تورکستان نامیدن منطقهی تورکنشین شمال غرب ایران در قصیدهی محمد
قهرمان (قارامان)، ناخشنودی او از تورکی ندانستن اعقاب قاجاری، و ریشهشناسی
قارامان - قهرمان
مئهران باهارلی
در
این نوشته به دو مطلب در یکی از قصاید محقق، مصحح و شاعر برجستهی سبک هندی از تربت
حیدریه - خوراسان «سلطان محمد میرزا قهرمان – قارامان» (۱٩٢٩ – ٢٠١٣) از شاهزادهگان قاجار پرداختهام[1]. نخستین مطلب، «تورکستان» نامیدن
مناطق تورکنشین – تورکزبان واقع در شمال غرب – غرب ایران، و مطلب دوم اعلان تاسف
و ناخشنودیاش از ندانستن زبان تورکی، علی رغم داشتن تبار تورک و منسوبیت به قاجاریان
است. محمد قهرمان - قارامان این قصیدهی مطایبه به زبان فارسی را که در بارهی
سفر او با جمعی از دوستانشان به تبریز از طریق تهران، ابهر، قزوین، زنجان، و میانه
در تورکایلی میباشد در تیرماه ١٣٦٩ سروده است. سه مصراع تورکی قصیده از شاعر
تبریزی محمد رضا طاهری - حسرت که در تهران زندگی میکرد است.
ابیات مربوطه از قصیدهی محمد قهرمان
پارسیگویانِ تورکِ ما به میدانِ سخن
تک سوارانند هر یک فخرِ ایران آمده
جان نهاد بر سرِ حفظِ زبانِ مادری
فارسی را هم به دلسوزی نگهبان آمده
یادِ تبریز و رفیقانِ عزیز ما به خیر
حالیا ماییم و این جانِ به افغان آمده
هیچ کافر قالماسین یارب جهاندا یارسیز
گفتهیِ صائب بود، آن فخرِ دوران آمده
--
دوش غرقِ فکر بودم، گفت یاری درگزی
از چه میبینم تو را سر در گریبان آمده؟
گفتمش من با لغاتی مانده از تورکی به یاد
یا که بی زحمت فرود از طاقِ نسیان آمده
گفتهام امشب دو مصرع، لیک بهرِ یک لغت
لنگ ماندهکارِ این شعرِ به سامان آمده
تورکیِ «ماندن» چه باشد، وقتِ امداد است هان
ائی ز تورکستان به درگز در خوراسان آمده!
چون جوابم داد، گفتم بشنو این مصرع که هست
از نهانگاهِ خیالم سهل و آسان آمده
ممکن اولسایدی قالاق تبریزده گر [بیر] ایکی ایل
بودمی بی شبهه در تورکی سخندان آمده
اصلیمیز قاجار و تورکی بیلمیرهم، یاخچی دئییل
پیرم و طفلِ نوآموز دبستان آمده
١- «تورکستان»: مناطق تورکنشین – تورکزبان واقع در شمال غرب – غرب ایران:
سلطان محمد میرزا قهرمان – قارامان در این قصیده یک شخص تورک درگزی را «ائی ز تورکستان به درگز در خوراسان آمده!» میخواند. در اینجا مراد شاعر از تورکستان، سرزمین تورکنشین و تورکزبان در شمال غرب و غرب ایران به شمول آزربایجان است. بنا به فرزند او روزبه قهرمان محقق و مدیر صفحهی فیسبوکی میراث قاجار، «تورکستان» نامیدن منطقهی تورکنشین و تورکزبان واقع در شمال غرب و غرب ایران، یک قول و عقیدهی رایج در میان شاهزادههای قاجاری در خانوادهی او بوده است: «پدر من این نظریه را که در شعر خودش مطرح کرده از یک قول/ عقیدهی رایج در میان شازده پدر و شازده خانم عمهها و شازده عموهای خود شنیده بود»[2].
شعر سلطان محمد میرزای قهرمان یک سند تاریخی دال بر تورکستان نامیده شدن مناطق تورکنشین و تورکزبان شمال غرب و غرب ایران است. همانگونه که در یک مقالهی تحقیقی در آیندهی نزدیک به تفصیل نشان خواهم داد، تورکستان خواندن این منطقه توسط تورکان ساکن در آن و یا خارج آن یک سنت مردمی و ریشهدار در طول تاریخ بوده و در حال حاضر هم معمول است. علاوه بر آن، بسیاری از محققین و دیپلوماتها و سیاحان غیر تورک هم - از زمان مارکوپولو و کلاویخو و ... تا پایان قاجارها -سرزمین تورکنشین و تورکزبان شمال غرب و غرب ایران را تورکستان نامیدهاند.
در تاریخ تورک – موغول ایران و حاکمیت تورکها و موغولها بر اراضی فعلی ایران (بر خلاف واحدهای اداری – سیاسی – نظامی موجود و یا تاسیس شده با نامهای دیگر اقوام ساکن در ایران مانند کوردستان و بلوچستان و عربستان و لورستان و لارستان و فارسستان و ....)، در تقسیمات اداری – سیاسی کشور به دلایلی یک واحد معین دارای نام قومی – ملی «تورک» در ترکیب خود وجود نداشت (از جمله به سبب فقدان شعور ملی تورک در میان اکثریت نخبهگان تورک، حاکمیت تورکان بر تمام ایران و عدم تمایل آنها به محدود کردن حاکمیت سیاسی خود به منطقهای کوچکتر با ایجاد واحدی معین بنام تورکستان، عَلَم شدن نام تورکستان برای مناطق تورکنشین آسیای میانه، و ... )[3]. با این همه در فرهنگ مردمی تورک همچو واحدی به اسم «تورکستان» به معنی سرزمین تورکنشین و تورکزبان و موطن تورکها واقع در شمال غرب – غرب ایران شامل آزربایجان همواره وجود داشته است. نام «تورکایلی» که امروز به عنوان اسم منطقهی ملی تورکنشین شمال غرب – غرب ایران بکار میرود[4] چیزی نیست به جز ترجمهی تورکی این خودنامگذاری تاریخی و طبیعی و مردمی و معمول «تورکستان». (در گذشته یک نام عمومیتر دیگر، «تورکمانیا» - «تورکمانیه» هم برای نامیدن مجموع مناطق تورکنشین شمال غرب ایران و قفقاز و آناتولی شرقی –جنوبی – مرکزی بکار میرفت[5]).
