Friday, January 29, 2016

پدیده‌ی کاظم‌زاده ایرانشهر تبریزی

پدیده‌ی کاظم‌زاده ایرانشهر تبریزی

 

مئهران باهارلی

(نوت: این مقاله تلفیق کامنت‌هایی است که در پاسخ کامنت‌های یک آزربایجان‌گرای تبریزی منسوب به جریان آزربایجان‌گرایی شارلاتانی (قاس. تور.) که با سائقه‌های محلی‌گرایی، هم‌شهری‌ خود کاظم‌زاده‌ی ایرانشهر را به عنوان شخصیت ملی آزربایجان تبلیغ می‌کرد نوشته شده است).

هر وقت از مانقورتیسم و تورکان دشمن هویت ملی تورک در ایران و تورک‌ایلی سخن می‌رود، عده‌ای نام‌هائی مانند کسروی و ارانی و سردار سپه - رضاشاه و تقی‌زاده و رضازاده شفق و ... را پیش می‌کشند. این تورک‌ها، مخصوصا نخبه‌گان تبریزی پان‌ایرانیست و نژادپرست آریایی نقشی بسیار منفی و تعیین کننده در جلوگیری از ایجاد شعور ملی تورک در ایران داشته‌اند. اما یک شخصیت وجود دارد که می‌باید وی را به عنوان مغز متفکر مانقورتیسم ضد تورک در آزربایجان و ایران شمرد: حسین کاظم‌زاده ایرانشهر تبریزی. وی شخصیتی معناً و روحاً، سرتاپا فارس شده بود که نقشی تاریخی در سد نمودن راه تشکل هویت و شعور ملی تورک در ایران و تورک‌ایلی بازی کرده است. تاثیر محوری و عمیق کاظم‌زاده ایرانشهر بر تشکل هویت ملی ایران، مفهوم ملت ایران، پرکردن محتوی این هویت ملی با فارسیت و دشمنی با عرب و تورک، مسموم نمودن اندیشه‌ی نسل‌های پی در پی متفکرین و روشن‌فکران تورک و فارس با نژادپرستی آریایی، به انحراف کشاندن مودرنیته در ایران، و .... بی‌مانند است.

کاظم‌زاده ایرانشهر، به نظر من فعلاً در صدر لیست تورکان از خود بیگانه‌ی ضد تورک و «گؤزقامانیسم - مانقورتیسم تبریزی»[1] در تاریخ معاصر ملت تورک جای دارد.

١- بر خلاف وارونه‌نمایی تاریخ نگاری آزربایجانی، در تاریخ معاصر ایران نه آریائی‌گرائی، نه باستان‌گرائی، نه تورک‌ستیزی و نه عرب‌ستیزی با سردار سپه – رضا شاه شروع نمی‌شود. مدارک و اسناد و نوشته‌های بی‌شمار گواهی می‌دهند که تورک‌ستیزی رسمی و دولتی در ایران اقلاً یک ربع قرن قبل از رضا خان و رژیم پهلوی، مدتی پیش از جنبش مشروطیت توسط انجمن‌های معارف تهران ١٨٩٨ و تبریز ١٩٠٠ و سپس اشغال تهران پایتخت دولت تورک قاجار و تسلط کامل فارس‌گرایان و تورک‌ستیزان بر دربار و دولت و مجلس در دوره‌ی مشروطیت و توسط جریانات و کسانی شروع شد که آزربایجان‌گرایان آن‌ها را جریانات و شخصیت‌های ملی خود و آزربایجان می‌شمارند. سردار سپه – رضا شاه و رژیم پهلوی فقط یکی از نتایج آریائی‌گرائی و روند تورک‌ستیزی قبلا ایجاد شده در ایران عمدتاً توسط گؤزقامانیسم - مانقورتیسم تبریزی، گؤزقامانیسم - مانقورتیسم قفقازی و گؤزقامانیسم - مانقورتیسم آزربایجانی هستند، نه علت آغازگر و سبب شروع کننده‌ی آن‌ها. هنگامی که مظفرالدین شاه در سال ١٩٠٠ برای رفع ممنوعیت تدریس به زبان تورکی در مدارس آزربایجان تقلا می‌کرد، مدت‌ها بود که تورک‌زدائی و تورک‌ستیزی و تلاش برای ممنوعیت زبان تورکی به عنوان یک مولفه‌ی آریائی‌گری، توسط انجمن‌های معارف تهران و تبریز به سیاستی رسمی – دولتی در ایران تبدیل شده بود. بدون درک این واقعیت‌های تاریخی، امکان چاره‌یابی و رفع آن‌ها هم وجود نخواهد داشت.











