Tuesday, January 17, 2023

جمشیدخان سوباتایلی افشار اورومی و دخترانش در تورک اوجاغی استانبول به‌‌ روایت عارف قزوینی

 

جمشیدخان سوباتایلی افشار اورومی و دخترانش در تورک اوجاغی استانبول به‌‌ روایت عارف قزوینی

 

مئهران باهارلی

 

عارف قزوینی شاعر نژادپرست آریایی ضد تورک و رهبر معنوی فرقه‌ی دموکرات آزربایجان، در خاطرات خود[1] در چند جا با خشم و ناسزاگویی به‌‌ حضور عده‌‌ای از تورک‌ها از تورک‌ایلی در یک کونفرانس تورک اوجاغی در استانبول که‌‌ خود او هم در آن حضور داشته اشاره ‌‌کرده ‌‌است. عارف قزوینی نام تعدادی از این «جمع ننگین از تورک‌ها از ایران» را در کتاب خود آورده ‌‌است: امیر ناصر خلج، جمشیدخان مجدالسلطنه اورمیه‌ای ‌‌و دخترانش.

در باره‌ی کونفرانس تورک اوجاغی – استانبول:

عارف قزوینی می‌گوید در این کونفرانس محمدامین رسول‌زاده‌‌ با هئیتی از نماینده‌گان تورک‌های قفقاز هم شرکت داشت و در سخنانش نه ‌‌تنها آزربایجان، بلکه ‌‌سرتاسر ایران را با دلایلی تاریخی تورک ساخته است.

عارف قزوینی این روز را یکی از بدترین روزهای عمر خود می‌نامد. چرا که «جمعی ننگین از تورک‌ها از ایران که در این کونفرانس شرکت کرده بودند، با کمال سرفرازی از زیر بار شرافت ایرانیت شانه‌‌ خالی نموده و خود را تورک معرفی کردند‌‌، از ایرانیت نفرت به ‌‌خرج داده‌‌ و گفتند که‌‌ ما ننگ داریم از اینکه ‌‌کسی ما را ایرانی بداند». او که ‌‌به ‌‌شدت از این که تورک‌های ساکن در ایران، بعد از هزار سال هنوز رنگ و شکل و عادات و اخلاق خود را تغییر نداده‌اند ‌‌(یعنی فارس نشده‌‌اند) عصبانی است، این افراد واقف بر تورکیت خود را «خائن ملت و مملکت، جمعی ننگین، شانه‌‌ خالی کرده‌‌ از شرافت ایرانیت، ایرانی بدنام کن و متنفر از ایرانیت» می‌نامد.

در باره‌‌ی مجدالسلطنه:

عارف قزوینی به ‌‌طور مشخص به ‌‌ناسزاگویی از رهبر ملی تورک جمشیدخان سوباتایلی افشار اورومی – مجدالسلطنه که به شدت از او عصبانی است ‌‌پرداخته ‌‌و می‌گوید از ترس آن که‌‌ مبادا روزگار فرصتی برای افشای این افراد ندهد؛ نمی‌خواهد مخصوصا مورد جمشیدخان را ناگفته ‌‌واگذارد و به ‌‌موقع دیگری موکول کند. او سپس به ناسزاگویی و فحاشی به‌‌ جمشیدخان و دخترانش می‌پردازد، اما در این حین اطلاعات ذی‌قیمتی می‌دهد که ‌‌به ‌‌لحاظ تاریخی بکر و مهم هستند.

عارف قزوینی مجدالسلطنه‌‌ را خائن می‌نامد و با دروغ‌پردازی و وارونه‌‌نمایی ادعا می‌کند که‌‌ مجدالسلطنه ‌‌با همدستی قوشون عثمانلی، اورمیه‌‌ و اطراف آن را غارت و ویران کرده ‌‌است. این ادعا همان ادعای بی پایه‌ی دیپیلومات‌ها و میسیونرهای مسیحی دخیل در فاجعه‌ی قاراقیرقین و یا جیلولوق مانند دوکتور شید است که توسط پان‌ایرانیست‌ها و بعضی از خائنین منسوب به جریانات آزربایجان‌گرایی پان‌ایرانیستی، آزربایجان‌گرایی استالینیستی و چپ ایرانی مانند هما ناطق هم تکرار شده است. در حالی که حقیقت بر عکس آن است. رهبر ملی تورک جمشیدخان سوباتایلی افشار اورومی - مجدالسلطنه در ماجرای قاراقیرقین و جیلولوق با قوای نظامی و پارتیزانی تحت فرماندهی‌اش که به اوردوی آزادی‌بخش عثمانلی ملحق کرد موفق شد به کشت و کشتار مردم تورک و غارت و ویران کردن اورمیه و اطراف آن توسط اوردوهای روسیه و انگلیس و فرانسه و متفقین مسیحی آن‌ها قوای مسلحه و تروریست‌های ارمنی و آسوری خاتمه دهد.

عارف قزوینی سپس می‌گوید جمشیدخان مجدالسلطنه‌‌ پیش از همه، حتی قبل از تاسیس تورک اوجاغی – ١٩١٢- در خط تورکیت و تبلیغ تورک‌گرایی بود و از این نظر بر دیگران مقام پیش‌کسوتی دارد و از همه محکم‌تر است، او در راه‌‌ تورک‌گرایی و تبلیغ آن در آزربایجان ریش خود را سفید و عمرش را با فداکاری صرف نموده‌‌ است. این‌ها اطلاعات بسیار مهمی هستند و یک بار دیگر ثبوت می‌کنند که ادعاهای آزربایجان‌گرایان برای توجیه خیانت مانقورت‌ها و گؤزقامان‌های خائن ایران‌گرا و پان‌ایرانیست ضد تورک تبریزی و اردبیلی در دوره‌ی مشروطیت و آزادی‌ سِتان مبنی بر آنکه در آن زمان شعور ملی تورک وجود نداشت و در نتیجه آن‌ها معذور هستند، کاملا بر هوا و بی پایه است. در آن زمان هم در میان نخبه‌گان تورک – نمونه‌ی عالی آن رهبر ملی تورک جمشیدخان سوباتایلی افشار اورومی مجدالسلطنه - شعور ملی تورک وجود داشت و هم تحت رهبری او و دیگر شخصیت‌های ملی تورک دارای شعور ملی تورک، مجادله‌ی فرهنگی - سیاسی – نظامی ملی تورک وجود داشت. در نتیجه مانقورت‌ها و گؤزقامان‌های پیوسته به حرکات ضد تورک و پان‌ایرانیستی مشروطیت و آزادی ستان، در مقیاس و با استانداردهای آن دوره هم خائنین به ملت تورک بودند.

