شعر میرزا حسن خان خبیرالملک تبریزی در مدح سلطان عبدالحمید عوثمانلی؛ و ماجرای اعدام او، میرزا آقا خان کرمانی و شیخ احمد روحی
مئهران باهارلی
در این نوشته مدحیهای به زبان فارسی در ستایش سلطان عبدالحمید عوثمانلی از حاج میرزا حسن خان تبریزی معروف به خبیرالملک (در بعضی منابع خبیرالسلطنه)، از مامورین وزارت امور خارجهی قاجار قبل از دورهی مشروطیت ایران، دیپلومات، فعال سیاسی و روشنفکر تورک دورهی ناصری را آوردهام. وی که از یاران سید جمالالدین افغانی و پیوسته به پروژهی اتحاد اسلام بود، به اتهام شرکت در ترور ناصرالدین شاه قاجار، به همراه میرزا آقا خان کرمانی و شیخ احمد روحی در تبریز اعدام شد.
١-نخستین ایرانیان پیوسته به پروژهی اتحاد اسلام عوثمانلی: اولین طرفداران ایرانی پروژهی اتحاد اسلام عوثمانلی که در دورهی سلطان عبدالحمید دوباره احياء شد، مرکب بودند از سه طیف «متجددین مسلمان» (معلم احمد فیضی سرابی، سید محمد توفیق همدانی، اسدالله افندی ممقانی تبریزی، شیخ - حاج میرزا سید ابوطالب زنجانی،....)؛ «ناسیونالیستهای ایرانی پیشمشروطیت» (خبیرالملک تبریزی، حبیب بینی اصفهانی، ....)، و «بابیان ازلی و بابیزادهگان». برخی از این ایرانیان مدافع اتحاد اسلام مانند شیخ الرئیس ابوالحسن قاجار تبریزی کمابیش تحت تاثیر هر سه اندیشهی اسلامگرایی، ناسیونالیسم ایرانی، و بابیگری بودند. اما اندیشهی برخی دیگر مانند میرزا آقا خان کرمانی مرکب از ناسیونالیسم ایرانی و بابیگری - ازلیگرائی بود.
٢-اتحاد اسلام عوثمانلی - اتحاد اسلام ایرانی: به نظر میرسد سید جمالالدین افغانی خود صادقانه معتقد به پروژهی اتحاد اسلام در چارچوب عوثمانلی و در صدد حصول به اتحاد دول اسلامی و اتفاق مسلمانان از طریق عمومیت بخشیدن به سیطرهی خلافت عوثمانلی بر جهان اسلام بود. هر چند تاثیر ناسیونالیسم باستانگرای ایرانی هم در اندیشهی سید جمال الدین وجود دارد. او همچنین خشونتگرا و آلوده به تروریسم بود[1]. و اما از آنجائی که با ناصرالدین شاه هم خصومت دیرینه و کینهورزی شخصی داشت، هدف نهایی او دربارهی ایران قاجاری، خلع ناصرالدین شاه از سلطنت از طریق کشیدن آن به زیر پرچم خلافت عوثمانلی تحت لوای «اتحاد اسلام» بود. ولی مقصد فعالان بابی ازلی در تظاهر به پیروی از اتحاد اسلام، صرفا براندازی سلطنت قاجار که آن را بزرگترین دشمن آیین و دینشان تلقی می کردند بود. بابیان ازلی وقت به هر دری میزدند و به هر اندیشهای پناه میبردند تا «حکومت ظالم و مستبد قاجار» را ساقط کنند. مشروطهطلبی بابیان ازلی هم مانند اتحاد اسلامی بودنشان، صرفا هدف ساقط کردن سلطنت قاجاری را دنبال میکرد. بابیان ازلی به همین مقصد خشونتگرایی، نیهیلیسم، آنارشیسم و تروریسم را نیز بر حرکت مشروطهی ایران حاکم نمودند.
