تروئیکای مدافع استقلال آزربایجان ایران، اتّحاد با قفقاز و ایجاد
دولتی تورک تحتالحمایهی عوثمانلی در سال ۱۹۱۸
ویا «قاجار تورک اوجاغی» به روایت ملکزادهی تبریزی
مئهران باهارلی
یاور (سلطان) حسن ملکزاده تبریزی (هیربد بعدی) در دو اثر خود به یک حرکت و تشکیلات سیاسی و سه شخصیت تورک آن از آزربایجان ایران که در سال ۱۹۱۸ در هماهنگی با مقامات عوثمانلی برای استقلال آزربایجان از ایران، سپس اتحاد آن با قفقاز و تشکیل یک دولت واحد تورک تحتالحمایهی عوثمانلی تلاش میکردند اشاره کرده است. این دو اثر عبارتند از کتاب «سرگذشت حیرتانگیز یک افسر و کارمند ارشد دولت در ۳۷ سال خدمات لشگری و کشوری. صاحب سرگذشت: ح. ملکزاده هیربد»، و مقالهی «پانتورانیزم، آزربایجان قفقاز یا راه ترکمنستان» (منتشره در روزنامهی ایران به گردانندهگی ملکالشعرای بهار، ۲۸ شوال ۱۳۳۷. تیر ۱۲۹۸، ژولای ۱۹۱۹)
اهمیت نوشتههای یاور حسن ملکزادهی تبریزی
بین سالهای ۱۸۵۰ تا ۱۹۴۰ به موازات روند ملتشوندهگی خلق تورک، علاوه بر تشکل هویت ملی تورک به معنی مودرن در ایران، طیفی گسترده از خطوط سیاسی بر اساس تورکیت و تورکگرایی هم پدیدار شده بود. این طیف، جریانات گوناگونی چون تورکیسم – تورکگرایی سیاسی بومی، مدافعین پانتورکیسم (اتحاد فرهنگی و سیاسی گروههای تورکیک آوراسیا)، الحاق مستقیم قلمروی قاجاری و یا تورکایلی و یا ایالت آزربایجان و ... به عوثمانلی، اتحاد مناطق تورکنشین در شمال غرب ایران و جنوب قفقاز با یکدیگر و تشکیل دولت واحد تورک به نام «یئکه آزربایجان» (آزربایجان بزرگ) تحت الحمایهی عوثمانلی، ... را شامل میشد.
تاریخنگاری ایرانی و فارسی - رسمی در ایران و تاریخنگاری آزربایجانی – رسمی در جمهوری آزربایجان، آزربایجانگرایی پانایرانیستی از دورهی مشروطیت به بعد و آزربایجانگرایی استالینیستی - میکویانی از دورهی جنگ جهانی دوم، هم وجود روند خودآگاهی ملی تورک در میان تورکزبانان ایران در دورهی طولانی بین سالهای ۱۸۵۰ تا ۱۹۴۰ در ایران را انکار میکنند، و هم وجود اندیشهها و جریانات مدافع ادارهی امور خود تورکان توسط تورکان در ایران و مخصوصاً ایدههای استقلال آزربایجان، اتحاد آزربایجان ایران با قفقاز، و یا الحاق آن به عوثمانلی و .... را ناموجود در میان تورکان ایران و آنها را پدیدههایی وارداتی از عوثمانلی و قفقاز میشمارند. این تاریخنگاریها برای اثبات مدعاهای خود، از یک طرف تاریخ مودرن خلق تورک به ویژه تاریخ تشکل شعور ملی تورک به معنی مودرن را بالکل تحریف، سانسور و حذف کردهاند و از طرف دیگر با وارونهنویسی و تحریف واقعیتها حرکاتی که بر مبنای ملت ایران و یا آشکارا پانایرانیسم و دشمنی با تورک و تورکیت در آزربایجان پدیدار شده و عملاً باعث انتگراسیون و ذوب خلق تورک در هویت ملی ایرانی شدهاند را (جنبش مشروطیت، جنبش آزادی سِتان، ..) به عنوان حرکات ملی آزربایجان تقدیم کردهاند.
