اسناد دولتی و گزارشات رسمی در بارهی منسوخ کردن زبان تورکی و فارسسازی
اجباری تورکها توسط مدارس فارسیزبان بین سالهای ١٣٠٤-١٣٠١ (١٩٢٢-١٩٢٥)
مئهران باهارلی
İRAN DEVLETİ RESMİ BELGE VE RAPORLARINA GÖRE FARS OKULLARI ARACILIĞI İLE TÜRK DİLİNİN YOK EDİLMESİ VE TÜRK HALKININ ZORLA FARSLAŞTIRILMASI (1922-1925)
THE ERADICATION OF THE TURKISH LANGUAGE AND THE FORCED PERSIANIZATION OF THE TURKS BY PERSIAN SCHOOLS ACCORDING TO OFFICIAL IRANIAN STATE DOCUMENTS AND REPORTS (1922-1925)
MÉHRAN BAHARLI
https://independent.academia.edu/MBaharli
https://sozumuz1.blogspot.com/
خلاصه:
در این مقاله ١٩ سند و گزارش رسمی مربوط به سالهای ١٣٠١-١٣٠٤ از وزارتخانههای امور خارجه، جنگ و معارف ایران در دورهی نخست وزیری سردار سپه (رضا خان) قبل از تاسیس سلسلهی پهلوی را آوردهام. در این دوره به جز پادشاه قاجار احمد شاه و تعدادی انگشتشمار در دائرهی بسیار محدود اطرافیان وی، دربار، ارتش و بوروکراسی دولت ایران تماماً در تسلط فارسها و فارسگرایان قرار داشت. دولت ایران در این اسناد صراحتاً بیان میکند که: « زبان تورکی باید در آزربایجان منسوخ، فارسی باید در آنجا معمول و به زبان حقیقی این حدود تبدیل شود»، به این منظور اجرای تدابیر آتی در آزربایجان را توصیه میکند: «ترویج زبان فارسی در همهی نقاط، تاسیس و توسعهی مدارس دولتی فارسیزبان، تدریس اجباری زبان فارسی در مدارس، اعزام مامورین و معلمین فارس و فارسیزبان به تمام نقاط، جلوگیری از چاپ و توزیع کتابهای تورکی، ممانعت از ورود اوراق تورکی و آموزگاران، ماموران و مبلغین تورک از تورکیه، ...». طبق این اسناد، هدف دولت ایران از ترویج زبان فارسی، انحصاری نمودن امر تحصیل و آموزش اجباری به زبان فارسی و گسترش شبکهی مدارس فارسی در مناطق تورکنشین ایران و به ویژه آزربایجان؛ عبارت است از تغییر جبری زبان تورکی تورکها به فارسی، و ریشهکن کردن زبان تورکی از ایران. از آنجائی که منسوخ کردن زبان تورکی مساوی است با نابود کردن هویت ملی تورک و ملت تورک در این کشور، این سیاست همزمان مصداق «زبانکشی» و «نسلکشی ملی» است.
Özet
Bu makâlede, İran Dışişleri, Savaş ve Kültür Bakanlıkları'nın 1922-1925 yıllarına âit 19 resmi belge ve raporunu derledim. Bu belgeler, Pehlevi hânedânının kurulmasından önceki Serdar Sepeh'in (Rıza Han) başbakanlığı dönemini kapsıyor. Bu dönemde, Kacar kralı Ahmed Şah ve çok küçük bir çevresi dışında, İran devleti, ordusu ve burokrasisi tamâmen Türk karşıtı olan Farslar ve Paniranistlerin kontrolü altındaydı. İran Devleti bu belgelerde "Türk dili Azerbaycan'dan silinmeli ve Farsça bu bölgenin tek ve gerçek dili olmalı" ifâdesini kullanmakta, ve bu doğrultuda Azerbaycanda şu tedbirlerin uygulanmasını önermektedir: “Fars dilinin yaygınlaştırılması, Farsça eğitim veren kamu okullarının kurulması ve yaygınlaştırıması, okullarda Farsça dilinin öğretilmesinin zorunlu hale getirilmesi, Azerbaycan'ın her yerine Farsistandan Fars idâri personeli ve Farsça dil öğretmenleri gönderilmesi, Türkçe kitapların basımının ve dağıtımının yasaklanması ve Türkiye'den Türk gazetelerinin, öğretmenlerinin, ve propagandacılarının ülkeye girişinin engellenmesi, …”. Bu belgelere göre İran devletinin Azerbaycan ve İran'ın öteki Türk milli bölgelerinde Farsçayı yaygınlaştırmak, Farsçayı tek zorunlu eğitim diline dönüştürmek, ve Fars okulları ağını genişletmekten nihâi amacı, Türk halkının dilini zorla Farsça ile değiştirmek ve Türk dilini İrandan silmektir. İran'da yaşayan Türk milletinin Türk dilini ortadan kaldırmak, onun ulusal kimliğini yok etmek olduğundan dolayı, İran devletinin bu politikası hem Dil Katliâmı hem de Ulusal Soykırımdır.
Abstract
In this article, I have compiled 19 official documents and reports from the Ministries of Foreign Affairs, War, and Education of Iran pertaining to the years 1922-1925. These documents date back to the prime ministership of Sardar Sepeh (Reza Khan) before the establishment of the Pahlavi dynasty. During this period, aside from the Qajar king Ahmad Shah and a very small circle of his people, the Iranian court and state were totally under the control of Persians and Paniranists. The government of Iran expresses in these documents that the "Turkish language should be eradicated from Azerbaijan, with Persian becoming the only and the real language of this region". The government of Iran recommends the following measures for this purpose: promoting the Persian language in all parts of Azerbaijan, establishing and developing Persian language public schools in Azerbaijan, making the teaching of Persian language compulsory in schools in Azerbaijan, sending Persian administrative staff and Farsi language teachers to all parts of Azerbaijan, prohibiting the printing and distribution of Turkish books, and preventing the entry of Turkish papers, teachers, agents, and missionaries from Turkey. According to these documents, the goal of the Iranian government is to promote the Persian language, monopolize compulsory education in Persian, and expand the network of Persian schools in Turkish regions of Iran, particularly Azerbaijan, with the intention of eradicating the Turkish language and forcibly replacing it with Farsi. Abolishing the Turkish language destroys the national identity of the Turkish nation living in Iran. Therefore, this policy by Iranian state constitutes an example of both Linguicide and National Genocide.
چگونه منسوخ کردن زبان تورکی و جانشین کردن اجباری زبان فارسی به جای آن به سیاست راهبردی دولت ایران تبدیل شد؟
سلسله ی قاجار توسط آغامحمد خان که دارای شعور قومی تورک بود تاسیس شد. دولت قاجار دارای تیپولوژی ملی تورک بود، اگرچه بعد از او بین درباریان تورک و فارس (تاجیکهای غربی) کشمکش تورک-تاجیک، بعدها تورک-فارس با ماهیت قومی-ملی جریان داشت. در دورهی محمد شاه غازی جناح تورک بر دربار حاکم بود. با پادشاهی ناصرالدین شاه، جناح فارس (تاجیکهای غربی) و فارسگرا کم کم دست بالا را در دربار قاجار کسب کرد. بعد از به قتل رسانیدن امیرکبیر تورکگرا (۱۰ ژانویه ۱۸۵۲) با دسیسهی مهدعلیای فارسگرا و توطئههای انگلستان، جناح تورک از دربار قاجاری تصفیه شد. با حاکمیت مظفرالدین شاه، دوباره تورکها بر دربار قاجار در تهران حاکم شدند.
با ظهور جنبش مشروطهی انگلیسی، فارسها (تاجیکهای غربی) و فارسگرایان ارکان و بدنهی دولت قاجاری را به قبضهی خود درآوردند. مقامات عالیرتبهی فارس (تاجیکهای غربی) و فارسگرا که قرنها تحت حاکمیت تورکان زیسته بودند، در آغاز به سبب مصلحتگرائی و بیتجربهگی و نهداشتن اعتماد به نفس به ستیز علنی با زبان و هویت و ملت تورک در سطح دولت و به طور رسمی نهپرداختند و یا به آن جسارت نهکردند. اما پس از تثبیت موقعیت برترشان در دولت و جامعه، مطمئن شدن از نهبود شعور ملی تورک در میان نخبهگان و تودهی تورک در تبریز مرکز آزربایجان و تهران پایتخت دولت تورک قاجار، و در نتیجه تقویت اعتماد به نفسشان، در اولین حملهی رسمی و توسط انجمن معارف تهران - ۱٨٩٨ و انجمن معارف تبریز - ۱٩٠٠، تدریس زبان فارسی در مدارس را اجباری و تحصیل به زبان تورکی را ممنوع نمودند. این اقدام به معنی آغاز سیاست آسیمیلاسیون اجباری و رسمی کودکان تورک و لغو نظام تحصیلی تورک، و به عبارت دیگر مرحلهی اول نسلکشی زبانی تورک بود. مظفرالدین شاه پادشاه تورکگرا و دموکرات قاجار پس از دیدارش با سلطان عبدالحمید در سفر به استانبول با این حرکت فارسی - تاجیکی و مانقورتیسم تبریزی مخالفت کرد. پس از این تجربه، رهبران و همبندهای انجمنهای معارف تهران و تبریز، که در سالهای آتی به رهبران جنبش ضد تورک مشروطیت انگلیسی تبدیل شدند، و دیگر فارسگرایان که مایل بودند اصل رسمیت زبان فارسی را هم در قانون اساسی مشروطه و متمم آن بهگنجانند، بیمناک از مخالفت قطعی مظفرالدین شاه و در نتیجه امضاء نهشدن آن، پیگیر جدی این امر نهشدند. در سایهی مظفرالدین شاه، قانون اساسی مشروطه و متمم آن بیطرفی نسبی زبانی را مراعات نمود. این بی طرفی نسبی بود، زیرا علی رغم رسمی اعلام نهشدن در قانون اساسی و متمم آن، متن این دو فقط به زبان فارسی نوشته شد.
