مئهران باهارلی
١-وجود عهدنامهی صلح و توافقات مرزی «قصر شیرین» (در منابع فارسی «ذهاب») منعقده به سال ١٦٣٩ بین دولتین تورک قیزیلباش و عثمانلی در دورهی سلطان مراد چهارم و شاه صفی، تا همین اواخر از طرف مقامات ایرانی انکار میشد. به عنوان نمونه مولف رسالهی تحقیقات سرحدیه، میرزا جعفرخان مشیروالدوله سفیر ایران در دربار عثمانلی چنین میگوید: «وجود عهدنامهای که در زمان سلطان مرادخان رابع و شاه صفی مابین دولتین منعقد شده و خط سرحدی را معین باشد، به کلی مشکوک است و از قرار معلوم فقط در این مورد نامهای از سلطان مرادخان در تاریخ شوال ۱۰۴۹ (ق) به عنوان شاه صفی [موجود] بوده و نامهی مزبور هم از نظر اولیای دولت ایران برای تسویهی امر حدود، سندیت نداشته ....»
حال آن که هیچ شکی در بارهی انعقاد صلح و توافقات مرزی «قصر شیرین» وجود ندارد و اسناد قطعی در تائید آن موجود است:
١-اصل و یا رونوشت معاهدهی قصر شیرین به زبان تورکی: در ریاست ادارهی آرشیو عثمانلی
نخستوزیری تورکیه در استانبول، تصنیف علی امیری، شمارهی ٧٦٧ نگهداری میشود[1].
٢-تائیدنامهی سلطان
مراد چهارم
به زبان تورکی: آن را در تائید معاهدهی قصر شیرین و خطاب به شاه صفی نوشته
و شامل جزئیات صلح و توافقات مرزی حاصله است. این نامه در منابع متعدد عثمانلی و چند منبع فارسی نقل شده است.
٣-رضایتنامهی شاه صفی به زبان تورکی:
آن را در تائید و ابراز رضایت از عقد معاهدهی فوق خطاب به صدراعظم قارا موصطافا
پاشا نوشته و در آن جزئیات صلح و توافقات مرزی حاصله را تکرار کرده است. اصل این
رضایتنامهی تورکی شاه صفی در آرشیو عثمانلی نخستوزیری تورکیه، تصنیف ابن
الامین خارجیه، شمارهی ٤٠٧ محفوظ است[2].
٤-صلحنامهی قارا مصطفی پاشا صدراعظم به زبان تورکی: وی در آن عینا جزئیات مذاکرات صلح و توافقات مرزی را ذکر کرده است. متن اصلی صلحنامهی صدراعظم قارا موصطافا پاشا که در آرشیو عثمانلی نخستوزیری تورکیه، تصنیف ابن الامین خارجیه، شمارهی سری ١٨ نگهداری میشود[3] را قبلا در سؤزوموز منتشر کردهام[4].
٢-رضایتنامهی تورکی شاه صفی مهمترین سندی است که وجود صلحنامه - سینیرنامهی قصر شیرین را بی هیچ شک و شبههای نشان میدهد. متن این رضایتنامه که تاکنون در ایران معلوم نبود و منتشر نشده، در بعضی از منابع عثمانلی مانند کتاب «دفتر اخبار» تالیف «عبدالرحمن هیبری افندی» هم، با تفاوتهای جزئی آمده است.
٣- رضایتنامهی تورکی شاه صفی علاوه بر جنبهی سیاسی، از منظر تاریخ زبان تورکی، سبکشناسی و تاریخ تطور نثر تورکی هم دارای اهمیت است. نثر این صلحنامهی تورکی زبان تورکی محاورهای و یا ادبی آن دوره نیست، بلکه زبان مرسوم در منشات، مکاتبات و مراسلات رسمی و دیوانی موسوم به عثمانلی است که در قلمروی قیزیلباش هم، به عنوان یک زبان رسمی مکتوب بکار میرفت. شاه صفی در نامهی خود کلمات و فورمهای خاص و یا بیشتر رایج در آناتولی آتی را به کار برده است: گؤستهرهلیم، اولالیم، ائیلهیهلیم، اوزهره، بولمایالار، داخی، کؤی، سینیر، اؤیله، اقبالهیی (اقبالهنی یئرینه)، ...