٢-ناشایست بودن تورکی ندانی تورکتباران از جمله اعقاب قاجارها:
دومین مطلب مهم در شعر سلطان محمد میرزای قهرمان که دارای اصلیت قاجاری بود اظهار ناراحتی و ناخشنودی او از تورکی ندانیاش است، (در حالیکه او حتی اشعار بسیاری به لهجهی تربت حیدریهی زبان فارسی سروده است): «اصلیمیز قاجار و تورکی بیلمیرهم، یاخچی دئییل».
مسالهی تورکیندانی میلیونها تن تورکتبار ساکن در ایران امروز مخصوصا گروههایی که در خارج «تورکستان» ویا منطقهی ملی تورکنشین در شمال غرب و غرب ایران پخش و مسکون شدهاند، و عموما استحالهی تورکها در هویت ملی و فرهنگ ملی فارسی، یک واقعیت و معضل جدی است که به علل و ابعاد گوناگون آن، و از جمله نقش سیاست رسمی دولت ایران برای فارسسازی تورکهای ساکن در ایران، در جای خود پرداختهام[6]. پدیدهی تورکی ندانستن آن دسته از اعقاب خاندان قاجار که در خارج تورکستان – تورکایلی ساکن هستند را هم میباید در این بستر بررسی، و برای آن با اقدامات عملی و جدی و سازمان یافته از جمله تاسیس «جمعیت تورکتبارهای فارسیزبان در ایران» چارهیابی کرد[7].
آن چه تورکیندانی اعقاب قاجاری را دارای اهمیت مضاعف میکند عبارت است از:
-امر حفظ و معرفی میراث مدنی و فرهنگی و تمدنی سلسلهی تورک قاجاری و جلوگیری از غضب و وارونهنمایی آن توسط پانایرانیستها و ملیگرایان افراطی فارس، در درجهی اول وظیفه و مسئولیت اعقاب و منسوبین خاندان قاجار است. اما با فارسزبان و فارس شدن بسیاری از ایشان، نه تنها آنها ناتوان از اجرای وظیفهی خود میباشند، بلکه به سبب قبول هویت ملی فارسی و بعضا ناسیونالیسم افراطی تورکستیز فارس از طرف بعضی از آنها، به صورت مهرهای در ماشین معظم غضب و وارونهنمایی و انکار میراث مدنی و فرهنگی و تمدنی سلسلهی تورک قاجار در میآیند.
- بسیاری از مقامات قاجاری با پیوستن به دولت پهلوی که به عنوان آنتاگونیست و آنتی تز دولت و حاکمیت تورک بر ایران تاسیس شد و با جای گرفتن در میان مقامات دولتی و دیپلوماتها و ... ارشد آن دولت ضد تورک، این تصویر نادرست را ایجاد میکنند که قاجاریان خود خواهان ساقط کردن دولت فاسد قاجاری، و در مقیاس بزرگتر تورکها خود منکر هویت و زبان و میراث فرهنگی و تاریخی تورک و مدافع فارسزبان و فارسسازی تورکهای ساکن در ایران بوده و هستند.
٣-تغییر نام قارامان به قهرمان
در تاریخ و جوغرافیای تورکیه و تورکایلی (تورکستان در شمال غرب ایران) اشخاص و طوائف و تیرهها و اماکن جوغرافیایی متعددی از قبیل کوه، رودخانه، روستا و .... با نامهای «قارامان» و «قارامانلی» وجود دارد. مانند اویماق قارامان، «قارامان اوغلو محمت بیگ تورکمان» شخصیتی که نخستین بار در تاریخ در سال ١٢٧٧ میلادی زبان تورکی را زبان رسمی دولتی اعلان کرد[8]، و روستای «قارامانلی» در اورمیه که اهالی تورک آن در سالهای جنگ جهانی اول توسط «قوای مسلحهی مسیحی» آسوری و ارمنی قتل عام شدند[9] و در ادامه دولت ایران در یک قتل عام دیگر، این بار فرهنگی نام آن را از «قارامانلی» تورکی به «قهرمانلو» تغییر داد.