٣-در دههی آتی، طیف متجددین مسلمان ایرانی پیوسته به پروژهی اتحاد اسلام که اکثرا تورک بودند، به جریان عوثمانلیگرایی - تورکگرایی ملحق شدند. این اشخاص آثار خود را اغلب به تورکی میآفریدند. از طرف دیگر طرفداران ناسیونالیسم ایرانی و بابیان - ازلیان پیوسته به اتحاد اسلام، از منظر هویت ملی به ناسیونالیسم افراطی ایرانی فارسمحور، باستانگرا، نژادپرست و ضد تورک متمایل گشتند. به عنوان نمونه میرزا رضا خان کرمانی، به باستانگرایی و زرتشتیگری و نژادپرستی آریایی و نفرت از عرب گرایید و مواضع تماما ضد اسلامی و اسلامستیزانه اخذ کرد. طرفداران ناسیونالیسم ایرانی و بابیان - ازلیان پیوسته به اتحاد اسلام به لحاظ سیاسی به جریانی خشونتگرا، قانونگریز و تروریستی (نیهیلیستهای ایرانی) و ضد قاجار مبدل شدند و عملا رهبری جنبش مشروطیت ایران و انجمن آزربایجان – تهران را به دست گرفتند (رهبری حرکت مشروطیت ایران - که ایرانگرایان و آزربایجانگرایان هر دو آن را حرکت ملی خود تلقی میکنند - در دست عوامل اطلاعاتی انگلستان و آنگوفیلها، بابیان - ازلیها، پارسیهای هندوستان - رهبران زرتشتی ایران، ماسونها، و باستانگرایان آریاکار بود[2]). ناسیونالیستهای ایرانی و بابیها - ازلیهای پیوسته به جنبش اتحاد اسلام عوثمانلی، اغلب آثار خود را به زبان فارسی میآفریدند، حتی تمایلات پارسی سره داشتند. خبیرالملک تبریزی هم، علی رغم تورک و مسلط به زبان و ادبیات تورک بودن، به همین سبب، مدحیهی خود را به فارسی سروده است.
٤- شعر خبیرالملک در مدح سلطان عبدالحمید نمونهای از ادبیات مدحیه در ستایش سلاطین عوثمانلی در میان تورکان ساکن در ایران است. خبیرالملک تبریزی در آغاز این شعر کلیگویی کرده، سپس سلطان عبدالحمید را با صفات عدل و عطا، سخا، جود، مرحمت، فرهنگ، فهم، عقل، هوش ستوده؛ و او را «افراسیاب عصر»، نام دیگر شخصیت تاریخی - افسانوی تورک «آلپ ار تونقا» نامیده است. اما خبیرالملک در شعر خود از اتحاد اسلام ذکری نمیکند. این نیز همانگونه که گفته شد، مویدهای است بر این واقعیت که حمایت ناسیونالیستهای ایرانی وقت از پروژهی اتحاد اسلام عوثمانلی، به جز مدت کوتاهی در آغاز، اغلب نه از سر اسلامگرایی و صداقت، بلکه تاکتیکی سیاسی و سوء استفادهی ابزاری از آن برای تضعیف ناصرالدین شاه و ساقط نمودن سلسلهی قاجار بود.
نکتهی دیگر آن که خبیرالملک هم در این مدحیه، مانند مدحیهی سید جمالالدین برای سلطان عبدالحمید[3]، از ایرانیان تصویری منفی آفریده است: زِ ظلمِ بیحدِّ ایرانیان و جورِ فلک - ببین به چهرهیِ من، گشته زعفرانی رنگ
٥-میرزا حسن خان جنبهی نویسندهگی نیز داشت. وی مقالاتی برای روزنامه اختر چاپ استانبول که با حمایت سفیر ایران در عوثمانلی، میرزا محسن خان تبریزی معروف به میرزا محسن خان معینالملک (بعداً مشیرالدوله)، مدیریت محمدطاهر تبریزی و سردبیری میرزا نجفعلی خان خویی مترجم و نایب سفارت چاپ میشد مینوشت. روزنامهی اختر که از سال ١٨٧٧ به مدت ٢٢ سال توسط تورکان ایرانی اکثرا تبریزی منتشر میشد و هویت ملی ایرانی با وطن ایران، زبان ملی فارسی، تاریخ باستانی ایرانی و شیعی امامی فارسی را تبلیغ میکرد، تربیت کنندهی نسلی بود که بعدها بسیاری از آنها رهبران جنبش فارسگرا و ضد تورک مشروطیت ایران شدند.