٢-آریائیسم در ایران یک ایدئولوژی سیاسی با مولفه‌های نژادپرستی، باستان‌گرائی، تورک‌ستیزی و عرب‌ستیزی، ... است و با رضا خان شروع نشده است:

الف- مرحله‌ی اول: سرآغاز ایدئولوژی باستان‌گرائی و آریایی‌گرایی در ایران، در ربع اول قرن بیستم (١٨٠٠-١٨٢٥) در ساحه‌ی ادبیات باستان‌گرا است.

ب-مرحله‌ی دوم: تبدیل ادبیات باستان‌گرائی و آریایی‌گرایی به یک ایدئولوژی با جنبه‌های شناختی و روانی در دهه‌ی ١٨٧٠ با آثار میرزه فتح‌علی آخوندزاده و به درجه‌ی کم‌تری شاهزاده جلال‌الدین میرزا، میرزه رضا خان بکشلو افشار قزوینی (هر سه تورک)، رضاقلی خان هدایت و ...، یعنی بیش از نیم قرن پیش از ظهور سردار سپه – رضا شاه و رژیم پهلوی است.

ج-مرحله‌ی سوم: تحول ایدئولوژی باستان‌گرائی و آریایی‌گرایی به یک پروژه‌ی عملی قابل اجرا، حول و حوش دوره‌ی مشروطیت تا سال‌های جنگ جهانی اول تحقق پیدا کرد. کاظم‌زاده ایرانشهر تبریزی، تقی‌زاده تبریزی، کسروی تبریزی، رضازاده شفق تبریزی، ناصح ناطق تبریزی، ارانی تبریزی، ایرج میرزای تبریزی، آزاد مراغه‌ای، منشی‌زاده، ارژنگی تبریزی، .... و ده‌ها شخصیت اندیشه‌ورز و اهل قلم و فرهنگ‌ساز و دیوان‌سالار تورک ضد تورک (اکثراً از شرق آزربایجان و مرکز آن تبریز) همه قبل از عصر پهلوی پدیدار شدند و به ویژه مفهوم ایرانیت را به عنوان یک ملیت نو و بر اساس فارسی‌گرائی - نژادپرستی - آریاگرائی عرب‌ستیز – تورک‌ستیز شکل داده، آن را برای اجرائی کردن به سردار سپه و رژیم پهلوی، سپردند.

ر-مرحله‌ی چهارم: رژیم پهلوی مرحله‌ی پایانی پروژه‌ی آریائی‌گرائی، و یا تاکید بر تاریخ‌نگاری رسمی و تبدیل دولت ایران به یک دولت صد در صد معتقد به ایدئولوژی آریائی‌گرائی و سیاست نسل‌کشی رسمی - دولتی زبان و ملت تورک است. قابل توجه است که قریب به همه‌ی مجریان اصلی سیاست نسل‌کشی رسمی - دولتی زبان و ملت تورک در آغاز این مرحله، مانند رضا ‌خان و تهماسبی و آیریم و تیمورتاش و کوپال و نخجوان و ... مهاجران تورک قفقازی بودند. به عبارت دیگر به لحاظ آماری نسل اول تئوریسین‌ها و هویت‌سازان ملیت ایرانی و باستان‌گرائی آریائی اکثراً نخبه‌گانی از مرکز و شرق آزربایجان به ویژه مربع تبریز – اردبیل - سراب-مراغه، و اجرا کننده‌گان این تئوری‌های نژادپرستانه‌ی ضد تورک و پروژه‌ی فارس‌سازی – نسل‌کشی ملی خشن تورک‌ها و مستعمره‌سازی تورک‌ایلی در دوره‌ی سردار سپه – رضا شاه اکثراً مهاجران تورک قفقازی بودند.

