این گونه نام‌های مرکب با لو در میان تورکان شرقی نیست»[8]. م نفیسی در کتاب خود نام برخی از این طوائف را تکرار کرده است[9].

در تحقیقات و پرس و جوهای اینجانب از محققین و مورخین و فعالین تورک اورمیه‌ای و بررسی‌های مشابه بعضی دیگر از محققین[10] وجود طائفه‌ای با نام سوباتای‌لی در اورمیه و اطراف تثیبت و تایید نشد. با این وصف به نظر من سعید نفیسی که روابط گرمی با خانواده‌ی جمشیدخان در دوران تبعیدشان در تهران و مخصوصا مستوره افشار در انجمن نسوان داشت، نام خانواده‌گی سوباتای‌لی را به سبب داشتن پسوند -لی مانند نام بسیاری از طوائف تورک، با ظنّ قیاسی، نام یک طائفه‌ی خاص در اورمیه گمان کرده است. غافل از آنکه در اینجا لی به معنی داشتن صفات و خصائل فردی است که این پسوند به آن افزوده شده است و نه منسوبیت و هویت طائفه‌ای. شاید هم خانواده‌ی تورکیست جمشیدخان این ریشه‌یابی غیر واقعی را به عمد و برای حفاظت خود از قلع و قمع و سرکوب تورک‌گرایان در دوره‌ی پهلوی اول – رضاشاه مطرح، القاء کرده‌اند....

السلطنه: در دوره‌ی قاجاریه شاهزاده‌گان، درباریان، رجال سیاسی و کارگزاران عالی‌رتبه‌ی دولت لقب‌هائی از شاه می‌گرفتند و مانند پسوند به اسم اصلی خود متصل می‌کردند[11]. این پسوندها که اکثریت مطلقشان عربی بود علامت تشخص بودند و از نظر اهمیت و ارزش در مراتب مختلفی قرار داشتند. القابی که به پسوند «السلطنه» ختم می‌شدند، مختص خویشاوندان نزدیک یا دور خانواده‌ی شاهی و در نوع خود از همه‌ی القاب دیگر (السلطان، الدوله، الملک، الممالک، ایاله، ملوک، نظام، ...) افتخارآمیزتر بودند. جمشیدخان افشار اورومی مجدالسلطنه نیز دارای پیوندهای خانواده‌گی نزدیک با سلاطین قاجار (و پیوندهای دور با شاهان افشاری) بود.

مجد: در میان مضاف‌های مستعمل در القاب قاجاری، «مجد» در ردیف اسم‌هایی چون آصف، مشیر، ظهیر، رکن، اعتماد، امین، شجاع، شعاع و حشمت بود که اهمیت بیشتری داشتند.

جمشیدخان، اردشیرخان: نام جمشیدخان و پدرش اردشیرخان هر دو دارای ترکیب تورکی است. زیرا خان پس از نام شخص آمده است. نام‌های اردشیر و جمشید از جمله نام‌های ایرانیک رایج در میان تورکان در آن دوره (بهرام، خسرو، رستم، اسفندیار، پرویز، پروین، ...) و جا افتاده در آوای تورکی بودند[12]. اینگونه نام‌ها - بر خلاف نام‌های ایرانیک نبش قبر شده و یا پروچیستانی در دوره‌ی مشروطیت و اسامی شاهنامه‌ای مود شده توسط شاهنامه‌شناسان- معنای هویتی خاصی نداشتند و با همان نیتی انتخاب می‌شدند که نام‌های عربی معمول مانند علی، رضا، مسعود، حمید و ... (نگاه کنید به داریوش – پیشه‌وری). علاوه بر آن این‌ها دیگرنام‌گذاری بودند و جمشید خان نقشی در انتخاب آن‌ها نداشت.

نام‌های فرزندان جمشیدخان افشار اورومی

اولجای نام دختر جمشیدخان که اغلب به صورت آلجا نوشته شده است[13].

آلجای (اولجا، اولچا، اولجای، اولجه، الجه، آلجا، آلچا، اولجوْ، اولج، اولز، ....): کلمه‌ای اصلا موغولی،از صفات خداوند، به معنی ١-مبارک، خوشبخت، طالع خوب، بخت نیک، تقدیر خوش، عظمت، ٢-فراوانی، برکت، ٣-غنیمت، غنیمت جنگی و اسیر، شکار، ٤-درآمد، حاصلات، کسب شده، یافته، .... از همین ریشه است نام هشتمین امپراتور ایلخان‌لی محمد خۇربان اۇۇدا (فارسی‌سازی شده به صورت خربنده و خدابنده)[14]«اوْلجای‌تۇ - اولجایتو» در تورکی، «اولجه‌یتو، اؤلجه‌ی‌تۆ» در موغولی کلاسیک، اؤلزییت، اولزییت، اولزتوی در موغولی مودرن. به معنی دارای نیک‌بختی، نیک‌بخت، مسعود، سعید، مبارک، فرخنده، خجسته، فرخ، بختیار. مرکب از دو جزء موغولى‌ «اوْلجای» و پسوند مالکیت و نسبت «تۇ» (معادل «لی» در تورکی)؛ اولگا- اولگوخ: عطا کردن، احسان کردن، پخش کردن، توزیع کردن، عادلانه تقسیم کردن، تدارک کردن، مجهز و تامین کردن، پرداخت کردن (پول، حق و ....). بن اولجو در زبان موغولی از ریشه‌ی مصدری اول. به معنی یافتن است (اولجالاماق، اولجولاماق: کسب کردن، به دست آوردن، غنیمت گرفتن در جنگ، ضبط و مصادره کردن). اولجای به غیر از کلمات اولجاش (نوعی از تعظیم کردن به سبک موغولی با گذاشتن یک زانو بر زمین و یک دست بر سر، از مصدر اولجاشماق – اوغولجاماق به معنی تعظیم کردن به منظور ادای احترام به بزرگان؛ اولجه‌مه‌ک – آغولجاماق به معنی دیدار و ملاقات کردن؛ و اؤلجه‌مه‌ک – اؤلجه‌شمه‌ک به معنی تسلیم هدیه در این ملاقات) است.

آلجا: آل بویاق‌لی، قیرمیزی بویالی، به رنگ سرخ. آلاجا: الوان، رنگارنگ

تموچین (تیمورچینه): تموچین خان افشار، اسم پسر دوم جمشیدخان سوباتای‌لی افشار اورومی مجدالسلطنه. او پس از پایان تحصیلات نظامی صنعت هواپیماسازی در آلمان، در راه مراجعه به ایران در باکو توسط رژیم کومونیستی - بولشویک‌ها دست‌گیر و ظاهرا به سیبری تبعید و در آنجا کشته شد. تیموچین نام شخص، و مخفف تیمورچینه در زبان موغولی به معنی نیرومند و قوی است. پسوند -چین در زبان موغولی معادل پسوندهای –ده‌ن و یا -چی در تورکی است. در نتیجه معادل تموچین به تورکی ده‌میرده‌ن، به معنی آهنین و یا ده‌میرچی به معنی آهنگر است. (تبدیل ت-د تورکی به ج-چ موغولی یک قاعده است). پسوند –چین در زبان تورکی نیز معمول است: بیته‌ک‌چین (کاتب)، قاپوق‌چین (حاجب)، آتلاچین (سواره)، قوراق‌چین (محافظ)، آش‌چین (آشپز)، .... تیموچین نام اصلی چنگیزخان است. انتخاب نام‌های تموچین و چنگیز در میان تورک‌ها به سبب گرامی‌داشت وجوه مثبت او و دیگر سلاطین و دولت‌های موغول در نزد ایشان است: جهان‌گیری و گلوبالیزاسیون، تسامح دینی و مذهبی و دولت غیر دینی – سکولاریسم، احترام به آزادی‌ها و حقوق زنان، نقش مثبت در اعتلای فرهنگ و زبان و ادبیات تورک و مودرنیته و شیوع محصولات فرهنگ و تکنولوژی مودرن جهانی.... (نگاه کنید به نادرشاه)