نام «قهرمان» (نام خانوادهگی سلطان محمد میرزای قهرمان) که در قرون اخیر به عنوان اسم شخص در میان تورکها و اسامی جوغرافیایی مناطق تورکنشین در ایران دیده میشود، در اغلب موارد معادل و یا تلفظ فارسی کلمهی تورکی «قارامان» است که به علل مختلف جای آن را گرفته است:
١- بسیاری از نامهای اشخاص و طوائف و جوفرافیایی و .... تورک – موغول در ایران، به موازات حاکمیت خورد کنندهی زبان و فرهنگ فارسی و تضعیف زبان تورکی و زدوده شدن حافظهی تاریخی تورک و تَرْک سنت نامگذاری با اسامی تورکی از جمله به دلائل مذهبی، و یا آسیمیلاسیون و فارس شوندهگی تورکها به مرور زمان با کلمات مشابه فارسی و عربی تعویض شده است. مانند استفاده از قهرمان به جای قارامان، عثمان به جای اوتمان، عمران به جای ایمرهن، ایمانلو به جای اینانلی و ....[10]
٢-پس از تاسیس دولت پهلوی و در طول حاکمیت جمهوری اسلامی، در راستای سیاست زدودن هویت ملی و میراث فرهنگی و تاریخی تورک از ایران، نامهای طوائف و اسامی جوغرافیایی تورکی به طور سیستماتیک و از طریق قانونها و بخشنامهها و ... با اسامی جدید و جعلی فارسی تعویض میشوند. مانند تغییر دادن نام طایفهی «قارامانلی» و روستاهای آشاغی و یوخاری قارامانلی اورمیه به قهرمانلوی علیا و سفلی. در اینگونه موارد هرگز نباید نامهای جعلی فارسی را بکار برد و تبلیغ کرد، بلکه باید به کاربرد نامهای واقعی و تاریخی تورکی مانند قارامان و قارامانلو - قارامانلی اصرار نمود. در غیر این صورت استفاده کنندهگان از نامهای جعلی فارسی، شریک در جنایت نسلکشی تورک در ایران خواهند شد.
٤-در ریشهشناسی نام تورکی قارامان
الف- قارامان تورکی: کلمهی قارامان در زبان تورکی دارای معانی متعددی است. از جمله:
١-شخص اسمر، سبزه، سیهچرده، بسیار سیاه. در ریشهشناسی نام قارامان به معنی شخص سبزه آن را مرکب از کلمهی قارا به معنی سیاه و پسوند تورکی– مان، -مهن که از اسم و فعل، اسم میسازد دانستهاند. در این معنی قارامان مشابه کلمات گؤکمهن (چشم آبی، همچنین آسمانی، نام کوههای سایان)، آقمان- آغمان (سپیده، مجازا پاکیزه)، ... است.
٢-جسور، نترس، بیباک. در ریشهشناسی قارامان به معنی جسور و نترس و بیباک، بعضی از محققین (کارپوف) آن را محرف – مصغر اصطلاح «قارامارین» یعنی نگاه نمیکنم در تورکمنی، از ریشهی مصدر قاراماق به معنی نگاه کردن دانستهاند. در زبان تورکی اصطلاح «گؤزو قارا» به معنی شخصی که از هیچ چیز نمیترسد، چشمش خطر را نمیبیند و خوف و ترس ندارد وجود دارد که شاید مرتبط با قارامان به معنی بی باک (و یا قارا – خارا در زبان تورکی به معنی سخت و محکم، در زیر) باشد.
٣-نگهبان، مراقب: قارامان در اوزبیکی (آقچه، ولایت جوزجان، افغانستان) به معنی «نگاه کردن دقیق بیدون خستهگی چند شب روز را به خاطر نگهبانی قبیله و غیره» و یا مراقب و نگهبان و ... است: «سین قارامان ایرکی اوغل» (جاوید سنگر). در این معنی دو کلمهی «قارامان» و «نگاهبان» دقیقا معادل و ترجمهی یکدیگر هستند. چرا که «قاراماق» در تورکی به معنی «نگاه کردن» است. قارامان = قارا + مان، نگهبان = نگاه + بان.
٤-سخت و صلب، شدید، محکم: سنگ «خارا» در زبان فارسی، یک تورکیسم و محرف قارای تورکی به این معنی است.
٥- معظم، عظیم الجثه، کلان، درشت اندام، بزرگ؛ تنومند، قدرتمند. در ریشهشناسی قارامان به معنی عظیم الجثه و درشت اندام، آن را مرکب از کلمهی قارا در معنی درشت و بزرگ و عظیم و پسوند تورکی– مان دانستهاند. قارا در بسیاری از نامهای جوغرافیایی به همین معنی بزرگ و مترادف قوجامان تورکی است: قاراداغ، قاراسو، قاراباغ، ....
٦-شوم و بیرحم، آنچه با بی رحمی خود باعث عزا میشود، مجازا ماتم: در این معنی قارا هنوز در اصطلاحات تورکی قارا گون، قارا خبر، قارا باغلاماق، قارا توپراق (خاک سیاه)، قارا بخت، .... و در استفاده از رنگ سیاه به عنوان سمبول ماتم و عزا وجود دارد.
٧- عنوان خواقین و خانها: قارا یک عنوان رسمی بود که به
نام خاقانها و خانها و مقامات دولتهای تورک و حتی نام خود دولت اضافه میشد.
مانند نام دولتهای قاراخانلی – قره خانیه (آل افراسیاب، ایلیک خانلی و یا ایلهک
خانلی) و قاراخیتای - قره ختائیان (قوتلوقخانی). در این عنوان قارا معانی ٢، ٤، ٥،
٦ - بی باک و معظم و قدرتمند و بی رحم - را در خود جمع کرده است.
٨-هر چیز منسوب به منطقهی قارامان در آناتولی مرکزی. نام سابق این منطقه لاراندا – لارنده بود که پس از حاکمیت بیگلیک قاراماناوغوللاری (Karamanoğulları) بر آن به قارامان معروف شد. پس از تسلط امپراتوری عثمانلی بر تمام قلمروی بیگلیک قاراماناوغوللاری، ایالت قارامان به مرکزیت قونیا – قونیه تاسیس شد. در این معنی، قارامان از جمله نام نوعی گوسفند با دم درشت و چربی فراوان از آناتولی مرکزی؛ بادی کهاز جنوب غرب آناتولی میوزد؛ و «قارامانلی» (Karamanlılar) نام گروهی از تورکان مسیحی ساکن آن منطقه است[11].
