Friday, July 28, 2023

رضایت‌نامه‌ی تورکی شاه صفی در باب معاهده‌ی صلح قصر شیرین، ارسال شده به وزیر اعظم عوثمان‌لی قارا مصطفی پاشا

رضایت‌نامه‌ی تورکی شاه ‌صفی در باب معاهده‌ی صلح قصر شیرین، ارسال شده ‌به ‌وزیر اعظم عوثمان‌لی قارا مصطفی پاشا 

مئهران باهارلی

١-وجود عهدنامه‌ی صلح و توافقات مرزی «قصر شیرین» (در منابع فارسی «ذهاب») منعقده به ‌سال ١٦٣٩ بین دولتین تورک قیزیل‌باش و عوثمان‌لی در دوره‌ی سلطان مراد چهارم و شاه ‌صفی، تا همین اواخر از طرف مقامات ایرانی انکار می‌شد. به ‌عنوان نمونه ‌مولف رساله‌ی تحقیقات سرحدیه، میرزه جعفر خان مشیرالدوله ‌سفیر ایران در دربار عوثمان‌لی چنین می‌گوید: «وجود عهدنامه‌ای که ‌در زمان سلطان مراد خان رابع و شاه‌ صفی مابین دولتین منعقد شده ‌و خط سرحدی را معین باشد، به‌ کلی مشکوک است و از قرار معلوم فقط در این مورد نامه‌ای از سلطان مراد خان در تاریخ شوال ۱۰۴۹ (ق) به ‌عنوان شاه ‌صفی [موجود] بوده ‌و نامه‌ی مزبور هم از نظر اولیای دولت ایران برای تسویه‌ی امر حدود، سندیت نه‌داشته ....»

حال آن که‌ هیچ شکی در باره‌ی انعقاد صلح و توافقات مرزی «قصر شیرین» وجود نه‌دارد و اسناد قطعی در تائید آن موجود است:

-اصل و یا رونوشت معاهده‌ی قصر شیرین به ‌زبان تورکی: در ریاست اداره‌ی آرشیو عوثمان‌لی نخست‌وزیری تورکیه‌ در استانبول، تصنیف علی امیری، شماره‌ی ٧٦٧ نگه‌داری می‌شود[1].

-تائیدنامه‌ی سلطان مراد چهارم به‌ زبان تورکی: آن را در تائید معاهده‌ی قصر شیرین و خطاب به‌ شاه ‌صفی نوشته ‌و شامل جزئیات صلح و توافقات مرزی حاصله است. این نامه ‌در منابع متعدد عوثمان‌لی و چند منبع فارسی نقل شده‌ است.

-رضایت‌نامه‌ی شاه ‌صفی به‌ زبان تورکی: آن را در تائید و ابراز رضایت از عقد معاهده‌ی فوق خطاب به ‌صدراعظم قارا موصطافا پاشا نوشته ‌و در آن جزئیات صلح و توافقات مرزی حاصله را تکرار کرده ‌است. رضایت‌نامه‌ی تورکی شاه‌ صفی مهم‌ترین سندی است که‌ وجود صلح‌نامه ‌- سینیرنامه‌ی قصر شیرین را بی هیچ شک و شبهه‌ای نشان می‌دهد. اصل این رضایت‌نامه‌ی تورکی شاه ‌صفی در آرشیو عوثمان‌لی نخست‌وزیری تورکیه، تصنیف ابن الامین خارجیه، شماره‌ی ٤٠٧ محفوظ است[2]. (عکس‌های ١ و ٢ در این مقاله). متن این رضایت‌نامه‌ که ‌تاکنون در ایران معلوم نه‌بود و منتشر نه‌شده، در بعضی از منابع عوثمان‌لی مانند کتاب «دفتر اخبار» تالیف «عبدالرحمن هیبری افندی» هم، با تفاوت‌های جزئی آمده ‌است (عکس‌های رنگی ٣ و ٤؛ و عکس‌های سیاه و سفید ٥، ٦، ٧، ٨ در این مقاله).