این مطالب عارف قزوینی – با صرف‌نظر از فحاشی‌ها و ناسزاگویی‌های مندرج در آن – یک بار دیگر نشان می‌دهند ‌‌جمشیدخان سوباتایلی افشار اورومی – مجدالسلطنه‌‌ در دهه‌‌ی اول قرن بیستم نه ‌‌تنها یک تورک‌گرا و معتقد به‌‌ ملت تورک و هویت ملی تورک بود، بلکه‌‌ در بُعد فرهنگی به منظور آگاه‌سازی مردم و برانگیختن شعور و حسیات ملی تورک در آن‌ها، این هویت ملی تورک و ایده‌‌‌های تورک‌گرایانه‌اش را فعالانه ‌‌تبلیغ و پروپاگاند می‌کرد.

عارف قزوینی می‌گوید ‌‌جمشیدخان – در سال ١٩١٥- وارد استانبول شد و از طرف ژؤن تورک‌ها مورد استقبال قرار گرفت. این نیز با دانسته های ما همخوان است که جمشید خان در آن دوره مخصوصا در جوامع نظامی و سیاسی و فرهنگی استانبول، از محافل تورک گرا گرفته تا مقامات عثمانلی و اتحاد و ترقی و یاران آتاتورک، شخصیتی بسیار مورد احترام بود و رهبر عملی تورکان ساکن در ایران شمرده می‌شد. عارف قزوینی می‌گوید جمشیدخان همراه با ژؤن تورک‌ها نقشه‌‌هایی برای بردن (بریدن؟، جدا کردن و مستقل نمودن) آزربایجان طراحی می‌کرده‌‌ است. حتی قرار بوده‌‌ که‌‌ دولت تورکیه ‌‌او را با هواپیما به‌‌ آزربایجان روانه‌‌ کند. البته درجه‌ی صحت و سقم این ادعاها می‌بایست جداگانه بررسی شوند. اما صرف بیان آن‌ها از طرف یک پان‌ایرانیست آزربایجان‌گرای نژادپرست و شدیدا ضد تورک مانند عارف قزوینی موید این واقعیت است که ‌‌جمشید خان سوباتایلی افشار اورومی – مجدالسلطنه در بُعد سیاسی نیز در راه تورکیت فداکارانه مجادله می‌کرد و ‌‌در هماهنگی با ژؤن‌تورک‌ها و تورکیه‌‌ی عثمانلی در حال آماده ‌‌کردن طرح‌هایی برای ایجاد یک حاکمیت مستقل تورک در تورک‌ایلی بود.

در باره‌‌ی دختران جمشیدخان مجدالسلطنه:

عارف قزوینی در دو جا به ‌‌مساله‌‌ی حضور دختران جمشید خان در کونفرانس تورک اوجاغی اشاره‌‌ می‌کند، اما ذکر نمی‌کند کدام یک از چهار دختر مجدالسلطنه (مستوره افشار، توران افشار، اولجای افشار، آیدا افشار) در این کونفرانس حاضر شده‌اند. وی دختران جمشیدخان را «پدر بر پدر خائن» می‌نامد که‌‌ نشسته در ردیف اول صدرنشین محفل تورک اوجاغی بودند. عارف قزوینی ادعا می‌کند دختران جمشید خان عفیفه‌‌هایی بودند که ‌‌به ‌‌سبب خدمت در مطبخ تورک (کنایه از خود را تورک دانستن و تورک معرفی کردن و هواداری از تورکیت و اشتراک در تورک اوجاغی)، دارای صورت‌های سیاه ‌‌و روسیاه ‌‌(بدکار و صاحب جرم و فرومایه) شده‌‌اند. این بیانات عارف قزوینی داده‌ و سند و مدرکی بسیار مهم و جالب توجه در تائید تورک‌گرایی معلوم دختران جمشیدخان است و اضافتا نشان می‌دهد دختران جمشیدخان هم مانند پدرشان در ابعاد فرهنگی و سیاسی و اجتماعی و تشکیلاتی، فعالیت‌های ملی تورک‌گرایانه‌‌، مانند حضور در تورک اوجاغی داشته‌اند.

٢-تاریخ‌نگاری آزربایجان‌گرا و مانقورتیسم آزربایجانی، ترکیبی از تاریخ‌نگاری‌های ملی‌گرای فارس – ایران و صلیبی روسی – انگلیسی – فرانسوی – ارمنی را به‌‌ عنوان تاریخ ملی خود قبول کرده ‌‌است. بدین سبب در تاریخ‌نگاری ضد تورک آزربایجان‌گرا، تمام شخصیت‌های ملی تورک از چپ و راست و مذهبی حذف و سانسور و شیطان‌سازی شده‌‌اند، و به جای آن‌ها شخصیت‌ها و جنبش‌های ضد تورک، غیر ملی، پان‌ایرانیست و ماشه‌‌ و متفق دولت‌های صلیبی روسیه ‌‌و انگلستان و فرانسه‌‌ و پارسی‌ها و زرتوشتی‌ها و توسعه‌‌طلبان ارمنی و ... و حرکات سیاسی آن‌ها مانند حرکت مشروطه‌‌ و آزادی سِتان و حکومت ملی آزربایجان و .... به‌‌ عنوان شخصیت‌ها و حرکات ملی آزربایجانی قبول شده‌‌اند. در نتیجه‌‌ی این ماهیت و روی‌کرد ضد تورک، جمشیدخان سوباتایلی افشار اورومی – مجدالسلطنه و دخترانش مستوره‌‌ و آیدا و توران و اولجای هم که‌‌ از نخستین تورک‌گرایان در تاریخ معاصر تورک‌ایلی و تورک هستند، بالکل از تاریخ‌نگاری مانقورتی آزربایجانی حذف و سانسور شده‌‌اند.