نثر مرسلات دیوانی و منشات تورکی مذکور که اغلب در نامهنگاری با سلاطین و پادشاهان و برای فصاحتفروشی به کار میرفت، از نظر سبکشناسی واژهگانی با کاربرد لغات و تعبیرات دخیل مهجور فارسی و عربی بسیار، تکرار واژهها، ... ، و از نظر نحوی و بلاغی با استفاده از ساختارهای جملات فارسی و عربی، جملات بسیار طولانی و اطناب، کاربرد دهها لقب و عنوان و نعت مسلسل، آوردن آیات و احادیث، گنجاندن ابیات فارسی در متن ... مشخص میشود. این نثر مغلق، مطنطن، پرتکلف و پرتصنع در تضاد کامل با نثر مستحکم و سالم، ساده و شیوای رایج در آن دوره از جمله در نوشتههای شاه عباس دوم است که تمایل به تورکی سلیس و محاورهای دارد.
٤-محققین و تاریخنگاران فارس در آثار خود اصولا اسناد و نوشتههای رسمی و متون تورکی گذشته را جای ندادهآنها را سانسور و کتمان میکنند. انگیزهی اصلی این رفتار، کتمان واقعیت رسمیت و دولتی بودن زبان تورکی در ایران خصوصا و نامرئی و ناموجود کردن میراث تمدنی و فرهنگی و سیاسی تورک و تاریخ هزار و دویست سالهی تورک ایران عموما از سوی اینگونه محققین قومیتگرای فارس است. این محققین در مواردی نیز که به اقتضای نوع تحقیق مجبور به نقل متون و اسناد تاریخی تورکی میشوند، متنی سراسر مغلوط و آشفته را نقل میکنند. در بعضی موارد این رفتار ناشی از ناآشنائی محققین مذکور به زبان تورکی است. در این صورت، معقول و منطقی آن است که این گونه محققین تورکیمدان، از تورکیدانان برای خوانش و ثبت صحیح متون تورکی یاری بطلبند. اما محققین فارس نوعا از این امر هم اجتناب میکنند. این نیز به ارزش علمی کارهای ایشان جدّاً آسیب میرساند. اما در اغلب موارد نقل متون تورکی به طور آشفته و مغلوط از سوی محققین فارس، آگاهانه و با هدف ارائهی زبان تورکی به صورت زبانی بدون فورم معیار و ادبی و استاندارد، فاقد گذشتهی مکتوب و سنت نوشتاری و کاربرد رسمی و دولتی، بدون رسم الخط جاافتاده، صعب الفهم و در نتیجه دلسرد کردن جامعهی تورک از تورکینویسی است.
٥-
رضایتنامهی تورکی شاه صفی که وی آن را به مناسبت صلح – توافقات مرزی عهدنامهی
قصر شیرین بین دو دولت تورکی قیزیلباش (صفوی) و عثمانلی نوشته است، در زمرهی
صدها و هزاران سند تاریخی است که نشان میدهند زبان تورکی یکی از زبانهای دولتی
و رسمی دوفاکتوی دولت قیزیلباش (صفوی) بود و از جمله در مناسبات دیپلوماتیک و عقد
قراردادهای بینالمللی و نگارش صلحنامهها – سینیرنامهها بهکار میرفت. واقعیتهایی
که جملتاً از سوی قومیتگرایان فارس و ایدئولوژی رسمی دولت ایران و تاریخنگاری
فارسی - ایرانی انکار و پنهان میشوند. زیرا این نوع اسناد دولتی به زبان تورکی،
تاریخنگاری رسمی فارسی - ایرانی در مورد موقعیت زبانهای فارسی و تورکی در ایران
و نیز ناراستی قومیتگرایان فارس در عرضهی تیپولوژی ملی دولت قیزیلباش (صفوی) را
به چالش کشیده پوچی و بیاعتباری آنها را ثبوت میکنند و نشان میدهند که محققین
و جامعهی علمی فارس از جمله با وارونهنمائی تاریخ دولتهای ایران و زبانهای
تورکی و فارسی در گذشته، هم به مردمان ایران و هم به علم و دانش خیانت کردهاند
و مسئولاند.