-صلح‌نامه‌ی قارا مصطفی پاشا صدراعظم به‌ زبان تورکی: ‌وی در آن عینا جزئیات مذاکرات صلح و توافقات مرزی را ذکر کرده ‌است. متن اصلی صلح‌نامه‌ی صدراعظم قارا موصطافا پاشا که ‌در آرشیو عوثمان‌لی نخست‌وزیری تورکیه، تصنیف ابن الامین خارجیه، شماره‌ی سری ١٨ نگه‌داری می‌شود[3] را قبلا در سؤزوموز منتشر کرده‌ام[4].

٢- رضایت‌نامه‌ی تورکی شاه ‌صفی علاوه ‌بر جنبه‌ی سیاسی، از منظر تاریخ زبان تورکی، سبک‌شناسی و تاریخ تطور نثر تورکی هم دارای اهمیت است. نثر این صلح‌نامه‌ی تورکی زبان تورکی محاوره‌ای و یا ادبی آن دوره ‌نیست، بلکه ‌زبان مرسوم در منشات، مکاتبات و مراسلات رسمی و دیوانی موسوم به‌ عوثمان‌لی است که ‌در قلم‌روی قیزیل‌باش هم، به عنوان یک زبان رسمی مکتوب به کار می‌رفت. شاه صفی در نامه‌ی خود کلمات و فورم‌های خاص و یا بیش‌تر رایج در آناتولی آتی را به کار برده است: گؤسته‌ره‌لیم، اولالیم، ائیله‌یه‌لیم، اوزه‌ره، بولمایالار، داخی، کؤی، سینیر، اؤیله، اقباله‌یی (اقباله‌نی یئری‌نه)، ... نثر مرسلات دیوانی و منشات تورکی مذکور که اغلب در نامه‌نگاری با سلاطین و پادشاهان و برای فصاحت‌فروشی به ‌کار می‌رفت، از نظر سبک‌شناسی واژه‌گانی با کاربرد لغات و تعبیرات دخیل مهجور فارسی و عربی بسیار، تکرار واژه‌ها، ... ، و از نظر نحوی و بلاغی با استفاده ‌از ساختارهای جملات فارسی و عربی، جملات بسیار طولانی و اطناب، کاربرد ده‌ها لقب و عنوان و نعت مسلسل، آوردن آیات و احادیث، گنجاندن ابیات فارسی در متن، ... مشخص می‌شود. این نثر مغلق، مطنطن، پرتکلّف و پرتصنّع در تضادّ کامل با نثر مستحکم و سالم، ساده ‌و شیوای رایج در آن دوره ‌از جمله‌ در نوشته‌های شاه ‌عباس دوم است که ‌تمایل به ‌تورکی سلیس و محاوره‌ای دارد.

٣-محققین و تاریخ‌نگاران فارس در آثار خود اصولا اسناد و نوشته‌های رسمی و متون تورکی گذشته‌ را جای نه داده، ‌آن‌ها را سانسور و کتمان می‌کنند. انگیزه‌ی اصلی این رفتار، کتمان واقعیت رسمیت و دولتی بودن زبان تورکی در ایران خصوصا و نامرئی و ناموجود کردن میراث تمدنی و فرهنگی و سیاسی تورک و تاریخ هزار و دویست ساله‌ی تورک ایران عموما از سوی این‌گونه‌ محققین قومیت‌گرای فارس است. این محققین در مواردی نیز که‌ به ‌اقتضای نوع تحقیق مجبور به ‌نقل متون و اسناد تاریخی تورکی می‌شوند، متنی سراسر مغلوط و آشفته‌ را نقل می‌کنند. در اغلب موارد نقل متون تورکی به ‌طور آشفته‌ و مغلوط از سوی محققین فارس، آگاهانه ‌و با هدف ارائه‌ی زبان تورکی به ‌صورت زبانی بدون فورم معیار و ادبی و استاندارد، فاقد گذشته‌ی مکتوب و سنت نوشتاری و کاربرد رسمی و دولتی، بدون رسم الخط جاافتاده، صعب الفهم و در نتیجه‌ دل‌سرد کردن جامعه‌ی تورک از تورکی‌نویسی است. در موارد اندکی این رفتار ناشی از ناآشنائی محققین مذکور به ‌زبان تورکی است. در این صورت، معقول و منطقی آن است که ‌این گونه ‌محققین تورکی‌مدان، از تورکی‌دانان برای خوانش و ثبت صحیح متون تورکی یاری به‌طلبند. اما محققین فارس به سبب نه‌بود فرهنگ و اخلاق علمی ریشه‌دار، نوعا از این امر هم اجتناب می‌کنند. این نیز به ‌ارزش علمی کارهای ایشان جدّاً آسیب می‌رساند.

