پیشنهاد آتاتورک به کومک نظامی برای اعادهی سلطنت احمد شاه قاجار، فاجعهی
مخالفت احمد شاه با آن، و خبط آتاتورک در اتحاد عکس العملی با رضا شاه نسلکش
مئهران باهارلی
بازنویسی اساسی و نشر دوبارهی مقالهی اصلی به تورکی از سال ٢٠٠٥
اخیرا سندی در بارهی پیشنهاد کومک نظامی «غازی مصطفی کمال پاشا» (از ٢٤ نووامبر ١٩٣٤ به بعد «آتاتورک») توسط وزیر خارجهی وقت تورکیه «احمد توفیق رشدی بیگ آراس» حین یک ملاقات در لوزان سوئیس برای اعادهی سلطنت سلطان احمد شاه قاجار و مخالفت سلطان احمد شاه با این پیشنهاد منتشر شده است. این سند منحصر به فرد از جهات بسیار دارای اهمیت فوق العادهی تاریخی است. از جمله اینکه به درجهی معینی بر معمای حمایت بعدی آتاتورک از رضا شاه – شخصی که توسط دولت بریتانیا - پارسیان - ناسیونالیستهای ارمنی - ازلیها - ماسونها - باستانگرایان و آزربایجانگرایان ضد تورک به هدف پایان دادن به حاکمیت تورک بر ایران و منطقه، با یک کودتای نظامی غیر قانونی به حاکمیت رسیده و سپس با تقلب در انتخابات مجلس و تصویب غیر قانونی لایحهی انقراض سلطنت قاجاریه بر تخت سلطنت نشسته بود، و از همان دوران کودتا سیاست ممنوع ساختن زبان تورکی، فارسسازی ملت تورک و امحاء میراث تمدنی و تاریخی تورک در ایران را اتخاذ و پس از بر تخت سلطنت نشستن آن را به یک سیاست راهبردی دولتی نسلکشی زبانی و ملی ملت تورک ارتقاء داده بود –روشنگری میکند. بررسی این سند برای ریشهیابی فاجعهای که ملت تورک ساکن در ایران در قرن گذشته و حال حاضر با آن مواجه است و بعضی از خطاها و ارزیابیهای نادرست و بسیار پر هزینهی این دو شخصیت مثبت تاریخ معاصر تورک سلطان احمد شاه قاجار و غازی مصطفی کمال پاشا آتاتورک در ارتباط با تورکان ساکن در ایران ضروری است.
پس از این ملاقات، آتاتورک در چرخشی صد و هشتاد درجهای از سیاستهای جاافتادهی سلطان عبدالحمید، امپراتوری عثمانلی و جمعیت اتحاد و ترقی مبنی بر حمایت از دولت قاجار و تقویت تورکان ساکن در ایران و دفاع از حقوق آنها، به متحد و متفق عنصر قومی فارس در ایران تبدیل شد، به سیاست حمایت و دفاع از حقوق ملی تورکان ساکن در ایران پایان داد، این مساله را که تا آن زمان عاملی تعیین کننده و خط قرمز در روابط تورکیه - ایران بود بالکل از معادلات سیاسی تورکیه حذف کرد، و ایران و مخصوصا تورکایلی (شمال غرب تورک ایران) را که از زمان قاراقویونلوها-آغقویونلوها قسمتی از حوزهی فرهنگی و تمدنی و سیاسی تورکان آناتولی و «حیات خلوت» و یا «خارج نزدیک» عثمانلی شمرده میشد بالکل ترک، و به فارسها، انگلیسها و روسها تسلیم نمود، .... و با این چرخش، به رژیم رضا شاه و دولتهای بعدی ایران، چراغ سبزی برای اجرای سیاست نسلکشی ملی تورک در ایران نشان داد.
در این سند گفته میشود غازی مصطفی کمال پاشا که بهتازهگی (٢٩ اوکتوبر ١٩٢٣) جمهوری تورکیه را تاسیس و رئیس جمهور آن شده بود، به دلیل «تورک نژاد بودن قاجارها» خواهان ادامهی سلطنت احمد شاه قاجار بود. بدین سبب وزیر امور خارجهی خود احمد توفیق رشدی بیگ آراس را مامور کرد تا با سلطان احمد شاه در فرانسه ملاقات نموده پیغامها - پیشنهادها - خواستهای فوری آتاتورک را به او برساند. توفیق رشدی بیگ در شهر لوزان سوئیس با سلطان احمد شاه قاجار و دو همراه وی میرزا رضا خان دانش - ارفع الدوله تبریزی و عبدالصمد خان - ممتازالسلطنه تبریزی ملاقات نمود و سه پیغام - تکلیف - خواست مشخص آتاتورک را به شرح زیر به او ابلاغ کرد:
-آتاتورک خیلی آرزو دارد سلطان احمد شاه قاجار در اسرع وقت به ایران مراجعت کند. زیرا به نظر آتاتورک اقامت سلطان احمد شاه در خارج «فوق العاده» (غیر طبیعی) است و در صورت عدم مراجعت هر چه زودتر او به کشور، وقایعی که در آنجا جریان دارد (اقدامات قانونی و غیر قانونی رضاخان برای غضب گام به گام حاکمیت، متمایل گشتن حامی او بریتانیا به خلع سلطنت احمد شاه و پایان دادن به سلسلهی قاجار، ...) «کار خراب و باعث زحمت زیاد» خواهد شد. سلطان احمد شاه با این تکلیف - خواست آتاتورک موافقت داشت.
-آتاتورک مایل است سلطان احمد شاه از طریق تورکیه - آنکارا پایتخت جمهوری تازه بنیاد تورکیه به ایران مراجعت کند. سلطان احمد شاه با این پیشنهاد-خواست هم موافقت نمود.
-آتاتورک حاضر است یک قوشون ٤٠-٨٠ هزار نفره از اوردوی تورکیه را به هنگام مراجعت سلطان احمد شاه به ایران همراه او کند. تا پس از دفع مخالفین و دور ساختن دشمنان سلطنت (رضاخان و هواداران و حامیان او)، اعادهی سلطنت و تثبیت حاکمیت سلطان احمد شاه، تامین امنیت و بازگرداندن اوضاع سیاسی به حالت عادی و آرامش به کشور، سلطان احمد شاه قوشون مزبور را مرخص کند. بنا به گزارش، سلطان احمد شاه با شنیدن این پیشنهاد، تغییر لحن داده و با بیان اینکه شاه ایران هرگز با قوشون اجنبی به کشور خود نخواهد رفت آن را به طرزی غیر دیپلوماتیک رد کرد.
احمد توفیق رشدی بیگ آراس دیدار مذکور خود (احتمالا در اواخر ماه مارس ١٩٢٥ و یا اندکی بعد از آن) با سلطان احمد شاه قاجار را هفده سال بعد در سال ١٩٤٢ حین یک صحبت دوستانه و غیر رسمی به انوشیروان سپهبدی قاجار[1] وزیر مختار وقت دولت پهلوی در تورکیه روایت کرده، انوشیروان سپهبدی قاجار هم روایت او را «بی کم و کسر» به صورت یک گزارش رسمی و به خط خود برای ارسال به تهران مکتوب نموده است. این گزارش ظاهرا نامعلوم بود تا آنکه فرهاد سپهبدی قاجار پسر انوشیروان سپهبدی قاجار آن را در میان صفحاتی از خاطرات پدرش باز یافته و برای اولین بار در سال ٢٠٠٣ (؟) در سایت خود منتشر کرد[2]. (قبلا نیز حسین مکی در کتاب زندهگانی سیاسی سلطان احمد شاه، انتشارات امیر کبیر، (چاپ ۱۳۵۷ ؟ و یا ١٣٦٢؟)، صص ٢٤٤-٢٤٣، روایتی از این ماجرا را داده بود. دسترسی به چاپ مذکور کتاب حسین مکی ممکن نشد. در چاپهای دیگر کتاب هم همچو مطلبی وجود ندارد. بدین سبب در تالیف این مقاله، روایت مذکور حسین مکی که منبع آن برایم معلوم نیست و دادهها و بررسیهای مربوط به روایت او که در دیگر منابع آمدهاند[3] را مورد استفاده قرار ندادم).
در
زیر نخست متن اصلی فارسی این گزارش-سند و ترجمهی تورکی آن توسط خودم را آورده،
سپس توضیحاتی در بارهی آن را دادهام. کلمات و ارقام داخل [] از طرف من برای
تکمیل مطلب اضافه شدهاند:
[گزارش انوشیروان سپهبدی قاجار، سفیر ایران در آنکارا به خط خود او در سال ١٩٤٢، در بارهی ملاقات احمد توفیق رشدی بیگ به امر آتاتورک با احمد شاه قاجار در سال ١٩٢٥]
متن سند به فارسی
«[احمد] توفیق رشدی [آراس] بیگ» وزیرِ امورِ خارجهیِ تورکیه که مدّتها در زمانِ [ریاست جمهورییِ] آتاتورک این سمت را داشت با من [انوشیروان سپهبدی آذر] در ژنو [سوئیس] از درِ دوستی در آمد و آدمِ خونگرمِ خوبی بود. چندین سال [١٩٣٤-١٩٢٩] در ژنو با هم در جامعهیِ ملل همکاری داشتیم. پس از آن که من به سِمَتِ سفارتِ کبرایِ ایران در آنکارا معیّن شدم [١٩٤٤-١٩٤٠] چندین سال از این آشنایی یا دوستی گذشته بود. او در آن وقت کار [دولت]ی نداشت و آتاتورک هم [در حیات] نبود. روزی به سفارت آمد و در بینِ صحبت، گفتگو از زمانِ وزارتِ امورِ خارجهیِ او و مناسباتِ او با احمد شاه و پیغامِ آتاتورک به شاه ایران در میان آمد. من حرفِ او را بی کم و کسر نقل میکنم. نامبرده گفت:
آتاتورک نظر به این که سلسلهیِ قاجاریه از نژادِ تورک بودند، خیلی مایل بود که احمد شاه کارش خراب نشود و در سلطنت مستقر باشد. آن وقت [١٩٢٥-١٩٢٣] احمد شاه در فرنگستان بود. [آتاتورک] مرا [احمد توفیق رشدی آراس بیگ] پیغام داد که بروم و با احمد شاه ملاقات کنم و از او بخواهم که زودتر، تا کار خراب نشده، به ایران مراجعت کند. من به پاریس رفتم و به احمد شاه که آن وقت [١٩٢٥] در نیس [فرانسه] بود تلگراف کردم که از طرفِ آتاتورک پیغامِ فوری دارم. جواب آمد که من چند روزِ دیگر به لوزان [سوئیس] میروم و منتظر استم که در آن جا شما را ملاقات کنم.
