پشت کردن خاندان صفوی به تورکها و قیزیلباشان
مئهران باهارلی
شیعهسازی علویهای تورک (علی اللهی، قیزیلباش، قاراقویونلو، ....)، و اهل سنت تورک و سنّیان غیر تورک، آن هم به زور شمشیر، حتی طبق ارزشهای آن دوره یکی از غیر قابل قبولترین کارهای شاهان خاندان صفوی و با معیارهای امروزی یک جنایت و نوعی نسلکشی است. این شیعهسازی، عامل و مولفهی اصلی بیهویتسازی و فارسسازی تورکهای ساکن در ایران و سنت سوء استفاده از ایشان و تمام علویان و شیعیان جهان برای ایجاد واگرائی و دشمنی در جهان تورکیک و عالَم اسلام و ضربه زدن به هر سهی آنها در پانصد سال اخیر بوده و اکنون نیز است.
------
۱- لازم است که در بررسیهای مربوط به آن دوره، بین «طریقت صوُفَویه» (گونهی قیزیلباشی مذهب علوی تورک)، «خاندان صَفَویه» (منسوب به شیخ صفی الدین اردبیلی)، «قیزیلباشان تورک» و «دولت قیزیلباشیه» فرق گذارد. به بیان دیگر، چیزی مغلق و کلی به اسم «صفویها» وجود ندارد. آنچه وجود دارد «امرا و تودههای قیزیلباش»، «دولت قیزیلباشیه» تاسیس شده توسط آنها و «طریقت صوُفَویه» در یک طرف، و «خاندان صفوی» منسوب در طرف دیگر است.
تاریخ دولت قیزیلباشیه، به اعتباری تاریخ جنگ و جدال شاهان خاندان صفوی با تورکمانان قیزیلباش و غیر قیزیلباش است. در این میان، گروهی که دارای شعور ملی تورک و یا به اصطلاح آن زمان تعصب اویماقیت و حمیت تورکمانی بود قیزیلباشان بودند که عموما در مقابل شیعه شدن و تاجیک گردیدن مقاومت مینمودند، نه خاندان صفوی و شیوخ طریقت صوُفَوی. منسوبین این گروه تورکمان که بر مذهب علوی تورک (علی اللهی) و عمدتا از قلمروی عثمانلی بودند، همواره به تورکمان بودن خود با افتخار تاکید میکردند و به فرهنگ تاتی – تاجیکی - فارسی بعدی به دیدهی تحقیر مینگریستند.
در
حالی که خاندان صفوی، که در آغاز بر مذهب تسنن بودند و بعدها در مقطع تعلقشان به
طریقت سهروردیه، تحت تاثیر هواداران و طرفداران تورکمان – تورک آناتولیایی خود به
مذهب تورکی علوی – گونهی قاراقویونلو گرایش پیدا کردند و در زمان شیخ حیدر – شاه اسماعیل
تحت تاثیر صلیبیان و کلیسای ارمنی سنیستیزی و تورکستیزی و عثمانلیستیزی و ...
را به آن افزوده، گونهی جدید «قیزیلباشی» مذهب علوی را ایجاد کردند، عموما دارای
شعور ملی تورکی نبودند. اغلب افراد آن خاندان شیعهی امامی عربی - فارسی شده و حتی
در حال تاجیک شدن بودند. آنها علی رغم تورکمانتبار بودن اکثرشان، اصل و نسب تورک
خود را نفی میکردند. حتی شاه تهماسب ادعا کرد که «اصل و نسب تورک حقیقت ندارد».