پایان نوت مئهران باهارلی







Sunday, January 15, 2023

مدحیه‌ی فتح‌علی خان قاجار قزوینی سپانلو به تورکی جغتایی در ستایش ناصرالدین شاه قاجار

 مدحیه‌ی فتح‌علی خان قاجار قزوینی سپانلو به تورکی جغتایی در ستایش ناصرالدین شاه قاجار

 

مئهران باهارلی

 

فتح‌علی خان قاجار قزوینی سپانلو مدحیه‌ای به تورکی جغتایی در ستایش ناصرالدین شاه قاجار نوشته و آن را در کتاب خود بنام «لغت اتراکیه» (نام‌های دیگر: مقالید ترکیه، بهجت اللغت) یک لغت‌نامه‌ی تورکی جغتایی درج کرده است. این مدحیه که در مقدمه‌ی کتاب آمده مرکب است از قسمت‌های شعری ماخوذ از آثار امیر علی شیر نوایی و قسمت نثری تالیف فتح‌علی خان قاجار قزوینی سپانلو (مقدمه‌ی کتاب لغت اتراکیه به سبب مطالب مطرح شده در آن، بسیار مهم است و به صورت جداگانه و کامل در سؤزوموز منتشر خواهد شد).

همانگونه که معلوم است تورکی جغتایی از موقعیت خاصی در دوره‌ی قاجاری و عموما تمام دولت‌های تورک برخوردار بود:

- تورکی جغتایی یک زبان پرستیژ بود. (تورکی جغتایی و آثار امیر علی شیر نوایی برای تورکان، دارای مقام و منزلتی مانند انگلیسی بریتانیا و آثار شکسپیر برای جهان انگلیسی‌زبان است).

-سلاطین و مقامات تورک همواره علاقه‌مند به آموختن و خواندن متون ادبی به جغتایی مخصوصا آثار امیر علی شیر نوایی، برجسته‌ترین شاعر جهان تورکیک بودند.

-تورکی جغتایی سمبول و یادآور ریشه‌ها و تبار تورکستانی برای تورکان ساکن در ایران و دولت‌های تورک بود.

-و به دلایل فوق، تورکی جغتایی تا پایان سلطنت فتح‌علی شاه قاجار به عنوان یک زبان رسمی مکتوب هم بکار می‌رفت.

اما فتح‌علی خان قاجار قزوینی سپانلو برای نوشتن مدحیه‌ی آغاز کتاب خود به تورکی جغتایی دلایل دیگری نیز داشت. نخست آن که این کتاب در باره‌ی تورکی جغتایی بود و گنجاندن متنی ادبی از مولف آن مرکب از قسمت‌های نظم و نثر عملی بجا و منطقی بود.

دوم آنکه ناصرالدین شاه شخصیتی فرهیخته و ادیب و آشنا و علاقه‌مند و مسلط به زبان و ادبیات تورکی عموما و تورکی جغتایی و آثار امیر علی شیر نوایی خصوصا بود. چنانچه محمد حسن خان اوتوزایکی‌لی (مقدم) مراغه‌ای ملقب به صنیع‌الدوله و سپس اعتمادالسلطنه؛ دولت‌مرد، نویسنده و جوغرافی‌دان تورک و وزیر «انطباعات و دارالترجمه» عهد ناصرالدین شاه، در کتاب «المآثر و الآثار» در باره‌ی تسلط ناصرالدین شاه بر تورکی جغتایی چنین می‌گوید: «تورکی جغتایی [- و تورکی عثمانی] که اینک در ممالک عثمانی متعارف است - را کاملا می‌دانند و مشکلات که در املاء و منشات آن زبان است جمله در آن حضرت واضح و آسان باشد»[1]. بنابراین تقدیم یک نوشته از طرف مولف کتاب به ناصرالدین شاه در زبانی که او بدان علاقه داشت، یعنی تورکی جغتایی ژستی پسندیده بود.

سوم آنکه اساسا فتح‌علی خان قاجار قزوینی سپانلو کتاب خود را به امر ناصرالدین شاه تالیف کرده بود. وی می‌گوید به او گوشزد شد ناصرالدین شاه میل دارد آثار امیر علی شیر نوایی را مطالعه کند، از این رو ضروری شد کتاب لغتی در این باب تالیف کند. وی اضافه می‌کند پس از قبول این مسئولیت، شاهزاده‌گان و امنای دولت قاجاری هم که میل به خواندن آثار نوایی و آموختن تورکی جغتایی داشتند به او توصیه کردند که لغت‌نامه‌ی خود را در فورمتی حتی المقدور آسان و همه فهم تالیف کند که به سرعت بتوان کلمات و معانی آن‌ها در کتاب را پیدا کرد: «در تاریخ هزار و دویست و هفتاد و چهار گوشزد حقیر شد که اقدس همایون شهریاری و حضرت ظل اللهی روحنا فداه [ناصرالدین شاه] میل فرمودند که گاهی به صرافت طبع مبارک تالیفات حضرت نوایی را مطالعه فرمایند. لهذا بر خود واجب دانسته که لغت جغتای را و جسته جسته لغت موغول که در تالیفات آن جناب می‌باشد نسخه‌ای نوشته شود. نواب شاهزاده‌گان و از امنای دولت بهیه که میل به تالیفات حضرت نوایی و لغت داشتند فرمودند کتاب لغت را تا می‌توانی آسان و عوام فهم بنویس که خواص و عوام در وقت حاجت معطل نشوند و بهره‌ای ببرند و به محض رجوع به آسانی خود لغت و معنی آن فهمیده شود. بنابر آن اقدام نمود در مدت سه سال به اتمام رسید. مسمی گردید به بهجت اللغة. در تاریخ هزار و دویست هفتاد و هفت (1861) حسب الحکم مامور خراسان می‌بود به اتمام رسید».

