الواح تورکیی عبدالبهاء
مئهران باهارلی
عباس افندی (۱۸۴۴ تهران – ۱۹۲۱ عکّا) که در میان بهائیان به غصن اعظم و عبدالبهاء معروفیت دارد، فرزند ارشد بنیانگذار بهائیت میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاءالله و سومین شخصیت محوری دین بهائی است. بهاءالله نوزده سال پیش از مرگ، وی را به مقام جانشین، مبیّن و مفسر بهائیت برگزید. عباس افندی که از سن ۹ سالهگی در تمامی تبعیدها همراه پدر بود، ٦٨ سال از عمر خود را در قلمروی امپراتوریی عوثمانلی (٥ سال و ٤ ماه در تورکیه:٥ سال ادیرنه، ٤ ماه استانبول؛ سه سال در سفر اوروپا و آمریکا؛ و بقیه را در سرزمینهای عربی امپراتوری عوثمانلی:١٠ سال در بغداد، ٥٠ سال در عکّا) گذراند. بدین سبب علاوه بر زبان مادری خود فارسی، با زبانهای تورکی و عربی نیز آشنا گشت.
آثار بیشمار عبدالبهاء که تاکنون فقط بخشی از آنها استنساخ و منتشر شدهاند مشتمل است بر کتابها، ادعیه، مناجاتها، الواح گوناگون در موضوعات خاص (بالغ بر دهها هزار)، اشعار، خطابات عمومی، محاورات ثبت شده و مکاتبات شخصی (جمعاً حدود ٢٧ هزار). تقریبا چهار پنجم از این آثار به زبان فارسی، بقیه به زبان عربی و تعدادی معدود به زبان تورکی است. از مناجاتهای منتشر شدهی عبدالبهاء نیمی به زبان فارسی و نیم دیگر به زبان عربی است. وی زبان عربی را اغلب زمانی که مخاطبش تمام دنیا و مطلب در ارتباط با جهان بود، ویا مخاطبین افراد تحصیل کردهی ایرانی بودند استفاده میکرد. فارسی عبدالبهاء بیشتر خودمانی و عربی وی رسمی است.
تورکینویسی عبدالبهاء
نوشتههای تورکی عبدالبهاء در آثار تاکنون منتشر شدهاش، عبارتاند از معدودی الواح خطاب به تورکان در آزربایجان (ایران و قفقاز)، مناجات، مکتوبها به روشنفکران و محررین تورک (مانند سلیمان نظیف) و به مقامات عوثمانلی، و چند شعر تورکی سرودهی او. گویا در آرشیو فرانسه نیز اسنادی به زبان تورکی نوشته شده توسط عبدالبهاء از جمله یک نامه خطاب به مقامات فرانسوی وجود دارد. در آثار عبدالبهاء تکبیتهای نقل شده از دیگر شعرای تورک و عبارات تورکی گوناگون به طور پراکنده هم یافت میشوند.

عبدالبهاء در خطاب به تورکان عوثمانلی و آزربایجان (ایران، قفقاز) فرقی بین آنها نهمیگذارد، به درستی همه را تورک و زبانشان را صرفا تورکی مینامد.
نثر تورکی عبدالبهاء قافیهدار و مسجع و نوشتهجات او به تورکی بسیط مشترک (عوثمانلی، آزربایجان، ایران) است. اما علیغم حاکم بودن بر زبان تورکی، او به تورکی خالص نهمینویسد. دائرهی لغات وی شدیداً، و دستور زبان و نحوه استفادهاش از آن گاهی اوقات، تحت تاثیر فارسی است. کاربرد کلمات و عبارات فارسی در نوشتههای تورکی او بسیار بیشتر از درجهی معمول در تورکی عوثمانلی آن دوره است. عبدالبهاء در نوشتههای تورکی خود از عبارات تخصصی مذهبی و عرفانی اسلام و قرآن و کلمات مهجور عربی هم به وفور استفاده میکند. با اینهمه سبک تورکی وی مانند فارسیاش، آسانتر از سبک نسبتا پیچیده و متعالی عربی او است.
در زیر پنج نوشتهی تورکی از عبدالبهاء را آوردهام. وی اینها را به شکل ع.ع. (عبدالبهاء عباس، عبده عباس) امضاء کرده است. مناجات و لوح سیسان تماماً و سه لوح دیگر قسماً تورکیاند. پسوندها و کلمات تورکی را با الفبای مودرن فونتیک تورکی، کلمات و عبارات عربی و فارسی را مطابق رسم الخط این زبانها نوشتم. نامگزاری منشات در داخل کروشهها از طرف اینجانب است. مئهران باهارلی
١-[سیسان لوحو]
احبّاءِ سیسان علیهم بهاءالله!