من در روزِ معیّن به لوزان رفتم و در لوزان به آدرسی که احمد شاه در آن جا منزل داشت [اوتئل لؤ نئگرئسکو Hôtel Le Negresco] رفتم و مرا در روزِ موعود پذیرفت. آقایان «[میرزا رضا خان دانش] ارفعالدوله [تبریزی]»، و «[عبدال]صمد خان [ممتاز السلطنه تبریزی]» وزیرِ مختارِ ایران در پاریس حضور داشتند و مذاکراتِ ما شروع شد. تمامِ مذاکرات به زبانِ تورکی بود، چون هر سه نفر مثلِ یک نفر تورک [تورکیهای به روانی] تورکی صحبت میکردند.
گفتم: «آتاتورک به شما سلام میرساند و خیلی آرزو دارد که هرچه زودتر اعلیحضرت به ایران مراجعت فرمایند. چون تصوّر میکند اقامتِ فوقالعادهیِ اعلیحضرت در فرنگستان و اوضاعی که امروز در آن جا [ایران] پیش آمده، ممکن است باعثِ زحمتِ زیاد بشود». احمد شاه جواب داد: «خودم خیال دارم به همین زودی مراجعت کنم». گفتم: «آتاتورک مایل است اعلیحضرت از راه آنکارا به ایران مراجعت فرمایند». گفت: «بسیار خوب».
در این موقع که صحبت به این جا رسیده بود، اضافه کردم: «آتاتورک حاضر است یک کور دآرمهیِ[4] قوشون همراه اعلیحضرت بکند که در رکابِ اعلیحضرت به ایران بیایند و مخالفینِ سلطنت [سلطان احمد شاه] را از کار دور بکنند و پس از آن که وضع به حالِ عادی برگشت، آن وقت اعلیحضرت قوشونی را که در رکاب آمدهاند مرخّص فرمایند».
دیدم چهرهیِ احمد شاه تغییر کرد. گفت: «من تورکییِ شما را نمیفهمم»، در صورتی که تا به حال تمامِ صحبتِ ما با تورکی به خوبی پیش میرفت. مجبور شدم مطلبِ بالا را فوراً به فرانسه تکرار کنم. احمد شاه متغیّر شد. گفت: «به آتاتورک بگویید هیچ وقت پادشاه ایران با قوشونِ اجنبی به کشورِ خودش نخواهد رفت». فوراً گفتگو را خاتمه داد و از اوتاق بیرون رفت.
رشدی در اینجا اضافه کرد: «پس از این جوابِ ردِّ سختِ احمد شاه بود که آتاتورک اعلامیهیِ مشهور خود را بر له رضا خان داد».
پایان سند
ترجمهی سند به تورکی:
[İRAN’IN ANKARA BÜYÜKELÇİSİ
ENUŞİRVAN SEPEHBODİ KACAR’IN AHMET TEVFİK RÜŞTÜ BEY’İN MART 1925TE ATATÜRK’ÜN
EMRİYLE AHMET ŞAH KACAR İLE GÖRÜŞMESİ VE BU GÖRÜŞMENİN İÇERİYİ İLE İLGİLİ
1942DE KENDİ ELİYLE YAZIP TAHRAN’A YOLLADIĞI RAPOR]
Atatürk’ün Sultan Ahmed Şah’a Türk Kacar Saltanatı ve Tahtını Geri Alması İçin Askeri Yardım Önerisi. 1925
Farsçadan Türkçeye Çeviri: Méhran Baharlı
Atatürk döneminde uzun süre Türkiye’nin dışişleri bakanı olan ve Cenevre’de benimle arkadaşlık kuran Ahmet Tevfik Rüştü Aras Bey, sıcakkanlı ve iyi bir insandı. Cenevre’de Milletler Cemiyeti’nde [1929-1934] bir kaç sene işbirliyimiz olmuştu. Benim Ankara’ya İran’ın büyükelçisi olarak atanmam zamanı [1940-1944] bu tanışıklık ve arkadaşlıktan seneler geçmişti. O günlerde onun devlet işi yoktu ve Atatürk de hayatta deyildi. Bir gün büyükelçiliye geldi. Konuşmamız sırasında söz onun dışişleri bakanlığı günleri, Ahmed Şahla ilişkileri ve Atatürk’ün [1925te] İran şahı’na yolladığı mesajdan açıldı. Onun anlattıklarını eksiksiz ve kusursuz aynen aktarıyorum. O dedi:
Atatürk, Kacar Sülalesi’nin Türk soylu olduklarından dolayı, Ahmed Şah işinin bozulmaması ve saltanatının devam etmesini çok istiyordu. O dönemde Ahmet Şah Firengistan’da [Avrupada] idi. Atatürk bana [Ahmet Tevfik Rüştü Aras Bey’e] gidip Ahmed Şahla görüşmem ve ona bir an önce iş mahv olmadan İran’a dönmesini istemem için mesaj gönderdi. Paris’e gittim ve telegerafla o dönemde Nis’te bulunan Ahmed Şah’a, kendisine Atatürk’ten âcil mesajım olduğunu bildirdim. Bir kaç gün sonra Lozan’da olacağı ve benimle orada görüşmeyi beklediyi yanıtı geldi.
Belirlenen gün Lozan’a ve Ahmed Şah’ın ikamet ettiyi adrese [Hôtel Le Negresco’ya[ gittim. Beni kabul etti. Beyler [Mirza Rıza Han Dâniş] Erfe üd-Devle ve [Abdül] Samed Han [Mümtaz üs- Saltana], İran’ın Paris Büyükelçisi de görüşmeye katılıyordular. Görüşmemiz başladı. Bütün konuşmalar Türkçe yapılıyordu. Zira onların üçü de Türkçeyi [Türkiyeli] bir Türk gibi konuşuyorlardı.
Atatürk’ün size selam söylediyini dedikten sonra, yüksek hazretlerinin âcilen İran’a dönmesini çok arzu ettiyini söyledim. Çünkü Atatürk sizin Avrupa’da olağanüstü ikamet etmeniz ve bugün İranda olup bitenlerin ciddi sorun ve sıkıntılara yol açacağını düşünüyor. Ahmed Şah kendisinin de yakın zamanda geri dönmek istediyini söyledi. Daha sonra Atatürk’ün yüksek hazretlerinin Ankara yoluyla İran’a dönmesini istediyini söyledim. Pek iyi diye yanıt verdi.
Konuşma buraya geldiyinde Atatürk’ün sizin İran’a dönmeniz, orada Saltanatınız karşıtlarını etkisizleştirmek ve durum normalleştikten sonra geri gönderilmeleri için, maiyetinize bir askeri ordu vermeye hazır olduğunu ekledim.
Bunun üzerine Ahmed Şah’ın suratı deyişti. Ben sizin Türkçenizi anlamıyorum dedi. Osya o ana dek bizim bütünüyle Türkçe yapılan konuşmamız çok iyi ilerliyordu. Mecburen bu konuyu hemen Fıransızca olarak bir daha tekrar ettim. Hiddetlendi. Atatürk’e söyleyin İran Şahı hiç bir zaman kendi ülkesine yabancı bir orduyla gitmez diye yanıt verdi. Konuşmamızı derhal bitirip odadan dışarı çıktı.
Rüştü burada bunu ekledi: Ahmed Şah’ın bu sert ret
cevabından sonra idi ki Atatürk Rıza Han’ı destekleyen ünlü bildirisini
yayımladı …..
چند توضیح، بررسی، ارزیابی:
شرکت کنندهگان در این ملاقات تاریخی:
شرکت کنندهگان در این ملاقات تاریخی به سال ١٩٢٥ احمد توفیق رشدی آراس وزیر امور خارجهی تورکیه از طرف آتاتورک، و از طرف قاجاری سلطان احمد شاه قاجار، میرزا رضا خان دانش - ارفع الدوله تبریزی و عبدالصمد خان - ممتاز السلطنه تبریزی بودند.
احمد توفیق رشدی آراس (١٨٨٣-١٩٧٢)، نظامی، سیاستمدار، دیپلومات و ژورنالیست تورک؛ از اعضای مهم جمعیت اتحاد و ترقی. بعدها از موسسین فرقهی کومونیست تورکیه. پس از تاسیس جمهوری، بین سالهای ١٩٣٩-١٩٢٥ وزیر امور خارجهی جمهوری تورکیه. احمد توفیق رشدی آراس یکی از معماران سیاست خارجی جمهوری تورکیه در دورهی آتاتورک مبنی بر روابط حسنه با همسایهگان تورکیه از جمله اتحاد شوروی و عدم اعمال فشار سیاسی بر آنها، و در ادامهی این سیاست جدید، از معماران تاسیس اتحاد استراتژیک فاجعهبار بین جمهوری تورکیه–آتاتورک با دولت پهلوی - رضا شاه بود[5]. اشارهی دوبارهی انوشیروان سپهبدی سفیر دولت پهلوی در تورکیه به دوستی قدیمیاش با توفیق رشدی اراس هم موید اتحاد استراتژیک دولتین جمهوری تورکیه و شاهنشاهی پهلوی است.
