تراژدی فاطما خانیم موختارووا اورمولو، خوانندهی
برجستهی اوپرا، متولد اورمیه، از پدری تورک و مادری تاتار لیپکا
مئهران باهارلی
اورمولو فاطما ستاروونا موختارووا Urmulu Fatma Sattarovna Muxtarova, Фатьма Саттаровна Мухтарова
گؤروت ییغاوی –
Görüt Yığavı - آلبوم عکس
تراژدی فاطما خانیم موختارووا اورمولو، خوانندهی
برجستهی اوپرا، متولد اورمیه، از پدری تورک و مادری تاتار لیپکا
http://sozumuz1.blogspot.com/2016/01/blog-post_3.html
اورمولو فاطما ستاروونا موختارووا- وئبلاگ آلبومو
http://sozumuz1.blogspot.com/2019/04/blog-post_22.html
اورمولو فاطما ستاروونا موختارووا-فئیسبوک آلبومو
https://www.facebook.com/media/set/?set=a.378501396035172&type=3
فاطما ستاروونا موختارووا (Fatma Sattarovna Muxtarova, Фатьма Саттаровна Мухтарова). از نخستین خوانندهگان زن اوپرا در دنیای تورکیک و جهان اسلام. فرزند یک تورک اورمیهای بنام عابباس ریضایئف و یک تاتار لیپکا[1] متولد لهستان بنام سارا حسنئویچ (Sara Hasenewicz). خوانندهی اوپرا (مئزو سوپرانو) در روسیهی تزاری و اتحاد جماهیر شوروی؛ متولد ٢٦ (١٤؟) مارس ١٨٩٣ (و یا ١٨٩٩؟) در شهر اورمیه – آزربایجان - تورکایلی، ایران قاجاری؛ متوفی ١٩ اوکتوبر ١٩٧٢ در باکو، رسپوبلیکای آزربایجان، اتحاد جماهیر شوروی. هنرمند افتخاری رسپوبلیکای گورجستان و هنرمند مردمی رسپوبلیکای آزربایجان.
فاطما موختارووا (Fatma Mukhtarova) در شهر اورمیه - آزربایجان - تورکایلی در شمال غرب ایران متولد شد (اکنون استان آزربایجان غربی). پدر وی یک تورک اورمیهای بنام عابباس ریضایئف و مادر وی یک تاتار لیپکای لهستانی بنام سارا حسهنئویچ (Sara Hasenewicz) بود. این دو در شهری کوچک در مرز کنونی بلاروس-لهستان آشنا شده بودند. مدت کوتاهی پس از تولد وی، خانوادهی او به روسیهی تزاری مهاجرت و در ناحیهی روستوو دون ساکن شدند. در سال ١٩٠١ پدر موختارووا که یک خوانندهی خیابانی بود، در سن ٢٨ سالهگی، هنگامی که فاطما سه ساله بود، به سبب بیماری سل فوت کرد. پس از فوت وی سارا مادر موختارووا، با یک تورک مهاجر دیگر از ایران بنام ستار موختاروو که نوازندهی اورگ خیابانی (Шарманщик) بود ازدواج نمود.
خانوادهی موختارووا که در فقر و شرایط اقتصادی بسیار بدی بسر میبردند و ناچارا از یک شهر روسیه به شهر دیگری حرکت میکردند، نهایتا در سال ١٩١٠ در شهر ساراتوو ساکن شدند. مادر موختارووا، که همواره فاطیمای جوان را به آموختن از خوانندهگان خیابانی ترغیب میکرد برای تعلیم فاطیما را به آنها سپرد. موختارووا در این دوره با نام هنری کاتیا شارمانشچیستا و ملبس به لباسهای ملی-سنتی اوکرایینی در مشایعت یک اورگ خیابانی و آکوردئون و تمبورین در خیابانها و کارخانههای شهرهای گوناگون نواحی وولگا و اورال و قفقاز، ساراتوو و تفلیس، به همراهی یک دختر یتیم دیگر بنام لیدییا آندرئیئونا روسلانووا (که بعدها خوانندهی مشهور موسیقی فولکلور شوروی شد) در حالیکه بر زبان روسی مسلط نبود اجرای موسیقی میکرد.