حملهی دیگر فارسگرایان و مانقورتیسم تبریزی با خیانت انجمن ایالتی آزربایجان - تبریز آمد. این انجمن با گذاردن شرط دانستن زبان فارسی و سواد فارسی برای انتخاب شدن در قانون ایالتی پیشنهادی خویش، برای نخستین بار در تاریخ ایران - در کشوری با پادشاهی تورک و اکثریت جمعیتی تورک و در ایالت تورکنشین آزربایجان - نه به زبان تورکی، بلکه به زبان فارسی موقعیت زبان رسمی قانونی (دو ژور) و انحصاری عطا کرد. این اقدام، آغاز مرحله دوم سیاست زبانکُشی دولتی و رسمی در ایران است (بسیاری از سران پانایرانیست انجمن آزربایجان در تهران و انجمن ایالتی آزربایجان در تبریز، بعدها به حامیان فعال دولت تورکستیز پهلوی تبدیل شدند). با اشغال تهران توسط مشروطهطلبان و تبعید محمدعلی شاه در سال ۱٩٠٩، عنصر فارس برای اولین بار در تاریخ، توانست بر دربار و کل دولت ایران - به جز احمد شاه که کودکی ٩ ساله بود - حاکم شود. در نتیجهی این تحول، تیپولوژی ملی دولت حاکم بر ایران هم از تورک به ایرانی - فارس تغییر کرد.
با این همه علی رغم اجباری بودن تدریس به زبان فارسی پس از مشروطه در حرف، در عمل اکثر نخبهگان و متمولین تورک و مطلق تودهی مردم تورک در سرتاسر تورکایلی و آزربایجان به ویژه غرب آن هیچ علاقهای به زبان و فرهنگ فارسی - تاجیکی، یادگیری آن و تحصیل به زبان فارسی - تاجیکی از خود نشان نهمیدادند و فارسی برایشان یک زبان غیر خودی و کاملا خارجی بود. حتی در این دوره مخصوصا سالهای جنگ جهانی اول، نهضت تاسیس مدارس مودرن تورک در تورکایلی به یاری مقامات عوثمانلی و توسط تحصیلکردهگان بومی تورک در عوثمانلی و قفقاز آغاز شده بود.
وضعیت به همین منوال بود تا کودتای سوم اسفند ١٢٩٩ (١٩٢٠) رضا خان - پیش آمد. این کودتا نتیجهی منطقی هرج و مرج و جنگهای داخلی بود که جنبش ضد تورک مشروطهی انگلیسی عامداً و به منظور ساقط کردن دولت تورک قاجار و پایان دادن حاکمیت تورک بر ایران ایجاد کرده بود. پس از کودتای سوم اسفند ١٩٢٠ اوردوی قاجار هم تحت کونترول فارسگرایان ضد تورک در آمد. اکنون دولت ایران به جز شخص احمد شاه و عدهی کمی از اطرافیانش از صدر تا ذیل در تسلط مطلق فارسگرایان و آریاپرستان بود.
در دورهی پنجساله بین کودتا و تاسیس رژیم پهلوی، مخصوصا پس از انتصاب سردار سپه به مقام صدرالوزراء، دولت ایران در راستای تحقق آمال و اهداف جنبش ضد تورک مشروطیت مبنی بر تورکیزدائی از ایران، به طور رسمی تدابیری را به منظور منسوخ کردن زبان تورکی، تغییر دادن زبان تورکها از تورکی به فارسی و تبدیل زبان فارسی به زبان حقیقی آزربایجان در مدت اندک»، به شرح زیر اتخاذ کرد:
-تاسیس و گسترش شبکهی مدارس فارسیزبان در آزربایجان و دیگر مناطق تورکنشین،
-اجباری نمودن تعلیم و تدریس به زبان فارسی،
-تبعید معلمین و ماموران تورک و تغییر آنها با معلمین و ماموران فارس،
-قدغن نمودن تحصیل به زبان تورکی و جلوگیری از تدریس به زبان تورکی،
-ممانعت از نشر و چاپ کتب تورکی،
-جلوگیری از ورود نشریات و مکتوبات و کتب تورکی از تورکیه و آزربایجان قفقاز.
اعتراف به وجود سیاست رسمی زبانکشی، آسیمیلاسیون ملی و فرهنگی اجباری و فارسسازی دولتی تورکها در ایران
گزارشات زیر، اسناد اعتراف رسمی به وجود سیاست دولتی - رسمی و نهادینهی آسیمیلاسیون فرهنگی - ملی اجباری تورکها و زبانکشی - قومکشی تودهی تورک پس از کودتای سوم اسفند ١٢٩٩ (١٩٢٠) در ایران است.
آسیمیلاسیون اجباری (Forced Assimilation)، روند جبرآمیز آسیمیلاسیون فرهنگی یک گروه ملی و یا اعتقادی در یک گروه مسلط و حاکم است. تحمیل یک زبان بر یک گروه ملی غیر متکلم بدان زبان در قوانین، نظام آموزشی، ادبیات و مراسم دینی نیز آسیمیلاسیون اجباری شمرده میشود. در نمونهی ملت تورک ساکن در ایران آسیمیلاسیون اجباری با تحمیل زبان فارسی بر تورکها انجام میپذیرد. در آسیمیلاسیون اجباری، گروه قربانی، بر خلاف پاکسازی قومی، مجبور به ترک منطقهی خاصی نهمیشود، در عوض با جبر در جامعهی فارس آسیمیله – حل شده، فارسزبان میگردد. آسیمیلاسیون اجباری معمولاً در مناطقی دیده میشود که قدرت سیاسی حاکم بر آنجا تغییر مییابد. مانند نمونهی ایران که روند دست به دست گشتن حاکمیت سیاسی از تورکها به فارسها (تاجیکها) در چند مرحله انقلاب مشروطه، کودتای سوم اسفند ١٢٩٩ و با کردن دولت قاجار و تاسیس دولت پهلوی تحقق پیدا کرده است.
آسیمیلاسیون قومی (Ethnic Assimilation) تاکید افراطی بر هویت ملی همگون (در ایران فارسی)، بر علیه یک گروه ملی که معمولاً برخاسته از یک دشمن تاریخی فرض میشود (در ایران، تورکها) است. در اینجا تدابیری افراطی برای نابود ساختن فرهنگ گروه ملی مزبور اتخاذ میشود.
قومکُشی (Ethnocide)، نابودی روحی و فرهنگی سیستماتیک یک گروه ملی-قومی؛ و نسلکُشی (Genocide) نابودی فیزیکی و وجودی گروه هدف است. زبانکُشی (Linguicide) از جمله شکلهای رایج قومکشی است. وجه غالب زبانکشی منحصر کردن زبان نظام آموزشی به زبانی جز زبان مادری اعضای گروه ملی- قومی (در ایران، تورکی) و کاربرد انحصاری زبان رسمی تحمیل شده (در ایران، فارسی) در مکاتبات و متون حقوقی و رسمی است. یکی از موثرترین روشهای نابودی یک زبان، آموزش انحصاری زبان جایگزین و یا قاتل (در ایران، فارسی) توام با تبعیضهای سازمانیافته علیه زبان قربانی و مقتول (در ایران، تورکی) است. ممنوعیت آموزش زبان گروه ملی-قومی (در ایران، تورکی)، محدودیت در انتشار کتاب و نشریات و تولید برنامههای رادیویی و تلویزیونی به آن زبان (در ایران، تورکی) از طرق گوناگون و انکار فنی و علمی و تقلیل آن به مجموعهای از آواها و یا گویشهای محلی از جمله تبعیضاتی است که زبان گروه ملی-قومی هدف (در ایران، تورک) را به منظور نابودی هدف قرار میدهند.