ب-کلمهی فارسی قهرمان: کلمهی فارسی قهرمان به معنی پهلوان را معمولا بر اساس کلمهی کار (عمل) و محرف «کارفرمان» ریشهیابی میکنند که علاوه بر مشکلات معنایی، به هیچ وجه مستند، معقول و قانع کننده نیست. این کلمه که بدین معنی برای اولین بار در بارهی اسرای چینی آورده شده به سمرقند پس از جنگ تالاس در سال ٧٥١ بکار رفته، مانند خود کلمهی «پهلوان» (محرف «بالابان» آلتائیک[12]) به احتمال قریب به یقین دارای ریشهای آلتائیک (چینی؟، تورکی – موغولی؟، ...؟)، شاید هم صرفا تلفظ فارسی و محرف قارامان تورکی در معانی نترس و بی باک و قدرتمند و درشت اندام و ... است.
ب-پسوند تورکی –مان، -مهن: مبالغه و شباهت را میرساند و معمولا اسامی جدید به معنی آلت و ابزار و یا اشخاصی که دارای صفت و خصلت و وضعیتی در حد مبالغهآمیز زیاد (و گاها کم) هستند، و .... میسازد[13]: تومهن – تومان (ده هزار)، باتمان (واحد وزن)، قوجامان، کؤلهمهن، کوچومهن، آزمان، شیشمان، سارمان، دهییرمهن (آسیاب)، اورمان (جنگل)، سوخمان (نوعی چکمهی تورکمانی و کفش کونچلو)، دومان، سالمان (آزاده، رها)، آیمان (الک – اهلهک)، سیخمان (فصل شیره گرفتن از انگور، ماه سپتامبر)، آسْمان (آویخته شده)، آزمان (بزرگ، درشت)، قوْیمان (چوبان، قویونچو)، تانمان (به وقت تان و یا سحر)، آیامان (محافظ)، آلارمان (یغماگر)، آلیمان – آلامان (درنده)، دیزمان (بنای بسیار بزرگ)، دالاشمان، ایلیمان (ملایم، ولرم)، آقسیمان (کمی سفید)، کؤزمهن، سۆیمهن (ایپ سومهیی)، گؤکمهن، دیریکمهن، ایلیکمهن (چراغ دستی)، بوتومهن (تماما)، دهرمهن (فورا)، دؤکمهن (خوش تیپ)، ایشچیمهن، ائوجیمهن (در حد افراط وابسته به خانواده)، دیلمهن (حراف)، دههمهن (احمق، خنگ)، اهکشیمهن (کمی تورش)، دهلیشمهن (اندکی دیوانه)، کهدیمهن (بزغالهی شبیه به گربه)، اؤزمهن، قاتمان (لایه)، یئتمهن (به سن بلوغ رسیده)، اؤرتمهن (سقف)، کهتمهن – کهرتمهن (وسیله برای کندن زمین)، چهکمهن (مکنده)، بئزمهن، یامان – یاومان، سهکمهن (نردبان، پله)، سهیمهن (زمرهای نظامی، باشی پوزوق)، گؤچمهن (مهاجر)، تورامان (جوان درشت اندامتر نسبت به سن خود)، ...
در نامهای اشخاص و طوائف: آقمان، قارامان، اوتمان – اوتامان (بعدها به عثمان از جمله در نام امپراتوری عثمانلی محرف شده است، مانند جایگزینی قهرمان به جای قارامان)، تورکمهن، هومان (نام برادر یکی از فرماندهان افراسیاب)، آنداریمان (یک قهرمان تورانی)، بارمان (پسر کوچک افراسیاب و یا آلپ ار تونقا، همچنین یک قهرمان تورانی)، بومهن (از بزرگان تورک)، چورامان، توُقمان (طایفهای تورک در تورکستان)، «آتامان» و یا «اوتامان» (رئیس و صدر و سرکرده، عنوان فرماندهی عالی کاساکها)، ...
نامهای جوغرافیایی: اؤکمهن (دروی انباشته شده، همریشه با نام هؤکمآوار محلهای در تبریز)، چهکمهن (توْپونیم در جوار بلخ)، تهکمهن (چند توپونیم در آناتولی)، سهکمهن (دهستان سکمن آباد بخش حومه شهرستان خوی)، قامان، بولامان، ...؛
پسوند -مان در فورمهای -بان و -پان: بالابان – بالاپان – بالامان (قهرمان و پهلوان)، قوربان – قورمان (ظرف تیر و کمان)، قالتامان (در تورکمنی) – قالتابان (در تورکی ما) به معنی اشقیا و حرامی؛ قالبان (تردد)، آلبان (باج و غنیمت)، چولپان (ستارهی شمال، از چول: قطرهی آب یخزده) سیلپان (تنبل، درشت، از سیلاماق)، احتمالا چوپان[14]، ... . ربط دادن فورم –بان پسوند تورکی –مان در «چوپان» به پسوند گویا سوغدی – ایرانیک بان (در نگهبان، ....) و در «تورکمهن- ترکمن» به «مان و مانند» فارسی، معنی کردن «سهکمهن» تورکی (زمرهای نظامی، باشی پوزوق) به صورت محرف «سگبان» فارسی، ... ریشهتراشیهایی غیر علمی است.