استعداد موختارووا دقت یک روزنامهنگار به اسم آرخانگئلسکی در روزنامهی محلی ساراتووسکی وئستنیک را به خود جلب کرد و باعث چاپ سری مقالاتی به قلم وی در بارهی کاتیا موختارووای جوان و با استعداد گردید. پس از انتشار این سری مقالات، مختارووا مورد حمایت و تربیت کامئنسکی نوازندهی چئللو، فرزند دیوای اوپرای روسیه مارییا کامئنسکایا قرار گرفت. اما نام غیر روسی - مسلمانتبار فاطما موختارووا باعث میشد که او خود را مانند یک خدمتکار که فقط مجاز به کسب تخصص در مورد میز شام و مجبور به سرگرم کردن طبقهی اشراف با خوانندهگی خود، هنگامی که به دیدار میآمدند و احتیاج به سرگرمی داشتند حس کند. مختارووا که از این طرز و وضعیت آزرده شده بود، مُلک کامئنسکی را ترک کرد و به دادن کونسرتهای خیریه در شهرها و قصبههای ولایت ساراتوو ادامه داد. با این کار نیز، پساندازی برای تحصیلات موسیقی خود در آینده اندوخت.
موختارووا در سال ١٩١٢ تلاش نمود که به کونسرواتووار تازه تاسیس شده ساراتوو (سومین در روسیه پس از سن پترزبورگ و موسکو) پذیرفته شود. آفیش کونسرت ٢٤ ماه مه ١٩١٢ او چنین بود: «تنها یک کونسرت توسط خوانندهی سحرانگیز کاتیا موختارووا داده خواهد شد. تمام درآمد کونسرت برای تحصیلات آوازی موختارووا خرج خواهد شد. ما اومیدواریم که مردم به کونسرت این دختر با استعداد خواهند آمد و بدین ترتیب به او امکان خواهند داد که خیابانها را ترک کند و به تحصیل آواز و موسیقی پرداخته و در آینده یک خوانندهی معروف شود. نگذارید استعدادها بمیرند!»
اما مختارووا به علت دامنهی کمتر از یک اوکتاوی صدای وی که به علت خوانندهگی در هوای سرد خشن شده بود، به کونسرواتووار پذیرفته نشد. با اینهمه، این اقدام باعث کشف شدن وی توسط خوانندهی برجسته اوپرا میخاییل یئفیموویچ مئدوئدئو شد و او تصمیم گرفت که موختارووای جوان را تربیت کرده و مشکل صدای وی را در ظرف دو هفته برطرف سازد. پس از آن فاطما موختارووا به کونسرواتووار پذیرفته شد و در میان نخستین دانشجویان کونسرواتووار ساراتوو قرار گرفت.
موختارووا در این هنگام با والدین خود زندهگی میکرد و هر چند آئیننامهی کونسرواتووار به وی اجازه نمیداد، با اینهمه او با دادن کونسرتها در شهرهای مختلف امپراتوری روسیه از والدین خود حمایت مالی مینمود. اولین اجرای او در باکو در تئاتر تقییئف در سال ١٩١٣ با استقبال روبرو نشد. اما در این سفر، او خوانندهی اوپرا حوسئینقولو سارابسکی (اصلا از آزربایجان ایران) را ملاقات نمود. سارابکسی که به مورد موختارووا سمپاتی داشت، مورتوضا موختاروف از اعیان نفتی باکو را متقاعد کرد که از مجادلهی این خوانندهی جوان برای ادامه و پایان تحصیلاتش در کونسرواتووار حمایت مالی نماید. در نتیجه او به مدت دو سال در کونسرواتووار با کومک مالی موختاروف تحصیل کرد.
نخستین اجرای حرفهای موختارووا در نمایش «مراکز فرماندهی شاهزاده متییو» در تئاتر شهر ساراتوو بود. موختارووا هنگام تحصیل در کونسرواتووار با یک وکیل مقیم ساراتوو بنام آلئکساندر مالینین ازدواج کرد و از وی صاحب دختری بنام لئیلا شد. مدت کوتاهی پس از آن به موسکو رفت و در آنجا به واسطهی برادر شوهرش بوریس مالینین، موفق به اجرای آدیشینی در مقابل فئودور شالیاپین و سپس سرگئی زیمین شد. متعاقب آن موختارووا پیشنهاد کار برای اوپرای زیمین موسکو را دریافت و قبول کرد و در آنجا به همراهی شالیاپین در اوپرای بوریس گودونوف، فاوست، قدرت دوست، جودیت، زندهگی برای تزار، ... ایفای نقش نمود. همچنین به تمرین برای ظاهر شدن در نقش کارمئن پرداخت که بعدها برجستهترین نقش وی در اوپرا شد. در این سالها م.ن.کوزنئتسووا-بئنووا به فاطیما کومک کرد که رقص به سبک اسپانیایی و نواختن سازهای پیچیده را بیاموزد.