٦-دولت قیزیلباش، بر خلاف قاراقویونلوهای قبل از خود و افشارهای بعد از خود، یک دولت تورکگرا نبود. حتی این دولت در عمل مخصوصا تحت حاکمیت شاه اسماعیل اول، شاه تهماسب و شاه عباس حقیر به عنوان یک دولت و کانون ضد تورک عمل کرده است. اما دولت قیزیلباش یک دولت با تیپولوژی ملی تورک بود. زیرا توسط تورکان آناتولی – شام (تورکیه و سوریه) تاسیس شده بود؛ خاندان حاکم، اوردو و ساختار دولتی بر اساس سنن و عرف دولتمداری تورک شکل گرفته، همه تورک بودند؛ و دولت قیزیلباش مانند تمام دولتهای تورک پیش و بعد از خود زبان تورکی (بسته به مورد لهجههای تورکمانی، عثمانلی، جغتایی، تاتاری) را هم به صورت زبان رسمی و دولتی شفاهی و مکتوب و دوفاکتو به کار میبرد.
در ضمن دولت قیزیلباش، به هیچ معنی یک دولت ملی فارس – ایرانی هم نیست. اگر چه این دولت متفق و ماشهی صلیبیان و کلیسای ارمنی، با سیاستهای مخرب خود مخصوصا تحت حاکمیت شاه اسماعیل اول، شاه تهماسب و شاه عباس حقیر، از جمله رسمی و تحمیل کردن مذهب فارسی – عربی شیعهی امامی، و قتل عام تورکمانها و کشتار تورکان سنی و علوی و قیزیلباشکشی و ... در عمل به فارسسازی تورکهای ایران و منطقه خدمت کرده است[5].
٧-در زیر رضایتنامهی تورکی شاه صفی خطاب به صدراعظم عثمانلی قارا موصطفا پاشا که تاکنون در ایران منتشر نشده است را با قرائت و تصحیح خودم تقدیم کردهام. بعضی از اضافات متن کتاب دفتر اخبار تالیف عبدالرحمن هیبری افندی را به صورت (+...) در داخل متن نشان دادم.
ŞÂH SEFÎ’NİN OSMANLI VE KIZILBAŞ DEVLETLERİ ARASINDA YAPILMIŞ BARIŞ VE SINIR ANTLAŞMASINDAN MEMNUNİYETİNİ BİLDİREN, SADRAZAM KARA MUSTAFA PAŞA’YA GÖNDERDİYİ TÜRKÇE MEKTUBU
Bağdad
fethinden sonra Sarı Xan, Şâh [Sefî] terefinden gelip, vezîr-i e’zem Mustafa
Paşa ile eqd-i uhûd ve te’yîn-i sınır étdiklerinde, Şâh [Sefî] daxı [onların]
étdikleri sülh ü selâha ve serhedd ü sınıra râzı olduğunun é’lâmı içün vezîr-i
müşârünileyhe gönderdiyi nâmenin sûretidir.
(عجم شاهی طرفیندهن تحریر اولونان صلحنامهنین صورتیدیر)
بغداد فتحیندهن سونرا سارو خان شآه [صفی] طرفیندهن گهلیپ، وزیرِ اعظم موصطافا پاشا ایله عقدِ عهود و تعیینِ سینیر ائتدیکلهرینده، شاه [صفی] داخی [اونلارین] ائتدیکلهری صلح و صلاحا و سرحدّ و سینیرا راضی اولدوغونون اعلامی ایچون وزیرِ مشارالیهه گؤندهردییی نامه[نین] صورتیدیر.
