رو گرفتن و چادر یک شیوهی باستان ایرانی بوده و در اسلام نیست - احمد کسروی
مئهران باهارلی
هم کلمهی چادر به معنی نوعی پوشش زنان، و هم روگیری و خودپوشی و پنهان نمودن و تجرید زنان و ممانعت از بیرون خانه رفتن آنها و فعالیتهایشان در اجتماع، بیگانه با زبان و فرهنگ تورک و نیز عرب و اسلام بوده و عمدتا در اثر مراودت با و تاثیرپذیری از ایرانیکها، پارسیها و زرتشتیها وارد زبان و فرهنگ تورک و دیگر ملل شده است. در زیر قسمتی از کتاب «خواهران و دختران ما» تالیف احمد کسروی که موید واقعیت تاریخی و معلوم فوق است را نقل کردهام.
١-لُبّ کلام کسروی آن است که در دین اسلام و در میان اعراب دورهی پیغمبر روگرفتن زنان و چادر وجود نداشته است، در قرآن هم همچو حکم و دستوری موجود نیست. اما روگرفتن زنان و چادر و مجبور به خانهنشین شدن و ممانعت از بیرون رفتن زنان از خانه و در صورت بیرون رفتن هم مخفی کردن آنها در چادر و محفظهای پارچهای، از سنن و عادات ایرانیکها بوده که مخصوصا در شهرها توسط ثروتمندان که زنان را اشیاء و دارایی خود میدانستند بر آنان تحمیل میشد. کسروی تلویحا میگوید بردهداری و خریدن زنها (کنیزهای زرخرید) و برگزیدهگان و همسران ناقانونی و یا صیغه[1] – متعه[2] (خرید خدمت سرویس زن برای تمتع جنسی از بدن او به عنوان یک متاع و کالا و ابزار جنسی برای مدتی معین) هم در میان ایرانیکها رایج بود و از طریق آنها وارد اسلام شده است. بنا به کسروی پس از فتح قلمروی ساسانی توسط اعراب و مخصوصا به پایتختی انتخاب کردن بغداد و استخدام مقامات ایرانیک در دورهی خلافت عباسیان در حد وزیران و ... عادات و سنن چادر و روگیری زنان ایرانیک نه تنها در میان اعراب رایج شد، بلکه توسط آنها رنگ اسلامی به خود گرفته و در دیگر جوامع مسلمان هم در سراسر جهان، این بار به اسم سنن اسلامی شایع گشت. با اینهمه در ایران عادت و سنت روگیری و چادر در میان زنان روستایی و فقیر و مخصوصا «ایلها» هیچگاه پذیرفته نشد. زیرا با سبک حیات آنها همخوان نبود.
کسروی گذشته از «ایلها» که عمدتا اشاره به طوائف تورک داد، به «اسرای زن» تورک از تورکستان و بولغار و و مسیحی از گورجستان در حرمخانهها هم اشاره میکند که چادر نمیپوشیدند و رو نمیگرفتند و از طرف صاحبان مسلمان خود مجبور به روگرفتن و چادر پوشیدن میشدند. این تثبیت کسروی صحیح است، زیرا در فرهنگ و سنن تورک و موغول و همچنین ملل قفقازی، چیزی به اسم روگرفتن زنان و چادر پوشیدن و .... زنان، نه در میان طبقات بالائی جامعه و حکمرانان و خواتین و نه در میان مردم عادی طبقات متوسط و پائینی و شهرنشین و روستایی و ایلها هرگز وجود نداشت.
٢-یکی از نقصانهای این بررسی کسروی آن است که او دو واژهی متفاوت با دو معنی و دو ریشهشناسی مختلف که در زبان فارسی هر دو به صورت یکسان «چادر»، اما در تورکی به دو صورت متفاوت «چادراÇadra » (پوشش زنان فارس و زرتشتی) و «چادیرÇadır » (خانهی پارچهای کوچنشینان تورک) نوشته و تلفظ میشوند را درهم آمیخته و با یکی گمان کردن و یا نمایاندن آنها یک ریشهشناسی نادرست و غلط عرضه است.