توران: در افسانه و حماسه‌های باستان، سرزمین تورک‌ها در شمال رود جیحون و ایران میتولوژیک، دشمن ازلی ایران است. افراسیاب امپراتور توران بود. بعدها به سرزمین اقوام کوچنده‌گان در استپ‌های شرق آمودریا اطلاق شده است. از دوران گؤک‌تورک‌ها، پارت‌ها و ساسانیان، توران و جوغرافیای تورکان در نزد تورک‌ها و ایرانیک‌زبان‌ها هم‌معنی شده و توران جوغرافیائی به عنوان سرزمین تورکان بکار رفته است. کلمه‌ی توران در ادبیات فارسی مانند کلمه‌ی تورک معنی زیبا نیز دارد (توران‌دخت). توران همچنین نام اصولی در موسیقی تورکی است. در اواخر قرن نوزده توران در جهان تورکیک معنای هویتی و ایدئولوژیک هم پیدا کرد و به معنی تعلق به جهان تورکیک و عدم تعلق به جهان ایرانیک بکار رفت (تورانیان همواره با ایرانیک‌ها در زد و خورد بودند). جمشیدخان افشار اورومی نیز به همین معنی آن را انتخاب کرده است.

آیدا: در یک عکس با امضای هایده افشار دختر جمشیدخان، در نوتی تورکی که او بر عکس خود نوشته است، کلمه‌ای وجود دارد که ممکن است به صورت «تاریخی‌نده» و یا امضاء با نام «آئیده» ( آیدا) تورکی خوانده شود. نوت در زیر عکس: «باجیم الجایا تقدیم، ٨ نوامبر ١٣٣٥ سنه تاریخینده؟، آئیده؟»، نوت در قسمت فوقانی دست راست عکس: «هایده افشار». نام دخترانه‌ی آیدا به معنی طلایی که زنان تورک بر سر می‌گذارند، همچنین گیاهی است که در کناره‌ی رودها و دره‌ها می‌روید (باشا تاخیلان آلتین، ده‌ره ایله چاییرلاردا یئتیشه‌ن بیر بیتکی)

نام‌های نوه‌های جمشیدخان افشار اورومی

آلانقو نام نوه‌ی جمشیدخان از دخترش توران، معروف به ببش[15]. اصل این نام آلانقووا است.

به‌به‌ش و یا به‌بیش از کلمه‌ی تورکی به‌به و به‌به‌ک به معنی سئوگی‌لی و محبوب است که با پسوند – ه‌ش، -وْش که دوست داشتنی بودن، محبت، صمیمیت و ... را افاده می‌کند ساخته شده است. مانند علی اه‌لوْش، فاطمه فاطما فاطوْش، منوچهر منوْش، ابراهیم ایبیش، محمد مه‌مه‌ت ممیش، .... (-وْ، -وْش، -ان، -چوْ: آدلارا اه‌ک‌له‌نه‌ره‌ک کیچیلتمه، سئویملی‌لیک، سئوگی، ایچده‌ن‌لیک افاده ائده‌ن سون‌اه‌ک‌له‌ردیر)[16].

آلانقوُوا، آلانقوُ، آلانخوْوا، آلانقویا، آلان کووا، ....: نام زنی قهرمان از قوم قایات پسر ایلخان در میتولوژی و افسانه‌های موغولی که تقریباً معادل مادر مریم است و مقدس شمرده می‌شود. او در حالیکه باکره و بدون شوهر بود از موجودی آسمانی حامله شد و سه پسر به دنیا آورد که طبق روایات مجموع خانان موغول از نسل بوزانجار پسر بزرگ او هستند[17]. آلانقو نام مادربزرگ دهم در شجره‌ی چنگیزخان، همچنین نام دختر اولدوزخان در میتولوژی - افسانه‌ی تورکی اه‌رگه‌نه قون است. شخصیت آلانقوو علاوه بر میتولوژی و افسانه‌ها، نقش مهمی در تاریخ موغولان و تورکان هم دارد. چنانچه قدیس شدن جلال الدین اکبر شاه سلطان تیموری هندوستان هم منسوب به اوست[18].

کلمه‌ی آلانقوا لفظا به معنی نور زیبا، و جزء آلان آن به معنی شعله و نور است. در برخی لهجه‌های معاصر زبان تورکی (اورمیه، ....)  آلانقو به معنی اوجاق با آتشی ملایم، آتشی که برای مدت کوتاهی شعله‌ور و سپس خاموش شود، مشعله‌ای با شعله‌ی کم است. بنا به اطلاعاتی که علیرضا نظمی افشار می‌دهد در اورمیه یک اصطلاح تاریخی به صورت «آلانقووانین اوغلو شانلی سولطان» وجود دارد[19]. در لهجه‌ی قارس زبان تورکی در تورکیه، آلانقو - آلینقی به معنی شعله‌ور شونده، به راحتی آتش گیرنده است. آلانقو همچنین در زبان تورکی به معنی آهوی سرخ (آتشین رنگ) است. نام آلانقووا بعضا به صورت اشتباه النگو که آن هم اسمی تورکی است (معادل دستینه، دستیانه فارسی) نوشته می‌شود.

کلمات آلانقو و آلان به معنی شعله و نور هم‌ریشه ‌با آلاو (شعله)، آلدیز – یالدیز و یالدیراق (هر چیز نورانی و درخشان)، یالتیرماق (درخشیدن، نور افشاندن)، آل (سرخ)، آلاس در تورکی شرقی و آلاز در تورکی غربی (‌نام رب النوع محافظ اوجاق و آتش) است. آلاس‌لاما (آلازلاما: معالجه‌ با آتش، تمیز کردن با آتش) نام مراسمی که در بسیاری از ملل تورکیک شرقی (قازاق، باشقورت، چوواش، یاقوت، ...) وجود دارد، به صورت گرداندن یک پارچه‌ی به ‌آتش کشیده ‌شده‌ بر اطراف مریض و همزمان گفتن آلاس آلاس در مراسم آیینی و برای راندن ارواح خبیثه‌ اجرا می‌شود[20].

جزء قوُآ در زبان موغولی به معنی زیبا است که در ترکیبات قووامارال و آلان قووا دو جده‌ی اوسطوره‌ای چینگگیز خان هم آمده است. در زبان موغولی مودرن قوُبای، قوُوای، قوُوا به معنی زیبا، خوش، نیکو، دوست داشتنی، جذاب و ... است.

