Wednesday, January 11, 2023

امیر ناصر خلج در تورک اوجاغی استانبول: من تورکم؛ سرهنگ باقرخان خلج: ایرانی وجود ندارد، من خلج و پدر بر پدر تورکم

امیر ناصر خلج در تورک اوجاغی استانبول: من تورکم 

سرهنگ باقرخان خلج: من خلج و پدر بر پدر تورکم، ایرانی وجود ندارد

 

مئهران باهارلی

 

عارف قزوینی، نژادپرست ایرانی به ‌شدت متنفر از تورک و رهبر معنوی فرقه‌ی دموکرات آزربایجان، در خاطرات و نامه‌های خود به ‌هنگام لجن‌مالی و ناسزاگویی به ‌دو شخصیت تورک، سرهنگ باقرخان خلج و امیر ناصر خلج در باره‌ی شعور ملی تورک آن‌ها اطلاعات مهمی را داده ‌است.

بنا به ‌عارف قزوینی، «امیر ناصر خلج» در یک کونفرانس در «تورک اوجاغی» در استانبول شرکت کرده ‌و در آنجا خود را به‌ صورت «تورک» معرفی نموده ‌است. بنا به او امیر ناصر خلج و دیگر تورکان از ایران (جمشیدخان سوباتایلی افشار اورموی و دخترانش) که در این کونفرانس شرکت کرده بودند با کمال سرافرازی در تورک اوجاغی از زیر بار شرافت ایرانیت شانه خالی و خود را تورک معرفی کرده، از ایرانیت نفرت به خرج داده و گفته‌اند ما ننگ داریم از این که کسی ما را ایرانی بداند.

همچنین بنا به خاطرات او هنگامی که ‌عارف قزوینی در جمعی از صاحب‌منصبان در خرم آباد به ‌تبلیغ عقاید «پاک» خود (نژاد پاک آریایی ملت ایران) مشغول بود، یک صاحب‌منصب به ‌اسم «سرهنگ باقرخان» (که فرمانده‌ی نظامی لورستان بود)، به ‌مخالفت با او برخاسته ‌و سخنانی بدین مضمون گفته ‌است: «ایرانی وجود ندارد. نباید خودمان را فریب دهیم. به‌ عنوان نمونه خود من یک خلج و پدر بر پدر تورک هستم». عارف قزوینی سخنان سرهنگ باقرخان خلج را بی شرمی می‌نامد و می‌گوید این شخص که ‌وابسته ‌به‌ بیگانه‌ای به ‌اسم صادقوف بوده‌ و در دامان بیگانه‌ پرورش شده، نام فرزند خود را هم «هولاگو» گذاشته ‌است.

عارف قزوینی‌یِ به ‌شدت عصبانی شده ‌از شعور قومی تورک این دو شخص و اینکه ‌آن‌ها خودشان را تورک می‌دانند و تقدیم می‌کنند، از یک طرف آن‌ها را صراحتا و یا تلویحا بیگانه‌ و بیگانه‌پرست و خائن و حرام‌زاده و خلج‌ها را یک نژاد نمک‌نشناس می‌نامد؛ و از طرف دیگر در مقام مقایسه‌ به ‌قهرمان‌سازی از یک مانقورت و تروریست تبریزی «حلال‌زاده» به ‌اسم حاجی علی‌اصغر که خون دل می‌خورد تا مردم تورک در آزربایجان که گویا اولاد زردوشت هستند، زبان بیگانه‌ی تورکی را رها کرده ‌و به ‌زبان فارسی سعدی و فردوسی صحبت کنند، می‌پردازد.

این اطلاعات از منظر تاریخ ملی تورک مهم هستند. در زیر قسمت مربوطه ‌از خاطرات عارف قزوینی را نقل کرده ‌و سپس چند توضیح داده‌ام. 

از خاطرات عارف قزوینی[1]:  

«در همین بین‌ها روزی منزل سرهنگ محمدعلی خان معروف به‌ بلوچ که‌ معلوم نیست اصلا کجایی [است] - بعضی ها عقیده‌شان این است بلوچ نیست و هندی است و به‌ دستور انگلیسی‌ها داخل نظام ایران شده ‌است و بایستی همین [صحیح] باشد – بودیم. من بنا به ‌وظیفه‌ی ایرانیت عقاید «پاک» خودم را که‌ یک قسمتِ مسافرتِ خرم‌آبادِ من برای همین بود در میان گذاشته[م]. چون [که] شب پیش [وقتی] که ‌[این‌ها را] گفتم - چند نفر صاحب‌منصب هم با آن جوان بودند، یکی از آن‌ها همین سرهنگ محمدعلی خان بود - در این موضوع زیاد صحبت شده، همه ‌تصدیق مرا کرده‌ بودند. خواستم بلکه‌ کاری کرده ‌باشم.