طبق این اسناد و گزارشات، هدف غائی دولت وقت ایران از ترویج زبان فارسی و گسترش شبکهی مدارس فارسی در آزربایجان، صراحتاً «منسوخ کردن زبان تورکی و جایگزین کردن فارسی به جای تورکی در اندک مدت» بود. این، تعریف دقیق زبانکشی است. از آن جائی که زبان تورکی، رکن اساسی هویت ملی ملت تورک ساکن در ایران است، منسوخ کردن زبان تورکی، مساوی است با نابود کردن هویت ملی تورک و ملت تورک در این کشور. این نیز تعریف نسلکشی ملی است. هرچند صرف این واقعیت که یک تودهی ٣٠-٤٠ میلیونی تورک در ایران توسط دولت و بیش از ١٢٥ سال از داشتن حتی یک مدرسهی تورک نیز محروم نگاه داشته شده، دلیلی کافی بر وجود سیاست آسیمیلاسیون اجباری تورکها، فارسسازی دولتی آنها و نسلکشی زبانی در ایران است.
از سالهای ۱٨٩٨-۱٩٠٠ و مخصوصا پس از تاریخ ١٩٢٠ تاکنون دولت ایران از امر تدریس و تعلیم و تعلم اجباری سوء استفاده کرده، و با انحصاری نمودن امر تحصیل و آموزش به زبان فارسی و ایجاد و توسعهی شبکهی مدارس فارسیزبان در مناطق تورکنشین ایران و به ویژه آزربایجان در تورکایلی، سیستم آموزشی و مدارس را به عنوان ابزاری برای ریشهکن کردن زبان تورکی، تغییر جبری زبان تورکی تورکها به فارسی، نسلکشی زبانی و ملی تورکها و فارسسازی اجباری آنها به کار برده است و میبرد. و با این عمل نیز، به دست خود موقعیت و منزلت زبان فارسی را کاملاً دیگرگون و با موفقیت آن را به یک زبان تحمیلی و استعماری و منفور برای تورکها تبدیل نموده است.
بررسی و چکیدهی اسناد و گزارشات:
١- این اسناد مربوط به دورهی وزارت جنگ و نخستوزیری رضا خان سردار سپه و قبل از تاسیس سلسلهی پهلوی است (او در اسفند سال ١٢٩٩ کودتا کرد و به مقام فرماندهی کل قوا رسید. در خرداد ١٣٠٠ وزیر جنگ و در آبان ١٣٠٢ نخستوزیر شد. در آذر ١٣٠٤ با ساقط کردن سلسلهی قاجاری بر تخت سلطنت نشست). در این دوره به جز پادشاه قاجار احمد شاه و دائرهی بسیار محدود اطرافیان وی که تورکگرا بودند، کل دربار و بوروکراسی و ارتش ایران در تسلط فارسها (تاجیکهای غربی) و فارسگرایان قرار داشت.
٢-در چهار سال مورد بررسی اولگوی زیر مشاهده میشود:
-در گزارشات سال ١٣٠١ (رضا خان وزیر جنگ است) از عدم علاقهی مردم و نخبهگان
غرب آزربایجان به زبان فارسی و یادگیری و تکلم به آن و نهبود مدارس فارسیزبان در
این خطه ابراز ناخرسندی میشود.
-در گزارشات سال ١٣٠٢ (رضا خان نخستوزیر است) از تاثیرات تورکیه، بسط
فرهنگ تورک، و تعمیق شعور و هویت ملی تورک به ویژه در غرب آزربایجان و امکان جدائی
و استقلال آزربایجان از ایران ابراز نگرانی میشود و به منظور جلوگیری از آن بر لزوم
توسعه و رایج ساختن زبان فارسی در آزربایجان از طریق تاسیس مدارس فارسیزبان تاکید
میگردد.
-در گزارشات سال ١٣٠٣ منسوخ ساختن زبان تورکی و تبدیل زبان فارسی به
زبان حقیقی آزربایجان در اندک مدت به نهادهای دولت ایران امر میشود.
-در گزارشات سال ١٣٠٤ به جزئیات سیاست اکنون راهبردی شدهی منسوخ ساختن زبان تورکی و رایج ساختن اجباری زبان فارسی در آزربایجان از طریق توسعهی مدارس فارسیزبان و دیگر اقدامات لازم و هماهنگی بین نهادهای دولتی برای امر فارسسازی اجباری ملت تورک پرداخته میشود.
٣- در این گزارشات از یک سو ادعا میشود تاسیس شبکهی مدارس فارسیزبان در آزربایجان به منظور «بسط معارف و دمیدن روح وطنپرستی و ایرانیت در وجود آنها» است و از سوی دیگر بیان میشود «گسترش معارف، جز به واسطهی توسعهی زبان فارسی ممکن نهخواهد شد». به عبارت دیگر در ترمینولوژی دولت فارسمحور، بسط معارف و وطنپرستی و ایرانیت مترادف است با منسوخ کردن زبان تورکی، جانشین کردن زبان فارسی به جای آن و فارسسازی و نسلکشی زبانی – ملی تورکها.
٤-طبق این گزارشات، در دورهی مورد بحث، یعنی واپسین سالهای دولت قاجاری و ربع اول قرن بیستم، مردم تورک به تاسیس و حضور در مدارس فارسیزبان، فارسیگوئی و یا فارسینویسی مطلقا علاقه نهداشتند: «جای خیلی تأسف است که هیچ کدام نهمیتوانند یک کاغذ یا خط فارسی نوشته و یا با زبان فارسی حرف بهزنند». این، اعترافی رسمی به بیگانه و خارجی و تحمیلی بودن زبان فارسی برای ملت تورک است.
٥-طبق این گزارشات خوانین، متمولین و صاحبنفوذان تورک به فکر توسعهی معارف نیستند. واقعیت آن است که متمولین منطقه بسیار علاقهمند به معارف بودند، اما علاقهای به زبان فارسی - تاجیکی و یادگیری آن نهداشتند. چرا که – بر خلاف دولت ایران - «معارف» را با «فارسیدانی» یکی و مترادف نهمیدیدند، بلکه بسط معارف را با آموختن تورکی و حتی روسی مرتبط میدانستند. طبق همین گزارشات خوانین و متمولین و صاحبنفوذان تورک، «فرزندان خود را اکثراً به روسیه میفرستند و در مدارس آنجا تربیت میشوند. آنها، حتی زنانشان با زبان روسی مینویسند و حرف میزنند». همچنین طبق همین گزارشات اهالی فرهنگدوست و معارفپرور تورک، مشتاق به حضور در مدارس خارجه (تورکیه) و تبشیری که زبان تورکی را نیز تدریس میکردند بود: «اگر از طرف وزارت معارف اقدام عاجلی نهشود در مقابل تشبثات خارجیها به تدریج از تعداد محصلین ایرانی کاسته و بر عدهی شاگردان مدارس خارجه خواهد افزود».
٦- طبق این گزارشات دختران و زنان تورک نیز به آموزش زبان تورکی علاقهمند بودند. چنانچه گفته میشود حتی زنان تورک (ماکویی) هم برای تحصیل به روسیه میروند و دختران تورک در اورمو به مدارس خارجی عوثمانلی و تبشیری (به سبب تدریس زبان تورکی در آن مدارس) روانه میشوند. همچنین رضا خان بر اعزام آموزگاران فارس زن برای آموزاندن زبان فارسی از سنین پائین به کودکان تورک، به منظر تسهیل و تسریع فارسسازی آنها تاکید میکند، زیرا زبان فارسی مخصوصاً برای زنان تورک یک زبان بیگانه و ناخوشایند بود و زنان تورک فارسیدان برای استخدام به عنوان آموزگار فارسی پیدا نهمیشد.
٧-اغلب این گزارشات بین وزارت جنگ، امیرلشکر شمال غرب، فرماندهی قوشون آزربایجان، حاکم نظامی آزربایجان، فرماندهی نظامی اورمو، امور خارجه، کارگزار وزارت امور خارجه، سفیر مختار ایران در استانبول، ... و به صورت محرمانه رد و بدل شده است. توگوئی تورکها دشمن و آزربایجان یک سرزمین خارجی اشغال شده در حین جنگ و یا مستعمره است. این امر نشان میدهد که دولت مودرن و فارسگرای ایران از همان آغاز در دورهی مشروطیت و قبل از تاسیس رژیم پهلوی، مسالهی زبان و فرهنگ و هویت شهروندان تورک خود را – که در ضمن اکثریت اهالی کشور را تشکیل میدادند- نه در رابطه با حقوق شهروندی و توسعهی فرهنگی و اجتماعی و سیاسی، ... بلکه به عنوان دشمن و تهدید امنیتی در سرزمینی اشغالی و مستعمره دیده و مدیریت آن را به نظامیان و نیروهای امنیتی و وزارت امور خارجه و .... سپرده است. (دولتهای استعمارگر روسیه و بریتانیا نیز هرگز - به سبک دولت ایران - اقدام به ممنوعیت زبان بومیان مستعمرهی خود و تحمیل زبان خویش بر آنها نهکردهاند).
