نامهی تورکیی تقی رفعت به محمدامین رسولزاده
مئهران باهارلی
سؤزوموز
تقی رفعت، روشنفکر، ادیب، سیاستمدار و دولتشخص تورک، از نمایندهگان تورکگرائیی دموکراتیک و مودرن در ایران و تورکایلی به سالهای جنگ جهانیی اول است.
پیوستن تقی رفعت به حرکت ملیی تورک – دولت تورک اتحاد:
با ورود نیروهای عثمانلی به ایران، تورکایلی و قفقاز در سالهای جنگ جهانیی اول و در دورهی حیات سیاسیی نیمه مستقل تورکایلی تحت حاکمیت «دولت تورک اتحاد – بیرلیک» به صدارت جمشیدخان سوباتایلی افشار اورومی - مجدالسلطنه والیی منصوب عثمانلی (٨ ژوئن ۱۹۱۸ - اول اوکتوبر ۱۹۱۸)، تقی رفعت بدین دولت تورک پیوست و منشیی «یوسف ضیاء بیگ طالبزاده» - یکی دیگر از شخصیتهای ملی تورک و سران تورکگرائیی دموکراتیک در سالهای مذکور و مشاور سیاسی و فرهنگیی اوردوی عثمانلی- در تورکایلی گردید. در این دوره تقی رفعت همچنین سردبیر روزنامهی ملی و تماما تورکیی «آزربایجان»، اورگان حزب اتحاد اسلام و دولت تورک اتحاد – بیرلیک بود («جمشیدخان سوباتایلی افشار اورومی مجدالسلطنه» لیدر حزب اتحاد اسلام (و موسس - لیدر «حزب اتحاد تورک»)، «حاجی بیگ میرزا بلوری تبریزی» نائب رئیس حزب اتحاد اسلام، «یوسف ضیاء بیگ طالبزاده» رهبر عثمانلیی آن، «علی هئیت» رئیس شعبهی تبریز، «میرزا فضل الله ناصحی اورومی» رئیس و «میرزا مسیح افشار اورمی» از رهبران شعبهی اورمیه، «امین الشرع» از رهبران شاخهی خوی، «شیخ علی ثقه الاسلام همدانی» از رهبران شاخهی همدان، «حاج شعبانعلی» از رهبران حزب در اردبیل، .... بودند).
پیوستن تقی رفعت به حرکت ایرانگرا – پانایرانیستیی آزادیسِتان و دلائل آن:
یک سال و نیم بعد از خروج نیروهای عثمانلی از تورکایلی و با تشکیل حکومت ایرانگرای آزادیسِتان (٢٤ ژوئن١٩٢٠ تا ١١ سپتامبر ١٩٢٠) در تبریز به رهبریی شیخ محمد خیابانی، که بار دیگر به انفصال عملیی بخشی از تورکایلی از ایران منجر شد، این بار تقی رفعت به عنوان دست راست شیخ محمد خیابانی، مسئولیت وزارت معارف و تبلیغات این حکومت ایرانگرا اما بالفعل مستقل را برعهده گرفت.
حرکت آزادیسِتان و موجد آن فرقهی دموکرات آزربایجان که شعبهی ایالتیی فرقهی دموکرات ایران بود، یک حرکت ایرانگرا و پانایرانیستی (معتقد به ملت ایران ایجاد شده در دورهی مشروطیت انگلیسی با زبان ملی فارسی و وطن ایران، تمرکزگرایی اداری و سیاسی شدید و دارای مواضع ضد تورک، ضد فدرالیسم ملی – زبانی، متفق انگلیس و داشناکها و ....) بود. تاریخنگاری آزربایجانگرایانه عموما هر حرکت ضد تورک و ایرانگرا دارای نام «آزربایجان» را به منظور ایجاد سابقه برای ملیتگرایی و جنبشهای ناموجود ملت موهوم و خیالی آزربایجان، با تحریف و دروغپردازی و وارونهنمایی و بی اخلاقی علمی و بی شرمی سیاسی به صورت یک حرکت ملی آزربایجانی و اخیرا دارای هویت تورک معرفی میکند. در قرن گذشته تاریخنگاریهای ایرانگرا و آزربایجانگرا در بارهی فرقهی دموکرات آزربایجان و آزادیستان هم عامدا و آگاهانه ادعاهای جعلی و بی پایه، تماما محصول دروغپردازی و خیالبافی را رواج داده و به مخفی نمودن حقایق و فریفتن افکار اقدام نمودهاند. مخصوصا آزربایجانگرایان با تحریف و بازنویسی تاریخ و دروغپردازی عمدی، جریان ایرانگرا و ضد تورک و ضد فدرالیسم زبانی – ملی «آزادیسِتان» را مبدل به حرکتی ملی، فدرالیست حتی تورکگرا کردهاند، حتی نام فارسی سرهی آن «آزادیسِتان» به معنی ستانندهی آزادی (از مصدر فارسی ستدن – ستانیدن، به تورکی ارکینلیک آلان، اؤزگورلوک الده ائدهن) را تحریف و به صورت «آزادیستان» (مانند ارمنستان و کوردستان) مینویسند. حال آنکه قیام نسنجیده و ماجراجویانهی خیابانی صرفا یک کشمکش مرکز – حاشیه، اما کشمکشی داخلی در جبههی ایرانگرایان معتقد به ملت ایران و میهن ایران و زبان ملی فارسی و نژاد ایرانی و .... اختراع شده در دورهی مشروطهی انگلیسی بود و از دور و یا نزدیک ربطی به ملت تورک و مجادلهی ملی تورک نداشت[1].