نوشتههای یاور حسن ملکزادهی تبریزی – هیربد که یک تورک منسوب به پدیدهی مانقورتیسم تبریزی، پهلویپرست و آزربایجانگرای پانایرانیست بود، نشان میدهد که نه تنها در میان شخصیتهای تورک آن دوره، خودآگاهی ملی تورکی وجود داشت، بلکه در سطح سیاسی جریانات و تشکیلاتی برای استقلال آزربایجان از ایران، اتحاد آن با قفقاز و ایجاد کشوری تورک تحت الحمایهی عوثمانلی نیز موجود بود. افزون بر آن، نوشتههای ملکزاده بوضوح نشان میدهند که ایده و خواست استقلال آزربایجان از ایران و اتحاد با قفقاز و یا الحاق به عوثمانلی منشاء خارجی نهداشت، بلکه خواستگاه آن خود تورکها در ایران بودند که برای تحقق ایدهشان به جلب حمایت سیاسی و نظامی عوثمانلی از خود تلاش مینمودند. به اعتباری اقدام این تروئیکا ادامهی تاریخی اقدامات دیو سولطان روملو و اولاما سولطان تهکهلی (اولامه سلطان تکلو) برای انتزاع آزربایجان از دولت قیزیلباش (صفوی) و الحاق به عوثمانلی است.
نمونهی از جریانات بومی برای «استقلال آزربایجان از ایران و اتحاد با قفقاز» در سالهای جنگ جهانی اول
بنا به روایت ملکزاده، سه تورک از آزربایجان ایران به نامهای «سردار شجاع»، «مکرّم همایون سلماسی» و یک نفر «اردبیلی» توسط «علی باشهامپا» رئیس ادارهی امور شرقی دولت عوثمانلی، با «طلعت پاشا» صدراعظم وقت عوثمانلی تماس گرفته و آن دو را متقاعد کردهاند که افواج و غالب عشایر آزربایجان تحت اختیار آنها هستند. و اعلام آمادهگی کردهاند که پس از ورود اوردوی عوثمانلی به آزربایجان، به کومک افواج و عشایر مذکور، با آزربایجان قفقازیه متحد شده و تشکیل دولت بزرگ آزربایجان (یئکه آزهربایجان) تحت الحمایهی عوثمانلی را بهدهند. بنا به ملکزاده این تروئیکای تورک برای تحقق هدف خود با دو سه نفر از افسران تورک عوثمانلی از جمله «سروان سهیل بیگ» متحد شده بود و جلساتی شش-هفت نفره با شرکت مقامات عوثمانلی از جمله «طلعت پاشا» صدراعظم عوثمانلی در منزل «علی باشهمپا» رئیس ادارهی امور شرق تورکیه در محلهی شیشلی استانبول تشکیل میداد.
ملکزاده میگوید مقامات عوثمانلی با این طرح و نقشه موافقت نموده بودند. حتی آنها یکی از پرنسهای عوثمانلی را به نیابت خلیفه و سلطان عوثمانلی، به فرمانفرمائی دولت تورکی که قرار بود در آزربایجان ایران تاسیس شود، تعیین کرده بودند. بنا به گفتهی وی، «خلیل پاشا» فرماندهی اوردوهای عوثمانلی در قفقاز که قرارگاه خود را در تبریز قرار داده بود، مامور شده بود تا به وسایل مختلفه آزربایجان ایران را با قفقاز متحد نموده و به این دو قطعه تحت یک حاکمیت واحد تورک استقلال داخلی بهدهد. سه شخصیت تورک از آزربایجان هم قصد داشتند با «خلیل پاشا» به ایران رفته و برای تجزیهی آزربایجان ایران و اتحاد با قفقاز و تشکیل دولت واحدی تحت حمایهی عوثمانلی اقدام کنند.
به گفتهی ملکزاده، در این ارتباط آزربایجان نامیدن شهرهای مسلمان و تورکنشین باکو، گنجه، نخجوان در قفقاز جنوبی - که بعد از انقلاب اوکتوبر به دست فرقهی مساوات افتاده بود - اندیشهای بود که برای تسهیل امر اتحاد بین آزربایجان ایران و قفقاز جنوبی و تشکیل دولت واحد تورک، از مخیلهی اتحاد و ترقی به خیالخانهی «رسولزاده» و «آقابیکاف» نفوذ و سرایت کرده بود و به توصیهی «احمد آغایف» و «خلیل بیگ» رئیس مجلس عوثمانلی که در آن زمان برای مصالحه با گورجستان و ارمنستان در قفقاز بود، عملی شده بود.
ملکزاده ادعا میکند انگیزهی این سه شخصیت تورک برای استقلال آزربایجان ایران و اتحاد با قفقاز و تشکیل دولت آزربایجان تحت الحمایهی عوثمانلی، اخّاذی، منافع شخصی و غیره بود. وی در بارهی انگیزهی عوثمانلی در حمایت از این طرح هم میگوید در سال ۱۹۱۸ موقعی که قوای تورکیه در جنگ در شرق تمام سوریه و مصر و حجاز و یمن را از دست داده بود و بغداد هم یک سال قبل سقوط کرده بود، فرقهی اتحاد و ترقی، مایوس از سیاست «پاناسلامیزم»، به فکر «پانتورانیزم» افتاده بود و در صدد بود تا با استفاده از انقلاب و گرفتاری روسیه، یک امپراتوری تورک را در تمام نقاط تورک روسیه و ایران پیریزی نماید.