٤- رضایت‌نامه‌ی تورکی شاه ‌صفی که ‌وی آن را به ‌مناسبت صلح – توافقات مرزی عهدنامه‌ی قصر شیرین بین دو دولت تورک قیزیل‌باش (صفوی) و عوثمان‌لی نوشته‌ است، در زمره‌ی صدها و هزاران سند تاریخی است که ‌نشان می‌دهند زبان تورکی یکی از زبان‌های دولتی و رسمی دوفاکتوی دولت قیزیل‌باش (صفوی) بود و از جمله ‌در مناسبات دیپلوماتیک و عقد قراردادهای بین‌المللی و نگارش صلح‌نامه‌ها – سینیرنامه‌ها به‌کار می‌رفت. واقعیت‌هایی که‌ جملتاً از سوی قومیت‌گرایان فارس و ایدئولوژی رسمی دولت ایران و تاریخ‌نگاری فارسی - ایرانی انکار و پنهان می‌شوند. زیرا این نوع ‌اسناد دولتی به ‌زبان تورکی، تاریخ‌نگاری رسمی فارسی - ایرانی در مورد موقعیت زبان‌های فارسی و تورکی در ایران و نیز ناراستی قومیت‌گرایان فارس در عرضه‌ی تیپولوژی ملی تورک دولت قیزیل‌باش (صفوی) به صورت ایرانی – فارسی را به‌ چالش کشیده،‌ پوچی و بی‌اعتباری آن‌ها را ثبوت می‌کنند و نشان می‌دهند که ‌محققین و جامعه‌ی علمی فارس از جمله ‌با وارونه‌نمائی تاریخ دولت‌های ایران و زبان‌های تورکی و فارسی در گذشته، هم به ‌مردمان ایران و هم به‌ علم و دانش خیانت کرده‌اند و مسئول‌اند.

٥-دولت قیزیل‌باش، بر خلاف قاراقویون‌لوهای قبل از خود و افشارهای بعد از خود، یک دولت تورک‌گرا نه‌بود. حتی این دولت در عمل مخصوصا تحت حاکمیت شاه اسماعیل اول، شاه تهماسب و شاه عباس اول به عنوان نیروی نیابتی و وکالتی دولت‌های اوروپایی استعمارگر و صلیبی، و به صورت یک دولت و کانون ضد تورک عمل کرده است. این دولت به عنوان متفق و ماشه‌ی دولت‌های اوروپایی صلیبی و کلیسای ارمنی بر علیه تورک‌ها و مسلمانان، با سیاست‌های مخرب خود مخصوصا تحت حاکمیت شاه اسماعیل اول، شاه تهماسب و شاه عباس اول، از جمله رسمی و تحمیل کردن مذهب فارسی – عربی شیعه‌ی امامی، و قتل عام‌های مکرر تورکمان‌ها و کشتار بلا انقطاع تورکان سنی و علوی و قیزیل‌باش‌کشی و ... در عمل به فارس‌سازی تورک‌های ایران و منطقه، و نیز تشکل هویت ملی مودرن ایرانی - فارس خدمت کرده است[5].

٦-با این همه، دولت قیزیل‌باش به هیچ معنی یک دولت ملی فارس – ایرانی هم نیست. بلکه یک دولت با تیپولوژی ملی تورک بود. زیرا توسط تورکان آناتولی – شام (تورکیه و سوریه) تاسیس شده بود؛ خاندان حاکم، اوردو و ساختار دولتی بر اساس سنن و عرف دولت‌مداری تورک شکل گرفته، همه تورک بودند؛ و دولت قیزیل‌باش علی رغم آن که فارسی را زبان مقدس خود می‌شمرد، مانند تمام دولت‌های تورک پیش و بعد از خود زبان تورکی (بسته به مورد لهجه‌های تورکمانی، عوثمان‌لی، جغتایی، تاتاری) را هم به ‌صورت زبان رسمی و دولتی شفاهی و مکتوب و دوفاکتو به ‌کار می‌برد.