چهار تن از رهبران اصلیی فرقهی دموکرات آزربایجان یعنی نوبری، حریری، بادامچی و بهرامی دارای تمایلات شدید پانایرانیستی و ضد تورک بودند. شخص خیابانی هم در تمام عمر خود ایرانگرا و قبل از تبعید شدن توسط عثمانلیها – دولت تورک اتحاد، دارای تمایلات پانایرانیستی و ضد تورک بود (توصیه به گذاشتن صندوق جریمه در مدارس برای مجازات کودکانی که تورکی حرف میزدند، ...)، اما بعد از بازگشت از تبعید بین خود و چهار رهبر دیگر پانایرانیست حزب مسافه گذارد و به تورکگرایان مانند تقی رفعت و ابوالفتوح علوی خلخالی در حزب خود پناه داد و حتی آنها را به سردبیری روزنامهی تجدد منصوب کرد.
پس از آنکه عثمانلی تورکایلی را تخلیه کرد، عدهای از تورکگرایان دخیل در تاسیس و مدیریت دولت تورک اتحاد، مجبورا برای حفظ جان خود به فرقهی دموکرات آزربایجان که تشکیلاتی ایرانگرا بود پیوستند. این عده تمایلات تورکگرایانهی خود را در این دوره و بعد از آن حفظ کردند، اما برای نجات از انتقام دموکراتهای آزربایجان که به شدت ایرانگرا و ضد تورک بودند و مخالفان خود مخصوصا تورکگرایان را سرکوب و ترور میکردند، ایرانگرایی و حتی – مانند تقی رفعت – تظاهر به فارسگرایی کردند. در این دوره ابوالفتوح علوی سردبیریی نشریهی تجدد (از شمارهی ١ تا ٥٩)، و تقی رفعت سردبیریی نشریههای تجدد (از شماره ٥٩ به بعد) و آزادیستان (هر چهار شماره) را بر عهده داشتند. تقی رفعت دو روز پس از کشته شدن شیخ محمد خیابانی توسط نیروهای دولت مشروطهی ایران در تبریز، به دست همان نیروها در حوالی این شهر به قتل رسید.
آثار قلمیی تقی رفعت:
تقی رفعت ادیب و نویسندهای ولود بود. وی دارای آثار متعددی از نظم و نثر و شعر و مقاله و نمایشنامه و سخنرانی و ترجمه به زبانهای تورکی، فارسی و فرانسه است. این آثار تاکنون جمعآوری و منتشر، حتی بسیاری از آنها حفظ نشدهاند.
یکی
از مقالات بسیار مهم تقی رفعت که به دستمان رسیده، نامهی سرگشادهی موضوع این
مقاله است که وی آن را به زبان تورکی خطاب به لیدر فرقهی مساوات و سردبیر روزنامهی
آچیق سؤز، محمد امین رسولزاده نوشته و در شمارهی ٦٨ روزنامهی تجدد، ٢٣ ژانویه
١٩١٨ به سردبیری ی خود منتشر کرده است. این مکتوب منحصر به فرد، علاوه بر جهات تاریخی
و سیاسی، از نقطه نظر نثر تورکی نیز دارای اهمیت است.