کسروی ادعا کرده که در زبان تورکی به چادر زنان، «چادره» گفته میشود. در حالی که در زبان تورکی همچو کلمهای وجود ندارد، بلکه کلمهی «چادیرا» وجود دارد. وی همچنین حرف «ه» آخر کلمهی «چادره» را که گویا در زبان تورکی وجود دارد، «ه» فارسی به معنی مانندهگی و یا مخفف - محرف پسوند تصغیر فارسی «اک» دانسته که هر دو ادعاهایی غلط هستند. اولا در زبان تورکی کلمهای به صورت «چادره» وجود ندارد و این فورم، جعل کسروی است. ثانیا حرف «ا» در آخر «چادیرا» همان حرف «ا» در آخر کلمهی اصلی سانسکریت «چاترا» که ریشهی «چادیرا»ی تورکی و «چادر» فارسی به معنی نوعی پوشش زنان است میباشد و ربطی به زبان فارسی و «ه»پسوند مانندهگی و یا «ک» پسوند تصغیر فارسی ندارد.
در زبان تورکی سه کلمهی با معانی متفاوت «چادیر»، «چادرا» و «چهتیر» وجود دارد[3]:
چادیر Çadır: کلمهای تورکی؛ در زبان و لهجههای گوناگون تورکیک چادیر، چاتیر، ساتیر، شاتیر، چاچیر، چاشیر، چادار، چیدیر، ... با املاهای چادر و چادور و ... به فارسی، و شاتر و شادر و ... به عربی وارد شده است. در تورکی معاصر به معنی نوعی خرگاه – خهرگه و خانهی پارچهای سادهی طوائف کوچنده و ایلات تورک است که به شکل مخروطی از کوبیدن قسمت پایینی چند تیرک – دیرهک بر زمین و نزدیک کردن و بستن نوک آنها به هم ساخته میشود. کلمهی چادیر – چادر به این معنی دارای ریشهی تورکی - آلتائیک بوده و از مصدر چاتماق Çatmaq به معنی نزدیک کردن سر و یا نوک دو و یا چند چیز به هم (مانند تیرک - دیرهکهای چادیر - چادر، سرنیزههای توفنگ – چاتمه - چاتما، ابروهای زنان – چاتیق قاش و .....)، آنها را مقابل هم آوردن و قرار دادن است.
کلمهی «شادروان» (شادُرْوان، شادوربان) در عربی و فارسی به معنی خیمه و سراپرده و خانههای متحرک تورکمانی که با زینتهای گوناگون مزین هستند، در اصل چادیربان Çadırban و مرکب است از «چادیرÇadır » تورکی مذکور به علاوهی کلمهی «بانBan » چینی به معنی نوعی درخت بید، تخته و الوار ضخیمی که در ساخت بناهای چوبی به کار میرود. (کلمهی «بام» در زبان فارسی به معنی سقف بنا هم از همین کلمهی «بان» چینی ریشه گرفته و در ازمنهی قدیم به بسیاری از زبانهای ایرانیک داخل شده است).
چادرا Çadıra: در تورکی معاصر به معنی نوعی پوشش زنان که تمام بدن و سر و صورت را میپوشاند است که در آغاز مختص زنان پرس - ایرانیک - زردوشتی بود. ریشهی کلمهی چادرا – چادر به این معنی، کلمهی سانسکریت «چاترا» (छत्र) به معنی چتر است[4].
چهتیرÇetir : در تورکی معاصر به معنی سایبان برای محافظت از خورشید و باران، شمسیه و .... است. ریشهی «چهتیر» که در فارسی «چتر» تلفظ میشود هم، مانند کلمهی «چادرا» کلمهی «چاترا»ی سانسکریت که فوقا ذکر شد است.