٧-در زیر رضایت‌نامه‌ی تورکی شاه‌ صفی (بر اساس اصل آن در آرشیو عوثمان‌لی نخست‌وزیری تورکیه، تصنیف ابن الامین خارجیه، شماره‌ی ٤٠٧) خطاب به ‌صدراعظم عوثمان‌لی قارا موصطفا پاشا که‌ تاکنون در ایران منتشر نه‌شده ‌است را با قرائت و تصحیح خودم تقدیم کرده‌ام. کلمات و جملات اضافی موجود در متن دو نسخه‌ی کتاب دفتر اخبار تالیف عبدالرحمن هیبری افندی را به‌ صورت (+...) نشان دادم.






ŞÂH SEFÎ’NİN OSMANLI VE KIZILBAŞ DEVLETLERİ ARASINDA YAPILMIŞ BARIŞ VE SINIR ANTLAŞMASINDAN MEMNUNİYETİNİ BİLDİREN, SADRAZAM KARA MUSTAFA PAŞA’YA GÖNDERDİYİ TÜRKÇE MEKTUBU

Bağdad fethinden sonra Sarı Xan, Şâh [Sefî] terefinden gelip, vezîr-i e’zem Mustafa Paşa ile eqd-i uhûd ve te’yîn-i sınır étdiklerinde, Şâh [Sefî] daxı [onların] étdikleri sülh ü selâha ve serhedd ü sınıra râzı olduğunun é’lâmı içün vezîr-i müşârünileyhe gönderdiyi nâmenin sûretidir.

(عجم شاهی طرفی‌نده‌ن تحریر اولونان صلح‌نامه‌نین صورتی‌دیر)

بغداد فتحی‌نده‌ن سونرا سارو خان شآه ‌[صفی] طرفی‌نده‌ن گه‌لیپ، وزیرِ اعظم موصطافا پاشا ایله ‌عقدِ عهود و تعیینِ سینیر ائتدیک‌له‌ری‌نده‌ شاه ‌[صفی] داخی [اونلارین] ائتدیک‌له‌ری صلح و صلاحا و سرحدّ و سینیرا راضی اولدوغونون اعلامی ایچون وزیرِ مشارالیه‌ه‌ گؤنده‌ردییی نامه[نین] صورتی‌دیر.

فی سنه ‌١٠٨٥ [١٦٧٤ میلادی]

بِسْمِ ٱللّٰه‌ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیمِ

قَالَ اللَّه ‌تَعَالِي: وَأَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِكُمْ

حمد و ثنا اوْل مالکِ لایزال حضرت‌له‌ری‌نین عتبه‌یِ کبریاسی‌نا لایق‌دیر که ‌قدرتِ کامله‌سی‌یله ‌عالمِ کون و فسادی نهان‌خانه‌یِ غیب‌ده‌ن جلوه‌گاهِ ‌ظهورا گه‌تیریپ، سلاطینِ صاحبْ اقبالین وجودِ فایض الوجودلاری‌نا که ‌ملکِ مُهَیمَنِ متعالین جلال و جمال‌لاری‌نا مظهردیر - انتظام و التیام وئریپ، کرامت‌له‌ری خلعتی و جَعَلَكُمْ خلفا فِی الْأَرْضِ اعزازی (+زینتی) ا‌یله‌ معزّز و مطرّز و بو گروهِ ‌والاشکوهون گوشِ هوشِ صداقتْ استماع‌له‌رین.ی واتَّقُوا اللَّه ‌وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَینِكُمْ گوشواره‌سی‌یله‌ مزیّن ائدیپ، وَاذْكُرُوا نِعْمَة اللَّه‌ عَلَیكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَینَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِه ‌إِخْوَانًا مدّعاسی‌یلا اختلافِ زمستانی‌ندا‌ن ائتلاف بهارستانی‌نا هدایت بویوروپ، (+و اوْل) سلاطین‌ین الفت و مودّت‌له‌ری.‌نی کافّه‌یِ رعایا و عامّه‌یِ فقرانین -که‌ ودایعِ خالقِ البرایادیر - حضورلاری‌نا موجب ائیله‌دی. تَعَالَىٰ عَمَّا یقُولُونَ عُلُوًّا كَبِیرًا وَ صَلُّوه ‌وَ سَلَامُ بِتَحِیةٍ (بی حدّ) وَ قِیاسِ که ‌احاطه‌یِ حواسّی‌ندا‌ن زیاده‌ اوْلا - اوْل رسولِ خدا حضرت‌له‌ری‌نین سُدّه‌یِ سِدْرَه‌ سمالاری‌نا سزادیر که ‌عینِ مرحمتِ شامله‌سی‌نده‌ن حیرت صحراسی‌نین سرگشته‌له‌رین.ی شاه‌راهِ ‌امن و امانا دلالت ائدیپ، أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّه ‌إِذا عاهَدْتُمْ حکمی‌یله ‌امّتی‌نه ‌عهده ‌و عقودا وفا ائیله‌مه‌یه‌ امر بویوردوغو مهمّاتِ نظاما متضمّن اولوپ، حَسَنُ الْعَهْدِ مِنَ الْإِیمَانِ، لَا إِیمَانِ (+لِ)مَنْ لَا عَهْدَ لَه ‌بویوردو. صَلُّوه‌ اللَّه‌ وَ سَلَامُه‌ عَلَیه ‌وَ آلِه‌ وَ أَوْلَادُه ‌الْمَعْصُومِینَ الَّذِینَ لاماناتهم وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ.