میرزا حسن خان خبیرالملک تبریزی در تالیف «رسالهی خرید خوزستان» (رسالهی عمران عربستان) هم میرزا آقاخان کرمانی را مساعدت کرده است. این کتابچه با سائقهی باستانگرایی ایرانی و زردشتیگری و نژادپرستی آریایی، ایدهی فروش اراضی عربنشین خوزستان به پارسیان هندوستان و تاسیس مملکتی برای پارسیان در آنجا را مطرح کرده بود که با مخالفت ناصرالدین شاه مواجه شد.
٦-خبیرالملک و پیوستن او به سید جمالالدین افغانی: میرزا حسن خان که مدتها جنرال قونسول دولت قاجار در شهرهای عرب عوثمانلی مانند جده و بصره و بغداد و شام و همچنین باشکاتب سفارت استانبول بود و یا ماموریتهای دیگری داشت، در سال ١٨٩٠ به تهران آمد. اما پس از آن که محیط تهران را برای افکار خود نامساعد یافت، به استانبول بازگشت. در آن جا معروض به مرحمت سلطان عبدالحمید گشت، خانهای ملکی به وی داده شد و با دختری از منسوبین دربار عوثمانلی ازدواج کرد. میرزا حسن خان خبیرالملک در استانبول با سید جمالالدین افغانی که چهار سال بعد به دعوت سلطان عوثمانلی به استانبول آمده و به ارادهی سلطان در یک مسافرخانهی دولتی در نیشان تاشی مقیم شده بود آشنا گشت، از شیفتهگان و مریدان پر و پا قرص او شد و همراه با میرزا عبدالحسین خان مشهور به میرزا آقا خان کرمانی (داماد صبح ازل) و همشهری او شیخ احمد روحی (داماد صبح ازل و یکی از نویسندهگان «کتاب هشت بهشت» در بارهی احکام آیین بیانی) که آقا خان او را در حلب به خبیرالملک معرفی کرده بود به کومیتهی دوازده نفرهی اتحاد اسلام سید جمالالدین افغانی پیوست.
این افراد که هر کدام به دلایل شخصی و اعتقادی متفاوت به شدت از ناصرالدین شاه متنفر و بیزار بودند، برای بسیج افکار عمومی بر علیه او به نشر مقالات در نشریاتی چون اختر – استانبول و قانون - لندن و ... پرداختند. میرزا آقا خان کرمانی و میرزا حسن خبیرالملک و شیخ احمد روحی قریب به چهار صد مکتوب و نامه و نوشته از قول سید جمالالدین افغانی که او هم با ناصرالدین شاه خصومت شخصی و کینه داشت، به روحانیون شیعی نجف و سامرا و کاظمین نوشته و ارسال کردند و آنان را بر ضد ناصرالدین شاه تهییج و به همبستهگی فراخواندند و از اعمال صدر اعظم میرزا علیاصغر خان امینالسلطان انتقاد کردند (این نامهها به دست دولت قاجار افتاد)
پس از امضای قرارداد انحصار تنباکو که ناصرالدین شاه در عقد آن سوء نیت خاصی نداشت، حتی یک عمل رفورمیستی به شمار میرفت، سید جمالالدین افغانی و یارانش موفق شدند روحانیون شیعی را قانع به صدور فتوا دائر بر سوء نیت ناصرالدین شاه بکنند. اما ناصرالدین شاه که با درایت دریافته بود معاندین در صدد تبدیل این حادثه به شورشی همهگانی برای خلع او و ساقط نمودن دولت قاجار هستند، پیشدستی نموده قرارداد مذکور را لغو کرد. پس از آن سید جمالالدین و حلقه - کومیتهی چهارنفره (میرزا آقا خان کرمانی، شیخ احمد روحی، خبیرالملک و میرزا رضای کرمانی پسر موللا حسین عقدائی) به منظور تحریک روحانیون شیعه در ایران و عراق بر علیه ناصرالدین شاه، به تبلیغ تهاجمی اتحاد اسلام (اتحاد اسلام ایرانی) پرداختند.
