يک نفر تورک
از آزربايجان که طرفدار تشکيل دولت تورکي دراز و باريک از اديرنه تا قاراقوم بود
مئهران
باهارلي
در زير بخشي از
کتاب «بنام يادي از دوست» نوشتهي «آقا ميرزا اسماعيل يکاني» (به نقل از
کتاب «آثار و احوال کاظمزاده ايرانشهر») را آوردهام. وي در اين نوشته «يک نفر» تورک
از آزربايجان ايران را ذکر ميکند که از مدتها پيش طرفدار تورک گشتن آزربايجان و خواستار
ايجاد يک دولت واحد تورک دراز و باريک از اديرنه در بخش اوروپايي عثماني تا قاراقوم
در تورکستان بود. بنا به اسماعيل يکاني اين «يک نفر» تورکگرا قبل از سالهاي جنگ
جهاني اول و مهاجرت به استانبول و عثماني، احتمالاً از دورهي مشروطيت، طرفدار
الحاق ايران (شامل آزربايجان اتنيک- تورکایلي) و آسياي ميانه به امپراتوري عثماني
و ايجاد يک کشور تورک بزرگ بود.
نخست چند نکتهي
مهم:
١-اسماعيل
يکاني که يکي از زعماي جنبش مشروطيت و حرکت آزاديستان، مشاور و کاتب ستارخان، از
اعضاي موثر حزب عاميون و فرقهي دموکرات آزربايجان، کوميته مليون ايراني در برلين و بعدها مقامات دولت رضاشاه بود، مانند بسياري
از رهبران تورک مشروطيت و دموکراتهاي آزربايجان و سران انجمن آزربايجان و انجمن
ايالتي آزربايجان و حکومت آزاديستان (حسن تقيزاده، حسين کاظمزاده ايرانشهر،
اسماعيل اميرخيزي، سيد جليل اردبيلي، احمد کسروي، رضا تربيت، صادق رضازاده شفق،
ناصح ناطق، ابوالقاسم فيوضات، رضا افشار، محمود غنيزاده....) يک «آزربايجانگراي
پانايرانيست» بود. آزربايجانگرايان پانايرانيست، همانند «آزربايجانگرايان
ايرانگرا» (خياباني، صفوت، محمدعلي تربيت، ....) و «چپ تورک ايراني» (جوادزاده
خلخالي، يوسف افتخاري، سليمان ميرزا اسکندري، ...)، به «هويت ملي ايران» که در
دورهي مشروطيت ايجاد شد اعتقاد داشتند و «زبان فارسي را زبان ملي» خود ميدانستند.
براي آنها «آزربايجاني» يک خردههويت قومي متعلق به «ملت ايران»، و آزربايجان هم
سر «وطن ايران» بود. اما آزربايجانگرايان پانايرانيست، بر خلاف آزربايجانگرايان
ايرانگرا، شديداً تمايلات فارسگرايانه و عقايد ضد تورک، ضد مساوات و ضد عثماني
داشتند و خواستار استفاده از روشهاي راديکال و خشونتآميز براي فارسسازي سريع ملت
تورک و نسلکشي زباني تورکي در آزربايجان و ايران بودند. هر دو گروه آزربايجانگرايان
پانايرانيست و آزربايجانگرايان ايرانگرا موسوم به آزاديخواهان و دموکراتهاي
آزربايجان و ... عامل اصلي در به انحراف کشانيدن حرکت مشروطيت، تبديل آن به يک
پروژهي ضد تورک و جنگ داخلي بين تورکان و براندازي دولت قاجاري، به سلطنت رسيدن
رضاخان و ايجاد رژيم ديکتاتوري وي، و تدوين و اجراي سياست نسلکشي ملي و زباني ملت
تورک در دورهي پهلوي بودند. آزربايجانگرايان مذکور و فعاليتهاي ايشان نه تنها از
منظر ملت تورک ملي شمرده نميشوند، بلکه عاملي تعيين کننده در ايجاد «ملت ايران» هستند.