موختارووا در این مدت اغلب در تورهای اوپرا به تفلیس و باکو میآمد. او تفلیس را عاشقانه دوست داشت و وطن دوم خود میدانست. بعدها گفت: «من در جوانی در تفلیس در بازارها و دکانها میخواندم. آنها مردمی شاد بودند و خوب مزد میدادند. بعضی وقتها که در دکان میخواندم، صاحب دکان به پیاله شراب میریخت و به درون آن سکهای می انداخت و میگفت اگر بخوری، سکه مال توست!». در ژوئن ١٩١٥ جیحون حاجیبیگلی با امضای داغیستانلی مقالهای در بارهی تور فاطیما خانیم موختارووا سولیست خانهی اوپرای زیمین با عنوان «یادداشتهای یک مسلمان [تورک]» نوشت و در آن بخش مترقی جامعه را که از هنرمندان مستعد و منحصر بفردی مانند موختارووا حمایت میکنند ستود.
در سال ١٩١٨ موختارووا به ساراتوو بازگشت و با گروهی از سولیستهای
جوان به عرضهی کارمئن در تئاتر اوپرای ساراتووآستراخان، روستوو .... پرداخت. پس
از انقلاب اوکتوبر روسیه، موختارووا در تئاترهای گوناگونی در اوکرائین، ناحیهی وولگا
و قفقاز جنوبی اجرای نقش نمود (خارکوف، کییئف، اودئسا، باکو، تفلیس، سوئردلووسک،
پئرم، قازان موسکو، سن پترزبورگ، ...). در سالهای جنگ داخلی و قحطی، فاطیما به
همراه تمام خانوادهاش عضو یک بریگارد کونسرت در جبههی دریای سیاه-آزوف شد و برای
نیروهای مستقر در پایگاه نیروی دریائی روسیهی تزاری در آزوف ایفای نقش کرد. بدین
ترتیب با دریافت سهمیهی غذا از گرسنهگی نجات یافت.
روزنامههای آن دوره، دقتها را به طبیعی بودن غیر معمول موختارووا و اجرای بسیار احساسی نقش کارمئن توسط او جلب میکردند. «او دارای صدائی مخملین و قدرت ایفای برجستهای بود. موختارووا استعداد صدائی خود را با هوشمندی با بازیگری گرم خود ترکیب مینمود. هر حرکت او، هر قدم وی در صحنه، هر جملهای که بر زبان میآورد، مُهر هنری ذاتی را بر خود داشت. وی به مدت ٤٠ سال موزیک و صحنههائی منحصر به فرد آفریده است که همهی آنها از کلیشههای معمولی اوپرا وارستهاند». ولادیمیر آلکساندروویچ بونچیکوف خوانندهی اوپرا و موزیسین اوکرایینی دورهی شوروی در بارهی موختارووا در خاطرات خود چنین میگوید: «با اوپرای کییئف، خوانندهی مشهور آن زمان فاطیما موختارووا هم [به شهر ما سیمفئروپول-اوکرایین] آمد. او کارمن و دلیله را خواند. چه لذتی از گوش دادن به او بردم. صدایی فوق العاده، مئزو سوپرانو، نوتهای پائین زیبا، به خصوص در اوپرای سامسون و دلیله. پارتنر [آوازی او در اوپرا] تنور دونتسوف بود. من بعدها در تئاتر کیروف لنینگراد به او گوش دادم»[2].