معین الوزرا میرزا رضا خان ارفع: متخلص به دانش، ملقب به ارفع الدوله، معروف به پرنس (این لقب را مظفرالدین شاه به او داده است)[6]، از دولتمردان تورک دورهی ناصرالدین شاه و به بعد. پدرش حاج شیخ محسن مهاجر ایروانی بود. در ١٨٥٤ در تبریز تولد یافت. در زمان حکومت احمد شاه نمایندهی دولت قاجار در مجمع اتفاق ملل (سازمان ملل متحد بعدی) گردید. از اعضای لوژ فراماسونی بیداری ایران بود (لقب دانش را ملکم خان موسس فراموشخانه به او داده است). میرزا رضا خان ارفع الدوله به لحاظ سیاسی و مالی به صورت شخصی شائبهدار، شهرتطلب، فرصتطلب، مالپرست و شیفتهی القاب و نشانها و مدالها و مدحیهها و .... توصیف شده است. هر چند نمیتوان او را یک مقام ضد قاجار کلاسیک مانند مشروطهطلبان انگلیسی وقت نامید، (ارفع الدوله کسی است که مارکوویچ شاپشال را برای معلمی محمدعلی میرزا و یا محمدعلی شاه بعدی انتخاب کرده بود. او در مقام سفارت کبری در استانبول مدام با مشروطهطلبان درگیری داشت). اما از منظر تاریخ تورک، میرزا رضا خان ارفع الدوله شخصیتی منفی و به لحاظ هویت ملی تورک، یک پانایرانیست باستانگرا است. وی علی رغم آن که اصلیت تورک قفقازی (از ایروان) داشت و تقریبا تمام عمر خود را در مناطق و مراکز تورکنشین، تبریز و تفلیس و استانبول و .... گذرانده و کاملا مسلط بر تورکی ادبی و معیار و مکتوب بود، سطری به تورکی ننوشت. بر عکس تمام نوشتهها و سرودههایش به فارسی است. در «دبستان دانش» که وی در تهران پایتخت دولت تورک قاجار تاسیس کرد، زبان تورکی تدریس نمیشد. ارفع الدوله در شهرهای تفلیس، پترزبورگ، استانبول، باتوم، موناکو و .... خانههایی با موتیوهای پانایرانیستی و باستانگرایانه ساخت. خانهی ویلایی که در شهر مونتکارلو ساخت و او آن را به سبب تخلص دانش خود «دانشگاه» مینامید، دارای سنگنوشتههایی به زبان فارسی، مجسمههای کوروش و داریوش و نقوش پاسارگاد و تختجمشید و تاج کیانی و دیگر سمبولها و نشانهای باستانگرایانه - زرتشتی - پارسی است. ارفع الدوله پس از تاسیس دولت ضد تورک پهلوی به همکاری با آن پرداخت. هر دو پسر او، حسن ارفع و ابراهیم ارفع از نظامیان بلندپایهی دورهی پهلوی بودند. (حسن ارفع متولد تفلیس و تحصیل کرده در دبیرستان نظام استانبول و سپس دانشکدهی افسری سویس و دانشکدهی سواره نظام فرانسه، شخصیتی آنگلوفیل، مرتبط با سید ضیاءالدین طباطبائی و از مریدان رضاخان بود. ظاهرا همسر او در تربیتِ محمدرضا شاه پهلوی نقش ایفا کرده است).
عبدالصمد خان یا به اختصار صمد خان: ملقب به ممتازالسلطنه، سیاستمدار و دیپلومات تورک دورهی قاجار در زمان مظفرالدین شاه، محمدعلی شاه و احمد شاه. شخصیتی مثبت در تاریخ سیاسی تورک. در ١٨٦٩ در تبریز به دنیا آمد. فرزند مکرم السلطنه از اشراف آزربایجان. در ١٩٠٥ وزیر مختار دولت قاجار در پاریس شد و بیست سال در آن سمت باقی ماند. شخصیتی دیندار، دارای تمایلات اتحاد اسلامی، در مسائل منطقهای و جهانی مدافع شدید منافع مسلمانان، با پشتکار و جدی و وظیفهشناس، یکدنده و با تدبیر، دارای نفوذ و رسوخ فراوان در محافل سیاسی فرانسه. در کونفرانس صلیب سرخ جهانی سال ۱۹۰۶ در ژنو که در جوی به شدت ضد عثمانلی، ضد تورک و ضد مسلمان برگزار شد، صمد خان ممتازالسلطنه سفیر قاجار در پاریس نمایندهی تنها دولت مسلمان در آن کونفرانس بود (نمایندهی عثمانلی به دلیل عدم شرکت در کونفرانس صلیب سرخ سال ۱۹۰۴ و در نتیجه امضا نکردن معاهدهی منعقدهی آن از شرکت در کونفرانس صلیب سرخ سال ۱۹۰۶ محروم شده بود). در این کونفرانس دولتهای مسیحی - اوروپایی به خصوص دولتهای بالکان، به شدت بر علیه قبول هلال احمر عثمانلی به عنوان نشان پرچم سازمان امدادرسانی کشورهای مسلمان موضعگیری کردند. اما صمد خان ممتازالسلطنه طی نطقی با بیان این مطلب که صلیب سابقاً سمبول جنگ با ممالک اسلامی بوده و دارای اثر سوء در بین مسلمانان است، و ممکن است بدین سبب آنها خدمات بهداشتی و امدادرسانی تحت پرچم صلیب سرخ را قبول نکنند؛ درخواست کرد که کشورها علامت ملی خود را داشته باشند. در نتیجهی این دفاع موثر ممتازالسلطنه، کونفرانس مذکور هلال احمر عثمانلی را به عنوان پرچم امدادرسانی کشورهای مسلمان پذیرفت. سلطان عثمانلی بابت تلاش ممتازالسلطنه برای حفظ حقوق مسلمانان و دولت عثمانلی یک پیام تشکر و قدردانی به وی ارسال کرد و منیر پاشا سفیر کبیر امپراتوری عثمانلی در پاریس شخصاً به حضور ممتازالسلطنه رفته و از او قدردانی نمود.
زبان رسمی این مذاکرات تورکی بود
در سند گفته میشود زبان مذاکرات در این ملاقات تاریخی تورکی بود. دلیل این امر آن است که زبان تورکی یک زبان رسمی دوفاکتوی دولت تورک قاجار بود و در مناسبات دیپلوماتیک هم بکار میرفت. علاوه بر رسمی بودن، تورکی زبان ملی خاندان قاجار و یک زبان پرستیژ در جامعهی ایران قاجاری بود و در نتیجه همهی سران و مقامات عالی دولت قاجار و اعیان و اشراف و اغلب نخبهگان و روشنفکران و اهل ادب ... طبیعتا مسلط بر تورکی و مشتاق به کار برد آن بودند. علاوتا رشدی بیگ تاکید میکند سه شخصیت قاجاری حاضر در ملاقات، - سلطان احمد شاه، ارفع الدوله و ممتاز السلطنه که هر سه تبریزی بودند - تورکی را مانند یک تورک تورکیهای به روانی صحبت میکردند، یعنی بر تورکی عثمانلی آن دوره مسلط بودند. زیرا در آن دوره کل جامعهی تورک در تبریز، در تورکایلی و در ایران، مانند تورکان قفقاز در حوزهی فرهنگی و تمدنی و ادبی تورک به مرکزیت عثمانلی قرار داشت و نخبهگان تورک همه بر زبان و ادبیات تورکی عثمانلی مسلط بوده، لهجهی عثمانلی مشترک بسیط را به عنوان زبان ادبی و معیار خود بکار میبردند.
کاربرد سمبولیک و ابزاری زبان تورکی (و فارسی)
در سند گفته میشود سلطان احمد شاه با شنیدن پیشنهاد همراه کردن یک قوشون از اوردوی تورکیه با او به هنگام مراجعت به ایران، که باعث ناخشنودی او شد، - علی رغم آنکه تمام گفتگوها تا آن زمان همه به تورکی و به صورتی اعلا و بدون هیچ مشکلی در تفاهم متقابل جریان داشت - ادعا کرد که تورکی رشدی بیگ را ملتفت نمیشود. ممکن است سلطان احمد شاه واقعا هم معنی بعضی از اصطلاحات نظامی خاص مانند «کور دارمه» که در فرهنگ نظامی عثمانلی رایج بودند را نمیدانسته است. اما ادعای «ملتفت نشدن تورکی رشدی بیگ» همچنین میتواند ناشی از نقش سمبولیک و ابزاری زبان تورکی هم باشد. بدین شرح که در ایران برای مدتهای طولانی کاربرد زبان تورکی از سوی اتباع و مقامات تورک این کشور سمبول هویت ملی تورک آنها و استعمال آن از سوی سلاطین و مقامات در روابط دیپلوماتیک با دولتها و سلاطین تورک غیر ایرانی، ابزاری برای اعلان همبستهگی تورکی با آنها بودهاست. این نوع استفادهی سمبولیک و ابزاری از تورکی (و فارسی) تاریخ طولانی دارد. به عنوان نمونه پادشاهان خاندان صفوی علی رغم آنکه تبار تورک با رگههای غالب تورکمان - قیزیلباش اصلا آناتولییایی داشتند، غالبا مکتوبات خود به سلاطین عثمانلی را به زبان فارسی مینوشتند. زیرا بدین وسیله میخواستند غیریت خود و نفی کردن هویت تورکیشان را به سلاطین عثمانلی ابلاغ کنند. در رفتاری تماما معکوس، نادرشاه افشار با اصرار زبان تورکی را در مناسبات دیپلوماتیک بکار میبرد تا علاوه بر تاکید بر هویت تورکی خود، از زبان تورکی به عنوان ابزاری سمبولیک برای خاطر نشان کردن پیوندهای تباری - فرهنگی تورک بین دول و سلاطین تورک و لزوم و تحکیم اخوت و همبستهگی بین آنها استفاده نماید. دوباره عدم کاربرد زبان تورکی به عنوان زبانی مکتوب، سیاسی، اجتماعی، مطبوعاتی و تحصیلی و به جای آن کاربرد زبان فارسی از طرف مشروطهطلبان مانقورت، وسیلهای برای نفی هویت تورکی و اعلان این نفی از طرف آنها بود. با این وصف، انجام مذاکرات به زبان تورکی در ملاقات نیس از طرف سلطان احمد شاه رفتاری آگاهانه برای تاکید بر همبستهگی و اخوت تورکی بین دولتین قاجار و جمهوری تورکیه؛ اما ادعای سلطان احمد شاه در پایان مبنی بر اینکه او تورکی وزیر خارجهی تورکیه را نمیفهمد، رفتاری ناآگاهانه برای تاکید غیریت بین آن دو بود. به همه حال علت هر چه باشد، سلطان احمد شاه با گفتن اینکه «من تورکی شما را نمیفهمم» و سپس «پادشاه ایران با قوشون خارجی به کشور خود نمیرود»، در غفلتی عظیم بین دو مفهوم «تورک» و «خارجی بودن» نوعی تناظر آفریده است.
دلایل آتاتورک برای لزوم حمایت از سلطان احمد شاه قاجار و اعادهی سلطنت او
در سند دلیل اصلی آتاتورک برای لزوم حمایت از احمد شاه قاجار و اعادهی سلطنت او، به صورت «تورک نژاد بودن سلسلهی قاجار» ذکر شده است. این واقعیت نشان میدهد آتاتورک که مدت کمی قبل از آن به عنوان اولین رئیس جمهور جمهوری تورکیه انتخاب شده بود، در مورد ایران و دولت حاکم بر آن هنوز پایبند به سیاست امپراتوری عثمانلی (حفظ دولتمداری سنتی تورک، سلسلهی تورک قاجار و حاکمیت او بر کل ایران) بود.