٨-مدیریت امر تحمیل زبان فارسی بر تورکها به عنوان یک مسالهی امنیتی و در سرزمینی مستعمره، نشان میدهد که تبدیل زبان فارسی به زبان رابط در مناطق تورکنشین ایران مخصوصاً تورکایلی (منطقهی ملی تورک در شمال غرب ایران و مناطق تورکنشین اطراف آن) و زبان نوشتاری اغلب تورکها و ....در قرن بیستم نه نتیجهی یک روند طبیعی و داوطلبانه، بلکه حاصل اِعمال سیاست تورکستیزی و فارسسازی جبری ملت تورک از طریق تاسیس و گسترش شبکهی مدارس دولتی فارسیزبان در آزربایجان، آن هم توسط نظامیان و به ضرب شمشیر و در سایهی سرنیزه و بر خلاف رضا و خواست مردم تورک بوده است.
٩-در این گزارشات مقامات دولت ایران، شعور ملی تورک اهالی را به عنوان یک پدیدهی خودجوش و طبیعی قابل انتظار از مردمی بافرهنگ و مودرن نهمیبینند. بلکه با خیالبافی و عوامفریبی و برای تسکین خود، آن را زائیدهی «تاثیرات خیالات جهانگیرانهی عوثمانلی، تبلیغات تورکهای عوثمانلی، سیاست پانتورکیسم دولت تورکیه، تحرکات تبلیغاتی تورکیه توسط عمال رسمی و غیر رسمیشان؛ اعزام مأموران، آموزگاران و مبلغان ماهر برای توسعهی زبان، ادبیات و فرهنگ تورک بر اساس نظریات پانتورکیستی در قطعات تورکیزبان ایران؛ فعالیتهای پانتورکیستی باششهبندری تورکیه، فعالیت گستردهی مدارس هیأتهای تبشیری آمریکایی و فرانسوی (که در برنامهی درسی خود به تدریس زبان و ادبیات تورکی نیز جای داده بودند)، ...» گمان میکنند. در این سطور وحشت دولت فارسگرای ایران از عوثمانلی - تورکیه و تاثیرات آن بر ملت تورک ساکن در ایران و تورکایلی مخصوصاً قسمت غربی آزربایجان موج میزند.
١٠-همهی این گزارشات مربوط به اورمو، و به درجهی کمتر ماکو و سالماس واقع در غرب آزربایجاناند. در دهههای آخر قرن نوزده و دهههای اول قرن بیستم، شعور ملی تورک در نواحی غربی آزربایجان به مرکزیت اورمو – سلماس - خوی (اولیاء چلبی اورمو و خوی را تورکستان ایران خوانده است)، به عنوان امتداد طبیعی آناتولی و عوثمانلی، گسترده و ریشهدار، و این ناحیه مرکز جنبش سیاسی تورکگرائی مودرن و دموکراتیک در تورکایلی بود. چنانچه در این گزارشات نیز در تائید واقعیت تاریخی فوقالذکر از یک سو گفته میشود اهالی اورمو خود را همزبان، همفرهنگ و همردیف اهالی تورکیه توصیف میکنند؛ و از سوی دیگر به دفعات تاکید میشود که توسعهی معارف (منسوخ کردن زبان تورکی) و ترویج زبان فارسی در غرب آزربایجان و به ویژه اورمو از نقطه نظر سیاسی، یعنی جلوگیری از الحاق داوطلبانهی این قسمت از تورکایلی به عوثمانلی-تورکیه توسط مردم بومی تورک، بسیار مهم است.
١١- به دلیل وجود شعور ملی تورک برجسته در غرب آربایجان به مرکزیت اورمو-سلماس، این ناحیه به محض انجام کودتا در سال ١٢٩٩ (١٩٢٠ میلادی) مورد توجه ویژهی دولت تورکستیز جدید رضا خان گرفت، و دارای اولویت و محتاج به معاملهی ویژه تشخیص داده شد. در نتیجهی این ارزیابی، دولت رضا خان، سیاست فارسسازی و پروژهی تورکیزدائی و تغییر دادن زبان تورکان به فارسی در آزربایجان و ایران را نخست از این بخش آغاز کرد: به ایجاد شبکهی گستردهی مدارس فارسیزبان – که مانقورتیسم تبریزی و دموکراتهای گؤزقامان آزربایجان حتی قبل از مشروطیت و داوطلبانه آغاز کرده بودند - ارجحیت و فوریت داده شد، نامهای جوغرافیائی تورکی و موغولی منطقه به صورت گسترده فارسسازی شد (تغییر نام اورمو به رضائیه در سال ١٣٠٥؛ سپس جعل نامهای شاهپور، شاهین دژ، تکاب، سیه چشمه، نقده، مهاباد، پیرانشهر، تغییر نامهای تورکی و موغولی بیش از یک صد جزیره در دریاچهی شاهو تالا (اورمو)، .... دولت پهلوی در امر فارسسازی نامهای تورکی منطقه آن چنان عجله داشت که نامهایی غلط را هم جعل کرد. مانند نام جعلی رضائیه که به لحاظ دستور زبان فارسی غلط بود. این نام میباید رِضائی و یا بنا به دستور زبان عربی رِضَوی میشد)، در سال ١٣١١ معارف اورمو از معارف تبریز تفکیک شد، در سال ١٣١٢ غرب آزربایجان در تقسیمات کشوری از شرق آزربایجان جدا گردید،...
١٢-در این اسناد، شرق آزربایجان و مرکز آن تبریز از جنبهی تورکیگرائی یک تهدید و از جنبهی لزوم فارسیسازی دارای فوریت شمرده نهمیشود، حتی منبع تامین عناصر پانایرانیست است. در یک نامه به وزارت خارجه گفته میشود: از آنجا که ترویج زبان فارسی در این ناحیه (غرب آزربایجان) از نقطه نظر سیاسی بسیار مهم است و این امر با توسعهی معارف (منسوخ کردن زبان تورکی) حاصل میشود، برای پیشبرد این نظریه قرار است نشستی در تبریز برپا شود. از اورمیه میرزا احمد خان امین (امین اعظم) در آن جلسه حاضر خواهد شد که اصلاً اصفهانی و ساکن تبریز است.
١٣-در این گزارشات هم نقش دموکراتهای آزربایجان و مانقورتیسم تبریزی در تاسیس و گسترش مدارس استعماری فارسیزبان در تورکایلی قبل از کودتای رضا خان ذکر شده است. در عرصهی مدارس با اصول جدید، در سالهای پیش از مشروطیت، حین انقلاب مشروطیت، سالهای جنگ جهانی اول و ... نام دموکراتهای آزربایجان همیشه همراه با ترویج زبان فارسی در آزربایجان و مترادف با تاسیس مدارس استعماری فارسیزبان و تعطیلی مدارس تورک است. دموکراتهای آزربایجان - مانقورتیسم تبریزی مانند میسیونرهای فارسگرایی و فارسزدهگی عمل میکردند و هر جا که میرفتند با خود مدارس فارسی را هم میبردند. بر عکس، با دور شدن دموکراتهای آزربایجان، مدارس فارسیزبان هم برچیده میشد: «پنج سال قبل زمانی که دموکراتهای تبریز در نقاط مختلف آزربایجان نفوذ داشتند، خوانین ماکو برای جلب نظر آنها مدرسهای (فارسیزبان) به نام اقبال تأسیس کرده، از تبریز مدیر و معلم آورده، پسران خوانین در آنجا مشغول تحصیل شده و ... با از بین رفتن نفوذ دموکراتها مدرسه هم از رونق افتاد».
١٤-طبق این گزارشات در سال ١٣٠٠ زبان فارسی زبان اجباری تدریس در مدارس (احتمالاً توسط دستورالعملهای اداری) بوده است. این امر نشان میدهد که تبدیل زبان فارسی به تنها زبان رسمی آموزشی – تحصیلی در ایران و تحمیل و اجباری نمودن آن در مدارس، حول و حوش جنبش مشروطیت و پیش از تاسیس سلسلهی پهلوی آغاز شده بود.
١٥-در این گزارشات مقامات ایران نگرانی خود را از حرکت آزربایجان به سوی سرنوشتی مانند قفقاز ابراز میدارند که در آن خطه استفاده از زبان تورکی در مکاتبات به جای زبان فارسی رواج دارد و همهی کتابها و نوشتههای نخبهگان که سابق بر این فارسی بود، به تورکی نوشته میشود. به عبارت دیگر مقامات ایران واقف بر این امر بودند که پس از این حضور زبان فارسی در سرزمینهای تورک، صرفاً با اجبار قانون و تحمیل دولت و فشار ارتش متصوّر است (و اگر اجبار و تحمیل دولت برداشته شود، زبان فارسی بی درنگ سرزمینهای تورک را ترک خواهد کرد).