٢-در دورهي
جنگ جهاني اول، بخشي از ايرانيان موسوم به مليون با حمايت دولت عثماني حکومتي بنام
«حکومت موقت» در غرب ايران تشکيل دادند. رئيس دولت مليون «نظام السلطنهي مافي»
بود. متعاقباً، برخي از فعالين و رهبران سياسي ضد تورک ناراحت از همکاري و همسوئي
مقطعي حکومت موقت و امپراتوري عثماني، که اغلب از زعما و اشتراککنندگان جنبش
مشروطيت بودند، شايعهاي را رواج دادند که گويا نظام السلطنه يک پيمان مخفي با
عثمانيان بسته و در آن به الحاق آزربايجان و کل منطقهي ملي تورک در شمال غرب
ايران (تورکایلي) به عثماني متعهد شده است. ظاهراً تعدادي از ضد تورکهاي افراطي
باورکننده به اين شايعه، پس از آن يک کوميتهي
مخفي براي ترور نمودن و کشتن نظام السطنه تشکيل دادهاند. اسماعيل يکاني تعداد
اعضاي اين کوميتهي تروريستي ضد تورک را «چند نفر» ذکر کرده و از اعضاي منتسب به آن
دو مجاهد مشروطه به اسامي «حسن آقا» و «حسن چاوش» را نام ميبرد. اما نظام السلطنه
و مقامات عثماني در کرمانشاه، به عضويت چند تن ضد تورک و ضد عثماني معروف ديگر هم («حسين
کاظمزاده ايرانشهر»، «سيد جليل اردبيلي»، «محمدعلي خالااوغلو» و «اسماعيل يکاني»)
در اين کوميتهي سري مشکوک بودند. قابل ذکر است که اين چهار نفر تورک مشروطهطلب و
آزاديخواه و مجاهد و دموکرات آزربايجاني، داراي تمايلات ضد تورکي، ايرانگرايانه و آزربايجانگرايانهي
پانايرانيستي بودند. بدنبال مشکوک شدن مقامات عثماني به فعاليتهاي ضد تورک و
تروريستي اين گروه و شکايت و خواست نظام السلطنه، افراد مذکور دو بار، يکي در
کرمانشاه و بار دوم در تبعيد استانبول، بازداشت شده و تحت بازجويي قرار گرفتند. در
حين روايت ماجراي استنطاق دوم در استانبول است که اسماعيل يکاني، به «يک نفر» تورک
از آزربايجان ايران که «معتقد به لزوم ايجاد يک دولت تورکي واحد و بزرگ از اديرنه
تا قاراقوم در تورکستان بود» اشاره ميکند.
٣- اين خاطرات
نشان ميدهد که در سالهاي جنگ جهاني اول، شعور ملي تورک در ميان تورکان در ايران و
آزربايجان بيدار شده و در عمل سياسي نيز منعکس گشته بود. اعتقاد به لزوم ايجاد «يک
دولت واحد تورک از اديرنه تا قاراقوم» که طبيعتاً آزربايجان و ايران را نيز شامل
ميگشت، مانند خود بحث الحاق آزربايجان به عثماني که در آن سالها کاملاً همگاني و
تودهاي شده بود، چيزي نيست به جز اِعمال حق تعيين سرنوشت و عمل سياسي تورکگرايان
آن دوره در ايران و آزربايجان بر اساس هويت ملي تورک.
