دهکدهی جهانی و روستای فارسی
مئهران باهارلی
Saturday, August 16, 2003
سؤزوموز
برخی از دوستان و خوانندهگان بین رفع ممنوعیت موجود از زبان و فرهنگهای اکثریت مردم ایران و رسمی و دولتی شدن آنها از سویی، و روند جهانی شدن از سوی دیگر ضدیتی میبینند. به عبارت دیگر روند جهانی شدن را منوط به سلطه و حاکمیت انحصاری زبان، فرهنگ و ملت فارس بر کشور ایران میدانند. نوشتهی حاضر جمعبندی و بازنویسی نظرات چندی است که در این باره پیشتر در سؤزوموز خطاب به این دوستان و خوانندهگان به مناسبتهای گوناگون نوشته بودم و در آنها اصرار بر حاکمیت انحصاری زبان و فرهنگ و ملت فارس بر مردم و ملل ایران و تلاش برای فارسسازی و یکرنگسازی زبانی و فرهنگی آنها را دشمنی با فرایند جهانی شدن و روند دموکراتیزاسیون ایران دانسته، همچنین این سوال را مطرح کرده بودم: چه کسی گفته است که جهانی شدن و دهکدهی جهانی حکما و منحصرا با زبان و فرهنگ فارسی دستیافتنی است؟
چیزهایی در حال تغییراند
اتفاقاتی در دنیا روی میدهند، در منطقه و کشورهای اطراف چیزهایی در حال تغییراند. زیرا آنان که موظف به آموختن از تاریخاند، درسهای لازمه را فراگرفتهاند. افزون بر آن فرایند جهانی شدن در اقتصاد و ارتباطات و انتگراسیون بین ملتها، مرزهای مصنوعی خارج و داخل کشوری را بیمعنی نموده است. در منطقهی ما همه به آرامی و بیانقطاع، با بهت و حیرت، با آنچه که در جهان و همسایهگان روی میدهد و با حق و حقوق خود که دیرزمانی است از آن محروم نگاه داشته شدهاند آگاهتر و آشناتر میشوند. خطوط قرمز سابق در حال پاک شدناند. به جای کشیدن خطوط قرمز تازهای که بیشک سریعتر از قبلیها پاک خواهند شد، آیا بهتر نیست با اتخاذ سیاستهای پراگماتیکتری به واقعیت چندملتی بودن کشور ایران و شرایط و الزامات جدید جهانی گردن نهاد؟
در
مواجه با وضعیت جدید جهانی و منطقهای میبایست در ایران نیز سیاست جدیدی در رابطه
با ملت تورک و عموما سیاست نوئی در رابطه با مسالهی ملتهای غیر فارس ایران بنیان
گزارده شده، و در این میان به تبیین جایگاهی معقول و متناسب برای ملت فارس و زبان
و فرهنگش در این سیستم آغاز، و تدابیری جدی و عاجل برای مهار کردن افزونخواهیهای
افراطیون منسوب به این عنصر ملى که در بسیاری از مراکز تصمیمگیری فرهنگی و آموزشی
و تحقیقاتی کشور لانه کردهاند اتخاذ شود. از جمله میبایست چهارچوب حقوق خلق فارس
به عنوان یکی از ملتهای برابرحقوق تشکیلدهندهی ایران و موقعیت متساوی زبان و
فرهنگ و ملت فارس با دیگر زبانها و ملتهای ایران صریحا و بدون ابهام در قانون
اساسی ذکر شود.
دوران گفتمانها و روشهای کهنه به سر آمده است. دیگر نمیتوان از "ملت"های ایران به نام "قوم" یاد کرد، و زبان و فرهنگ و مدنیتشان به ویژه تورکی را "محلی" نمایاند. دیگر نمیتوان "اقلیت" (فارس) را اکثریت، "اکثریت" (تورک) را اقلیت، زبان "سراسری" (تورکی) را محلی و زبان "محلی" (فارسی) را سراسری، زبان "تحمیلی" (فارسی) را طبیعی و زبان "طبیعی" (تورکی) را تحمیلی نمایاند. اگر قرار باشد از زبانی تحمیلی در ایران سخن راند، بیشک این زبان، زبان تورکی - که هیچ دلیل و شاهدی بر تحمیل سازمانیافته و اجبار دولتی برای آموزش و رواج دادن به آن در هیچ برهه از تاریخ ایران وجود ندارد - نخواهد بود. اما به راحتی میتوان صفت تحمیلی را برای زبان فارسی - که ملتهای ایران اجبار و تحمیل آن را در یک صد سال اخیر به عینه شاهد بوده و اکنون نیز با گوشت و پوست خود حس مینمایند بکار برد.
