Monday, October 10, 2022

ریشه‌شناسی کلمات تورکی سماور، استکان، تپسی؛ کلمات چینی قوری، چای، فنجان، سینی؛ و کلمات غیر فارسی نعلبکی و قند و شکر و کتری و قهوه و ....

 

ریشه‌شناسی کلمات تورکی سماور، استکان، تپسی؛ کلمات چینی قوری، چای، فنجان، سینی؛ و کلمات غیر فارسی نعلبکی و قند و شکر و کتری و قهوه و ....

 

مئهران باهارلی

 

فرهنگ چای توسط تورک‌ها و موغول‌ها به‌ روسیه ‌و خاورمیانه ‌و توسط تورک‌های بابوری – بارلاسی – گورکانی (کوره‌که‌ن) به‌ شبه‌ قاره‌ی هندوستان منتقل شده ‌است. همانگونه که فرهنگ قهوه توسط تورکان قیزیل‌باش از امپراتوری عثمانلی به ایران امروزی معرفی – آورده شده، چای هم در دوره‌ی موغولان توسط آن‌ها و تورکان اویغور (تورکستان چین) به عنوان یک نوشابه‌ی دارویی، و فرهنگ چای توسط تورکان در دوره‌ی قاجاریه از طریق تورکستان روسیه (آزربایجان قفقاز و تورکمنستان) به ایران منتقل شده است.

در این نوشته ‌به ‌ریشه‌ی‌ چند کلمه‌ی غیر فارسی موجود در فرهنگ چای در زبان فارسی اشاره ‌کرده‌ام.

١-واقعیتی معلوم است که‌ اغلب کلمات مربوط به‌ فرهنگ خوراک و آشپزی در زبان فارسی، از اسباب و آلات پخت و پز گرفته تا اسامی خود غذاها، غیر فارسی و بسیاری دارای ریشه‌ی تورکی است. این وضعیت از جمله ‌ناشی از آن است که‌ زبان دری در اساس زبانی «ریخته»‌ و یا هیبرید حاصل ترکیب چند زبان و دائره‌ی لغات آن‌ها مخصوصا عربی است. دلیل دیگر آن که‌ جمعیت‌های تاجیک‌زبان و دری‌زبان و فارسی‌زبان فعلی در تاجیکستان و افغانستان و ایران، اساسا گروه‌های بی شمار عرب و تورک و موغول و .... هستند که با بعضی از بومیان آن کشورها در هم آمیخته و در این حین تغییر زبان داده‌اند. به‌ عنوان نمونه‌ در ایران، اقلا یک سوم تا نیمی از جمعیت فارس‌زبان امروزی را تورک‌های تغییر زبان داده ‌در قرون اخیر تشکیل می‌دهد. در نتیجه‌ی این واقعیت تاریخی، می‌توان گفت چیزی که امروز به اسم آشپزی ایرانی و فارسی نامیده می‌شود، فی الواقع ایرانی و فارسی نبوده، بلکه ملقمه‌ای از آشپزی‌های تورک و عرب و هند و چین و موغول و قفقاز و .... است.

٢-غیر فارسی بودن کلمات مربوط به‌ فرهنگ چای در زبان فارسی، بسیار بارزتر و برجسته‌تر از دیگر عرصه‌های فرهنگ آشپزی در این زبان است. به‌ گونه‌ای که‌ به‌ جز چند کلمه، تقریبا تمام کلمات مربوط به ‌فرهنگ چای از جمله‌ خود چای و اسباب تهیه‌ و سرویس و مصرف آن مانند سماور، قوری، استکان، فنجان، کتری، نعلبکی، سینی، قند، شکر، .... همه ‌غیر فارسی، و بسیاری ماخوذ از زبان‌های آلتائیک (تورکی، چینی، موغولی، ...) هستند.

٣-به عنوان یک قاعده، لغت‌نامه‌ها و محققین فارس در برخورد با کلمات تورکی موجود در زبان فارسی، تورکی الاصل بودن آن‌ها را مخفی و یا انکار می‌کنند:

-معمولا ادعا می‌شود ‌این کلمات تورکی نه ‌تورکی، بلکه‌ موغولی هستند. در حالیکه تورکی و موغولی اگرچه زبان‌هایی هم‌ریشه می‌باشند، اما غیر از هم هستند. آن‌ها با این ادعا می‌خواهند بگویند ‌زبان تورکی قابلیت و یا لیاقت واژه‌دهی به ‌فارسی را ندارد. همچنین از آنجائیکه ‌نژادپرستان ایرانی، موغول بودن را وضیعتی پست و شرم‌آور و حقارت‌آمیز می‌دانند، با موغول نامیدن کلمات تورکی، به ‌گمان خود، هم ناسزا و فحشی به تورکان نثار کرده، هم پست و شرم‌آور و حقارت‌آمیز بودن زبان و فرهنگ تورک را اثبات می‌کنند.

-برای کلمات تورکی، به ریشه‌سازی و ریشه‌تراشی‌های تماما غیر علمی و بی پایه و در اغلب موارد خیالبافانه و مضحک ‌دست می‌زنند. تقریبا هیچ کلمه‌ی تورکی موجود در زبان فارسی وجود ندارد که‌ ناسیونالیست‌های فارس برای آن یک ریشه‌ی خیالی و من در آوردی نتراشیده ‌باشند.

-ادعا می‌کنند کلمات ‌تورکی موجود در زبان فارسی از جمله قوری و کتری و سماور و استکان و نعلبکی و ...، نه تورکی، بلکه روسی و ... هستند. 

