مئهران باهارلی
سیر جان ملکوم در جلد دوم کتاب خود بنام تاریخ ایران[1] نشر سال ١٨١٥، مطالب جالب توجه و مهمی را در بارهی آزادیها و و وضعیت برتر و بهتر حقوق اجتماعی و خانوادهگی زنان تورک؛ نبود بعضی سنن و رسوم جوامع ایرانی؛ عدم رعایت احکام شریعت اسلام و مذهب شیعهی امامی فارسی در میان تورکها، مانند رو گرفتن، چندهمسری، صیغه، پدیدهی خانهنشینی زنان و .... و اعتراضشان به این احکام نوشته است.
١- سیر جان ملکوم میگوید مشاهدات و تثبیتهای او در مورد طوایفی صادق است که از نژاد تورک هستند. این صحیح است که زنان تورک و موغول نوعا از حقوق و آزادیهای بسیار بیشتری در مقایسه با زنان ایرانیک و سامی برخوردار بودهاند و احکام شریعت از جمله حجاب و پردهنشینی و خانهنشینی و .... در جوامع تورک وجود نداشت. اما گمان او در بارهی وجود این پدیده صرفا در میان زنان ایلیاتی و روستایی و طبقات پایینی تورک، مقرون به حقیقت نیست. زیرا آنچه وی در مورد حقوق و آزادیهای زنان تورک ایلیاتی بیان کرده، در واقع سنن و فرهنگ عمومیتورکان و موغولان در تمام جوامع ایشان، چه ایلیاتی و چه روستایی و چه شهری، چه طبقات بالا و چه طبقات پایین بود و است که در منابع و اسناد و ماخذ تاریخی بی شمار دیگر هم ذکر و تائید و تثبیت شدهاند. به همین سبب اینجانب در ادامهی این مقاله، همهی موارد بیان شده در مورد زنان ایلیاتی و روستایی تورک را، سنن و فرهنگ عمومی تورک نامیده و عرضه کردهام.
٢-سیر جان ملکوم به درستی مینویسد آزادیها و اعتبار و احترام زنان تورک ایلیات و روستایی عموما در جامعهی خود بسیار بیشتر از زنان ایرانی (شهری) در جوامعشان است. زیرا آنها بیشتر از مردها کار میکنند و فایدهی وجودشان در جامعه و خانوادهی ایلی و روستایی و اقتصاد آن بسیار بیشتر و مهمتر و تعیین کنندهتر از نقش زنها در اقتصاد جامعه و خانوادهی ایرانی شهری است.
سیر جان ملکوم مینویسد زنان تورک ایلات و روستایی بنا سنن و عادات (قومی تورک) نقاب به رو نمیگیرند و خود را در پرده یعنی حجاب مخفی نمیکنند. واقعیتی معلوم است که «چادر» پدیدهای مربوط به ایرانیکهای باستان و زرتوشتیها است و همچنین در جوامع تورک، هرگز مفهومی به نام «حجاب» وجود نداشته است. چادر و حجاب با فرهنگ ملی تورک و با سبک زندهگی ایشان همخوان نبوده و نیست.
سیر جان ملکوم مینویسد زنان تورک ایلیاتی عادات و رفتارهای مردانه دارند و این عادات از طرف جامعهی ایلی تورک زشت شمرده نمیشود. منظور سیر جان ملکوم از عادات و رفتارهای مردانه، حضور آزادانهی زنان تورک در اجتماع، شرکت فعالشان در امور اجتماعی، مهارتشان در سوارکاری و تیراندازی و معاشرتشان با مردان بیگانه بدون خوف و ترس و.... است که بر خلاف فرهنگ تورک و موغول، در فرهنگ ایرانی همهگی عادات و رفتارهایی مردانه به شمار میرفتند.
سیر جان ملکوم مینویسد زنان تورک از جمیع زنان ایران با عفتتر و با عصمتترند. در عین حال، خواتین خانه و زنان تورک ایلیات، با بیگانهگان و اجانب در غایت مهربانی و کمال مروت خدمت مینمایند و به مهمان بسیار اظهار محبت میکنند. و این رفتارشان ناشی از بی خوفی و خاطر جمعی از خود و اعتماد به نفس، و نیتشان از آن غریبپروری و مهماننوازی است، نه بی شرمی و بی حیایی، آنگونه که مردان ایرانی ممکن است تصور کنند.