پیوستن این افراد و دیگر ناسیونالیستهای ایرانی باستانگرا و شخصیتهای بابی - ازلی مرتبط با ملکم خان و ماسونها و عوامل انگلیس که ناصرالدین شاه آنها را دشمن حیاتی خود و برانداز تلقی میکرد، به پروژهی اتحاد اسلام، باعث دلسردی وی از این نوع اتحاد اسلام که ایرانیان تبلیغ میکردند شد. (بر خلاف اتحاد اسلام ایرانی ناسیونالیستهای ایرانی باستانگرا و شخصیتهای بابی - ازلی، ناصرالدین شاه با انجام رفورمهای مذهبی و مخالفت با خرافات شیعی و بهبود روابط با عوثمانلی، خود به واقع طرفدار اتحاد اسلام اصلی و یا اتحاد اسلام عوثمانلی بود[4]).
٧-کومیتهی مخفی و ایدهی ترور: بنا به سید محمد توفیق همدانی، علاوه بر عضویت در کومیتهی اتحاد اسلام، میرزا آقاخان کرمانی، شیخ احمد روحی، خبیرالملک و میرزا رضای کرمانی پسر موللا حسین عقدائی که بعدها به این سه پیوسته بود، یک حلقه - محفل و یا کومیتهی مخفی برای مبارزه با ناصرالدین شاه تشکیل دادند. باز بنا به سید توفیق همدانی حلقه - کومیتهی چهارنفره که در طرح برپا ساختن عصیان عمومی و خلع ناصرالدین شاه شکست خورده بود، در نهایت تصمیم به قتل شاه گرفت. با قرعه میرزا رضای کرمانی برای ترور کردن شاه انتخاب شد. بنا به برخی منابع میرزا رضای کرمانی در طول چند ماهی که با همشهریهای خود میرزا آقا خان کرمانی، شیخ احمد روحی و برادران شیخ احمد یعنی شیخ محمود افضل الملک کرمانی (جدی افندی) و ملا محمد جعفر شیخ ابوالقاسم هم خانه بود برای ترور شاه توجیه شد.
در همان اوان میرزا آقا خان کرمانی قصیدهی معروف خود در بارهی اتحاد اسلام را به طرز شاهنامهی فردوسی سرود و به ناصرالدین شاه ارسال نمود. وی در این قصیده، با لحنی تند و پرخاشگرانه قاجارها و ناصرالدین شاه را تحقیر، تکفیر و تهدید به مرگ کرد:
که
شه ناصرالدین بُدی یارِ کفر
ازو
گرم کردید بازارِ کفر
...
همه
دودمانت بر آرم زِ پای
...
که بیخ و تبارت پریشان شود
٨- دستگیری و تبعید به ترابزون: اقدامات سید جمالالدین افغانی در دشمنی با سلطنت قاجار و کومیتهی چهار نفره در تحقیر و تهدید ناصرالدین شاه و همبستهگی و همکاری آنها با بابیان – ازلیان افراطی و ماسونها و عوامل انگلستان و ... که حرکتی جدی در مخالفت با حکومت ناصرالدین شاه را ایجاد کرده بود، باعث خشم شدید شاه شد. دولت ناصری به موازات تلاش برای استرداد سید جمالالدین افغانی به ایران که به گمانش راس فتنه بود، در سال ١٨٩٤ همزمان با شورش ارامنه در تورکیه و با ادعای دست داشتن میرزا آقا خان کرمانی و میرزا حسن خبیرالملک و شیخ احمد روحی در عصیان ارمنیان و خبرچین و مفسد بودن آنها، از دولت عوثمانلی خواستار تحویل دادن سه نفر مزبور شد. (میرزا آقا خان کرمانی و شیخ احمد روحی مدرس بودند و در خانههای ارامنه و فرنگیان برای معلمی رفت و آمد میکردند. حسن خان خبیر الملک هم که در آثار خود علاء الملک سفیر قاجاری در استانبول را «الاغ الملک» مینامید، مغضوب سفیر بود). دولت عوثمانلی هم که نسبت به این سه تن سوء ظن پیدا کرده بود، آنها را در استانبول توقیف و به قصد انتقال احتمالیشان به ایران به بندر ترابزون تبعید و در آن جا توقیف کرد. این سه تا زمان قتل ناصرالدین شاه در اول ماه می ١٨٩٦ در ترابزون در حبس بودند.