٣-میرزا حسین کاظم‌زاده تبریزی (بعدها شهرت ایران‌شهر گرفت) یکی از چهره‌های اصلی و ماندگار تاریخ پان‌ایرانیسم پارسی‌محور تورک‌ستیز و آریاگرا و گؤزقامانیسم - مانقورتیسم تبریزی است. وی مدت‌ها در دانشگاه کمبریج با سمت معاونت پروفسور ادوارد براون خاورشناس ‌پان‌ایرانیست معروف، زبان فارسی تدریس، سپس در برلین – شهری که نژادپرستی آریایی در حال تکون به نازیسم بود - با همکاری ابراهیم پورداوود، نژادپرست آریایی متنفر از تورک و قاجار و چند تن پان‌ایرانیست نژادپرست آریاکار دیگر مجله‌ی ایرانشهر را بین سال‌های ١٩٢٦-١٩٢١ منتشر می‌کرد. این مجله که جمعاً ٤٨ شماره انتشار یافت در ۴۰ شهر ایران پخش می‌شد. ایرانشهر از پرنفوذترین مجلات دوره‌ی خود بود و کسانی چون محمد قزوینی (تورک)، عباس اقبال آشتیانی، مشفق کاظمی، صادق رضازاده شفق (تورک)، رشید یاسمی، ابراهیم پورداوود و دیگران در آن مطلب می‌نوشتند. مطالب ایرانشهر نسبت به مجله‌ی کاوه که آن هم در برلین توسط یک گؤزقامان – مانقورت دیگر تورک منتشر می‌شد روان‌تر و عوام‌فهم‌تر بود. (مجله‌ی کاوه نشریه‌ای بود به زبان فارسی که در برلین، از ١٩١٥ تا ١٩٢١ چاپ می‌شد و مؤسس آن، مانند کاظم‌زاده ایرانشهر، یک تورک تبریزی یعنی حسن تقی‌زاده بود. دیگر نویسنده‌گان مجله‌ی کاوه که از جمله مهم‌ترین منابع پیرامون باستان‌گرایی در ایران به‌شمار می‌آید، محمد قزوینی (تورک)، محمدعلی جمال‌زاده، حسین کاظم‌زاده ایرانشهر تبریزی (تورک)، رضا تربیت تبریزی (تورک)، اسماعیل امیرخیزی تبریزی (تورک) و ابوالحسن حکیمی تبریزی (تورک) بودند). مجله‌ی ایرانشهر از مهم‌ترین کانون‌هایی بود که باستان‌گرایی را در سطح وسیع و به طور عامه‌پسند و فراگیر تبلیغ می‌کرد. مضمون همیشه‌گی ایرانشهر، این نظریه بود که عقب‌مانده‌گی فعلی ایران ناشی از حمله‌ی اعراب است و این که امپریالیسم عرب توانایی‌های خلاق مردم هوش‌مند آریایی را راکد گذاشته است.

٤- شماری از نسل اول اندیشه‌ورزان تورک ضد تورک که با تاریخ ادیان و ایران باستان آشنا بودند، تمایل به دین‌سازی داشتند. چنانچه کسروی تبریزی آئین جدید «پاک‌دینی» را ایجاد کرد که پیروانش را «پاک‌دین» می‌نامیدند و اورگانشان «پرچم» (نامی تورکی که کسروی آن را پارسی گمان می‌کرد) بود. کاظم‌زاده تبریزی – شخصیتی به شدت نژادپرست - هم در اواخر عمر در سوئیس به عرفان (تئوصوفیسم) روی آورد[2] و به ایجاد آئینی جدید با نام «مکتب عرفان باطنی» دست زد که پیروانش «پرتوجو» نام داشتند و نشریه‌شان «هم‌آهنگی جهانی» بود. «ارانی تبریزی» را هم که یک کومونیست برلینی[3] متاثر از نژادپرستی آریایی بود می‌باید در این زمره شمرد. ارانی که مانند رهبر یک کالت و فرقه‌ی مذهبی، توسط کومونیست‌های چپ ایرانی از جمله فرقه‌ی دموکرات آزربایجان و شخص پیشه‌وری پرستیده می‌شود (پیشه‌وری مقاله و نوشته‌هایی در مدح این نژادپرست شدیداً ضد تورک دارد)، نشریه‌ی دنیا را منتشر می‌کرد که می‌توان آن را اورگان این کالت نامید. هر سه‌ی این آئین‌ها به تقدیس و تبلیع زبان فارسی، سره‌نویسی، ملت ایران و نژاد آریا، پیوندها با پارسیان هندوستان و زرتشتی‌گری و ...  پرداخته‌اند.