سیر جان ملکوم مینویسد مردان غیر تورک رفتار مدنی زنان تورک ایلیات و روستایی از قبیل حضور در جامعه و معاشرت با مردان و شرکت در سوارکاری و .... را غلط میفهمیدند، مانند محمد حسین خان که به صرف خدمت و مهماننوازی دختر پانزدهسالهی صاحب خانه، در رفتاری که امروزه بدوی و زشت و حتی بیمارگونه تلقی میشود، عاشق آن دخترک شد و مهملاتی برزبان آورد.
سیر جان ملکوم مینویسد جوامع ایلیاتی تورک به رفتارهای غیر مدنی با زنان تورک و اقدام به سوء استفادههای جنسی کوچکترین تولرانسی نشان نمیدهند. اگر کسی قصد ناموس ایشان را بکند، اقارب و خویشان آن زن دشمن خونی آنها خواهند شد.
سیر جان ملکوم مینویسد ایل تورک افشار از مرد و زن به شجاعت و رشادت و تحمل بر تمرینهای سخت مخصوصا در فن سوارکاری مشهورند. وی در این مقام ماجرایی را که خود شاهد بود نقل میکند. یک زن جوان تورک از ایل افشار در منطقهی صحنه - تورکایلی (واقع در استان امروزی کرمانشاه)، به محض پیشنهاد به او، بر اسب جسته و تا سر کوهی که در نزدیک بود، به شدت و بدون توقف تاخت تا به قلهی کوه که مملو از سنگ پاره بود رسید. سپس همانگونه که بالا رفته بود سراشیب را که زمینی بسیار خطرناک بود بدون کوچکترین ترس و تردیدی به پائین تاخت.
سیر جان ملکوم مینویسد به مادران در ایلیات تورک مادام العمر احترام گذارده میشود. آنها بر حسب سنن بر فرزندان خود حاکم هستند و اختیار خانه تماما با ایشان است. از جمله انتخاب زن برای پسر و مصارف عروسی با خواهش و مصلحت مادر انجام میگیرد. در حالیکه زنان ایرانیک بسیار بیشتر از دختران، به پسران مانوس بوده و از دختران مایوس و نااومید و دلسرد هستند.
٣-سیر جان ملکوم مینویسد مردان تورک بر خلاف حکم شریعت اسلام، که به نکاح چهار زن اجازه داده، یک همسر اختیار میکنند. در میان تورکان رسم «متعه» و یا صیغهی شیعیان هم وجود ندارد. زنان تورک متعه و صیغه را چیزی بسیار زشت میدانند و مخالفت و انزجار خود از این سنت را علنا ابراز میکنند. چنانچه به سبب تصویب و تبلیغ صیغه توسط موللاها، بارها با آنها جنگیدهاند. به واقع نیز صیغه و متعه که به زن به عنوان یک ابزار جنسی صرف نگاه میکند، سنتی وارد شده از زرتوشتیگری به حوزهی اسلام و مخصوصا شیعهی امامی فارسی است[2] و در اسلام تورک و فرهنگ و سنن تورک نه تنها وجود ندارد، بلکه عملی به شدت مذموم و منفور است.
سیر جان ملکوم مینویسد
در میان ایلیات تورک بر خلاف تجویز شرع، پدیدهی «کنیز» وجود ندارد. این نیز با
دادههای تاریخی همخوان است که بر خلاف جوامع ایرانیک و زرتوشتی و احکام شریعت که کنیز
داشتن را مجاز شمردهاند، در میان جوامع تورک و موغول «بردهداری» که پدیدهی «کنیز»
یکی از مصادیق آن است، وجود نداشت (به اسارت گرفتن در جنگها مسالهی دیگری است که
وجود داشت). چنانچه کلمهی «برده» هم کلمهای فارسی – ایرانیک است، در حالیکه در
زبان تورکی کلمهای برای مفهوم برده وجود ندارد (کلمهی «قوُل» و به معنی خادم و
وابسته و .... و معادل «بنده» وجود دارد که مفهوم دیگری است).