قابل ذکر است که امپراتوری عثمانلی در آن دوره در ارتباط با حاکمیت ایران دارای سیاست واحدی نبود، بلکه در این عرصه نوعی تشتت حاکم بود. سلطان، فرماندهان نظامی، مراکز و مقامات مختلف در مقاطع گوناگون سیاستهای متفاوتی را دنبال میکردند:
١- سیاستهای بدون تاکید بر همگرایی و همبستهگی تورکی:
الف- سیاست تقویت تنها دولت مسلمان مستقل باقی مانده بعد از امپراتوری عثمانلی یعنی دولت قاجار و اتفاق و اتحاد استراتژیک با آن در مواجهه با تهاجمات صلیبی و امپریالیستی دول اوروپایی. این سیاست در دوران حاکمیت مظفرالدین شاه و سلطان عبدالحمید، با افزوده شدن دو مولفهی اتحاد اسلام و تورکگرایی به اوج خود رسید. در این دوره دولتین عثمانلی و قاجار در بسیاری از مسائل منطقهای و جهانی بسان یک ملت و دولت واحد عمل میکردند. این سیاست با گرایش محمدعلی شاه به روسیهی تزاری خود را به صورت جبههگیری امپراتوری عثمانلی و کومیتهی اتحاد و ترقی بر علیه محمدعلی شاه و ایجاد اتحاد مقطعی با مشروطهطلبان نشان داد. زیرا عثمانلی گسترش نفوذ روسیهی تزاری در مرزهای شرقیاش را تهدیدی حیاتی برای خود میدانست. (اما از این واقعیت غافل شد که حرکت مشروطیت ایران که به حمایت مقطعی از آن برخاسته بود، حرکتی با مدیریت انگلستان، برای استیلا بر کل ایران و پایان دادن حاکمیت تورک بر آن، و بسیار خطرناکتر از استیلای روسیه بر ایران بود. زیرا استیلای روسیه - حامی شاه تورک ایران محمدعلی شاه - ممکن بود بعضی نتایج مثبت ببار آورد. مانند پایان داددن به تقسیمشدهگی سرزمینهای تورک قفقاز و تورکایلی در شمال و جنوب رود ارس).
ب-سیاست حمایت از ناسیونالیسم ایرانی-فارس: برخی مقامات عثمانلی و کومیتهی اتحاد و ترقی در غفلتی بزرگتر به حمایت از ناسیونالیسم ایرانی فارسمحور پرداختند، با این توهم که یک ایران متحد و قوی تحت حاکمیت فارس، متحد عثمانلی و تحت هژمونی او خواهد بود. (حال آنکه یک ایران متحد و قوی تحت حاکمیت فارس، ماشهی اوروپا و غرب صلیبی و دشمن جانی ملت تورک ساکن در ایران، تورکیه و جهان تورکیک خواهد بود). اتحاد استراتژیک آتاتورک با رضا شاه و دولت تورکیه با دولت ایران، منطبق با این سیاست نادرست و غافلانه بود (در ادامهی مقاله).
٢- سیاستها با تاکید بر همگرایی و همبستهگی تورکی بین قاجاریان و عثمانلییان:
الف- سیاست حفظ دولتمداری سنتی تورک در کل ایران: تلاش برای حفظ سلطنت تورک قاجار و حاکمیت او بر کل ایران و جلوگیری از تاسیس یک دولت ایرانیک (فارس و یا لور و...). پیشنهاد آتاتورک به کومک نظامی به سلطان احمد شاه قاجار برای اعادهی سلطنتش منطبق با این شق است.
ب- سیاست ایجاد دولتمداری مودرن تورک در تورکایلی: تقویت سیاسی و نظامی عنصر تورک در منطقهی شمال غرب تورک ایران (تورکایلی) و تاسیس همزمان دو دولت تورک یکی در جنوب قفقاز و دیگری در تورکایلی. این سیاست در سالهای پایانی جنگ جهانی اول با ورود اوردوی اسلام - عثمانلی به ایران و نجات غرب و شمال غرب آن از اشغالگران انگلیسی و روسی و فرانسوی و متحدان مسیحی ارمنی و آسوری آنها منجر به تاسیس دولت تورک اتحاد در چهارم ژوئن ١٩١٨ به صدارت رهبر ملی تورک جمشید خان سوباتایلی افشار اورومی - مجدالسلطنه شد. دولت تورک اتحاد با عقبنشینی اوردوی عثمانلی به سبب اشغال شدن استانبول توسط متفقین، و جریان قوی مانقورتیسم ضد تورک در میان نخبهگان و سیاسیون تبریز (مشروطهطلبان، آزادیخواهان، دموکراتهای آزربایجان، آزادیستان، ...) سقوط کرد.
خبطهای سلطان احمد شاه قاجار به عنوان راس دولت:
سلطان احمد شاه قاجار در این ملاقات نه تنها با پیشنهاد دوراندیشانه و سخاوتمندانهی آتاتورک مخالفت میکند، بلکه از آن آشفته میشود. این واکنش نشان میدهد که وی از بعضی واقعیات میدانی، ملزومات قانونمداری، مفهوم کومک خارجی، ... درک درستی نداشته و بر عواقب سیاست انفعال و بی عملی خود واقف نبوده است.
سیاست انفعال و بی عملی: رضاخان در اسفند ١٩٢٠ با یک کودتای نظامی به اقتدار رسید. او بعد از کودتا عملیات قبضهی کامل قدرت و پایان دادن به سلطنت قاجار را آغاز کرد. سلطان احمد شاه در آوگوست ۱۹۲۳ برای رهایی از تهدیدات و اخاذیهای مصرانهی رضاخان وزیر جنگ، ایران را به مقصد فرانسه ترک کرد. یکی از دلائل این سفر، معالجهی بیماری سلطان احمد شاه بود. دلیل مهمتر آن بود که سلطان احمد شاه در مواجهه با پدیدهی رضاخان - سردار سپه، سیاست انفعال و بی عملی و دوری گزیدن از معرکه را به عنوان عمل خود برگزیده بود. او به قول خودش برای سلطنت ساخته نشده بود و تصمیم داشت تا پادشاه سمبولیک مشروطه باشد. به همین سبب نیز در حالیکه سیاسیون و صاحب منصبان قزاق مصرا از او میخواستند که کشور را ترک نکند، کشور را ترک کرد و با این عمل، میدان را تماما برای عملیات و اقدامات و دسیسههای رضاخان خالی گذارد. از طرف دیگر انگلستان در اوائل کار هنوز پروژهای اجرائی برای پایان دادن به سلطنت قاجار نداشت، بلکه مایل به ادامهی سلطنت سلطان احمد شاه قاجار در مقابل بعضی تعویض دادنهای او بود. انگلستان با خروج سلطان احمد شاه از کشور هم مخالف بود. خروج سلطان احمد شاه قاجار از کشور و سپس اقامت طولانی مدت او در اوروپا بریتانیا را برای استفاده از فرصت و پایان دادن به سلسلهی قاجاری تشجیع - وسوسه - مجبور ساخت. ترک کشور و سفر بیمورد به اوروپا، اقامت طولانی مدت در آنجا، رد توصیهی نظامیان وفادار به خود برای توقیف و نابود کردن رضاخان، رد طرح ولیعهد محمد حسن میرزا و سید حسن مدرس برای اعادهی سلطنتش، نهایتا رد پیشنهاد کومک نظامی آتاتورک اشتباهاتی مهلک بودند که احمد شاه یک به یک مرتکب همه شد.
درک مخدوش از قانونمداری: سلطان احمد شاه شخصیتی نجیب و فرهیخته، روحا و معنا دموکرات و آزاده، فردی مقید به قانون و پایبند به سوگند خود در وفاداری به قانون اساسی مشروطه بود. اما تفسیری نادرست از قانونمداری و حیطهی اختیارات قانونی پادشاه داشت. وی به دلائلی نامعلوم گمان میکرد که در ایران نظام دموکراسی در حد اعلاء کار میکند و تمام مقامات و نهادها و .... کاملا مقید به قانون هستند و انجام هیچ عمل غیر قانونی و غیر مشروع ممکن نیست (سلطان احمد شاه: سردارسپه با این تشبّثات واقداماتی نامشروع که میکند هیچ گاه نخواهد توانست تخت وتاج سلطنت را از قاجاریه برباید!). غافل از آنکه اساسا سردار سپه با یک کودتای غیر قانونی بر اقتدار سیاسی دست یافته بود و خود سلطان احمد شاه هم برای فرار از اخاذیهای نامشروع و تهدیدات و اقدامات و فشارهای غیر قانونی سردار سپه کشور را ترک کرده بود. سلطان احمد شاه همچنین ملتفت نبود که قانونگذار حق سلطان برای اعمال قوهی قهریه در مقابل بی قانونی را به رسمیت شناخته است. رضاخان فردی مستبد و قدرتطلب بود که خود را برتر از قانون و شاه میدانست و در خیانتی آشکار در هماهنگی با مراکز و دولتهای خارجی و با ابزارهای غیر قانونی و جنایتکارانه بر علیه دولت متبوع و فرماندهی خود شاه قاجار مشغول به دسیسهپردازیهای براندازانه بود. آشکار بود و آتاتورک هم بر آن وقوف داشت که اعادهی سلطنت سلطان احمد شاه بدون سرکوب نظامی دشمنی مانند رضاخان میسر نیست. در چنین شرایطی سوء تفسیر اختیارات قانونی و مشروع سلطان احمد شاه از طرف خودش در دو مورد حق استفادهی او از قوهی قهریه و حق او برای دریافت کومک سیاسی و نظامی از متحدان خارجی برای مقابله با رضاخان که سلطنت او و حیات دولت قاجار را تهدید میکرد، به معنی تسلیم حاکمیت و دولت و کشور و مردمان آن به دشمن بود. هر چند به نظر میرسد توسل به گفتمان غیر قانونی بودن دریافت کومک نظامی از آتاتورک، صرفا عذری برای اجتناب از درگیر شدن در مجادلهی قدرت با رضا خان بوده است. زیرا طبق اسناد و منابع متعددی، بسیار قبل از آن حتی قبل از ترک کشور، سلطان احمد شاه تصمیم به استعفا از سلطنت و تسلیم آن به محمدحسن میرزا ولیعهد گرفته بود.