دیگر
نمیتوان زبان و فرهنگ و مدنیت اقلیت فارس را به عنوان زبان و فرهنگ و مدنیت
"ملی" به ملتهای غیر فارس ایران تحمیل نمود. دیگر نمیتوان و نباید به
هیچ بهانهای ملتهای ایران را از ادارهی امور فرهنگی و سیاسی و اقتصادی خود، از کاربرد
و حفظ و شناسایی و توسعهی زبان و فرهنگ ملیشان محروم نگه داشت. دیگر نمیباید اکثریت
مردم ایران و در راسشان ملت تورک را به بهانههای تمامیت ارضی، امنیت کشور، وحدت
ملی و برادری اسلامی .... اما در واقع صرفا در راستای قومیتگرایی افراطی فارسی،
از وقوف به حقوق ملیشان و دستیابی به آنها محروم نمود. دیگر آموزش اجباری زبان
فارسی به کودکان و نوجوانان و زنان و بزرگسالان و طوائف تورک در سراسر ایران، در
آزربایجان، در کل تورکایلی، در مرکز ایران، در جنوب ایران، در شمال شرق کشور، آن
هم در حالی که ملت تورک و مردم تورک و شهروندان تورک از آموختن و آشنایی با زبان،
فرهنگ تورکی و تاریخ ملی خود محروم نگه داشته شدهاند، نمیتواند ادامه یابد و میبایست
که این کار غیر اخلاقی و فاقد مشروعیت در سراسر کشور متوقف شود.
http://www.linguasphere.org/ لینگوآسفر
شمار متکلمین زبانهاى تورکى (اوغوز) و فارسى ٢٠٠٠-١٩٩٩
کشورهاى عمدهاى که در آن تکلم
میشود: |
جمعیت |
نام زبان- شامل لهجهها و گویشها: |
تورکیه، ایران، آزربایجان، تورکمنستان،
عراق، بولغارستان، سوریه، یونان، گورجستان |
٧٠ میلیون |
تورکى (یئنى تورکچه،
تورکى-تورکجه، تورکمنى) |
ایران، افغانستان، تاجیکستان، اوزبکستان |
٤٠ میلیون |
فارسى (شامل درى و تاجیکى) |
شمار متکلمین خانوادهی زبانهاى تورکیک و ایرانیک ٢٠٠٠-١٩٩٩
شامل زبان و گویشهاى: |
جمعیت |
نام خانوادهی زبانى: |
تورکى (یئنى تورکجه و
تورکى-تورکجه)، تورکمنى، تاتارى، قازاقى، اوزبکى، قیرقیزى، اویغورى، باشقورى |
١٢٥ میلیون |
تورکیک |
فارسى، کوردى، پشتو، بلوچى، لورى،
پامیرى، گیلکى، تبرى، تالشى، تاتى، لارى، سمنانى، سنگسرى |
٨٠ میلیون |
ایرانیک |
نرخ باسوادى مردان و زنان در ملل تورکیک و ایرانیک ٢٠٠٠-١٩٩٩
متوسط |
زنان |
مردان |
نام خانوادهی زبانى: |
٨٧،٥٪ |
٨٥٪ |
٩٠٪ |
تورکیک |
٣٢،٥٪ |
٢٠٪ |
٤٥٪ |
ایرانیک |
جهانی شدن یعنی چندگانهگی، جهانی شدن یعنی رنگارنگی، جهانی شدن یعنی دیگرپذیری
شرط لازم برای همگامی با جهان معاصر و دهکدهی جهانی، پایان دادن به انحصار یک زبان و یک فرهنگ اجباری در کشوری مانند ایران است. با ممنوع اعلام کردن زبان و فرهنگ ملل ایران و اعمال زور در جایگزین ساختن زبان و فرهنگ فارسی، باغ رنگارنگ زبانی، فرهنگی و ملی ایران به سرعت در حال از بین رفتن و تبدیل شدن به خشکزار یکرنگ فارسی است. وضعیت زبانی، فرهنگی و ملی حاضر ایران، یعنی سلطهی انحصاری زبان و فرهنگ و ملت فارس در تناقض ریشهای با جهانی شدن و مدنیت است. با حاکمیت انحصاری زبان و فرهنگ فارسی در ایران، نه جهانی شدن ممکن است، نه معاصر شدن. اگر همچو چیزی ممکن میبود پس از هشتاد سیاست رسمی و دولتی فارسسازی و انکار و تضعیف و تلاش برای امحاء زبان و فرهنگهای ملتهای غیر فارس، الان ایران میبایست متمدنترین و جهانیترین کشور دنیا میشد. در حالی که وضع کاملا بر عکس این است.