فی سنه ١٠٨٥ [١٦٧٤ میلادی]
بِسْمِ ٱللّٰه ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیمِ
قَالَ اللَّه تَعَالِي: وَأَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِكُمْ
حمد و ثنا اوْل مالکِ لایزال حضرتلهرینین عتبهیِ کبریاسینا لایقدیر که قدرتِ کاملهسییله عالمِ کون و فسادی نهانخانهیِ غیبدهن جلوهگاهِ ظهورا گهتیریپ، سلاطینِ صاحب اقبالین وجودِ فایض الوجودلارینا – که مَلِکِ مُهَیمَنِ متعالین جلال و جماللارینا مَظْهَردیر - انتظام و التیام وئریپ، کرامتلهری خلعتی و جَعَلَكُمْ خلفا فِی الْأَرْضِ اعزازی (+زینتی) ایله مُعَزَّز و مُطَرَّز و بو گروهِ والاشکوهون گوشِ هوشِ صداقت استماعلهرین.ی واتَّقُوا اللَّه وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَینِكُمْ گوشوارهسییله مزیّن ائدیپ، وَاذْكُرُوا نِعْمَة اللَّه عَلَیكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَینَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِه إِخْوَانًا مدّعاسییلا اختلاف زمستانیندان ائتلاف بهارستانینا هدایت بویوروپ، (+و اوْل) سلاطینین الفت و مودّتلهری.نی کافّهیِ رعایا و عامّهیِ فقرانین -که ودایعِ خالقِ البرایادیر - حضورلارینا موجب ائیلهدی. تَعَالَىٰ عَمَّا یقُولُونَ عُلُوًّا كَبِیرًا وَ صَلُّوه وَ سَلَامُ بِتَحِیةٍ (بی حدّ) وَ قِیاسِ – که احاطهیِ حواسّیندان زیاده اوْلا - اوْل رسولِ خدا حضرتلهرینین سُدّهیِ سِدْرَه سمالارینا سزادیر که عینِ مرحمتِ شاملهسیندهن حیرت صحراسینین سرگشتهلهرین.ی شاهراهِ امن و امانا دلالت ائدیپ، أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّه إِذا عاهَدْتُمْ حکمییله امّتینه عهده و عقودا وفا ائیلهمهیه امر بویوردوغو مهمّاتِ نظاما متضمّن اولوپ، حَسَنُ الْعَهْدِ مِنَ الْإِیمَانِ، لَا إِیمَانِ (+لِ)مَنْ لَا عَهْدَ لَه بویوردو. صَلُّوه اللَّه وَ سَلَامُه عَلَیه وَ آلِه وَ أَوْلَادُه الْمَعْصُومِینَ الَّذِینَ لاماناتهم وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ.