٤- بين سالهاي ۱۸۵۰ تا ۱۹۴۰ در نتيجهي روند ملتشوندگي خلق تورک علاوه
بر تشکل هويت ملي تورک به معني مودرن، طيفي گسترده از جريانات سياسي مختلف بر اساس تورکيت
و تورکگرايي هم در ايران پديدار شده بود. اين طيف تورکگرا جريانات و آلترناتيوهاي
گوناگوني چون مدافعين بومي «تورکيسم» (ناسيوناليسم تورک)، «الحاق مستقيم منطقهي
ملي تورک در شمال غرب ايران (تورکایلي) به عثماني»، «اتحاد مناطق تورکنشين شمال غرب
ايران با جمهوري خلق مساوات در جنوب قفقاز»، «تشکيل دولت واحد تورک به نام آزربايجان
تحت الحمايهي عثماني»، «استقلال منطقهي ملي تورک در شمال غرب ايران (تورکایلي)»،
«پانتورکيسم» (اتحاد فرهنگي و سياسي گروههاي تورکيک آوراسيا تحت يک دولت واحد،
مانند موضع اين «يک نفر» تورک از آزربايجان)،... را شامل ميشد. البته بايد
يادآوري کرد که طبق اسناد موجود، بر خلاف نخبگان و سياسيون، تودههاي تورک در
تورکایلي- آزربايجان اتنيک تنها و فقط به يک شق، يعني الحاق مستقيم به عثماني
تمايل داشتند و حتي در آن راستا راساً اقداماتي کرده بودند. چنانچه مردم شهر و
روستاهاي متعدد اورميه، سلماس، خوي، ماکو، تبريز، تالش، .... جداگانه با مقامات
عثماني و در سعادت مکاتبه و در آنها خواستار الحاق به قلمروي عثماني شده بودند.
٥-اسماعيل
يکاني خاطرات خود را بر اساس آزربايجانگرايي پانايرانيستي تاليف کرده است. چنانچه
در اين پاراگرافها اسماعيل يکاني:
- ميگويد «يک
نفر» تورکگراي مذکور، از سابق هم خواهان «تورک گشتن (و نه تورک بودن) آزربايجان»
بود. يعني به اعتقاد اسماعيل يکاني، مردم تورک در آزربايجان تورک «نبودند». بلکه اين
تورکگراهايي مانند «يک نفر» مذکور بودند که خواهان تورک «گردانيدن» آنهايند.
- مانند همهي
آزربايجانگرايان تورکهراس، از «تورک» ناميدن ملت تورک ما اجتناب ميکند و به
هنگام اشاره به دو تورک مورد بحث، آنها را همشهري «آزربايجاني» مينامد. هويت
«آزربايجاني» يک هويت قومي جانشين است که از دورهي مشروطيت از سوي پانايرانيستها،
آزربايجانگرايان ايرانگرا و آزربايجانگرايان پانايرانيست (و از ١٩٣٧ بدين سو توسط
آزربايجانگرايان استالينيست)، به منظور تجزيهي ملت تورک ساکن در ايران و انکار تورک
بودن بخش کائن در آزربايجان او بکار ميرود.
- در اشاره به فرد
دوم آزربايجاني که غالباً با دستهي آزربايجانگرايان پانايرانيست همراه بود، هويت
ملي او را «ايراني» مينامد. در اينجا «هويت ملي ايراني» همان مفهوم –پديدهي نوئي
است که حرکت مشروطيت آنرا به همراه «وطن ايران»، «زبان ملي فارسي» و «دولت ملت
ايران» بوجود آورد و همهي زعماي مشروطيت، آزاديخواهان و مجاهدين و دموکراتهاي
آزربايجان، رهبران آزاديستان و چپهاي تورک ايراني، بويژه آنها که مستقر در تبريز
بودند، خود را متعلق به آن ميدانستند.
٦- آزربايجانگرايان
و ايرانگرايان حرکاتي که بر مبناي «هويت ملي ايران»، «ملت ايران»، «وطن ايران»،
«ملي انگاشتن زبان فارسي»، «نجات ايران» و «نفي هويت ملي تورک» در آزربايجان پديدار
شده و عملاً باعث از بين رفتن مرزهاي هويتي «خود تورک» و ذوب و استحاله و ادغام خلق
تورک در هويت ملي ايراني شدهاند، و در راس آنها جنبش مشروطيت و حرکت آزاديستان
را- با جعل و وارونهنمايي به عنوان حرکات ملي آزربايجان تقديم کردهاند. در اين
نوشته هم کساني که به عنوان اعضاي کوميتهي سري تروريستي نام برده ميشوند، از زعماي
جنبش مشروطيت و حرکت آزاديستان موسوم به احرار، آزاديخواهان و دموکراتهاي
آزربايجان (حسين کاظمزاده ايرانشهر، سيد جليل اردبيلي، اسماعيل يکاني، ....)، همه
آزربايجانگراي پانايرانيست و از عناصر ضد تورک در تاريخ مودرن ايران هستند که
توسط آزربايجانگرايان مدح و تعزيز ميشوند. اين نوشته يکبار ديگر تائيد ميکند که
در سطح رهبران و ايدئولوقها جنبش مشروطيت و ادامههاي آن مانند جنبش آزاديستان حرکاتي
ايرانمحور، بي ربط با مسالهي ملي تورک و آغشته به ترور بودند.