اجماع بین المللیای - از نهادهای بین المللی فرهنگی مانند یونسکو تا تشکیلات حقوق بشری و سیاسی جهانی مثل سازمان ملل و اتحادیهی اوروپا و.... – وجود دارد که پیششرط مدنیت، دموکراسی، تولرانس و آنچه که جهانی شدن نامیده شده است را در احترام به زبانها و فرهنگها و گروههای ملی و اعتقادی مختلف میداند و این حتما و قبل از همه از داخل کشور آغاز میگردد. مقدمهی اندیشیدن در بارهی ایران و جهان، اندیشدن هر گروه ملی و زبانی و فرهنگی و اعتقادی و اجتماعی پیشتر در بارهی گروه خود، شناختن تاریخ و حقوق خود، بازگشت به خویشتن و رونسانس فرهنگی است. نمیتوان انتظار داشت که جامعهی ایران در حالی که تورکهای ساکن در ایران، یعنی اکثریت مردم، در نتیجهی سیاستهای تورکیستیزی و فارسسازی، به زبان و فرهنگ و تاریخ خود پشت کردهاند و مشغول به دغدغههای زبانی و فرهنگی و سیاسی ملت همسایهی فارساند بتوانند قدمی در راه تمدن بردارند، همان طور که نتوانستهاند. در کشوری که مردم آن، آن هم اکثریت مردم حتی روشنفکران و قلم بهدستان و روحانیونشان از خواندن و نوشتن به زبانهای ملی و مادری خود محرومند غیر از عقبماندهگی، خشونت، باستانگرایی و انزوا، یعنی حال و روز ما نمیتوان انتظاری داشت.
سلطهی انحصاری زبان فارسی بر ایران، سد راه روند جهانی شدن
ادعای مطرح شده از سوی برخی از قومیتگرایان و ناسیونالیستهای افراطی فارس مبنی بر این که زبان فارسی بهترین و کمهزینهترین گزینش برای پیشروی به سوی دهکدهی جهانی در ایران میباشد، از بنیان نادرست است. نه تنها تناظری بین این دو وجود ندارد، به عکس، حاکمیت انحصاری زبان و فرهنگ و ملت فارس بر ایران - پدیدهای که در سدهی اخیر آن را تجربه میکنیم - در تضاد کامل با جهانی شدن و حرکت به سوی دهکدهی جهانی است و حتی یکی از عوامل عمدهی دور شدن و تجرید ایران از جهان معاصر و مدنی در سدهی اخیر به شمار میرود. در شرایط فعلی ایران و منطقه و جهان، زبان تورکی - زبان اکثریت نسبی مردم ایران - به شرحی که خواهد آمد برای نزدیکی به دهکدهی جهانی به مراتب کارآتر و مناسبتر از فارسی است. در حالی که زبان فارسی بدترین گزینهی ممکن برای پیشروی به سوی دهکدهی جهانی است:
١- بنا به آمار لینگواسفر مربوط به سالهای ١٩٩٩-٢٠٠٠ در منطقهی ما، تعداد متکلمین زبان تورکی (ایران، آزربایجان، تورکیه و عراق - سوریه) به تنهایی نزدیک به دو برابر کل متکلمین زبان فارسی (+ تاجیکها + دریها) است. در سال ٢٠٠٠ دو لهجهی زبان تورکی (یئنی تورکچه - غربی در تورکیه و تورکی – تورکجه - شرقی در ایران – آزربایجان – عراق - سوریه) زبان اقلا ٧٠ میلیون نفر در خاورمیانه، قفقاز و شبه جزیرهی بالکان - اوروپا بوده است. در همین سال سه لهجهی زبان فارسی (ایران، دری و تاجیکی) زبان تقریبا ٤٠ چهل میلیون نفر در خاورمیانه و آسیای میانه، آن هم فقط در ایران و افغانستان و تاجیکستان بوده است.