تقی رفعت به روایت تاریخنگاری ی ضد تورک:
تقی رفعت (در دورهی دولت تورک اتحاد و پیش از پیوستن به حاکمیت ایرانگرای آزادیسِتان) دارای جایگاهی ویژه در روند خودآگاهی ی ملی ی تورک در تورکایلی و حتی اگر ناخواسته در تاریخ استقلال بخشی از آن در دورهی دولت تورک اتحاد (هم چنین در دورهی آزادیسِتان) است. به همین سبب نیز در تبلیغات و تاریخنگاری ی پانایرانیستی - فارسمرکز و روسپرستانه – استالینیستی، مانند محمد امین رسولزاده در جمهوری ی آزربایجان، یک شخصیت خائن و پانتورکیست معرفی میشود.
نزدیک به یک صد سال است که سنت تحقیقات ملهم از مکاتب آزربایجانگرائیی ایرانمحور - پانایرانیستی و آزربایجانگراییی استالینیستی، بر تاریخنگاریی ملت تورک ساکن در ایران سایه افکنده است. تاریخ ملت تورک در قرن گذشته و وقایع جنبش ملی دموکراتیک تورک در ایران در طول آن، به دست تاریخنگاران این دو طیف، در صدها کتاب و مقاله سانسور و حذف و یا تحریف و به شکلی یکجانبه و وارونه عرضه شده است. پژوهشهای برخاسته از این دو مکتب، که عمدتاً تحریف، سانسور، و بازنویسیی رویدادهای تاریخیی گذشته بنا به روایت استالینیستی از تاریخ ملت تورک و تورکایلی و بر اساس «هویت ملیی آزربایجانی» توسط محققان وابسته به کومونیسم روسی (آزربایجانگراییی استالینیستی)، و یا برگرفته از برداشتهای ناسیونالیستیی ایرانمحور و فارسمرکز بنا به روایت پانایرانیستیی وابسته به آزربایجانگراییی ایرانگرا - انگلیسی از آنهاست، نقش بسیار مهمی در وارونه جلوه دادن حقایق تاریخی و زدودن حافظهی تاریخیی ملت تورک ما، و بیگذشته و بیهویت کردن وی داشتهاند. تقی رفعت نیز (در حیات دورهی دولت تورک اتحاد و قبل از آزادیسِتان او)، یکی از قربانیان این مکاتب تاریخنگاریی ضد تورک ایرانگرا و آزربایجانگرا است.
چنانچه شخصی ضد تورک با نام «نوروز» در مقالهای به تاریخ ٣ شنبه، ١٣ آذر ١٣٢٤ در روزنامهی آزربایجان، اورگان فرقهی دموکرات آزربایجان به دورهی حکومت ملیی آزربایجان، به تخریب شخصیت سیاسیی تقی رفعت پرداخته، با یک دروغپردازیی استالینیستی وی و میرزا ابوالفتوح خان علوی سردبیر پیشین روزنامهی تجدد و یکی دیگر از پیشگامان تورکگرائیی دموکراتیک و مودرن در تورکایلی را «از طرفداران مشهور پانتورکیسم» مینامد و میگوید: «بوندان ماعد شیخین اطرافیندا اولانلارین ایچهریسینده پانتورکیزم طرفدارلارینا دا راست گلیریک. میرزا تقیخان رفعت و تجدّد روزنامهسینین اسکی باشمحرّری اولان میرزا ابوالفتح خان علوی مشهور پانتورکیزم طرفدارلارینداندیرلار کی شیخ اونلاری صمیمیتله قارشیلاییپ، حتی فیرقهنین اورقانی اولان تجدّد روزنامهسینی اونلارین اختیارینا قویموشدور". پایان نقل قول. ترجمهی نقل قول: "در میان اطرافیان شیخ، با طرفداران پانتورکیسم نیز مواجه میشویم. میرزا تقیخان رفعت و سردبیر سابق روزنامهی تجدد میرزا ابوالفتحخان علوی، از طرفداران مشهور پانتورکیسم بودند که شیخ با صمیمیت با آنها برخورد کرده و حتی روزنامهی تجدّد، اورگان فرقه را در اختیار آنها گذارده بود». (ترور شخصیت تورکگرایان و دیگر شخصیتهای ملیی تورک از طرف حکومت ملیی آزربایجان، مانند دهها رفتار و خصلت دیگر او نشان میدهد که این حاکمیت، علی رغم وجود کلمهی «ملی» در نام خود، به هیچ وجه پدیدهای ملی نبود).