پایان نوت مئهران باهارلی





Saturday, January 14, 2023

حزب داشناک، رهبر جنبش مشروطه‌ در تبریز

 

حزب داشناک، رهبر جنبش مشروطه‌ در تبریز

 

مئهران باهارلی

 

شخصیت‌ها و تشکیلات ارمنی در تاریخ ربع اول قرن بیستم ایران نقش مهمی داشته‌اند. این نقش در دو جبهه‌ی مثبت و منفی بوده‌ است. در جبهه‌ی مثبت ارمنیان در عرصه‌ی هنری (تئاتر و موسیقی و ...)، تبلیغ سکولاریسم – لائیسیسم و جدایی دین از دولت، حقوق و آزادی‌های زنان، حقوق اقوام و ملل و ... فعال بوده‌اند. در جبهه‌ی منفی، شخصیت‌ها و تشکیلات ارمنی نقشی تعیین کننده ‌در تشکل ذهنیت و حسیات تورک‌هراسی و تورک‌ستیزی در ایران و ناسیونالیسم فارسی، نهادینه شدن فرهنگ خشونت و تروریسم، اشغال تهران و پایان دادن به ‌سلسله‌ی قاجاری و حاکمیت تورک بر ایران، و در این راستا رهبری و مدیریت جنش ضد تورک مشروطیت و مخصوصا فاز ماجرای مقاومت و قیام مسلحانه‌ی ستارخان بر علیه‌ دولت قاجاری داشته‌اند.

در زیر سندی از حزب داشناک - داشناکسوتیون (ارتش سری ارمنستان) را از سال ١٩١٠ چند ماه ‌پس از اشغال تهران پایتخت دولت تورک قاجار در ١٦ جولای ١٩٠٩ عرضه ‌کرده‌ام که‌ در آن حزب داشناک در گزارشی رسمی به‌ «کونگره‌ی بین‌المللی سوسیالیست» منعقده ‌در کوپنهاگ اعلام می‌کند که‌ «حزب داشناک - داشناکسوتیون پیشتاز جنبش مشروطیت و رهبر اصلی حرکت مشروطه‌ در تبریز بوده‌ و از همان آغاز راهنمایی (رهبری) و کومک مادی (پول و سلاح و مواد منفجره) و تامین جنگنده‌ (فدائی) برای ستارخان (کومیته‌ی نظامی تبریز) بر علیه ‌دولت تورک قاجار را بر عهده ‌داشته‌ است؛ یپرم خان از اعضای حزب داشناکسوتیون در راس قوای مسلح مشروطه ‌قرار دارد و برای عملیات نظامی (بر علیه‌ وفاداران به ‌دولت قانونی قاجار و به ‌قتل رسانیدن مقامات تورک قاجاری) به‌ مناطق مختلف کشور عازم می‌شود».

این ادعاها به‌ صورتی صریح‌تر و با تلفظ جوهر آن در بستر تاریخی به شکل جنگ آریایی‌ها بر علیه تورکان در نشریه‌ی «دروشاک» اورگان حزب داشناکسوتیون چاپ پاریس - ١٩٢٧، هم تکرار شده ‌است. دروشاک مرحله‌ی آخر انقلاب مشروطیت یعنی ساقط نمودن سلسله‌ی تورک قاجار و تاسیس سلطنت پهلوی را به‌ این صورت تصویر می‌کند: «انقلاب مشروطیت ایران، سقوط سلسله‌ی قاجار، پیروزی پهلوی‌ها و نبردهای ارمنیان برای آزادی، همه‌ی این حرکات ادامه‌ی جنگ دیرین ایران بر علیه ‌توران و هرمز [اهورامزدا] بر علیه ‌اهریمن است که ‌نژاد آریایی بر علیه‌ اقوام تورک و تاتار ادامه‌ می‌دهد». (به‌ نقل از نشریه‌ی تبریز - ١٩٢٧)[1]

ادعاهای این گزارش و نشریه‌ی دروشاک با دانسته‌های ما در باره‌ی جنبش مشروطه‌ی ایران و مخصوصا قسمتی از آن که ‌در تبریز جریان داشت و این که ‌ناسیونالیست‌های ارمنی از رهبران ضد تورک جنبش مشروطیت ایران، و رهبر اصلی ماجرای شورش ستارخان بر علیه ‌حاکمیت محمدعلی شاه، و در نتیجه مشروطه‌طلبان تبریزی فریب خورده و ماشه‌ی ناسیونالیست‌های ارمنی بر ضد تورکان بودند مطابق است.

١-حرکت اصلاحات در ایران از سوی مقامات قاجاری با الهام از تنظیمات عثمانلی و با حمایت نخبه‌گان تورک آغاز شد، اما در مدتی کوتاه‌ عناصر و مراکز ضد تورک رهبری و مدیریت آن را بدست آورده‌ بر آن مسلط شدند. این عناصر و مراکز که‌ حول هدف مشترک ساقط کردن دولت تورک قاجار و پایان دادن به‌ حاکمیت تورک بر ایران ائتلافی گسترده تشکیل داده ‌و گردهم آمده‌ بودند عبارت بودند از دولت‌های استعمارگر اوروپایی با ذهنیت صلیبی و در آن مقطع مشخصا انگلستان و فرانسه، پارسیان هندوستان و رهبران زرتوشتی ایرانی، بابی‌ها و مخصوصا ازلی‌ها که‌ در دو خط تروریسم (ایجاد شورش‌ها، به‌ قتل رسانیدن سلاطین و مقامات قاجاری و ...) و فرهنگی (تبلیغ باستان‌گرایی ایرانی، تاسیس مدارس جدید فارسی‌زبان، نشر نشریات فارسی‌زبان، تقدیم فارسی به عنوان زبان ملی، ...)، بعضی از اقوام ایرانیک مانند مازندرانی‌ها و گیلگ‌ها و بختیاری‌ها که ‌این آخری متحد تاریخی انگلستان و نامزد جای‌گزینی بر حاکمیت ایران به‌ جای قاجارها بودند، و مانقورت‌ها و گؤزقامان‌ها و خائنین تورک از قفقاز و تبریز و اردبیل که ‌به‌ عنوان مزدور و ماشه‌ی آن مراکز ضد تورک عملی می‌کردند ....