تامقاج (تامقاچ، تاپقاج، تابقاج، تافقاج، تافقاچ، تاوقاچ): مقدس، محترم، گرامی، عزیز، مشهور، کبیر، عظیم؛ حاکمی دارای دولت و تبعه. عنوانی در میان تورکان قاراخان‌لی به معنی عالی‌رتبه و عالی‌جناب. نام ماچین و یا چین شمالی (دیوان لغات الترک)، چین (گؤک‌تورک)، اهل چین و یا دولت چین. احتمالاً ریشه گرفته از نام یکی از اقوام چین باستان به نام تو-با و یا از نام قبیله‌ی توو-با در سیبری. بعدها در نزد تورکان باستان به معنی چین و اعم چینی بکار رفته است. همچنین نام یکی از اقوام هون‌های آسیائی. در نزد هون‌های آسیائی تاباقاچین به معنی واحد پیاده در نظام ارتش نیز بود. از ریشه‌ی تاب (داو: مال و دارائی، هم‌ریشه با «داوار» در زبان تورکی و «تاواریش» در زبان روسی: تاو+ار+ائش)، به علاوه‌ی پسوند –قاچ، جمعا به معنی صاحب و مالک.

تیمور (تمور، تیمیر، دمیر): فورم تورکی قدیم آن تیمور، معاصر آن دمیر. کلمه‌ای تورکی-موغولی –آلتائی به معانی آهن، سمبول شکست‌ناپذیری و سلامت. کلمه‌ی تیمور در نام دولت تیموری (کوره‌که‌ن‌لی – گورکان‌لی)، تاسیس‌شده توسط امیر تیمور گورکان- کوره‌که‌ن یکی از برجسته‌ترین، داهی‌ترین و بافرهنگ‌ترین حاکمان تاریخ تورک نیز وجود دارد. جمشیدخان افشار اورومی در مقالات تورکی خود به دفعات این وجوه تیمور را تاکید و برجسته کرده است. از همین ریشه است نام‌های تموچین، تموگه، تموده‌ر، تمولون، .....

طغرل (طوغرول، توغرول، تغرل، تورول): نوعی شاهین (آغ دوغان، چاقیر دوغان)، باز، نوعی پرنده‌ی وحشی از جنس دوغان (طوغان)، بزرگ‌تر از سونقور (سنقر) و قیرقی (قرقی). در ادبیات تورک پرنده‌ای شکاری که هزار مرغابی شکار می‌کند ولی فقط یکی از آن‌ها را می‌خورد. در میتولوژی تورک شخصیتی نیمه‌پرنده- نیمه‌انسان. در میتولوژی ملل آلتای و اورالیک از جمله تورک‌ها، هون‌ها، آوارها و مجارها، حتی در میان سومری‌ها (در فورم دوقود) پرنده‌ای بزرگ با سر شیر است که بر درخت حیات می‌نشیند. احتمالاً از ریشه‌ی دوغرو به معنی راست. توغرول: توغرو+-ول: به معنی سرفراز، آنکه راست می‌شود و برمی‌خیزد.

دیگر نام‌ها و القاب تورکی – موغولی – آلتایی در خانواده‌ی جمشیدخان سوباتای‌لی افشار اورومی

افشار (اوشار، آفشار، آوشار، آووشار، اووشار، آپشار): نام یکی از طوائف ٢٤ گانه‌ی تورکان اوغوز از شاخه‌ی بوز اوخ (تیر و یا قبیله‌ی خاکستری). بنا به روایت‌های تورکی، افشارها فرزند افشار نوه‌ی اوغوزخان و پسر اولدوزخان می‌باشند. نام "افشار" همراه با سه نام دیگر "تورک"، "تورکمان" (غیر از "تورکمن" است) و "قیزیل‌باش" یکی از چهار نام عمده‌ی تاریخی است که برای نامیدن ملت تورک ما، به ویژه در قرون وسطی بکار رفته‌اند. ریشه‌شناسی‌ این نام باستانی تورک هنوز قطعیت نیافته است. بنا به یک نظر از مصدر قدیم «آبماق» (آب.یش.ماق) به معنی انباشته و انبوه و جمع شدن در اطراف چیزی، محاصره‌ی چیزی با جمع شدن به انبوهی در اطراف آن، شکار کردن با محاصره کردن یک شکار، شکار با سرعت و مهارت .... است. کلمه‌ی افشار (آب.یش.ار) در تورکی معاصر به معانی جمع‌کننده، هماهنگ، چابوک، آن که کار و وظیفه را به سرعت و با علاقه انجام می‌دهد، مباشر، ضابط، کاردان، مطیع، کومک‌کننده، و یا کسی که شکار را دوست دارد و در آن ماهر است و .... می‌باشد. نظرات دیگر آن را مرکب از آوجی‌ار، آویش (اطاعت کردن، کومک کردن)، اوق-اوو.وش.ا‌ر (قبیله‌له‌ر)، آب.یش.ا‌ر (بؤیوک، ایری، عظیم و بزرگ. هم‌ریشه با آبا، آباقا، آبیشقا، آپا، آبارتماق . آوشار بزرگ‌ترین فرزند ییلدیزخان بود، افشارها نیز بزرگ‌ترین و انبوه‌ترین ایل اوغوز هستند) دانسته‌اند. [21]

بکشلو (بکیشلو، به‌کیش‌لی): یکی از تیره‌های تورکان افشار. نام رودخانه و منطقه‌ای در اورمیه‌ در آزربایجان غربی – تورک‌ایلی (شامل روستاهای گه‌می‌چی، ایسلام‌لی، ایمام‌زادا، ...)، یکی از بولوک سه‌گانه‌ی خرقان- قاراقان در تورک‌ایلی (بکشلو -  به‌کیش‌لی، قتلو – قوت‌لو، افشار - آوشار) تقسیم شده بین سه استان قزوین، همدان و مرکزی، و نیز چندین روستا در آناتولی - تورکیه (قیرشهیر، غازی آنتئپ، قاهرامان ماراش، ...) است. در میان شاهسونان – شاهی‌سئوه‌ن ساوه‌، قوم، گازیران، بوئین‌زهرا و تهران تیره‌هایی با نام بکیشلو (به‌ییشلو هم تلفظ می‌شود) وجود دارد. در اوغوزنامه‌ی یازیجی‌اوغلو عبارتی بدین شکل وجود دارد: «به‌کیش‌لی به‌ک‌ده‌ش قانین آلان، قالین اوغوزدا آد قویان، ....». از ریشه‌ی تورکی به‌ک-په‌ک-به‌رک-بیک-پیک به معنی سخت و محکم، صلب و استوار، مقاوم. فعل به‌کیشمه‌ک-به‌که‌شمه‌ک، په‌کیشمه‌ک-په‌که‌شمه‌ک به معنی سفت و سخت شدن، محکم و استوار گردیدن؛ به‌کیتمه‌ک-به‌که‌تمه‌ک به معنی تحدید کردن، مرزبندی کردن، پیرامون باغ و مزرعه و ... را حصار کشیدن، مانع ورود نور و باد و ... شدن، تثبیت کردن است. از همین ریشه است به‌کیش‌گین و به‌کیشیک به معنی محکم و مقاوم و استوار، به‌کمهز-په کمهز به معنی دوشاب، شیره‌ی سفت و محکم شده.