چای، کلمه‌ای چینی ماخوذ از زبان‌های آستروآسیایی

«چای» تلفظ تورکی کلمه‌ی چینی «چاا» () از لهجه‌های شمالی آن کشور است. بنا به‌ بعضی صاحب‌نظران کلمه‌ی چینی چای، خود نهایتا ممکن است از کلماتی مانند «لا» و «س‌لا» به معنی برگ و گیاه تلخ، از زبان‌های چینی – تبتی آستروآسیایی در جنوب شرقی آسیا (کامبوج، ویتنام، تایلند، لائوس، جنوب چین، مالزی، میانمار، نپال، بنگلادش، هندوستان، ... ) ریشه‌ گرفته‌ باشد[1].

قهوه، کلمه‌ای عربی

قهوه به زبان‌های اوروپایی و همچنین فارسی از طریق تورکی عثمانلی وارد شده است. «قَهْوَة» در آغاز در زبان عربی به معنی نوعی شراب بود که گمان می‌شد کم کننده‌ی اشتها است. ریشه‌ی نهایی این کلمه فعل « قَهِيَ » به معنی بی اشتهایی است[2]. قهوه و فرهنگ قهوه به اراضی امروزی ایران، توسط تورکان قیزیل‌باش و از آناتولی – عثمانلی ادخال شد، تا آنکه در دوره‌ی قاجار مشخصا توسط سلاطین و مقامات این دولت تورک چای و فرهنگ چای برگرفته از تورکستان جایگزین آن گشت.

قوری، تلفظ تورکی کلمه‌ای چینی

هم پدیده‌ی قوری‌ و هم نام آن در فارسی منشأء چینی دارند. ریشه‌ی قوری کلمه‌ی چینی «گولو - قولو» (鍋爐، فورم ساده‌شده‌ی آن 锅炉) به‌ معنی جوشاننده ‌و دم کننده، اسباب جوشانیدن آب و یا تولید بوخار[3] است. در زبان چینی همچنین کلمه‌ی دیگر «خوُوُ» ( و ) به معنی قوری، کتری (برای جوشاندن مایع)، کوزه، قومقومه، بوطری، فلاسک،  بوطری آب، ...  وجود دارد که ‌ممکن است مرتبط با جزء اول کلمه‌ی قوری باشد[4].

«قوری» با حرف «ر» تلفظ تورکی کلمه‌ی اصلی چینی «گولو - قولو» با حرف «ل» است. در بسیاری از موارد حرف «ر» کلمات تورکی و حرف «ل» کلمات چینی به‌ هنگام تلفظ توسط متکلمین به‌ آن زبان‌ها، به ‌هم‌دیگر تبدیل می‌شوند. مانند تلفظ کلمات تورکی آتی که حرف «ر» آن‌ها در زبان چینی به « ل » تبدیل شده است: «هونگاری» (Hungary، اصل آن اون‌اوقور تورکی) «خییونگییالی» (匈牙利Xiōngyálì)، «روسیه» (Russia) «ائلووسی» (俄羅斯Èluósī)، «کریمه‌-  قیریم» (Crimea)  «کئلیمییا» (克里米亞Kèlǐmǐyà) و «روم» (Rome) «لووما» (羅馬Luómǎ)، ته‌نگری (Teñri) ده‌نگلی (登利 Dēnglì) و چه‌نگلی (撑梨 Chēnglí) و ته‌نگگه‌لی (腾戈里 Téng Gē Lĭ)،  بورو – آلت موسیقی (Boru) بیلی (觱篥 Bìlì)، تورما – ترمه – قوماش و پارچه (Turma) تولوما (秃鹿麻 Tūlùmá)، دومبیرا (Dombra) دونگبولا (冬不拉 Dòngbùlā)، آیران (Ayran) آیلان (爱兰 Àilán)، بورو – خاکستری (Boru) بالو ( Bālŭ)، باقاتور  - بهادر (Bagatur) بادولو (拔都 Bádūlŭ) و باتولو (Bātúlŭ)، تارخان (Tarxan) دالاهان (答剌罕 Dálàhǎn) و دالاقان (达剌干 Dálàgān)، قارا (Qara) هالا (哈剌 Hālà)، سورو (Sürü) سولوکه (苏鲁克 Sūlǔkè) و شیلو ( Shīlǔ)، تؤره (Töre) دولو ( Duōluó)، یارقی (Yargı) ژالوهو (鲁忽 Zhālǔhū)، یارغوچی (Yarguçi) ژالوهواچی (鲁花赤 Zhālǔhùachì)، بارس (Bars) بااولی (暴里 Bào Lĭ)، ...[5]

ریشه‌یابی کلمه‌ی قوری به ‌صورت ظرفی ساخته‌ی ناحیه‌ی غور و شهر غوریان در افغانستان، غل غل زدن، غر غر کردن و ....، ریشه‌تراشی‌های عامیانه ‌و عوامانه‌ هستند.

نوت یکم: کلمات اسلاوی گرن، گرنس، .... (Gъrnьcь Gъrnъ,) در زبان‌های اسلاویک به معنی کوره‌ی ذوب در ریخته‌گری، کوره‌ی آهنگری، دمگاه، و در معانی ثانوی فر، دیگ، قابلمه، کتری و .... ارتباطی با ریشه‌شناسی کلمه‌ی قوری که چینی است ندارند.

نوت دوم: در زبان تورکی اصطلاحی به ‌صورت «قورو چای» (چای خشک) وجود دارد که ‌به ‌معنی چایی است که ‌در قوری گذاشته ‌شده‌ و قبل از ریختن آب گرم بر آن مدتی بر روی سماور قرار داده‌ می‌شود. در این اصطلاح «قورو» بی ارتباط با «قوری» به معنی کتری، بلکه به ‌معنی خشک و از مصدر قوروماق به‌ معنی خشک شدن است.