بر عکس، آنها خود را به اعراب - امامان و خاندانهای پیش اسلامی ایرانیک - پرس
ربط میدادند. (در خاندان صفوی، تراشیدن شجرهی جعلی عربی از زمان جنید که
خود را از اولاد امام علی معرفی میکرد شروع شد. این شجرهسازی در دورهی تهماسب
با انتساب دادن اصل و نسب خاندان صفوی از طرف مادر به امام چهارم و از طرف پدر به
امام هفتم و ارتباط دادن خودشان به برخی احادیث به اوج خود رسید). این رفتار، نشانگر
فقدان شعور ملی تورک - تورکمان، و نفی هویت تباری تورک توسط خاندان صفوی بود. مقایسه
کنید با رفتار تیمور کورهکن، خاقانهای دول ایلکا نویان، ایلخانلی و جالاییر، و
یا جهانشاه قاراقویونلو، اوزون حسن آغقویونلو، نادرشاه آوشار، و تمام شاهان
قاجار که برایشان قومیت تورک مهم بود و همواره بر تبار تورک و تورکمانی خود تاکید
و افتخار میکردند و داشتن تبار تورک و تورکمانی را در مشروعیتسازی برای حاکمیت
سیاسی خود به کار میبردند.
شاه اسماعیل اول با رسمی کردن شیعهی امامی عربی – فارسی به جای مذهب خودش که علویگری تورک بود، نه تنها باعث تغییر مذهب قاطبهی اهالی شامل تورکها به این دین ملی فارسی گشت، بلکه از منظر مذهب علوی تورک، مرتکب خیانت به آئین خود و ارتداد شد.
شاهان مذکور صفوی با واردات روحانیون عرب شیعهی امامی از لبنان، سوریه، بحرین، عراق و دیگر مناطق باعث تشکل و اقتدار صنف - کاست روحانیون شیعی امامی تاجیک (فارس بعدی) و ایجاد صنف موللایان و مجتهدین شیعه در شکل امروزی آن گردیدند. و علاوه بر «سنّیکُشی»، تحت نام مبارزه با اباحهگری و مرتدین و زنادقه و ... ، به زور شمشیر و با خونریزیها و قتل عامهای متعدد و به راه انداختن امواج پی در پی «قیزیلباشکُشی» و «صوفیکُشی»، به تغییر اجباری مذهب تورکان علویمذهب و سنیمذهب به شیعهگری امامی (اسلام فارسی)، نابود ساختن سیستماتیک مذهب علوی تورک و دیگر جریانات اسلام مردمی تورک اقدام کردند («شاه اسماعیل دوم» که سنیمذهب و در ضمن معتقد به مدارا و تسامح مذهبی بود، یک استثناء مهم است)؛ و در نهایت توانستند عملا «دولت تورک قیزیلباشیه» را به «دولت تاجیک - شیعهی صفویه» تبدیل نموده، باعث اضمحلال آن شوند.
۳-روندهای «تاجیکسازی» و «شیعهسازی» دولت – اوردوی قیزیلباشیه و علویهای تورک «صوُفَویان»، از فردای شکست چالدیران توسط شاه اسماعیل اول شروع شد. پس از شکست چالدیران، «صوُفَویان» و یا تورکان علوی قیزیلباش (علی اللهی) ایمان به شاه اسماعیل به عنوان رهبر دینی خود (مرشد کامل) را از دست دادند (دستهی دیگر، تورکان علوی قاراقویونلو، از همان آغاز مخالف و دشمن خاندان و طریقت صفویه بودند). بدین ترتیب واگرائی بین سران قیزیلباشان – صوُفَویان قیزیلباش، دولت قیزیلباشیه و خاندان صفوی هم آغاز شد. شاه اسماعیل به منظور تحدید و تضعیف قدرت تورکان قیزیلباش (علی اللهی)، مقام «وکیل نفس نفیس همایون» که هم نایب السلطنه و هم مرشد کامل طریقت صوفویه بود را ایجاد و یک تاجیک - فارس به نام امیر یاراحمد خوزانی اصفهانی ملقب به نجم ثانی را بدین مقام، رهبریت جامعهی قیزیلباشان (علیاللهیهای تورک) در قلمروی خود و عثمانلی منصوب کرد. وی سیاست گماردن تاجیکها به امر وکالت، نیابت سلطنت، مقامات دیوانی، والیگری و واگذارى مقام امیرالامرایى به صاحب منصبان گمنام قیزیلباش را اتخاذ کرد. برای کسب مشروعیت دینی از دست رفته (مقام مرشد کامل مذهب علوی تورک)، به شیعهی امامی – اسلام فارسی و افراد روحانی آن متوسل شد. مقام «صدر» را برای متشکل کردن، ریاست بر و رهبریت روحانیون شیعی امامی و نظارت بر اشاعهی تشیع دولتی و یا شیعهی امامی فارسی بین تورکان علوی قیزیلباش (علی اللهی) و سنّی ایجاد نمود. با این اقدام، صنف - کاست موللایان و روحانیت شیعه هم، آنگونه که امروز میشناسیم متولد شد.