٤-سیر جان ملکوم مینویسد فرهنگ و عادات تورک در ارتباط با آزادیها و حقوق زنان، با اسکان آنها در شهرها (در میان جوامع ایرانیک) فراموش شده و تورکها عادات آنجا را اختیار میکنند. در تائید این مشاهده، پسرفت و بدتر شدن موقعیت و وضعیت زنان تورک بدنبال انتگراسیون و استحالهی گروههای تورک در میان گروههای ایرانیک در طول تاریخ، واقعیتی معلوم و ناشی از دو روند عمدهی زیر است:
یک - جوامع تورک هر چقدر بیشتر با گروههای ایرانیک در هم آمیخته و در فرهنگ به اصطلاح ایرانی استحاله یافتهاند، به همان اندازه هم وجوه فرهنگی تورک و سنن و آداب و رسوم تورک بیشتری، از جمله در عرصهی حقوق زنان فراموش و ترک شده، و به جای آنها فرهنگ و سنن و آداب و رسوم گروهها و جوامع ایرانیک که زن را نوعا فاقد حقوق و آزادیها میدانستند، جایگزین شده است. به عبارت دیگر با ادغام جامعهی تورک در جوامع ایرانیک و ایرانیزه شدنشان، حقوق زنان تورک هم محدودتر و کمتر شده است.
دو- به موازات بسط اسلام از نوع غیر تورکی (عبور نکرده از فیلتر و صافی سنن و فرهنگ تورک)، مخصوصا با شیوع اسلام فارسی و یا شیعهی امامیکه فوق العاده زنستیز است در جوامع تورک، زنان تورک هم در سیری نزولی و گام به گام از حقوق و آزادیهای خود محروم شدهاند.
البته این را نیز باید بیان کرد که اختلاط و استحالهی تورکها در جوامع ایرانیک، نه پسرفت، بلکه پیشرفت در عرصهی حقوق زنان جوامع ایرانیک را باعث شده است. اگر اختلاط و همزیستی جوامع تورک با جوامع فارس، باعث میشود که تورکها بسیاری از وجوه عقبماندهی فرهنگ ایرانیک در عرصهی حقوق زنان را بپذیرند؛ جوامع فارس و ایرانیک در اثر اختلاط و همزیستی با تورکها، بعضی از وجوه پیشرفته و مترقی فرهنگ تورک در عرصهی حقوق زنان را از آنها اخذ میکنند. این روند مکانیزم اصلی در ظهور پدیدههایی مانند تورک تبار بودن تقریبا همهی دولتزنان تاریخ هزار سال اخیر در ایران؛ تورکتبار بودن اکثریت مطلق هنرمندان زن در عرصههای موسیقی و نمایش و رقص و ورزشی و .... در ایران قرون نوزده و بیستم؛ و وضعیت بهتر و آزادیهای بیشتر زنان فارس در شهرهای بزرگ مانند تهران و اصفهان و مشهد و شیراز و .... است (بخش بزرگی از جمعیت فارسزبان امروزی این شهرها، در اصل تورکان تغییر زبان داده به فارسی هستند: به سبب پایتخت دولتهای تورک بودن، متروپول بودن و جذب جمعیتهای بی شمار تورک و اسکانشان در آن، و یا قرار داشتن در مرز فارسستان با تورکایلی و دیگر مناطق ملی تورک)
٥-هنگامی که از حقوق و آزادیهای ملت تورک ساکن در ایران و لزوم تامین آنها سخن گفته میشود، عدهای این امر را منحصرا محدود به مسالهی زبان، ضرورت رسمیشدن دوبارهی زبان تورکی در ایران و .... میکنند. حال آنکه حقوق و آزادیهای ملت تورک که میباید تامین گردد، امری بسیار فراتر از زبان تورکی صرف است و مسائلی از قبیل حفظ تمدن تورک، سبک زندهگی تورک، حقوق و آزادیهای زنان تورک، اسلام تورک، جلوگیری از تغییر مذهب تورکان به اسلام شریعتی- شیعهی امامیفارسی، آزادی زنان در انتخاب پوشش، آزادیهای زنان در شرکت در امور اجتماعی و ورزشی و.... را هم شامل میشود که همه به موازات فارسزبان شدن و بسط فرهنگ فارسی – شیعی در حال نابود شدن هستند. به عبارت دیگر تامین و تضمین حقوق و آزادیهای زنان مولفهای بنیادین از فرهنگ ملی تورک است و خواستهایی مانند لغو حجاب اجباری، ممنوع شدن چندزنی، ممنوع شدن صیغه، برچیده شدن ممنوعیتها برای زنان در همهی عرصههای اجتماعی و ورزشی و ..... میباید همواره از طرف شخصیتها و جمعیتهای تورک مطالبه شوند.