پسوند -مان در زبانهای مجاری و مونقولیک هم موجود است. مانند نام قالمان (Kálmán) از مصدر قالماق تورکی (ماندن) در مجاری قدیم به معنی مانده، و آنکه نابود نشده که در قرون وسطی برای دور کردن ارواح خبیثه و شیطان به اطفال نوزاد داده میشد؛ اسم طایفهی مشهور موغول نایمان که خانات نایمان در منطقهی کوههای آلتای را تاسیس کردند. (نایمانها طائفهای اصلا تورکیک احتمالا از سکیز اوغوزها در موغولستان مرکزی و شرقی بودند که بعدها موغولزبان شدهاند. نایمان در زبان موغولی به معنی هشت است).
پسوند –لی در قارامانلی: پسوند –لی در زبان تورکی معادل پسوندهای –تی، ده، -دهی، -دار در زبان موغولی بوده، انتساب به شخص و یا محل و طائفه و یا دارا بودن صفت و یا چیزی را میرساند.
- پسوند –لی در کلماتی مانند دوزلو (نمکدار)، فورم کوتاه شدهی پسوند قدیمی و شرقی –لوق به معنی دارایِ، صاحبِ، ... است: توزلوق ← دوزلو و یا ایللیگ نام دولت تورک «ایلیکخانلی» (ایلهک - ایلَک خانیان و یا قرهخانیان و آل افراسیاب) که میتواند مرکب از قارا (بزرگ)، و ایلیک (مخفف ایللیگ به معنی دارای دولت و کشور)، جمعا به معنی دارای دولت و کشور بزرگ باشد: ایللیگ ← ایلیک.
- پسوند –لی هنگامی که انتساب به شخص و یا طائفهای را افاده میکند، بنا به بعضی محققین فورم کوتاه شدهی «ائلی» به معنی طائفهیِ، مردمِ است[15]: قارامان ائلی ← قارامانلی: طائفه و مردم قارامان.
- پسوند –لی که در اسامی روستاها و مکانها دیده میشود، به نظر اینجانب میتواند کوتاه شدهی «ایلی» به معنی سرزمینِ، یورتِ، مسکنِ (قارامان ایلی ← قارامانایلی ← قارامانیلی ← قارامانلی: یورتِ قارامان)، و یا مرتبط با کلمهی «luo 落» چینی به معنی روستا و قریه، مسکن و زیستگاه و کولونی و ...[16](قارامان لو ← قارامانلو ← قارامانلی: روستای قارامان) باشد.
شجرهنامهی شاهزاده سلطان محمد میرزای قهرمان - قارامان
نامهای طوائف تورک قارامان و آقمان (نام یک اویماق تورک در گیجی)، با نامهای قاراقویونلو و آققویونلو مرتبط و متناظر هستند (آتانییازوف). شجرهنامهی شاهزاده سلطان محمد میرزای قهرمان - قارامان هم با قاراخان پسر جان[17] محمد خان ایلخان از قاجارها شروع و به قاراقویونلوها میرسد.[18]. اسامی بسیاری از قاراقویونلوها دارای بن «قارا» است: قارا محمد، قارا خوجا، قارا یوسوف .... حتی قارا یولوک عثمان (قارا یولوک و یا ایلیک[19] اوتمان تورکمان باییندیر) موسس دولت تورک آغقویونلو در دیاربکر هم در اسم خود بن «قارا» دارد. (بعضی از طوائف مهم تورک در خوراسان هم در اسامی خود بن قارا را دارند: قارابایات[20]، قاراتاتار، ...).
جالب توجه است شخصی که محمد قهرمان در قصیدهاش او را «آمده از تورکستان» توصیف کرده اهل درگز بود. شهر درگز – دهرگهز[21] محل تولد نادرشاه در افشاریورت (منطقهی ملی تورک در شمال شرق ایران)، یکی از مراکز قدیمی تورکان قیزیلباش – علی اللهی در خراسان است. اکثریت تورکهای علوی این منطقه غلات علی اللهی[22] هستند که از مناطق مختلف تورکایلی (تورکستان در شمال غرب ایران) مخصوصا استانهای آزربایجان غربی و همدان بدانجا مهاجرت کردهاند. اغلب علی اللهیهای تورک در استان آزربایجان غربی قاراقویونلو (و بعضی دیگر قیرخلار، ....)، و قسمتی از آنها در استان همدان قاراقویونلو نامیده میشوند (قسمت دیگر علی اللهیهای تورک در استان همدان قاراگؤزلوها هستند که به طریقتهای درویشی نعمت اللهی و .... ملحق شدهاند)[23].
ضمیمه: ناخشنودی روزبه قهرمان فرزند محمد قهرمان از تورکیندانی تورکتباران قاجاری[24]:
من همیشه اهمیت حفظ "هویت" و "میراث زبانی" را به دانشجویان خودم توضیح میدهم. وقتی آنها سر کلاس من مینشینند و مطالبی در زمینهی مطالعات ناشنوایی و زبان اشارهای میآموزند، تجربهی تلخ خاندان قاجاری خودم را برای آنان نیز توضیح میدهم که برایشان جالب است.
برخلاف باورهای همهگانی امروزی، یکی از خطاهای فاحش رضا شاه پهلوی و تئوریسینهای مهم اوائل عصر پهلوی از جمله محمد علی فروغی، دوکتور محمود افشار، سعید نفیسی و .... گلاویز شدن خودشان با زبانهای گوناگون اقوام فلات ایران از جمله اقوام تورکزبان بوده. برای این منظور، با صدور چندین فرامین سلطنتی و دولتی، به کارگیری زبان تورکی و سایر زبانها غیر از زبان فارسی را ممنوع ساخت[ند]!