کتری، تلفظ تورکی کلمه‌ای انگلیسی

ماخوذ از کلمه‌ی کئتیل انگلیسی (Kettle)، نهایتا از ریشه‌ی «کاتیلوس» (Catillus) لاتین به‌ معنی ظرف مقعر برای پختن غذا که ‌خود فورم مصغر «کاتینوس» (Catinus) لاتینی به‌ همان معنی است[6]. مانند تبدیل «گولو»ی چینی به‌ «قوری» و باتیل انگلیسی (Bottle) به بوطری (بطری)، در مورد «کتری» هم که ‌اصل آن کئتیل (Kettle) انگلیسی است، حرف «ل» به ‌حرف «ر» مبدل شده، و شاید تحت تاثیر «قوری»، فورم «کتری» (و «بوطری») را گرفته است.

سماور – ساماوار، کلمه‌ای محتملا دارای ریشه‌ی تورکی – تاتاری

منابع روسی اغلب ساماوار را یک کلمه‌ی روسی (Самовар) مرکب از «سام، ساما» به‌ معنی خود و «واریت» به ‌معنی جوشیدن، جمعا به ‌معنی خودجوش می‌دانند. اما محققین و منابعی مانند فرانتز میکلوسیچ (Franc Miklošič, Franz Ritter von Miklosich)، م. آجی (М. Аджи)، آنسیکلوپدی بریتانیکا – ١٩٢٤، لغت‌نامه‌ی استاندارد انگلیسی چاپ یازدهم ١٩١٠-١٩٢٢، ...[7] نیز بعضی تحقیقات جدید برای سماور ریشه‌ی تورکی قائل شده‌اند[8]. سایت اتیمولوژی آنلاین هم احتمال ریشه‌ گرفتن سماور از کلمه‌ی «سانابار» (Sanabar) در زبان تاتاری به ‌معنی چای‌دان و قوطی چای را مطرح کرده ‌و در این صورت، ریشه‌شناسی روسی برای آن را یک ریشه‌شناسی مردمی متاخر نامیده است[9]. به همه حال سماور در فورم امروزی آن مانند تمام دیگر اسباب و اجزاء فرهنگ چای، از طریق تورک‌ها و موغول‌ها از جمله‌ تاتارها به ‌روسیه ‌و از آن طریق به‌ چین (萨玛瓦 sàmǎwǎ) و اوروپای شرقی و خاورمیانه ‌و ایران منتقل شده ‌است. ‌هرچند نخستین نمونه‌ی سفال سماورمانند در جهان، باقیمانده از ٣٦٠٠ سال قبل، در شهر شکی جمهوری آزربایجان کشف شده ‌است[10].

فنجان، تلفظ عربی کلمه‌ای چینی

فنجان فورم عربی کلمات مرتبط یونانی «پیناکس» (πίναξ)، سوریانی کلاسیک «پینکا» (ܦܝܢܟܐ)، سانسکریت «پیناکا» (पिनाक)،... به ‌معنی اولیه‌ی تخته‌ و بوش‌قاب و ظرف چوبی؛ نهایتا ریشه ‌گرفته ‌از زبان چینی است، که به نوبه‌ی خود توسط زبان‌های تورکیک عثمانلی (Fincan, Filcan)، تورکی قارائیم (Filcan) و مجاری (Findzsa) و .... به زبان‌های اوروپایی (Fìldžān سیربی – کوروواسی، Filižanka لهستانی) داخل شده است[11]. دو ریشه‌ی محتمل چینی کلمه‌‌ی فنجان چنین‌اند: ١-کلمه‌ی چینی «پئن‌آنگ» مرکب از «پئن» () به ‌معنی بوش‌قاب پهن و ظرف تخت، و «آنگ» () به ‌معنی کاسه‌ی شکم گشاد؛ ٢- کلمه‌ی چینی «پینگاآن» (平安) که در اصل به‌ معنی آرام و امن بود و ‌در قدیم بر روی لوازم خانه‌گی چینی مانند گول‌دان و .... حک و چاپ می‌شد[12].  

استکان، تلفظ روسی کلمه‌ای تورکی – تاتاری

کلمه‌ی استکان فورم روسی (Стака́н) کلمه‌ی «دوْستاقان» (Dostaqan) در زبان تاتاری قازان (غازان) است. این فورم اولیه‌ در دیگر زبان‌های تورکیک هم موجود بود: «توْستاکان» در جغتایی  به ‌معنی کاسه‌ی چوبی، توستاغان (Tostağan) در قازاقی به‌ معنی جام چوبی، «توتسیغان» (Tustığan) در تاتاری به ‌معنی جام، «توتساق» (Туҫтаҡ) در باشقیری به‌ معنی جام برای نوشیدن قومیز، ....[13]، ... توستاقان در آغاز به ‌معنی جام و کاسه‌ی چوبی بوده‌ و بعدها با تعمیم معنایی شامل جام شیشه‌ای هم گردیده و نهایتا معنی استکان امروزی را صاحب شده ‌است. عینا مانند فنجان که در آغاز به معنی ظرف چوبی بود، اما به مرور زمان معنی فنجان امروزی که از چینی و بلور و سفال و ... ساخته می‌شود را کسب کرد.

واکلاو بلاژک (Václav Blažek) زبان‌شناس تاریخی از جمهوری چک، ریشه‌ی کلمه‌ی استکان را فعل تورکی «توْستاماق» به معنی حاضر و نمایان شدن («توْستوْ-ک»: «عالی بودن» در تورکی تئلئوت) دانسته است[14].