٥-بر خلاف ادعای قاس. تور.، ایرانشهر روان‌شناس نبود، در صدد ثبت نام در دانشکده‌ی طب استانبول بر آمد. اما موفق نشد، و به جای آن حقوق خواند.

٦- در دوره‌ی مشروطیت، تورکی‌خوانی و تورکی‌نویسی امری بسیار معمول در آزربایجان، تورک‌ایلی و ایران بود. ایرانشهر، هم بدان سبب و هم به سبب کار در قفقاز و تحصیل در عوثمان‌لی کاملاً به تورکی مکتوب و ادبی آشنا بود. اما او هرگز تورکی را زبان ملی خود نمی‌دانست و کوچک‌ترین علاقه‌ای به فرهنگ و ادب و زبان تورکی و تورکی‌نویسی نداشت. در نتیجه همه‌ی آثار ایرانشهر به زبان فارسی، آلمانی و فرانسوی است. نوشته‌ها و مقالات اولیه‌ی وی نیز همه به فارسی است. آنچه در باره‌ی تورکی است، نوشته‌ای است به اسم «یاد دادن فارسی به بچه‌گان تورکی‌زبان»، برای مغزشوئی و فارس کردن کودکان تورک، آن‌هم در دوره‌ی پیش مشروطیت (١٩٠٤) و دو دهه‌ قبل از بر تخت نشستن رضا شاه. ایرانشهر یک صدسال قبل از پان‌ایرانیست‌های معاصر، اصطلاح «تورکی‌زبان» را به جای «تورک» - به منظور انکار هویت ملی تورک تورک‌های ساکن در ایران - در عنوان این کتاب خود به کار برده است.

٧-بین تالیف کتاب برای آموزش فارسی به کودکان تورک از سوی کاظم‌زاده و بهرنگی تفاوت از زمین تا به آسمان است. بهرنگی برای مبارزه با فارس‌سازی تورک‌ها و جلوگیری از امحاء و نابود ساختن هویت و فرهنگ تورک توسط رژیم فارس‌محور و آریاپرست پهلوی - به روشی که صلاح می‌دید و بر اساس محصولات تنها تاریخ‌نگاری‌ای که دست داشت (یعنی تاریخ‌نگاری آزربایجانی) - تلاش می‌کرد. اما ایرانشهر خود یکی از تاریخ‌بافان و تئوریسین‌ها و بوجود آورنده‌گان همان نظام فارس‌محور و آریاپرست پهلوی در ایران است و همه‌ی تلاشش برای از بین بردن هویت و فرهنگ تورک و فارس‌سازی تورک‌ها بود.

٨-برادر بزرگ ایرانشهر، زین‌العابدین کاظم‌زاده هم یک شخصیت ضد تورک افراطی و از رهبران پان‌ایرانیست در فرقه‌ی دموکرات آزربایجان بود. به حدی که خیابانی ایران‌گرا وی را تبعید کرد. زین‌العابدین کاظم‌زاده کسی است که به همراه کسروی و جلیل اردبیلی و ....، تقی رفعت را که در دوره‌ی حکومت تورک اتحاد (٨ ژوئن ١٩١٨- اول اوکتوبر ١٩١٨) به صدارت رهبر ملی تورک جمشید خان سوباتای‌لی افشار اورومی - مجدالسلطنه و آزادسازی تورک‌ایلی توسط اوردوی عوثمان‌لی به سال‌های پایانی جنگ جهانی اول مواضع تورک‌گرا داشت، به جرم پان‌تورکیست بودن از فرقه اخراج کرده بودند.