اکنون من با اینکه اصالتا تورک هستم با پیشینهی طولانی، یک کلمه تورکی را یاد ندارم و فاقد هرگونه هویت زبانی تورک میباشم. پدر جان من و مادر جان من هم همینطور شدند. متاسفانه روند تحقیر و خوار ساختن تورکان و سایر اقوام غیر زبان فارسی به شیوهی سیستماتیک از اوائل عصر پادشاهی رضا شاه پهلوی شروع شده که تاکنون، عصر جمهوری اسلامی همچنان ادامه دارد!
در اینجا، ما بخش جالبی از سرودهی پدر جان من در قالب قصیده تحت عنوان "سفرنامهی تبریز" را میبینیم که بهتبریز (مرکز استان آزربایجان) سفری داشتند در اوائل تیر ماه سال ١٣٦٩ (درست سی سال پیش). ایشان در این بخش جالب شعر خودشان، به پیشینهی قاجاری و زبان مادری تورکی خودشان اشارهای داشتهاند و خودشان را به مثابهی یک طفل نوآموز دانستند که هیچ از زبان تورکی را نمیدانند!
اصلی میز قاجار و تورکی بیلمیرهم، یاخچی دئییل
پیرم و طفل نوآموز دبستان آمده - ١٣٧٠/٥/١
به اعتراف پدر جان من، دو بیت شعر تورکی در قصیدهی "سفرنامهی تبریز" را با کومک دوست شاعر تبریزیشان، مرحوم محمد رضا طاهری (حسرت) که در تهران زندگی میکردند، خلق کردند! چه حس دردناکی ! اصولا جنگیدن با هویت و میراث زبانی تا حد تحقیر و خواری و تمسخر و حتی نابودی، بی شباهت با جنایت و تهاجم به مفاهیم "انسانیت" نیست.
[1]
حاصل عمر، مجموعهی شعر از ١٣٣٨ تا ١٣٨٢. محمد قهرمان. اصفهان. ١٣٨٣. صفحه ٦٠٧
[2]https://www.facebook.com/groups/602684319834522/posts/4178349455601306/?comment_id=4233707590065492&reply_comment_id=4233779240058327¬if_id=1649862885367796¬if_t=group_comment_mention
[3] مئهران باهارلی - کلاویخو: مردم
منطقهی اورمیه «تورک» هستند و سرزمین خود را «تورکوستان» مینامند
http://sozumuz1.blogspot.com/2022/05/blog-post_22.html
مئهران باهارلی - قانون تشکیل ایالات و ولایات
مشروطه و تجزیهی منطقهی ملی تورک، و بی ربطی آن به گفتمان فدرالیسم ملی کنونی
[4] مئهران باهارلی - نام و ترکیب تورکایلی
[5] مئهران باهارلی - تورکمانیه-مملکت تورکمان،
تورکمانیای غربی-عثمانلی و تورکمانیای شرقی-عجم
[6] مئهران باهارلی - هفت موج - مرحلهی عمدهی
فارس شوندهگی تورکها در ایران
http://sozumuz1.blogspot.com/2022/07/blog-post_3.html
مئهران باهارلی - علل کاربرد زبان تاجیکی – دری
– فارسی از سوی حكام و دول تورک و موغول به عنوان زبان دیوانی مکتوب
[7] مئهران باهارلی - تاسیس جمعیت تورکتبارهای
فارسیزبان در ایران
[8] Méhran
Baharli. Karamanoğlu Mehmed Bey Ve Konya Türkman Dîvani’nin Türkçe’yi Resmi
Devlet Dili Etme Girişimi
http://sozumuz1.blogspot.com/2020/05/karamanoglu-mehmed-bey-ve-konya-turkman.html
[9] در سال ١٩١٨ صدها مرکز جمعیتی تورک در غرب آزربایجان مورد تعرض و
هجوم قوای مسلحهی مسیحی مرکب از دستهجات اشرار مهاجر و بومی آسوری (جیلوها) و
ارمنی (قاچاقها)؛ سالداتها و دراگونها (جیدالی قوشون) در ترکیب اوردوهای منظم
روسیه، انگلستان و فرانسه قرار گرفت. در
این تعرضات و هجومها دهها هزار تن از اهالی غیر مسلح و بی دفاع شهرها و روستاهای
تورکنشین کشتار و قتل عام گردیدند. در منطقهی اورمیه، تنها دو روستای تورک به دفاع
مسلحانه از خود پرداخت. روستای «یوخاری قارامانلی» (قهرمانلوی علیا) یکی از این
دو روستا بود که با ده نفر توفنگچی مقاومتی حماسی در برابر نیروی معظم مهاجم مسیحی
متشکل از صدها توفنگچی و توپخانه از
خود نشان داد و تا آخرین فشنگ تسلیم نشد. نیروهای مسیحی در تلافی، ٣٣٤ تن یعنی
تمام سکنهی تورک روستا از مرد و زن و کودک و پیر و صغیر و کبیر، به علاوه زنان
و کودکان پناهندهی غیر نظامی از روستاهای دیگر به قارامانلی را بیرحمانه قتل
عام کردند. ده و قلعهی قارامانلی توسط نیروهای مسیحی تخریب، خانهها تاراج و
مال و مواشی و اثاثیهی مردم غارت شد. بنا به برخی منابع حتی یک تن نیز از این
کشتار جان سالم بدر نبرد. برخی منابع دیگر زنده ماندن چند زن و کودک را نوشتهاند.
روستای قارامانلی پس از قتل عام، عملا خالی از سکنه و بهگورستان تبدیل گردید.