اومید واهی به قدرشناسی مردم جاهل: هنگامی که سردار سپه با پشتوانهی قدرتهای خارجی و عناصر رنگارنگ ضد تورک از پارسیان هند و باستانگرایان و ازلیها و داشناکها و مانقورتیسم تبریزی و مانقورتیسم قفقازی و آزربایجانگرایانپان ایرانیست و .... گام به گام قوشون و قوهی مققنه و مجریه و دیگر نهادها و مواضع قدرت را تحت کونترول خود در میآورد، سلطان احمد شاه پس از منصوب کردن سردارسپه (رضاخان) به مقام رئیسالوزرایی (نخستوزیری)، تصمیم به ترک کشور گرفت. با این اومید سادهانگارانه که این انتصاب که گویا آرزوی سردار سپه بود باعث پیدا شدن آرامش خواهد شد و ملت هم در غیاب سلطان احمد شاه با مشاهده ی اقدامات غیر قانونی و نامشروع و استبداد و قدرتطلبی سردار سپه، به قدر و ارزش وی پی خواهد برد و خواهان بازگشتش خواهد شد. سلطان احمد شاه معتقد بود از آنجا که در قانون اساسی پادشاهی «موهبتی الهی» است، ملت نمیتواند این حق را از شاه بگیرد، چنانکه شاه نمیتواند حق مردم را زایل کند (سلطان احمد شاه: راه دیگرش هم آن بود که استعفای مشیرالدوله را بپذیرم و رضاخان را به آرزویش که رئیسالوزرایی بود برسانم تا شاید قدری آرامش پیدا شود و خودم از مملکت خارج شوم و از دور مواظب جریان اوضاع و پیچوخمهای سیاست خارجی و داخلی باشم و بگذارم ملت ایران خودش در کارها قضاوت کند، زیرا قانون اساسی مجلس شورای ملی را قاضی اعلی قرار داده است .... من یک وقت نگاه کردم دیدم در تهدید خودی و بیگانه هستم و به من گفتند ملّت به شما بدبین شده است و بعضی عقلا گفتند بروید از مملکت بیرون، در فرنگستان بنشینید بگذارید این شربت تلخی که به دست دشمنان ترکیب شده است، به حلق مردم ریخته شود آن وقت به فکر شما خواهند افتاد و قدر شما را خواهند دانست، من تنها و بدون پشتیبان بودم و گفتم حرف عقلا را بشنوم تا روزی که ملّت مرا بخواهد و پشتیبان من شود به مملکت خود برگردم).
اغلب قضاوت و استدلالهای فوق سلطان احمد شاه قاجار نادرست بودند:
-آرزوی
رضاخان رسیدن به مقام رئیس الوزرایی نبود، رسیدن به مقام سلطنت و شاهی بود. به همین
دلیل انتصاب رضاخان به رئیس الوزرایی نه تنها باعث آرامش او نشد، بلکه عطش و
حرص و عزم وی برای دستاندازی بر تخت سلطنت را افزود.
-قانون
اساسی حتی از طرف رهبران مشروطهطلب، چه برسد به رضا خان - سردار سپه، کاغذ پارهای
بیش نبود و هیچ کس به جز احمد شاه پایبندی به آن نداشت. انتظار سلطان احمد شاه به
پایبندی مشروطهطلبان و سردار سپه که ظهورشان بر اساس قانون ستیزی بود، به قانونمدار
بودن، به حقیقت یک توهم بود.
-تقلب
در انتخابات مجلس از دورهی دوم شروع شده بود و در دورهی سردار سپه به اوج خود
رسیده بود. مجلسی که قرار بود در بارهی عاقبت سلسلهی قاجاریه تصمیمگیری کند هم یک
مجلس فرمایشی سردار سپه بود و ربطی به تمثیل واقعی مردمان ایران و قضاوت عادلانه و
آزادانهی آنها نداشت.
-گمان
سلطان احمد شاه در بارهی بلوغ فرهنگی و سیاسی مردمان ایران و اینکه به زودی
قضاوت صحیح کرده و خواهان بازگشت او و سلطنتش خواهند شد، بریدهگی از واقعیتها
بود. حتی با فرض قضاوت عادلانهی مردم در مورد سلطان احمد شاه، ممکن نبود که این
قضاوت عادلانه – در شرایطی که استبداد کودتایی - نظامی سردارسپه حاکم بود و تقلب در
انتخابات یک قاعده- در مجلس انعکاس یابد. وانگاه به لحاظ فرهنگ سیاسی مردمان
ایران یکی از عقب ماندهترین مردمان در منطقه بودند و هستند. معلوم نیست چرا سلطان
احمد شاه به قضاوت عادلانه و آگاهانه و آزادانهی مردم ایران متکی بود. زیرا خودش
هم میدانست و بارها اعتراف کرده بود که در اثر تبلیغات منفی سردار سپه و جهالت
مردم، منفور آنها شده و مخصوصا بختیاریهای از قدیم آنگلوفیل که در منطقهی نفوذ
انگلستان قرار داشتند و بر دولت و کابینهی مشروطه مسلط شده بودند از او نفرت
دارند. همچنین تبریز مرکز آزربایجان که پایگاه دولت تورک قاجار بود اما علی رغم این
واقعیت و التفات و محبت سلاطین قاجاری بدان و تبدیل تبریز به دارالسلطنهی ولیعهد
توسط آنها، نخبهگان مانقورت تبریز در خیانتی تاریخی به ماشهی سیاستهای
امپریالیستی و صلیبی ضد تورک تبدیل شدند و از پشت به ملت تورک و دولت قاجار خنجر
زده پیشگام و علمدار ساقط کردن دولت قاجار و پایان دادن به حاکمیت تورک بر
ایران، و حامی و مبلغ درجه اول سلطنت رضاخان گشتند[7]....
-در ١٥ دسامبر ١٩٢٥ چند ماه پس از رد پیشنهاد کومک نظامی آتاتورک، سلطان احمد شاه با رأی مجلس شورای ملی از پادشاهی خلع و سلسلهی قاجاریه منقرض اعلام شد. وی در ١٩٢٩ در پاریس درگذشت. مردم ایران نه به فکر او افتاد و قدر او را دانست، و نه او را خواست و پشتیبان او شد....
درک نادرست از کومک خارجی: برکناری سردار سپه که توسط مراکز و دولتهای خارجی (بریتانیا، پارسیان هند، ماسونها، ....) بر اقتدار سیاسی چنگ انداخته بود، به دلیل حمایت فعالانه و همهجانبهی آنها و مردم ناآگاه و مخصوصا مانقورتهای تبریزی آزربایجانگرای باقیمانده از دوران مشروطیت-آزادیستان، کار آسانی نبود. بسیاری از روشنفکران نیز از روی کار آمدن «دیکتاتوری منوّر» رضا خان استقبال میکردند. در طرف مقابل، سلطان احمد شاه از حمایت افکار عمومی برخوردار نبود. او با ترک مملکت و اقامت طولانی در اوروپا، در عرصهی روابط عمومی نبرد با رضاخان را – که به راحتی افکار عمومی را در غیاب سلطان احمد شاه بر علیه او شکل میداد (با تبلیغات بیعلاقهگی او به سرنوشت ایران، عیش و نوش در اوروپا، ...) - باخته بود. امكانات نظامی و مالی سلطان احمد شاه دور از میدان جنگ هم، با دست انداختن رضا خان بر یک به یک آنها روز به روز تحلیل میرفت. بنابراین غیر ممکن بود که سلطان احمد شاه با امکانات داخلی فوق العاده محدود خود، آن هم از خارج بتواند موازنهی قدرت را در مقابل رضا خان که خود را بالاتر از قانون میدید و رقبا و مخالفان خود را به قوهی قهریه و بازداشتهای خود سرانه و تبعید و قتلهای غیر قانونی حذف فیزیکی و سربه نیست میکرد به نفع خود تغییر دهد. سلطان احمد شاه از این شرایط و اوضاع نامساعد آگاه و به خوبی ملتفت بود که بدون کومک نظامی متحد خارجی امکان دور ساختن رضاخان از حاکمیت و اعادهی سلطنت خود را ندارد.
استفاده از کومک خارجی داخل در حقوق قانونی و در دائرهی اختیارات مشروع پادشاه بود، و وی قبلا هم از آن استفاده کرده بود (نگاه کنید به مسالهی آزادسازی تهران توسط علی احسان پاشا در ادامهی این مقاله). در چنین شرایطی قبول پیشنهاد بسیار فداکارانه و صمیمی کومک نظامی آتاتورک به مراتب ضروریتر و فوق العاده معقول بود. با اینهمه سلطان احمد شاه در یک رفتار حیرتانگیز و تفسیر عجیب و غریب، کومک تنها متحد خود برای سرکوب عامل به واقع خارجی (پروژهی رضاخان) و اعادهی سلطنت قانونی و مشروع خود را به صورت اتکا به سیاست خارجی و تجاوز از حقوق قانونی و دست به آنتریگ و دسیسه زدن و .... ارزیابی کرد. (سلطان احمد شاه: میبایستی من از حدود قانونی تجاوز نمایم و من هم دست به آنتریگ و دسیسه ببرم و من هم به یک سیاست خارجی دیگری تکیه نمایم که البته در صورتی هم که یقین به موفقیت میداشتم برای من پسندیده نبود و خود را نزد تاریخ و نزد ملت و نزد وجدان خود شرمنده مییافتم).
یکی از دلائل اجتناب سلطان احمد شاه برای رد پیشنهاد کومک نظامی آتاتورک برای اعادهی سلطنتش، خاطرهی تلخ حمایت روسیهی تزاری از پدرش محمدعلی شاه بود. حال آنکه در آن ماجرا سیاست محمدعلی شاه در استفاده از کومک متحد خارجی برای مقابله با حرکت انگلیسی و تروریستی - آشوبطلبانه - قانونستیز - خشونتآمیز - براندازانهی مشروطیت اشتباه و غیر قانونی نبود. اشتباه محمدعلی شاه، متحد خارجیای بود که وی انتخاب کرد. او به جای روسیهی تزاری، میباید به اتحاد نظامی با امپراتوری عثمانلی روی میآورد (البته مسئول اصلی در عدم عقد پیمان اتحاد نظامی بین دولتین قاجار و عثمانلی مظفرالدین شاه است که علی رغم آنکه به سبب نزدیکی فوق العاده بین دولتین قاجار و عثمانلی تحت حاکمیت او و سلطان عبدالحمید، میتوانست و شرایط بسیار مساعدی برای آن مهیا بود به آن اقدام نکرد). استدلال سلطان احمد شاه قاجار مبنی بر اینکه در صورت استفاده از کومک خارجی نزد تاریخ و نزد ملت شرمنده میشد هم ضعیف است. زیرا نه استفاده از کومک خارجی، بلکه عدم استفاده از کومک خارجی یعنی آتاتورک باعث ساقط شدن سلسلهی قاجار، خاتمه یافتن حاکمیت تورک بر ایران، تاسیس دیکتاتوری رضاشاه، آغاز سیاست نسلکشی زبانی و ملی تورک در ایران و .... شد، پدیدههایی که مسبب مستقیم و یا غیر مستقیم آنها را نزد تاریخ و نزد ملت حقیقتا شرمنده ساخته است.