چتر، چادر (بالاپوش زنان)، چادر (خانهی کوچنشینان) در فارسی:
-کلمات «چتر» در فارسی و «چهتیر» در تورکی به معنی شمسیه، همان «چاترا»ی سانسکریت به معنی شمسیه هستند که با حذف حرف پایانی « آ « حاصل شدهاند. شاید کلمهی چهتیر تورکی، مستقیما از طریق زبانهای ایرانیک وارد این زبان شده است.
-کلمهی «چادر» در فارسی به معنی خانهی کوچنشینان همان کلمهی «چادیر» تورکی بوده و مستقیما از زبان تورکی وارد زبانهای ایرانیک از جمله فارسی – دری – تاجیکی شده است.
-و اما کلمهی «چادر» در فارسی به معنی بالاپوش زنان کلمهی «چاترا»ی سانسکریت است که به احتمال بسیار طی روند «بهنزهر قوندارما» (جعل مشابه)[5]، تحت تاثیر «چادیر» تورکی به معنی خانهی کوچنشینان قرار گرفته و از فورم چاترا به صورت چادُر متحول شده است.
٣-ایران و ایرانی، ایرانیان: کسروی اصطلاح «ایران» و «ایرانی» را با بی دقتی و به غلط در مورد اقوام ایرانیک باستان و دولتهای منسوب به آنها به کار برده است (دولت ایران، سپاه ایران، کشور ایران، شیوهی ایرانی، عادات ایرانی، ایرانیان، ...). وی ادعا میکند عربها کشور «ایران» را فتح کردند. در حالی که در آن دوره کشوری به نام ایران وجود نداشت، سلسلهی ساسانی و قلمروی سلسلهی ساسانی با حدود متغیر در طول زمان وجود داشت. «ایرانی» به معنی تبعهی دولت ایران، منسوب به جوغرافیای ایران، و یا منتسب به ملت مودرن ایران آفریده شده در دورهی مشروطیت است. در زمان ساسانیان و هخامنشیان نه دولت ایران، نه تابعیت ایرانی، نه ملت مودرن ایران و نه کشور ایران وجود داشت؛ و نه جوغرافیای ایران منطبق بر کشور و قلمروی دولت کنونی ایران کنونی بود. در نتیجه دولتهای ساسانیان و هخامنشیان و مردمان ایرانیک و غیر ایرانیک در قلمروی آنها، به هیچ معنی «ایرانی» نبودند و قلمروی تحت حاکمیت آنها هم «ایران» نبود، قلمروی ساسانی و هخامنشی و ... بود.
٤-کسروی که به پارسی سره نویسی علاقه داشت و از کاربرد کلمات عربی و تورکی اجتناب میکرد، در این نوشته نادانسته کلمات تورکی و آلتائیک آتی را به کار برده است: تکّه، زیرک، ایل، چادر، کوچک، عرابه، جنگ، اوتاق، چاپ، دربار، و احتمالا خانه.
پایان نوت مئهران باهارلی
رو گرفتن یک شیوهی باستان ایرانی بوده - احمد کسروی
از کتاب خواهران و دختران ما[4]
نخست از تاریخچهی رو گرفتن سخن میرانم. باید دانست که رو گرفتن یک شیوهی باستان ایرانی بوده و تا آن جا که ما آگاه شدهایم، از زمان هخامنشیان این شیوه در ایران (در شهرها) رواج میداشته. در این باره از کتابهای باستان روم و یونان تکّههائی به دست میآید و ما اینک یکی از آنها را که روشنتر و رساتر میباشد در پائین میآوریم.