به نظر من شاید «توس»، جزء اول کلمه‌ی توستاقان (توس + تاقان) ‌مرتبط با بون تورکی – موغولی «توْس» به‌ معنی چوب در کلمات «توْساق» (نوعی درخت که‌ چوب سخت و قرمز رنگ آن در بناها بکار می‌رود)، «توْسماق» (کونده‌ی درخت)، «توْستاق» (سه‌پایه‌ی چوبی)؛ «توس» به ‌معنی پوست درخت خوُش - غوُش، همچنین «توسقور»، «توسخوقور» در زبان موغولی به‌ معنی بوشقاب و سینی (چوبی؟) باشد[15]این کلمه در کتاب دده قورقوت در ترکیب «توْزلوُجا» (آغجا توزلو قاتی یاییم) به معنی پوسته‌ی درخت قایین که برای محکم کردن کمان به قبضه‌ی آن پیچیده می‌شود بکار رفته است. بون تورکی «توس» به ‌زبان فارسی داخل (توس، غان، درخت فان، درخت غوشه) و از آن طریق وارد زبان عربی هم شده ‌است[16]. و اما جزء دوم توس‌تاقان، یعنی «تاقان» در تاتاری به معنی حلقه‌ی فلزی بوخاری که در زیر آن آتش روشن می‌شود، نزد مردمان کوچرو به معنی گرم‌کننده و گرمازا و بوخاری؛ و در لغت‌نامه‌ی لهجه‌های تورکی در تورکیه به معنی ماهی‌تابه‌ی دسته‌دار روغن است[17]. با این وصف می‌توان گفت ترکیب «توس‌تاقان»، به معنی ظرف چوبی گرم نگه‌دارنده‌ی مایع محتوی خود، جام چای گرم بوده است. این معنی با کارکرد استکان در مناطق سردسیر سیبری جنوبی و روسیه‌ی شمال مرکزی هم کاملا مطابق است.

این کلمه‌ که در اوایل قرن شانزده توسط تاتارها و باشقیرها به ‌زبان روسی و دیگر زبان‌های اسلاوی و غیر اسلاوی منطقه‌ منتقل و در دوره‌ی دول تورک افشاریه ‌و قاجاریه توسط تورکان قفقاز و تورکستان روسیه‌ ‌به ‌ایران و زبان فارسی وارد شده، در تورکی ‌معاصر به صورت ایستیکان - ایستیکه‌ن تلفظ و نوشته می‌شود.

ادعای ریشه‌ی فارسی برای توستاقان تورکی- از جمله «دوستگان» (محبوب و معشوق)؛ «دوست کام»، «دوستکان» (معشوق که ‌وی را از جان و دل و تن عزیزش دارند)؛ «دسته»‌ (جام دسته‌دار، ...) به‌ معنی «شرابی که ‌با معشوق خورند»، باده‌نوشی با یار و محبوب، پیاله‌ی بزرگ، ... به لحاظ تاریخی و سمانتیک مردود است. هیچ دلیل و شاهد علمی و تاریخی و مستند وجود ندارد که نشان دهد تاتارها و تورک‌های قیپچاق کوچنده و جنگاور در مناطق شمالی روسیه و مناطق جنوبی سیبری، برای نامیدن جام خود، کلمه‌ای را از زبان دری در افغانستان اخذ کرده‌اند؛ آن هم کلمه‌ای که بسیاری از خود دری زبان‌ها و فارس زبان‌ها هم از وجود آن خبر ندارند و معنی آن را نمی‌دانند و علاوتا به لحاظ معنایی هم مربوط به معشوق و عیاشی بوده، بی ربط با کارکرد استکان است. ریشه‌شناسی این کلمه ‌به ‌صورت «ایست تی کن» انگلیسی (East Tea Can) به ‌معنی قوطی چای شرقی، و یا ریشه‌شناسی‌های تورکی آن به صورت «ایستی کان» گویا به‌ معنی ظرفی که‌ ته ‌آن داغ است و یا ظرفی که‌ کام را گرم می‌کند (ایستی: گرم؛ کان: چاله‌، چاه؛ کن: جا؛ کام: سقف دهان)، و یا ربط دادن آن به ‌فعل تورکی توْسماق (با کلّه محکم به ‌هم  زدن) و .... ریشه‌بافی‌های جدید ‌و غیر جدی هستند.

پیاله، کلمه‌ای یونانی

پیاله، به تورکی پییالا که مخصوصا تورکان تورکستان قدیم (آسیای میانه، روسیه و چین) برای نوشیدن چای به جای استکان، و قیمیز و ... از آن استفاده می‌کنند، کلمه‌ای نهایتا با منشاء یونانی (Φιάλη) است[18].

نعلبکی، کلمه‌ای احتمالا آرامی الاصل

ایران‌شناس ارمنی آناهیت پریخانیان، در مقاله‌ای کلمه‌ی اول یک نوشته‌ بر ظرفی قدیمی را به‌ صورت «رم‌ب‌ک» خوانده و آن را مصغر «رَمْبَکیک» در ایرانی میانه‌ و یا پارتی دانسته‌ و به ‌صورت جام کوچک معنی کرده‌ است. به ‌نظر او این کلمه ‌با متاتز « ر » و «م» و سپس تغییر به‌ ترتیب «ر» به‌ «ل» و «م» به ‌«ن»، مبدل به «نَلْبَکی» و تحت تاثیر کلمه‌ی قبلا موجود نعلکی (نوعی پیاله‌ی هشت پهلو و دراز، قدح و جام شراب مدور) به‌ نعلبکی امروزی تغییر یافته ‌است: رَمْبَکْ رَمْبَکیک رَمْبَکی لَنْبَکی نَلْبَکی نَعْلْبَکی. هر چند خود پریخانیان در همین مقاله ‌خاطرنشان کرده ‌که ‌قرائت او قطعی نیست و می‌توان این کلمه‌ را به‌ صورت «کَ‌مْ‌بَ‌ک» و یا «دَم‌ْبَ‌کْ» هم خواند[19]. در نوشته‌ی نعلبکی ویکیپدیای انگلیسی گفته ‌می‌شود ‌کلمه‌ی رمبکیک ایرانی میانه ‌و یا پارتی، فورم مصغر کلمه‌ی آرامی «رمبک» (𐡓𐡌𐡁𐡊)، احتمالا به‌ معنی پیاله ‌است[20]. ریشه‌شناسی کلمه‌ی نعلبکی به صورت ترکیبی از «نعل» عربی و «بکی» گویا محرف کلمه‌ی «ته‌کی» (تکی) تورکی به معنی مانند، جمعا به معنی نعل‌گونه (فرهنگ تورکی نوین، اسماعیل هادی) صحیح نیست.