٩-کاظم زاده ایرانشهر از نخستین پان‌ایرانیست‌هایی است که به تجلیل و تقدیر از حرکت ایران‌گرای آزادی‌ سِتان به رهبری هم‌شهری‌اش شیخ محمد خیابانی پرداخته است.[4]

١٠-مساله‌ی ظهور نخبه‌گان تورک ضد تورک در قرن نوزده و نیمه‌ی اول قرن بیست، پیچیده‌تر از آن است که صرفاً به صورت یکی از عواقب «تجدد» عرضه شود. زیرا در همان زمان که شرق آزربایجان و به ویژه تبریز مرکز ایران‌گرائی و ملیت ایرانی بود و در این راستا نخبه‌گان تورک تبریزی بر اساس نفرت از تورک و تورک‌ستیزی هویت‌سازی و فرهنگ‌سازی می‌کردند، در همان زمان در غرب آزربایجان و بیش از نیم قرن یک جریان توده‌ای و نخبه‌گانی تورک‌گرای نیرومندی از ماکو تا سولدوز و بیجار وجود داشت و غرب آزربایجان به مرکزیت اورمیه و سلماس، کانون تورک‌گرائی دموکراتیک و مودرن بود. به عبارت دیگر با ورود به عصر مودرنیته، تبریز و شرق آزربایجان «ایران‌گرائی» و «ملت ایران»، اما غرب آن «تورک‌گرائی» و «ملت تورک» را تبلیغ می‌کرد. امروز هم اغلب برجسته‌گان اندیشه‌ورز و فرهنگ‌ساز تورک ضد تورک و چهره‌های شاخص «سندروم گؤزقامانیستم - مانقورتیسم» هم‌چنان از شرق و مرکز آزربایجانند، از طباطبائی و مددی و جوادی تا آزربایجان‌گرایان استالینیست و طیف رنگارنگ آیت‌الله‌های شیعی امامی فارس‌گرا. باید ریشه‌ی این پدیده را بررسی کرد.

١١- جای تردید جدی وجود دارد که تبریز به تنهائی بتواند استخوان‌بندی و یا رهبری جنبش ملی دموکراتیک تورک معاصر را عهده‌دار شود. به دلیل نبود سنت و بستر تاریخی مناسب برای همچو چیزی، و وجود سنت قوی و ریشه‌های عمیق ناسیونالیسم ایرانی فارس‌محور و گؤزقامانیسم و مانقورتیسم تبریزی –قفقازی- آزربایجانی در میان نخبه‌گان آن، این امر فوق‌العاده ریسک‌آمیز است. در یک صد و پنجاه سال گذشته هیچ جنبش سیاسی بر اساس هویت ملی تورک و یا تورک‌گرا از تبریز ظهور نکرده است، بر عکس هر حرکت سیاسی ظهور کرده در تبریز، ایران‌گرا - معتقد به ملت ایران و ضد تورک - منکر ملت تورک بوده است (مشروطیت، جمهوری‌خواهی، آزادی‌ ستان، خلق مسلمان، احزاب سیاسی و چریکی چپ، نهضت آزادی و مجاهدین خلق، حکومت ملی آزربایجان، ....). به این و دلائل بسیار دیگر، ضروری است محیط فرهنگی و سیاسی هدایت کننده‌ی جنبش ملی دموکراتیک تورک معاصر، مطلقاً از انحصار و یا تحت تاثیر عمده‌ی تبریز و تبریزیان و کلاً شرق - مرکز آزربایجان خارج شود، بلکه بین مناطق جوغرافیائی گوناگون تورک‌ایلی، تبریز-اردبیل، اورمیه-سلماس، ماکو-خوی، زنگان-قزوین، تاریم-منجیل، همدان-رزن، بیجار-سونقور، یاسوکن-قوروه؛ و نواحی استان‌های مرکزی، قوم و البورز و ... اقلاً به طور مساوی و با وزنه‌ی برابر تقسیم شود.

مانقورت‌‌شناسی: کاظم‌زاده ایرانشهر تبریزی در ٢٥ ساله‌‌گی، در حال خواندن ایران نو، اورگان فرقه‌‌ی دموکرات ایران، حزب مادر فرقه‌‌ی دموکرات ایران‌گرای آزربایجان

مانقورت‌شناسی: زین‌العابدین کاظم‌زاده تبریزی (ایرانشهر) از رهبران پان‌ایرانیست فرقه‌ی ایران‌گرای دموکرات آزربایجان