ننه – نه‌نه (نینه، نه‌نه‌ی، نه‌نی): کلمه‌ای جهان‌شمول از زبان کودکانه که در تورکی نیز موجود است؛ به معنی زن پیر، مادربزرگ، مادر مادر، ......

نویان (نوین، نوان، نویین، نوئین، نویون): کلمه‌ای موغولی اصلا به معنی خونسرد و دارای آرامش و سکون، کسی که بر وضعیت مسلط و حاکم است و کونترول دارد. جمع آن نویاد است. در دولت‌مداری تورک-موغول از عناوین اشرافی؛ معادل شوالیه، امیر عربی و بیگ تورکی؛ سرفرمانده، نظامی عالی‌رتبه، فرمانده‌ی سپاه؛ مقام بلندپایه از نسل حکام که مورد اعتماد خاقان‌ها و خان‌ها بودند، شاهزاده. نام مادر بزرگ هرمز تورک‌زاد پادشاه تورک ساسانی از طرف پدر (مادر خسرو انوشیروان که شاهزاده‌ای از قوم زردپوست هپتالیت-آق‌هون بود) نوان‌دخت، به معنی دختر نویان ویا نظامی عالی‌رتبه است. در مراتب نظامی دولت‌های تورک حاکم بر ایران، از جمله دوره‌ی قاجاری که خود را موغول الاصل می‌شمردند در ترکیبات «اولو نویان»، «یئکه نویان» (امیر اعظم، لقب تولوی‌خان)، «نویان تومه‌ن» (امیر تومان= سرلشکر، رتبه‌ی جمشید خان افشار اورومی)، «نویان نویان» (امیرالامراء)، .... به کار رفته است. شاهان قاجار که دارای شعور ملی تورک بودند، همواره خود را از نسل سرتاق نویان و از اعقاب جلایریان (ایلخانلی) و برخاسته از تورکستان می‌دانستند (هرچند مسقط الراس متاخر آن‌ها در قلمروی عثمانلی، مناطق یوزقات در آناتولی و حلب در سوریه بود)[22].

خان: نام و عنوانی تورکی-آلتائی است. احتمالاً هم ریشه با عناوین و رتبه‌های "خاقان"، "قاآن" و غیره. در آغاز عنوان، رتبه و منصبی رسمی مترادف قاغان، قاقان، قایان، قاآن (جغتائی) و فورم عربی شده‌ی آن خاقان به معنی فرمانروا، حاکم، ملک، امپراتور، شاه، پادشاه، شاه شاهان، شاهنشاه، صدر دولت،... بود. بعدها به رتبه‌ای پائین‌تر از خاقان تبدیل شد و معانی‌ای چون شاهزاده، اعیان، اشراف، بزرگ‌زاده، بزرگ، محترم، سرکرده، سلطان، ارباب ........ نیز کسب کرد و عنوانی افتخاری برای اعیان و اشراف و رجال و بزرگان شد.

تلفظ اولیه‌ی این عنوان در زبان موغولی، خآن و «خاد» جمع موغولی آن است. کلمه‌ی تورکی «خانیم» (خانم)، فورم مونث خان است. در باره‌ی ریشه‌ی کلمه‌ی تورکی خان نظرات گوناگونی وجود دارد. برخی آن را برگرفته از نام خاندان امپراتوری چینی هان، عده‌ای فورم فشرده‌شده‌ی خاقان و اغلب کلمه‌ای تورکی احتمالا از ریشه‌ی قا-خا که در کلمات خاقان، قاآن، خاتین (خاتون= خا+تون پسوند تاثنیت موغولی) و شاید قانگ - قانق (در تورکی قدیم نسب، پدر) دانسته‌اند. در صورت منشاء غیر تورکی، احتمالاً وجود کلمات قان (به معنی خون) و قانگ (نسب، پدر) در زبان و لهجه‌های تورکی پذیرش و خودی شدن سریع کلمه‌ی خان در آن‌ها را تسهیل کرده است. عنوان خان، علاوه بر کاربرد در سلسله‌مراتب اداری و به عنوان رتبه و منصبی رسمی، در نام چندین دولت و امپراتوری تورک (قاراخان‌لی، ایل‌خان‌لی، ...) و همچنین طوائف بی‌شمار تورک و توپونیم‌های جوغرافیائی متعدد برگرفته از نام این‌ها در سرتاسر ایران و تورک‌ایلی (قاراقان-قاراخان در جنوب تورک‌ایلی) نیز دیده می‌شود.

در دوره‌ی امپراتوری تورک قیزیل‌باشیه (صفوی) رتبه و عنوان خان اعتبار فوق العاده‌ای کسب کرد. دوره‌ای از تاریخ دولت‌مداری ملت تورک و مملکت آزربایجان که در طی آن نواحی گوناگون این سرزمین در شمال و جنوب، توسط خان‌نشین‌های مستقل تورک متعدد اداره می‌شد، نیز با نام «آزه‌ربایجان خان‌لیق‌لاری» (خانات آزربایجان) شناخته می‌شود (می‌باید به صورت «تورک‌ایلی خان‌لیق‌لاری» تصحیح شود). عنوان خان اکنون در میان ملل تورک و از آن طریق بسیاری از ملل آسیا و مسلمان، نامی سلطنتی – دولتی نبوده و صرفاً عنوانی افتخاری برای اعیان و اشراف و رجال و بزرگان است. این عنوان برای اشخاص از طبقات پائین و به ویژه قهرمانان مردمی من باب احترام نیز بکار می‌رود (کاظیم‌خان قوش‌چولو، ستارخان قاراجاداغی، حیدرخان عموغلو، ...). در زبان تورکی کلمه‌ی خان قبل از اسامی، یک صفت (خان اوغلان، خان بابا) و بعد از اسامی (قارا خان) به معنی رتبه و منصب است. چنانچه نام خان‌علی که قیزیل‌باشان تورک (علی ‌اللهی‌ها) بکار می‌برند به معنی علی شاه است و در آن خان به عنوان صفت بکار رفته است. در دوره‌ی قاجاری همچنین اهل شمشیر، اعیان و افرادی که خدمتی به حکومت می‌کردند، ملقب به لقب خان می‌شدند که نشان نجابت و تشخص بود (مورد جمشیدخان افشار اورومی). این وضعیت شامل غیر تورک‌ها هم می‌شد (مانند ملکوم خان، یپرم خان، ...)

خانم (خانیم): به معنی بانو.  بنا به یک نظر کلمه‌ی تورکی خانیم (خانم)، فورم مونث کلمه‌ی خان است. پسوند –م در تورکی قدیم پسوند تانیث است، مانند خان-خانیم، به‌گ-به‌گیم، ته‌نگری-ته‌نگریم (ته‌ریم)، .... در تورکی پسوند مشابه –م دیگری (به معنی مالِ من) نیز وجود دارد که برای تحبیب و اعزاز و گرامی‌داشت بکار می‌رود. مانند ترکیبات ده‌ده‌م قورقوت، آغام علی، پادشاهیم چوخ یاشا، اه‌فه‌ندیم، و خانیم (در بوی‌های کتاب ده‌ده قورقوت)، (و در تورکی مودرن –جیم: آناجیم، ....). این قالب تورکی با -م  ممکن است از قالب عربی اسامی که به آخر آن‌ها -ی اضافه شده مانند سیدی، میری، پیری، اخی عربی و ... و یا عناوین محترمانه با ریشه‌ی تورکی و یا غیر قطعی مانند آقی – اخی ، چلبی و افندی که در آخرشان حرف ی وجود دارد هم تاثیر گرفته باشد. در دوره‌ی قاجاری عناوین «خانم» و «آقا» ... در نام اشخاص نشان‌دهنده‌ی احترام بودند.