باشد که خوانندهگان نام ثمیستوکلیس [Themistocles] را شنیدهاند. در زمان هخامنشیان که جنگهائی در میانهی دولت ایران با آتن و اسپارت و دیگر شهرهای یونان رفت و از جمله خشایارشا پادشاه هخامنشی با دستههای سپاه بسیاری از داردانیل گذشته به آتن تاخت و یک رشته جنگهای بزرگی که در تاریخ بهنام است رخ داد، در آن پیآمدها سردستهی آتنییان بلکه راهبر همهی یونانیان ثمیستوکلیس میبود. این مرد باهوش و اندیشه توانست با جانفشانیها و زیرکیهای خود آتن، بلکه همهی یونان را در برابر سپاه انبوه ایران نگه دارد و نیکیهائی به همشهرییان خود کرد. ولی چون جنگ پایان پذیرفت و چند سال گذشت یونانیان برخی ایرادها به ثمیستوکلیس گرفتند و او را از آتن بیرون راندند. سپس نیز نام بدخواهی با یونان به او بسته به داوریاش خواندند. ثمیستوکلیس به جان خود ترسیده ناچار شد بگریزد و به دربار هخامنشی پناهد، و با آن که از دشمنان بهنام ایران شمرده میشد، دربار هخامنشی او را پذیرفته چندان نوازید که داستان پذیرائی از او ضرب المثل گردید. پلوتارخ [Plutarch] که یکی از تاریخنویسان بهنام یونان است داستان گریختن او را از یونان بدینسان مینویسد:
«برای روانه ساختن او نیکوگنیس [Nicogenes] (میزبانش) تدبیری بدینسان اندیشید که چون مردم آسیا به ویژه ایرانیان غیرت زنان را سخت نگه میدارند، نه تنها همسران خود، بلکه کنیزان زرخرید یا برگزیدهگان (همسران ناقانونی) را نیز سخت میپایند، و چنان نگاهشان میدارند که باید همیشه درون خانه باشند و از در بیرون نیایند و هر گاه که سفر کنند آنان را در چادرهای دربسته که از هر سوی آنان را فرا میگیرد جای داده بر روی گردونهها مینشانند. برای ثمیستوکلیس نیز یک چنان چادر و گردونهای آماده کردند که روانهی سفر گردد و چنین نهادند که اگر کسی در نیمهی راه به ایشان برخورده پرسش نماید، بگویند دختر جوانی را از ایوونا [Ionia] برای یکی از بزرگان ایران که به زنی گرفته میبرند.»
اکنون این نوشتهی پلوتارخ تکّهی ارجداریست و ما از آن چند چیز میفهمیم:
نخست آن که رو گرفتن زنان با نهان داشتن آنان خود را در ایران از زمان باستان بوده. زیرا گذشته از آن که پلوتارخ یک نویسندهی راستگو بوده و سخنانش استوار است، واژهی چادر و چادره که تا امروز در میان ما مانده است و به پوشاک آن چنانیی زنها گفته میشود دلیل دیگر به راستیی گفتهی او میباشد. زیرا چادر آن خانهی پارچهای است که در سفرها و بیاباننشینیها به کار رود. پس برای چیست که به این پوشاک زنها چادر یا چادره گفته میشود؟ پیداست که چنان چه پلوتارخ مینویسد نخست برای پوشانیدن زنان آنان را بروی گردونهای (عرّابه) نشانده چادرمانندی یا چادر کوچکی به رویشان میافراشتهاند. این واژه را در آزربایجان و برخی جاهای دیگر «چادره» [چادیرا] میگویند (نه «چادر») و راستش نیز همان است. از آن سوی در فارسی هاء در آخر واژههای فارسی (که نخست کاف میبوده) معنیهای بسیار داشته که یکی از آنها «مانندهگی» بوده مثلاً دهانه، زبانه، تیغه، چشمه و بسیار مانند اینها. دیگری از آنها «کوچکی» بوده مثلاً دخترک، پسرک، شهرک. پس واژهی چادره نیز به یکی از این دو معنی تواند بود.
چنین پیداست که نخست چنان چادری به روی گردونهای میافراشتهاند و این ویژهی توانگران میبوده. سپس زنان دیگر که به گردونه دسترسی نمیداشتهاند آن چادرمانند یا چادر کوچک را خود به سر گرفته راه میرفتهاند و کم کم شکل آن را دیگر گردانیدهاند و از مانندهگی به چادر بیرون بردهاند. ولی نام چادر یا چادره همچنان باز مانده.