٢- ناسیونالیست‌های ارمنی مرکب از سه ‌جناح چپ و راست (داشناک، هنچاک، ...) و بنیادگرایان مسیحی (کشیش‌ها، کلیساهای ارمنی) جایگاهی بسیار مهم در مدیریت و رهبری جنبش ضد تورک مشروطه‌ داشتند. هدف مرحله‌ای این شخصیت‌ها و گروه‌های ارمنی از پیوستن به‌ جنبش مشروطیت و اشتراک در رهبری و مدیریت آن مخصوصا در آزربایجان و تبریز، ساقط کردن دولت قاجار و پایان دادن حاکمیت تورک بر ایران به‌ عنوان متمم هدف غایی آن‌ها یعنی ‌فروپاشاندن امپراتوری عثمانلی، به‌ منظور تاسیس دولت «ارمنستان بزرگ» بر اراضی جنوب و مرکز و شرق آناتولی و قسمت آزربایجانی تورک‌ایلی به‌ علاوه‌ی تمام قفقاز جنوبی بود. 

Wednesday, January 11, 2023

امیر ناصر خلج در تورک اوجاغی استانبول: من تورکم؛ سرهنگ باقرخان خلج: ایرانی وجود ندارد، من خلج و پدر بر پدر تورکم

امیر ناصر خلج در تورک اوجاغی استانبول: من تورکم 

سرهنگ باقرخان خلج: من خلج و پدر بر پدر تورکم، ایرانی وجود ندارد

 

مئهران باهارلی

 

عارف قزوینی، نژادپرست ایرانی به ‌شدت متنفر از تورک و رهبر معنوی فرقه‌ی دموکرات آزربایجان، در خاطرات و نامه‌های خود به ‌هنگام لجن‌مالی و ناسزاگویی به ‌دو شخصیت تورک، سرهنگ باقرخان خلج و امیر ناصر خلج در باره‌ی شعور ملی تورک آن‌ها اطلاعات مهمی را داده ‌است.

بنا به ‌عارف قزوینی، «امیر ناصر خلج» در یک کونفرانس در «تورک اوجاغی» در استانبول شرکت کرده ‌و در آنجا خود را به‌ صورت «تورک» معرفی نموده ‌است. بنا به او امیر ناصر خلج و دیگر تورکان از ایران (جمشیدخان سوباتایلی افشار اورموی و دخترانش) که در این کونفرانس شرکت کرده بودند با کمال سرافرازی در تورک اوجاغی از زیر بار شرافت ایرانیت شانه خالی و خود را تورک معرفی کرده، از ایرانیت نفرت به خرج داده و گفته‌اند ما ننگ داریم از این که کسی ما را ایرانی بداند.

همچنین بنا به خاطرات او هنگامی که ‌عارف قزوینی در جمعی از صاحب‌منصبان در خرم آباد به ‌تبلیغ عقاید «پاک» خود (نژاد پاک آریایی ملت ایران) مشغول بود، یک صاحب‌منصب به ‌اسم «سرهنگ باقرخان» (که فرمانده‌ی نظامی لورستان بود)، به ‌مخالفت با او برخاسته ‌و سخنانی بدین مضمون گفته ‌است: «ایرانی وجود ندارد. نباید خودمان را فریب دهیم. به‌ عنوان نمونه خود من یک خلج و پدر بر پدر تورک هستم». عارف قزوینی سخنان سرهنگ باقرخان خلج را بی شرمی می‌نامد و می‌گوید این شخص که ‌وابسته ‌به‌ بیگانه‌ای به ‌اسم صادقوف بوده‌ و در دامان بیگانه‌ پرورش شده، نام فرزند خود را هم «هولاگو» گذاشته ‌است.

عارف قزوینی‌یِ به ‌شدت عصبانی شده ‌از شعور قومی تورک این دو شخص و اینکه ‌آن‌ها خودشان را تورک می‌دانند و تقدیم می‌کنند، از یک طرف آن‌ها را صراحتا و یا تلویحا بیگانه‌ و بیگانه‌پرست و خائن و حرام‌زاده و خلج‌ها را یک نژاد نمک‌نشناس می‌نامد؛ و از طرف دیگر در مقام مقایسه‌ به ‌قهرمان‌سازی از یک مانقورت و تروریست تبریزی «حلال‌زاده» به ‌اسم حاجی علی‌اصغر که خون دل می‌خورد تا مردم تورک در آزربایجان که گویا اولاد زردوشت هستند، زبان بیگانه‌ی تورکی را رها کرده ‌و به ‌زبان فارسی سعدی و فردوسی صحبت کنند، می‌پردازد.

این اطلاعات از منظر تاریخ ملی تورک مهم هستند. در زیر قسمت مربوطه ‌از خاطرات عارف قزوینی را نقل کرده ‌و سپس چند توضیح داده‌ام. 

Sunday, January 8, 2023

امیر علی شیر نوایی: مین تورک‌جه باشلابان روایت - قیلدیم بو فسانه‌نی حکایت

امیر علی شیر نوایی

 

مین تورک‌جه باشلابان روایت

قیلدیم بو فسانه‌نی حکایت

کیم شهرتی چون جهان‌غه تولغای

تورک اهلی‌غه داخی بهره ییتکای

 «لیلی مجنون»

 

فارسی اولدو چو آلارغه ادا

تورکی ایله قیلسام آنی ابتدا

فارسی ایل تاپتی چو خرسندلیق

تورک داخی تاپسه برومندلیق

 «حیرت الابرار»


EMİR ELİŞÉR NEVÂYİ

 

Min Türkce başlaban rivâyet

Qıldım bu fesâneni hikâyet

Kim şöhreti çün cahanqa tolqay

Türk ehliqe daxı behre yitqay

Léyli Mecnûn”

 

Fârsi oldu çü alarqa edâ

Türki ile qılsam anı ibtidâ

Fârsi il taptı çü xürsendlik

Türk daxı tapsa burûmendlik

“Héyret ül-Ebrâr”

Saturday, January 7, 2023

سیاه مشق تورکی ناصرالدین شاه قاجار که در پنج ساله‌گی نوشته است

 

سیاه‌مشق تورکی ناصرالدین شاه ‌قاجار که‌ در پنج ساله‌گی نوشته ‌است

 

مئهران باهارلی

 

محقق و نویسنده‌ی تورک اورمیه‌ای فخران پورنجفی بالوو سندی مهم از تورکی‌نویسی ناصرالدین شاه ‌قاجار در ٥ ساله‌گی‌اش را منتشر کرده ‌است[1]. این سند عکسی است از یک سیاه‌ مشق ناصرالدین شاه‌ قاجار در پنج ساله‌گی که‌ در کتاب مرقع ناصری[2] چاپ شده‌ است.