٩-ترور ناصرالدین شاه: هنگامی که میرزا آقا خان کرمانی و میرزا حسن خبیرالملک و شیخ احمد روحی در ترابزون در بازداشت بودند، میرزا رضا کرمانی عضو دیگر حلقه - کومیتهی چهارنفره که با قرعه مامور به ترور ناصرالدین شاه شده بود، از طریق روسیه به ایران رفت و پس از چندین ماه رصد، ناصرالدین شاه را اول ماه می ١٨٩٦ در روز دادخواهی مردم در حرم شاه عبدالعظیم با شلیک گلوله به قتل رسانید. (ناصرالدین شاه از مدتی پیش اجازه داده بود که رعایا در یک روز معین هفته برای تقدیم عریضه و دادخواهی مستقیماً به حضور او برسند). در استنطاق میرزا رضاخان کرمانی قاتل شاه معلوم شد وی به امر شیخ احمد روحی با برادر او موللا محمد جعفر شیخ ابوالقاسم روز ١٢ ژانویه ١٨٩٦ از استانبول حرکت و در مسیر بازگشت به ایران برای ترور شاه، به ترابزون رفته و در آن جا « با محبوسین ملاقات و معاهدات خود را» نموده؛ پس از آن به عنوان ضمیمهی تذکرهی شیخ ابوالقاسم برادر روحی و با نام جعلی به ایران وارد شده است.
١٠-اعاده: قتل ناصرالدین شاه توسط میرزا رضای کرمانی، که نهضت بیداری ایرانیان را به خشونت و تروریسم آلوده ساخت و آن را از سمت مشروطهخواهی و حکومت قانون منحرف گردانید، کاملا مطابق و مکمل طرحها و نوشتهها و تهدیدهای همشهریاش میرزا آقا خان کرمانی بود. پس از آشکار شدن دوستی نزدیک و ارتباطات تشکیلاتی او با میرزا آقا خان کرمانی و شیخ احمد روحی و حسن خان خبیرالملک، مخصوصا ملاقات میرزا رضای کرمانی با آن سه تن در ترابزون در مسیر حرکت به ایران برای قتل شاه، مقامات ناصری یقین حاصل کردند که میرزا آقا خان کرمانی و یارانش طراح و آمر قتل شاه بودهاند.
برای آنها همچنین قطعی بود که این شاهکشی به فرمان مستقیم یا هماهنگی شخص سید جمالالدین افغانی که سرحلقهی آنها بود و بیپروا از ناصرالدین شاه بدگویی میکرد انجام گرفته است. میرزا رضای کرمانی در بازجوییهای خود عبارتی از سید جمالالدین را، در تشویق او به کشتن نائبالسلطنه نقل کرده است: «با این ظلمها که تو نقل میکنی که به تو وارد شده است، خوب بود نایبالسلطنه را کشته باشی، چه جان سخت بودی و حب حیات داشتی. به این درجه ظالمی که ظلم کند، کشتنی است... [من هم] همچو خیال کردم که ... پس باید قطع اصل شجر ظلم را کرد نه شاخ و برگ را، اینست که [قتل شاه] به تصورم آمد، اقدام کردم». همچنین بنا به شکیب ارسلان از امرای دروز لبنان که از مریدان سید جمالالدین افغانی در استانبول و پیوسته به حرکت اتحاد اسلام بود: «میرزا رضا به سید جمالالدین گفت که حاضر است برای نجات مردم ایران خود را فدا کند و سید در پاسخ گفت: اگر چنین است برو و بکن».
از دیگر ارتباطات میرزا رضا کرمانی با سید جمالالدین افغانی آن بود که وی خدمات خصوصی و تحریری سید جمالالدین افغانی را انجام میداد. قبل از آن هم میرزا رضا کرمانی که شخصی بسیار رنج کشیده و قبلا اقدام به خودکشی کرده بود هنگامی که برای بار اول «مفلوکاً و مفلوجاً» به استانبول آمد، به خانهی سید جمالالدین رفته، اما سید جمالالدین او را در خانهی خود نپذیرفته و به بیمارستان فرانسه فرستاده بود. وی چهل روز در آنجا مانده و به خرج سید جمالالدین مداوا شده بود. همچنین میرزا رضا کرمانی زمانی که برای عملی کردن ترور ناصرالدین شاه به تهران آمد، چند روزی را نزد شیخ هادی نجمآبادی که از طریق ارتباط با سید جمالالدین با او مرتبط شده بود به سر برده و از او خرجی میگرفت.