٢- در سطح جهانی شمار کل متکلمین به یکی از زبانهای خانوادهی زبانهای تورکیک حداقل یک و نیم برابر تعداد متکلمین به یکی از زبانهای خانوادهی زبانهای ایرانیک است. بنا به آمار لینگواسفر در حالی که در سال ٢٠٠٠ تعداد گویشوران خانوادهی زبانهای تورکیک، تقریبا ١٢٥ (یک صد و بیست و پنج) میلیون نفر در آسیا و اوروپا بوده است، گویشوران خانوادهی زبانهای ایرانیک زبان تقریبا ٨٠ (هشتاد) میلیون نفر، آن هم فقط در آسیا بوده است.
٣-در منطقه، به لحاظ شمار متکلمین زبان فارسی زبان دوم ایران و کشور همسایه افغانستان است. در حالی که زبان تورکی زبان اول تورکیه، آزربایجان، ایران، زبان دوم کشور همسایهی ارمنستان (قبل از اخراج تورکها) و زبان سوم عراق است. بنابر این انتخاب زبان تورکی به عنوان یکی از زبانهای دولتی برای دولت ایران و زبان مشترک برای مردم ایران باعث نزدیکی و همگرائی ملتها و کشورهای ایران، تورکیه، آزربایجان و عراق؛ انتخاب زبان فارسی باعت نزدیکی و همگرائی با تنها یک کشور همسایه افغانستان میشود.
به عبارت دیگر از دو زبان بومی ایران یعنی تورکی و فارسی، در حالی که زبان بومی تورکی امکان ایجاد ارتباط قشر وسیعی از ایرانیان با تعداد قابل توجهی از ملل و کشورهای همسایه و جهان را فراهم میکند (این یعنی جهانی بودن، این یعنی کومک به روند جهانی شدن)، زبان بومی فارسی از همچو امکان و قابلیتی، طبیعتا محروم است.
٤- در نتیجهی عضویت تورکیه و آزربایجان در پارلمان اوروپا، زبان تورکی از زبانهای رسمی این پارلمان، و در نتیجهی عضویت تورکیه در ناتو، یکی از زبانهای رسمی ناتو است. زبان تورکی با عضویت تورکیه و قبرس در اتحادیهی اوروپا یکی از زبانهای اتحادیهی اوروپا نیز خواهد شد. از طرف دیگر، زبانهای تورکیک زبان هفت دولت عضو کونفرانس اسلامی (تورکیه، آزربایجان، تورکمنستان، قیرقیزستان، قازاقستان و اوزبکستان و عضو ناظر جمهوری تورک قبرس شمالی) است. در حالی که فارسی - تاجیکی، جائی در پارلمان اوروپا و اتحادیهی اوروپا و ناتو ندارد و در کونفرانس اسلامی نیز زبان دولتی تنها سه کشور عضو این اتحادیه (ایران، تاجیکستان و زبان دوم افغانستان) است. بنابراین دولتی شدن زبان تورکی در ایران پیوندها، آشنایی و نزدیکی مردم این کشور را با هر دو گروه کشورهای اوروپایی و اسلامی تقویت خواهد نمود. در حالیکه فارسی فاقد همچو کارکردی است. علاوه بر آن زبان تورکی این کشورها با خط لاتین نوشته میشود که عامل مهم دیگری در تسهیل نزدیکی با فرهنگ سیاسی اوروپا و مودرنیته بشمار میرود. فارسی (هر سه لهجه آن) به خط عربی نوشته میشود. سهولت و گستردهگی کاربرد زبان تورکی و خط لاتین آن در عرصههای ادبیات مکتوب، رادیو، کانالهای تلویزیونی، کانالهای ماهوارهای، تکنولوژی کامپیوتری و اینترنت برتریت و مزیت بارزی بر زبان فارسی و خط عربیاش دارد.