در این سیاه ‌مشق ناصرالدین شاه ‌پنج ساله ‌به ‌تورکی جمله‌ی زیر را نوشته‌ است:

«خان! جناب حاجی ائوی‌نده‌ قال، تا سه‌نی تئز یولا سالسین» (ترجمه: خان! در خانه‌ی جناب حاجی بمان تا تو را زودتر روانه‌کند).

در حاشیه‌ی این سیاه ‌مشق، پدر تاج‌دار او سلطان محمد شاه‌ غازی خطاب به ‌حاجی میرزا آغاسی صدراعظم قاجار نوت زیر را به ‌فارسی نوشته ‌است:

«جناب حاجی! این خط سرکار ولیعهد است، در حضور من نوشته ‌است. دیگر در باب خوب راه ‌انداختنِ خان اختیار دارید. با وجود این خط ولیعهد و فرمایشِ زود و خوب راه‌ انداختن او، شما چه ‌خواهید فرمود؟».

١-این سند از چند جهت مهم است:

- این سند تدریس زبان تورکی در دربار قاجار به ‌دوره‌ی محمد شاه ‌غازی و عموما وجود سیستمی برای تدریس تورکی به‌ کودکان را نشان می‌دهد،

- این سند مربوط به‌ تورکی مکتوب است و نه ‌شفاهی و تکلم صرف سلاطین و شاهزاده‌گان و درباریان و مقامات عسکری و دیوانی به‌ زبان تورکی

- این سند شعور ملی تورک و تورک‌گرایی معلوم محمد شاه‌ غازی و ایضا حاجی میرزا آغاسی را تائید می‌کند

- این سند نشان‌گر اهمیتی است که‌ محمد شاه‌ غازی خصوصا و دولت قاجاری عموما به‌ آموختن خواندن و نوشتن تورکی و تورکی‌نویسی ولی‌عهد نشان می‌داد.

-این سند نشان می‌دهد که‌ به ‌احتمال بسیار، ناصرالدین شاه ‌نخست تورکی‌نویسی و سپس فارسی‌نویسی را فراگرفته‌ است. آنگونه‌ که‌ منابع متعدد بیان می‌کنند، ناصرالدین شاه‌ بعدها فارسی را به ‌عنوان زبان کاری و رابط یاد گرفت و حتی بعد از جلوس بر سلطنت در تهران برای مدت‌ها آن را به‌ شکلی بد و شکسته‌ صحبت می‌کرد. هرچند ناصرالدین شاه ‌که‌ شخصی ادیب بود و چندین زبان می‌دانست، به‌ مرور زمان در زبان فارسی هم پیش‌رفت کرد و آن را در حد کمال فرا گرفت.

Friday, January 6, 2023

Kasım Süleymani’nin Türk, Türkiye, Osmanlı ve Selçuklu karşıtı sözleri

 

Kasım Süleymani’nin Türk, Türkiye, Osmanlı ve Selçuklu karşıtı sözleri

 

Bugünkü İran bin yıla yakın uzun bir süre Türk - Moğol sülale ve devletlerce yönetilmiş, bu dönemde Türk dünyasının önemli hatta merkezî bir parçası olmuştur. Yirminci yüzyılın başlarında Haçlı Avrupa’nın kışkırtma ve desteyi ile, Türk ve Arap düşmanlığı temelinde Fars dilli yeni bir İran milleti yaratma projesine istart verilmiş, ardından Türk Kacar devletine karşı Meşrute adı altında anti Türk siyasi bir hareket – içsavaş başlatılmıştır. Olayların devamında bir takım Azerbaycanlının hıyaneti sonucunda 1925te Kacar Türk devleti ortadan kaldırılıp, İran’da bin yıllık Türk siyâsi hakimiyetine son verilmiştir. Ondan sonra bu ülkede Türklükle ilgili ne varsa, en başta Türk târihi ve ülke nüfusunun görece çoğunluğunu oluşuran Türk halkının kendisini Farslaştırma ve yok etme, yeni kurulan Pehlevi devletinin temel ve istiratejik hedefi olmuştur. İran İslam Cumhuriyeti kurulunca İran devleti ve Fars toplumunun var olan anti Türk eyilim ve konumu daha da katılaşmış, son dönemde bölge ve global arenada Türklüye karşı düşmanca tavırlar alma, hatta askeri tehditler savurmaya kadar varmıştır. İran İslam Cumhuriyheti’nin bölge ve global arenada Türklük ve Türk dünyasına karşı siyaset ve operasyonlarını tasarlayıp uygulayan ve yöneten organ, Devrim Muhafızları veya Sepâh-i Pâsdârandır. Türk düşmanlığında Asala ve PKK gibi örgütler bu askeri terörist kurumun yayında mâsum sayılır.