مئهران باهارلی - کشتار روستای قارامانلی (قهرمانلو) در نازلی چای
اورمیه توسط نیروهای مسیحی آسوری - ارمنی
[10] مئهران باهارلی - افزودن حرف ع -
عین عربی به کلمات تورکی، آشیق-عاشق، اوراقات-آروات-عورت، آباقا-عمی جان، آیراکی-عرق،
آتامان-تومان-عثمان، ...
[11] Karamanlılar:
Ortodoks inancına mensup Türk dilli halk
[12] بالابان، بلبان، بالامان-بالاپان: ١-نوعی شاهین و دوغان و چاقیر، عقاب وحشی، لک لک و ... با بدن و سر بزرگ و گردن کلفت که به هنگام داخل کردن منقار خود در آب برای شکار، صدایی خاص در میآورد. نام دیگر بایاغی بالابان. احتمالا از ریشهی بالا به معنی بچهی پرنده. فورمهای دیگر بالامان-بالاپان؛ ٢-پهلوان، قهرمان. در نامهای تاریخی بالابان آقا از فرماندهان اوتمان (مظفر) بیگ، بالابان اولوق از خانان دولت بابور، بالابان پاشا، بالابان دورنا، بالابانجوق، ... در اسامی امکنه هم موجود است. مانند بلبان آباد در دهگلان (بخش اعظم مناطق کوردنشین فعلی، در قرون گذشته تورک-موغولنشین بودند)، و بلبان کوه در تبریز، ... در قرن ١٦ در میان افشارهای حلب و سوریه و ماراش در جنوب تورکیه، طائفهای به نام بالابانلی آوشاری وجود داشت. بخشهایی از آنها بعدها به آناتولی غربی (ایزمیر، آیدین، ...)، و آناتولی مرکزی (سیواس، قارامان، ...) مهاجرت کردند. بخش سوم اسکان یافته از افشارهای بالابانلو در تونجایلی-درسیم، زازا زبان شده است، مانند بسیاری از طوائف تورک-موغول در استانهای کوردستان و کرمانشاه فعلی که به مرور زمان کوردزبان و گورانزبان شدهاند.
مئهران باهارلی - نامهای تورکی افشارهای اورمیه در دیوان طرزی افشار و
تصحیح و تشریح آنها
[13]
-Bitirme tezi: Türkiye Türkçesi eklerinin tarihsel biçim ve işlevleri
-Besim Atalay.
Türk dilinde ekler ve kökler üzerine bir deneme
Prof. Dr.
Vecihe Hatiboğlu .Türkçedeki eklerin kökeni
[14] چوپان: نام و رتبه و عنوان
در دولتهای تورکیک قدیم و باستان به معنی محافظ، رئیس یک منطقه، یاور سرکرده و
بزرگ روستا و ... که در میان تورکان باستان آسیا و اوروپا از قبیل پچهنهکها و
بولقارهای وولگا، مجارها، کتاب دیوان لغات التورک، ... دیده میشود. مرکب از بن
چینی «چو، ژو» به معنی ولایت و فورم –بان، -پان پسوند تورکی –مان است. عدهای نیز چوپان را کلمهای با ریشهی چینی + پسوند ایرانیک (پارتی، سوغدی و یا خوتنی)
«–پان، -بان» به معنی محافظت و مراقبت کننده، جمعا به معنی اولیهی نگهبان ولایت
دانستهاند.
مئهران باهارلی - تورک زبان شدن موغولان در سفرنامهی ابن بطّوطه؛ و
ریشهی نام شیر-شیرا-شیرین (عجب شیر، قراشیران، ...)
[15] Prof.
Dr. Nadir İlhan. Türkçede Kelimelerin Ekleşmesiyle Ortaya Çıkan Ekler
[16]
Christopher P. Atwood. The Administrative Origins of Mongolia’s ‘Tribal’
Vocabulary. Page 20
https://repository.upenn.edu/cgi/viewcontent.cgi?article=1012&context=ealc
[17] جان: اسم، عنوان
و صفتی تورکی به معنی بزرگ، پیشرو، برجسته، درشت و کبیر، و مجازا ارزشمند و گرانمایه
و نیکو. جان تورکی که در گذشته کاربرد آن در میان تورکان بسیار رایج بود، به عنوان
صفت قبل از اسامی میآمد. مانند «جانعلی»، «جان ائجه» به معنی خواهر بزرگ پدر
(عمه بزرگ)، «جان بیگیم خاتین» (همسر جهانشاه قاراقویونلو)، «جان آقا خانیم»،
«جان محمد» (از سرداران شاه اسماعیل اول موسس دولت تورک قیزیلباش)، «جان احمدلو»
(نام طائفهای تورک از قاراپاپاقها در ناحیهی سولدوز، آزربایجان غربی، تورکایلی).
جان به صورت یک عنوان بعد از کلمه میآید. مانند آقاجان، باباجان، ... برخی از ریشهشناسان،
کلمهی تورکی جان به معنی بزرگ و برجسته را همریشه با کلمهی «یانگا – یانگان» در
تورکی قدیم، یاغان در تورکی میانه، جاغان در زبان مونقولی، زآن در زبان خالخا ....
به معنی فیل - به سبب درشت جثهگی آن دانستهاند. کلمهی مشابه دیگری در زبانهای
تورکی و به شکل «جانی»، «چانی»، «شانی» و به معنی عموزاده، دائیزاده و ...
وجود دارد. کاربرد جانی در نام مردان در میان تورکان در گذشته بسیار رایج بود.