ائی بهنیم یارلاریم و یاورلهریم! خلوصِ محض و محبّتِ صرفهدهن[1] عبارت اولان نامهلهری، جان و یورهییمه آشیری درجهده تأثیر ائیلهدی. هیجانِ وجدان و راحتِ دل و جان حاصل اولدو.
سیسانداکی دوستان[ین] هر بیری یارِ صادق [و] دوستِ موافق اولوپ، سببِ روح و ریحاندیر[لار]. و اونلاری جان و گؤنلوم سئوهر. زیرا حقیقته رهبر و پیشِ نظر و درگاهِ احدیّته مقرّب، هر بیری بیر بویوک سَرْوَردیرلهر. اونلاری یاد ائتدیکجه، دیدارلاری تخطّر اولوندوقجا، خاطر روضهیِ رضوان اولور، باغِ جنان اولور، گلشنِ اسرار اولور، مشکوةِ انوار اولور. و ملکوتِ ابهیٰیا تضرّع و ابتهال اولونور، و یارانِ عزیزه الطافِ خفیّه رجا اولونور.
ربّیم تأیید ائدهر، توفیق ائدهر، تحسین ائدهر. هدایتِ کُبرایی، موهبتِ عُظمایی، سعادتِ دنیا و اُخرایی تقدیر ائدهر. و غم و کَدَری فَرَح و سرُور ایله تبدیل ائدهر. هر دَم مُنیرِ ملکوتِ ابهیٰدان تأیید دیلهریم، تبریر دیلهریم، تکریم دیلهریم، و احبّاءِ سیسان، عموما تکبیر ائدهریم و اشتیاقیمی تحریر ائدهریم.
و علیکم البهاء الابهیٰ!
ع. ع.
٢-[تورکجه مناجات]
هو الابهیٰ
ای یزدانِ مهربان!
قصوروم چوخ و عملِ مبرورم یوخ. گنهکارام، بدکردارام، غمگینهم، بیتمکینهم، بیچارهیهم، آوارهیهم، گرفتارام، ستمکارام.
سهن غفورسان، سهن غیورسان، سهن صبورسان، سهن کاشفِ ظَلامِ دیجورسان.
الٰهی فضل ائیله، لطف ائیله، کَرَم ائیله، رحمت ائیله، معامله ائیله، گؤنوللهری شاد ائیله، جانلاری آزاد ائیله، احسان مُزْداد ائیله!
ع. ع.
٣-[آفرین اولسون تورکلهره!]
هُو اللّٰه
"ای یارِ عزیز همیشه در خاطرِ عبدالبهائی، بلکه در محضر حاضر. تمثالِ تو در پیشِ بصر است و شمائلت در نظر. همواره از آستانِ جمالِ مبارک استدعایِ الطافِ بیپایان میشود، تا آن یارِ نیکخوی از پرتویِ عنایتِ دلبرِ دلجوی مشکاةِ انوار شود و مصباحِ اسرار گردد. یقین است که تأییداتِ غیبی و توفیقاتِ لاریبی پیاپی میرسد و انتشارِ انوارِ مهِ تابان در آن سامان میگردد. الحمدللّٰه آزربایجان جان یافته و آذری در دل افروخته. کلمة اللّٰه در انتشار است و دلبرِ موهب پروردگار بیپرده و حجاب یارانِ روحانییِ عبدالبهآء با رخی نورانی و موهبتی آسمانی و فیضی سبحانی و قوّتی ربّانی مؤیدند. جمیع را از قِبَلِ من با نهایتِ شوق و مهربانی تحیّتِ ابدعِ ابهیٰ ابلاغ دارید. همیشه منتظرِ آنم که خبرهایِ پر سُرور از آن اقلیم بهرسد. که الحمدلله به فیضِ ملکوتِ ابهیٰ جنّت النّعیم شده.
و به یارانِ تورکِ من این پیامِ تورکیِ من بهرسان!:"
عزیز یارانیم و معزَّز یاورانیم!
دلبرِ آفاقِ جمالِ ابهیٰ، انجمنِ عالمده کشفِ حجاب و رفعِ نقاب ائدهرهک گون گیبی دوغوپ، پارلاق پارلاق جلوهیِ جمال بویورموشدور. گؤزلهری آچیق، دیدهلهری بینا اولان زیرک و ذکی تورکلهر یوزلهری گولوپ، گؤزلهری پارلاییپ، واله و حیران قالمیشلاردیر. عشق اولسون اونلارا! آفرین اولسون او دانا و بینا تورکلهره!