تاریخ معاصر کومکهای خارجی در مجادلات مشروع را عموما به نیکی یاد میکند. مانند به پیروزی رسیدن دموکراسی و استقلال آمریکا در اثر کومکهای نظامی فرانسه که سلطان احمد شاه کاملا با آن آشنا بود و میتوانست آن را اولگوی خود در مناسبات با جمهوری تورکیه - و دریافت کومک نظامی از آتاتورک قرار دهد. (فرانسه در سالهای جنگ استقلال آمریکا به کومکهای مخفیانه و علنی همهجانبهی نظامی، اعم از تجهیزات و سلاح و یونیفورم و مهمتر از همه سپاه و کشتی و حمایت نیروی دریایی و میلیاردها لیور کومک مالی پرداخت. حتی مستقیما به جنگ با ارتش و نیروی دریایی بریتانیا در آمریکا وارد شد). و یا تاسیس جمهوری مردم آزربایجان در قفقاز و تاسیس دولت تورک اتحاد در تورکایلی به صدارت جمشیدخان سوباتایلی افشار اورومی - مجدالسلطنه در سالهای جنگ جهانی اول با کومک و مداخلهی نظامی اوردوی اسلام-عثمانلی که تاریخ از شخصیتهای دخیل در آنها به عنوان قهرمان ملی یاد میکند (بعدالتحریر: و آزادسازی قاراباغ آزربایجان با کومکهای نظامی تورکیه و اسرائیل در جنگ ٤٤ روزه، ....). نهایتا آنکه آتاتورک – که در آن اوان از جنگ استقلال تورکیه بر علیه دولتهای استعماری اوروپایی فائق آمده بود، جنگی صد در صد مشروع که دوست و دشمن معترف به حقانیت آن بودند و آن را تقدیر میکردند - غیر ممکن است به سلطان احمد شاه پیشنهاد یک کومک نظامی غیر مشروع و فاقد حقانیت که در آینده باعث شرمندهگی او در نزد تاریخ و مردم شود را بدهد.
خبطهای سلطان احمد شاه قاجار در بستر تاریخ تورک، تورکستیزی اوروپای صلیبی و کشمکش تورک - فارس:
سلطان احمد شاه توسط دولتمردان و مربیان مشروطهطلب تربیت شده بود و در نتیجهی این تربیت، علی رغم داشتن شعور قومی تورک و عثمانلی دوست بودن، و بر خلاف مخصوصا سه سلطان نخستین قاجار آغا محمدخان، فتحعلی شاه و محمدشاه غازی، بر بخش مهمی از تاریخ تورک، فلسفه و سنن دولتمداری تورک، مشروعیت تورکی ، کشمکش تورک - فارس در ایران، و ارتباط این همه با تاسیس سلسلهی قاجار، ظهور جنبش مشروطیت انگلیسی، برآمدن رضاخان و تلاش برای پایان دادن به سلطنت خود وقوف نداشت.
ناآگاهی بر مفهوم مشروعیت تورکی: قانون اساسی مشروطه سلطنت را موهبتی الهی نامیده بود. در حالیکه در تاریخ تورک ایران، سلاطین تورک و موغول سلطنت بر ایران را موهبتی الهی که صرفا به سلاطین تورک و موغول اعطا شده میدانستند. این همان مفهوم «مشروعیت تورکی» است که سلاطین تورک شامل نادرشاه موسس سلسلهی افشار و آغا محمدخان موسس سلسلهی قاجاریه مشروعیت حاکمیت خود را از آن اخذ میکردند. بر عکس جنبش مشروطیت انگلیسی و زائیدهی آن پدیدهی رضا خان به مشروعیت ایرانی - پارسی - آریایی معتقد بودند و به همین دلیل هم ساقط کردن سلسله ی قاجار را که تورک و غیر ایرانی - غیر پارسی - غیر آریایی بود، ضروری میدانستند.
غفلت از پروژهی گستردهتر صلیبی - اوروپایی برای پایان دادن حاکمیت تورک بر منطقه: به قدرت رساندن رضا خان و خلع سلطان احمد شاه قاجار از سلطنت جزئی از یک پروژهی گستردهتر صلیبی - اوروپایی برای پایان دادن پایان دادن به حاکمیت تورک بر ایران و آوراسیا (خاورمیانه، قفقاز، آسیای صغیر، بالکان، آسیای میانه، شبهبقارهی هند) بود. مقابله با آن هم میبایست با اتحاد و همبستهگی و همکاری و همیاری علنی و مخفیانهی تمام دولتها و نیروهای نظامی تورک موجود وقت و در راس آنها امپراتوری عثمانلی انجام میگرفت.
عدم درک معنی شعار یک ملت - یک دولت: شعار یک ملت – یک دولت به معنی یگانهگی هویتی و فرهنگی و ملی و اتحاد سیاسی تورکهای اوغوز غربی در منطقه (بالکان، آسیای صغیر، قفقاز، خاورمیانه) است. این شعار در زمان سلطان احمد گؤده بهالحاق عملی قلمروی آغقویونلو (ممالک عجم و کشور ایران) به عثمانلی منجر[8]، در زمان نادرشاه افشار به صورت تقاضای او برای الحاق رسمی دولت تورک افشاری - ایران به امپراتوری عثمانلی و تحت الحمایهی آن دولت شدن مطرح [9] و در دورهی مظفرالدین شاه به صورت نزدیکی و اخوت بی سابقهی دولتین قاجار و عثمانلی جلوهگر شده بود. یگانهگی قاجار-عثمانلی با توجه به اصلیت عثمانلی - آناتولییایی - شامی ایل قاجار، مبانی اتنیکی و تباری بسیار واقعیتری داشت. در نتیجهی عمل به این شعار بود که احرار و مجاهدین عثمانلی در سالهای اشغال شمال ایران قاجاری توسط اوردوی روسیهی تزاری به دوران مشروطیت برای کومک به مردم تورک به تورکایلی سرازیر شدند؛ علی رغم وجود یک توافقنامهی رسمی اتحاد استراتژیک نظامی بین دولتین قاجار و عثمانلی، اوردوی نجاتبخش عثمانلی در سالهای جنگ جهانی اول وارد ایران و تورکایلی شد و ملت تورک را از قتل عامها و کشتارهای انجام شده توسط تروریستها و اشقیاء ارمنی و آسوری و حامیان روسی و انگلیسی و فرانسوی آنها نجات داد.... در آن زمان کسی شامل سلطان احمد شاه این کومکهای نظامی عثمانلییان را به صورت «اجنبی» توصیف نکرده بود، بلکه بر عکس از آنها با شعف و ممنونیت استقبال و تقدیر کرده بودند. پیشنهاد کومک نظامی آتاتورک برای اعادهی سلطنت سلطان احمد شاه قاجار هم در انطباق با روح شعار یک ملت-یک دولت بود و می توانست در صورت قبول سلطان احمد شاه به اعاده ی سلطنت او و ابقای سلسله ی قاجار منجر شود. چنانچه هفت سال قبل از آن در ١٩١٨ قبول کومک و مداخلهی نظامی عثمانلی توسط تورکان قفقاز، به موجب شعار یک ملت - دولت، به تاسیس جمهوری مردم آزربایجان در قفقاز و دولت تورک اتحاد به صدارت جمشیدخان سوباتایلی افشار اورومی در تورکایلی منجر شده بود. بر عکس، عدم پایبندی به شعار یک ملت - دولت و عدم عمل به مقتضیات آن از طرف سلطان احمد شاه قاجار در سال ١٩٢٥، نه تنها به خلع خود او، بلکه به ساقط شدن سلسلهی قاجار و خاتمه یافتن حاکمیت تورک بر ایران منجر شد.
غفلت از کشمکش تاریخی تورک - تاجیک (فارس): «کشمکش تورک و تاجیک (فارس بعدی)»، در گذشتهی دور به شکل «جنگ توران و ایران»، در دورهی صفویه به شکل «جدال قیزیلباش و تاجیک»، در اوائل دورهی قاجاری در شکل «کشمکش آزربایجانی و عراقی» و با ظهور مشروطیت در فورم «اختلاف تورک و فارس» همواره در طول تاریخ وجود داشته است. تاسیس دولت تورک قاجار توسط آغامحمدخان قاجار، حاصل کشمکش تورک و تاجیک بود. در آن زمان روسیهی تزاری و بریتانیا تصمیم به تاسیس دولتی ایرانیک در ایران گرفته بودند. اما آغامحمدخان قاجار با تاسیس دولت تورک قاجاری به چیرهدستی طرح ضد تورک این دو دولت استعمارگر را عقیم ساخت. جنبش مشروطیت انگلیسی و در ادامهی آن تلاش برای پایان دادن به سلطنت سلطان احمد شاه قاجار و سلسلهی قاجار هم محصول و مرحلههایی از کشمکش تاریخی تورک - تاجیک (فارس) بودند. این بستر تاریخی، مسالهای بود که سلطان احمد شاه بالکل از آن غفلت کرده بود. عدم تلاش سلطان احمد شاه قاجار برای اعادهی سلطنت خود و حفظ سلسلهی قاجار، یک پیروزی بزرگ برای عنصر فارس در کشمکش تورک - فارس و شکستی تاریخی برای ملت تورک در این کشمکش بود.
غفلت از تهلکهی نسلکشی ملی تورک در ایران در صورت عدم مقابله با رضاخان: حرکت مشروطه که یک جنبش - رستاخیز ملی فارسی بود علنا هدف پایان دادن به حاکمیت تورک بر ایران را دنبال میکرد. زیرا به نظر تئوریسینهای مشروطیت، تورکها «بیگانه» و در نتیجه فاقد مشروعیت برای حاکمیت بر ایران بودند و میباید از حاکمیت به کنار رانده شوند. ادعای بیگانه بودن تورکها همچنین توسط حرکت مشروطیت به عنوان توجیهی برای نشان دادن بی جایگاهی تورکها در جامعهی ایران و لزوم فارسسازی آنها بکار میرفت. سردار سپه نیز از همان روز اول کودتا در ١٩٢٣، گفتمان حرکت مشروطیت مبنی بر بیگانهانگاری و بیگانهنمایی تورکها را با تعمیم و تعمیق تبدیل به سیاست دولتی کرده بود. در آن دوره برای هر ناظری کاملا آشکار بود که ماجرا، صرفا پایان دادن به حاکمیت احمد شاه قاجار نیست. بلکه وجهی بسیار گستردهتر دارد، زمینهسازی برای تورکزدائی از ایران است و به سرعت به طرف سیاست راهبردی و همهجانبه و دولتی نسلکشی زبانی و ملی تورک در ایران در حرکت است. در نشریات و مقالات و کتب و گزارشات متعدد عثمانلی و اوروپایی وقت پیشبینی و گفته میشد که ناسیونالیسم فارسی - ایرانی تهاجمی و ضد تورک بر آمده در دروهی مشروطیت و کودتای سردار سپه در صورت قبضهی کامل دولت مرکزی، اقدام به نسلکشی تورکان ساکن در ایران خواهد کرد[10]. در چنین شرایطی اصرار سلطان احمد شاه قاجار به محدود کردن ماجرا صرفا به رقابت رضا خان با خود و نادیده گرفتن و بی اعتنایی به خطر و تهدید تورکستیزی دولتی و سیاست نسلکشی تورک که همه قدرتگیری آن را در ایران به عینه شاهد بودند غیر قابل درک است. غفلت سلطان احمد شاه از این خطر و تهدید وبی عملی و انفعال و عدم مقابلهی تهاجمی و پیشگیرانهی او با آن، علاوه بر پایان دادن به حاکمیت تورک بر ایران، منجر به به قدرت رسیدن رژیم نژادپرست و ضد تورک رضاشاه و آغاز سیاست نسلکشی زبانی و ملی تورک در ایران شد که تا به امروز ادامه دارد.