طریقت صوُفَویه (گونهی قیزیلباشی مذهب علوی تورک) در ایران تنها ۱۳ سال پس از تاسیس دولت قیزیلباشیه، پس از شکست شاه اسماعیل در جنگ چالدیران که منجر به از دست رفتن اعتبار معنوی خاندان صفویه در میان تورکان علوی قیزیلباش (علی اللهی) شد، عملا به حالت اغماء فرو رفت (خاندان صفویه، در میان دستهی دیگر علویان تورک یعنی تورکان علوی قاراقویونلو، از آغاز تا پایان هیچ اعتبار نداشت). پس از تاسیس مقام صدر برای رهبریت دینی شیعیان توسط شاه اسماعیل و انتصاب یک تاجیک شیعی امامی به این مقام، شاه صفوی صرفا در حرف مرشد کامل تورکمانان قیزیلباش شمرده میشد و رهبر دینی واقعی تورکان قیزیلباش علوی، نه خاندان صفوی چرخش کرده به شیعهی متشرعهی امامی، بلکه خلیفه الخلفاء بر مذهب شیعهی متصوفهی قیزیلباشی بود. تورکمانان قیزیلباش مذهب (تورکان علی اللهی)، از آن تاریخ به بعد با وفادار ماندن به مقام خلیفه الخلفاء، عالیترین مقام دینی مذهب قیزیلباشی، راه خود را کاملا و برای همیشه از شیعیان امامی و خاندان شیعه شدهی صفوی جدا نمودند.
دو روند «تاجیکسازی» و «شیعهسازی»، توسط شاه تهماسب تعمیق یافت و گسترده شد. وی به واردات روحانیون شیعهی امامی از مناطق عربی، و گماردن تاجیکها به مقامات وکالت و صدرات و .... که هر دو را شاه اسماعیل آغاز کرده بود، ادامه داد و گذر جبری از طریقت (اسلام تورک - علوی قیزیلباشی) به فقاهت (اسلام فارسی - شیعهی امامی) را با تحمیل و اجرای قوانین شریعت شیعهی امامی- اسلام فارسی تکمیل نمود. شاه تهماسب پایتخت را از تبریز مرکز آزربایجان و تورکایلی به قزوین در بخش جنوبی تورکایلی نزدیکتر به فارسستان انتقال داد. این امر باعث تضعیف موقعیت تاریخی آزربایجان، دوری پایتخت دولت قیزیلباشیه از آناتولی که همیشه منبع فیاض تورکیت و اسلام تورک برای تورکهای ساکن در ایران بوده و است، و نهایتا در معرض تاثیرات فرهنگی و دموگرافیک و زبانی و مذهبی و ... فارسستان قرار گرفتن دربار و پایتخت دولت قیزیلباشیه گردید. شاه تهماسب به قتل عام قیزیلباشان تکلو و شاملو و ... دست زد و طوائف و سران بسیار قیزیلباش را با دسیسههای گوناگون به دست یکدیگر سر به نیست کرد.