ملکزاده ادعا میکند پس از آن که وی با «علی باشهامپا» ملاقات کرد و مقامات عوثمانلی را به هویت حقیقی و بیارزش و پوچ بودن ادعاهای «سردار شجاع» و «مکرّم همایون» آگاه نمود، آنها به غفلت خود پیبردند و از گروه استقلالطلب مذکور صرفنظر کردند. در نتیجه، نقشهی این گروه برای استقلال آزربایجان ایران و اتحاد با قفقاز و ایجاد دولت تورک تحتالحمایهی عوثمانلی بههم ریخت. وی میگوید «قضیهی آزربایجان» باعث به هم زده شدن روابطش با تورکها شد. حتی پس از آن که این شش هفت نفر استقلالطلب تورک، به نقش وی در به هم ریختن نقشهشان پیبردند، برای انتقام از او و کشتنش با هم متحد شدند.
اشخاص دخیل در تشبث استقلال مذکور به روایت ملکزاده
جریانی که ملکزاده به آن اشاره کرده، شعبهی ایرانی تورک اوجاقلاری عوثمانلی و یا قاجار تورک اوجاغی است که در سال ١٩١٨ توسط تورکهای مهاجرت کرده به استانبول تاسیس شده بود. سه فرد مزبور هم از رهبران این تشکیلات بودند.
۱-ملکزاده سه استقلالطلب تورک از آزربایجان ایران را به صورت «سردار شجاع»، «مکرّم همایون سلماسی» و یک «اردبیلی» ذکر میکند. (امیر حسین سردار شجاع، داماد ناصرالدین شاه بود)
الف-وی در بارهی فرد اردبیلی میگوید که نامش را فراموش کرده است (نام او میرزا موسی اردبیلی است).
ب-ملکزاده در صفحهی ۹۷ کتاب خود از سردار شجاع و مکرّم همایون سلماسی در جرگهی وکلاء مجلس و وزراء و رجال آزادیخواه که در نتیجهی مظالم دولتین روس و انگلیس در جنگ اول عمومی قیام و به جنگ و مهاجرت مبادرت کردند و به نیکی و احترام یاد میکند (این دو شخص، در تاریخ نگارش کتاب ملکزاده یعنی بهمن ماه ۱۳۲۸، هر دو فوت کرده بودند)
ج-وی در صفحهی ۷۶ کتاب خود در بارهی مکرّم همایون سلماسی اطلاعات زیر را میدهد: «مکرم همایون برادر سرهنگ زندهدل – که با وی همیشه تباین فکری و اخلاقی داشت- بود. در حین اشغال اورمیه توسط سیمیتقو به فرمانداری اورمیه منصوب شد. در قضیهی پیشهوری پس از فرار دموکراتها و استخلاص آزربایجان، انتحار کرد. او همان شخصی بود که در استانبول با مرحوم «سردار شجاع» نزد «طلعت پاشا» رفته و میخواستند آزربایجان را با قفقاز توام کرده و مستقل کنند. ... نهمیخواهم و شرم دارم حرکات او را بهنویسم ....»
۲-ملکزاده از سه - چهار افسر عوثمانلی که برای استقلال آزربایجان از ایران و اتحادش با قفقاز با سه شخصیت تورک مزبور متحد شده بودند، تنها اسم «سروان سهیل بیگ» را برده و میگوید که او معروف آقایان مهاجرین (ایرانی در استانبول) بود.
۳-ملکزاده از مقامات عوثمانلی مستقیماً دخیل در این ماجرا، نامهای علی باش همپا، خلیل پاشا، طلعت پاشا، یک پرنس عوثمانلی و خلیل بیگ را برده است.
الف-«علی باشهمپا»، رئیس ادارهی امور شرقی دولت عوثمانلی، اصلاً یک عرب اهل تونس عوثمانلی بود. بنا به ملکزاده جلسات تروئیکای استقلالطلب تورک از آزربایجان ایران، افسران عوثمانلی متحد آنها و مقامات عوثمانلی در خانهی وی در شیشلی استانبول برگذار میشد. وی رابط بین استقلالطلبان مذکور با مقامات عوثمانلی از جمله صدراعظم بود.
ب-«خلیل پاشا» که ملکزاده از او با احترام یاد میکند فرماندهی اوردوهای عوثمانلی در قفقاز است که قرارگاه خود را در تبریز قرار داده و مامور شده بود تا آزربایجان ایران را با قفقاز متحد نموده و به این دو قطعه تحت یک حاکمیت واحد تورک استقلال داخلی بهدهد.