مانند «جانی بک- جانی بیگ» (نام خان قپچاق تبریز)، «جانی خان» (اولین ایلخانان قاشقائی،
کونفدراسیون تورک در جنوب ایران)، .... کلمهی جانی مرتبط با کلمهی تورکی «چیقان»
در تورکی باستان و میانه دانسته شده که در سنگ نوشتههای تورکی اورخون، دیوان لغات
تورک کاشغری، ... نیز آمده است. با تحت تاثیر قرار گرفتن زبان و دائرهی لغات تورکی
از زبان و دائرهی لغات فارسی، کم کم هویت و معنی مستقل کلمات تورکی جان و جانی به
فراموشی سپرده شده و این کلمات تورکی جای خود را به کلمهی فارسی «جان» و در مواردی
لقب و عنوان «جهان» دادهاند. حال آنکه صفت جان تورکی که به معنی کبیر و برجسته
بوده قبل از اسامی (مانند جان علی)، اما کلمهی فارسی جان به معنی نفس و روح و به
منظور تحبیب بعد از اسامی میآید (لیلا جان). به عنوان نمونه نام جانعلی که در میان
تورکان علوی قیزیلباش مرسوم و به معنی علی کبیر و برجسته، ارزشمند و گرانمایه
است، به اشتباه با کلمهی جان فارسی ارتباط داده شده است. و یا نامهای جهانشاه
قاراقویونلو که در واقع جان شاه قاراقویونلو به معنی شاه برجسته و کبیر است؛
توپونیم «اخیجان»، روستایی از توابع بخش کشاورز (صحیح: کشاور) سایین قالا (شاهیندژ)
که به اخیجهان، و نام جانبگلو که در اصل جانی بیگلو بوده به جهانبگلو تغییر یافته
است.... .
مئهران باهارلی – خانعلی، جانعلی، بخشعلی
[18] «شجرهنامهی خانوادهگى پدر جان من که نسبتشان
به سلسهی پادشاهى قاراقویونلو مىرسد ، از پادشاهان تورکزبان در ایران: پدر پدر بزرگ ایشان، شاهزاده قهرمان میرزا نوهی فتحعلیشاه
قاجار و جد اعلای خاندان قهرمان میباشد و حاصل وصلت شاهزاده حسنعلی میرزای شجاع
السلطنه (حاکم خراسان و اسامی موغولی را برای پنج پسر بزرگ خودشان انتخاب
کردهاند) و مرضیه خانم (دختر سردار اسحاق خان قارایی، سران ایل [تورک] قارایی در
تربت حیدریه) هستند.
قاراخان (هشتمین نسل پسرى از حسنعلى میرزا ابن جهانشاه، آخرین سلطان
سلسلهی پادشاهى قاراقویونلو) ← فتحعلى خان امیر کبیر ← امیر خان سردار شهید ← مصطفى خان امیر تومان
← محمد حسن خان معتصم
نظام ← خانم خانمها برزین
(ازدواج با شاهزاده محسن میرزاى ظلى) ← شاهزاده خانم
افسرالسلطنه ظلى (ازدواج با شاهزاده محمد صادق میرزاى قهرمان) ← پدر جان من: شاهزادهسلطان
محمد میرزاى قهرمان»
https://www.facebook.com/groups/602684319834522/posts/4461775283925387/
[19] بخش یولوک در نام قارا
یولوک عثمان را یا کلمهی
تورکی یولوک به معنی بی مو، بی ریش و بی سبیل، جوانی که هنوز دارای ریش و سبیل
نشده است؛ و یا مخفف ایللیگ ← ایلیگ ← ایلیک مرکب از ایل به
معنی کشور و دولت، و پسوند نسب و دارایی –لیق، -لیک جمعا به معنی حکمدار و سلطان دارای
دولت و کشور دانستهاند.
Fatma Akkuş
Yiğit. Ak Koyunlu Beyi Osman Bey’in Unvanı: Yülük
mü İlig mi? Dil Araştırmaları.
Sayı: 16 Bahar 2015, 191-198 ss.
[20] بیات مستعلی بیگ در مورد ایل بیات
و تبار بیات ها
[21] درگز – دهرگهز: درگز در زبان تورکی
به معنی داس و قدارهی چمنزنی است. از ریشهی دهرمهک (تهرمهک، تئرمهک، دیرمهک،
تیرمهک) به معنی جمع کردن، گردهم آوردن؛ به علاوهی پسوند اسم آلتساز -گهز، -گهج
(مانند سوزگهج، ...). همریشه با کلمات تورکی درّه - دهره (محل جمع شدن آب میان
دو بلندی و یا کوه)، دهریز (بستهی غلات درو شده)، دهرهنه (سبد کوچک برای چیدن
میوه)، دهرهنهک (ظرف چیدن محصول)، دهرنهک (مجمع و انجمن)، دهرگی (مجله و
مجموعه)، تهرگی (سفره)، دهرلهمهک (گردآوری)، دهرمه (گلچین)، دهرگه (دسته)،
دهرهک (تهرگهک تورکی قدیم به معنی بوقچه - بوغچا)، دهرین (عمیق، محل انباشته
شدن آب) و ..... کلمهی درو (کردن) در زبان فارسی نیز احتمالا وامواژهی تورکی دهرهو
– دهرهغو و از همین ریشه است.
مئهران باهارلی - سنگنوشتهی تورکی کلات
نوشته شده به امر نادرشاه افشار-کتیبهی نادری
[22] مئهران باهارلی- قاراقویونلوها
علوی بودند نه شیعی
[23] مئهران باهارلی- سرنوشت قزلباشان
تورک در ایران و وضعیت امروزی آنها
No comments:
Post a Comment