سابقهی سلطان احمد شاه در رد طرحها برای حفظ حاکمیت مشروع و قانونی خود و نجات سلسلهی قاجار
پیشنهاد آتاتورک تنها نمونه از طرحها برای اعادهی سلطنت سلطان احمد شاه نیست که وی با آن مخالفت کرده است. سلطان احمد شاه قبلا هم با چندین طرح دیگر برای نجات پایتخت و سلطنت خود، به بهانههای مختلف (دوری از اقدامات فراقانونی و خشونتآمیز و خونریزی، تاثیر منفی بر افکار عمومی و بدنام و منفور ملت شدن، قبیح شمردن کومک خارجی، شرمندهگی نزد تاریخ، ....) مخالفت کرده بود:
جلوگیری سلطان احمد شاه قاجار از عملیات آزادسازی تهران از مشروطهطلبان انگلیسی: در سال ١٩١٦ در بحبوبهی جنگ جهانی اول، سلطان احمد شاه قاجار حامی عملیات اوردوی عثمانلی بر علیه انگلستان و روسیه و متحدان مسیحی آنها در ایران بود، از کانالهای رسمی و محرمانه با مقامات نظامی و دیپلوماتیک عثمانلی ارتباط و استشاره داشت و تمام اقدامات و تدابیر و عملیات دیپلوماتیک و سیاسی و نظامی عثمانلی در ایران در توافق و هماهنگی با وی انجام میگرفت. توده و قاطبهی مردمان ایران (اعم از تورک و غیر تورک) هم هواخواه سلطان احمد شاه و اوردوی عثمانلی بودند و در مساجد و جامعها برای سلامتی سلطان احمد شاه و پیروزی اوردوی اسلام - عثمانلی دعا میکردند. هواخواهی سلطان احمد شاه و طرفداری شدید مردم از اوردوی عثمانلی، همچنین اخبار پیشروی اوردوی عثمانلی به سوی تهران، باعث وحشت دولت فارسگرای مشروطهی ایران و دشمنان عثمانلی یعنی انگلستان و روسیه شد. به همین سبب سپهسالار پس از مشورت با سفارتخانههای انگلستان و روسیه و متابعت از صلاحدید آنها، تصمیم به انتقال پایتخت و احمد شاه از تهران که شهری در مرز تورکایلی - فارسستان بود به مازندران و اعلان جنگ به عثمانلی گرفت و این تصمیم خود را سه بار به سلطان احمد شاه قاجار ابلاغ کرد. اما سلطان احمد شاه هر سه بار با قاطعیت با آن مخالفت نمود. در نتیجه دولت مشروطه، انگلستان و روسیه تصمیم گرفتند که پس از آغاز حرکت اوردوی عثمانلی از همدان به سوی تهران، سلطان احمد شاه را دزدیده و پایتخت را به زور به مازندران منتقل کنند. در این استقامت برای ربودن سلطان احمد شاه و مقابله با اوردوی نجاتبخش عثمانلی، هزار سرباز و دوازده هزار قزاق و ٥٠ افسر روسی به فرماندهی وادیولئوسکی در شمال تهران جلب شد. سلطان احمد شاه با فرستادن شخصی از سلسلهی قاجاری و دیگر رجال دولتی هواخواه عثمانلی از مقامات سیاسی و نظامی عثمانلی تقاضا کرد که برای ندادن بهانه به دست روسیه و انگلستان برای ایجاد هرج و مرج و تجاوز و اشغال بیشتر، اوردوی عثمانلی از فتح تهران صرفنظر کرده و در حوالی قزوین - قوم توقف نماید. مقامات سیاسی و نظامی عثمانلی با خواست و توصیهی سلطان احمد شاه و رجال تورکوفیل موافقت کردند و از فتح تهران منصرف شدند[11]. تاریخ نشان داد که خواست و توصیهی احمد شاه برای عدم آزادسازیی تهران با ابقاء حکومت مشروطهی انگلیسی ضد تورک در تهران، در کوتاهمدت – ٧ سال بعد به کودتای سردار سپه و ٢ سال بعد از آن - به سقوط دولت تورک قاجاری منجر شد. حال آنکه اگر تهران در سال ١٩١٦ توسط اوردوی عثمانلی از اشغال مشروطهطلبان انگلیسی آزاد میشد، به احتمال بسیار کودتای سردار سپه در سال ١٩٢٠ به وقوع نمیپیوست، و دولت تورک قاجار در سا ١٩٢٥ سقوط نمیکرد، در صورت سقوط هم اقلا تمام شمال غرب تورک ایران به شمول تهران، بخشی از قلمروی حاکمیت تورک تاسیس شده در سال ١٩١٨ – دولت تورک اتحاد به رهبری جمشیدخان سوباتایلی افشار اورومی – مجدالسلطنه باقی میماند....
رد پیشنهاد صاحب منصبان قزاق برای اقدام نظامی بر علیه رضاخان کودتاگر، توقیف و تبعید او: پس از کودتای غیر قانونی سردار سپه و دیگر اقدامات غیر قانونی او برای غضب حاکمیت و اقتدار سیاسی، بسیاری از صاحب منصبان قزاقخانه که وفادار به سلطان احمد شاه و دولت قاجار بودند، به وی توصیههایی مبنی بر مقابلهی قاطع با سردار سپه، توقیف و تبعید و حتی اعدام او به جرم کودتا و خیانت نمودند. اما سلطان احمد شاه این پیشنهاد کارشناسانه را رد کرد. خود وی در این باره میگوید: «سلطان احمد شاه: راجع به توقیف و تبعید و حتی کشتن این شخص [سردار سپه] مکرر از طرف افسران خود قزاقخانه به من پیشنهاد شده و اشخاص قابلی حاضر بودند به گفتهی خودشان ... شاهدوستی به خرج داده در همان عمارت گلستان کار او را خاتمه بدهند. …. توقیف و تبعید و نابودی رضاخان حتماً یک پیراهن عثمان دیگر بر ضد من به وجود میآورد و چیزی نمیگذشت که من میشدم ناصرالدین شاه منفور و او میشد امیر کبیر محبوب! «خاطرات رحیمزادۀ صفوی؛ اسرار سقوط احمد شاه»، ص ۴۶-۴۸. حال آنکه کودتای سردار سپه آن هم با حمایت یک دولت خارجی، عملی غیر قانونی و خائنانه بود و سلطان احمد شاه به عنوان پادشاه ممکلت حق و وظیفه داشت به سرعت و با قاطعیت تمام سردار سپه را به جرم خیانت سرکوب و مجازات کند.
رد طرح ولیعهد محمدحسن میرزا و سید حسن مدرس برای کنار زدن رضاخان توسط قوای ایلات و عشایر و اعادهی سلطنت سلطان احمد شاه: نمونهی دیگر از اولگوی رد طرحها برای اعادهی سلطنت قانونی خود، مخالفت سلطان احمد شاه با طرح ولیعهد محمد حسن میرزا و سید حسن مدرس برای تسلیح عشایر و ایلات و قیام آنها به اسم شاه بر علیه سردار سپه و همزمان مراجعت سلطان احمد شاه از فرنگستان از طریق عراق عثمانلی به ایران بود. سلطان احمد شاه با این طرح هم مخالفت کرد: «اقلیتی در مجلس پنجم گرد سید حسن مدرس و محمد حسن میرزا، برادر احمد شاه و ولیعهد سلطان احمد شاه، جمع شده بودند که میکوشیدند جلوی تغییر سلطنت را بگیرند و سردار سپه را از قدرت کنار زنند. طرح این بود که احمد شاه را راضی کنند از طریق عراق به ایران بازگردد، سپس عشایر و ایلات را مسلح کنند و با قیام آنها به اسم شاه، سردار سپه را وادار به کنارهگیری کنند. آنها فرد معتمدی به نام رحیمزادهی صفوی که روزنامهنگاری چیرهدست بود را در سپتامبر ١٩٢٤ روانهی اوروپا کردند تا طرح را با سلطان احمد شاه در میان بگذارد. رحیمزاده به نیس رسید و چندین بار شرفیاب شد ...».
چرخش صد و هشتاد درجهای آتاتورک
در گزارش گفته میشود به پیشبینی آتاتورک، در صورت عدم مراجعت عاجل سلطان احمد شاه به ایران و اعادهی تاج و تخت خود، «کار خراب و باعث زحمت زیاد» خواهد شد. منظور آتاتورک از «خراب شدن کار» ساقط شدن سلطان احمد شاه قاجار و سلسلهی قاجاری است. اشارهی او به «زحمت زیاد» تورکستیزی موجود سردار سپه و در صورت سقوط قاجاریان و تسلط کامل ناسیونالیستهای فارس بر حاکمیت، تبدیل دولت ایران به پایگاه دشمنی با تورکیه و جهان تورکیک است. هر دو پیشبینی آتاتورک صحیح و دقیق بودند. سردار سپه از روزهای اول بعد از کودتای سال ١٩٢٠ در راستای برآوردن خواستها و آرمانهای حرکت ضد تورک مشروطیت انگلیسی، سیاست تورکستیزی و تورکزدائی از ایران و فارسسازی ملت تورک ساکن در این کشور را آغاز کرده بود که در موارد بسیار با اعتراض مقامات وقت عثمانلی از جمله شهبندریهای این دولت در اورمیه هم مواجه شده بود.