٦-بنا به سیر جان ملکوم منطقهی صحنهی تورکایلی واقع در استان امروزی کرمانشاه، مسکن ایلات تورک خزل و افشار بود. وی تورکی صحبت کردن زنان ایل افشار و مقام ایرانی را هم ذکر کرده که نشان میدهد ایل افشار مذکور قطعا فارسی نمیدانسته است. تورکان بومی اگرچه تا همین اواخر در بسیاری از مناطق استان کرمانشاه حضور داشتند، اما سه شهرستان شمال شرقی استان کرمانشاه، یعنی سونقور و صحنه و کنگاور، عمدتا تورکنشین بود و در نتیجه جزء منطقهی ملی تورک در شمال غرب- غرب ایران و یا تورکایلی هستند. تورکان این منطقه از تورکایلی به دلیل سیاست رسمی– دولتی نسلکشی ملی تورک در ایران، گسترش پیوستهی منطقهی کوردنشین و لکنشین و لورنشین در غرب کشور به دلایل گوناگون و در نتیجه کوردزبان و لکزبان و لورزبان شدن گروههای متعدد تورک این مناطق، و در نهایت خیانت گروه موسوم به آزربایجانگرا که «وطنفروشی» و «خیانت به ملت» دو خصیصهی اصلی آن است، به شدت در حال اضمحلال و استحاله و نابود شدن هستند (آزربایجانگرایان در رفتاری خائنانه تورکهای خارج جوغرافیای آزربایجان را از ملت موهوم خودشان و یا ملت آزربایجان نمیشمارند. آنها همچنین در یک وطنفروشی علنی مناطق تورکنشین در شمال غرب و غرب ایران را که جزئی از تورکایلی و یا وطن تورک هستند، اما در خارج آزربایجان قرار دارند، بخشی از وطن موهوم خودشان و یا آزربایجان نمیدانند).
٧-استان کرمانشاه مانند همهی استانهای مجاور آن از نخستین مسکنها و اوطان تورکان قدیم وارد شده به اراضی امروز ایران، در دورهی سلجوقیان و محتملا پیش از آن- هستند. اسامیجوغرافیایی بسیاری از تورکان قدیم مانند قارلق – قارلیق، خلج، قرهبناس (قارااوناس)، قرهگوز (قارااوغوز)، افشار (و گروهای وابسته مانند خدابندهلو – خوربان اوودا)، و شاهسون (شاهی سئوهن)، یارمطاقلو (یاریمتاقلی)، ... در این استان یادگار آن تورکان است. با اینهمه اکثریت مطلق تورکان این منطقه از تورکایلی، تغییر زبان داده، بقیه هم به سرعت در حال کوردزبان، لکزبان، لورزبان و فارسزبان شدن هستند.
در مقالهای به اسم «اوضاع جبههی زبان تورکی در غرب ایران»[3]، اطلاعات زیر در بارهی تورکان سه شهرستان تورکایلی واقع در استان کرمانشاه یعنی شهرستانهای صحنه، کنگاور و سونقور داده میشود:
-در شهرستان کنگاور که به کنگاور افشار معروف بوده، به همراه اسدآباد یورت اصلی ایل افشار بوده است، امروزه بسیاری از روستاها نام تورکی دارند؛ خلج رود، سرخلج، کهریز، اران، قرهبناس، قورهجیل، قارلق علیا، قارلق سفلا، قرهگوز سفلی، قرهگوز علیا و ... متاسفانه امروزه تنها کهنسالان قادر به تکلم به زبان تورکی هستند و همهگی به زبان لوری یا کوردی یا فارسی صحبت مینمایند. برای نمونه روستای قارلق که دارای بیش از 4 هزار نفر جمعیت هستند و همهگی متفق القول برآنند که اصالتا تورکزبان هستند، اما متاسفانه عدهی قلیلی قادر به تکلم زبان تورکی هستند. در کنگاور تورکهای یارمطاقلو [یاریمتاقلی] نیز وجود دارند. تاثیر زبان تورکی در این منطقه به حدی است که سایت فرمانداری در این باره نوشته امروزه لهجهی فارسی کنگاور نیز آمیزهای از تورکی، لوری، کوردی است (به نقل از سایت فرمانداری کنگاور).