آقای «سرهنگ باقرخان» [که] کاملا تاریخ سید جعفر کاظمینی[2] را حفظ کرده، ضمنا  گفت «ایرانی دیگر کجا پیدا می‌شود! چرا ما خودمان را گول بزنیم؟ من خودم خلج و پدر بر پدر تورکم».

گفت:

مراست بخت زبونی که‌ بی وفا طلب است

نمی شود که ‌تو را نیز بی وفا نکند

ای ایران، ای خانه‌ی اردشیر بابکان، ای خاک خائن‌پروری که‌ سزاوار است به‌ جرم همراهی با بیگانه‌ و محبت بیگانه‌پرست الی‌الابد ویران بمانی! می‌شود گفت این دو شعر با قدری تحریف در تعریف تو ساخته‌ شده ‌است:

فریاد از این فطرت پستی که ‌تو داری

آه‌ از دل بیگانه‌پرستی که ‌تو داری

ترسم که ‌یکی زاهل وفا زنده ‌نماند

در کشتن این طایفه‌ دستی که ‌تو داری

ای مادر نامهربانی که ‌برای بیگانه‌ و بیگانه‌پرست دایه‌ی از مادر مهربان‌تر و برای اولادهای خود بدتر از زن پدر شده[ای]. «حاجی علی اصغر [تبریزی]» که‌ یکی از اولادهای حلال‌زاده‌ی تو و یکی از مجاهدین نازنین آذربایجان و به‌ جرم شرکت در کومیته‌ی مجازات، سه‌ سال در نظمیه‌ حبس [بود] و در راه ‌فداکاری در راه ‌تو روی آسایش ندید، خون می‌خورد که‌ چرا هم‌وطنان او اولادهای زردوشت، اهالی آذربایجان، قطع آشنایی با زبان بیگانه ‌[تورکی] نکرده ‌و به ‌زبان سعدی و فردوسی [فارسی] سخن نمی‌گویند. با این حال در آن زمستان سخت تبریز، جایی که ‌او در شب‌های سخت عمر بامرارت خود را صبح کند نداشت که‌ شرح مردن او را در قسمت مسافرت آذربایجان خود خواهم نوشت که ‌چگونه‌ با تریاک انتحار کرد.

آن وقت «باقرخان» نوکر صادق‌اف، در دامن بیگانه‌پرور تو چه ‌طور به ‌مقام سرهنگی رسیده‌ و چگونه‌ دارای همه‌ نوع آسایش و علاقه، ملک، اوتوموبیل می‌شود. آن وقت با کمال بی شرمی می‌گوید «من خلج و پدر بر پدر تورکم» و اسم پسر خود را «هولاگو» می‌گذارد.

من دو تا سگ شکاری دارم که‌ شرح انس و علاقه‌ی خودم را با تاریخ آن‌ها خواهم در موقع نوشت. این‌ها بعد از دو پشت نشو و نما در آب و هوای ایران چنان تغییر شکل و رنگ و پشم داده‌اند که ‌هیچ شباهتی به ‌مادر اولی خود که‌از نژاد سگ‌های صربستان بود ندارند و این همه‌ عشق و محبت من به‌ آن‌ها از این جهت است که ‌به ‌کلی ایرانی شده‌اند.

آن وقت چه ‌طور می‌شود خلج یا نژادهای نمک‌نشناس دیگر بعد از ده ‌پشت نشو و نمای در ایران باز می‌گویند ما تغییر نکرده‌ایم. «امیر ناصر خلج» در استانبول به «تورک اوجاغی» رفته، خود را «تورک» معرفی می‌کند. در ایران هم که ‌می‌آید وکیل ملت در مجلس می‌شود. ...»