در نتیجه دولت قاجار بار دیگر و با اصرار خواهان استرداد آن سه مرید نزدیک سید جمالالدین افغانی، این بار به جرم شرکت در ترور شاه شد. سلطان عبدالحمید هم که شخصا به شرکت آنها در قتل ناصرالدین شاه مشکوک شده بود، دیگر عطوفتی بدانها نشان نداد. نسبت به سید جمالالدین افغانی هم دلسرد شد. (وی از چشم سلطان افتاد، مواجبش قطع شد و تا زمان مرگ در ١٨٩٧ بر اثر سرطان فک با فقر زندهگی کرد). نهایتا دولت عوثمانلی، پس از مدتها مخالفت با اعاده، ناچاراً آنها را به دلیل اتهام سنگین اشتراک در قتل شاه قاجار به ایران اعاده کرد.
١١- اعدام: میرزا آقا خان کرمانی، شیخ احمد روحی و حسن خان خبیرالملک پس از تحویل در مرز تحت الحفظ از طریق جولفا به تبریز فرستاده شدند. میرزا علیاصغر خان امینالسلطان صدراعظم حکم قتل آنها را صادر کرد و هر سه به سرعت و بدون امکان دخالت مظفرالدین شاه در تهران، در جولای ١٨٩٧ در باغ اعتضادیه (باغ شمال تبریز) اعدام گشتند. سرشان بریده و به تهران فرستاده شد. (در ضرورت و یا عدم ضرورت اعدام این سه تن که به همه حال مجازاتی ظالمانه است و نحوهی قتلشان که وحشیانه اما معمول در آن زمان از جمله در روسیهی تزاری بود، میتوان و باید بحث کرد. اما نباید به سبک پیروان مشروطه وارونهنمایی نموده، ماهیت مساله را از اتهام تروریسم - شاهکشی به دیگراندیش و بابی بودن و ... این سه شخص قلب کرد).
این سه شخص متهم به دخالت در ترور ناصرالدین شاه، قبل از تروریست اصلی که ناصرالدین شاه را با شلیک تیر به قتل رساند اعدام شدند. زیرا مظفرالدین شاه که حاکمی رئوف و خشونتگریز بود، خیال کشتن میرزا رضا و قصاص نداشت. وی به دفعات گفته بود: «قصاص و کشتن میرزا رضا تشفّی قلب من نیست. من اگر بخواهم انتقام بکشم، باید تمام اهل کرمان را از دم تیغ انتقام بگذرانم»[5]!. سرشت انسانی و دموکرات مظفرالدین شاه باعث شد قبل از آن که میرزا رضا کرمانی بالاخره به دار آویخته شود، بازجوییهای زیادی از وی و بدون هیچ گونه شکنجهای انجام گردد، و به احترام ماه محرم و صفر مجازات او به تعویق افتد.