مساله این است: دهکدهی جهانی؟ یا روستای فارسی؟
عدهای از قومیتگرایان افراطی فارس، با شعار طرفداری از دهکدهی جهانی بر علیه رسمیت یافتن زبانهای ملی در ایران و دولتی شدن زبان تورکی در این کشور برخاستهاند. حال آنکه، آنچه این همکشوریها مدافع آنند روستای فارسی است نه دهکدهی جهانی. آنهایی که از آموزش اجباری زبان و فرهنگ فارسی به تورکها، در حالی که کاربرد زبان مادری و ملی اکثریت نسبی مردم ایران یعنی زبان تورکی در مدارس، ادارات، ارتش و مراکز و نهادهای دولتی قدغن است دفاع میکنند، در عمل در حال تبدیل کردن ایران به روستای کوچک و منزوی فارسیاند (که قسما موفق به تحقق آن هم شدهاند). آنهایی که فکر و ذکرشان روستای فارسی است، خود مانع اصلی پیوستن مردم ایران به کاروان دهکدهی جهانیاند. در شرایطی که مرزهای جهانی در حال فرو ریختن است، تحمیل زبان فارسی به مردم ایران به عنوان تنها زبان دولتی و تنها زبان رسمی، عملا ایجاد سدی در مقابل فرایند جهانی شدن و کشیدن دیواری مرزی برای جداسازی مردم ایران از جهان مودرن و دموکرات و همتبارانشان در کشورهای همسایه است.
محرومیت تورکها - اکثریت نسبی جمعیت کشور- و دیگر ملتهای ایران از تعلیم و تعلم به زبانهای ملی و مادریشان، معضلی بسیار بزرگ و از عوامل عمدهی عقبماندهگی عمومی جامعهی ایران از جهان متمدن و معاصر است. با این همه محروم بودن فارسها از یادگیری دیگر زبانها و آشنایی با فرهنگهای ملی ایران و در نتیجه محدود ماندن فوق العادهی دنیای ذهنی و کانالیزه و تنگ شدن افقشان نیز به همان اندازه معضلی بزرگ و از عوامل عقب نگهداشته شدن جامعهی ایران است، بویژه با توجه به این واقعیت که اقتدار انحصاری سیاسی و حاکمیت دولتی در سدهی اخیر در دست همین عنصر ملی فارس میباشد. هر زبان دریچه و پنجرهای است به دنیایی و در ایران اکثر تورکها از دو دریچه و پنجره به دو دنیا مینگرند. ولی فارسها از این نعمت محرومند و فقط محکوم به نگریستن از دریچهی فارسی به جهان شدهاند، که آن هم تنها رو به افغانستان دارد.
هر زبان معرف نگرش صاحبان آن زبان به دنیا و برداشتشان از دنیا، آیینهی تمامنمای سطح رشد اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و تکنولوژیک اجتماعی است که در آن بکار میرود و تناسب مستقیمی با آن دارد. زبان فارسی به عنوان زبان بومی، تنها منعکس کنندهی حیات اجتماعی و سیاسی و فرهنگی فارسستان، افغانستان و تاجیکستان است. تصادفی نیست که در بخش فارسی بیبیسی پیوندهای افغانستان و تاجیکستان هم جا داده شده و اخبار و گزارشات این دو کشور جایگاه ویژهای دارند. یکی از علل تنگنظری و محدود بودن افق دید اکثر روشنفکران و سیاسیون فارس در قرن بیستم هم، نبود دریچهای متفاوت برای نگریستن به پیرامونشان است. ازینروست که علاوه بر آنکه ملتهای مختلف ایران حق دارند که به زبان ملی خود آموزش ببینند و آن را در ادارات و ارتش، در عالیترین سطوح به عنوان یک زبان رسمی و دولتی بکار برند، در ایران مدنی، میبایست با اتخاذ تدابیری قانونی، فارسها هم مطلقا موظف به یادگیری یکی از زبانهای ملی ایران، به غیر از زبان ملی خود فارسی شوند.