أَمَّا بَعْدُ
(+چون) عالی حضرتِ آسمان رفعتِ ثریا منزلتِ سپهر سریرِ قمر طلعتِ عطارد تدبیرِ ناهید عشرت، آفتاب نظیرِ بهرام غلامِ مشتری احترامِ کیوان احتشام، گردون شکوهِ انجم گروه، شهنشاهِ جمجاهِ کسری بارگاه، شاهریارِ خورشید کلاه، (+خسرویِ فریدون فرّ، خدیوِ) دارا (+گُهَرِ) جهانیان، سلطانِ اعظمِ سلیمان مکان، (+خاقانِ اعدلِ عظیم الشان، ثانیِ اسکندرِ ذوالقرنین، خادم الحرمین الشّریفین، پادشاهِ اسلام، ظل الله) السلطان بن السلطان و الخاقان ابن الخاقان «سلطان مراد خان ابن احمد خان» شَيَّدَ اللَّه أَرْكَانَ سَلْطَنَتُه وَ اجلاله توجّهِ خاطرِ قدسِ سرایرلهری ترفیهِ احوالِ عباد و تسکینِ موادِ فتن و فساد و تشییدِ مبانیِ صلح و صلاح و تاکیدِ مراسمِ فوز و فلاحا متوجّه اولوپ، جانبِ وزارت و «ایالت سَماتِ»(؟) شوکت (+نصاب) و معدلت مُناب، متبوعِ اعاظم الوزاره، مستخدمِ افاخم السّلاطین (+اقاصم الامرا)، مؤتمن الدولة العثمانیه و معتمد السّلطنة الخاقانیه (+البهیة سلطانیه) صدرِ عالیقدرِ صاحب تدبیرِ (+مشیرِ کافی ضمیر) دستورِ مکرّمِ محترم «موصطافا پاشا» وزیرِ اعظم ادام الله تعالی اقبالهیی وکالتِ مطلقه طریقییله تعیین بویورموشلار که:
جانبینین مصالحه و معاهده قاعدهلهرین.ی تمهید و طرفینین سرحدّ و سینیرینی تشخیص، و بیر نوع (+تقیّد) گؤستهره که مِن بعد اهلِ فتنه و فسادین گفتگولارینا [و] وغادینا مجال اولمایا.
بیز داخی عَجَزه و مساکینین رفاهِ حالینی و جانبینین کافّهیِ برایاسینین فراغِ بالینی منظور توتوپ، ایالتِ شوکت پناهِ ابهّت و نصفت دستگاهِ (+عالیجاه، نظامِ الایالت و) دولت و اقبال عنوان، «ساری خان» - که بو دودمانِ ولایت مکانین معتبر خانلاریندان و معتمد امراسیندان و نوّابِ وکالتیمیزین محلِّ اعتمادلارینداندیر- مقرّر توتدوق که:
بیزیم جانبیمیزدهن وکیلِ مشارالیه صدرِ اعظم ایله ساری خان تشییدِ مبانیِ عهد و پیماندان سونرا، «بغداد» ایله «ادربیجان [آزهربایجان]» سرحدلهرینین سینیرلارینا بو عنوان ایله قرار وئرمیشلهر که امرا و حکّامیمیزدان بیر فرد اوْل قراردان تجاوزو حایز توتمایالار.
بو بابدا پادشاهِ والاجاه منسوبلارینا و بیزیم بو دودمانیمیز منسوبلارینا متعلّق اولان محللهر تحریر اولوندو:
٭ «جَسّان» و «بَدْرَه» پادشاهِ والاجاه
حضرتلهرینه متعلّق اولموشدور.
٭ (+«مَنْدَلیجین»
و «دَرْتَنْگ»ه دهکین - کی «دَرْتَنْگ»ه سینیر «سَرْمیل» نام محل تعیین
اولونموشدور - بو جانبده اولان صحرالار پادشاهِ والاجاه حضرتلهرینه متعلّقدیر) و «داغ» بو جانبه متعلّقدیر.
٭ و «دِرَنَه»نین
سینیری داخی «سَرْمیل»دیر، [و] پادشاهِ والاجاها متعلّقدیر.
٭ و «جاف».ین
[عشیرتلهریندهن] «ضیاء الدین» [و] «هارونی» پادشاهِ
والاجاها متعلّقدیر.
٭ «بیره»
و «زردونی» منسوباتِ والاشانیمیزا متعلّق اولموشدور.
٭ و «زنجیر
قالاسی» - که «داغ» تهپهسیندهدیر - خراب اولوپ، غربی طرفینده اولان قریهلهر
پادشاه طرفینده و شرقی طرفینده اولان کؤیلهر بو طرفده اولموش اولا.
٭ و «داغ»
-که «ظالم [زَلَم] قالاسی»نین اوستونده واقع
اولموشدور - قالایا باخان طرفی پادشاهِ والاجاهین منسوبلارینا متعلّق
اولوپ، «اورامان قالاسی» و توابعی اولان کؤیلهر بو طرفین منسوبلارینا متعلّق
اولا.