پایان نوت مئهران باهارلی
در مدحِ اعلیحضرت شاهنشاهِ خلافتنشان سلطان عبدالحمید خان غازی خُلْدَاللَّهُ مُلْكُهُ وَ سُلْطَانُهُ عرض شد
حاج میرزا حسن خان خبیرالملک تبریزی
زِ
بس که از غمِ ایّام گشتهام دلسنگ
به
بختِ خویشتن استم علی الدّوام به جنگ
زِ
ظلمِ بیحدِّ ایرانیان و جورِ فلک
ببین
به چهرهیِ من، گشته زعفرانی رنگ
ز
حسرتِ قدِّ چون سروِ ماهرو صنمی
نهالِ
راستِ قدّم گشته است خم چون چنگ
ز
عشقِ شاهدکی گلعذار و سیماندام
چو
عندلیب کُنَم تا به کی زِ دل آهنگ
بیار
ساقییِ سیمین کنون مِیِ صافی
که
مِیْ زِ آینهیِ دل مرا بساید زنگ
نخورده
مِی نتوانم نکو بگویم شعر
به
مدحِ حضرتِ سلطانْ حمیدِ جمْ اورنگ
جهانِ
عدل و سخا، لجّهیِ عطا که به دهر
نیامده
است چنین شهریارِ بافرهنگ
بُوَد
زِ فهمْ فلاطون، زِ جودْ چون حاتم
به
عقلْ همچو پیمبر، به هوش چون هوشنگ
ز
صولتِ تو که افراسیابِ این عصری
شود
به معرکه، مژگان به چشمِ خصم خدنگ
ز
بانگِ کوسِ تو در گاهِ کین، به روزِ مصاف
به
برّْ هژبر هراسان شود، به بحرْ نهنگ
صدایِ
جود و صلایِ سخا و مرحمتت
رسیده
است به اقصایِ آمریک و فرنگ
زِ
نظم و عدلِ تو شاهین به خطّهیِ آفاق
مسلّم
است که نتوان نمود صیدِ کلنگ
به
اختصار گرت مدح گفتم، عفو نمای
که
چرخِ فکر فراخ است ، و دهرِ قافیه تنگ
سزا
و در خور نبوَد به لطفِ شاهنشه
هر
آن که گوید من شاعرم بهگفت جفنگ
ز
جورِ چرخِ ستمکارِ حاسدِ جاهت
خمیده
باد قدّش همچو قامتِ خرچنگ
هژبرِ
عمرت پیوسته در کنامِ بقا
به
کوهسارِ جهان تا بُوَد
مقامِ پلنگ
هماره
تا که بُوَد معدنِ شکّر در هند
مدام
باد به کامِ مخالفِ تو شرنگ
حَسَن
تو را یکی از مادحانِ دیرین است
به
نظم و نثر و به خطّ و به گفتههای قشنگ
کلمات تورکی این شعر:
افراسیاب: نام دیگر شخصیت قهرمانی – میتولوژیک تورک «آلپ ار
تونقا»، نام «افراسیاب» هم تورکی است (در ریشهشناسی نام تورکی افراسیاب مقالهای
در سؤزوموز منتشر خواهد شد).
اورنگ: محرف کلمهی تورکی «اوْروُنْگOruñ, Orung » - «اوْروُنOrun »، به معنی جایگاه، تخت، دیهیم، سریر، مسند، تخت پادشاهان، تخت پادشاهی، تخت شاهی؛ جای و مکان؛ موقع، مقام، جای بلند، ... . که به صورت «اورنگ» به زبانهای ایرانیک قدیم و جدید وارد شده است. «اورنگ» به معنی تخت شاهی دارای ریشهی تورکی است و غیر از «اورنگ» فارسی به معانی زیبایی و رنگ آبی و ... است که دارای ریشهی ایرانیک میباشند). در تورکی اویغوری قدیم «اورونقا اولورماق» به معنی بر تخت شاهی نشستن است. بنا به بعضی از اتیمولوگها، ریشهی نهایی کلمهی تورکی «اوْروُن» واژهی چینی «لوْنگLoñ, Long » است که به صورت «رونگRong, Roñ » به تورکی وارد (با تغییر حرف ل به حرف ر) و حرف اوْ به اول آن افزوده شده است (در زبان تورکی کلمات با حرف ر آغاز نمیشوند). همریشه با اورناق، اورنوق: تخت، تخت سلطنت، اورنانماق: بر تخت نشستن، اورناتماق: اسکان دادن، اورونسوز: لامکان، اوروندوق: صندلی، اوْرناشماق: جای گرفتن، مستقر شدن، تمکن و توطن، مبادله، جا به جا کردن، جایگزین کردن، و احتمالا کلمات اورجا: محله، اوروق: جاده، .....
بانگ: کلمهای تورکی به معنی ندا و آواز، همریشه با بانقیر، باغیرماق،
بانلاماق، گور بانگ (صدای بلند)، ...