ج-«طلعت پاشا» صدراعظم عوثمانلی است که گویا با ایدهی استقلال آزربایجان از ایران و اتحاد وی با قفقاز تحت حمایت عوثمانلی موافقت کرده بود.
د-«خلیل بیگ» (به اشتباه جلیل بیگ نوشته شده) رئیس مجلس مبعوثان عوثمانلی است که گویا نقشی موثر در آزربایجان نامیده شدن دولت تورک تاسیس شده به سالهای جنگ جهانی اول در قفقاز جنوبی داشته است.
ر-ملکزاده نام «شاهزادهی عوثمانلی» را که به نایبالسلطنهگی در آزربایجان واحد پس از استقلال و اتحاد با قفقاز تحت الحمایهی عوثمانلی تعیین شده بود ذکر نهکرده است. او پرنس صباحالدین معروف به صباح حرّیت پسر محمود پاشا است. پرنس صباحالدین یک دهه قبل هنگامی که بریتانیا و روسیه با قرارداد سن پتربورگ ایران قاجاری را به دو منطقهی نفوذ بین خود تجزیه کردند، ریاست کونفرانسی که به راهبری انجمن سعادت برای حمایت از ایران در سمت بهیاوغلوی استانبول برگذار شده بود را بر عهده داشت. در این کونفرانس که یحیی دولتآبادی و سعید سلماسی هم در آن حضور داشتند نحوهی کومک و امداد به مقاومت ایران و حمایت از آن در برابر تجاوزات خارجی از دیدگاه اندیشهی اتحاد دول اسلامی بحث شد. (کتاب انجمن ایالتی آزربایجان در دورهی مشروطیت، ص ١٨٤- ١٨٥. در کتاب نهضت مشروطیت ایران و نقش آزادیخواهان سلام الله جاوید، صباحالدین اشتباهاً به صورت ضیاءالدین آمده است. ص ٦١)
م-ملکزاده از شخصیتهای ترک قفقازی، نام سه نفر یعنی «آقابیکف»، «رسولزاده» و «احمد آغایف» را در رابطه با آزربایجان نامیدن قفقاز جنوبی ذکر کرده است.
پایان مقدمهی مئهران باهارلی
آغاز نوشتهی اول ملکزاده:
از کتاب «سرگذشت حیرت انگیز یک افسر و کارمند ارشد دولت در ۳۷ سال خدمات لشگری و کشوری. صاحب سرگذشت: ح. ملکزاده هیربد»
روزی بدون سابقه آقای سالار معظم (نظامالسلطنه فعلی) و مرحوم حاج فطنالملک [جلالی] و شیخ حسین تهرانی به منزل من آمدند. خیلی تعجب کردم، چون با کسی معاشرت نهمیکردم. پس از مقدمهچینی مفصل آقایان، معلوم شد که مرحوم نظامالسلطنه فرستاده و پیغام داده است که «چون به مراتب وطنپرستی فلانی ایمان دارم، از طرف من و عموم ایرانیان تقاضا کنید حال که منافع و استقلال مملکت در میان است، از گذشته صرفنظر کرده، فوری اقداماتی نمایند. [تا] توطئهی چند نفری را که میخواستند با «خلیل پاشا» به ایران رفته و برای تجزیهی آزربایجان ایران و اتحاد با قفقاز و تشکیل دولت واحدی تحت حمایهی عوثمانلی [اقدام کنند] خنثی گردد».
موضوع این بود که «سردار شجاع» و «مکرم همایون» با یک نفر «اردبیلی» (اسمش را فراموش کردهام)، به منظور اخّاذی و غیره، به وسیلهی رئیس ادارهی امور شرقی دولت عوثمانلی [«علی باشهامپا»]، با «طلعت پاشا» صدراعظم وقت [عوثمانلی] تماس گرفته و آنها را متقاعد کردهاند که: «افواج و غالب عشایر آزربایجان تحت اختیار ماها است. و ما حاضریم پس از ورود عوثمانلی به آزربایجان، آنها را وادار کنیم که با آزربایجان قفقازیه متحد شده و تشکیل دولت بزرگ آزربایجان را بهدهند». و «یکی از پرنسهای عوثمانلی» هم به فرمانفرمائی و نیابت خلیفه و سلطنت تعیین شده بود.
مرحوم جلالی [حاج فطن الملک] گفت: «به نظر ما و نظامالسلطنه شما تنها ایرانی هستید که مورد اطمینان بیشتر مقامات تورکیه بوده و در عین حال عموم ایرانیها شما را به وطنپرستی و فداکاری میشناسیم. و اگر این توطئه را بههم بهزنید، عموماً الیالابد مرهون شما خواهند بود».