عارف قزوینی در خاطرات خود در دو جای دیگر هم به شرکت امیر ناصر خلج در کونفرانس تورک اوجاغی و اعلام تورک بودن وی در آنجا – اما بدون آوردن نام او – اشاره کرده است:

«وقتی تمام معایب سردار شجاع را جمع، مرا هم به دست او کشته تصور کرد[ه]، به تمام اعمال بد او از روی دقت رسیده‌گی کنند، همه‌ی این‌ها به قدر آن ننگی که در استانبول با کمال سرافرازی زیر بار آن رفته با جمعی ننگین‌تر از خود به تورک اوجاغی رفته، از زیر بار شرافت ایرانیت شانه خالی کرده، خود را تورک معرفی کردند، نخواهد شد. اگر چه تمام این اسامی ایرانی بدنام کن را اومیدوارم در موقع خود از قلم نیانداخته، برای شرافت خانواده‌گی خاطرنشان کنم، ولی چند نفر از ایشان را که تاکنون در هیچ موقعی فراموش نکرده، از آن می‌ترسم روزگار امان نداده نگذارد به اتمام خیالات خود نائل شوم، به این واسطه آن گذشت را در خود نمی‌بینم برای موقع دیگر گذاشته بگذرم» (ص ١٠١).

«شگفت‌آور است بعضی نژاد، بعد از هزار سال باز هم هیچ تغییر رنگ و شکل و عادات و اخلاق نداده‌اند. همان خائنین به ملت و مملکت که در استانبول به تورک اوجاغی رفته، خود را تورک معرفی کرده، از ایرانیت نفرت به خرج داده، می‌گویند ما ننگ داریم از این که کسی ما را ایرانی بداند، بعد از مراجعت به ایران و همدست شدن با دزدان و راه‌زنانی مانند اسماعیل آقای سیمیتقو و آن همه خرابی و قتل و غارت و بی ناموسی، بعد از گرفتاریشان با حقوق کافی داخل کار شدند». (ص ٣٥١) 

از نامه‌های عارف قزوینی: ادبیات توالتی

عارف قزوینی در یکی از نامه‌های خود هم تورک‌گرایی سرهنگ باقرخان خلج و نام هولاکوی پسر او را با ادبیاتی نژادپرستانه و سخیف ذکر کرده ‌است (نامه ‌به‌ عادل خلعت‌بری، از همدان، ٦ اردیبهشت ١٣١٠. از کتاب «نامه‌های عارف قزوینی به ‌همراه ‌اشعار چاپ نشده»،  به‌ کوشش مهدی نورمحمدی، صص ١٤٨-١٤٩):

«نوشته ‌بودید یک قسمت کاغذ تو را به‌ سرهنگ .... نشان دادم. بلی سرهنگ .... مدت‌ها با من دوست بود. ولی این آدم دو عیب بزرگ دارد. یکی این که ‌زیاد دروغ می‌گوید. دیگر این که ‌نژاد خود را تورک می‌داند. وقتی که‌ در بروگرد [بروجرد] بودم، ایشان از خرم‌آباد تشریف آورده، مرا دعوت به‌ خرم‌آباد کردند. بنده ‌هم به‌ واسطه‌ی سابقه‌ی دوستی این دعوت را لبیک گفته، در خدمت ایشان رفتم. خیال کردم بلکه ‌بتوانم در ضمن کاری کنم شاید توسط ایشان خصومت الوار با نظامی برطرف شده، بیش از این یک مشت ایرانی که ‌دارای خون ایرانیت و هیکل‌های رشید زیبا هستند کشته‌ نشوند. چون می‌دیدیم «ز هر طرف که‌ شود کشته، زیان ایران است».

بعد از مذاکرات خصوصی و دوستانه‌ با سرهنگ مزبور، بالاخره ‌گفتم آخر این‌ها ایرانی هستند، باید از آن‌ها نگاه‌داری کنید. و یک مرتبه ‌در جواب این حرف‌ها که ‌از روی درد و از درون دل پر خون من به ‌زبان جریان می‌کرد، گفت: ای آقا، ایرانی کجا وجود دارد، این‌ها را کجا می‌شود ایرانی دانست؟ من و شما هم ایرانی نیستیم. و شروع کرد با بی اطلاعی عامیانه‌ی خود به ‌شرح تاریخ اجدادیش و ثابت کرد که ‌ایرانی نیست.

در این بین پسر بچه‌ی سه‌ چهار ساله‌ای که ‌آقازاده‌ی ایشان بود، ورود کرده، معلوم شد اسم او «هولاکو» است. نمی‌دانم در این موقع علامت تعجب را چه‌ قسم باید نوشت. اتفاقاً این هولاکوی کوچک در مقابل باد شکم طاقت نیاورده‌ حرکتی کرد، صدایی از او خارج شد که‌ به ‌زبان بی زبانی هم تقویت از قول پدر کرد، هم ثابت نمود که ‌حقیقتا نوه‌ی چنگیز است....