کلمه‌ی نلبکی و فورم‌های گوناگون آن در زبان‌های منطقه‌ی قفقاز از جمله ‌تورکی و گورجی و آوار و اودی و ارمنی وجود دارد و از طریق تورکی به‌ زبان فارسی وارد و به صورت نعلبکی عربیزه شده ‌است. روسی الاصل دانستن کلمه‌ی نبلکی – نعلبکی و ریشه‌یابی آن بر اساس «نالیت» (Налить) به‌ معنی ریختن مایع، و «باک» (бак) به‌ معنی مخزن و تانک، قطعیا نادرست است.

تپسی، کلمه‌ای تورکی و یا چینی

در تورکی قدیم «ته‌وسی» (Tävsi, Tewsi)، «تیپسی» (Tipsi)، به ‌معنی بوش‌قاب مسی روی‌دار در ابعاد متوسط و یا بزرگ که‌ برای پختن و یا سرویس غذا بکار می‌رفت بود[21]. در ریشه‌شناسی این کلمه ‌دو احتمال مطرح شده‌ است. نخست ماخوذ از مصدر تورکی ته‌ومه‌ک (Tevmek) به‌ معنی چیدن (چیدن غذا در سینی، به ‌سیخ کردن گوشت به ‌ردیف). دوم ماخوذ از کلمه‌ی چینی دییئ‌زی، دییئپ‌تسی، دئپ‌تسییی (碟子) به ‌معنی بوش‌قاب و سینی کوچک[22].

سینی، از چین

سینی در گذشته یک تپسی مسی بزرگ بود که‌ برای سرویس غذا به ‌افراد زیادی که ‌دور آن بر زمین می‌نشستند و یا برای حمل غذا بکار می‌رفت[23]. این کلمه مرکب از کلمه‌ی «سین» به معنای سرزمین چین و یای نسبت است. فورم اولیه‌ی کلمه‌ی «سینی» در زبان فارسی، «چینی» یعنی بوش‌قاب و طَبَق و ... معمول و منسوب به‌ «سرزمین چین» بود. کلمه‌ی چینی به‌ مرور زمان توسط تاجیک‌ها که‌ به ‌طور عمده‌ اصل و تبار عربی دارند، به دلیل نبود حرف «چ» در زبان عربی، نخست به «صینی»، سپس از سوی تاجیک‌های شرقی (در آسیای میانه) به «شین» (هفت‌شین) و از سوی تاجیک‌های غربی (فارس‌ها) به «سینی» متطور شده ‌است. قابل ذکر است که کلمه‌ی چینی در بعضی از زبان‌های تورکیک، مانند قیرقیزی (Чыны) و قازاقی (Шыны) نه به معنی سینی و تپسی، بلکه به معنی پیاله و تاس برای نوشیدن مخصوصا مشروب قیمیز است.

قند، کلمه‌ای اصلا دراویدی

در زبان‌های اوروپایی گرفته‌ شده ‌از «قند» عربی، نهایتا از ریشه‌ی سانسکریت «خاندا» به‌ معنی قطعه‌(ی شکر)، آن هم محتملا ماخوذ از کلمه‌ی دراویدی «کانتو» به‌ معنی قند و «کاتتو» به‌ معنی سخت و سفت شدن[24] است. ‌جالب توجه است که در زبان‌های تورکیک و مونقولیک هم «قاتی» و فورم‌های گوناگون آن به ‌معنی سفت و سخت و محکم است.

شکر، کلمه‌ای اصلا سانسکریت

در زبان‌های اوروپایی گرفته ‌شده ‌از «شکر» عربی، نهایتا از ریشه‌ی سانسکریت «شارکارا» (Śarkarā) به ‌معنی شکر، و به معنی اولیه‌ی شن[25] است.

دیش‌له‌مه‌– قیتلاما

بسیاری از اصطلاحات مربوط به ‌طرز نوشیدن چای در زبان فارسی هم، تورکی است. به‌ عنوان نمونه ‌اصطلاح تورکی «دیش‌له‌مه چایی» که ‌به ‌صورت‌های دیشلمه، دشلمه ‌به‌ فارسی وارد شده‌ و منظور از آن گذاشتن دو حبه‌ قند کنار نعلبکی در گوشه‌ی سینی کوچک یک نفره‌ای، و یا چای تلخ که ‌شکر و یا قند در آن حل نشده، چای قندپهلو که ‌آن را با گذاردن حبه‌ی قند در دهان می‌نوشند است. از اینجا، «دیش‌له‌مه» معنی مجازی تکه و حبه‌ی قند (از نوع کله قند را) کسب کرده است. (دیش‌له‌مه‌ در افغانستان به معنی شیرنی، آب نبات، حبه است). مصدر دیش‌له‌مه‌ک به ‌معنی گاز زدن، گاز گرفتن، جویدن؛ قسمتی از چیزی را با گاز گرفتن آن کندن و ....  است. این کلمه‌‌ی تورکی مرکب است از «دیش» به‌ معنی دندان + «له» ‌پسوند فعل‌ساز از اسم + «مه» پسوند اسم‌ساز از فعل. پسوند مرکب «له‌مه» در کلمات تورکی دیگر وارد شده به زبان فارسی مانند «قاب‌لاما» (قابلمه) هم موجود است. کلمات بی شمار تورکی ساخته‌ شده‌ با پسوند «مه»، از جمله ‌اسامی تورکی غذاها وارد زبان فارسی شده ‌است: «قییما» (قیمه)، «قاوورما» (قورمه)، «دولما» (دولمه)، «چیغیرتما» (چغرتمه)، ده‌له‌مه (دلمه)،  ....