دوم این نهان داشتن زنان بنیادی خردمندانه نداشته و از آن جا برخاسته که پادشاهان و زورمندان و پولداران نمیخواستهاند نگاه کسی به روی زنان ایشان بیافتد. روشنتر گویم: شوندی جز غیرت خشک و بیخردانه نداشته. به هر حال از سخن پولتارخ هم پیداست که این شیوه نخست ویژهی پولداران میبوده و سپس از آنان به دیگران رسیده. با این حال بی گفتگوست که زنان روستائی و ایلنشین از آن رفتارها دور میبودهاند. بلکه میتوان پنداشت که پیش از زمان اسلام در شهرها نیز روگیریی زنان همهگانی نبوده.
روگیری از اسلام نیست
یکی از دانستههای غلط در ایران آن است که روگیریی زنان را از اسلام میشمارند. چنین میدانند که اسلام دستور داده زنها رو گیرند. در حالی که چنین نیست. زنان مسلمان در زمان خود پیغمبر و تا دیرگاهی پس از آن زمان روگشاده میبودند. شما از همهی کتابهای فقهی یکی را پیدا نخواهید کرد که نوشته باشد زنها روگیرند. در کتابهای فقهی نه تنها روگرفتن را ننوشتهاند، آشکاره نوشتهاند که «باز بودن رو و دستهای زنان جائز است».
شیخ مرتضی انصاری که یکی از مجتهدهای بهنام و بزرگ قرن گذشته بوده و کتابهای «رسائل» و «مکاسب» او را همهی طلبهها درس میخوانند، رسالهای در این باب نوشته که به چاپ هم رسیده. در آن جا دلیلها یاد کرده که در زمان پیغمبر اسلام زنها روگشاده میبودند. من این رساله را سی و چند سال پیش دیدهام و اکنون در دسترسم نیست. ولی سخنانش را به یاد میدارم. از جمله مینویسد:
روایتی هست که پیغمبر در حجة الوداع به شتری سوار شده و یکی از پسران عمویش عباس را (فضل) به تَرَک خود سوار گردانیده بوده. یکی از زنان عرب به سر راه آمده و خواست چیزهائی را از پیغمبر بپرسد. پیغمبر شتر را نگهداشت و چون فضل با آن زن به همدیگر نگاه میکردند پیغمبر روی فضل به سوی دیگر برگردانیده چنین فرمود: «یک زن جوان با یک مرد جوان، میترسم شیطان به میانشان در آید (ولأن امرأة خثعمية جاءت إلى رسول الله في حجة الوداع تستفتيه، وكان الفضل بن العباس رديف رسول الله، فأخذ ينظر إليها وتنظر إليه، فصرف رسول الله وجه الفضل عنها، وقال: رجل شاب وامرأة شابة أخاف أن يدخل الشيطان بينهما).
شادروان شیخ انصاری میگوید: کسانی این را دلیل گرفتهاند که زنها باید روگیرند. در حالی که این روایت وارونهی آن را میرساند. زیرا از این روایت پیداست که آن زن رویش باز میبوده، وگرنه رفتار پیغمبر شوندی پیدا نمیکرد. به این معنی اگر آن زن رویش باز نمیبوده جهت نداشت پیغمبر روی پسر عباس را برگرداند و آن سخن را فرماید. پس این روایت دلیل دیگر است که زنها در زمان پیغمبر رو نمیگرفتهاند.