همین قدر بدانید اگر چشم من غیر از ایران ببیند آن را کور خواهم خواست و راضی نخواهم شد با من باشد، از کاسه‌ی سر بیرونش می‌خواهم.... باز هم باید گفت ای داد بیداد و این رباعی را که‌ می‌گوید «فریاد از آن نرگس مستی که ‌تو داری» در حق ایران و این خاک خائن‌دوست باید این طور تغییر داد:

افسوس از آن فطرت پستی که‌ تو داری

آه‌ از دل بیگانه‌ پرستی که‌ تو داری»

نوت: همه‌ی نقطه‌چین‌ها در اصل کتاب هستند


چند توضیح:

١- سرهنگ باقرخان خلج یک صاحب‌منصب و نظامی فرهیخته‌ و دارای شعور ملی تورک قوی، عالمانه‌ و جا افتاده ‌بود. وی اولا هویت ملی ایرانی بر اساس نژاد ایرانی و پاکی آن که‌ عارف قزوینی رهبر معنوی فرقه‌ی دموکرات آزربایجان و عموما جریانات سیاسی و فرهنگی زائیده‌ی مشروطیت ضد تورک مدافع آن بودند را رد کرده‌ و بی پایه‌ می‌شمارد و آشکارا می‌گوید ایرانی به‌ عنوان یک نژاد و تبار وجود ندارد. دوما می‌گوید آن‌هایی که ‌مدافع همچو چیزهایی هستند، یعنی تمام جامعه‌ی فرهنگی و سیاسی وقت ایران زائیده‌ی جنبش مشروطیت و از جمله‌ فرقه‌ی دموکرات آزربایجان، خودشان را و به‌ واقع مردم را فریب می‌دهند. سوما  اضافه ‌می‌کند او یک ‌خلج و پشت بر پشت «تورک»، یعنی از ملت و دارای نام و هویت ملی‌ای که ‌در ربع اول قرن بیستم در جنبش ضد تورک مشروطیت ایران و سال‌های جنگ جهانی اول انکار می‌شد است (با بدست آوردن اطلاعات بیشتر، در باره‌ی این شخصیت ملی تورک، سرهنگ باقرخان خلج تحقیقی جداگانه منتشر خواهم کرد).

٢-احمدرضا قلی خان امیر ناصر خلج (امیر حسینی) اصلا از روستای چمرم (چمران) منطقه‌ی مزلقان ساوه‌ – تورک‌ایلی، فرزند احمد خان سیف الممالک امیر تومان و فرمانده‌ی فوج خلج (امیر حسینی) قاجاری بود. او در سال‌های جنگ جهانی اول با سواران طایفه‌ی خلج به ‌ملیون و اوردوی آزادی‌بخش عثمانلی ملحق شد و بارها در نواحی خلجستان – خرقان تورک‌‌ایلی و دیگر نقاط بر علیه ‌قوای روسیه‌ جنگید. بعدها به‌ استانبول رفت و پس از پایان جنگ جهانی اول به‌ ایران بازگشت. در سال ١٩٢١ نماینده‌ی ساوه در مجلس شورای ملی شد. امیر ناصر خلج با تورک چپ ایرانی ضد تورک سلیمان میرزا مساله داشت و تا پایان عمر سیاسی خویش مخالف سردار سپه ‌- رضا خان بود.

نوت – فوج‌های خلج قاجاری: بنا به اطلاعاتی که علی اصغر جمراسی محقق و عالم خلج می‌دهد، در دوره‌ی قاجاری دو فوج خلج وجود داشت. یکی «فوج خلج امیرحسینی» که در منطقه‌ی نوواران (نوبران) و قاراقان (خرقان) مستقر بود و افراد آن از خلج‌های فراهان و تورک‌های تفرش و کوموزان (کمیجان) مرکب بود. دوم «فوج خلج قاهره» که بین ساوه و خلج‌اوردا (خلجستان) مستقر بود و افراد آن از خلج‌های خلجستان و تورک‌های ساوه مرکب بود[3].