اصطلاح مترادف «قیتلاما چایی» در زبان تورکی به ‌معنی خوردن چای با گذاشتن حبه‌ی قند (که‌سمه‌ شکر) تهیه‌ شده ‌از کله‌ قند («قیت‌لاما شکری») در دهان و با مکیدن قند، خورده‌ خورده ‌نوشیدن چای است. از اینجا «قیت‌لاما» مانند «دیش‌له‌مه» معنی تکه و حبه‌ی قند (از نوع کله قند) را پیدا کرده است. مصدر «قیت‌لاماق» به ‌معنی اداره‌ کردن امور با ملزمه و امکانات کم و ناچیز (احتمالا از بون «قیت» به معنی قحط، نایابی، تنگی،...)، قند را با دندان تکه ‌کردن و با چای خوردن؛ گاز گرفتن (از مصدر «قیتماق» - «قیرتماق» به ‌معنی  کندن، جدا کردن یک قطعه‌ از چیزی، نیشگون گرفتن، ....) است.

قاشق - قاشیق، کلمه‌ای تورکی

قاشق - قاشوق – قاشیق که برای به هم زدن قند و شکر و یا مربا در استکان چای از آن استفاده می‌شود، مرکب از قاش تورکی به معنی ظرف چوبی، کاسه، به علاوه‌ی پسوند تصغیر -یق؛ از ریشه‌ی قاشماق – قاشیماق به معنی مالیدن، کشیدن، خراشیدن، کندن، تراشیدن، .... و هم‌ریشه با قاشاو – قشو به معنی بُرُسِ دندانه‌دار آهنی برای خاراندن پوست چهارپایان و مخصوصا اسب است. ربط دادن قاشق تورکی به‌ «کپچه»ی فارسی از جمله از طرف فعال سیاسی ارمنی و ضد تورک «نشانیان»، یک ریشه‌بافی است.


[1]Scholars have suggested that the Austro-Asiatic languages may be the ultimate source of the word tea, including the various Chinese words for tea such as tu, cha and ming. Cha for example may have been derived from an archaic Austro-Asiatic root word *la (Proto-Austroasiatic: *slaʔ, cognate with Proto-Vietic *s-laːʔ), meaning "leaf", used by an ancient people from southwest China, while ming may be from the Mon–Khmer meng (fermented tea leaves). The Sinitic, Tibeto-Burman and Tai speakers who came into contact with the Austro-Asiatic speakers then borrowed their words for tea.

Etymology of tea.

https://en.wikipedia.org/wiki/Etymology_of_tea

As tea may have originated from Sichuan, where the native Yi people speak Loloish languagesSagart (1999) suggests that the Old Chinese item was possibly originally borrowed from Proto-Loloish *la¹ (“tea”), from Proto-Sino-Tibetan *s-la (“leaf; tea”). Schuessler (2007) traces its ultimate origin to Proto-Austroasiatic *sla (“leaf”) (compare Proto-Mon-Khmer *slaʔ). Alternatively, Qiu (1988) suggests that it might be a semantic extension of  (OC *l'aː, “bitter plant”).

https://en.wiktionary.org/wiki/%E8%8C%B6#Etymology

[2] Coffee Etymology. The word coffee entered the English language in 1582 via the Dutch koffie, borrowed from the Ottoman Turkish kahve (قهوه), borrowed in turn from the Arabic qahwah قَهْوَة. The Arabic word qahwah was traditionally held to refer to a type of wine whose etymology is given by Arab lexicographers as deriving from the verb قَهِيَ qahiya, 'to lack hunger', in reference to the drink's reputation as an appetite suppressant.

https://en.wikipedia.org/wiki/Coffee#Etymology

[3] 鍋爐 boiler (apparatus that produces steam or is used to boil water)

https://en.wiktionary.org/wiki/%E9%8D%8B%E7%88%90

, is the simplified form of 鍋爐

https://en.wiktionary.org/wiki/%E9%94%85%E7%82%89

[4] 1- kettle (vessel used to boil liquid);  jugvasecanthermosbottleflaskcanteen (water bottle), 2- (historical) a kind of ancient vessel, 3 Classifier for bottled liquid.

 /  [Cantonese] ― jat1 wu4 seoi2 [Jyutping] ― a pot of water

https://en.wiktionary.org/wiki/%E5%A3%BA#Chinese

[5] Alimcan İNAYET. DOĞRUDAN VE DOLAYLI OLARAK ÇİNCEYE GEÇEN TÜRKÇE KELİMELER ÜZERİNE

https://dergipark.org.tr/tr/download/article-file/406236

[6] Kettle (n.):….from Latin catillus "deep pan or dish for cooking," a diminutive of catinus "deep vessel, bowl, dish, pot," from Proto-Italic *katino-“.

https://www.etymonline.com/word/kettle

[7] Самовар был чисто тюрко-татарским изобретением… Некоторые филологи считают, что слово "самовар" произошло от тюркского "санабар", означающего "чайник", "чайный сосуд .... Однако Миклошич, который видит в этом объяснении народную этимологию, предполагает источник в тюркском санабар. …. По мнению М. Аджи, “степняки, проезжая по степи и лесостепи тысячи километров, научились даже готовить пищу в двигающейся веже или избушке (так называли теплую повозку), для этого они придумали сумавар (который позже, надо добавить стал “русским самоваром”) (Аджи, 1994, 113). В результате изложенного, мы тоже предполагаем, что самовар тюркского происхождения.

https://chatru.com/index.php?topic=172529.60

[8]And even in the Tatar language, it was called “snare”, that is, “teapot”. By the way, some researchers believe that it is from this word that the Russian “samovar” has its etymology. The variant with the Turkic origin is not impossible, ….. Update: there is, however, a foreign ethnonym, which was adapted to this pattern and became samoyedy (literally "self-eaters") in Russian”.