و این جریانات در خلال سال ۱۹۱۸ و موقعی بود که قوای تورکیه در جبههی سوریه هم شکست خورده، و جنگ در شرق تقریباً خاتمه یافته، و تمام سوریه و مصر و حجاز و یمن از کف رفته، و بغداد هم یک سال قبل سقوط کرده بود. فرقهی حاکمهی اتحاد و ترقی، با نهایت نادانی به فکر «پانتورانیزم» افتاده و از سیاست «پاناسلامیزم» به کلی مایوس گردیده، و از انقلاب روسیه و گرفتاری میخواست استفاده کرده، و در عالم خواب و اوهام، بنای تشکیل یک امپراتوری ترک را در تمام نقاط تورک روسیه و حتّی ایران در مغزهای علیل و واماندهی خود پیریزی میکرد. حال که خیال پلو است، چربی آن یک ملاغه بیشتر.
اساساً نامیدن آزربایجان به شهرهای مسلمان و تورکنشین باکو، گنجه، نخجوان که بعد از انقلاب اکتبر وسیلهی انگلیسها به دست فرقهی مساوات افتاده بود، از مخیلهی اتحاد و ترقی به خیالخانهی «رسولزاده» و «آقابیکاف» نفوذ و سرایت کرده و به همان منظور نام آزربایجان را به خودشان بسته بودند.
و من با اطلاع به جریانات سیاسی نامبرده، معهذا آیا موظف بودم بر علیه دستگاه و سیاست دولت تورکیه که در مقابل عمل غیر منصفانهی نظامالسلطنه نسبت به من محبت کرده بودند، خودم را وارد این مخمصه کرده و مخاطراتی را استقبال نمایم؟ در صورتی که در این مدت چهارسالهی مهاجرت، هیچ کس به اندازهی من سفالت و محرومیت نهدیده بود. آقایان وزراء دولت ایکس (حکومت ملی موقتی مهاجرین ایکس نام داشت) از قبیل آقایان سمیعی، اردلان و دهها نفر دیگر در تمام این مدت در سایه خوابیده، و در عین جنگ و گرفتاری در بهترین منازل استانبول به خوشی و راحتی گذرانده بودند. حال که خطری برای منافع ایران پیش آمده، به فکر من افتاده و باز میخواهند مرا فدیهی نجات قرار بهدهند.
ولی من دانسته و فهمیده به نام تمامیت و وحدت ایران، دخالت در این امر را وظیفهی خود تلقی کرده و به آقایان پیغامآوران قول داده. و با هر تمهید و مقدمه بود وارد جلسات مختلط تورک و ایرانی شده و در شیشلی (یک محلهی استانبول) در منزل «علی باشهمپا» رئیس ادارهی امور شرق تورکیه با سه نفر ایرانی نامبرده، شخص «طلعت پاشا» صدراعظم عوثمانلی را ملاقات و در جلسهی اول فقط به گفتههای طرفین گوش داده و دو روز بعد «علی باشهامپا» را ملاقات نموده و حقیقتاً از نظر حقشناسی نسبت به تورکها، هم هویت حقیقی و بیارزش بودن ادعاهای پوچ «سردار شجاع» و «مکرم همایون» را ثابت کردم. به طوری که تورکها به غفلت خود کاملاً پیبردند و از حضرات صرفنظر کردند.
در این بین دو سه نفر از افسران تورک مِن جمله «سروان سهیل بیگ» که معروف آقایان مهاجرین است، با سه نفر ایرانی نامبرده متّحد بوده و برای اخّاذی و منافع شخصی نقشههایی داشتند که با این ترتیب از اساس بههم ریخت. و این شش هفت نفر، به کیفیت نقش من پیبرده و متحد میشوند که به هر ترتیبی شده از من انتقام بهگیرند. مرحوم عارف از طرف سردار معظم بختیاری برای من پیغام آورد که فلانی مواظب خود باشد که اینها قسم خوردهاند که او را بهکشند. ... (ص ۴۲)