ای. کئللئر در خاطرات خود مینویسد «در دهههای ٢٠ و ٣٠ موختارروا
که شاهکارهای کلاسیک اوروپای غربی و روسیه را در صحنههای شهرهای متعدد شوروی
مانند موسکو، سنت پترزبورگ، قازان، خارکف، کییئف، اودئسا، ... اجرا کرده بود، یکی از مشهورترین نامهای اوپرا
بود. در هر شهر که نام او در آفیش تئاترها و اوپراها ظاهر میشد، بلیتها فورا و
تماما فروخته میشد. وی در سراسر کشور هزاران طرفدار داشت. بعضی اوقات آنها که
آدرس او را نمیدانستند نامههایی برای او به کونسرواتووار و یا خانهی اوپرا میفرستادند.
بعضی اوقات هم بر روی ظرف نامه صرفا مینوشتند: «هنرمند مردم، فاطیما موختارووا».
جالب توجه اینکه این نامه های بی آدرس اغلب اوقات به دست موختارووا میرسید.
موختارووا در طول حیات اوپرایی خود، در نقشهائی چون عذرا (نیظامی)، مارفا و مارینا (خوانشینا از موسورقسکی)، لییوباشا، باهار (عروس تزار، دختر برفی از نیکولائی ریمسکی-کورساکوف)، آمنئریس، آئوزچئنا، مادالئنا، آیدا، تروبادور و ریگولئتتو از گییوسئپ وئردی، مارتا، سولوخا، دالیلا، اورترود، شارلوت، گرونیا (کشتی جنگی پوتئمکین)، نیگال اوممی (زاگموک)، پولینا (چایکوفسکی) و غیره ظاهر شد. با اینهمه اوج خلاقیت موختارووا تکخوانی وی در نقش کارمئن است. برودسکی، اجرای کارمئن توسط موختارووا را «بهترین اجرا در دنیای کارمئن» توصیف کرده است.
مختارووا سالهای ١٩٣٥ و ١٩٣٦ را در تفلیس گذارند. اجراهای
متعدد وی در تئاترهای این مرکز فرهنگی – هنری - موسیقی – اوروپایی قفقاز، از جمله
کارمن با استقبال فوق العادهی اهل موسیقی و هنرمندان و مردم و دولت گورجستان
مواجه شد. او در ١٥ فوریه ١٩٣٦ بیستم سالگرد خلاقیت هنری خود را در تفلیس جشن
گرفت. در سال ١٩٣٦ هنرمندان تفلیس یک کتابچهی قدردانی برای او منتشر کردند. در
همان سال دولت گورجستان عنوان هنرمند افتخاری گورجستان را به او اعطا کرد. اما
مشکلی وجود داشت. موختارووا که تا آن زمان تابعیت شوروی را اخذ نکرده بود متوجه شد
که – به سبب پدرش- تبعهی ایران شمرده میشود. در چنین شرایطی وی رسما در سال ١٩٣٦
به تابعیت شوروی در آمد و متعاقب آن جایزهی عنوان هنرمند افتخاری گورجستان را
رسما دریافت کرد.
در سال ١٩٣٧ فاطیما در صحنهی تئاتر اوپرا و بالهی باکو
[م.ف. آخوندوف]، اوپرای کارمن به دیرکتوری اسماعیل هدایتزاده را به زبان ملی خود
تورکی اجرای نمود. متن کارمن توسط نیگار رفیع بیگلی به تورکی ترجمه شده بود. در
همان صحنه فاطیما موختارووا به همراه خوانندهی اوپرا بولبول، نقش آرزو در اوپرای
نظامی اثر بدل بیگلی را اجرا کرد. موختارووا در سال ١٩٣٨ به باکو دعوت شد و بعد از
آن تا سال ١٩٥٣ به عنوان سولیست و استاد به کار در تئاتر باله و اوپرای آکادمیک
دولتی آزربایجان آغاز کرد. موختارووا در سال ١٩٤٠ عنوان هنرمند مردم آزربایجان و
در سال ١٩٤٦ نشان افتخار (و در سال ١٩٦٨ نشان پرچم سرخ کار) را دریافت نمود.