What is a samovar?

https://www.shopsamovar.com/articles-about-the-samovars/what-is-a-samovar/

[9] Samovar (n.): …. from Russian samovar, literally "self-boiler," from sam "self" (from PIE root *sem- (1) "one; as one, together with") + varit "to boil" (from Old Church Slavonic variti "to cook," from PIE root *wer- "to burn"); but this is perhaps folk-etymology if the word is from Tatar sanabar "tea-urn."

https://www.etymonline.com/word/samovar

[10] "Samovar-like" pottery found in Shaki, Azerbaijan in 1989 was estimated to be at least 3,600 years old. While it differed from modern samovars in many respects, it contained the distinguishing functional feature of an inner cylindrical tube that increased the area available for heating the water. Unlike modern samovars, the tube was not closed from below, and so the device relied on an external fire (i.e. by placing it above the flame) instead of carrying its fuel and fire internally.

Tufan Akhundov. Birth of the Samovar? A Puzzling Archeological Find in the Foothills of the Caucasus

http://www.azer.com/aiweb/categories/magazine/83_folder/83_articles/83_samovar.html

https://en.wikipedia.org/wiki/Samovar#cite_note-4

[11] Serbo-Croatian fìldžān, Polish filižanka “small cup, small goblet” with mediation of Modern Greek φιλτζάνι, φλιτζάνι and Karaim fylǯan respectively, plus Hungarian findzsa, have origin in Turkish fincan, filcan “cup” (Buck 1949: 348–349), which itself is adaptation of Arabic or Persian finğān “cup (for coffee)” (AED: 805; Räsänen 1969: 145).

[12] Presumed to be borrowed, alongside Ossetian фынг (fyng)фингӕ (fingætable)[1], from Ancient Greek πίναξ (pínax)πίνακος (pínakoswooden plank, dish, writing table)[2], possibly via Classical Syriac ܦܝܢܟܐ (pinkā).[3] Perhaps cognate with Sanskrit पिनाक  (pínākastaff, stick).[4] Whereas according to Vinson this is all from a compound of Middle ChineseMandarin   (pénflat dish)) and   (àngwide-bellied bowl)  (perhaps instead   (yínsilver)  (àndesk, table)?), however not attested, so alternatively he suggests 平安  (píng'āntranquil, safe) printed onto Chinese household appliances like vases.[5]

https://en.wiktionary.org/wiki/%D9%BE%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%86

[13] Стакан: “Borrowed from Russian стака́н (stakán), from Middle Russian стака́нъ (stakán), from достака́нъ (dostakán), from Old East Slavic достоканъ (dostokanŭ), borrowed from Turkic dialectal dostaqan (compare Chagatai (tostakan, “wooden bowl”), Kazakh тостаған (tostağan, “wooden cup”), Tatar тустыган (tustığan, “cup”), Bashkir туҫтаҡ (tuθtaq, “cup for drinking koumiss”)

https://en.wiktionary.org/wiki/%D1%81%D1%82%D0%B0%D0%BA%D0%B0%D0%BD

[14] Russian stakán, dial. stokán, Old Russian dostokanъ (first AD 1356)  is of Turkish origin, cf. Chaghatai tostakan “wooden bowl”, Kazakh tustaγan “drinking glass; dipper, ladle”. Concerning the semantic motivation, cf. Old  Turkish tosta “to show up”, Teleut tosto-k “being excellent” (Vasmer III: 743;  Räsänen 1969: 491).

Václav Blažek. VESSELS FOR DRINKING IN INDO-EUROPEAN LEXICON

https://etnografia.kunstkamera.ru/files/etnografia_journal/2019_03/blazhek.pdf

[15] ÖTÜKEN TÜRKÇE SÖZLÜK, yaşar çağbayır. Tosak, Tosmak, Tostak maddeleri.

[16] KM toos: “ağaç kabuğu, huş ağacı kabuğu”. ET (EU) toz “huş ağacı kabuğu”, ET (DLT) tōz “yayların etrafına sarılan, huş kabuğuyla yapılmış kayış”, OT (Çağ.) toz “dağ bademi kabuğu” (PdC 229), OT (RH) toz “ağaç kabuğu”, Kzk. toz “huş ağacı kabuğu”, Kırg. toz “huş ağacında yumru, ur, çaga mantarı (inonotus obliquus); su, buz üzerinde akan su”, Tat. tuz “huş ağacı kabuğu”, Bşk. tuẕ “huş ağacı kabuğu”, Tuv. tos “akağaç kabuğu”, Yak. tuos (< tōz) “huş ağacı kabuğu”. ◊ Tü. tōz sözcüğü, Far. tūz üzerinden Arapçaya tūz olarak girmiştir.

ORÇUN ÜNAL, KLASİK MOĞOLCA SÖZ VARLIĞINDA TÜRKÇE KÖKENLİ KELİMELER VE TÜRKÇE-MOĞOLCA SES DENKLİKLERİ, DOKTORA TEZİ, İSTANBUL 2016

https://tez.yok.gov.tr/UlusalTezMerkezi/tezDetay.jsp?id=Df4EqXGFOR3BCVTEvTRWGg&no=CKrCnAmCtZcHzUpelv85eg

[17] Tatar Türkçesindeki TAGAN kelimesinden gelir. Dal’in sözlüğüne göre Tagan "altında ateşi  yakılan yuvarlak veya uzun saplı demir çember; üçayaklı sehpa”; Türkiye Türkçesi Ağızları Sözlüğü’ne bakıldığında ise "saplı yağ tavası" anlamına gelmektedir. Göçebe halkların arasında  Tağan “ısıtıcı, soba” olarak kullanılmaktaydı.