میدانم کسانی خواهند پرسید: پس روگیری به میان زنهای مسلمانان از کجا آمده؟ از کی آغاز شده؟ در پاسخ این پرسش باید گفت که مسلمانان چون کشور ایران را بگشادند و با ایرانیان آمیزش پیدا کردند بسیاری از عادتهای ایرانی را از ایشان گرفتند. راست است که عربها چیره در آمده و ایرانییان زیر دست ایشان گردیده بودند. لیکن عربها مردمان بیابانی میبودند و از زندهگانی جز شکل بسیار سادهی آن را نمیشناختهاند. چون با ایرانییان روبرو شدند تمدن یا بهتر بگوئیم زندهگانیی آراستهی ایرانییان را دیدند، خیره ماندند و خواه ناخواه به این زندهگانی گرایش پیدا کرده و خود را به دامن آن انداختند. تمدن یا آن زندهگانیی آراستهی شهری که عربها در سایهی اسلام پیدا کردند بیش از هر چیز رنگ زندهگانیی ایرانیان میداشت. به ویژه در زمان خلافت عباسیان که از یک سو چون پایتخت خود را به بغداد آورده به میان ایرانییان در آمدند و از یک سو بیشتر وزیران و پیرامونییان خود را از ایرانییان گرفتند. اینها نتیجهاش آن بود که عربها بسیاری از عادتهای ایرانییان را که یکی از آنها چادر به سرکردن و روپوشانیدن زنان میبوده یاد گرفتند.
به ویژه که تا آن زمان زندهگانی این عربها از سادهگی بیرون آمده و از جمله هر یکی از آنها گذشته از زنهای عقدی که تا چهار توانستندی گرفت، دارای کنیزان خوبروی بسیار میبودند که از تورکستان و گورجستان و بولغار و دیگر جا برایشان آورده شده بودند. این زنان که در حرمخانه بیکار زیسته خوش میخوردند و خوش میخوابیدند و کاری جز خودآرائی نمیداشتند بسیار به جا میبود که خود را از مردان بیگانه نهان دارند و رویشان بپوشانند. دیگر آن زنهای سادهی زمانهای پیش که رو گرفتن و نگرفتنشان چندان جدائی نداشتی نمانده بودند. از این رو بود که عادت روگیری زنان به زودی در میان عربها نیز رواج گرفت و کم کم مسلمانان دیگر نیز پیروی کردند. بلکه میتوان گفت چون عربها آن را از ایرانییان گرفته رواج دادند و بدینسان رنگ دین به خود پذیرفت دامنهی آن در ایران نیز پهناورتر گردید و بسیاری از خاندانهای کمچیز شهری که پیش از آن رو نگرفتندی این بار به روگرفتن برخاستند. با آن حال این عادت، همهگانی نتوانست شد و چون نتیجهی خوشگذرانی و مفتخوری نمیبود، زنان سادهی روستائی و زنان رنجبر ایلها آن را نپذیرفتند. اینان نه نیاز به نهفتن خودشان داشتند و نه زندهگانیشان راه به چنان کاری میداد. از این رو چنان که میدانیم تا این زمان ما روگرفتن ویژهی شهرها میبود، در دیهها و در میان ایلها کسی نشانی از آن نمیتوانست یافت.
کسانی میگویند: آیا در قرآن دستوری در بارهی روگرفتن زنان نیست؟ میگویم: هیچ نیست. در قرآن این هست که زنان به مردان و مردان به زنان نگاه نکنند، که اگر این دلیل روگرفتن باشد باید مردها نیز روگیرند. این هم هست که زنان آرایشهای خود را جز به شوهران خود نشان ندهند. این هم هست که مردان بیگانه سرزده به اوتاق زنان در نیایند. در قرآن اینها هست و روگرفتن هیچ نیست.
میگویند: پس موللایان چه میگویند؟ پس این ایستادهگی را چرا میکنند؟!