اشارات منابع آزربایجانی به مقالهی تورکیی تقی رفعت خطاب به رسولزاده:
در منابع ایرانی و آزربایجانی به ندرت به نامهی تاریخیی تقی رفعت به محمدامین رسولزاده اشاره شده، هر جا هم که شده، وارونهنمائی و تحریف است.
الف- نوروز نام مذکور در روزنامهی آزربایجان اورگان فرقهی دموکرات آزربایجان به دورهی حکومت ملیی آزربایجان، در مقالهای بنام شیخ محمد خیابانی (٢ شنبه، ١٤ آبان، سای ٤٦. یازان نوروز)، پس از پانتورکیست نامیدن تقی رفعت برای بار دوم، به این مقالهی تورکیی او هم اشاره کرده و به درستی آن را به قلم تقی رفعت میداند: «٥٩ شمارهدهن ٨٦ شمارهیه قدهر تقینین مدیریتی ایله یازیلان نومرهلهرده بیز ابتدا «آچیق مکتوب، آچیق سؤز قزئتی ناشری محترم محمد امین رسولزاده جنابلهرینه»عنوانلی بیر تورک دیلینده یازیلمیش مقالهیه راست گلیریک. بو مقاله گؤرونور پانتورکیسم طرفداری اولان تقی واسیطهسییله یازیلیپدیر. مقالهده مولف ارشاد مجلهسینده یازیلان تاریخی بیر مقالهیه جواب وئرمهک ایستهمیشدیر». پایان نقل قول. ترجمهی نقل قول: «در شمارههای ٥٩ تا ٨٦ [روزنامهی تجدد] که با مدیریت تقی [رفعت] نشر میشد، ما با مقالهای نوشته شده به زبان تورکی و با ابتدای «نامهی سرگشاده، به ناشر محترم آچیق سؤز، جناب محمد امین رسولزاده» مواجه میشویم. آنگونه که ملاحظه میشود این مقاله توسط تقی که پیرو پانتورکیسم بود نوشته شده است. مولف این مقاله، در صدد پاسخگوئی به مقالهای تاریخی مندرج در مجلهی ارشاد برآمده است».
ب- از محققین معاصر عبدالحسین ناهیدی آذر در کتاب خود «جنبش آزادیسِتان شیخ محمد خیابانی» (تبریز، نشر اختر، ص ٢٩٨)، به نامهی تورکیی تقی رفعت به محمدامین رسولزاده اشاره کرده، اما در ضمن توضیحات خود به آن دچار اشتباهات متعدد و فاحشی شده است. ناهیدی آذر که منسوب به جریان آزربایجانگراییی ضد تورک ایرانگرا - التقاطی (ملقمهای از آزربایجانگراییی پانایرانیستی، آزربایجانگراییی استالینیستی و مانقورتیسم تبریزی) است، پس از نقل و تائید ادعاهای پانایرانیستیی محیط طباطبائی و احمد کسروی در رابطه با نادرستیی اطلاق نام آزربایجان بر شمال آراس چنین میگوید: «روزنامهی تجدد نیز طی نامهی شدیداللحنی که خطاب به جناب محمدامین رسول زاده، ناشر روزنامهی آچیق سؤز و لیدر فرقهی مساوات در شمارهی ٦٨- ٢ دو ١٢٩٦ شمسی برابر ٢٣ ژانویه ١٩١٨ به زبان تورکیی قفقازی چاپ کرده، دلایل ارائه شده از سوی محمد امین رسولزاده را در مورد این نامگذاری نادرست و «طفلانه» خوانده و بدین ترتیب نگرانیی خود را از این نامگذاری اعلام کرده است».