شاه عباس حقیر (اول) که نیمه تورک - نیمه مازنی (از طرف مادر خیرالنساء بیگم مهد علیا) و مانند مادرش به شدت تورکستیز، بلکه متنفر از تورک، کوشاترین و مصرترین شاهان خاندان صفوی در «تاجیکسازی» و «شیعهسازی» و «تورکستیزی» است. در دورهی شاه عباس حقیر که مخفیانه توسط کلیسای ارمنی به مذهب گریگوری مسیحی در آمده و یک کیریپتومسیحی بود، سیاست تورکستیزی به اوج خود رسید و فورم دشمنی علنی با تورکیت در داخل و خارج و ایجاد اتئلافی بین المللی بر علیه تورکان را بخود گرفت. شاه عباس حقیر آگاهانه به تغییر تیپولوژی ملی دولت قیزیلباشیه از تورک - علوی به تاجیک - شیعه دست زد. پایتخت دولت قیزیلباشیه را به شهر اصفهان در فارسستان در خارج تورکایلی منتقل نمود. به موازات علَم کردن دو قوشون توفنگچیلهر (از ایرانیکزبانهای مازنی، تاجیک، تات، ...) و قوللار (از مسیحیان ارمنی، گورجی، ...) در مقابل تورکمانان قیزیلباش، به تصفیهی خونین تورکها از دولت و دیوان و ارتش، پایان دادن به نفوذ سیاسی و نظامی و درهمریزی پایگاههای اجتماعی و منابع اقتصادی آنها اقدام نمود. با انجام صوفیکشیها و قیزیلباشکشیهای پی در پی و سیستماتیک، موفق به تصفیهی مذهب علوی قیزیلباشی از دولت و اجتماع و ریشهکن کردن دیگر جریانات اسلام تورکی (مولویه، بکتاشیه، ...) از ایران و تورکایلی شد. در دورهی این تورکستیزترین شاه خاندان صفوی، طریقت صوفویه در اسم هم، از بین رفت. این اقدامات تورکستیزانه، یکی از دلائل «کبیر» نامیدن شاه عباس به واقع «حقیر» از طرف صلیبیان، قومیتگرایان فارس و ایدئولوژی رسمی دولت ایران، و آزربایجانگرایی ایرانگرا و آزربایجانگرایی استالینیستی است.
۴-پس از جنگ چالدیران بسیاری از سران معتبر ایلات قیزیلباش، متوجه حرکت خاندان صفوی به سوی شیعهی امامی – اسلام فارسی و روند تاجیکسازی و شیعهسازی دولت قیزیلباشیه شدند. متعاقبا بسیاری از نخبهگان قیزیلباش به خاندان صفوی پشت کردند و تا آنجائی که میتوانستند در برابر سیاست شیعهسازی و تاجیکسازی خود، دولت و جامعه مقاومت نمودند.
برخی از آنها مانند «دیو سولطان روملو» که خطر و تهدید قدرتیابى عنصر تاجیک و از دست رفتن کاراکتر تورکی دولت قیزیلباشیه را کاملا درک میکرد، برای ایجاد هماهنگی و عمل مشترک قبایل تورک قیزیلباش و راندن تاجیکها از وزارت و مناصب و مقامات عالیه و دواوین دولتى تلاش نمود. «حسین خان شاملو»، «چوخا سولطان تکهلی» و ... هر چند با تعصب ایلی، علنا بر علیه شاهان خاندان صفوی شوریدند و بدین سبب نیز جان خود را از دست دادند. شماری از سران قیزیلباش مانند «محمدخان شرفالدیناوغلو»، «حسینخان بوروناوغلو تکهلی»، «غازیخان حسناوغلو تکهلی»، «ذوالفقارخان قیزیلباش» والی بغداد، حتی «سام میرزا» برادر شاه تهماسب پشیمان شده، دوباره به عثمانلییان پناه آوردند.
امرای بانفوذ قیزیلباش از جمله امیرالامرای آزربایجان «اولامه سلطان تکهلو» (اولاما سولطان تکهلی)، «علیبیگ تکهلی»، «ولیخان تکهلی»، ... در چارهیابی برای جلوگیری از سیاست شیعهسازی و تاجیکسازی تورکان توسط شاهان خاندان صفوی، در صدد ایجاد کشوری مستقل در غرب شامل سراسر تورکایلی و یا حداقل الحاق آن به عثمانلی بر آمدند. «القاس میرزا» در شیروان و «قازاق تکهلو» در هرات و دیگران هم در جهت استقلال حرکت کردند .....