حقیقتاً وضعیت حساسی داشتم. از طرفی با متفقین و از طرف دیگر هم با آلمانها و اخیراً سر «قضیهی آزربایجان» با تورکها بههم زده و به صورت یک بیپناه سرگردان به تمام معنی در آمده بودم .... تورکها با شرط ترک تبعیت حاضر بودند حتی با دو درجه ترفیع مرا به خدمت قوشون خود بهپذیرند ... و حال با اکراه و حفظ حیثیت آرزو میکنم ای کاش در وطنپرستی این قدر مفرط و متعصب نهبوده تا دوچار پنجهی ظالمانهی امثال گلشائیانها نهمیگشتم که اقلاً اولاد بدبختم یک سر و سامان معینی داشتند و خودم هم به صرف عشر مساعی در ایران، در تورکیه یکی از رجال آن کشور میشدم. چنان که «رسولزاده» و «آقابیکاف»ها شدهاند ... (ص ۴۶)
«مکرّم همایون» (برادر آقای سرهنگ زندهدل که همیشه تباین فکری و اخلاقی داشتند) از طرف سمیتقو به فرمانداری رضائیه منصوب و آن شب مامور پذیرائی من بود. و چون در قضیهی پیشهوری گویا پس از استخلاص آزربایجان و فرار دموکراتها، او هم انتحار کرده است، نهمیخواهم و شرم دارم حرکات او را بهنویسم. او همان شخصی بود که در استانبول هم با مرحوم «سردار شجاع» نزد «طلعت پاشا» رفته و میخواستند آزربایجان را با قفقاز توام کرده و مستقل کنند (ص ۷۶)
سردار شجاع، مکرّم همایون سلماسی: اسامی غالب وکلاء مجلس و وزراء و رجال آزادیخواه که در نتیجهی مظالم دولتین روس و انگلیس در جنگ اول عمومی قیام و به جنگ و مهاجرت مبادرت کردند (در تاریخ نگارش کتاب ملکزاده هر دو فوت کردهاند) (ص ۹۷)
پایان نوشتهی اول ملکزاده
آغاز نوشتهی دوم ملکزاده:
از مقالهی «پان تورانیزم، آذربایجان قفقاز یا راه ترکمنستان» (منتشره در روزنامهی ایران به گردانندهگی ملکالشعرای بهار، ۲۸ شوال ۱۳۳۷. تیر ۱۲۹۸، ژولای ۱۹۱۹)، به نقل از مقالهی تحول دیدگاه تاریخی ایرانیان نسبت به مسائل قومی. تالیف کاوه بیات. مقاله ۳، دوره ۱، شماره -۱، بهار ۱۳۷۷، صفحه ۴۸-۳۹)
چون
میدانستند آزربایجان در ایرانیت بیشتر از سایر نقاط ایران طرفدار وحدت ملیت است و
عوض این که راه توران گردد، سد آهنین تورکستان خواهد شد، بنا به مشورت «احمد آغایف»
و «جلیل بیگ» رئیس مجلس عوثمانلی که در آن زمان برای مصالحه با گرجستان و ارمنستان
در قفقاز بودند، شهرهای قفقاز جنوبی را آزربایجان نامیدند.
نقشهی اساسی در این اسمگذاری در این بود که «خلیل پاشا» که فرماندهی اوردوهای قفقاز شده بود، قرارگاه خود را در تبریز قرار داده و به وسایل مختلفه مامور بود آزربایجان ایران را با قفقاز متحد نموده، عجالتاً این دو قطعه که ایران را روح خودش و خود را روح ایران میداند، تحت حاکمیت تورک یک استقلال داخلی داده، و به کعبهی آمال خودش که تورکستان باشد یک راه مستقیم پیدا نماید.
پایان نوشتهی دوم ملکزاده
موخّره:
بهجا خواهد بود که به ادعاهای یاور (سلطان، ماژور) حسن ملکزادهی تبریزی هیربد در بارهی شخصیت سه تورک استقلالطلب و انگیزههای آنها، همچنین مقبولیت و محبوبیت خود وی در میان مقامات و فرماندهان اوردوی عوثمانلی و از جمله آتاتورک و ... با احتیاط نگریست. زیرا او ظاهراً شخصیتی به لحاظ اخلاقی مسالهدار، هوسباز، فرصتطلب، اهل مبالغه و شهرتپرست بود. به حدی که به سبب این خصوصیات از ژاندارمری و حتی از ارتش رضا خان اخراج شده بود. به عنوان نمونه میرزا ابوالقاسم امینالشرع خویی در بخشی از خاطرات خود به اسم «تاریخ تهاجمات و جنایات ارامنه، اسماعیل سیمیتقو و سردار ماکو در آزربایجان» در بارهی ملکزاده چنین میگوید:
در بیان هجوم بردن اسماعیلآقا بر ساوجبلاغ (مهاباد) و وقوع محاربه در آن جا فی مابین ژاندارمری و اسماعیل آقا و اکراد ساوجبلاغ به تاریخ شهر صفر من شهور هذه السنه ۱۳۴۰ هجری.