ناصرالدین شاه در سفرنامهی خود و به هنگام گذر از کنگاور به افاشره اشاره میکند: «از دور جلگهی کنگاور پیدا شد. امین نظام، عبادالله خان، حاجی محمدعلی خان، غلامعلی خان برادر ساری اصلان که حاکم کنگاور است با جمعی از افاشرهی کنگاور آمدند». در قسمتی دیگر از سفرنامه مینویسد: «بحث علمیدر گرفت. مهدی خان گاهی اظهار سواد میکرد. با اینکه تورک است، خوب بود بیکمال نبود» (ص.64). اعتمادالسلطنه نیز در خصوص کنگاور نیز میگوید: «روز بیست و یکم تشریف فرمای قصبهی کنگاور شدند. راه پنج فرسخ سنگین بود. غلامعلی خان برادر صاری اصلان نایبالحکومهی کنگاور با جمعی از خوانین افشار به تقبیل رکاب معلی مفتخر گشتند».
-شهرستان صحنه از لحاظ تاریخی شامل 4 قسمت حومه، خدابندهلو، دینور و چمچمال بوده است که تقریبا در تمامی مناطق آن تورکزبانها زندگی میکردهاند. در دهستان حومه چند روستای شاهسوننشین وجود دارد که امروزه نیز نام یکی از روستاها شاهسون است و یادگار تورکها درمنطقه.
بخش خدابندهلوی این منطقه در شمال شهرستان صحنه واقع و منطقهای است کوهستانی با آب و هوای مناطق سردسیری. خدابندهلو، همانطوری که از اسمش مشخص است نامی است تورکی و یکی از شاخههای اصلی ایل بزرگ افشارها، این منطقه دارای 28 روستا میباشد (رزم آرا ج 5. ص285) (لازم به توضیح است که دو منطقهی مهم و بزرگ دیگر در جوغرافیای آزربایجان نام خدابندهلو دارند، بخش اعظم غرب همدان و شرق قروه و دیگری منطقهی خدابندهلو زنجان که البته امروزه به صورت خدابنده آن هم با حذف پسوند تورکی لو از آن یاد میشود). تورکهای منطقهی دهستان خدابندهلو شهرستان صحنه امروزه تقریبا تمام به زبان کوردی و لکی صحبت میکنند. البته تا چند سال پیش نیز در بعضی از روستاها به زبان تورکی صحبت میکردند. اما امروزه تنها بعضی از کهنسالان قادر به تکلم به زبان تورکی هستند. اگرچه بسیاری از اهالی نام خانوادهگی خدابندهلو دارند. مینورسکی در همین خصوص و در مقالهی صحنه در دانشنامهی اسلام (به زبان انگلیسی) اشاره میکند که 28 روستا از طایفهی خدابندهلو در منطقهی صحنه ساکن هستند.
دیگر بخش شهرستان صحنه، بخش دینور میباشد که در قسمت شمال غرب صحنه میباشد. این منطقهی تاریخی از قدیمالایام و بالاخص از دورهی سلجوقیان به بعد محل اسکان قبایل تورک بوده و امروزه نیز بسیاری از روستاها اسامی تورکی دارند. اگرچه بیشتر آنها به زبانی غیر از تورکی صحبت میکنند. از جمله شوربلاغ، قروجنگ، کهریز، چشمهبیگلر، ینگیجه، قزل دره، گیچی دره، قرهآغاج و..
در بخش چمچمال نیز که امروزه جز شهرستان هرسین میباشد چندین روستا با اسامی تورکی وجود دارد: ایلخانی آباد، قرهولی، قملیجه و...
-در شهرستان سونقور همان طور که نامش تورکی است از گذشته شهری کاملا تورکنشین بوده و بسیاری از روستاهای آن نیز تورکزبان بودهاند. اما به مرور روستاها به زبان کوردی صحبت میکنند و حتی در داخل خود شهر نیز جوانان کمتر به تورکی صحبت مینمایند.
٨-طائفهی خزل که سیر جان ملکوم در نوشتهی خود نام آن را به همراه ایل افشار برده و «تورک» نامیده است، ساکن در بخش فیروزآباد و شهرستانهای سونقور، کنگاور و صحنه از استان کرمانشاه؛ و شهرستانهای اسدآباد، نهاوند و تویسرکان از استان همدان هستند و امروزه گروههای مختلف آن به زبانهای گوناگون ایرانیک از جمله در استان کرمانشاه به کوردی کلیایی، کوردی مایانی (دینوری)، و لکی؛ و در استان همدان به لکی و لوری سخن میگویند. احتمال دارد که اقلا قسمتی از طائفهی خزل مانند بسیاری دیگر از گروههای لور، لک و کورد منطقه قبلا تورک و تورکزبان بودهاند که در قرون اخیر دوچار تغییر زبان شدهاند. در مقالهی فوق الذکر «اوضاع جبههی زبان تورکی در غرب ایران» چنین گفته میشود: «روستاهای بخش خزل بیشتر تورکزبان بودهاند. اما متاسفانه نسل جدید بسیاری از آنها لورزده شدهاند و به زبان لوری صحبت مینمایند. از جمله فارسیان، عبدالملکی، گرهچقا، گیوهکی، چشمهماهی، محمودوند، عباس آباد، درهمیرزا، زرین باغ، فیروز آباد سفلی، موسی آباد، امیرآباد، داریاب، کمالوند، قشلاق ولی الله، ادمان و...».