٣-خود را «تورک» نامیدن سرهنگ باقرخان و مخصوصا امیر ناصر خلج به‌ خودی خود دارای اهمیت است. زیرا اولا دوره‌ی مذکور ‌دوره‌ی تشکیل هویت ملی جدید ایرانی و «ملت ایران» توسط پارسی‌ها و ازلی‌ها و دولت‌های صلیبی و استعمارگر اوروپایی و مانقورت‌ها و گؤزقامان‌های تورک اغلب تبریزی – اردبیلی بود. این‌ها به طور گسترده‌ای از تورک بودن شیطان‌سازی کرده و آن را به‌ صورت هویتی ننگ‌آور تقدیم می‌کردند (این روند امروز هم ادامه ‌دارد. دلیل اصلی تنفر آزربایجان‌گرایان از هویت ملی تورک آن است که ‌آن‌ها وارث خط خیانت تورک‌های مشروطه‌طلب و دموکرات‌های آزربایجان – آزادی‌سِتانی اغلب تبریزی – اردبیلی در سال‌های جنگ جهانی اول هستند). با این وصف اعلام صریح تورک بودن از طرف شخصیت‌هایی مانند امیر ناصر خلج و سرهنگ باقرخان خلج، اعتراض و مخالفت صریح با گفتمان و هویت ملی ایرانی است. دوما این دو شخصیت از مناطق غیر آزربایجانی تورک‌ایلی هستند. این دو تورک غیر آزربایجانی زمانی از تورکیت خود دفاع می‌کنند که مرکز آزربایجان یعنی تبریز عملا در تسلط پان‌ایرانیست‌های ضد تورک خود فارس‌انگار (مشروطه‌طلبان، دموکرات‌های آزربایجان و ...) بود.

٤-سخنان امیر ناصر خلج در استانبول دارای اهمیت است. همانگونه‌ که‌ معلوم است از دوره‌ی شاه‌ اسماعیل اول و سپس شاه ‌تهماسب و شاه ‌عباس حقیر، ارتباطات ملی و هویتی بین تورک‌های ساکن در ایران با تورک‌های آناتولی – عثمانلی توسط آن‌ها بریده ‌شد، این نیز روند فارس شونده‌گی تمام عیار آن‌ها را باز کرد. هر چند بعدها توسط نادرشاه‌ افشار و سلاطین قاجاری، به ‌سیاست خائنانه‌ی دشمنی با تورک‌های آناتولی و عثمانلی پایان داده‌ شد، اما اوج نزدیکی بین این دو و ترمیم انقطاع و گسست ایجاد شده بین تورک‌های تورک‌ایلی و آناتولی، مصادف با سال‌های جنبش مشروطیت و سپس جنگ جهانی اول است که‌ بسیاری از نخبه‌گان تورک از ایران به‌ عثمانلی و استانبول مهاجرت کردند و در آنجا علاوه ‌با آشنا شدن با گفتمان‌ها و مظاهر و موسسات تمدنی جدید و معاصر، تورکیت خود را هم دوباره‌کشف نمودند.

٥-حضور ناصر خلج در «تورک اوجاغی» فی نفسه‌ بسیار مهم است. تورک اوجاق‌لاری در سال ١٩١٢ در استانبول بر حول تورکیت تاسیس شد و مرحله‌ای مهم از روند ملت‌شونده‌گی تورک‌ها در قلمروی عثمانلی (و قفقاز و تورک‌ایلی) و گذر از «عثمانلی» بودن به‌ «تورک» بودن در میان تورک‌زبانان منطقه را تشکیل می‌دهد. در آن دوره ‌مفهوم تورکیت برای تورک اوجاق‌لاری به‌ معنی صرفا ملت‌شونده‌گی تورک‌زبان‌ها – «تورک‌له‌شمه»‌ و در نتیجه‌ یک مفهوم مترقی و پیشرو بود. (قبول سیاست تورک‌سازی غیر تورک‌ها – «تورک‌له‌ش‌دیرمه»‌ توسط تورک اوجاق‌لاری بعدها در سال ١٩٢٥ با تاسیس جمهوری تورکیه ‌رخ داد و به‌ دوره‌ی عثمانلی مربوط نیست). در این دوره‌ی قبل از جمهوری،‌ بسیاری از شخصیت‌های تورک از قفقاز و تورک‌ایلی و دیگر نقاط ایران و دیگر نقاط جهان تورکیک که ‌در استانبول پایتخت امپراتوری عثمانلی مهاجر –  پناهنده ‌– ساکن بودند، از مداومین تورک اوجاغی بودند. از مشهورترین آن‌ها از قفقاز رسول‌زاده، و از تورک‌ایلی رهبر ملی تورک جمشیدخان سوباتایلی افشار اورومی – مجدالسلطنه‌ و دخترانش می‌باشند (در این باره‌ی مقاله‌ی جداگانه‌ای منتشر خواهم کرد).