قلی (قولو): «قوُل» (در کتیبه‌های اورخون و یئنی‌سئی) به معنی بنده، خادم، یاور، خدمت‌کننده، صادق، عبد. مجازاً به معنی وابسته‌گی، صداقت، وفاداری، تابع بودن و عبودیت. قولو: قول+-و: به معنی‌یِ وابسته‌یِ در نام‌های ترکیبی به کار می‌رود. تانری‌قولو (تاری‌قلی): عبدالله، یارادان‌قولو (یاردانقلی):عبدالخالق، ایمام‌قولو (امام‌قلی): وابسته به امام، خادم امام، قارین‌قولو: شکمو. قول از ریشه‌ی قولماق، کۆلمه‌ک، کیلمه‌ک، کؤلمه‌ک به معنی بند زدن است. از کلمه‌ی قول مشتقات قول‌لوق (خدمت)، قول‌لوق‌چو (خدمت‌کار، خادم)؛ قول‌لانماق (به خدمت درآوردن، بکار بردن)؛ قول‌لانیلماز (غیر قابل استفاده و خراب)؛ قول‌لانیش‌لی (قابل استفاده)؛ و از مصدر اولیه‌ی کیلمه‌ک – کولمه‌ک کلمات کؤله (برده، مانند باشا – پاشا)، کیلیم (زیرانداز بندی)، کیلکه و .... حاصل شده‌اند. کلمه‌ی مترادف «کؤله» در زبان تورکی مانند کلمه‌ی پاشا محصول تورکی بالکان – آنادولی در قرن ١٥ است: باش + ا باشا پاشا، قوُل کؤل  + ه کؤله.

 بر خلاف بعضی از ادعاها کلماتی مانند قولدور (موغولی)، غلام - غلمان (سامی - اوقاریت و فنیقی و عبری و آرامی و سوریانی)، غول (سامی – آکادی) و .... هم‌ریشه با قول و کؤله‌ی تورکی نیستند.

غلام: کلمه‌ای عربی نهایتا ریشه گرفته از عَلَمَ و عَلْمَهْ (alama، ‘almah) به خوبی ردیابی شده در زبان‌های سامی اوقاریت و فنیقی و عبری و آرامی و سوریانی ... اقلا از سه هزار و سیصد سال پیش. به معنی آغازین باکره و بعدها خدمت‌کار نوجوان و نهایتا بنده و عبد مذکر و ... . این کلمه بر خلاف دیگر زبان‌های سامی در زبان عربی به جای عین، با غین (غُلاَمٌ) تلفظ می‌شود و غِلْمَانٌ و غِلْمَةٌ و أَغْلِمَةٌ جمع آن است.

غول: به معنی هیولای وحشتناک، مشتق از مصدر غَالَ به معنی تصرف کردن در زبان عربی، با ریشه‌ی نهایی سامی آکادی از بین النهرین (گاللوGallu ) به معنی شیاطین و دیوهای زیر زمینی است. شاید کلمات غول (هلاک، بلا و سختی)، غَول (هلاک کردن، کشتن)، و .... در عربی هم مرتبط با همین کلمه باشند.

قولدور: در زبان تورکی به معنی دزد و راهزن و اخاذ، یول که‌سه‌ن، سویقون‌چو، چاپاوول‌چو، و در زبان فارسی با بسط معنی زورگو و یکه بزن و گردن کلفت و قوی و پرزور و بزن بهادر .... است. بعضی منابع تحول معنایی قولدور از دزد و راهزن به زورگو و یکه بزن و گردن کلفت قولدور را مشابه تحول معنایی کلمه‌ی تورکی قلتشن - قوْلتاشان به معنی خشن و درشت و زورگو و بی ادب مشتق از کلمه‌ی تورک قوْل به معنی دست و بازو و پسوند تاش-داش تورکی به معنی شریک و یاور و پسوند فارسی جمع آن، و یا از تاشان تورکی به معنی لبریز شدن و بیرون ریختن و جاری شدن و سرایت کردن؛ جمعا به معنی دست دراز دانسته‌اند. عده‌ای کلمه‌ی قولدور را بر اساس «قوْل» تورکی به معنی مرکز قوشون و دور ماندن فارسی، جمعا به معنی عامل پایداری قوشون، و یا «قوُل دار» به معنای صاحب خادم ریشه‌یابی‌ کرده‌اند که هر دو عامیانه و نادرست است. دوئرفئر و منشی‌زاده و اسماعیل هادی این کلمه را از ریشه‌ی قوْلماق – قوْلتماق قدیم به معنی خواستن و طلب کردن و انتظار داشتن و متوقع بودن دانسته‌اند. این‌ها نیز نادرستند، زیرا کلمه‌ی قولدور موغولی‌الاصل بوده و ریشه‌ی آشکار موجود در بسیاری از زبان‌های مونقولیک دارد.

ریشه‌ی نهایی قولدور، «خوُل- کوُل» موغولی بن مصدر کولوخ در زبان‌های پروتومونقولیک به معنی دزدی و راهزنی است که به آن پسوند اسم فاعل‌ساز -دور اضافه شده است (مانند اسامی مشابه ساخته شده و موجود در تورکی با این پسوند: بایندر - بایاندور، هوندور، بهادر - باهادور، چاوولدور، چاودور،  ...). از بن خول- کول موغولی، علاوه بر مصدر کولوخ قدیمی، کلمات متعددی در زبان‌های گوناگون معاصر موغولیک و همه در ارتباط با دزدی و راهزنی وجود دارد. از جمله: ١-«خولقایلاخ» (xulqaylax): دزدیدن، غارت کردن؛ مرکب از خولقای (xulqay): دزد، دزدی + لاخ (له‌خ، لوخ، لؤخ lax: پسوند مصدرساز مرتبط با پسوند تورکی مصدرساز لا، له)، در یوقوری شرقی «خولاغایلا». احتمالا کلمه ی قولئیلی د ٢-«خولقای» حاصل ترکیب خولقاخ (xulqax): دزدیدن + پسوند آی (ay: پسوند اسم فاعل‌ساز). ٣-«خولقاخ»، در قالموقی «خولخا» :دزد از مصدر موغولی کولوخ: دزدیدن به علاوه‌ی پسوند -قاخ (قه‌خ، قوْخ، قؤخ: مانند پسوندهای مشابه قا و آخ فقط به آخر بن‌های مختوم به بی صدا وارد می‌شود). ٤-«خولقایچ»: دزد، راهزن؛ ٥-«خولاقچ(ین)»: فورم مونث خولقای. ٦-«خولاقان» جمع خولقای، ....