أَمَّا بَعْدُ

(+چون) عالی‌حضرتِ آسمانْ ‌‌‌رفعتِ ثریا‌ منزلتِ سپهرْ ‌سریرِ قمرْ طلعتِ عطاردْ ‌تدبیرِ ناهیدْ ‌عشرت، آفتابْ ‌نظیرِ بهرامْ‌ غلامِ مشتری ‌احترامِ، کیوانْ ‌احتشامِ گردونْ شُکوه‌ِ انجمْ ‌گروه، شهنشاهِ‌ جم‌جاه‌ِ کسریٰ بارگاه، شاهریارِ خورشیدْ کلاه‌، (+خسرویِ فریدونْ فر، خدیوِ) دارا (+گهرِ) جهانیان، سلطانِ اعظمِ سلیمانْ مکان، (+خاقانِ اعدلِ عظیم الشان، ثانی‌یِ اسکندرِ ذوالقرنین، خادم الحرمین الشریفین، پادشاهِ ‌اسلامِ ظل الله) السلطان بن السلطان و الخاقان ابن الخاقان «سلطانْ مراد خانْ ابن احمدْ خان» شَيَّدَ اللَّه‌ أَرْكَانَ سَلْطَنَتُه ‌وَ اجلاله‌ توجّه‌ِ خاطرِ قدسِ سرایرله‌ری ترفیهِ ‌احوالِ عباد و تسکینِ موادِ فتن و فساد و تشییدِ مبانی‌یِ صلح و صلاح و تاکیدِ مراسمِ فوز و فلاحا متوجّه ‌اولوپ، جانبِ وزارت و «ایالت سَماتِ»(؟) شوکتْ (+نصاب) و معدلتْ مُناب، متبوعِ اعاظم الوزاره، مستخدمِ افاخم السلاطین (+اقاصم الامرا)، مؤتمن الدولة العثمانیه ‌و معتمد سلطنة الخاقانیه‌ (+البهیة سلطانیه) صدرِ عالی‌قدرِ صاحبِ تدبیرِ (+مشیرِ کافی ضمیر) دستورِ مکرّمِ محترم «موصطافا پاشا» وزیرِ اعظم ادام الله ‌تعالی اقباله‌یی وکالتِ مطلقه‌ طریقی‌یله‌ تعیین بویورموش‌لار که:

جانبین‌ین مصالحه‌ و معاهده ‌قاعده‌له‌رین.ی تمهید و طرفین‌ین سرحدّ و سینیری‌نی تشخیص، و بیر نوع (+تقیّد) گؤسته‌ره‌ که ‌مِن بعد اهلِ فتنه ‌و فسادین گفتگولاری‌نا [و]  وغادی‌نا مجال اولمایا.