٦-نام هولاگو برای پسر سرهنگ باقرخان خلج: عارف قزوینی، سرهنگ باقرخان خلج را به آن سبب که اسم پسرش را «هولاگو»[4] گذاشته‌ بود سرزنش و محکوم می‌کند. نام‌گذاری اشخاص در آن دوره، مانند همه‌ی دوره‌های دیگر، یکی از مهم‌ترین رفتارهای سمبولیک برای اعلان هویت اشخاص بود. اشخاص دارای شعور ملی تورک در آن دوره‌ هم برای خود و یا فرزندانشان نام‌های جدید تورکی – موغولی انتخاب می‌کردند. مانند نام «هولاگو» که‌ سرهنگ باقرخان خلج برای پسر خود انتخاب کرد. و یا نام فامیلی «سوباتایلی» که‌ رهبر ملی تورک جمشیدخان سوباتایلی افشار اورومی – مجدالسلطنه ‌برای خود، و نام‌های «توران» و «اولجای» و «آیدا» و «تموچین» و «توغرول» و «آلانقو» و «تامقاچ» و «تیمور» که‌ برای فرزندان و نوه‌هایش برگزید[5]. در مقابل، افراد معتقد به ‌هویت ملی ایرانی برای خود و یا فرزندانشان نام‌های فارسی – پارسی - ایرانی انتخاب می‌کردند. مانند نام‌های «پرویز» و «پیشه‌وری» که میر جعفر جوادزاده خلخالی برای خود و نام «داریوش» که ‌برای تنها پسرش انتخاب کرد و منعکس کننده‌ی تمایلات ایران‌گرایانه ‌– باستان‌گرایانه‌ی او بود.

٧-حاجی علی اصغر تبریزی که‌ عارف قزوینی از او ستایش کرده‌ و به ‌عنوان اولگو برای آزربایجانیان تقدیم می‌کند، عضو «کومیته‌ی تروریستی مجازات»[6]، و مانند قاطبه‌ی نخبه‌گان تبریزی در قرن نوزده و آغاز قرن بیستم، خواستار «توحید لسان» یعنی فارس‌سازی زبان تورک‌ها بود و می‌خواست مردم تورک در آزربایجان که‌ گویا اولاد زرتوشت هستند زبان تورکی را رها کرده‌ و به ‌زبان سعدی و فارسی تکلم کنند. «کومیته‌ی تروریستی مجازات» یکی از ده‌ها تشکیلات تروریستی مشروطه‌طلب ایجاد شده‌ در تهران توسط تورک‌های مانقورت قفقازی و ایرانی اغلب تبریزی و اردبیلی (منشی‌زاده، ابوالفتح‌زاده، کریم دوات‌گر، مشکاه‌الممالک، حیدرخان عمواوغلو، ... ) و زیرمجموعه‌ی «فرقه‌ی اجتماعیون عامیون ایران» بود و پیوند نزدیکی با «اجتماعیون عامیون» یا سوسیال دموکرات‌های قفقاز داشت. عبدالله‌ بهرامی، رئیس نظمیه‌ی تبریز در دوره‌ی آزادی‌ سِتان و از رهبران «فرقه‌ی دموکرات آزربایجان» و «آزادی سِتان» در تبریز، که‌ قبلا حامی و عضو این کومیته‌ی تروریستی بود، «کومیته‌ی ترور فرقه‌ی دموکرات آزربایجان» را با همدستی نوبری و ... با الهام از کومیته‌ی مجازات تاسیس کرد[7].