[1] همان گونه که در مقاله‌ی مفصل دیگری به طور علی‌حده بحث خواهم کرد، عامل اصلی داخلی در ایجاد جریان و روند تورک‌ستیزی در دوران مودرن در ایران، «سندروم گؤزقامانیسم - مانقورتیسم» بعضی از نخبه‌گان تورک متمرکز در شرق آزربایجان در ایران و قفقاز جنوبی است. به منظور تسهیل درک و تحلیل سیر تاریخی و عوارض و جلوه‌های آن، «سندروم گؤزقامانیسم - مانقورتیسم» را می‌توان به سه مقوله ‌- بیماری زیر تفکیک کرد. بدون تشخیص و شناخت سندروم گؤزقامانیسم - مانقورتیسم، امکان تداوی دردها و مرض‌ها و ناخوشی‌هایی که ملت تورک ساکن در ایران مبتلای آن‌ها شده وجود ندارد:

-«گؤزقامانیسم - مانقورتیسم تبریزی» با وجه غالب فارسی را زبان ملی خود شمردن، پارسی سره‌نویسی، تاسیس نشریات و مدارس فارسی‌زبان، فعالیت‌های ضد قاجاری، شیعی‌ فارسی ‌گرایی، ارمنی‌پرستی و کوردپرستی، تبدیل تبریز به پایگاه و مهد ناسیونالیسم ایرانی فارس‌محور، و ماشین تولید تئوریسین‌های پان ایرانیسم و تورک‌های چپ ایرانی، ...

-«گؤزقامانیسم - مانقورتیسم قفقازی» با وجه غالب تروریسم ایران‌گرا و ضد تورک، فارس‌زده‌گی، ضد عوثمان‌لی بودن، کومونیسم روسی، ...

-«گؤزقامانیسم - مانقورتیسم آزربایجانی» با وجه غالب محلی‌گرایی، لهجه‌گرایی، اعتقاد به هویت قومی - ملی استعمار ساخته‌ی آزربایجانی، نفی هویت ملی تورک، ملت تورک (اوغوزهای غربی)، وطن تورک (تورک‌ایلی - قلمروی ملی تورک در شمال غرب ایران)، تحریف و بازنویسی و وارونه‌نمایی سیستماتیک تاریخ ملت تورک، قهرمان سازی از جریانات و شخصیت‌های تاریخی غیر تورک و ضد تورک،  ... 

[2] نقل قول از روزبه قهرمان: «اصولا پان‌ايرانيست‌ها از چندين محفل و پايگاه تشکيل مى‌شود، يکى از آن‌ها همين محفل برلين بوده و مهم‌ترين‌شان: مرحوم حسين تقى‌زاده و مرحوم کاظم‌زاده ايرانشهر بودند. ... در مجموع، مى‌توان گفت: اغلب بنيان‌گذاران گروه پان‌ايرانيست‌ها ، تورک بودند. .... نشريه‌ی كاوه به عنوان پاي‌گاه پان‌ايرانيست‌ها، يك جريان تندرو و افراطى شناخته مى‌شود كه نقشى در براندازى دودمان پادشاهى قاجار را داشت و به قول خودشان و با توجه به آثار مكتوب‌شان، خواهان يك "ديكتاتور منور" بودند بدين وسيله جزو هواداران رضا خان سردار سپه درآمدند جهت رسانيدن ايشان به مقام پادشاهى........ پايان فعاليت نشريه‌ی کاوه در حدود ده سال قبل از به حکومت رسيدن نازى‌ها بوده. اما بايست دانست که فضاى آلمان در آن روزگار (بعد از شکست در جنگ جهانى اول) داراى نفرت از خارجيان و تقويت تمايلات نژادپرستى بوده. طبيعى است که مرحوم تقى‌زاده و مرحوم کاظم‌زاده ايرانشهر تحت تاثير چنين تمايلات قرار بگيرند و افکار خودشان را ترويج بدهند براى راديکال ساختن روند تحولات در ايران. آن‌ها حتى حاضر هم شدند دست يارى به سوى استبداد و ديکتاتور منور (به قول خودشان و با توجه به آثار مکتوب‌شان) دراز بکنند، اما حتماً بايست پشت محمد‌على شاه قاجار و حتى پادشاه مشروطه‌خواه "سلطان احمد شاه قاجار" را به خاک بمالند! کلاً هردو تندرو و افراطى بودند، نشريات منتشره‌شان از جمله نشريه‌ی کاوه و نشريه‌ی ايرانشهر هم در خط تندرويى بودند..... مرحوم کاظم‌زاده ايرانشهر بعد از تعطيلى فعاليت نشريه‌ی کاوه، دست به انتشار نشريه‌ی خودش "ايرانشهر" زده، يک نشريه‌ی افراطى هم بوده همانند نشريه‌ی کاوه. ايشان در اواخر عمر که در کشور سويس زنده‌گى مى کرده‌، به مسایل باطنی روی آورد و به سمت انجمن تئوسوفی گرایش پیدا کرد و در اين زمينه، مطالبى را نوشتند. انجمن تئوسوفى داراى نشان رسمى به صورت زير مى‌باشد. اين نشان‌گر شخصيت و افکار عجيب و غريب ايشان مى‌باشد: شعار جامعه و صلیب مصری عنخ، ستاره‌ی داوود، صلیب شکسته‌ی سواستیکا، مارخودخوار اوروبروس و سمبول هندوئیسم».