١٦- در این گزارشات با دادن مجوز به عوثمانلی برای تاسیس مدرسه و مریضخانه ... مخالفت میشود. این در حالی است که در آن دوره تقریباً همهی دولتهای اوروپائی و مسیحی عمده در ایران دارای مدرسه و مریضخانه و غیره بودند. دلیل این امر، وحشت مقامات ایران از تاثیر مثبت عوثمانلی بر گسترش شعور ملی تورک به حرکت در آمده و موج هویتخواهی تورک در مناطق تورکنشین ایران و در راس آنها غرب آزربایجان بود. دولت ایران از دورهی مشروطه و پس از آن در سالهای جنگ جهانی اول و پس از کودتای١٩٢٠، مدارس و دیگر موسسات عوثمانلی در ایران مخصوصاً در تورکایلی را خطری امنیتی تلقی میکرد، زیرا زبان کاربردی آنها تورکی بود.
١٧-در این گزارشات از سلیمان نظیف، روشنی بیگ و محمدامین رسولزاده، سه اندیشمند و محرر تورک خارجی که نقشی تاریخی در آغاز و رشد شعور ملی تورک در آزربایجان و ایران بین سالهای ١٩٠٠-١٩٤٠ داشتند نام برده میشود. تاریخنگاری رسمی فارسی و قومیتگرایان فارس (و نیز تاریخنگاری آزربایجانی) همواره از این و شماری دیگر از شخصیتهای تاریخی تورک (یوسف ضیاء طالبزاده، رضا نور، مونیس تکین آلپ، ...) که در زمرهی دوستان واقعی و محبوب ملت تورک در تورکایلی هستند، به جرمهای واقعی و یا خیالی بیدار ساختن حسیات ملی تورک، توسعهی ناسیونالیسم تورک در ایران، تشویق تورکان به استقلال، الحاق به عوثمانلی - تورکیه ... ترسان و متنفر بوده است.
١٨- در این گزارشات از فعالیتهای مدارس هئیتهای تبشیری آمریکائی و فرانسوی و ... نیز، ظاهراً به سبب تبلیغ مسیحیت در میان تورکها و فساد اخلاق اطفال مسلمان ابراز نگرانی و خطر میشود. اما دلیل اصلی نگرانی مقامات دولت کودتا، تدریس زبان و ادبیات تورکی در مدارس تبشیری است. چرا که مفردات این مدارس تبشیری، علاوه بر زبان دولت متبوع خود (انگلیسی، فرانسه، ..)، علی الاصول شامل تدریس زبان و بعضاً ادبیات تورکی به مدت چند ساعت در روز میشد. منظور مقامات ایرانی از «فساد اخلاق اطفال مسلمان» در این گزارشات، آموختن زبان و ادبیات تورکی توسط کودکان تورک است: «کارگزار اورمیه همواره با ارسال گزارشهایی از تعالیم (زبان و ادبیات تورکی) مدارس هیأتهای تبشیری به کودکان مسلمان (تورک) و توسعهی پانتورکیسم توسط مأموران سیاسی تورکیه ابراز نگرانی و حتی اعلام خطر میکرد».
١٩- منابع خارجی و فارسی ادعا میکنند در ایران پدیدههای تورکهراسی – تورکستیزی، فارسسازی اجباری تورکها و یا فارسیفیکاسیون رسمی و دولتی، نسلکشی زبانی و ملی ملت تورک و ... وجود نهدارد. یکی از دلائل این که چرا این منابع میتوانند همچو ادعای بیپایهای را علیرغم وجود هزاران سند و مدرک و داده و واقعیت میدانی موجود بر خلاف آن، پیش رانده و با موفقیت در جهان رایج کنند، عدم حساسیت و غفلت خود تورکها به ویژه نخبهگان سیاسیکار آزربایجانگرا است که در یک قرن گذشته به جای مستندسازی سیاست رسمی و دولتی فارسسازی تورکها در ایران، مشغول ماجراجوئیها و انجام کارهای عبث و بیهوده و دادن شعارهای نامربوط بوده و هستند.
٢٠-طبق این گزارشات، عدهای از افراد محلی با اشتراک در امر تاسیس مدارس فارسیزبان در آزربایجان به پروژهی منسوخ کردن زبان تورکی و تغییر دادن زبان مردم از تورکی به فارسی خدمت کردهاند. بخش اعظم این افراد باقیماندهگان مشروطهطلبی ضد تورک، و هواداران جریانات پانایرانیستی آزادی سِتان و دموکراتهای آزربایجان بودند (مانند تاسیس مدرسهی فوج پهلوی در سلماس، مدرسه دموکراتهای تبریز در ماکو، قرائتخانهی پهلوی در اورمو، ....).
٢١-چهار تن از شخصیتهای اصلی تورکستیز در این گزارشات (امیرلشکر عبدالله طهماسبی، سرتیپ محمدحسین آیرم، رضاخان-سردار سپه و پرنس اسحقخان مفخمالدوله) دارای ملیت تباری تورک و یا تورکتباراند. طهماسبی و آیریم در نفرت از زبان و فرهنگ تورک در موضعی افراطیتر از رضا خان قرار دارند. مفید و راهگشا است که این سه شخصیت (رضا خان، آیریم و طهماسبی) را در مقولهی «مانقورتیسم قفقازی»، و اسحاق خان مفخمالدوله را در مقولهی «مانقورتیسم تبریزی» نیز بررسی کرد:
-اسحاق خان مفخمالدوله ملقب به پرنس، وزیرمختار وقت دولت قاجار در استانبول، متولد و بزرگ شدهی تبریز، پدر بزرگ وی اصلاً از شهر خوی آزربایجان بود. مفخمالدوله یک شخصیت کاملاً ضد تورک و منسوب به جریان تاریخی «مانقورتیسم تبریزی» است.
-امیرلشکر عبدالله خان امیرطهماسبی تربیت یافته در تهران و مانند رضا خان و آیریم، اصلاً از تورکهای قفقاز جنوبی (شمال آزربایجان) است. اگر بهتوان صفت خیانت به ملت را در مورد کسی بهکار برد، بیشک طهاسبی که از طراحان و معماران اصلی سیاستهای ریشهکن کردن زبان تورکی و نابود ساختن هویت ملی تورک در آزربایجان و ایران بود یکی از نادر شخصیتهای شایستهی این صفت در طول تاریخ ملت تورک است. طهماسبی نخستین مقام عالیرتبهی دولتی است که برای نخستین بار خواستار منسوخ کردن زبان تورکی و اجباری کردن زبان فارسی در آزربایجان شد. بسیاری از تدابیر دیگر برای ریشهکن کردن تورکی در ایران نیز از نوآوریهای اوست. طهماسبی همچنین نقشی اساسی در کودتای سوم اسفند، سرنگونی غیر قانونی ولینعمت خود احمد شاه قاجار، غصب کاخهای قاجاری، اخراج و تبعید خفتبار و غیر قانونی شخصیت ملی تورک محمدحسن میرزا ولیعهد، قتل اقبال السلطنه ماکوئی و غارت اموال وی، ... داشت.
- سرلشکر محمدحسین آیرُم (آیریم) متولد باکو. او شخصی است که آزربایجان را شایستهی زندهگی در قرون وسطی حتی عصر حجر میدانست. وی تا آن جا پیش میرود که خواهان انحلال کلیهی مدارس متوسطه در آزربایجان میشود. زیرا به گمانش این مدارس جوانان تورک را سیاسی و مخالف دولت میکند. وی همچنین توصیه میکند دولت ایران در آزربایجان صرفاً مدارس ابتدائی فارسیزبان تاسیس کند تا امر فارسسازی کودکان تورک سریعتر انجام پذیرد.
٢٢-در این گزارشات مقامات نام «تورک» و زبان «تورکی» را به کار میبرند. انکار نام ملی «تورک» و نام زبان «تورکی» سیاست جدیدی است که دولت ایران بعد از تاسیس رژیم پهلوی و به موازات پیشرفت پروژهی فارسسازی و تجربهاندوزی آن را اتخاذ کرد. مخصوصاً پس از ماجرای حکومت ملی آزربایجان، دولت ایران به تقلید از او به تبلیغ هویتهای قومی جعلی و استعماری آزری و آزربایجانی و ... آغاز کرد. میتوان گفت دولت ایران و پانایرانیستهای معاصر انکار نام ملی تورک و دشمنی با آن را از آزربایجانگرایان آموختهاند.
٢٣-در این گزارشات اظهار اومیدواری میشود با اتخاذ تدابیری چون گسترش مدارس فارسیزبان، ترویج زبان فارسی و ممنوع ساختن زبان تورکی، «در اندک مدتی» زبان تورکی در آزربایجان منسوخ شده و زبان فارسی به زبان حقیقی این خطه تبدیل گردد. از آن زمان تاکنون پروژهی فارسسازی خلق تورک ضربهای جدی به زبان تورکی در ایران زده است. چنانچه اکنون بیشتر از یک سوم از جمعیت فارسزبان ایران، اصلاً تورکتبار و یا تورکهای جبراً فارسزبان شده هستند. گسترهی زبان تورکی در قسمتهای جنوبی تورکایلی واقع در استانهای همدان و مرکزی و البورز و تهران و کرمانشاه و ... هم به شدت آسیب دیده است. با اینهمه هنوز حداقل ٤٠ درصد از اهالی ایران را تورکها تشکیل میدهند. به عبارت دیگر پروژهی فارسسازی خلق تورک «در اندک مدت» ورشکست شده است.