پلنگ: کلمهای احتمالا با ریشهی تورکی و مخفف قاپالانگ - قاپلان
جفنگ: کلمهای تورکی همریشه با یاوانگ-یاوان-یاوا- یاوه به معنی سخن بیهوده
و ناشایست
جنگ: نزاع و نبرد، تلفظ تورکی کلمهای اصلا چینی
خدنگ: کلمهای تورکی احتمالا همریشه با قازیق
قشنگ: کلمهای تورکی به معنی زیبا و خوشروی
کلنگ: کلمهای تورکی، کولونگ. پرندهای کبودرنگ و درازگردن بزرگتر از لک
لک
کوس: کلمهای تورکی احتمالا مرتبط با کوی به معنی صدا
لجه: عمیقترین موضع دریای ژرف
معرکه: میدان جنگ و رزمگاه، هنگامه، غوغا
هژبر: اسد، حیدر، شیر، ضیغم
[1] نامهی تورکی سيد جمالالدين سعد اووالی افشار (افغانی) به عبدالحميد خان دوم سلطان عوثمانلی در بارهی رسالهی نيچريه
[2] سیر سسیل اسپرینگ سفیر انگلستان: مشروطیت حرکتی بر اساس نژاد و مذهب فارسی شیعی، و برضد تورکهای بیگانهی قاجار است.
http://sozumuz1.blogspot.com/2020/01/blog-post_9.html
وزیر مختار بریتانیا در ایران: روحانیت شیعهی فارس از نادرشاه متنفر بود، قاجارها را فرزندان توران و تاتارهای غاصب تلقی میکرد
[3] غزلی از سید جمالالدین افغانی در مدح سلطان عبدالحمید عوثمانلی، ستایش از توران و نکوهش ایران: سوخت جان و تنم از دیو و ددِ ایرانی - رخت بر بندم ازین مُلْک و به توران ببرم
[4] رفورمهای مذهبی و
تدابیر اتحاد اسلامی ناصرالدین شاه: جعفری مذهب پنجم اسلام، ممنوع کردن لعن خلفای
راشدین، ریشهکن کردن جشن عمرکشان، قدغن کردن جعلیات و خرافات شیعی، منسوخ کردن
جنگ حیدری-نعمتی، ...
[5] «مظفرالدین شاه خیال
کشتن میرزا رضا و قصاص آن را نداشت. کراراً گفته بود، قصاص و کشتن میرزا رضا تشفّی
قلب من نیست. من اگر بخواهم انتقام بکشم، باید تمام اهل کرمان را از دم تیغ انتقام
بگذرانم». تاریخ بیداری ایرانیان، ص۷۶.
برای مطالعهی بیشتر:
از مدحیهها در حق سلطان عبدالحمید عثمانلی:
قصيدهی تورکی کونسول قاجار در شام
در مدح فخرِ شاهان، حضرتِ سلطان حميد
https://sozumuz1.blogspot.com/2018/11/blog-post.html
میللی شاعیر معلم فیضی: عوثمانلی
سلطان عبدالحمیدخان و قاجار مظفرالدین شاه اؤیگوسونده
https://sozumuz1.blogspot.com/2019/10/blog-post_4.html
تبریزلی شیخ رمزی بابا افندی:
ائتدی مُلکِ روُمو گلزارِ ارم، سلطان حمید - وه نه خوش ائتمیش جهانی منتظم،
سلطان حمید
https://sozumuz1.blogspot.com/2020/11/blog-post_27.html
محمد نیازی تبریزی: دعایِ حضرتِ
عبدالحمیدِ ذیشان
https://sozumuz1.blogspot.com/2020/12/blog-post_13.html
دو سروده از شاعر تورک
شوشایی-قاراباغی در مدح سلطان عبدالحمید عثمانلی
http://sozumuz1.blogspot.com/2020/12/blog-post_47.html
شعر میرزا حسن خان خبیرالملک تبریزی
در مدح سلطان عبدالحمید و ماجرای اعدام او، میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی
http://sozumuz1.blogspot.com/2020/12/blog-post_19.html
از مدحیهها در حق دیگر سلاطین عثمانلی:
سید لقمان اورموی: در مدح سلطان
محمد فاتح و ستایش فتح استانبول
https://sozumuz1.blogspot.com/2019/12/blog-post_69.html
سید لقمان اورموی: آلِ عثمان نورِ
چشمِ عالمند، و مدح سلطان سلیم دوم
https://sozumuz1.blogspot.com/2020/06/blog-post.html
شیخ الرئیس قاجار تبریزی: در ستایش
خلیفهی اعظم، سلطان معظم مَحْمَتْ رشات عثمانی
No comments:
Post a Comment