۵-هیچ دولت و دولتمدار تورک قبل و بعد از خاندان صفوی به همچو اعمال عمیقا تورکستیزانه با نتایج ویرانگر تاریخی دست نزده است. در اینجا غرض، جنایتهای مرسوم و روزمرهی دولتهای قرون وسطی نیست. مورد منحصر به فرد پشت گردانیدن بسیاری از شاهان خاندان صفوی به قیزیلباشان موسس دولتشان، مردم تورکمان - تورک، جهان تورکیک و دنیای اسلام، خنجر زدن از پشت به همهی آنها، انکار هویت و تبار تورکشان، نقش بسیار منفی این دسته از شاهان خاندان صفوی در ایجاد روند شیعهسازی و تاجیکسازی - فارسسازی قیزیلباشان و مردم تورک؛ ماشه و مزدور شدن داوطلبانه برای صلیبیان و دولتهای استعمارگر اوروپائی - مسیحی و کلیسای ارمنی، بر علیه امپراتوری عثمانلی که در آن دوره پایگاه جهان اسلام بود، بازیچهی دست قومیتگرایان تاجیک - فارس شدن این خاندان، ... است. این وضعیت کاملا بر عکس وضعیت عثمانلیها است که نه آلت دست استعمارگران اوروپائی - مسیحی بودند، نه آگاهانه به ایجاد دشمنی در جهان اسلام و دنیای تورکیک تلاش میکردند و نه باعث فارسسازی و روم شدن تورکهای تبعهی خود شده بودند.
کسانی که امروز در ایران و منطقه برای حفظ قدرت سیاسی به دشمنی با دولتهای تورکیک و تورکیه به عنوان وارث عثمانلی پرداخته و در این راستا با مراکز صلیبی و دولتهای تورکستیز و توسعهطلب روسیه و ارمنستان و .... ائتلاف تشکیل میدهند و در راسشان دولت جمهوری اسلامی ایران، در خط شاهان غفلتزدهی خاندان صفوی حرکت میکنند، یعنی خط ضربه زدن به ملت تورک، جهان تورکیک و عالم اسلام.
۶-حتی اگر اقدامات شخص شاه اسماعیل اول در تضعیف قیزیلباشان تورک و تقویت عنصر تاجیک و ارتقاء موقعیت روحانیون شیعهی امامی در ساختار دولت قیزیلباشیه را بتوان به صورت فاناتیزم مذهبی و خبطهای لشکری و دیوانی و بیدرایتی وی توجیه کرد، سیاست دیگر شاهان صفوی در سرکوب و تصفیهی خونین قیزیلباشها، مخصوصا «قیزیلباشکشی» و «صوفیکشی» بلاانقطاع و سیستماتیک شاه عباس حقیر، که منجر به فاجعهی تغییر گام به گام تیپولوژی دولت قیزیلباشیه از یک دولت تورک با مذهب علوی تورکی قیزیلباشی به یک دولت تاجیک با مذهب شیعهی امامی – اسلام فارسی و ریشه کن شدن مذهب تورکی قیزیلباشی از ایران گشت، بسیار فراتر از اصلاحات لشکری و دیوانی صرف بود.