٭ و «شهرهزور»دا
«چاغان گهدیییی» سینیر تعیین اولونموشدور.
٭ «قیزیلجا
قالا» و توابعی پادشاهِ والاجاهین و «مهربان» و توابعی بو طرفه [متعلق] اولا.
٭ و «قوْتوُر»
و «ماکی» [ماکو] و «ماغازییرد» [مالازگیرت] قالالاری ایکی طرفدهن خراب اولونا.
چون بو عهدنامهده ذکر اولونان خصوصلار معلوموموز اولدو، وفا و دوستلوق رابطهسین.ی و صفا و محبّت قاعدهسین.ی برکاتِ الهی و حسناتِ نامتناهی و آسایشِ عباد و آرامشِ بلادا واسطه بیلیپ، صدقِ نیّت و صفایِ طینتدهن بو منوال اوزهره وئریلهن قرارا راضی اولوپ، عهد ائتدیک که بعدالیوم دوغرولوق و گؤنول پاکلیغی مراسمینده (+ثابت قدم)، و یولداشلیقدا و سئویشمهک لوازمینده و دوستلوقدا و گؤنول بیرلییینده مستحکم اولالیم.
تا که اوْل طرفِ قرینُ الشّرفدهن الفت و عطوفته مخالف بیر امر ظهورا گهلمهیه، که مفسدلهر و حاسدلهر اغوا و افسادا مجال بولمایالار. و بو جانبدهن داخی ارکانِ اتّحادِ وداد سَبْعِ شِدَاد گیبی مشیّد و موکّد اولوپ، مراتبِّ محبّتده اهمال صورتی محال اولماقلا، بو امرِ خیر انجامین برکاتیندان عالَم شاد و اطراف ممالک آباد اولا، طبقاتِ انام وقایعِ گوناگون وقوعوندان و دهرِ بوقلمون مصیبتلهرینین حدوثوندان اسیرِ محنتِ بلاء و دوچارِ مشقّت و عذاب اولموشلار ایکهن، انقراضِ زمانا دهک امن، و امان بسیطینده آسوده حال و فارغ البال اولالار.
دلِ صافدان نیّتِ خالصانه ایله.
یا أَیهَا الَّذِینَ آَمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُهودِ حکمونجا (+عهد ائیلهدیک) اؤیله کیم بو ایمانِ مؤکّده ایله اولان قوانینه وفا ائیلهیهلیم و خُلفوندان اجتناب گؤستهرهلیم.
فَمَنْ بَدَّلَه بَعْدَمَا سَمِعَه فَإِنَّمَا إِثْمُه عَلَى الَّذِینَ یبَدِّلُونَه إِنَّ اللَّه سَمِیعٌ عَلِیمٌ. والحمدُ لله وحدَهُ، والصَّلاةُ والسَّلامُ على مَن لا نَبِی بعدَهُ. أَوَّلًا وَ آخِراً وَ ظَاهِراً وَ بَاطِناً
(تحریراً فی اواسط محرّم سنه تسعه و اربعین و الف)
سؤزلوک:
برایا: خلایق،
آفریدهشدهگان
ترفیه: آسان
گردانیدن کار بر کسی، آسوده داشتن
تَشیید:
تحکیم و تقویت کردن، استوار ساختن
سَبْع
شِدَاد: هفت فلک آسمان. شداد جمع شدید و در اینجا کنایه از فلک است
سِدْرَه:
درخت کُنار است بالای آسمان هفتم که منتهای اعمال مردم است و آن را سدرة المنتهی
گویند و حد رسیدن جبرئیل همانجا است
سُدّه: درگاه،
در خانه و ساحت خانه، پیشگاه، آستانه، آستان، عتبه، کریاس
سَمات:
داغها و نشانها، جمعِ سِمَت
مُشَیِّد:
محکم کننده
مُطَرَّز:
نقش و نگاردار
معزّز:
ارجمند گردانیده شده، گرامی، عزیز داشته، تعظیم شده، توقیرشده و ستودهشده و
سرفراز و بزرگوار و محترم و باشوکت و جلال و جاه و عزت
مُناب: وکیل
و قایم مقام
مُهَیمِن:
ایمن کننده از خوف، آن که دیگری را از ترس و بیم ایمن کند
ودایع:
ودیعهلهر
وغادت: وغادة [قدیمی] فرومایه شدن؛ پستی؛ فرومایهگی.