در سال ١٩٥٣ مقامات تئاتر آخوندوف آزربایجان موختارروا را با این بهانه که او تحصیلات عالی در کونسرواتووار را به پایان نرسانده و عضو حزب کومونیست شوروی نیست - پس از ١٥ سال، مجبور به ترک تئاتر و صحنه کردند. با ترک صحنه، حیات هنری فاطیما موختارووا هم، به طرزی تراژیک پایان یافت. فاطیمای رنجیده در مقابل این رفتارها گفت: «من آزاده به دنیا آمدم و آزاده خواهم مُرد»
موختارووا پس از آن برای تسکین خود، به دیدار دوستش والنتینا ایوانوونا پوگاچئوا (زینا) -Валентина Ивановна Пугачёва در وطن دوم خود تفلیس رفت. در تفلیس بود که نمایندهگانی از طرف هنرمندان و ریاست خانهی اوپرای تفلیس که از مجبور کردن موختارووا به ترک تئاتر و صحنه در باکو بهت زده شده بودند به خانهی پوگاچئوا آمده و در آنجا با اصرار به مختارووا پیشنهاد کردند که یک کونسرت تودیع و خداحافظی برای او برگزار کنند. علی رغم مخالفت آغازین، بالاخره موختارووا با این پیشنهاد موافقت کرد و کونسرت خداحافظی وی از صحنه و آخرین اجرای او، در تئاتر باله و اوپرای تفلیس در ١٢ نووامبر سال ١٩٥٣ برگزار شد. در این کونسر موختارووا آکت اول اوپرای کارمن، آکت دوم اوپرای کومدی چئرئویچکی اثر چایکوفسکی و آکت آخر اوپرای تراژدی آیدا را اجرا کرد.
این اجراها با استقبال پرشور و ابراز احساسات فوق العادهی تماشاگران که سالون را لبریز کرده بودند روبرو شد. بنا به خاطرات لیلا اوچمییئوا Лейла ханым Уцмиева که در آن کونسرت حاضر بود: «با ظاهر شدن کارمن در صحنه تمام سالون بپا خاست، به احترام وی لحظهای سکوت کرد و پس از آن شاهد انفجار ابراز احساسات شد. پس از اتمام کونسرت تروپ تئاتر، هنرمندان، مدیریت، دیرکتورها، اعضای اورکستر، همه بر روی صحنه رفتند، در خداحافظی و تشکر از موختارووا سخنرانیها شد. از جمله رهبر اورکستر پالیاشویلی از طرف تئاتر و مردم تفلیس از موختارووا به سبب هنرش، سالهای عمرش که به اوپرا تقدیم کرده بود و افتخار داشتن ارتباط با او تشکر کرد. سبدهای گل آزین شدهی بسیار بزرگ به بلندی هفت انسان و گلهای دیگر بی شمار و هدیههای گوناگون در پارچههای ابریشمی و مخملی به تقدیم او شد. در پایان موختارووا به مرکز صحنه آمد و با تشکر از محبت و درک همه، تفلیس را وطن دوم خود خواند: «گورجستان مهربان من، بهترین روزهای زندهگی من با آفتاب لطیف تو گرم و روشن شده است، ... ». ناگهان حادثهای رخ داد. او صورت خود را با دستها و بازویش پوشاند و شروع به گریه کرد. بعد از آن مرد و زن، تمام سالون و البته من شروع به گریستن کردیم. او سخنان دیگری هم گفت اما بیاد نمیآوردم. همه در شوک بودیم..... ». [3]
هنرمندان اوپرا و تئاتر گورجی در قدردانی از موختارووا و با در نظر گرفتن شرایط سختی که وی دوچار آن بود، تصمیم به کومک به او گرفتند؛ نصف درآمد کونسرت، به علاوهی یک مبلغ بسیار بزرگ اضافی را به عنوان هدیه به او تقدیم کردند.
اخبار کونسرت خداحافظی تفلیس به سرعت پخش شد و بدنبال آن تلگرامهای بی شمار از ساراتوو، سوئردلووست، تاشکند، پرم، لنینگراد، خارکوف و دیگر شهرها سرازیر شد که از موختارووا خواهش میکردند در شهر آنها هم یک کونسرت خداحافظی برگزار کند. آننا آخماتووا از مهمترین شاعران روسیه در قرن بیستم در تبریکی به فاطما موختارووا نوشت: «گرمترین سلامها به بااستعدادترین خواننده، هنرمند و زن. سرزنده و شاد باش، سالهای بسیار به شادی زندهگی کن!»