٨- خلج اوغوزی و خلج آرغویی: دو شخصیت ملی تورک موضوع این مقاله یعنی امیر ناصر خلج و سرهنگ باقرخان خلج، از «طائفه‌ی اوغوزی خلج»، با نام ملی تورک و زبان ملی تورکی و وطن تورک‌ایلی هستند. این طائفه به غیر از «ملت آرغویی خلج» که بازمانده‌گان آرغوها از تورکیک‌های باستان به شمار می‌روند و دارای نام ملی خلج و زبان ملی خلجی و وطن خلج‌اوردا (خلجستان) می‌باشند هستند. اطلاعاتی که محمود کاشغری در کتاب دیوان لغات التورک در باره‌ی قوم «قالاج» و زبانشان و اشتقاق نام آن‌ها از قال و آج و ... می‌دهد کاملا با طائفه‌ی اوغوزی خلج منطبق است. طائفه‌ی اوغوزی خلج همان است که در بسیاری از مناطق تورک‌ایلی مانند استان مرکزی و اطراف اورمیه و در میان قشقایی‌ها و در آناتولی و قفقاز و .... پخش شده و یک زیرگروه طائفه‌ای – تباری ملت تورک (اوغوزهای غربی) است. از طرف دیگر، اطلاعاتی که محمود کاشغری در باره‌ی زبان آرغوهای باستان می‌دهد با ملت خلج امروزی ساکن در خلج‌اوردا - خلجستان منطبق است. به عبارت دیگر در ایران امروز دو گروه با نام خلج وجود دارد: «افراد تورک با تبار خلج اوغوزی»، و «ملت خلج آرغویی بازمانده‌ی آرغوهای باستان».

٩- لک‌ها و لورها به شدت با عناصر تورک و موغول درهم آمیخته‌اند: عارف قزوینی، رهبر معنوی فرقه‌ی دموکرات آزربایجان، یک نژادپرست آریایی بر مبانی بیولوژیک – فیزیولوژیک (مانند نازی‌های بعدی) بود. او در نامه‌ی خود لورها را هم به صورت «‌دارای خون ایرانیت و هیکل‌های رشید زیبا » و به عبارت دیگر نژاد پاک و خالص آریایی توصیف می‌کند. در حالیکه واقعیت تماما متفاوت است. بر خلاف ادعاهای نژادپرستان آریایی و ناسیونالیست‌های افراطی ایرانی، نه تنها لورها دارای نژاد پاک و خالص آریایی و یا ایرانی نیستند، بلکه بسیاری از گروه‌های لک - لور، مانند بسیاری از گروه‌های کوردیک، به شدت آمیخته با عنصر تورک و موغول، و در موارد متعددی، عینا مانند بعضی گروه‌های کورد، مستقیما اعقاب تورک – موغول‌های بعدا تغییر زبان داده هستند. اصلیت تورک – موغولی گروه‌های معین لور - لک را، علاوه بر لهجه و تبار و رسومات، مخصوصا در عقاید مذهبی آن‌ها مانند اهل حق و یارسان هم که به شدت با عناصر سیستم‌های اعتقادی تورک - موغول غالی و هترودوکس (قیزیل‌باشی، علی اللهی، بکتاشی، ....) در هم آمیخته است می‌توان مشاهده کرد.  


[1] خاطرات عارف قزوینی به‌ همراه‌ اشعار چاپ نشده‌- با مقدمه‌ی ‌ایرج افشار صص ٢٦٥- ٢٦٦

[2] سید جعفر بن محمد اعرجی عبیدلی کاظمینی (1858-1914) ملقب به ‌معين الاشراف، یک اديب، مورخ، نسب‌شناس و رجالی عرب از عراق بود. وی که ‌به‌ ایران قاجاری مهاجرت کرد و نزدیک به ‌٤٠ سال در آن اقامت داشت، با وزرا، اميران، دانشمندان و اديبان بسیار نزدیکی یافت و دو کتاب نیز در نسب قاجاریان تالیف کرد: «التيّار في أنساب ملوك قاجار» برای حشمت‌الدوله ‌عبدالله ‌ميرزا نواده‌ی عباس ميرزا، و «البحر الزخار في أنساب ملوك قاجار» برای امير نظام حسن‌على‌خان گروسى. ظاهرا سید جعفر کاظمینی در این کتب‌ها نسب قاجاریان را تورک دانسته است و عارف قزوینی ناراحت از این امر، باقرخان را که خود را تورک می‌نامد، متاثر از این تواریخ نسب قاجاریان قلمداد می‌کند.

[3] Ali Asghar Jamrasi

قاجار دؤنه‌می‌نده ایکی خلج فوجو وار ایدی. بیری‌نین آدی «خلج امیر حسین‌لی» ایدی. بو فوج نوبران و یا خرقان منطقه‌سی‌نده مستقر ایدی. فراهان خلج‌له‌ری، و تفرش تورک‌له‌ری و کمیجان تورک‌له‌ری بو فوج‌دا ایدی. ایکیمجی فوج ساوه ایله خلجستان آراسی‌ندا مستقر ایدی. بو فوجون چون فرمانده‌سی بیر شخصی بنام قاهر ایدی بونا گوره بو فوج آدی «خلج قاهر» ایدی. خلجستان خلج‌له‌ری و ساوه تورک‌له‌ری بو فوج قاهرده اولوردولار.