Rouzbeh Ghahreman

https://www.facebook.com/groups/602684319834522/

[3] تاثیر برلین و نازیسم آلمانی فقط بر ناسیونالیسم فارسی و پان‌ایرانیسم نبود، بلکه در چپ ایرانی هم از طریق ارانی و ... که او هم تورک تبریزی بود از همان آغاز نفوذ کرد. به این سبب است که چپ ایرانی – همه‌ی طیف‌های آن مخصوصاً جریاناتی که خود را وارث ٥٣ نفر و ارانی می‌دانند - کمابیش ناسیونالیست ایرانی -فارسی و بعضی مانند خود ارانی پان‌ایرانیست بودند و هستند. حتی آن‌ گروه از چپ‌های ایرانی که اسماً پان‌ایرانیست نیستند، به سبب تبلیغ هویت استعماری بریتانیا - روسیه ساخته‌ی آزربایجانی، به واقع با واقعیت موجود تورک در ایران مخالفت و دشمنی می‌کنند و در نتیجه عملاً در خدمت پان‌ایرانیسم، و یا پان‌ایرانیسم خجالتی هستند

[4] برای درک ماهیت و عمل‌کرد ضد ملی و ضد تورک پدیده‌ی آزادی‌ سِتان و دو روایت ایران‌محور و آزربایجان‌محور از آن - که‌ هر دو به ‌یک اندازه ‌میراث مشروطه‌ی انگلیسی را خودی می‌دانند و به‌ یک اندازه ‌ضد تورک هستند-، کافی است به ‌این واقعیت دقت شود که ‌در گذشته‌ و اکنون هم تقریباً همه‌ی تجلیل‌ها و تقدیرها از قیام – غائله – بلوا - ماجراجوئی ایران‌گرایانه و پرچم‌دارانه‌ی خیابانی برای نجات ایران، از طرف پان‌ایرانیست‌ها، طرف‌داران مشروطه‌ی انگلیسی، آزربایجان‌گرایان پان‌ایرانیست، تورک‌های چپ ایرانی، آزربایجان‌گرایان شیعه‌محور – آزربایجان‌گرایی سپاه ‌پاسدارانی (کاظم‌زاده ‌ایران‌شهر، بادام‌چی، شفق، ناصح ناطق، علی آذری، ناهیدی آذر، عارف قزوینی، احمد کسروی، بهرامی، یحیی آرین‌پور، علی‌اصغر فردی، خسروشاهی، ...)، و آزربایجان‌گرایان استالینیست و التقاطی (حکومت ملی آزربایجان، م.ح. صدیق، رحیم رئیس‌نیا، رضا همراز، ...) که‌ به ‌جز یکی دو استثناء تقریباً همه‌ محلی‌گرایان و هم‌شهری‌بازان تبریزی هستند نگاشته‌ شده ‌است. غیر قابل تصور است که‌ این دسته‌جات، شخصیتی دارای شعور ملی تورک - به ‌عنوان نمونه‌ قهرمان ملی تورک و رهبر ملی تورک جمشید خان سوباتای‌لی افشار اورومی- مجدالسلطنه‌ را - تقدیر جای خود دارد - حتی ذکر کنند.

تبعید سه ‌رهبر فرقه‌ی دموکرات آزربایجان (خیابانی، نوبری، بادام‌چی) به ‌دلیل تبلیغات انگلیس‌پرستانه ‌و فعالیت‌های ضد تورک‌شان

http://sozumuz1.blogspot.com/2021/08/blog-post_49.html

No comments:

Post a Comment