تفصیل مقال و توضیح حال به طریق ایجاز و اجمال این که در تاریخ مذکور که قریب یک هزار نفر از ژاندارمری و قزاق به ریاست «ملکزاده» تهرانی در محلی موسوم به ایندرقاش در خارج شهر ساوجبلاغ و برخی هم در داخل شهر اقامت کرده و ساخلوی بودند. اولاً «ملکزاده» در آن موقع با بعضی از رؤسای اکراد موافقت نهکرده و چند نفر از آنها را گرفته تحت الحفظ به تبریز میفرستد. و این معنی اسباب انزجار و رنجیدهگی اهالی [کورد] میشود. گذشته از این، نظامیان بر اهل و عیال اکراد دست تعدی دراز کرده و هتک اعراض مینمایند. و «ملکزاده» نیز شب و روز مست و مخمور بوده و با لولیان کورد و گلرخان ساوجبلاغ و ساز و تنبور مشغول عیاشی بوده و غالباً روزها را در خواب و شبها را در مجلس شراب میگذرانید.
حتی از قراری که رئیس تلگرافخانه میگفته ساعتی که اسماعیل آقا هجوم کرده بود، باز «ملکزاده» در خواب بوده و کسی جسارت به بیدار کردنش نهکرده، چندان که صدای توپ و توفنگ دشمن وی را از خواب خمار بیدار کرده بود. بدین سبب اهالی ساوجبولاغ محرمانه عرض حالی به اسماعیل آقا نوشته و وی را به مدد و معاونت و استخلاص خودشان دعوت مینمایند. اسماعیل آقا که پیوسته منتظر چنین فرصتی میبود، به فوریت قوشون خود را جمعآوری کرده و مانند سیل بر سر ساوجبولاغ هجوم مینماید و با تمام عجله و شتابزدهگی عازم آن صوب میشود. و قبل از رسیدن او اکراد توطئه کرده، شبانه بنای مهمانکشی گذاشته و هر کسی با مهمان خود در آویخته و خون جمعی از ایشان را ریخته و بقیه هم با اکراد ساوجبلاغ هنگامهی جنگ را گرم مینمایند. و در بین محاربه اسماعیل آقا هم با لشکر گران خود را بر سر وقت آن خونگرفتهگان میرساند.
«ملکزاده» بعد از مختصر زد و خوردی، چون خود را باخته بوده است، بیجهت به قوشون امر میکند که از ایندرقاش که دامنهی کوهی و سنگر محکمی بوده است کوچ کرده، جنگکنان داخل شهر ساوجبولاغ میشود و خود را از محل محکمی خارج کرده، در محاصرهی سختی مبتلا مینمایند. آن وقت اکراد و عسکر دور ایشان را گرفته و شب را با حالت محاصره به سر برده، صبحی «ملکزاده» از غایت مرعوبیت خودداری نهتوانسته و قوشون را امر به تسلیم و خلع اسلحه مینماید. معلوم است وای بر حال کسی که به اسماعیلآقا تسلیم کرده و سلاح خود را مانند زنان از دست بهدهد. بعد از خلع سلاح و حصول اطمینان بنا به خواهش اسماعیل آقا، «ملکزاده» خودش به آنها مشق داده و به صف و رده مینماید. و چون بر صف میشوند، اسماعیل آقا هم مشق میدهد. عسکرها میترالیوز را از دو طرف بر ایشان بسته و چون برگ خزان همه را میریزند. و بعد از ریختن ایشان، من باب احتیاط که کسی زنده نماند اظهار ندامت بسیار کرده و جار میزند هرکس از شما زنده است برخیزد که آقا به او انعام خواهد داد. جمعی از میان موتی برپا شده و اظهار حیات میکنند. دوباره امر میکند که سرهای آنها را تمام به سنگ بهکوبند و خود ملکزادهی بدبخت نانجیب را هم نهکشته، به سلماس آورده، بعد از چند روزی پولی هم داده مرخص مینمایند. و چنان معلوم است که وی را به وعده و وعید فریفته بوده است که تسلیم بهکنند. همین که تسلیم کردند، آن وقت به سزایشان رسانید و همه را کشت. مگر جمعی که از ایندرقاش داخل شهر نهشده کناره کرده، با همان کوهها خود را به میاندوآب (قوشاچای) رسانیده بودند. و نیز دو نفر از ژاندارما به زیر توپ دخالت کرده و عسکرها حمایت کرده، آنها را نیز رها کرده بودند و به خوی نیز آمده بودند.
منابع:
ح.