٧- تاريخنگاري
فارسي-رسمي در ايران، آزربايجانگرايي پانايرانيستي از دورهي مشروطيت، و آزربايجانگرايي
استالينيستي-ميکوياني از دورهي جنگ جهاني دوم به بعد، وجود روند خودآگاهي ملي تورک
در ميان تورکزبانان ساکن در ايران در دورهي طولاني بين سالهاي ۱۸۵۰ تا ۱۹۴۰ در ايران را انکار ميکنند. اما نوشتهي اسماعيل
يکاني (و ديگر منابع آن دوره، مانند آثار امين الشرع خويي، ملکزاده هيربد تبريزي،
رضا افشار و ديگران، همچنين اسناد و آرشيوهاي دولتي ايران و تورکيه) نشان ميدهد که
نه تنها در آن دوره خودآگاهي ملي تورکي وجود داشت، بلکه در سطح سياسي انديشهي
ادارهي امور خود تورکان و ايدهي استقلال و اتحاد آزربايجان ايران با ديگر
سرزمينهاي تورک و ايجاد يک کشور واحد تورک تحت الحمايهي عثماني نيز موجود بود. حتي
چنانچه قبلاً ذکر شد مردم شهرهاي اورميه، سلماس، خوي، ماکو، تبريز، تالش، .... و
روستاهاي متعدد اطراف آنها هر کدام جداگانه با مقامات عثماني و در سعادت
(استانبول) مکاتبه و در آنها خواستار اعطاي تابعيت عثماني به ايشان و الحاق منطقهشان
به قلمروي عثماني (تورکيه) شده بودند.
٨- منابع
ايراني و آزربايجانگرايان انديشهي ادارهي امور خود توسط تورکان در ايران و مخصوصاً
ايدهي استقلال آزربايجان و الحاق آن به عثماني و .... را پديدههايي وارداتي از عثماني
ميشمارند. اما نوشتهي اسماعيل يکاني و ديگران بوضوح نشان ميدهد که ايده و خواست
استقلال آزربايجان از ايران و اتحاد و الحاقش به عثماني، منشاء عثماني نداشت، بلکه
خواستگاه آن خود تورکها در ايران بودند. چنانچه اين «يک نفر» تورکگرا هم «از
سابق»، يعني قبل از سالهاي جنگ جهاني اول و ورود عثماني به ايران و احتمالاً از
دورهي مشروطيت، خواهان تشکيل يک دولت بزرگ تورک شامل آزربايجان ايران بود. به
لحاظ تاريخي جريانات متعدد نخبگاني و تودهاي در سالهاي جنگ جهاني اول که خواستار
الحاق آزربايجان اتنيک- تورکایلي به عثماني بودند، به اعتباري ادامهي تاريخي اقدامات
«ديو سولطان روملو» و «اولاما سولطان تکهلي» (اولامه سلطان تکلو) براي انتزاع آزربايجان
از دولت صفوي و الحاق آن به عثماني هستند.
٩- در طول قرن
نوزده و ربع اول قرن بيست (١٨٠٠-١٩٢٥)، تبريز مرکز آزربايجان مهد و قلعهي مستحکم
دستجات ايرانگرا، پانايرانيست و فارسگرا بود. اما در تاريخنگاري آزربايجانگرايانه
اين دستجات به عنوان شخصيتهاي مثبت، مودل و حتي قهرمان و ملي ترسيم ميشوند. اسماعيل
يکاني، اين ضد تورک و آزربايجانگراي پانايرانيست نيز در نوشتههاي آزربايجانگرايان
اغلب تبريزي به صورت «دانشمند معاصر،
ادیب، شاعر آزادیخواه، قاضي عالی مقام، خدمتگزار حقیقی راه آزادی...» تقديم ميشود. بيآنکه کوچکترين
اشارهاي به نفي هويت ملي تورک از سوي وي و فعاليتهاي ضدتورک او گردد.