پایان نوت مئهران
باهارلی
قسمتی از کتاب تاریخ ایران به قلم سیر جان ملکوم در بارهی زنان تورک ایل افشار در شهرستان صحنهی تورکایلی (واقع در استان کرمانشاه)
ترجمه از انگلیسی: مئهران باهارلی
قبلا بیان شد که زنان ایلات در ایران که در چادرها زندهگی میکنند به ندرت محجبه و در پرده هستند، و مشاغل معمول ایشان نیز توصیف شد. به آنها بیشتر از زنان شهری احترام گذاشته میشود. زیرا آنها به جمیعتی که جزئی از آن هستند مفیدتر هستند. آنها نه فقط شریک بستر، بلکه شریک رنجها و خطرات شوهرانشان هم هستند. و عادات مردانهای که کسب میکنند، ناخوشایند نیست. زیرا به نظر میرسد که مناسب شرایط زندهگی ایشان است. اگر از خانوادهی عالی رتبه (اشرافی) نباشند، همهی امور خانهگی خدمتکارانهی خانهی خود را انجام میدهند. و غربا و اجانبی که به خانه و چادرهای ایشان فرود آیند، کمال استقبال رافتآمیز و مهماننوازانه را دریافت مینمایند. لاکن چیزی در حرکات این زنان نیست که موجب سوء تفاهم شود. نترسی و بی خوفی است، نه بی حیایی. و آشکارا از باب خاطر جمعی از خود و اعتماد به نفس [وقوف بر امنیت خود] است، نه به سبب بیشرمی. اگرچه غالبا به جهت حرارت آفتاب چهرههایشان تیره و آفتاب سوخته است، اما بعضی اوقات در ایام جوانی، بهرهی وافری از حسن و جمال دارند: حس شرایط آزادهشان، جلوهای به چشمهایشان میبخشد و اغلب اندام بسیار برازندهشان به این نیکویی منظر میافزاید. اما زیبایی زنان طبقات پایین این گروه، به جهت کار سخت و در معرض مداوم آب و هوا قرار گرفتن به زودی از بین میرود.
یکی از نجبای ایران که به حسن آداب و ظرافت طبع مشهور است (محمد حسین خان، پسر مرحوم مهدی علی خان که در سال ١٧٩٨ از جانب حکومت بمبئی به سفارت دربار ایران فرستاده شد)، حکایت پذیرایی خود از طرف زنان یکی از این طوائف را به طرز مخصوصی وصف میکند. وی میگوید: «وقتی به «صحنه» که سکنای طوایف تورک خزال و افشار بود رسیدم (این قریه در عراق [عجم] است. این نام عین نام مرکز اردلان است)، یکی از بزرگان افشار مرا به اقامت در خانهی خود دعوت کرد. در ایامیکه در منزل او اقامت داشتم کمال توجه و نزاکت از همهی خانوادهی او را دریافت کردم. خواتین خانه که بنا بر عادت حجاب نداشتند و پرده نمیکردند، مخصوصا بسیار اظهار محبت مینمودند. دختر صاحبخانه که حدود پانزده سال سن داشت زیباتر از آن بود که بتوانم وصف کنم. وقتی میگفتم تشنهام میدوید و یک کاسهی آب زلال برایم میآورد. گویا ریخته شده از چشمهی حیات بود که توسط یک فرشته آورده شده است. اما به جای اینکه آتشی که چشمان سیاهش در سینهام افروخته بود را خاموش سازد، آن را مشتعل میکرد» (روزنامهی محمد حسین خان). وی بعد از توصیف درد عشق آن زیبایی جوان در وقت جدا شدن از آن خانه، حتی بدون اینکه جرات کند آن را با نگاهی اظهار نماید، عاقلانه میگوید: «احتمال دارد که مردی ناآگاه و از خود راضی، حرکات آن دختر زیبا را غلط بفهمد. اما من در مورد این خواتین ایلیات تجربه داشتم و خوب میدانستم که مقصود هیچ نبود مگر مهماننوازی و مهربانیای که آنها به همهی غریبههایی که به چادرها و یا خانههایشان میآیند نشان میدهند». سپس نتیجهگیری میکند: «یقین دارم که این زنان ماورای همهی دیگر زنان ایران، با عفت و با عصمت هستند و اگر مردی حتی برای اغوا و فریب [و سوء استفاده از ایشان] اقدام کند، قربانی کینهتوزی اقارب مذکر ایشان خواهد شد». عادات این زنان ایلیات مناسب ایشان – در صحنههایی که بعضی اوقات مواجه با آنها میشوند - است.