٢٤-تدابیر و اقداماتی که مابین سالهای ١٣٠٤-١٣٠١ از طرف حکومت نظامی رضا خان – سردار سپه برای منسوخ ساختن زبان تورکی و تبدیل زبان فارسی به زبان حقیقی مردم تورک اتخاذ و اجرا میشدند، به عبارت دیگر سیاستهای دولتی زبانکشی و نسلکشی ملت تورک، امروز نیز بدون وقفه، و با افزایش و تشدید و تعمیم و به روز شدن از طرف دولت جمهوری اسلامی ایران به طور سیستماتیک اِعمال میشوند.
متن ١٩ گزارش از وزارتخانههای جنگ، خارجه و معارف (سالهای ١٣٠١-١٣٠٤) در بارهی توسعهی زبان فارسی، منسوخ نمودن زبان تورکی در آزربایجان توسط ایجاد و گسترش شبکهی مدارس فارسیزبان:
١- وضعیت اسفناک آموزش و پرورش در ماکو (جمعه ٣٠ آذر ١٣٠١، ٢٢ دسامبر ١٩٢٢، ٣ جمادی الاول ١٣٤١): آنچه از معارف در شهر ماکو وجود دارد یک مدرسهی چهار کلاسهی ابتدایی با یک معلم است که آن هم وضعیت مناسبی نهدارد. خوانین، متمولین و صاحبنفوذان شهر به فکر توسعهی معارف نیستند. خوانین، فرزندان خود را اکثراً به روسیه میفرستند و در مدارس آنجا تربیت میشوند. آنها با زبان روسی مینویسند و حرف میزنند و جای خیلی تأسف است که هیچکدام نهمیتوانند یک کاغذ یا خط فارسی نوشته و یا با زبان فارسی حرف بهزنند. تعدادی از زنان ماکویی هم برای تحصیل به روسیه میروند. البته پنج سال قبل زمانی که دموکراتهای تبریز در نقاط مختلف آزربایجان نفوذ داشتند خوانین ماکو برای جلب نظر آنها مدرسهای به نام اقبال تأسیس کرده، از تبریز مدیر و معلم آورده، پسران خوانین در آنجا مشغول تحصیل شده و جمعی از فقرا را هم رایگان به مدرسه اقبال راه دادند که مخارجشان از موقوفهی مرحوم تیمور آقا داده میشد. با از بین رفتن نفوذ دموکراتها مدرسه هم از رونق افتاد. (اسناد وزارت امور خارجه،٢٤-٢٥-٣٢-٣٣-١٣٠١)
٢- تأسیس مدرسهی پهلوی در سلماس (دوشنبه ٢ بهمن ١٣٠١، ٢٢ ژانویه ١٩٢٣، ٤ جمادی الثانی ١٣٤١): امروز به مناسبت تقدیر از فوج پهلوی مدرسهای که در شهر سلماس گشایش یافت، نام این فوج را به خود گرفت. برای افتتاح این مدرسه مراسمی از طرف هیأت معارف برپا شد. برای مخارج ابتدایی مدرسه نزدیک به هشت صد تومان اعانه از طرف اهالی و رؤسای دوایر محلی جمع شده بود (سازمان اسناد ملی ایران، سند شم ٢٩٣٠٠١٥٥٣، آرشیو ١٠٨ ظ ٢ ب آ ا، شم میکروفیلم، ٠٠١٠٠١٦٠)
٣- هشدار مفخم الدوله به درخواستهای دولت تورکیه از ایران (یکشنبه ٢٣ تیر ١٣٠٢، ٣٠ ذیقعده ١٣٤١): مفخمالدوله، وزیرمختار ایران در اسلامبول، امروز در نامهی خود به وزارت امور خارجه با اشاره به اجحافاتی که نسبت به اتباع ایرانی در خاک تورکیهی عوثمانلی صورت میگیرد، به دولت هشدار داد «زمزمهی دارا بودن حقوق دول کامله الوداد و اعادهی کاپیتولاسیون» برای اتباع عثمانی در ایران نهباید مورد توجه قرار گیرد. سیاست جدید دولت تورکیه بر پایهی پانتورکیسم بنا شده «و خیالات جهانگیرانهای که حضرات در قطعات تورکیزبان ایران دارند و تبلیغات مجدد که برای نیل به این مقصود به توسط عمال رسمی و غیر رسمی خود در مملکت ایران میکنند اگر دارای امتیازات از قبیل مدرسه و مریضخانه و غیره شوند آزربایجان و سایر نقاط تورکیزبان را دخیل یک رشته اغتشاشات بزرگ» خواهند کرد (اسناد وزارت امور خارجه، ٥٧-١٧-١٥-١٣٠٢)
٤- مراقبت در ترویج زبان فارسی در آزربایجان (پنجشنبه ١ آبان ١٣٠٢، ٢٥ اوکتوبر ١٩٢٣، ١٤ ربیع الاول ١٣٤٢): در پی گزارشهای مأموران سیاسی ایران در تورکیهی عثمانی دربارهی برنامههایی برای توسعهی زبان، ادبیات و فرهنگ تورک بر اساس نظریات پانتورکیستی در ایران، موضوع توسط وزارت امور خارجه به سازمانهای ذیربط منعکس شد. (ر.ک: ٧ خرداد) رضا خان نیز امروز در واکنش به این گزارش در نامهای خطاب به وزارت امور خارجه نوشت که به امیر لشکر شمال غرب دستور داده است برای ترویج زبان فارسی و مراقبت در تدریس و تعلیم آن در همهی نقاط آزربایجان اقدام کند (اسناد وزارت امور خارجه، ١٩-٣٦-١٥-١٣٠٢)
٥- تدریس زبان فارسی در تمام مدارس آزربایجان (یکشنبه ٤ آبان ١٣٠٢، ٢٨ اوکتوبر ١٩٢٣، ١٧ ربیع الاول ١٣٤٢): در پی تذکر وزارت امور خارجه و حساس شدن نهادهای مرتبط در آزربایجان نسبت به شیوع پانتورکیسم، حاکم نظامی آزربایجان امروز خبر داد که اکنون در تمامی مدارس آزربایجان زبان فارسی تدریس میشود و امری معمول است (اسناد مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، س ١٣٠٢، پ ٣٥، ص ١٦)
٦- تلاشهای مکتوب سلیمان نظیف علیه ایران (شنبه ١١ خرداد ١٣٠٣، ٣١ مه ١٩٢٤، ٢٦ شوال ١٣٤٢): وزیرمختار ایران در اسلامبول امروز در نامهای به وزارت امور خارجه از فعالیتهای سلیمان نظیف علیه ایران یاد کرد. اسحاق مفخمالدوله نوشت که فرد یاد شده اخیراً با درج مقالهای در روزنامهی «رسیملی غزته» [روزنامهی مصور] چاپ اسلامبول، نیات خود را برای توسعهی ناسیونالیسم تورک برملا کرده است. پیش از این، این مسائل توسط رسولزاده، سخنرانی روشنیبیک در «تورک اوجاغی» اسلامبول و مقالات مرتبط در روزنامهها انجام میشد. «حالیه هم مقالهی سلیمان نظیف همین است و بس. سلیمان نظیف یکی از شعرا و ادبای تورکیه است که از چند سال قبل قلم خود را متوجه حمله به ایران نموده، چه در بیانات و چه در نوشتهجات خود، فارسیزبانان ایران را طرف حمله قرار داده و تورکیزبانان، مخصوصاً اهالی آزربایجان را تشویق به الحاق تورکیه یا اعلان استقلال میکند.» مفخمالدوله بهترین راه مبارزه را «توسعهی مدارس و اعزام معلمین فارسیزبان به تمام نقاط آزربایجان و ممانعت از ورود مبلغین یا اوراق غیر فارسی» دانست. (اسناد وزارت امور خارجه، ٩٩-٧-١-١٣٠٣)
٧- ضرورت گسترش زبان فارسی در آزربایجان (سه شنبه ٢٤ شهریور ١٣٠٣، ١٦ سپتامبر ١٩٢٤، ١٦ صفر ١٣٤٣): امیر لشکر شمال غرب که این روزها ترجمهی چند مقاله از مطبوعات تورکیه را راجع به الحاق آزربایجان ایران به تورکیه خوانده بود، با ارسال نامهی بلندی به رضا خان، نگرانی خود را از آیندهی آزربایجان به واسطهی تحرکات تبلیغاتی تورکیه ابراز داشت. او میگوید که تورکها تا سی سال قبل اغراض خود را نسبت به ایران در لباس مذهب جلوه میدادند، اما پس از ضعف تعصبات مذهبی، اینک با اعزام مأموران، آموزگاران و مبلغان ماهر به قفقاز، توانستهاند ملت مسلمان تورکزبان آن حدود را با خود همراه کرده، به استهزاء و تحقیر ادبیات ایران بهپردازند. اکنون نزدیک ده سال است در قفقاز زبان تورکی به جای زبان فارسی در مکاتبات رواج دارد و همهی کتابها و نوشتههای آنها که سابق بر این فارسی بوده، تورکی شده است. تورکیه همین شیوه را برای آزربایجان ایران پیریزی کرده است. امیر لشکر عبدالله طهماسبی تأکید کرد که در چنین موقعیتی تدریس زبان فارسی باید در آزربایجان اجباری شود و معلمان نهباید دیگر درسها را به زبان تورکی ترجمه کرده، ارائه کنند. او معتقد است در صورت امکان کارمندان و آموزگاران آزربایجان نیز باید فارسیزبان باشند و از چاپ و توزیع کتابهای تورکی جلوگیری شود (اسناد مؤسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی، س ١٣٠٣،پ ٦، صص ١٨٩ تا ١٩٣)