محکوم کردن تورکهای ایران به زبان و فرهنگ فارسی، محکوم کردن آنها به جهان و ذهنیت فارسستان، افغانستان و تاجیکستان نیز است و بستن دریچهی تورکی به رویشان بستن دریچهی کشورهای تورکزبان مجاور از جمله تورکیه و آزربایجان. دریچهای که از آن از جمله میتوانند شاهد دو اولگوی زیر باشند:
-ادبیات و موسیقی مودرن تورک تورکیه و آزربایجان دهها شخصیت مطرح جهانی (ناظم حکمت، یاشار کمال، عزیز نهسین، اورهان پاموک، اورهان کمال....) دارد. موسیقی و ادبیات فارسی فارسستان و افغانستان و تاجیکستان حتی یک شخصیت معاصر مطرح جهانی ندارد. بسیاری از شخصیتهای نسبتا شناخته شدهی فرهنگ و ادب ایران در خارج نیز به لحاظ ملیت نه فارس، بلکه تورک هستند (تهمینه میلانی، رضا براهنی، صمد بهرنگی، احمد شاملو، جعفر پناهی، غلامحسین ساعدی، رضا دقتی، شیرین عبادی، .....).
-زبان و فرهنگ فارسی باعث عقبماندهگی و جدا شدن بخصوص زنها از دنیای معاصر، دموکرات و مودرن شده است. بدون رشد موقعیت اجتماعی زنان، سخن از رشد فرهنگی و سیاسی جامعه و فرایند جهانی شدن عبث است. طبق آمارهای لینگواسفر، نرخ باسوادی زنان تورکیکزبان چهار برابر بیش از باسوادی در میان زنان ایرانیکزبان است (نرخ باسوادی در تورکیکزبانان به طور متوسط ٨٧،٥٪، زنان ٨٥٪ و مردان ٩٠٪ است. نرخ باسوادی در ایرانیکزبانان به طور متوسط ٣٢،٥٪، زنان ٢٠٪ و مردان ٤٥٪ است. درصد باسوادی فارسها مشخصا ٦٢،٥٪، ، زنها ٥٠٪، مردها ٧٥٪ است).
در هیچکدام از کشورهایی که زبان فارسی و یا دری و تاجیکی حتی ایرانیک زبان دولتی و رسمیشان است (ایران، افغانستان، تاجیکستان) نمیتوان از برابری قابل قبول حقوقی و اجتماعی زنان با مردان سخن راند. از سوی دیگر در جهان اسلامی کشورهای تورکیکزبان جوامعیاند که استاندارد قابل قبولی از برابری زنان و مردان را بدست آوردهاند. به عنوان مثال فرهنگ و همچنین آموزش سنتی فرهنگ در کشور آزربایجان، بر خلاف ایران، بیشتر مربوط به حوزهی زنان است. اکثریت کارمندان کتابخانهها، موزهها، آرشیوها، مدارس موسیقی و تئاترهای آزربایجان را زنان تشکیل میدهند و زنان بطور فعال در مدیریتهای فرهنگی این کشور نقش ایفا میکنند. این کشور شاهد شکلگیری جنبش گستردهی زنان در سرتاسر کشور، تأسیس سازمانهای متعدد تخصصی در حوزهی فرهنگ زنان نظیر سازمان موسیقی زنان و سازمان زنان خلاق کشور، و چاپ گستردهی مجلات فرهنگی و اجتماعی برای زنان است.
کژراهای که در آنیم
در طول قرن بیستم کاربرد رسمی و آموزش انحصاری - اجباری زبان فارسی مانع توسعهی مدنی، بسط دموکراسی در ایران و یکی از عمدهترین عوامل عقبماندهگی، پسرفتهگی و جداشدن ایران از دنیای معاصر بوده است. دوکتور رضا براهنی اندیشمند و نویسندهی تورک و رئیس انجمن قلم کانادا، میگوید "علت عقبماندهگی فرهنگی و روشنفکری ایرانیان در سدهی اخیر این است که آنها را از زبانهای ملی و مادری خود محروم کردهاند".
نزدیک به تمام جنبشهای سیاسی و جریانات فکری تجددگرا و حرکات ترقیخواه سدهی اخیر در ایران، از مفاهیم وطن و جمهوریت تا آرمانهای آزادی زنان و عدالت اجتماعی، از پروتستانیسم اسلامی و سوسیالیسم تا مبارزه برای ملی کردن نفت و حرکات کارگری، به واسطهی فعالین سیاسی و اجتماعی و روشنفکران و نخبهگان تورکهای ساکن در ایران، یعنی آنانی که از یک طرف با زبان و فرهنگ تورکی خود تغذیه میشدند و از طرف دیگر از عثمانلی و قفقاز تورک الهام میگرفتند، آغاز شده است.