وقتی سواره از نزدیکی یکی از اوردوگاههای کوچک خانوادههای افشار [در «صحنه» که سکنای طوایف تورک خزال و افشار بود] میگذشتم، تردید خودم در بارهی شجاعت و رشادت مشهور آنها و تحملشان بر مشقات، و خصوصا مهارتشان در اسبسواری را به یکی از نجبای ایرانی که با من بود بیان کردم. او فورا یک زن جوان خوشگل را فراخواند و از او به تورکی پرسید که آیا او دختر یک نظامی نیست؟. زن جواب داد که [او دختر یک نظامی] است. مرد گفت «و تو انتظار داری که مادر نظامیان باشی». زن تبسم کرد. با اشاره به اسبی با لگام اما بدون زین، به زن گفت «سوار آن اسب بشو و به این اوروپایی تفاوت یک دختر از ایلیات را با یک دختر شهری نشان بده». دختر فورا بر اسب جست و با سرعت تمام بی آنکه در جایی توقف کند تاخت، تا به قلهی تپهی کوچکی که در نزدیکی و مملو از سنگ پاره بود رسید. بر سر قله، دستش را بالای سرش تکان داد و سپس با همان سرعت که صعود کرده بود، از سراشیبی به پائین تاخت. هیچ چیز نمیتوانست خطرناکتر از زمینی که آن زن بر آن میتاخت باشد. اما او کاملا بدون ترس و بی باک بود، و به نظر میرسید کاملا خوشحال است از اینکه فرصتی داشت تا زنان ایل خود را از ننگ و رسوایی شبیه زنان شهری بودن مبرا و پاک کند.
فقر و فاقه و رسوم دیگر ایلیات کوچرو، اغلب مانع از آن میشود که مردان حتی با همان تعداد زن که در قانون [شرع] مجاز است ازدواج کنند. بسیاری از ایشان فقط یک زن دارند و با زن دیگری ازدواج نمیکنند، مگر اینکه او قابل کار کردن نباشد، یا عقیم یا پیر باشد. سبب این است که اغلب به ندرت میتوانند معیشت بیش از یک زن را تامین کنند. و دیگر اینکه در صورتی که چند زن در خانواده وجود داشته باشد، آزادیای که زنان از آن برخوردارند، و نزاع و جدال بین آنها، به صوت جدی ناراحت کننده خواهد بود و ازدواج که یکی از پیوندهای اصلی اتحاد بین مردان یک طائفه تلقی میشود، تبدیل به منبع دائمی اختلاف و مشاجره خواهد شد.
رسم گرفتن همسر برای مدت معینی [صیغه] نیز که در شهرها و قریههای ایران غالب است، در میان زنان ایلیات امری منفور است. و بسیار شده که زنان به شدیدترین وجه ممکن به موللاها حمله کردهاند، زیرا اعتقاد دارند موللاها عملی این چنین تحقیر کننده [صیغه] را تصویب نمودهاند.