٨- تأسیس قرائتخانه در اورمیه (چهارشنبه ١ بهمن ١٣٠٣، ٢١ ژانویه ١٩٢٥، ٢٥ جمادی الثانی ١٣٤٣): با موافقت فرماندهی نظامی اورمیه، قرار است قرائتخانهای موسوم به پهلوی در اورمیه تأسیس شود. کارگزار اورمیه امروز این خبر را به اطلاع وزارت امور خارجه رساند و افزود که فرماندهی نظامی را در جریان فعالیتهای روسها که پیش از این برای دایر کردن قرائتخانه به خرج داده بودند و نیز سیاست اتحاد تورک دولت تورکیه در این ناحیه، گذاشتم تا پس از تأسیس قرائتخانه در جهتهای یادشده فعالیتی انجام نهشود (اسناد وزارت امور خارجه، ٢ و ١-٨١-٤٥-١٣٠٣)
٩- تأکید امیر لشکر شمال غرب به اعزام معلمان فارسیزبان به آزربایجان (چهارشنبه ٨ بهمن ١٣٠٣، ٢٨ ژانویه ١٩٢٥، ٣ رجب ١٣٤٣): امیر لشکر عبدالله طهماسبی، فرماندهی قوشون آزربایجان، امروز به رضا خان نوشت که برای توسعهی زبان فارسی در آزربایجان باید آموزگاران مدارس آزربایجان تا اندازهای تغییر کنند و به جای آنها از تهران معلمین فارسیزبان اعزام شوند. در این صورت تعلیم زبان فارسی در مدارس اجباری شده «و محصلین متدرجاً آشنا و در اندک مدتی ... زبان تورکی منسوخ» خواهد شد. وی در اعزام هر چه سریعتر معلمان فارسیزبان تأکید نمود (اسناد مؤسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی، س ١٣٠٣، پ ٦، ص ١٦٠)
١٠- تأکید رضا خان به اعزام آموزگار زن به تبریز (سه شنبه ١٣ اسفند ١٣٠٣، ٣ مارس ١٩٢٥، ٧ شعبان ١٣٤٣): در پی درخواست امیر لشکر شمال غرب برای ترویج زبان فارسی در آزربایجان، رضا خان امروز با ارسال نامهای محرمانه به وزارت معارف گفت که گسترش زبان فارسی در آزربایجان ضروری است. تغییر معلمین آزربایجان و اعزام معلمین فارسیزبان به جای آنها کمال اهمیت را دارد. «همچنین تعیین چند نفر معلمه برای تربیت و تعلیم اطفال که از بدو» زبان فارسی را بیاموزند ضرورت دارد. در این نامه تأکید شده که پنج آموزگار زن به ادارهی معارف آزربایجان معرفی شوند.» (اسناد مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، س ١٣٠٣، پ ٦، ص ١٥٨)
١١- تأسیس قرائتخانهی پهلوی (پنجشنبه ٣١ اردیبهشت ١٣٠٤، ٢١ مه ١٩٢٥، ٢٧ شوال ١٣٤٣): به گزارش امیر لشکر شمال غرب «یک باب قرائتخانه به نام مبارک پهلوی» با مدیریت مدیر کتابخانه و مطبعهی تمدن در اورمیه گشایش یافت (اسناد مؤسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی، س ١٣٠٤، پ ٤، ص ٦٩)
١٢- ضرورت گسترش زبان فارسی در آزربایجان (سه شنبه ٢٤ شهریور ١٣٠٤، ١٥ سپتامبر ١٩٢٥، ٢٦ صفر ١٣٤٤): سرتیپ محمدحسین آیرم، فرماندهی لشکر شمال غرب، با اشاره به این که تورکها و کوردها تشکیلدهندهی نفوس آزربایجان هستند و همواره در معرض نیات فاسد همسایهگان قرار دارند، نوشت که دمیدن روح وطنپرستی و ایرانیت در وجود آنها بهترین اقدام برای اتحاد عقیدهی آنان است؛ و این اقدام جز گسترش معارف، آن هم به واسطهی توسعهی زبان فارسی ممکن نهخواهد شد. وی تأکید کرد که زبان فارسی باید زبان حقیقی این حدود شود. «اولاً کلیهی مأمورین و معلمین فارس باشند، نه این که خودشان فارسی بلد نهباشند. ثانیاً مدارس ... منحل و به جای آن مدارس ابتدایی که فقط خواندن و نوشتن را به اطفال بیاموزد تأسیس نمایند.» وی پیشنهاد کرد مدارس متوسطه هم حذف شوند بهتر است! (اسناد مؤسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی، س ١٣٠٤، پ ٣، ص ٢٤٠)
١٣- تأکیدی دوباره در انحلال مدارس متوسطه (یکشنبه ٢٦ مهر ١٣٠٤، ١٨ اکتبر ١٩٢٥، ٢٩ ربیع الاول ١٣٤٤): سرتیپ محمدحسین آیرم، فرماندهی قوای آزربایجان، در نامهای به وزارت جنگ، بار دیگر خواستار انحلال مدارس متوسطهی آزربایجان و توسعهی مدارس ابتدایی شد. وی نوشت که مدارس ابتدایی برای توسعهی زبان فارسی در این ایالت مهمتر است؛ دیگر آن که مدارس متوسطه کاری جز پرورش کاسبزاده و افرادی که در پی مشاغل دولتی هستند، نهدارد. وی عقیده داشت فارغالتحصیلان دورهی متوسطه خیلی زود سیاسی شده، در شمار مخالفان دولت درمیآیند؛ و این یعنی درد سر. سرتیپ آیرم در انتهای نامه افزود که برای رفع بیکاری به جای مدارس متوسطه باید چندین مدرسهی صنعتی و کشاورزی گشایش یابد که پس از سه سال آموزش محصلان را وارد بازار کار نماید (اسناد مؤسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی، س ١٣٠٤، پ ٣، صص ٢٣٦ و ٢٣٧)
١٤- عدم تدریس زبان فارسی در مدرسهی دخترانهی ژاندارک (شنبه ١٦ آبان ١٣٠٤، ٧ نوامبر ١٩٢٥، ٢٠ ربیع الثانی ١٣٤٤): در نامهای که امروز به وزارت معارف فرستاده شد آمده است که در مدرسهی ژاندارک زبان فارسی تدریس نهمیشود، در حالی که طبق قانون همهی مدارس موظف به آموزش این زبان هستند. «عدهای از بنات ملل متنوعه، رعایای دولت علّیه در مدرسهی اناثیه موسوم به ژاندارک (jeanne d'arc) که به مدیریت دختران فرنگی تارک دنیا اداره میشود مشغول تحصیل هستند، فقط زبان فرانسه و زبان نژادی آنان تدریس میشود، دیگر زبان فارسی که زبان مملکت و تحصیل آن برای هر فردی واجب و لازم است، بلکه اجباری است تدریس نهمیشود.» (اسنادی از مدارس ایرانی در خارج و مدارس خارجی در ایران (١٣١٧-١٣٠٠ش)، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ١٣٨١ش، ص ١٩٣)
١٥- ضرورت تأسیس مدارس بیشتر در اورمیه (١٠ آذر ١٣٠٤، ١ دسامبر ١٩٢٥، ١٤ جمادی الاول ١٣٤٤): کارگزاری اورمیه با ارسال گزارشی از فعالیتهای پانتورکیستی باششهبندری تورکیه در اورمیه به ضرورت توسعهی زبان فارسی از طریق تأسیس مدارس دخترانه و پسرانه تأکید کرد. وی نوشت که مأموران تورکیه اهالی اورمیه را همزبان، همفرهنگ و همردیف اهالی تورکیه توصیف میکنند و در اینجا برخی افراد محلی نیز چنین اعتقادی دارند. وی تأکید کرد چارهای جز بسط معارف نیست. هیأتهای تبشیری آمریکایی و فرانسوی از یک سو و تبلیغات تورکها از دیگر سو بر فساد اخلاق اهالی میافزاید. «اقتضاء دارد برای توسعهی معارف و تأسیس و تشکیل چند باب مدارس ذکور و اناث در نقاط مذکوره از بودجه معارفی سایر ولایات کاسته و برای معارف اینجا تخصیص دهند که رفته رفته زبان فارسی معمول» گردد (اسناد مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، س ١٣٠٤، پ ١٢١، صص ٤٥ تا ٥٠). موضوع از طریق وزارت امور خارجه به وزارت جنگ و متعاقباً به فرماندهی لشکر شمال غرب اطلاع داده شد. (همان، صص ٤٣ و ٤٤)