میگویم: مگر شما موللایان را نمیشناسید؟ آنان دستهای هستند که در این کشور مفت میخورند و کاری که از دستشان بر میآید ایستادهگی در برابر پیشرفت تودههاست. هر گامی که مردم به سوی بهتری بردارند اینان با آن دشمنند، که تا توانند ایستادهگی خواهند کرد و سپس رها کرده فراموش خواهند گردانید. مگر با مشروطه همین رفتار را نکردند و آن خونریزیها را به میان نیاوردند؟ مگر با دبستانها که برپا شده بود سالیان دراز دشمنی ننمودند؟ مگر با ثبت اسناد و دفترهای رسمی به کشاکش نپرداختند؟ مگر با یکسانی رخت و کلاه این رفتار را ننمودند و مایهی خونریزی نگردیدند؟
این موللایان سالیان دراز با دبستانها دشمنی نشان میدادند و بچهها را تکفیر میکردند. ولی اکنون خودشان دختران و پسران خود را به دبستان میفرستند و به یک باره فراموش کردهاند. در بارهی روگرفتن نیز در حالی که آن ایستادهگی را مینمایند زنها و دخترهای خودشان روباز و بی چادرند. بلکه بسیاری از آنها بی جوراب نیز میباشند. آن مجتهد بزرگ را که از آزربایجان به تهران آمده همه میشناسند که دختران و نوادهگانش از شیکترین زنان روباز تهران میباشند و جوراب نیز به پا نمیکنند.
این مردمآزاریی موللایان از آن جا برخاسته که یک کار مشروعی در زندهگانیی تودهای نمیدارند. نه بافندهاند، نه ریسندهاند، نه سازندهاند، نه کارندهاند، نه دوزندهاند، نه میخرند و نه میفروشند. یک جمله بگویم: هیچکارهاند! قانونها نیز جایی برای ایشان در میان توده باز نکرده و کاری به آنان نداده. خودشان میگویند «پیشوایان دینیم و به مردم دین میآموزیم». ولی این هم دروغست. زیرا چیزهایی را که آنان میآموزند مردم خودشان از پیش میدانستند. اینست چون کاری نمیدارند و بیکار هم نمیتوانند نشست، به مردمآزاری میپردازند!
داستان موللایان با تودهی بدبخت ایران داستان آن مرد بی چیز نایب حسین نامست که چون پیر و ناتوان شده بود، به زنش نان و رخت نمیتوانست داد و مهربانی نمیتوانست کرد. ولی هر چند روز یک بار کوتکش میزد و دشنامش می داد. این کار را میکرد تا نگویند به یک بار زنش را فراموش کرده و به خود واگزارده.
موللایان نیز این مردمآزاریها را میکنند تا دانسته شود که هستند و به یک بار فراموش نگردند. قرآن و اسلام نیز دستآویزی در دست ایشان است. شگفت از شماست که آنان را تاکنون نشناختهاید و به سخنشان ارج میگزارید و دنبال میکنید. ...
(پایان نوشتهی کسروی).
[1] صیغه در لغت به معنای هیئت و شکل چیزی و منظچر از آن در فقه اسلامی الفاظ و عباراتی ویژه به شکل و هیئتی خاص میباشد که برای انشای التزامات در قالب عقد یا ایقاع یا غیر التزامات به کار میرود.
[2] متعه در لغت از مادهی تمتّع به معناى لذت و نفع بردن از چیزی به عنوان متاع و ابزار لذت و حظّ، مانند بدن زنان در ازدواج متعه در فقه شیعی است.
[3] برای اطلاعات بیشتر نگاه کنید به مقالهی زیر:
مئهران باهارلی. ریشهشناسی کلمهی تورکی «چادیر» (خیمهی کوچندهگان تورک)، و کلمات سانسکریت «چادیرا» (چادر زنان فارس - زرتشتی)، و «چهتیر» (چتر).
[4] Chatra (umbrella): The chhatra (from Sanskrit: छत्र, meaning "umbrella”) [a] is an auspicious symbol in Hinduism, Jainism and Buddhism.
[4] لینک دانلود کتاب
https://www.kasravi.info/ketabs/xaharan/xaharan.pdf
[5] بهنزهر قوندارما (جعل مشابه): روند جایگزین کردن کلمات فارسی و عربی مشابه به جای کلمات اصلی تورکی
No comments:
Post a Comment