آنجاق بیر تاخیم خفّاشصفت سَفْلَهلهر گؤزلهرینی یوموپ ظُلَماتدا مستغرق اولماقلا برابر؛ هانی انوار، هانی اسرار، هانی آثار دییورلار و کور اولدوقلارینی اعلان ائدیرلهر. آچیق گؤزلهره مبارک گون دوغونجا، او گون پرشُگوندور. حقیقت رهنموندور، تسلّییِ قلبِ محزوندور. امّا گؤرمهکدهن محروم اوغورسوز [و] مجنون بیر انسان محزون اولور، و هلاکت قویویا[2] یوزو قوُیوُ سرنگون اولور، دلخون اولور، زار و زبون اولور.
حضرتِ بیچوُنا شُکْر ائتمهلی، ثناء ائتمهلی، ستایش ائتمهلی. زیرا بیزی قبول ائیلهدی و مسرور ائیلهدی و درگاهِ احدیّتینه بندهگانِ مخصوص ائیلهدی.
و علیکم البهآء الأبهیٰ!
ع.ع.
٤-[بولوت آغلادی]
هو الابهیٰ
ائی بیزیم یارانیمیز، و دوستانِ جانیمیز، جانانیمیز!
شمسِ حقیقت افقِ احدیّتدهن دوغدو، یئر تابان اولدو، گؤک رخشان اولدو. نسیمِ عنبرِ شمیم اهسدی. مشامِ روحانیانی گلشنِ راز ائیلهدی، و گلبنِ اسرار ائیلهدی، و چمنزاری گلزار ائیلهدی. گوللهر آچیلدی، بولبوللهر ترنّمه باشلادی. صحنِ چمن فیضِ ذوالمنن ایله مزیّن اولدو، و فضایِ رضوان اولدو. گول گولدو، بولوت آغلادی. کبک قهقهه[یه] باشلادی، قوشلار شکرانهیِ فضلِ حقله نغمه و ترانهیه آغاز ائیلهدی که:
باز آمد آن مغنّی، با چنگ سازکرده
دروازهیِ بلا را، بر خلق باز کرده
بازارِ یوسفان را، از حُسْن برشکسته
دکّانِ شکّران را، یک یک فراز کرده
خود کشته عاشقان را، در خونشان نشانده
وانگاه بر جنازه یک یک نماز کرده
تا حلقههایِ زلفش حلق که راست روزی
ما از برون حلقه گردن دراز کرده[3]
بو جامِ الٰهی، عهد و پیمانِ رحمانیده ثابت و راسخ اولانلارا مخصوصدور.
ع.ع.
٥-[جانیم یارانینا قربان اولسون!]
هو الله
"ای نهالِ باغِ الهی!
گویند که در چمنستانِ حقیقت سروِ بالائی، و در جویبارِ عنایت نهالِ بیهمال. در حدیقهیِ توحید بلبلِ خوش الحانی. و در مدینهیِ تجرید شهریاری، در نهایتِ قوّت و حشمتِ بیپایان. من نیز چنین خواهم. و چنین جویم که جمالِ ابهی موفّق نماید، مویّد نماید.
رب اغرس هذا القضیب الرطیب فی ریاض التافک. واسقهمن حیاض احسانک. و انبته نباتاً حسناً بفضلک و جودک. انّک انت المقتدر القدیر".
ای بندهیِ حقّ جمالِ قدم و اسمِ اعظم، آفتابِ حقیقییِ جهانِ احدیّت! جانیم یارانینا قربان اولسون!
فیضی شاملدیر و لطفی کاملدیر، رحمتی عامّدیر، مرحمتی خاصّدیر. افاضه ائدهر، اغاثه ائدهر، اراده ائدهر، قطرهیی دریا ائدهر، ذرّهیی شمسِ سما ائدهر، جاهلی عالِم ائدهر، کاهلی عامل ائدهر.
توجّه ائتمهلی، توسّل ائتمهلی، تشبّث ائتمهلی، تمسّک ائتمهلی.
هر آرزو حاصل اولور، هر بعید واصل اولور، هر تشنه سیراب اولور، هر خسته شفایاب اولور، هر سالخورده جوان اولور، هر مرده جان بولور.
ع. ع.