١٦- موقعیت وخیم معارف در اورمیه (یکشنبه ٢٧ دی ١٣٠٤، ١٧ ژانویه ١٩٢٦، ٢ رجب ١٣٤٤): در پی گزارش کارگزار اورمیه در بارهی فعالیت گستردهی مدارس تبشیری در اورمیه و نیز توسعهی تبلیغات پانتورکیستی در این شهر (ر.ک: ١٠ آذر) موضوع از طریق وزارت جنگ به فرماندهی لشکر شمال غرب اطلاع داده شد. محمدحسین آیرم امروز پاسخ داد که فعلاً هزار کودک مسیحی در ٧٣ باب مدرسهی خارجی مشغول تحصیل هستند و اگر بدین منوال کار ادامه یابد هیأتهای تبشیری به مقصود خود خواهند رسید. اما در اورمیه فقط ٥ باب مدرسهی رسمی و نیمهرسمی با ٩٠ تومان بودجهی دولتی و ٢١٦ تومان عایدات ماهیانهی ادارهی معارف فعالیت میکند. اگر از طرف وزارت معارف اقدام عاجلی نهشود «در مقابل تشبثات خارجیها به تدریج از تعداد محصلین ایرانی کاسته و بر عدهی شاگردان مدارس خارجه خواهد افزود (اسناد مؤسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی، س ١٣٠٤، پ ١٢١، ص ٤٢). موضوع محرمانه به وزارت معارف منعکس گردید. (همان، ص ٤١)
١٧- ضرورت ترویج زبان فارسی (سهشنبه ٦ بهمن ١٣٠٤، ٢٦ ژانویه ١٩٢٦، ١١ رجب ١٣٤٤): نصرالله بهنام، کارگزار اورمیه، با ارسال نامهای به وزارت امور خارجه نوشت که ترویج زبان فارسی در این ناحیه از نقطه نظر سیاسی بسیار مهم است و این امر با توسعهی معارف حاصل میشود. وی افزود برای پیشبرد این نظریه قرار است نشستی در تبریز برپا شود. از اورمیه میرزا احمد خان امین (امین اعظم) از طرف اهالی انتخاب شده تا در آن جلسه حاضر شود. امین اصلاً اصفهانی و ساکن تبریز است. اسناد وزارت امور خارجه، ٦-١٧-١-١٣٠٤.
١٨-تبلیغات مذهبی مدارس آمریکایی (اسناد وزارت امور خارجه، ٤٩ و ٤٨-١٢-٣٥-١٣٠٤): نصرالله بهنام، کارگزار اورمیه، با ارسال نامهای به وزارت امور خارجه ضمن تأکید بر تأسیس مدارس ایرانی در اورمیه، به فعالیتهای مدارس آمریکایی اشاره کرد و نوشت که توانستهاند تعدادی از کودکان مسلمان را به مسیحیت وادارند: در تعقیب راپورت معروضه مورخ ٦ بهمن ماه جاری ... در باب بسط معارف در این صفحات جسارت به عرض میورزد و چنان که در طی راپورتهای سابقه به عرض رسانده قطع نظر از این که تشکیل چند باب مدارس ذکور و اناث باعث ترویج زبان فارسی و جلوگیری از سیاستهای خارجی میگردد و مخصوصاً از نقطه نظر ممانعت از تحریکات و تبلیغات مذهبی مدیران مدرسهی آمریکایی که در نتیجهی اسباب فساد اخلاق اطفال مسلمان را فراهم میآورد منافع عظیمه دارد، نسبت به مدارس آمریکایی که مرکب از مدارس ذکور و اناث میباشد با اقداماتی که به عمل آورد بالاخره پروگرام خودشان را تقریباً با پروگرام وزارت جلیلهی معارف مطابق و رئیس معارف میتواند در هر موقع برای تفتیش مدارس مذکور اقدام، ولی هنوز قضیهی تبلیغات مذهبی در مدارس مزبور باقی و بین اطفال مسلمان هم در ترویج مذهب مسیح از هیچ نوع مجاهدتهایی فروگذار نهدارند و آنچه مستر مولر مدیر مدرسهی مزبور را به ترک این ترتیب متذکر میشود ابداً راضی نهشده و صریحاً میگوید افتتاح این مدارس یک قسمت برای تبلیغات مذهبی است و هر یک از اطفال مسلمان، مایل نیستند در مدارس آمریکایی تحصیل نمایند خارج شوند. با این که مدرسهی متوسطه در این شهر وجود نهدارد و غالب اطفال ذکوری که در مدارس آمریکاییها تحصیل مینمایند باید در مدرسهی متوسطه تعلیم شوند ادارهی معارف با زحمات زیاد بدون این که از طرف وزارت جلیلهی معارف کومک مادی بهشود سه کلاس متوسطه در مدرسهی دولتی تشکیل و تدریجاً شاگردان ذکور مسلمان مدارس آمریکاییها را به مدرسهی مزبور جلب و حالیه بیش از ده نفر شاگرد ذکور مسلمان در مدارس آمریکایی باقی نهمانده، ولی به جهاتی که هنوز مدرسهی اناثیهی مرتبی در اورمیه وجود نهدارد و قریب به ٨٧ نفر دختران مسلمه در مدرسهی اناثیهی آمریکاییها مشغول تحصیل و آنها هم از اقدامات برای تبلیغات مذهبی و فساد اخلاق دینی اطفال مسلمهی مذکور از هیچ نوع جدیتی مضایقه نهدارند. و چون اطفال مزبور غالباً خردسال هستند البته به طوری که تاکنون عدهی زیادی از اطفال مسلمان را از مذهب اسلام خارج و مسیحی نمودهاند رفته رفته موفقیت نصیب آنها و فساد اخلاق و عقیده رواج مییابد. بدیهی است علاج قطعی جلوگیری از اقدامات آمریکاییها از دو شق خارج نیست. یا این که در صورت اقتضای رأی مبارک وزارت جلیلهی معارف اقلاً در تأسیس یک باب مدرسهی اناثیه در این نقطه اوامر لازمه را صادر نمایند تا اطفال مسلمه را به ترتیب مقتضی از مدارس آمریکاییها خارج و در مدرسهی اناثیهی مذکور به تحصیل مشغول گردند و یا در صورت عدم امکان امر و مقرر فرمایند مستر مولر مدیر مدارس مذکور را به وظایف قانونی خود آشنا و از تدریس و تبلیغات مذهبی که مخالف مادهی صریح ١٤ قانون اساسی معارف است مخالفت نمایند تا از فساد اخلاق و عقاید مذهبی اطفال مسلمان که بالمآل تولید مشکلات خواهد نمود جلوگیری شود.
١٩- توسعهی مدارس در آزربایجان (جمعه ٣٠ بهمن ١٣٠٤، ١٩ فوریه ١٩٢٦، ٦ شعبان ١٣٤٤): وزارت معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه در نامهای به وزارت امور خارجه با اشاره به گزارشهایی که از آزربایجان در بارهی ضرورت توسعهی مدارس دولتی در اورمیه به مرکز میرسید، نوشت «قریب چهل و هفت هزار تومان سالیانه برای سال ١٣٠٥ بر بودجهی معارف آزربایجان افزوده شده است و عنقریب رئیس معارف و معلمین شایسته به آنجا اعزام و شروع به تأسیس و تکمیل مدارس خواهد شد.
کارگزار اورمیه همواره با ارسال گزارشهایی از تعالیم مدارس هیأتهای تبشیری به کودکان مسلمان و توسعهی پانتورکیسم توسط مأموران سیاسی تورکیه ابراز نگرانی و حتی اعلام خطر میکرد (اسناد وزارت امور خارجه، ١-١٧-١-١٣٠٤)
منابع:
روزشمار
تاریخ معاصر ایران/ حسن فراهانی. تهران: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1385
خواندن
روزشمار تاریخ معاصر ایران جلد سوم
خواندن
روزشمار تاریخ معاصر ایران جلد چهارم
خواندن
روزشمار تاریخ معاصر ایران جلد پنجم
دانلود
هفت جلد
No comments:
Post a Comment