Aşağıda Devrim Muhafızları Ordusu Kudüs Gücü komutanı Kasım Süleymani’nin bir kongrede söylediklerinden bir bölümünün metni verilmiştir. Fars ve katı Türk düşmanı olan Kasım Süleymani bu konuşmasında Hümeyni’yi İslamla (Şiilikle) İran (Fars) milliyetçiliyini birleştirdiyi için övüyor. Gerçekten de İmâmi Şiilik Fars halkının milli dinidir ve Zerdüştilikle Ermeni Kilisesei ve bazı Katolik öyretilerin karışımından oluşmuştur. Süleymani daha sonra İran’a hâkim olmuş Türk Selçukluları İranlı olmayan yabancı ve işgalcı diye tanımlıyor. Bu da Selçuklu ve onlarca başka Türk devleti kurmuş hâlen İran’da yaşamkata ve sayıları on milyonlarca olan Türk halkını yabancı diye tanımlamak, dolaylı olarak da İran’dan Türklüyün ve Türk halkının silinmesi gerektiyini söylemektir. Süleymani konuşmasında Osmanlıları Emevilerle aynı gösterip yoz ve fâsit ve despot, Osmanlı İslamı’nı da gerçek İslam’dan sapma ve bid’at adlandırıyor. Bu da İmâmi Şiilik ve Fars milliyetçiliyinde derin ve aşırı Osmanlı nefreti ve kininin dışa vurmasıdır. Süleymani en sonda Kafkasya ve Türkiye’nin ateş içinde olduğunu ve İran rejiminin Türkiye devletinden çok daha üstün olduğunu iddia ederek Türkiye’yi aşağılıyor. Bu sözler Fars nasyonalizminin Türkiye’ye karşı her zaman eziklik duygusu içinde bulunması, ve de sâhip olduğu Türkiye takıntısından kaynaklanıyor.

 

Wednesday, January 4, 2023

ریشه‌شناسی کلمات تورکی سالغور، سالور، ساللار، سالار، سلحشور، چالش، چالاک، شلّاق، سلجوق، سالتوق و سلجان

 

ریشه‌شناسی کلمات تورکی سالغور، سالور، ساللار، سالار، سلحشور، چالش، چالاک، سلجوق، سالتوق و سلجان

 

مئهران باهارلی


در زبان فارسی کلمه‌ای به ‌صورت سالور و به‌ معنی سرکرده ‌و سردار و رهبر اغلب نظامی (در ترکیبات سپه‌سالار، اسفه‌سالار) وجود دارد. این کلمه‌ تورکی بوده و هم‌ریشه ‌با کلمات تورکی سالغور - سالور، ساللار – سلّار، سالتوق، سلحشور، چالش، چالاک و احتمالا سلجوق در زبان تورکی است.

سالقور - سالغور - سالغیر:

نام یکی از طوائف ٢٢ گانه‌ی تورکان اوغوز، متعلق به ‌شاخه‌ی اوچ‌اوخ (ایچ اوغوز)، منسوب به نخستین فرزند داغ خان که فرزند چهارم اوغوز خان بود است[1]. بخشی از سالقورها پس از خروج از سرزمین اصلیشان در ایلی سو و ایسیق گؤل و اسکان در ماورالنهر در قرن ١١ به همراه تورک‌های سلجوق به خاورمیانه و قفقاز و آسیای صغیر و بالکان و شمال دریای سیاه (ایران، آزربایجان، آناتولی، عراق و اوکرایین و ...) مهاجرت نمودند. در این مناطق صدها اماکن جوغرافیایی با گونه‌های متعدد اسم سالغور وجود دارد. به عنوان نمونه «سالغیر»، نام طولانی‌ترین رودخانه ‌در شبه‌ جزیره‌ی کریمه‌ در اوکرایین یادگار سالغورهای مهاجرت کرده‌ به‌ شمال دریای سیاه‌ است[2].

سالغور مرکب است از سال بن مصدر «سالماق» به ‌معنی هجوم آوردن و حمله‌ نمودن، به‌ علاوه‌ی پسوند اسم فاعل‌ساز از مصدر «–گور، -قور، -غور» که مبالغه‌ را افاده می‌کند؛ جمعا به‌ معنی هجوم آورنده، حمله‌ کننده، جنگجو و سلحشور. (پسوند «–گور، -قور، -غور» در کلمات آتی هم وجود دارد: یازیر- یازقیر (اسم طائفه‌ی اوغوزی «یازقیر» به ‌‌معنی پخش و پراکنده شده در قلمروی وسیع، از مصدر یازماق - یاسماق به ‌معنی یایماق، آچماق، یاییلماق)، اؤزگور (آزاد، از مصدر اؤزمه‌ک به معنی خلاص و رها کردن)، اویغور (سازگار، مدنی، شهرنشین و بافرهنگ از مصدر اویماق به معنی انطباق دادن خود)، بیلغیر (بیلگی‌لی)، دویغور (چابوق سئزه‌ن، از مصدر دویماق به معنی حس کردن)، سیزغیر - سئزگیر (دویارلی، حساس، از مصدر سئزمه‌ک به معنی حس کردن)، یوزغور (اییی یوزه‌ن، یاخشی اوزوجو)، اؤتگور (که‌سکین، از مصدر اؤتمه‌ک)، تاپقیر (که‌سکین ذکالی، حاضر جواب)، چاپقیر – چاپقور (یئیین قوشان، فیرتینا)، که‌سغیر (که‌سکین)، تایغور (قایان، از مصدر تایماق به معنی لغزیدن)، ...)[3]

سالغور (به‌ فارسی سلغر) در نام دولت تورک اتابکان فارس موسوم به‌ سالغوریان – سلغریان - سالغورلولار، که ‌به ‌مدت یک قرن و نیم (١١٤٨-١٢٨٦) حیات داشت و قلمرویش در اوج قدرت شامل مناطق فارس، کرمان، هرمزگان، عمان و بحرین و کیش و کناره‌ی خلیج عرب، از بصره (عراق امروزی) تا سواحل هند می‌شد هم وجود دارد. دولت تورک سالغورلو که بعضا مستقل و در مقاطعی نیز تابع دولت‌های تورک سلجوقیان بزرگ، سلجوقیان تورک‌ایلی (آزربایجان + عراق)، خوارزمشاهیان و ایلخانلی‌یان بود، مانند اکثر دیگر دولت های تورک به داشتن حکمرانان زن مشهور  است.