اگر چه بر اساس آنچه گفته شد میتوانیم بگوییم این زنان ایلیات از آزادی و اعتبار بیشتری نسبت به سایر زنان ایران برخوردارند، اما هنوز از مقامی که برای زنان در میان ملل متمدن اوروپا مقرر شده دور هستند. زنان ایلیات خود کار میکنند، در حالیکه شوهرهای ارباب مانندشان به تنآسایی و خوشگذرانی مشغولند و زنان بیشتر به عنوان خدمتکار دیده میشوند و نه شریک و رفیق. اگر مردی از ایلیات کوچرو زن و برده [کنیز] به تعدادی که شرع اجازه میدهد و یا به قدری که برادران محمدی [مسلمان] شهری دارند ندارد، چنانکه مذکور شد فقط یا به سبب فقر و فاقهی اوست و یا به دلیل آن که شرایط جامعهای که وی متعلق به آن است، هوسهای او را محدود میکند. به مجردی که وضعیتش تغییر مییابد، در انواع و اقسام عیش و عشرت غرق میشود و همسرش که همیشه بخش بزرگتری از رنج مشترکشان را بر دوش کشیده، کوچکترین شانسی برای برخورداری از بهرهی برابر از راحت او را نخواهد داشت. اگر به منصبی ترقی کند، افزایش افراط در اشتهای نفسانیاش را یکی از لذتهای اصلی ترقی میداند. و اگر در شهری ساکن شود، فورا عادات شهری را اختیار میکند. زنان اولش – اگر بیش از چند زن داشته باشد – مجبور میشوند که از آزادیهایی که قبلا از آن برخوردارند بودند چشمپوشی کنند و منصرف شوند و آن غفلت – که نتیجهی طبیعی حق او برای گرفتن زنان جوانتر و زیباتر است – را تحمل کنند.
با اینهمه، در ایلیات نفوذ مادران بر پسرش عموما مادام العمر ادامه پیدا میکند و مادر نیز، بر حسب عادت و عاطفه، حاضر است که با خدمت برای تامین رضایت پسرش، آن اعتبار و تسلط را حفظ نماید. این وظیفهی مادر است که بر خانوادهی پسر ریاست کند؛ و در صورت ثروتمند بودن پسر، او نه تنها معمولا انتخاب شریک زن [همسر]، بلکه عروسی را به مادر میگذارد. انتظار برای برخوردار شدن از این قدرت است که باعث میشود زنان در ایران خواستار شوند که صاحب فرزند مذکر گردند. تولد یک پسر با شادی استقبال میشود، در حالیکه تولد یک دختر همیشه حادثهای مایوس کننده است.
مشاهدات مذکور، در مورد رسوم طوائف کوچنده عمدتا در طوایف با اصلیت ایرانی و تورکی است. طوائف عربی که تبعهی ایران و ساکن سواحل خلیج هستند، در سنن و رسوم، نسبت به مردمانی که در میان آنها ساکن هستند، بیشتر به آباء و اجداد خود شباهت دارند. هنوز به زبان عربی صحبت میکنند و تقریبا همهی سنن و رسوم سرزمین اصلی خود را حفظ کردهاند. عموما مانند ساکنین عربستان لباس میپوشند، به جای کلاه ایرانیها، یک توربان سبک بر سر میگذارند و معمولا خود را با یک عبای روان میپوشانند. رفتارهای این نژاد، اگرچه نسبت به دیگر طوائف ایرانی کمتر خشن و زمخت است، با اینهمه بیشتر رام نشدهگی و استقلال اجداد خود را حفظ کردهاند .....
[1] The History Of Persia Vol II, by Col. Sir John
Malcolm. pages: 613-617
[2] مذهب شیعهی امامی فارسی مفهوم صیغه را از دین
زرتوشتی اخذ، زن صیغهای را تبدیل به یک متاع و خدمتکار صرفا جنسی (بدون وظیفهی
کنیزی که در زرتوشتیگری داشت) و صیغه را همهگانی
کرده است.
صیغه در دین زرتوشتی: «صیغه تنها میان ثروتمندان و اشراف و درباریان و روحانیان روی میداد. زن صیغهای علاوه بر نقش جنسی، باید به عنوان بردهی خدمتکار (کنیز)، زیر نظر زن دائمی مرد، انجام وظیفه میکرد. اگر فرزندی به دنیا میآمد، نه از مرد ارث میبرد و نه از اصل و نسب مرد بهرهای داشت. مرد تا هفتاد سالهگی وظیفه داشت مخارج فرزندانی را که از صیغه متولد شدهاند، تأمین کند. تنها در صورت مرگ زن دائمی یا نازا بودن او، مرد میتوانست زن صیغهای را به عنوان همسر دائم برگزیند. مرد میتوانست زن صیغهای را به پسر بزرگ خود واگذارد. ..». هاشم رضی، دانشنامه ایران باستان، ج ۱، ص ۳۸۵ ـ ۳۸۶
[3] محمد اردم، اوضاع جبههی زبان تورکی در غرب ایران
http://salariyan.blogfa.com/post/6296
تورکان استان کرمانشاه را بهتر بشناسیم
No comments:
Post a Comment