١٠- تاريخنگاري
ايراني و آزربايجاني، به عنوان يک اصل، همواره جنبشها و حرکات ملي تورک بر اساس
هويت ملي تورک و شخصيتها و رهبران معتقد به هويت ملي تورک مانند جمشيد خان
سوباتايلي افشار اورومي (مجدالسلطنه)، معتقدين به استقلال منطقهي ملي تورک در
شمال غرب ايران (تورکایلي) و الحاق آن به عثماني و يا به قفقاز جنوبي – حکومت
مساوات و ... را کتمان، حذف و سانسور ميکنند. تا از آنها -که وجود هر
کدامشان سند موثق تاريخي دال بر تشکل شعور ملي تورک به معني مودرن در ميان ملت تورک
و تلاش او براي تعيين سرنوشت خود هست- نام و نشاني نماند. اسماعيل يکاني هم در پيروي از اين
اصل تورکستيزانه، نام «يک نفر» تورکگراي مذکور را که خواهان تشکيل دولت بزرگ
تورک از اديرنه تا قاراقوم بود را ذکر نميکند.
پايان مقدمهي
مئهران باهارلي
يک نفر تورک
از آزربايجان که طرفدار تشکيل دولت تورکي دراز و باريک از آدرنه تا قراقوم بود.
به نقل از
کتاب آثار و احوال کاظم زاده ايرانشهر (از صص ١١٩-١٦٠)
[در کرمانشاه] شادروانان «کاظمزاده ايرانشهر»، «سيد جليل اردبيلي»، «محمدعلي خالهاوغلو»، و خود نگارندهي اين سطور [«اسماعيل
يکاني»]، با دو نفر مجاهد بنامهاي «حسن آقا» و «حسن چاووش» توقيف و زنداني شديم. و
اتهامي که به ما نسبت دادند اين بود که مخالف حکومت موقتي بوده و در بارهي نظام
السلطنه مافي توطئهي سوي قصدي داريم که بنا بوده به دست آن دو نفر مجاهد اجرا شود
........ اين اشتباه حکومت موقتي را در آن موقع تصادفهايي تائيد و دفع آن را مشکل
کرده بود که مهمترين آنها تحول اوضاع و افتادن سلطه و نفوذ به دست عثمانيها به
وسيلهي ماموريت و پيشرفت «علي احسان بيگ» و وجود «عمر فوزي» وابستهي نظامي عثماني
در آن ميان و شعار منحوس اين شخص حسود و عنود بود، بدين خلاصه: «در اين مبارزهي
دو جانبهي جهان هر آوازي از عالم اسلام بلند شود، بايد از حلقوم خلافت در آيد». و
منظورش از خلافت هم حکومت فرقهي اتحاد و ترقي در کشور تورکيه بود....
.... و ديگر بعضي از هموطنان کوتهبين خودمان که در موقع تشکيل حکومت موقتي
سرشان بيکلاه مانده بود ..... شهرت داده بودند که نظام السلطنه در بارهي
آزربايجان قولي به عثمانيها داده و قراري هم با آنها امضاء کرده است. گرچه چنين
عملي از نظام السلطنه قابل تصور نبود. ولي عدهاي اين اکذوبه را باور کرده و چند
نفري از آنان دور هم جمع شده، به عنوان يک کوميتهي سري و به توسط يکي از خودشان با
آن دو نفر مجاهد («حسن آقا» و «حسن چاوش») داخل مذاکراتي شده و گويا براي آنکه
اعتماد و اطمينان آنها را بيشتر جلب کنند ما يعني ايرانشهر و اردبيلي و من را اعضاء
موسس کوميته معرفي کرده بودند.....(ص۱۴۴)
مليون تهران را ترک و به شيوهي جنگ و گريز خود را به استانبول ميرسانند.
رئيس دولت مليون مرحوم نظام السلطنهي مافي بوده و در بين راه در باشقلعه بعضي از
اشخاص فاسد و غرضورز به مرحوم نظام السلطنه وجود يک توطئهي خيالي را گزارش ميدهند.