[4]هۇلاگۇ -Hulagu: در املای ‌تورکی و «خۆله‌گۆ» - «اوله‌او» و... در زبان‌های ‌موغولی، معادل اسم «آرتوق» (آرتیق) تورکی به ‌معنی مازاد، زیادتی، بیش از حد نصاب، ...؛ و هم‌ریشه‌ با مصدر تورکی «اۇلاماق» به‌ معنی بستن، بند کردن، اضافه‌کردن، افزودن و تعبیه‌کردن چیزی است. از همین ریشه ‌است کلمات تورکی اۇلاشماق، اۇلام (مقوله)، اۇلاچ (ادات)، اۇلاق (پیک)، اۇلاتێ (ای مئیل)، اۇلایێ (به‌ معنی « و »)، وس.

شعر نصیر باکویی به تورکی شرقی در مدح سلطان اوْلجای‌تۇ خۇربان اۇۇدا (خدابنده) ایلخان‌لی

http://sozumuz1.blogspot.com/2020/06/xurban-uuda.html

[5] انعکاس شعور ملی تورک در نام‌های اشخاص خانواده‌ی جمشیدخان افشار اورومی و نادرشاه‌ افشار، و نبود آن در نام‌های اشخاص خانواده‌ی پیشه‌وری، خیابانی، ستارخان و شاه‌اسماعیل

http://sozumuz1.blogspot.com/2017/01/blog-post_14.html

[6] «میرزا ابراهیم‌خان منشی‌زاده» دبیرکل این تشکیلات تروریستی، فرزند کریم‌بیک منشی‌اوف از تورک‌های ایروان بود (فرزند وی «داود منشی‌زاده» موسس حزب نژادپرست آریایی «سومکا» - حزب سوسیالیست ملی کارگران ایران - است. نفرت از اعراب، تورک‌ها، یهودی‌ها و کومونیست‌ها از ویژه‌گی‌های حزب سومکا بود). «اسدالله‌ ابوالفتح‌زاده ‌تبریزی» سرتیپ سابق فوج قزاق، رئیس قوای عامله‌ی کومیته‌ی مجازات، فرزند ابوالفتح‌خان میرپنج از مهاجرین پس از عهدنامه‌ی تورکمان‌چای و از طایفه‌ی شریرلوی قفقاز بود. قسمت اجرایی و عملیاتی کومیته‌ی تروریستی مجازات اکثرا از مجاهدین تورک صدر مشروطیت بودند. علاوه‌ بر «رشیدالسلطان خلخالی»، میرزا علی اکبر ارداقی قزوینی، مهدی خان تبریزی، «کریم دوات‌گر زنجانی» (پس از سوء قصد به‌ شیخ فضل الله ‌نوری به‌ اعدام محکوم شد، اما شیخ فضل الله ‌جلوی اعدام او را گرفت)، «حاجی بابا اردبیلی» (از دسته‌جات ستارخان در تبریز و نزدیکان عموغلو در تهران)، میرزاعلی زنجانی، حاج علی اصغر تبریزی (مدتی مقیم تفلیس و عضو حزب سوسیال دموکرات)، سید مرتضی (کارگر در باکو)، «میرزا محمدحسین سیفی قزوینی (عمادالکتّاب)» و «مشهدی یوسف» (از رفقای ستارخان)، عده‌ای از مجاهدین فراری تبریز که‌ با مهاجرین به ‌کرمانشاه ‌و بغداد رفته ‌بودند هم به ‌کومیته‌ی مجازات ملحق شده‌ بودند (حسین خان له‌له، ...).

عملیات عفرین و خوی خیانت‌پیشه‌گی - تروریست‌پروری تورک‌های چپ ایرانی و آزربایجان‌گرایان پان‌ایرانیست

http://sozumuz1.blogspot.com/2018/03/blog-post.html

[7] کومیته‌‌ی تروریستی خیابانی- دموکرات‌های آزربایجان

http://sozumuz1.blogspot.com/2018/03/blog-post.html

No comments:

Post a Comment