ادعاهای ناهیدی آذر در بارهی مفاد و مضمون این نامه سرهمبندیای بیپایه، دروغ محض و صد در صد ضد آن چیزی است که تقی رفعت در نامهی خود بیان کرده است. از جمله:
١-نامهی تقی رفعت به محمد امین رسولزاده به «تورکیی قفقازی» نیست، بلکه به «تورکیی عثمانلیی بسیط» است. احیانا اگر ناهیدی آذر آشنا با زبان نوشتاریی تورکیی وقت میبود، و قادر به خواندن اصل نامهی تورکیی تقی رفعت، همچو غلط فاحش و اشتباه مهلکی مرتکب نمیشد. این زبان که در دورهی مورد بحث، زبان نوشتاریی مشترک و رابط بسیاری از نخبهگان و نویسندهگان تورک در شمال و جنوب آزربایجان و دیگر نقاط قفقاز و تورکایلی و ایران و عراق و سوریه و بالکان و .... بود، به طور سنتی و پیشتر در منشات تورکیی رسمیی تمام دولتهای تورکمان (قاراقویونلو، آغقویونلو، قیزیلباشیه (صفوی) و افشار و قاجار) نیز بکار میرفت.
٢-اصطلاح «تورکیی قفقازی» که ناهیدی آذر آن را بکار برده، از طرف پانایرانیستها به منظور ایجاد واگرائی و القاء غیریت بین شمال و جنوب ارس، که دارای زبان یگانه و مشترکی بنام «تورکی» هستند بکار میرود. حال آنکه به هنگام نگارش این نامه تفاوت بین لهجههای شمال و جنوب ارس زبان تورکی، کمتر از تفاوت بین لهجههای اصفهانی و شیرازیی زبان فارسی بود.
٣-بر خلاف ادعای ناهیدی آذر، آنچه تقی رفعت در نامهی خود «طفلانه» و «جاهلانه» خوانده، نوشتهی رسولزاده نیست. بلکه مقالهای در «جریدهی ایرانیهی ارشاد» است که محمدامین رسولزاده بدان پاسخ داده است.
٤- تقی رفعت پاسخ رسولزاده را نادرست نخوانده است. بر عکس، به صراحت تمام جواب «مفصّلِ» «ذاتِ عالی» محمدامین رسولزاده به نوشتهی «جاهلانه» و «طفلانه»ی مندرجه در جریدهی ایرانیهی ارشاد را «صحیحترین و اساسیترین بیانات» ایراد شده توسط شخصیتی «صلاحیتدار» در این باب توصیف کرده و خواندن آن را برای هر کس که از دور و نزدیک به این مساله علاقهمند باشد یک موفقیت دانسته است.
٥-بر خلاف ادعای ناهیدی آذر، نامهی تقی رفعت شدیدالحن نیست. بر عکس وی در نامهی تاریخیی خود با ستایش بسیار از محمدامین رسولزاده یاد و با احترام فراوان بدو خطاب میکند. حتی وی برای تلطیف مباحثهی قلمی، از جناب رسولزاده استدعا میکند که چاپ این نامهی سرگشاده در تجدد را به عنوان یک «جمیلهی ادبیه» یعنی «نوشتهای برای خوشامد و تعارف و دلجویی از مخاطب» تلقی نماید.
٦- تقی رفعت در این نامه
به هیچ وجه نگرانیی خود از آزربایجان نامیده شدن شمال ارس را اعلام نمیکند. بر عکس،
در ضمن یادآوریی پیوستهگیهای تاریخیی آزربایجان قفقاز به آزربایجان ایران، صریحا
میگوید که نام آزربایجان شامل هر دو سوی ارس و مردمان آنها میگردد. سپس ادامه میدهد
که مردمان دو سوی ارس به آن درجه با یکدیگر زیسته و یکدیگر شدهاند که حتی احتیاجی
به اثبات اینکه از یک اصل و یک تبار و عرقند
نیست.
٧-نقل نکردن این نامهی تاریخیی تقی رفعت، شخصیتی مهم در حرکت آزادیسِتان در هر کتاب و تحقیق در بارهی این حرکت، از جمله در کتاب ناهیدی آذر، به ویژه با توجه به زبان تورکیی این سند تاریخی، نگارش آن خطاب به محمدامین رسولزاده، وجود سیاست رسمی و دولتیی انکار تاریخ تورکینویسی در ایران، و سندیت آن برای نشان دادن روابط فرهنگی و سیاسیی متقابل بین دو سوی ارس، .... یک قصور علمی و نقیصهی پژوهشیی بزرگ؛ و بیدقتی در نقل، وارونهنمائی و تحریف مضمون آن نیز بر اساس تمایلات آزربایجانگراییی ایرانگرانه و ضد تورک، رفتاری ناشایست و غیر قابل قبول است.