انقلاب مشروطیت ایران تنها یکی از نمونههای کلاسیک این جنبشهاست. این انقلاب کوپی و انتقال (ناموفق و مخدوش) رویدادهای امپراتوری عثمانلی و قفقاز تورک – استانبول و باکو - به تورکایلی و سپس به بقیهی ایران توسط شخصیتهای تورک و نهادهای تاسیس شده توسط آنان است (سید جمال الدین اسدآبادی، میرزا فتحعلی آخوندزاده، عبدالرحیم طالیبوف، میرزاجلیل، حیدرعموغلو، رسولزاده، رفعت، دهخدا، مجلهی موللا نصرالدین، انجمن سعادت و مجلهی اختر در استانبول، .... ). آزربایجان و بقیهی تورکایلی علاوه بر عینیت زبانی و فرهنگی و تباری، به لحاظ سیاسی و اقتصادی هم ادامهی طبیعی قفقاز و آناتولی در ایران بوده و است. بسیاری از نخبهگان، پیشگامان و روزنامهنگاران ایرانی تورک و غیر تورک عصر مشروطه و قبل از آن به زبان تورکی ادبی و نوشتاری آشنا و یا مسلط بودند و میتوانستند مستقیما به نظریهها و تئوریهای علمی دنیا که در مطبوعات و محیط سیاسی و روشنفکری قفقاز و عثمانلی تورک عینا و پیشتر از ایران مطرح بود دست یابند. حتی اکثر آنها بخشی از حیات سیاسی و اجتماعی و فکری خود را در قفقاز و عثمانلی تورک گذارانده بودند و اول بار در آن دیار با دنیای جدید و مودرنیته آشنا شده بودند. این باعث گردیده بود که بتوانند بالذات کشور خود و جایگاه انسان ایرانی را با موقعیت انسانهای دیگر و کشورهایی با شرایط مشابه که گامهای بسیاری جلوتر از ایران بودند مقایسه کنند و بدانند که جامعهی ایرانی چه مسیری را و چگونه میبایست طی کند و در مسیر راه چه موانع و مشکلاتی، چه راه حلهایی وجود دارد.
امروز با متروک ساختن تورکی و غیر رسمی و ممنوع نمودن آن، دروازهی مودرنیته و معاصر شدن، ترقیخواهی و اصلاحات به روی مردمان ایران بسته شده است. اکنون نه تنها فارسها بلکه تودههای تورک در تورکایلی و افشاریورت و قاشقاییورت و بقیهی ایران نیز از خواندن و استفاده از متون و نشریات کاغذی و اینترنتی تورکی عاجز و از تجربهآموزی از جوامع تورک همسایه که ایران با تاخیر فاز در راه پیموده شده توسط آنان در حال راهپیمایی است محروم شدهاند. سیستم دولتی و سیاستهای کلان فرهنگی و آموزشی و دانشگاهی فارسمحور و تورکستیز هم این فاصلهها را تشدید میکند. در نتیجه، بسیاری از نخبهگان فارس و ایرانی که در عالم تخیل خود را بهترینها دانسته با جوامع و کشورهای لیگ اول، سوئیس و ژاپون و آلمان مقایسه میکنند؛ در آرزوی مودلبرداری از و جهش یک شبه به سطح توسعه و رشد اجتماعی و سیاسی آنهایند. حال آنکه بدون طی مراحل میانی مثل آزربایجان و تورکیه، که نخبهگان فارس بر خلاف دوران مشروطیت، دیگر ناتوان از برقرارساختن ارتباط با و تجربهآموزی از آنها هستند، نتیجهی حاصله چیزی نخواهد بود جز تجرید روزافزون از مدنیت معاصر، پسرفت مدام در کجراه استبداد، فرورفتن هرچه بیشتر در باتلاق بنیادگرایی، خشونتطلبی و .... در روستای فارسی.
گئرچهیه هو!!!!
از
سری "موقعیت و آیندهی زبان فارسی در کشور"-بخش اول
http://mehran1.persianblog.com
No comments:
Post a Comment