بیز داخی عَجَزه‌ و مساکین‌ین رفاه‌ِ حالی‌نی و جانبین‌ین کافّه‌یِ برایاسی‌نین فراغِ بالی‌نی منظور توتوپ، ایالتِ شوکتْ پناهِ ‌ابهّت و نصفتْ دستگاه (+عالی‌جاه، نظامِ الایالت و) دولت و اقبالْ عنوان، «ساری‌ خان» - که ‌بو دودمانِ ولایتْ مکانین معتبرْ خان‌لاری‌ندان و معتمدْ امراسی‌ندان و نوّابِ وکالتیمیزین محلِّ اعتمادلاری‌ندان‌دیر- مقرّر توتدوق که:

بیزیم جانبیمیزده‌ن وکیلِ مشارالیه ‌صدرِ اعظم ایله‌ ساری‌ خان تشییدِ مبانی‌یِ عهد و پیمان‌دان سونرا، «بغداد» ایله‌ «ادربیجان [آزه‌ربایجان]» سرحدله‌ری‌نین سینیرلاری‌نا بو عنوان ایله‌ قرار وئرمیش‌له‌ر که ‌امرا و حکّامیمیزدان بیر فرد اوْل قراردان تجاوزو حایز توتمایالار.

بو باب‌دا پادشاهِ ‌والاجاه ‌منسوب‌لاری‌نا و بیزیم بو دودمانیمیز منسوب‌لاری‌نا متعلّق اولان محل‌له‌ر تحریر اولوندو:

٭ «جَسّان» و «بَدْرَه» پادشاهِ‌ والاجاه‌ [عوثمان‌لی] حضرت‌له‌ری‌نه ‌متعلّق اولموش‌دور.

٭ (+«مَنْدَلیجین» و «دَرْتَنْگ»‌ه‌ ده‌کین - کی «دَرْتَنْگ»‌ه‌ سینیر «سَرْمیل» نام محل تعیین اولونموش‌دور - بو جانب‌ده‌ اولان صحرالار پادشاه‌ِ والاجاه‌ [عوثمان‌لی] حضرت‌له‌ری‌نه ‌متعلّق‌دیر) و «داغ» بو جانبه‌ متعلّق‌دیر.

٭ و «دِرَنَه»‌نین سینیری داخی «سَرْمیل‌»‌دیر، [و] پادشاهِ ‌والاجاها [عوثمان‌لی‌یا] متعلّق‌دیر.

٭ و «جاف».ین [عشیرت‌له‌ری‌نده‌ن] «ضیاء الدین» [و] «هارونی» پادشاهِ ‌والاجاها  [عوثمان‌لی‌یا] متعلّق‌دیر.

٭ «بیره» و «زردونی» منسوباتِ والاشانیمیزا متعلّق‌ اولموش‌دور.

٭ و «زنجیر قالا‌سی» - که‌ «داغ» ته‌په‌سی‌نده‌دیر - خراب اولوپ، غربی طرفی‌نده ‌اولان قریه‌له‌ر پادشاه  [عوثمان‌لی‌] ‌طرفی‌نده‌ و شرقی طرفی‌نده ‌اولان کؤی‌له‌ر بو طرف‌ده ‌اولموش اولا.

٭ و «داغ» -که ‌«ظالم [زَلَم] قالا‌سی»نین اوستونده ‌واقع اولموش‌دور - قالا‌یا ‌باخان طرفی پادشاهِ ‌والاجاه‌ین [عوثمان‌لی‌نین] منسوب‌لاری‌نا متعلّق اولوپ، «اورامان قالا‌سی» و توابعی اولان کؤی‌له‌ر بو طرفین منسوب‌لاری‌نا متعلّق اولا.

٭ و «شهره‌زور»دا‌ «چاغان گه‌دیییی» سینیر تعیین اولونموش‌دور.

٭ «قیزیل‌جا قالا» و توابعی پادشاهِ ‌والاجاه‌ین [عوثمان‌لی‌نین] و «مهربان» و توابعی بو طرفه‌ [متعلّق] اولا.

٭ و «قوْتوُر» و «ماکی» [ماکو] و «ماغازییرد» [مالازگیرت] قالالاری ایکی طرف‌ده‌ن خراب اولونا.