در اینجا ادعا نمیشود که روند تاجیک شدن تورکها در تاریخ را برای اولین بار خاندان صفوی شروع کرد و یا خاندان صفوی توانست همهی تورکهای قلمروی خود را تاجیک کند. سابقهی تاجیکسازی تورکها به سلجوقیان و حتی پیش از آنها میرسد. به عنوان مثال در دورهی قاجار یک روند فارسسازی در عرصهی دولت و اجتماع موجود بود. اما این روند، ربط چندانی به شاهان قاجار نداشت. بر عکس، اثر و نتیجهی نفوذ و استیلای نخبهگان مانقورت و گؤزقامان مخصوصا بر تبریز مرکز آزربایجان و بعدها پیدایش مشروطهطلبان ضد تورک و ضد دولت قاجاری بود. در آن دوره سلاطین قاجار جبههی تورک را تمثیل میکردند. در حالیکه سیاست شیعهسازی و تاجیکسازی دولت قیزیلباشیه و تورکان قیزیلباش بالذات توسط شاهان معین خاندان صفوی آغاز و اجرائی شد. مطلب در بارهی نقش مشخص و تعیین کنندهی شماری از شاهان خاندان صفوی در شیعهسازی و تاجیک کردن قیزیلباشان تورک و دولت تورک قیزیلباشیه و در نهایت اضمحلال آن است. قیزیلباشکشیهای شاه اسماعیل، ایضا قتل عام قیزیلباشان و تورکمانها توسط شاه تهماسب و شیعهی امامی فارسی شدنش، و بویژه نفرت شاه عباس حقیر از تورک و قیزیلباش و جایگزین کردن تاجیکها (فارسهای بعدی)، مازنیها، تاتها، ارمنییان و گورجییان و ... توسط او در بدنه و راس دولت و اوردو واقعیتهائی معلوماند.
۷-رسمیت زبان تورکی در دولت قیزیلباشیه بیش از آنکه محصول تدابیر آگاهانهی شاهان خاندان صفوی باشد، ناشی از ماهیت تورک دولت قیزیلباشیه بود که مانند دولتهای تورک قاراقویونلو، آغقویونلو و عثمانلی توسط تورکمانان آناتولی تاسیس شده بود. آناتولی، در طول تاریخ منبع زبان و هویت ملی تورک برای تورکهای ساکن در تورکایلی و ایران و در ایران میان دولتهای تورکمان حاکم بر آن بوده است. اگرچه توجه و علاقهی شاه اسماعیل اول، شاه عباس دوم و ... به زبان تورکی و کاربرد گستردهی این زبان از طرف آنها غیر قابل انکار است، اما توجه این دسته بیشتر ناشی از اعتقادات دینی آنها که طبق مذهب قیزیلباشی، زبان تورکی را زبانی مقدس میدانستند، همچنین تورک بودن ستون فقرات دولت و اوردویشان و تودهی اصلی حامیانشان یعنی قیزیلباشها و طوائف علوی تورک آناتولی بود، و نه به سبب موضعی آگاهانه اخذ شده و شعور قومی تورک و حمیت اویماقیت تورکمانی آن شاهها. این امر در مورد شاه اسماعیل که یک مذهبی بسیار متعصب بود و مسالهی قومیت تورک هیچ اهمیتی برای وی نداشت، مخصوصا صادق است. (علی رغم یک فاناتیک مذهبی بودن شاه اسماعیل اول و بی اهمیت شمردن قومیت تورک، در تناقض با این دو تمایل، او به همهی فرزندان خود نامهای ایرانیک - فارسی داده بود: تهماسب، القاسب، سام، بهرام، پری، مهین، فرنگیس).
کاربرد زبان تورکی و تورکیگویی دیگر شاهان خاندان صفوی از جمله شاه عباس اول هم، ارتباطی به شعور ملی تورک آنها نداشت. بلکه اغلب لازمهی خطاب به مقامات لشکری و کشوری قیزیلباش، تودههای تورکمان آناتولی و عثمانلی به عنوان منبع اصلی تامین جنگنده برای دولت و اوردویشان، و ایجاد ارتباط با تبعهی تورک خود و گروههای تورک قیزیلباش طرفدار خود در عثمانلی که کلمهای فارسی نمیدانستند بود. چنانچه پیترو دلا واله، یک صلیبی فاناتیک که آرزو و خیالی به جز نابود ساختن تورکان و عثمانلییان نداشت و برای ایجاد اتحاد بین دولت شاه عباس حقیر با صلیبییان اوروپایی به دربار او آمده بود، علی رغم نفرت عمیقش از تورکان و عثمانلییان، در اصفهان کتابی بسیار مهم در گرامر تورکی تالیف کرد و حتی اشعاری به زبان تورکی سرود. و نهایتا فریب و تحمیق تودههای تورک یکی دیگر از دلائل کاربرد زبان تورکی از سوی امثال شاه عباس اول بود. شاه عباس حقیر در عرصهی مذهبی نیز یک دغلکار بود، و در حالی که خود مخفیانه توسط کلیسای ارمنی به مذهب مسیحی گریگوری در آمده بود و در داخل کشور به نسلکشی معتقدین به مذهب قیزیلباشی مشغول بود، در خارج با نفاق و دورویی خود را حامی و محافظ علویان قیزیلباش عثمانلی و مذهب قیزیلباشی نشان میداد (رفتاری مشابه رفتار جمهوری اسلامی ایران در سرکوب علویان – غلات شیعهی داخل ایران و خود را حامی آنها در تورکیه و سوریه نشان دادن).