آتاتورک بر همهی این مسائل وقوف داشت. با اینهمه پس از رد پیشنهاد کومک نظامیاش به سلطان احمد شاه برای اعادهی تاج و تخت او، آتاتورک در چرخشی صد و هشتاد درجهای سیاستهای جاافتاده و راهبردی عثمانلی مبنی بر تقویت عنصر تورک در ایران، حفظ حاکمیت تورک بر کل آن و یا تاسیس دولتی تورک در تورکایلی - شمال غرب تورک ایران را ترک کرد، به حمایت از تورکان ساکن در ایران پایان داد، به حمایت از رضا خان و سلسلهی جدید پهلوی که سیاست تورکستیزی دوران مشروطه را به یک سیاست همهجانبهی رسمی –دولتی نسلکشی ملی تورک در ایران ارتقاء داده بود آغاز کرد. آتاتورک به این هم اکتفا ننمود و ده سال پس از آغاز نسلکشی تورک در ایران توسط رضا شاه، وی را به آنکارا دعوت نمود و در استقبالی باشکوه از وی، اتحاد بین دولت جمهوری تورکیه و دولت ایران تحت حاکمیت ناسیونالیسم افراطی فارس را به اتحادی استراتژیک تبدیل نمود. از آن به بعد ایران هم در تورکیه رسما به عنوان کشوری فارس و دارای ملت واحد ایران و ادبیات واحد ایران و .... تقدیم شد. وضعیتی که تا امروز ادامه دارد. جلب حمایت آتاتورک توسط رضا شاه و تاسیس اتحاد استراتژیک بین دولت ایران تحت کونترول عنصر قومی فارس و جمهوری تورکیه، یک پیروزی مرحلهای عظیم دیگر برای عنصر فارس در کشمکش تاریخی تورک - فارس؛ و اساسیترین ضربهای است که ملت تورک ساکن در ایران در قرن بیستم - پس از دو ضربهی انقلاب مشروطیت و ساقط شدن سلسلهی قاجار - با آن مواجه شده است.
این سند، به درجهی معینی دلیل اصلی آتاتورک برای ترک سیاست حمایت از سلسلهی قاجاری را روشن میکند: رد پیشنهاد کومک نظامی تورکیه توسط سلطان احمد شاه قاجار و اقناع شدن آتاتورک به عدم وجود ارادهی قاطع سلطان احمد شاه قاجار برای ایستادهگی در برابر رضاخان و اعادهی سلطنت خود (در اینجا باید از اقدامات ملکه جهان مادر سلطان احمد شاه در سالهای ١٩٢٥-١٩٢٦و ولیعهد محمد حسن میرزا در سالهای اقامت احمد شاه در اوروپا تا زمان مرگش در سال ١٩٤٣ یاد کرد که بر خلاف سلطان احمد شاه، در حد خود برای اعادهی سلطنت قاجار تلاش نمودند). با اینهمه این سوال هنوز محتاج جواب دادن است: چرا آتاتورک اقدام به ایجاد اتفاق استراتژیک با رژیمی کرد که سیاست نسلکشی ملی ملت تورک ساکن در ایران را تعقیب میکرد، دولت ایران را به پایگاهی بر علیه جهان تورکیک و متفق انگلستان و فرانسه و ارمنستان و .... همه با ذهنیت صلیبی در آورده بود و سدی در میان غرب (تورکیه - جمهوری آزربایجان) و شرق (آسیای میانه و تورکستان) جهان تورکیک ایجاد کرده بود؟ در حالیکه منافع جمهوری تورکیه ایجاب میکرد و میکند که در مورد کشمکش تورک-فارس در داخل ایران موضع بی طرفی اتخاذ کند، و هر گونه نزدیکی به دولت ایران را - اتحاد استراتژیک به کناری - اولا منوط به رعایت حقوق ملل تورکیک ساکن در این کشور و حفظ میراث مدنی و تاریخی تورک موجود در ایران، و دوما مشروط به دست کشیدن دولت ایران از سیاستها و توطئههای ضد تورک منطقهایاش (حمایت از ارمنستان و یونانستان و پکک و ...) کند.
خارج شدن ایران و قفقاز از حوزهی نفوذ تورکیه در دورهی آتاتورک
یکی از عوارض جنبی رد پیشنهاد کومک نظامی آتاتورک برای اعادهی سلطنت سلطان احمد شاه قاجار توسط او و متعاقب آن اتخاذ سیاست فاجعهبار حمایت تورکیهی کمالیست از رضا شاه و عنصر فارس، خارج شدن ایران از حوزهی نفوذ تورکیه است. پس از این ملاقات، آتاتورک در چرخشی صد و هشتاد درجهای به سیاست جاافتادهی امپراتوری عثمانلی و جمعیت اتحاد و ترقی مبنی بر حمایت و دفاع از حقوق ملی تورکان ساکن در ایران پایان داد، مسالهی حقوق ملی تورکان ساکن در ایران را که تا آن زمان عاملی تعیین کننده و خط قرمز در روابط بین عثمانلی - ایران بعد از مشروطه بود بالکل از معادلات سیاسی تورکیه حذف کرد، ایران و مخصوصا تورکایلی را که از زمان قاراقویونلوها - آغ قویونلوها اقلا به مدت پنج قرن امتداد و جزئی از حوزهی فرهنگی و تمدنی و سیاسی تورکان آناتولی و به تعبیر دیپلوماسی «حیات خلوت» و یا «خارج نزدیک» عثمانلی شمرده میشد بالکل ترک نموده به فارسها، انگلیسها و روسها تسلیم نمود. این تغییر بزرگ ژئواستراتژیک در عین حال به منزلهی چک سفیدی بود که آتاتورک - کمالیسم به رژیم رضا شاه و دولتهای بعدی ایران، برای اجرای سیاست نسلکشی ملی تورک در ایران با خاطر آسوده داد. در نتیجهی این تغییر، در حالی که در سالهای جنگ جهانی اول دولت تورک اتحاد به صدارت جمشیدخان سوباتایلی افشار اورومی - مجدالسلطنه یک رهبر ملیگرای تورک با حمایت عثمانلی در تورکایلی ایجاد شده بود، ایران صحنه ی جولان بریتانیا و روسیه شد. در سال ١٩٢٥ دولت ضد تورک پهلوی به کومک انگلستان و آزربایجانگرایان پانایرانیست، و در سالهای جنگ جهانی دوم حکومت ملی آزربایجان توسط روسیهی شوروی در آزربایجان تاسیس شد. (تورکیه اخیرا با سقوط اتحاد جماهیر شوروی و جنگ ٤٤ روزهی قاراباغ دوباره به قفقاز بازگشته و خارج نزدیک بودن قفقاز برای تورکیه در سطح بازیگران جهانی هم پذیرفته شده است. اما هنوز بازگشت تورکیه به تورکایلی تحقق نیافته است. تا زمانی که تورکیه به تورکایلی بازنگشته، مسالهی نسلکشی ملی و زبانی تورک در ایران و نابود ساختن میراث تاریخی و مدنی تورک در این کشور توسط دولت ایران را مسالهی خود ندانسته، و در آن طرف و مداخل نشده است، کوچکترین بهبودی در وضعیت حقوق ملی و انسانی ملت تورک ساکن در ایران حاصل نخواهد شد)....
[1] انوشیروان سپهبدی آذر (بنا به سایت قاجارها سپهبدی قاجار) (١٨٨٨ تهران - ١٩٨١ تهران). شخصی که توفیق
رشدی بیگ آراس خاطرهی مذکور را در سال ١٩٤٢ به او روایت کرده، سیاستمدار و دولتمرد
تورک، دیپلومات ارشد و وزیر امور خارجهی پهلوی. او در سال ١٩٠٧ به استخدام وزارت
امور خارجهی دولت قاجار درآمد. چندی معاون ادارهی عثمانلی بود تا به نایب دومی
ژنرال قونسول (سرکونسول) تفلیس منصوب شد. از سال ١٩٠٩ به مدت چهار سال سمت
وزیر مختار دولت قاجار در برن و نمایندهگی در جامعهی ملل را عهدهدار بود. در
دوران وزارت امورخارجهی او ایران با امضای منشور ملل متحد در کونفرانس سان
فرانسیسکو از پایهگذاران سازمان ملل شد. در ١٩٣٣ به وزیر مختاری دولت
پهلوی در ایتالیا، از سال ١٩٣٦ به مدت دو سال سفیر کبیر در
اتحاد جماهیر شوروی شد و از ١٩٤٠ به مدت چهار سال سمت سفیر کبیری
در تورکیه را دارا بود.
[2]
From the memoirs of my Father Anoshiravan Sepahbody Qajar, An important
document on Ahmad Shah's patriotism
https://web.archive.org/web/20140221014429/http://users.sedona.net/~sepa/ataturk1.html
https://web.archive.org/web/20160903113824/http://users.sedona.net/~sepa/ataturk2.html
[3]
Soltan Ahmad Shah and the Coup of 1925-26
https://web.archive.org/web/20110605001123/http://www.qajarpages.org/qajcoup1925.html
[4] Corps
D'armée – اصطلاحی فرانسوی به معنی یک
سپاه ارتش مرکب از ٢ تا ٥ واحد، جمعا دارای ٤٠٠٠٠ تا ٨٠٠٠٠ نفر
[5] Ahmet Tevfik Rüştü Aras
https://tr.wikipedia.org/wiki/Tevfik_R%C3%BC%C5%9Ft%C3%BC_Aras
[6] ارفع الدوله دانش و عبدالصمد خان ممتازالسلطنه که در این
ملاقات تاریخی حضور داشتند از کسانی هستند که بدون داشتن نسبت با سلاطین و ملکههای
قاجاری عنوان پرنس (شاهزاده) را دریافت کردهاند. دیگر کسان در این وضعیت: پرنس
ملکم خان ناظمالدوله، پرنس محمدعلی خان علاءالسلطنه، پرنس مهدی خان علاءالسلطنه،
و پرنس اسحاق خان مفخمالدوله
[7] تبریز مرکز جنبش ملیتگرایی ایرانی بوده است
[8] مکتوب تورکی سلطان احمد بیگ آغقویونلو: نوهی سلطان مَحْمَدْ
فاتح، و پادشاهعثمانلیی تورکایلی و ایران
[9] تقاضای نادرشاهبرای الحاق رسمی دولت تورک افشاری-ایران بهامپراتوری
عثمانی و تحت الحمایهی آن دولت شدن
[10] به عنوان نمونه یک گزارش رسمی که در خلال جنگ جهانی اول به تاریخ
اوکتوبر ١٩١٧ از طرف ادارهی استخبارات (جاسوسی)، دفتر اطلاعات (خبررسانی) بریتانیا
تهیه شده به دقت پیشبینی میکند در صورت به قدرت رسیدن ناسیونالیسم ایرانی-فارس
که ایدئولوژی جنبش مشروطه بود، دولت ایران یک سیاست شوونیسم داخلی و فارسسازی
تورکزبانهای ایران را اتخاذ خواهد کرد.
«تبریز
مرکز جنبش ملیتگرایی ایرانی بوده است»
[11] طرفداری سلطان احمد شاه قاجار و مردم از اوردوی عثمانلی، اعلان جنگ
دولت آنگلوفیل مشروطه به عثمانلی و مخالفت شدید سلطان احمد شاه با آن
No comments:
Post a Comment