خلاصهی مضمون نامهی تورکیی رفعت به رسولزاده:
تقی
رفعت در مکتوب خود، در تائید سخنان محمدامین رسولزاده، از یکی بودن مردم دو سوی
ارس و یگانهگیی ملی و منشاء و تبار آنها سخن گفته و بر آزربایجان بودن دو سوی
ارس تاکید مینماید. وی این امر را آن چنان غیر قابل تردید و شک و شبهه میشمارد
که میگوید برای اثبات آن، حتی نیازی به اقامهی حجت نیز نمیباشد. به عقیدهی تقی
رفعت جنوب و شمال آزربایجان، علیرغم فراز و نشیب تاریخ، دو برادر همدرد و همسرنوشتاند.
وی اما با لحنی بسیار محترمانه و طرزی به غایت سازنده، نظر محمدامین رسولزاده مبنی بر فارسشدهگیی ادبی و فرهنگیی تورکان در تورکایلی را به چالش میکشد. بنا به نظر رسولزاده در حالی که مردم هر دو سوی آزربایجان به لحاظ فرهنگ و ادبیات فارس گردیده بودند، اما صرفا مردم بخش شمالیی آن پس از استیلا و تضییقات روس شعور ملی کسب کرده و به ملتی متمدن با مطبوعات، ادبیات معاصر، مدارس معاصر و تربیت سیاسیی ملی [تورک] تبدیل شدهاند. البته در این مباحثه، تثبیت رسولزاده در مورد فارس شدن تورکان ساکن در ایران و قفقاز و ظهور شعور ملیی تورک صرفا در میان تورکان قفقاز پس از پیوستن آنها به امپراتوریی تزاریی روسیه کاملا صحیح و واقعگرایانه، و اعتراض تقی رفعت به این تثبیت، نادرست و غیر واقعگرایانه است.
تقی رفعت در پاسخ به این ادعای رسولزاده که آن را اتهامآمیز و رنجاننده مینامد، آزربایجانیان دو سوی ارس را دعوت به صبر و تحمل و سکوت و واقعگرائی میکند. زیرا به گمان وی اکنون زمان حل به یکبارهی مسائل غامض حیات نیست، زمان نزدیک شدن تورکان دو سوی ارس به یکدیگر و پیدا کردن زمینهی مشترک برای تفاهم متقابل است. وی مردم شمال و جنوب آزربایجان را به صورت دو برادر دیرین که موقتا و جداگانه بزرگ شده و محتاج به کسب تجربه و تکاملاند توصیف میکند و میافزاید تنها با صبر و پایداری و تجربهاندوزی و تکامل و رسیدن زمان مناسب است که این دو برادر میتوانند به زبانی متحد، صمیمی، واضح و مشترک، برای نزدیکی و همگرائی و برای مباحثه در بارهی گذشته و آیندهی خویش دست یابند. ظاهرا تقی رفعت در این جملات، به طور سرپوشیده به رسولزاده ایما میکند که شعور ملیی تورک در میان تورکان ساکن در آزربایجان ایران هم ظهور خواهد کرد. باید کمی صبر داشت....
اشتباهات رسولزاده:
گفته شد که تثبیت رسولزاده در مورد فارس شدن مردم هر دو آزربایجان قفقاز و ایران به لحاظ فرهنگ و ادبیات، و ظهور شعور ملیی تورک صرفا در آزربایجان قفقاز پس از استیلای روسیه بر آن و تبدیل شدنش به ملتی متمدن با مطبوعات، ادبیات معاصر، مدارس معاصر و تربیت سیاسیی ملیی تورک تثبیتی کاملا درست است. اما این گفته به معنیی صحت تمام ادعاها و مواضع نقل شده از رسولزاده در این مکتوب نیست. رسولزاده که در دوران مشروطه یک ایرانگرا و تحت تاثیر آزربایجانگرایان پانایرانیست مانند تقیزاده بود، در این مکتوب هم چند اشتباه ناشی از آن گذشتهاش مرتکب شده است. از جمله:
الف-رسولزاده همهی اوجاقهای موجود در آزربایجان را به زرتشتیها نسبت داده است. هرچند تعدادی از این اوجاقها شاید در دورهی باستان آتشکدههایی باشند که توسط دولتهای پرس که منطقه را اشغال کرده بودند برای تغییر دین مردم بومی که پرس و زرتشتی نبودند ساخته شده باشد، اما اکثریت مطلق این اوجاقها در قفقاز و در تورکایلی و دیگر نقاط تورکنشین ایران ربطی به زرتشتیان ندارد. بسیاری از یادگارهای ظاهرا زرتشتی در آزربایجان در اصل متعلق به تورکان جبرا تغییر دین داده به زرتشتیگری و یا تورکان آتشپرست است. در گذشته در کوست آزربایجان، اهالیی بومی که بر دین زرتشتی و یا دارای آتشکدههای زرتشتی باشند یافت نمیشدند. به همین سبب انوشیروان امر به ساختن عبادتگاههای زرتشتی در آن نواحیی اشغالی داد و موبدان و مغانی را از فارسستان بدان عبادتگاههای جدید التاسیس گمارد تا به تبلیغ دین زرتشتی بین تورکان منطقه و کودکانشان و تغییر دین آنها اقدام کنند[2].