هولیگان: کلمه‌ی هولیگان (hooligan) در زبان انگلیسی به معنی آشوب‌گر و وندال و باندیت و شرور و لات و اوباش، محرف «خولاقان» موغولی (جمع خولقای) و هم‌ریشه با قولدور تورکی است[23]. این کلمه به احتمال بسیار از طریق یک زبان مونقولیک مانند مونقولی کلاسیک و اویراتی - قالموقی قدیم که صدای خ دیگر زبان‌های مونقولیک در آن‌ها به صورت ق تلفظ می‌شود، از قفقاز شمالی در بخش اوروپایی روسیه و توسط مهاجرین روسی‌زبان به بریتانیا و با تبدیل حرف ق به حرف ه به زبان انگلیسی وارد شده است (در زبان روسی حرف ه وجود ندارد و این حرف بسته به مورد به ق، خ، ... تبدیل می‌شود: مانند تبدیل حیدر قایدار و حاجی قادژی در روسی).

تحلیل و ارزیابی سیستم خودنام‌گذاری خانواده‌ی جمشیدخان سوباتایلی افشار اورومی

مهم‌ترین و برجسته‌ترین نمونه‌ی جریان مقاومت در برابر هویت ملی ایرانی فارسی تحمیلی – استعماری و بر عکس هویت‌پروری تورک داوطلبانه، مورد رهبر ملی تورک جمشید خان سوباتایلی افشار اورومی – مجدالسلطنه و خانواده‌ی اوست. مجدالسلطنه در حرکتی آگاهانه و به طور سیستماتیک ‌برای خود نام فامیلی «سوباتای‌لی» را، برای فرزندانش نام‌های «توران»، «آلجای»، «تموچین» و احتمالا «آیدا» را، و دختران تورک‌گرای او هم برای نوه‌های جمشیدخان نام‌های «توغرول»، «آلانقو»، «تامقاچ» و «تیمور» را برگزیدند[24].

جمشید خان سوباتای‌لی آوشار اورومی (مجدالسلطنه افشار ارومی، ١٨٦٤-١٩٤٠)، از معدود و شاید تنها نمونه‌ی رهبران سیاسی و فرماندهان نظامی، مقامات دولتی، روشن‌فکران، محققین، مورخین و محررین و اهل قلم تورک دارای شعور ملی تورک به معنی مودرن در اواخر قرن نوزده و اوائل قرن بیستم در ایران و تورک‌ایلی، قهرمان ملی تورک در نبرد بر علیه ارتش‌ها و نیروهای مسلح روسیه، انگلستان، فرانسه، و متحدینشان قوای مسلحه‌ی آسوری و ارمنی، صدر «حاکمیت اتحاد» و یا «دولت تورک بیرلیک» به سال ١٩١٨ - تنها تشکل حکومتی ایجاد شده بر اساس هویت ملی تورک در تاریخ مودرن و پدر تورکیسم سیاسی در تورک‌ایلی و ایران است.

نام خانواده‌گی رسمی جمشیدخان افشار اورومی «سوباتایلی» و نام چهار فرزند وی «توران»، «الجای»، «تموچین» و احتمالا «آیدا» (فورم عربی: هایده) که توسط او انتخاب شده‌اند؛ و نام هر چهار نوه‌ی دختری‌اش «آلانقو»، «تمقاج»، «تیمور» و «طغرل» انتخاب شده توسط دختران او که همه‌گی تورکیست بودند، تورکی - موغولی دارای اهمیت میتولوژیک، سمبولیک و یا تاریخی در فرهنگ تورک و موغول هستند. این نام‌های انتخابی خانواده‌گی، فرزندان و نواده‌ها، بیان‌کننده‌ی «هویت ملی تورک انتخابی» و منعکس کننده‌ی شعور ملی تورک بسیار عمیق، محکم و آگاهانه در این شخصیت برجسته‌ی تاریخ تورک و تورک‌ایلی و دخترانش هستند. دو فرزند دیگر وی «مستوره» و «جلال» دارای نام‌های عربی سکولار معمول در فرهنگ نام‌گذاری تورک در آن دوره‌‌اند، هر چند شاید این دو نیز دارای نام‌های تورکی هم بوده‌اند که در محیط خانواده بکار می‌رفته اند (مانند نام به‌به‌ش برای آلانقو، در ادامه‌ی مقاله) و فعلا بر ما معلوم نیست. (احتمال دارد انتخاب نام جلال از اسم «جلال ساحر» مدیر نشریه‌ی «تورک سؤزو» که ضمیمه‌ی ادبی «تورک یوردو» بود و جمشیدخان به هنگام زنده‌گی در استانبول در آن مقاله می‌نوشت متاثر باشد. «حبیب ساحر» شاعر برجسته‌ی تورک‌گرا – تورکیست تبریزی هم که مدتی در استانبول مقیم بود، نام فامیلی خود ساحر را از او گرفته است).

همچنین در نام جمشیدخان، همسرش (خانیم نه‌نه‌سی) و والدین این دو، کلمات و القاب تورکی (خان، خانم - خانیم، قلی - قولو، نویان، افشار - آوشار، بکشلو – به‌کیش‌لی، تومان - تومه‌ن، ... ) وجود دارند. هیچ‌کدام از این نام‌ها، متعلق به فرهنگ دینی - مذهبی نیستند. این نام‌ها نیز آیینه‌ی «فرهنگ سنتی نام‌گذاری تورک» هنوز زنده و جان‌دار در میان زمره و طبقاتی از تورکان ساکن در ایران و تورک‌ایلی در دهه‌های پایانی قرن نوزده و دهه‌های آغازین قرن بیستم‌اند.

انتخاب نام خانواده‌گی «سوباتای‌لی» و روی آوردن جمشیدخان و دخترانش به نام‌های «توران»، «الجای»، «تموچین» و «آیدا»، «طغرل»، «تیمور»، «آلانقو»، «تمقاچ» و .... کارکرد جامعه‌شناسانه‌ و سیاسی-فرهنگی بسیار واضحی داشت: اعلام هویت ملی تورک و موضع سیاسی تورک‌گرایانه – تورکیستی در جامعه‌ی مودرن ایران كه تورک‌زدائی و سركوب خلق تورک وجوه مشخصه‌ی آن هستند، رد هویت ملی جدید ایرانی و ایدئولوژی فارس‌محور و آریازده‌ی حاکم بر جنبش مشروطیت و ایران بعد از آن، و در نهایت به چالش کشیدن رژیم تورک‌ستیز پهلوی، نبرد با سیاست فارس‌سازی خلق تورک، و قیام بر علیه جریان تورک‌زدائی و نسل‌کشی زبانی و ملی ملت تورک ساکن در ایران.