لغتنامه
کلمات تورکی
اۇغۇرسۇز: بدشگون
ائدهریم: ائدهرهم، میکنم
آشێرێ: بسیار زیاد، مفرط
بنده: بهنده، کلمهای
سومری الاصل به معنی کوچک و حقیر
بهنیم: مهنیم، مال من
بۆیۆک: بؤیوک، بزرگ
تاخێم: دسته، گروه
چمن: چهمهن، چیمهن،
چیمگهن. کلمهای تورکی
درگاه: دهرگه، دیرگه، تیرگه،
کلمهای تورکی از مصدر دهرمهک – دیرمهک – تیرمهک (جمع شدن، تجمع)
دیلهریم: دیلهرهم، آرزو میکنم
زیرک: زیرهک، کلمهای
تورکی – موغولی همریشه با سهرین
گؤنلۆم: گؤیلوم، کؤنلوم، دلم
گیبی: کیمی، مانند
هانی: کو
یۆرهییمه: اورهییمه، به قلبم
یۆز: اوز، رو
یۆزو قۇیۇ: اوزو قویولو،
-یی: -نی، را
کلمات عربی - فارسی
ابتهال: تضرع
ابدع: تازهتر، نوآئینتر، شگفتتر
ابهی: روشنتر، زیباتر، نیکوتر
احباء: دوستان
اغاثه: به فریاد رسیدن، کومک کردن و یاری دادن
بهاء: خوبی و حسن، زیبایی، نیکویی، زینت و آرایش
بیچون: از نامهای خداوند، بیدلیل، بیمانند، بیمثال، بیمثل، بینظیر، بیهمال،
بیهمانند
تبریر: توجیه
تخطّر: یاد آوردن
دیجور: سیاه و تاریک
ذوالمنن: صاحب عطاها و احسانها
روح و ریحان: استراحت و رزق
ریحان: رزق و عطایی الهی، هر گونه نعمت و روزى خوب و فرح زا
سَفْلَه: پست، فرومایه، ناکس
شمائل: (اصطلاح تصوف)
امتزاج جمالیات و جلالیات
ظلام: تاریکی اول شب
قِبَل: نزد
لاریبی: یقینی، الهی
مبرور: مرحوم، آمرزیده
مزداد: افزون، متزاید
مشکوة - مشکاة: چراغدان
منیر: نوردهنده؛ درخشنده؛ درخشان
نعت: مدح ستایش
منابع:
١-کتابخانهی مراجع و آثار بهائی،
آثار حضرت عبدالبهاء
http://reference.bahai.org/fa/t/ab/
٢-تورکجه مناجات: مجموعهی مناجاتها
حضرت عبدالبهاء، ص ٣٩٧
http://reference.bahai.org/download/mma-fa-pdf.zip
٣-بولوت آغلادی: آثار بهائی جلد ٢، ص
۴۱۶ (صاحب اثر: دكتر وحید رأفتی، ناشر: انتشارات مؤسسهی معارف بهائی، كانادا).
http://reference.bahai.org/fa/t/o/MASH2/mash2-182.html#pg180
٤-جانیم یارانینا قربان اولسون: مكاتیب
حضرت عبدالبهاء - جلد ۶، ص ۲۲۶ (صاحب اثر:
حضرت عبدالبهاء، ناشر: موسسه ملی مطبوعات امری – ایران)
٥-آفرین تورکلهره: مكاتیب حضرت
عبدالبهاء - جلد ٨، ص ۲۰۴-٢٠٥ (صاحب اثر: حضرت عبدالبهاء، ناشر: موسسهی ملی
مطبوعات امری - ایران)
٦-سیسان لوحو: اینترنت
[1] دوغو ایملا «صرف»
[2] دوغرو ایملا «قویوسونا»
اولمالیدیر.
[3]مولانا جلالالدین
رومیدهن اولان بو غزلین اصلی بئلهدیر:
بازآمد آن مغنّی، با چنگِ سازکرده – دروازهیِ بلا را بر
عشقْ باز کرده
بازارِ
یوسفان را از حُسنْ برشکسته - دکّانِ شِکَّران را یک یک فراز کرده
شمشیر
درنهاده سرهایِ سَروَران را - وآن گاهَشان زِ مَعنیٖ، بس سرفراز کرده
خود
کُشته عاشقان را، در خونشان نِشَسته - و آن گاه بر جنازهیْ هر یک نماز کرده
آن
حلقههایِ زُلفت حَلقِ کِه راست روزی؟ - ای ما بُرونِ حلقه، گردن دراز کرده
از
بس که نوحِ عشقت چون نوح نوحه دارد – کِشتییِّ جان ما را دریایِ راز کرده
ای
یک خُتَن شکسته، ای صد خُتَن نموده - وز نیم غمزه تورکی سیصد تاراز کرده
بختِ
ابد نهاده پایِ تو را به رُخ بر - کِت بندهیِ کمینم، وآنگه تو ناز کرده
ای
خاکِ پایِ نازت سرهایِ نازنینان - وز بهرِ نازِ تو حق، شکلِ نیاز کرده
ای
زرگرِ حقایق، ای شمسِ حقِّ تبریز - گاهم چو زر بُریده، گاهم چو گاز کرده
No comments:
Post a Comment