چون بو عهدنامه‌ده‌ ذکر اولونان خصوص‌لار معلوموموز اولدو، وفا و دوست‌لوق رابطه‌سین.ی و صفا و محبّت قاعده‌سی‌ن.ی برکاتِ الهی و حسناتِ نامتناهی و آسایشِ عباد و آرامشِ بلادا واسطه ‌بیلیپ، صدقِ نیّت و صفایِ طینت‌ده‌ن بو منوال اوزه‌ره‌ وئریله‌ن قرارا راضی اولوپ، عهد ائتدیک که‌ بعدالیوم دوغرولوق و گؤنول پاک‌لیغی مراسمی‌نده ‌(+ثابت قدم)، و یول‌داش‌لیق‌دا و سئویشمه‌ک لوازمی‌نده‌ و دوست‌لوق‌دا و گؤنول بیرلییی‌نده‌ مستحکم اولالیم.

تا که ‌اوْل طرفِ قرینُ الشرف‌ده‌ن  [عوثمان‌لی‌دان] الفت و عطوفته ‌مخالف بیر امر ظهورا گه‌لمه‌یه، که‌ مفسدله‌ر و حاسدله‌ر اغوا و افسادا مجال بولمایالار. و بو جانب‌ده‌ن داخی ارکانِ اتّحادِ وداد سَبْعِ شِدَاد گیبی مُشَیَّد و مُوکّد اولوپ، مراتبِّ محبّت‌ده ‌اهمال صورتی محال اولماق‌لا، بو امرِ خیر انجامین برکاتی‌ندان عالَم شاد و اطراف ممالک آباد اولا، طبقاتِ انام وقایعِ گوناگون وقوعوندان و دهرِ بوقلمون مصیبت‌له‌ری‌نین حدوثوندان اسیرِ محنتِ بلاء و دوچارِ مشقّت و عذاب اولموش‌لار ایکه‌ن، انقراضِ زمانا ده‌ک امن، و امان بسیطی‌نده ‌آسوده‌ حال و فارغ البال اولالار.

دلِ صا‌ف‌دان نیّتِ خالصانه ‌ایله.

یا أَیهَا الَّذِینَ آَمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُهودِ حکمونجا (+عهد ائیله‌دیک) اؤیله‌ کیم بو ایمانِ مؤکّده ‌ایله‌ اولان قوانینه‌ وفا ائیله‌یه‌لیم و خلفوندان اجتناب گؤسته‌ره‌لیم.

فَمَنْ بَدَّلَه ‌بَعْدَمَا سَمِعَه ‌فَإِنَّمَا إِثْمُه ‌عَلَى الَّذِینَ یبَدِّلُونَه ‌إِنَّ اللَّه‌ سَمِیعٌ عَلِیمٌ. والحمدُ لله ‌وحدَهُ، والصَّلاةُ والسَّلامُ على مَن لا نَبِی بعدَهُ. أَوَّلًا وَ آخِراً وَ ظَاهِراً وَ بَاطِناً

(تحریراً فی اواسط محرّم سنه ‌تسعه ‌و اربعین و الف)

سؤزلوک:

برایا: خلایق، آفریده‌شده‌گان

ترفیه: آسان گردانیدن کار بر کسی، آسوده‌ داشتن، مرفه کردن

تَشیید: تحکیم و تقویت کردن، استوار ساختن

سَبْع شِدَاد: هفت فلک آسمان. شداد جمع شدید و در اینجا کنایه ‌از فلک است

سِدْرَه: درخت کُنار است بالای آسمان هفتم که ‌منتهای اعمال مردم است و آن را سدرة المنتهی گویند و حد رسیدن جبرئیل همان جا است

سُدّه: درگاه، در خانه ‌و ساحت خانه، پیش‌گاه، آستانه، آستان، عتبه، کریاس

سَمات: داغ‌ها و نشان‌ها، جمعِ سِمَت

مُشَیِّد: محکم کننده

مُطَرَّز: نقش و نگاردار

معزّز: ارجمند گردانیده‌ شده، گرامی، عزیز داشته، تعظیم شده، توقیر شده‌ و ستوده‌ شده ‌و سرفراز و بزرگوار و محترم و باشوکت و جلال و جاه‌ و عزت

مُناب: وکیل و قایم مقام

مُهَیمِن: ایمن کننده‌ از خوف، آن که‌ دیگری را از ترس و بیم ایمن کند

ودایع: ودیعه‌له‌ر

وغادت: وغادة [قدیمی] فرومایه ‌شدن؛ پستی؛ فرومایه‌گی.