[1] جمشیدخان سوباتایلی افشار اورومی و دخترانش در تورک اوجاغی استانبول به‌‌ روایت عارف قزوینی

https://sozumuz1.blogspot.com/2023/01/blog-post_17.html

[2] مئهران باهارلی. دوکتور اولجای افشار اورومی. از نخستین زنان تورک‌گرای تاریخ معاصر تورک

https://sozumuz1.blogspot.com/2017/02/blog-post_4.html

[3] «در جهانگشا چپر و جبه (و املای جیر و جبه) در ترجمه‌ی تورکی سوبه، سیبه (Sübe،Sibei) موغولی به معنای دیواره‌ی متحرّکی که موغولان در گذرگاه دشمنان به ویژه حصار گرفته‌گان در دژها می‌ساخته‌اند، به کار رفته است» (به نقل از مصطفی موسوی. واژگان تورکی و موغولی تاریخ جهانگشای جوینی). «چپر (چه‌په‌ر) – تورکی: سنگربندی، طارمی محافظ که بخصوص در فتح قلعه‌ها بکار می‌رفت، دیوار»، «و هولاگو فرمود تا گرد بغداد دیوار کردند که موغول آن را چپر می‌گویند»، «لشکر موغول پیرامن شهر فرو آمدند و چپر بستند و از جوانب منجیق راست کردند». در تورکی چپر و یا چاوار، چه‌وه‌ر: دیواره‌ی باغ و کشت‌زار ساخته شده از چوب و خار خاشاک، و با دگرگونی معنایی خار وخاشاک برای افروختن آتش. (شاید در اینجا چپر- چؤپه‌ر و جبه- جوبه محرف سوبه‌ی موغولی با تبدیل حرف س به ج و چ است. مئهران باهارلی)

[4] Subutai (Classical Mongolian: Sübügätäi or Sübü'ätäi; Tuvan: Сүбэдэй; Modern Mongolian: Сүбээдэй, Sübedei; Chinese: 速不台 1175–1248) was an Uriankhai general, and the primary military strategist of Genghis Khan and Ögedei Khan. He directed more than twenty campaigns in which he conquered thirty-two nations and won sixty-five pitched battles, during which he conquered or overran more territory

https://en.wikipedia.org/wiki/Subutai

[6] Christopher P. Atwood. The Administrative Origins of Mongolia’s ‘Tribal’ Vocabulary. Page 20

https://repository.upenn.edu/cgi/viewcontent.cgi?article=1012&context=ealc

[7] مئهران باهارلی. تورکستان نامیدن منطقه‌ی تورک‌نشین شمال غرب ایران در قصیده‌ی محمد قهرمان (قارامان)، ناخشنودی او از تورکی ‌ندانستن اعقاب قاجاری، و ریشه‌شناسی قارامان – قهرمان

https://sozumuz1.blogspot.com/2022/07/blog-post_26.html

[8] سعید نفیسی، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دوره ی معاصر، جلد اول، صص ٢٧-٢٨

[9] قاجار، ایل: طایفۀ ترک ایران، از طوایف بزرگ ناحیۀ استرآباد (گرگان)، مرکب از دو گروه قدیمی دولّو و قوانلو، منقسم به دو دستۀ اشاقه‌‌‌باش (پایین‌سری) و یوخاری‌باش (بالاسری). گروه‌بندی اول به احتمال قوی به اعتبار مشاغل آنان است و گروه‌بندی دوم از موقعیت‌های ارضی سکونت‌گاه‌هایشان خبر می‌دهد. اشاقه‌باش‌ها عبارت‌اند از اسکندرلو، زیادلو، شامبیاتی، عضدانلو، قراموسالو و کرلو، و تیره‌های خزینه‌دارلو، داشلو، سپانلو، شاه‌بوداغلو، قایخلو، کهنه‌لو، از یوخاری‌باش‌هابند. از قزل‌ایاغ‌ها و حاجی‌مهدی‌قلی‌خانی‌ها نیز، که ظاهراً خاندان‌های بزرگی از قاجارها بودند، در بعضی از مراجع قاجاری، با عنوان طایفه نام رفته است.

[10] Afşar Boyu’nun Gündüzlü Oymağı mensupları ile (Gerek Urmu’da, gerekse de yurtdışında) görüşmelerimizden onların içinde Subataylı diye bir tirenin varlığı onaylanmamıştır. Ancak ailede Çengizoğulları’na ait çok sayıda tarihi adın varlığı bilinmektedir. Bu ad veya yakıştırmalardan biri de Subutay yakıştırmasıdır.

[11] قاجارها عموما و در حیطه‌ی نام‌گذاری خصوصا علی رغم تحت تاثیر گرفتن از فرهنگ ایرانی – فارسی، دارای دو هویت تورکی و اسلامی بودند. هرگونه هویت‌تراشی فارسی -ایرانی برای قاجارها بی پایه است: نام طوائف و تیره‌های تشکیل دهنده‌ی ایل قاجار مانند قووان‌لو و دووال‌لو و بیات و افشار و ....و خود نام قاجار تورکی - موغولی است. آغا در نام آغا محمدخان موسس این دولت، تورکی - موغولی است. تعدادی از شاهزاده‌گان و اشراف قاجاری نام تورک داشتند، مانند هولاگو و آلانقو و توغرول و توران و .... بسیاری از القاب و عناوین دیوانی و لشکری و اجتماعی رایج در دوره‌ی قاجاری تورکی - موغولی است مانند خاقان و بهادر و نویان و تومان و خان و بیگوم و عناوین متعدد مختوم به باشی و ...نام سلاطین قاجار همه عربی - اسلامی است و نه فارسی – آریایی (محمد، ناصرالدین، احمد، مظفرالدین، فتحعلی، عباس).

[12] Mehran Baharli to Romik Sarkezians: As I have explained in one of my previpis writings, there was no desire from Cemshid Khan’s parents side to use perisan names. There were two kinds of personal Farsi - Iranic names used at that time. Traditional ones without any ideological -nationalistic or religious tone or load like Behram, Cemshid etc. Among Turks (same way some Arabic names also were used: Hasan, Seid, …). Then there were newly discovered Iranic names by occidentalists like Sirus, Dariush etc. These were only used by nationalists who had strong Farsi - Arian tendencies. (Same as some not common Arabic names like Osama, Khaz'al etc. which were used by only Arab nationalists). So use of Cemshid and Erdeshir by Majd ul seltene family doesn't have any Farsi - Arian nationalistic meaning. But systematic and persistant selection of pure and not so common Turkish and Mongolian names like Subatay, Alanqu, Tapqach, Timuchin etc. by Majd ul saltane shows his apparent, conscious and strong Turkish nationalistic feelings and thoughts. Same as selection of Dariush and Perviz names by Pisheveri which shows his Farsi - Arian nationalistic tendencies.

[13] مئهران باهارلی. دوکتور اولجای افشار اورومی. از نخستین زنان تورک‌گرای تاریخ معاصر تورک

https://sozumuz1.blogspot.com/2017/02/blog-post_4.html

[14] مئهران باهارلی. شعر نصیر باکویی به تورکی شرقی در مدح سلطان اوْلجای‌تۇ خۇربان اۇۇدا (خدابنده) ایلخان‌لی

https://sozumuz1.blogspot.com/2020/06/xurban-uuda.html

[15] Farhad Farhady

[در اورمیه] در منزل همین آقای افشار ما در گوشه‌ی باغ منزل داشتیم و النگو خانوم با مادر من خیلی دوست صمیمی بودند و به من خودش با من بسیار دوست بود که ما به اسم ببش صداش می‌کردیم...  بازمانده‌ی آلانقو خانم یاسمن است که در تهران و پاریس زندگی می‌کند.

[16] مئهران باهارلی. باریش مانچو- خالخال Barış Manço - Halhal

[17] نام زنی از قوم قیات پسر ایلخان، که بی شوهر حامل[ه] شد و سه پسر آورد [که] بوزنجر پسر مهین اوست و [همه‌ی] خانان موغول از نسل اوست و [بنا به] روضه الصفا ظهور قوم بوزنجری در ایام خروج ابومسلم مروزی [است]».