بسیاری از مقامات رژیم پهلوی (رضا شاه و ...) و جمهوری اسلامی (مشگینی، خامنهای و ...) هم، بدون داشتن شعور ملی تورک، زبان تورکی را به صورت ابزاری بکار برده و بدان، حتی در حد سرودن شعر، علاقه نشان دادهاند. معنی و مفهوم اینگونه کاربرد و علاقه را باید در متن مجموعهی سیاستهای ملی این شخصیتها ارزیابی کرد. اما کاربرد زبان تورکی از سوی تیمور کورهکن، خاقانهای جالاییر و ایلخانلی، جهانشاه قاراقویونلو و دیگر سلاطین آن سلسلهی تورکمان و غالی، اوزون حسن آغقویونلو، نادرشاه افشار و حتی شاهان قاجار ناشی از و نشان دهندهی آگاهی آنها بر هویت قومی - ملی تورکشان بود. زیرا این حاکمان تورک در هر فرصت بر هویت ملی - قومی تورک خود و بسته به مورد بر ریشههای تورکستانی، عثمانلی، اوغوزی، موغولی و آناتولیایی .... خود با افتخار تاکید میکردند. این، بر خلاف رفتار شاهان خاندان صفوی است که نوعا بر هویت ملی تورک خود اعتراف و تاکید نمیکردند و یا مانند مورد شاه تهماسب صراحتا آن را منکر بودند.
نوت: آزربایجانگرایان به هنگام مواجهه با حقایق تلخ تاریخی عرضه شده در این نوشته، در تقلا برای نجات دادن اوهام و تاریخبافیهای خود و توجیه خبطها و خیانات شاههای مذکور صفوی، از جمله ادعا میکنند این نوشته ایدئولوژیک است و یا رفتار شاهان خاندان صفوی را باید در کانتکست خود بررسی کرد و ... در جواب باید گفت: با انکار واقعیتها و ندیدن مسائل، آنها ناپدید و حل نمیشوند. کانتکس این است. این نوشته چکیدهای از حاصل بررسیهای علمی بیشمار با نگاهی همهجانبه به موضوع مورد بحث است و چیزی ایدئولوژیک در آن وجود ندارد. هر سطر آن مستند است و بر اساس دهها تحقیق و بررسی موجود از طرف صاحبنظران و تاریخنگاران بین المللی و همچنین مطالعهی منابع و اسناد دست اول متعدد از طرف خود من نگاشته شده است. شاید اگر وقت باشد مفید است که یک یک آنها را در نوشتههای جداگانه عرضه کرد.
برای مطالعهی بیشتر:
سوزاندن کتب موسوی - یهودی توسط شاه عباس حقیر
https://sozumuz1.blogspot.com/2022/03/blog-post.html
شاه عباس «حقیر»، تورکستیزترین شاه خاندان صفوی
https://sozumuz1.blogspot.com/2023/03/blog-post.html
شاه عباس حقیر (اوّل)، گردن زدن اسرای تورک با شمشیر محض
خودشیرینی برای صلیبییان
https://sozumuz1.blogspot.com/2021/02/blog-post_18.html
«شاهسونها – شاهیسئوهنها» و سیاست «تورک علیه تورک» شاه
عباس اول
http://sozumuz1.blogspot.com/2016/10/blog-post_27.html
پشت کردن خاندان صفوی به تورکها و قیزیلباشان
No comments:
Post a Comment