در جمهوری آزربایجان حتی یک مراسم تقدیر و خداحافظی برای او برگزار نشد. موختارووای دلآزرده، در اعتراض به رفتاری که در جمهوری آزربایجان دیده بود، بسیاری از لباسهای هنری خود که در صحنههای اوپرا آنها را پوشیده بود، و دارای ارزش هنری فوق العاده بودند را به آتش کشیده سوزاند. وی پس از آن در گمنامی و انزوا زیست. فاطما موختارووا در حالیکه مقامات هنری و دولتی آزربایجان کوچکترین اعتنائی به او و سرنوشت او نکردند در سن هفتاد و نه سالهگی در باکو (١٩ اوکتوبر ١٩٧٢) وفات نمود.
در سال ١٩٦٧ هئیتی به رهبری ایرینا ریضایئوا یک ژرونالیست تلویزیون برای ساخت فیلمی در بارهی ارتباطات خلاق فاطیما موختارووا با اوپرای گورجستان از تفلیس به باکو آمد. بسیاری از صحنههای این فیلم در خانهی او فیلمبرداری شد.
نوهی فاطیما موختارووا، سوئتلانا ولادیمیروونا کورچکینا (Светлана Владимировна Курочкина) که یک کورئوگراف، مربی دانسهای فولکلوریک، خواننده، ژورنالیست و نویسنده است در سال ٢٠٠٤ کتابی در بارهی او بنام (Повесть об актрисе) (بیر قادین اوینامانین اؤیکوسو- داستان یک بازیگر زن) منتشر کرده است[4].
منابع:
Fatma Mukhtarova
https://en.wikipedia.org/wiki/Fatma_Mukhtarova
Лучшая в мире Кармен
http://azcongress.ru/2008/11/16/luchshaya_v_mire_karmen/
«Катя-шарманщица»: Кармен бакинской сцены
Фатьма Мухтарова
https://azerhistory.com/?p=12416
-Мухтарова, Фатьма Саттаровна
-Мухтарова, Фатьма Саттаровна это: Большая
биографическая энциклопедия
-ISMAYILZADƏ, Nuridə. AZƏRBAYCANIN OPERA MÜĞƏNNISI FATMA MUXTAROVA
http://www.musigi-dunya.az/new/read_magazine.asp?id=281
-Ülviyyə Tahirqızı. Səhnəmizin gözəl Karmeni –
Fatma Muxtarova
http://www.anl.az/down/meqale/xalqcebhesi/2014/mart/358230.htm
Негаснущие звезды оперы и хореографии
Азербайджана
https://azerhistory.com/?p=9728
босоногаяа кармен, междуранодный день театра
https://www.muzkom.net/sites/default/files/kultural/kultural1603.pdf
-ویدئوی کوتاه معرفی:
https://www.youtube.com/watch?v=mMU5qU7BdrU
http://elsso.ru/cont/ppl/87.html
[1] اندکی در بارهی تورکان لهستان: تاتارهای لیپکا
[2] Я уже писал раньше, что к нам в город приезжали хорошие гастролеры …. С киевской оперой приехала известная в то время певица Фатима Мухтарова. Она пела Кармен и Далилу. Какое наслаждение я получил, слушая ее. Чудный голос, меццо-сопрано, красивые низкие ноты, особенно в опере «Самсон и Далила». Ее партнером был тенор Донцов. Позже я его слушал в Кировском театре в Ленинграде.
I've written before that good tourers came
to our town… With the Kiev opera came the famous singer at that time Fatima
Mukhtarova. She sang Carmen and Delilah. What a pleasure I got from
listening to her. Wonderful voice, mezzo-soprano, beautiful low notes,
especially in the opera "Samson and Delilah". Her partner was tenor
Dontsov. Later I listened to it at the Kirov Theatre in Leningrad.
Бунчиков Владимир Александрович. Часть 1.
[3] Выдающиеся
татарские женщины в жизни знаменитых азербайджанцев (Outstanding
Tatar women in the lives of famous Azerbaijanis)
[4]
Светлана Курочкина. Повесть об актрисе. Фрагменты из книги о певице Фатьме
Мухтаровой. (Svetlana Kurochkina. A Tale of an Actress. Fragments from a Book
about the Singer Fatma Mukhtarova).
http://russianclub.ge/components/com_jooget/file/n95(9).pdf
http://russianclub.ge/content/view/523/73/
https://news.day.az/showbiz/17998.html
No comments:
Post a Comment