MOSKOVA’NIN TÜRKÇE KÖKENLİ YER ADLARI, Marina KASUMOVA, Mayagül ERGENEKON,  Nigar ÇOBANOĞLU

https://www.researchgate.net/publication/341782075_Moskova'nin_Turkce_Kokenli_Yer_Adlari

[18] Φιάλη • (phiálē) f (genitive φιάλης); round and shallow bowl, saucer, or pan. Borrowed from Ancient Greek φιάλη (phiálē, “saucer, bowl”).

https://en.wiktionary.org/wiki/%CF%86%CE%B9%CE%AC%CE%BB%CE%B7

[19] Однако слово rmbk— среднеиранская («парфянская) форма, (продолжающая древнеиран. * rambaka - или * rampaka-, встречается впервые; его смыслозое значение («чаша») устанавливается со всей очевидностью из контекста надписи, где оно обозначает предмет, на котором эта надпись начертана. Надпись на сюнийской чаше обогащает наше знание парфянской лексики еще одним словом, rambak—«чаша», «миска», а оно, в свою очередь, проливает свет на неподдававшееся до сик пор объяснению новоперс na’lbaki «блюдце». …. В основе новоперсидского nalbaki лежит образование с уменьшительным суффиксом, среднеиран. *rambakik — „маленькая неглубокая чаша, блюдце”, закономерно развившееся в новоперс. *r/lambaki : *r/lanbaki, форму, сохранившуюся в груз. Lambak’i  „блюдце", заимствованном из персидского, и в армянском lambak’a „блюдце" (тифлисский диалект; армянское слово заимствовано из грузинского). В новоперсидском она была вытеснена формой с метатезой, nalbaki < *lanbaki (к метатезе r/lan > nar/1 ср. новоперс. kanar „край, берег” <  среднеперс. kanar: karan <  древнеир. *karana- ). Толкование, предложенное первому слову надписи, основано на чтении реш первого знака, который, однако, равно может представлять каф и далет. Чтения *kambak или *dambak. Хотя и возможны, не ассоциируются ни с одним из известных нам слов с подходящим значением.

А. Г. ПЕРИХАНЯН. АРАМЕЙСКАЯ НАДПИСЬ НА СЕРЕБРЯНОЙ ЧАШЕ ИЗ СИСИАНА  (Ленинград)

https://arar.sci.am/dlibra/publication/189048/edition/171665/content

[20] نلبکی (Nalbaki): According to Anahit Georgievna Perikhanian (24 April 1928 – 27 May 2012), derived by metathesis from Middle Iranian *rambakīk, a diminutive formation from *rambak attested as Aramaic 𐡓𐡌𐡁𐡊 (rmbk /*rambak/, “possibly bowl”) in an inscription on a bowl discovered in Armenia. The spelling نعلبکی (na'lbaki) is then secondary to نلبکی (nalbaki), influenced by نعل (na'l).

نعلبکی  (na'lbaki) saucer (small dish)

→ Armenian: նալբաք (nalbakʿ), նալբաքի (nalbakʿi)

→ Avar: на́лбек (nálbek)

→ Azerbaijani: nəlbəkiləmbəki

→ Georgian: ლამბაქი (lambaki), ნალბაქი (nalbaki)

→ Udi: лаьмбаькуь (lämbäkü), лаьмбаьку (lämbäku)

https://en.wiktionary.org/wiki/%D9%86%D8%B9%D9%84%D8%A8%DA%A9%DB%8C#:~:text=Etymology,a%20bowl%20discovered%20in%20Armenia.

[21] KM tebsi “tepsi, büyük dikdörtgen tabak; yalak; yumuşak hatları olan düz dağ”, ET (DLT) tävsi “tepsi”, OT (HŞ) tipsi (= tepsi?) “tepsi”, OT (CC) täpsi “tepsi”, OT (Osm.) täpsi “tepsi”, ◊ ET tävsi ← Çin. 碟子 dié-zǐ OÇ diep-tsɨ EKBÇ dėp-tsiə (Schuessler 2007: 213,633).

ORÇUN ÜNAL, KLASİK MOĞOLCA SÖZ VARLIĞINDA TÜRKÇE KÖKENLİ KELİMELER VE TÜRKÇE-MOĞOLCA SES DENKLİKLERİ, DOKTORA TEZİ, İSTANBUL 2016

https://tez.yok.gov.tr/UlusalTezMerkezi/tezDetay.jsp?id=Df4EqXGFOR3BCVTEvTRWGg&no=CKrCnAmCtZcHzUpelv85eg

[22]碟子 diézi: small dish or plate

https://en.wiktionary.org/wiki/%E7%A2%9F%E5%AD%90

[23] Divan-ı Lügatit Türk‟ de “Tewsi” olarak geçen TEPSİ, genel olarak içinde yemek pişen ya da servis yapılan orta ya da büyük boy kalaylı bakır için kullanılan  bir terimdir. Bakır tepsilerin büyük olanlarına SİNİ adı verilmektedir. Sini üstüne yerleştirilen yemek sahanlarıyla aynı anda birçok kişinin yerde oturarak yemek yiyebildiği, daire gövdeli, ince kenarlı, büyük servis sunma ve taşıma kabıdır.

Eralp ERDOĞAN TÜRKİYE SELÇUKLULARI MUTFAĞI Yüksek Lisans Tezi Ankara-2010. S 12

https://dspace.ankara.edu.tr/xmlui/bitstream/handle/20.500.12575/80260/249254.pdf?sequence=1

[24] Candy (n.): … from Arabic qandi, from Persian qand “cane sugar,” probably from Sanskrit khanda “piece (of sugar),” perhaps from Dravidian (compare Tamil kantu “candy,” kattu “to harden, condense”).

https://www.etymonline.com/word/candy

[25] Sugar (n.): …. from Arabic sukkar, from Sanskrit sharkara "ground or candied sugar," originally "grit, gravel" .

https://www.etymonline.com/word/sugar

No comments:

Post a Comment