برای مطالعه‌ی بیشتر:

رضایت‌نامه‌ی تورکی شاه صفی در باب معاهده‌ی صلح قصر شیرین، ارسال شده به وزیر اعظم عوثمان‌لی قارا مصطفی پاشا

https://sozumuz1.blogspot.com/2023/07/blog-post_28.html

صلح‌نامه – سنورنامچه‌ی تورکی قصر شیرین (ذهاب) به قلم صدراعظم قارا موصطافا پاشا منعقده در سال ١٦٣٩ بین دولتین قیزیل‌باش (صفوی) و عوثمان‌لی

http://sozumuz1.blogspot.com/2016/02/blog-post_19.html


[1] Osmanlı Arşivi Daire Başkanlığı, Ali Emirî Tasnifi 767

[2] Başbakanlık Osmanlı Arşivi, İbnülemin Hariciye, nr. 407

[3] Başbakanlık Osmanlı Arşivi, İbnü'l-Emin, Hariciyye Tasnifi, Sr. Nr. 18. Kasr-ı Şirin Antlaşması 1639

[4] صلح‌نامه‌– سنورنامچه‌ی تورکی قصر شیرین (ذهاب) به‌قلم صدراعظم قارا موصطافا پاشا منعقده ‌در سال ١٦٣٩ بین دولتین قیزیل‌باش (صفوی) و عوثمان‌لی

https://sozumuz1.blogspot.com/2016/02/blog-post_19.html

[5] Kızılbaş Devleti Türkçü bir devlet deyildi, sadece milli tipolojisi Türk’tü.

Kızılbaş Devleti, kendisinden önceki Karakoyunlular ve kendinden sonraki Afşarların tersine, Türkçü bir devlet deyildi. Bu devlet özellikle birinci Şah İsmail, Şah Tahmasb ve Alçak Şah Abbas dönemlerinde, pratikte bir anti Türk odak ve devlet gibi davranmıştır. Ancak buna rağmen Kızılbaş Devletinin milli tipolojisi Türk idi. Zira Anadolu ve Şam (Türkiye ve Suriye) Türklerince kurulmuş, egemen sülale, ordu ve Türk devlet geleneyi üzerine düzenlenmiş devlet yapısı, hepsi Türk’tü. Ayrıca kendisinden önceki ve sonraki bütün Türk devletlerde olduğu gibi Türkçenin duruma göre Türkman, Osmanlı, Çağatay ve Tatar lehçelerini sözel ve yazılı biçimde devletin de-facto resmi dillerinden biri olarak kullanıyordu.

Ayrıca Kızılbaş Devleti hiç bir anlamda bir Fars-İran milli devleti de deyildir. Gerçi Haçlılar ve Ermeni Kilisesinin müttefiki ve maşası olan bu devlet benimsediyi yıkıcı siyasetleri ile özellikle Birinci Şah İsmail, Şah Tahmasb ve Alçak Şah Abbas dönemlerinde, bu arada Fars-Arap mezhebi İmami Şiiliyi resmi etmesi ve kılıçla halka zorlaması, ve yaptığı sonsuz Türkman, Türk Sünni ve Türk Alevi ve Kızılbaş katliamları ve kıyımları ile fiilen İran’da yaşayan Türklerin Farslaştırılmasına hizmet etmiştir.

2 comments:

  1. سلاملار وقتینیز خیر جناب بهارلی عزیز، بو نامه هانسی منبع ده ذکر اولونوب منظوروم بو صفحه لر هانسی کتابا عایددور چونکه 1085 ق یازیلیب تشکرلر

    ReplyDelete
    Replies
    1. سلاملار. ١-اصل رضایت‌نامه‌ی تورکی شاه ‌صفی در آرشیو عثمانلی نخست‌وزیری تورکیه، تصنیف ابن الامین خارجیه، شماره‌ی ٤٠٧ ، ٢-متن رضایت‌نامه‌ در «دفتر اخبار» تالیف «عبدالرحمن هیبری افندی»

      Delete