افتخار قبائل اتراک، یلنگ توش خان جلایر (یئله‌نگ توْش خان جالاییر)

 افتخار قبائل اتراک

یلنگ توش خان جلایر (یئله‌نگ توْش خان جالاییر)


YÉLEÑ TOŞ XAN CALAYIR

TÜRK BOYLARININ QIVANCI


مئهران باهارلی


بیش از نود و پنج درصد سکنه‌ی بومی منطقه‌ی کلات قدیم را تورک‌ها، اغلب از طائفه‌ی جلایر - جالاییر تشکیل می‌دهند. جلایرها تورک‌هایی اصلا موغول و یا تاتارهایی هستند که با هولاکو خان به تعداد یک صد و پنجاه هزار خانوار در زمان قوبیلا قاآن به ایران آمدند و شعبه‌ی از آن‌ها (کرائیلی – کراییت – که‌ره‌ییت – کئره‌ییت - قاراییت ائولی) در دره‌گز و کلات در خوراسان متوطن شد. (کراییت – که‌ره‌ییت کئره‌ییت جمع موغولی کئره‌یه‌ن – کِرَیَن و یا کئره‌اه‌ن – کِرَاَن با پسوند جمع موغولی –ید، -یت است که به هنگام افزوده شدن بر نام مختوم به حرف ن، باعث حذف آن حرف می‌شود. مانند جمع مئرگه‌ن - مِرْگَنْ به صورت مرگید - مِرگیت، و جمع نویان به صورت نویاد – نویات، جمع بایان به صورت بایات، جمع سایان به صورت سایات، ...).

تا انقراض‌ قاجاریه‌، خوانین قدیم و جدید کلات همیشه از تورک‌های جلایر بودند. شعر تورکی کتیبه‌ی کلات نادری سروده‌ی گلبن افشار به امر حاکم وقت کلات که از خوانین تورک جلایر بود بر سینه‌ی کوه حک شده است. جامع گؤک گومبه‌ت در کلات نادری هم که در اثر زلزله خراب شده بود بارها توسط خاندان جلایر (محمدرضاخان جلایر، برادرش یلنگ توش‌خان‌ جلایر، ...) که حکومت کلات را در دست داشتند و قبرشان هم اکنون در داخل جامع قرار دارد، تعمیر شده است.



Tuesday, January 3, 2023

شهاب طاهری‌ده‌ن تورک‌جه قوشوق‌لار - قوروا، ده‌رجه‌زین، هه‌مه‌دان – تورک‌ایلی

 

 

شهاب طاهری‌ده‌ن تورک‌جه قوشوق‌لار

قوروا، ده‌رجه‌زین، هه‌مه‌دان – تورک‌ایلی


Șahab Tâhirî’den Türkce Qoşuqlar

Qorva, Dercezin – Hemedan, Türkili


اشعاری تورکی از شهاب‌الدین طاهری مشفق (ناخدا یکم بازنشسته)

قروه، درجزین، همدان – تورک‌ایلی


http://hemedan-az.blogspot.com

Sunday, May 25, 2008



بو قوشو‌ق‌لار سٶزوموز طرفی‌نده‌ن یازیم (ایملا) باخیمی‌ندان ائدیت ائدیلمیش‌دیر. قوشوق‌لارین آغیز اٶزه‌ل‌لیک‌له‌ری اولدوق‌لاری کیمی قورونموش‌دور. قوشارین قوشوق‌لاری آرخا و مای‌تاون وئبلاق‌لاری‌ندان، یاشام اٶیکوسو (بییوقرافی‌سی) آرخا وئبلاقی‌ندان آلینمیش‌دیر[1]. مئهران باهارلی

شهاب طاهری‌نین یاشام اٶیکوسو

شهاب الدین طاهری مشفق در سال 1328 خورشیدی در قروه‌ی درجزین [استان همدان- تورک‌ایلی] قسمت «قالا دینگه‌سی» [قالا دٶنگه‌سی Qala Döngesi] دیده به جهان گشود. پدرش به نام «میرزا» که چلینگر (لحیم کار - بندزن) بود، از همسر دوم در سن 55 ساله‌گی صاحب اولین پسر و فرزند دوم خود شهاب الدین می‌شود. شهاب الدین تحصیلات ابتدایی را در قروه به اتمام رسانده و پس از مرگ پدر به دنبال کسب کار و تامین معیشت خانواده راهی تهران شده و پس از اتمام دوره‌ی دبیرستان در دانشکده‌ی افسری آن زمان مشغول به تحصیل می‌گردد.

اولین شعرش را در دوم ابتدایی در کنار درویش مشکات - ناصر ابراهیمی- سرود و در دوران دبیرستان و جنگ ویتنام بود که برنده‌ی اول مقاله‌ی «صلح» در سال 1347 از باشگاه Liones  گردید که جایزه‌ی آن 500 تومان بود. او که هم اکنون ساکن کرج و بازنشسته‌ی نیروی دریایی ارتش با درجه‌ی ناخدا یکم (سرهنگ) است، در زمینه‌ی شعر و شاعری، از تورکی و فارسی، از نقد اجتماعی و غزل‌های عارفانه و عاشقانه، هنری نمایانده است و دستی برده. اولین شعرش در باره‌ی «ابراهیم صهبا»ست در تجلیل از شعری که برای خودکشی جهان پهلوان تختی [از تورکان استان همدان – تورک‌ایلی] سروده شده :

سایه‌ی اندوه و غم چون بر جبین ما نشیند

شعر صهبا همچو آهی بر غم دل‌ها نشیند

شعرهایش می‌نماید مست هر صاحب‌دلی را

همچو دُرْد باده‌ای چون در ته مینا نشیند

آرزو دارم که همچون آفتاب نیم‌روزی

هم‌چنان با پرتواش در مسند بالا نشیند

«طاهری» اشک غم خود را به اشعارش بشوید

گرچه دائم بر ضمیرش اندُه غم‌ها نشیند

شعرهای تورکی زبان شهاب زیبایی، شیوایی و طنز خاصی دارد و از آداب و رسوم گذشته و احوالات آن زمان حکایت می‌کند. از این شاعر ارجمند قروه‌ای اومیدواریم که بیشتر از این بخوانیم.