برای مطالعهی بیشتر:
رضایتنامهی
تورکی شاه صفی در باب معاهدهی صلح قصر شیرین، ارسال شده به وزیر اعظم عثمانلی قارا
مصطفی پاشا
https://sozumuz1.blogspot.com/2023/07/blog-post_28.html
صلحنامه
– سنورنامچهی تورکی قصر شیرین (ذهاب) به قلم صدراعظم قارا موصطافا پاشا منعقده در
سال ١٦٣٩ بین دولتین قیزیلباش (صفوی) و عثمانلی
http://sozumuz1.blogspot.com/2016/02/blog-post_19.html
[1]
Osmanlı Arşivi Daire Başkanlığı, Ali Emirî Tasnifi 767
[2]
Başbakanlık Osmanlı Arşivi, İbnülemin Hariciye, nr. 407
[3]
Başbakanlık Osmanlı Arşivi, İbnü'l-Emin, Hariciyye Tasnifi, Sr. Nr. 18. Kasr-ı
Şirin Antlaşması 1639
[4] صلحنامه– سنورنامچهی
تورکی قصر شیرین (ذهاب) بهقلم صدراعظم قارا موصطافا پاشا منعقدهدر سال ١٦٣٩ بین
دولتین قیزیلباش (صفوی) و عثمانلی
https://sozumuz1.blogspot.com/2016/02/blog-post_19.html
[5] Kızılbaş Devleti Türkçü bir devlet deyildi, sadece milli tipolojisi Türk’tü.
Kızılbaş Devleti, kendisinden önceki Karakoyunlular ve kendinden sonraki
Afşarların tersine, Türkçü bir
devlet deyildi. Bu devlet özellikle birinci Şah İsmail, Şah Tahmasb ve Alçak
Şah Abbas dönemlerinde, pratikte bir anti Türk odak ve devlet gibi
davranmıştır. Ancak buna rağmen Kızılbaş Devletinin milli tipolojisi Türk idi.
Zira Anadolu ve Şam (Türkiye ve Suriye) Türklerince kurulmuş, egemen sülale,
ordu ve Türk devlet geleneyi üzerine düzenlenmiş devlet yapısı, hepsi Türk’tü.
Ayrıca kendisinden önceki ve sonraki bütün Türk devletlerde olduğu gibi
Türkçenin duruma göre Türkman, Osmanlı, Çağatay ve Tatar lehçelerini sözel ve
yazılı biçimde devletin de-facto resmi dillerinden biri olarak kullanıyordu.
Ayrıca Kızılbaş Devleti hiç bir anlamda bir Fars-İran milli devleti de deyildir.
Gerçi Haçlılar ve Ermeni Kilisesinin müttefiki ve maşası olan bu devlet benimsediyi yıkıcı siyasetleri ile özellikle
Birinci Şah İsmail, Şah Tahmasb ve Alçak Şah Abbas dönemlerinde, bu arada
Fars-Arap mezhebi İmami Şiiliyi resmi etmesi ve kılıçla halka zorlaması, ve
yaptığı sonsuz Türkman, Türk Sünni ve Türk Alevi ve Kızılbaş katliamları ve kıyımları ile fiilen İran’da yaşayan
Türklerin Farslaştırılmasına hizmet etmiştir.
No comments:
Post a Comment