و آقايان «کاظمزاده ايرانشهر»، و «سيد جليل اردبيلي» و «محمدعليخان خالهاوغلي»
و -«حسن آقا مجاهد» معروف را موسس اين کوميته معرفي ميکنند (اين پاراگراف از «تاريخ
انقلاب مشروطيت ايران»، ص٢٧٦، تاليف کريم طاهرزاده بهزاد نقل شده است)
[در تبعيد استانبول] يک روز صبح زود ما را تک تک و به طور مخفي جلب و در محبس
متفرقهي اسلامبول زنداني کردند.... حاجي «شيخ (اسدالله ممقاني)» [که] با «طلعت
پاشا» و «انور پاشا» روابط دوستانه داشت و نزد ساير رجال عثماني هم بسيار محترم
بود، با مساعدت شادروان احتشام السلطنه سفير کبير ايران جد و جهد کامل در استخلاص
ما به عمل آوردند. ... چندي بعد يک روز ايرانشهر و اردبيلي و من هر سه به کولوب
اتحاد و ترقي در ظاهر دعوت و در واقع احضار شديم. در آن موقع حکومت در دست اين حزب
و رهبران درجه اول آن «طلعت پاشا» رئيس الوزراء و «انور پاشا» وزير جنگ دولت
عثماني بودند....معلوم شد که بايد توضيحاتي در خصوص قضاياي گذشته بدهيم ... قسمتي
گزارشهائي بود از طرف فوزي و زيردستان او. دو قسمت ديگر از جانب دو نفر از
همشهريهاي «آزربايجاني» خودمان گزارش شده بود. يکي از اين دو نفر از سابق
هم طرفدار تورک گشتن آزربايجان و تشکيل دولت تورکي دراز و باريک از آدرنه تا
قراقوم بود. و ديگري که خود را «ايراني» دو آتشه قلم ميداد، غالباً با ما
بوده و اخيراً هم قبل از ما سري به اسلامبول زده و تا حلب به استقبال ما تبعيديان
آمده و با ما برگشته بود. اين شخص بيش از
ديگران مواظب حرکات و سکنات ما بوده هر چه ديده يا شنيده بود مع شيئي (خيلي) زايد
گزارش داده بود ....
منبع:
آقا ميرزا اسماعيل يکاني، بنام يادي از دوست
آثار و احوال کاظمزاده ايرانشهر
مئهران باهارلي. کوميتههاي بومي «تورک اجاقي» و گزارش کارگزار وزات خارجهي
ايران در مورد ريشهکن کردن زبان تورکي و مستعمرهسازي آزربايجان
مئهران باهارلي. تروئيکايي براي استقلال آزربايجان از ايران، اتحاد با قفقاز
و ايجاد دولتي تورک تحت الحمايهي عثماني در سال ۱۹۱۸
مئهران باهارلي. «استقبال شديد همدان از قوا و فرماندهی قوشون عثمانی، علی
احسان پاشا»
مئهران باهارلي. نخستين پرچم ملي تورک در جنوب آزربايجان: پرچم اتحاد اسلام
(بيرق بيرليک)– ١٩١٨
مئهران باهارلي. زنده باد خوييها، زنده باد تورکها، زنده باد علياحسان
پاشا و ژون تورکها
مئهران باهارلي. ما تورکيم! از نامهي دانشآموزان اورميه به انجمن ملي تبريز
در يک صد و ده سال پيش
مئهران باهارلي. ٩٨ مين سالگرد تاسيس مدرسهي تورک خير يوردو (صلاحيه) اورميه
و ١٠٧ مين سالگرد مدرسهي تورک بالو و يادي از حاجي ميرزا فضل الله مجتهد اورمولو
مئهران باهارلي. ياشاسين تورک جوانلاري! خطابهي تورکي غنيزاده سلماسي به
جوانان تورک نوشته شده در ١٠٩ سال پيش
تک جانینا بیر قروب یازار هئاتی سن واالله
ReplyDeleteتشکور ائدیره م.
Delete