[18] برای درک نقش پر اهمیت زنان در دربار موغول باید به یاد آورد که زنان در مناطق آسیای مرکزی که خاندان تیموری از آن منطقه ریشه داشته است خیلی آزادتر و فعال‌تر از زنان در منطقه‌ی مرکز اسلام بوده‌اند. .... در این ارتباط آلان کووا [آلان قووا] شخصیت افسانه‌ای موغول که به عنوان یک باکره از موجودی آسمانی سه قولو حامله می‌شود که یکی از آن‌ها جد چنگیزخان بود که موغولان را نیز در واقع نتیجه‌های او می‌دانند. ... شخصیت آلان کووا جده‌ی اسطوره‌ای خاندان چنگیز نقش مهمی در تاریخچه‌ی موغولان بازی می‌کند و نور افسانه‌ای آلان کووا که او را احاطه کرده بود به وسیله‌ی ابوالفضل به تولد اکبر نیز انتقال داده شده است. .... قبل از اینکه اکبر متولد شود، نوری به چهره‌ی حمیده تابید. در واقع فره ایزدی اکبر را دربر گرفت و در او رسوخ کرد. حتی در بازی‌هایش نشانه‌ی پنهان الهی جلوه‌گر شد که او با آن دنیا را تکان‌داد به شکل احوال قدیسان. (از کتاب جلال الدین اکبر صص ٣٢، ٣٣ )

[19] Alireza Nazmi Afshar

رومیک جان حسین خان دائی پدر بنده هستند و آلانقو ضمناً دختر دختر خاله‌ام و نوه‌ی جمشید خان مجدالسلطنه افشار است. اولاد جمشید خان، توران، آلجای، طغرل، تیمور، تمقاج، .... است. آلانقو که کامل آن "آلانقوا" است یک اسم صد در صد تورکی است. می‌دانید هر کلمه‌ای که حرف "ق" داشته باشد نمی‌تواند فارسی باشد. "آلانقوانین اوغلی شانلی سلطان" عبارت تاریخی است. تبدیل "ق" به "گ" تنها جهت سرقت و فارسیزه کردن کلمه است و به یک بیماری ناخودآگاه مسری تبدیل شده که به خودی‌ها هم سرایت کرده است. من با آلانقو بزرگ شده‌ام. در اولاد مجدالسلطنه تا زنده بود، یک اسم غیر تورکی نمی‌توان دید.

[20] مئهران باهارلی. اه‌م‌چی قادین (طبیب سنتی زن) و تداوی با قورت اه‌لی (دست گرگ) در روستای حاجی پیرلی اورمیه‌

https://sozumuz1.blogspot.com/2022/12/blog-post_13.html

[21] مئهران باهارلی. فورم صحیح نام ایل بوجاق‌چی و ریشه‌شناسی آن

https://sozumuz1.blogspot.com/2018/01/blog-post_9.html

[22] مئهران باهارلی. خاقان تورک آغا محمدخان قاجار:  خداوند ممالک توران و ایران و روم و روس و چین و ماچین و ختا و ختن و هندوستان را به دودمان بزرگ اتراک موهبت فرمود

https://sozumuz1.blogspot.com/2020/07/blog-post_12.html

[23]  اینجانب در سال ٢٠٢٠ مستقلا به ریشه‌ی موغولی کلمه‌ی هولیگان پی بردم. به هنگام انجام تحقیقات مقاله‌ی حاضر، به نوشته‌ای در اینترنت از یک فرد بریتانیایی بنام راینهارد اف. هان از سال ١٩٩٧ برخوردم که عینا همان ریشه‌یابی صحیح موغولی را بیان کرده است. در زیر آن نوشته در ریشه‌یابی موغولی و صحیح کلمه‌ی هولیگان را از آنجائیکه حق تقدم با ایشان است عینا نقل می‌کنم:

From: Reinhard. F. Hahn

Date: Mon, 27 Jan 1997 16:52:01 -0800 (PST)

Subject: Etymological challenge

Without leaving the general subject area but asking for feedback on another etymological proposal, I would like you to consider the following explanation in the “Concise Oxford Dictionary” (1976): "HOOLIGAN - n. Young ruffian; one of gang of young street roughs; hence ~ism (3) n. [perh. orig. name of ruffianly Irish family in S.E. London]"

Well, and here is my counter-proposal: As many of you will remember (especially from Soviet denunciations of anti-government demonstrators), “xuligan” (stress on -gan) is a frequently used word in Russian.  I used to suppose that it was an English loanword, except the initial /x/ (like Dutch/Afrikaans ch) made me suspicious, since foreign /h/ tends to be rendered as /g/ in Russian (e.g., “Gamburg'Hamburg', “gegemonija” 'hegemony').  Then I kept stumbling across what I believe to be the origin of the word in -- yes! -- Mongolian, including in medieval Mongolian literature: Written (="Classical") Mongolian “qulaGan” (q/G = uvular voiceless/voiced) '(thefts =) thievery', '(robberies =) robbery', '(banditries =) banditry'.

N.B.: Wr. Mong. <q> became /x/ in almost all Modern Mongolic varieties. Mongolian has word-initial stress, and Modern Mongolic varieties typically "reduce" or drop unstressed vowels, e.g., /a/ -> [I]. It is not unknown for Mongolian abstract nouns to be used to denote actors of deeds, though it is more common to use the “nomen actoris_ suffic _-ci. I am therefore proposing that a word like *”xulagan” or *”xuligan” entered Russian from a Mongolic language (perhaps an older form of Kalmyk), and English "hooligan" is derived from that Mongolic loan in Russian.

Supportive evidence taken from Written Mongolian, with Khalkha (= Republic of Mongolia Standard) Mongolian forms in parentheses:

qulaGay (xulgay) ................. theft, robbery, banditry

narin qulaGay (n{ae}rn xulgay) ... ("skilled/good at theft" =) petty thief, petty theft

qulaGan .......................... (ancient plural of “qulaGay”)

qulaGayci (xulgayc) .............. thief, robber, bandit

qulaGayla- (xulgayla-)............ to commit theft, to commit robbery

qulaGu- (xulg-) .................. to steal, to rob, to pillage, to sack

This etymology seems a lot more plausible to me than the tentative one about the roudy Irish family.  The commonly used English dictionaries tend to do a fair job when it comes to Chinese, Japanese or Malay loans in English, but other Asian languages as donors tend to be ignored, certainly Central Asian ones, and certainly when words from Turkic or Mongolic languages reached English via an intermediary language, "tulip" and "turban" (< Turkic “tu"l(i)ban(d)” < Persian “tul(-i-)band” 'headband') being among the rare exceptions. Reinhard/Ron

[24] انعکاس شعور ملی تورک در نام‌های اشخاص خانواده‌ی جمشیدخان افشار اورومی و نادرشاه‌ افشار، و نبود شعور ملی تورک در نام‌های اشخاص خانواده‌ی پیشه‌وری، خیابانی، شاه ‌اسماعیل، ستارخان و محمدعلی تربیت

http://sozumuz1.blogspot.com/2017/01/blog-post_14.html

No comments:

Post a Comment