ملکزاده هیربد. سرگذشت حیرتانگیز یک افسر و کارمند ارشد دولت در ۳۷ سال خدمات لشگری و کشوری
کاوه
بیات. تحول دیدگاه تاریخی ایرانیان نسبت به مسائل قومی. مقاله 3، دوره 1، شماره -1،
بهار 1377، صفحه 39-48
http://quarterly.risstudies.org/article_1363_13c2eb138a175ba74d93d72909746866.pdf
میرزا
ابوالقاسم امین الشرع خویی. تاریخ تهاجمات و جنایات ارامنه، اسماعیل سیمیتقو و سردار
ماکو در آزربایجان (با ویرایش مئهران باهارلی)
از تاریخ الحاقطلبی با عوثمانلی
پشت
کردن خاندان صفوی به تورکها و قیزیلباشان
http://sozumuz1.blogspot.com/2016/10/blog-post_28.html
نامهی
تورکی یکی از احفاد جهانشاه قاراقویونلو به سلطان سلیم عوثمانلی در شکایت از
شاه اسماعیل ظالم
http://sozumuz1.blogspot.com/2019/05/blog-post_18.html
تقاضای
فضل الله بن روزبهان خنجی اصفهانی از سلطان سلیم برای الحاق مُلْکِ فارس و
خوراسان و عراق و ماوراء النّهر به قلمروی عوثمانلی
http://sozumuz1.blogspot.com/2019/07/blog-post_24.html
آزربایجان
عوثمانلی، کوردستان عوثمانلی، لورستان عوثمانلی، الاحواز عوثمانلی
http://sozumuz1.blogspot.com/2018/11/blog-post_24.html
ایرانِ
عوثمانلی: پاتریکهای غرب آزربایجان در قلمروی عوثمانلی
http://sozumuz1.blogspot.com/2018/08/blog-post_27.html
تقاضای
نادر شاه برای الحاق رسمی دولت تورک افشاری-ایران به امپراتوری عوثمانلی و
تحتالحمایهی آن دولت شدن
https://sozumuz1.blogspot.com/2019/08/blog-post_24.html
تلاش
معتبران و متنفذان اورمو برای گرفتن تابعیت عوثمانلی
http://sozumuz1.blogspot.com/2018/11/blog-post_17.html
خواست
مردم تبریز، اهالی ولایات ایرانی مجاور عوثمانلی و کولونی ایرانیان استانبول برای
قبول تابعیت عوثمانلی-١٩٠٨
http://sozumuz1.blogspot.com/2019/01/blog-post_9.html
اعلان
التحاق سنندج و توابع آن به دولت عوثمانلی
http://sozumuz1.blogspot.com/2019/09/blog-post_16.html
تروئیکایی
برای استقلال آزربایجان از ایران، اتحاد با قفقاز و ایجاد دولتی تورک تحتالحمایهی
عوثمانلی در سال ۱۹۱۸
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/02/blog-post_27.html
از
تاریخ معاصرمان: حکومت موقت ملی قفقاز جنوب غربی
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/12/blog-post_9.html
تصمیم
احزاب سیاسی تبریز برای اتحاد و الحاق به آزربایجان قفقاز
http://sozumuz1.blogspot.com/2020/11/blog-post_17.html
صمد خان
شجاعالدوله، تلاش او برای الحاق زنجان به آزربایجان و استقلال مجموع آن دو از
ایران، و دروغپردازی در بارهی قاجارها توسط تاریخنگاری مشروطهخواه و محمد
سعید اوردوبادی
http://sozumuz1.blogspot.com/2021/11/blog-post_14.html
صاحب
جمع و توفیق همدانی: دولت قاجار تنها با کومک «تورانیان» و «تورکها» میتواند
نجات یابد
http://sozumuz1.blogspot.com/2019/02/blog-post.html
طرح
صولتالدوله برای مهاجرت و کوچ جمعی ایل قشقایی به عوثمانلی
http://sozumuz1.blogspot.com/2019/01/blog-post_14.html
توصیهی
انورپاشا به اعلان استقلال مسلمانان (تورکهای) قفقاز جنوبی، عقد پیمان اخوت بین
این دولت و دولت مستقل گورجی با امپراتوری عوثمانلی و جلوگیری از تشکیل قوای مسلح
ارمنی
http://sozumuz1.blogspot.com/2022/06/blog-post_5.html
مرتضیقلی خان بیات، الحاق خانات بیات
ماکو (و خوی و سالماس و اورمو و سولدوز و ...) به امپراتوری عوثمانلی و خریطهی
درویش پاشا
https://sozumuz1.blogspot.com/2022/06/blog-post_9.html
دو سند
از شخصیت ملی تورک مرتضیقلی خان بیات – اقبالالسلطنه ماکوئی: جمعآوری قوشون
برای آزادسازی روستاهای منطقهی نخجوان اشغال شده توسط ارمنیان و سرکوب اشقیای
کورد اسماعیل آقا سیمیتقو
http://sozumuz1.blogspot.com/2022/05/blog-post_29.html
شعبهی
ایرانی کومیتهی تورک اوجاغی عوثمانلی به روایت عمارلو
https://sozumuz1.blogspot.com/2024/09/blog-post_14.html
ولیعهد
محمدحسن میرزا قاجار به روایت خلیل پاشا قوت
No comments:
Post a Comment