ب-رسولزاده برای نامیدن زرتشتیهای آزربایجان که گویا وجود داشتهاند، از اسم «آزری» استفاده میکند. آزری یک نام قومیی مجعول است که از طرف شرقشناسان و مقامات فرانسوی در قرن نوزده برای ایجاد افتراق بین تورکهای ساکن در قفقاز و ایران با تورکهای آناتولی و عثمانلی به میان انداخته شد و متاسفانه توسط رسولزاده و همفکرانش در خبطی تاریخی مانند سرطان نخست در قفقاز و سپس در عثمانلی و بعدها در ایران و جهان رایج شد. (نامهای آذری و تورک آذری به صورت مترادف و یا به جای نام ملت تورک و زبان تورکی، در میان تورکان قفقاز برای نخستین بار به سال ١٩١٢ از سوی محمدامین رسولزاده و دیگر سران جنبش مساوات و محررین و سیاسیون قفقازی که به عوثمانلی پناهنده شده بودند در استانبول بکار رفته است[3] ....).
در
زیر متن این نامهی تاریخی را آوردهام. نامهای اوروپائی و پسوندها و کلمات تورکی
به دو املاء فونتیک مودرن تورکی نوشته شده و رسم الخط عبارات و کلمات فارسی و عربی
عینا حفظ گردیدند. پرانتزها و علامات سوال بکار برده شده در نوشته از تقی رفعت است
(پایان نوت مئهران باهارلی).
گئرچهیه هو!!!
آچیق مکتوب
آچیق سوز غزئتهسی ناشرِ محترمی، محمدامین رسولزاده جنابلارینا:
مکتوبوموزون تورکجه اولاراق «تجدّد»ده درج اولونماسینین م. ا. رسولزاده جنابلارینا قارشی بیر «جمیلهی ادبیه» گیبی تلقّی ائدیلمهسینی آیریجا رجا ائدهریز.
آزهربایجانا دائر، قافقاس مطبوعاتیندا تصادف ائدیلهن نشریات دولاییسییلا، (ارشاد) جریدهیِ ایرانیهسینین ملّی و محقّ بیر نظریهیی مدافعه اوچون، درج ائتدییی جاهلانه و عادتاً طفلانه بیر مقاله، ذاتِ عالینیزین، مفصّل بیر جوابینیزا میدان وئرمیش و بو وسیله ایله، مسالهیی اوزاقدان یاخیندان، تعقیب ائیلهیهنلهر، بونا دائر ان صحیح و اساسلی بیاناتی، صلاحیتدار بیر آغیزدان ائشیتمهک موفّقیتینی اکتساب ائتمیشلهردیر.
آزهربایجان اسمی یاد اولوندوغو زمان، طبیعی بیر عارضه عدّ ائدیلهن (آراس) سولارینین هانکی ساحلینده مسکون بولونان خلق[ین] مراد ائدیلدییی[نی] در حال تعین ائتمهیور. و آرادا بر سوءِ تفاهم (؟)، لغوی بیر اشتباه حاصل اولویور که بونو ازالهیه، ذاتِ عالینیز، آتیدهکی وجهله ابتدار ائدییور و دییورسونوز:
«بوگون، مشهور بیر جوغرافیا اصطلاحی اولماق اوزهره آزهربایجان کلیمهسی آنجاق آراسین اؤتهسینده و ایران قلمروووندا بولونان تبریز ولایتی ایله اردهبیل محالینا عَلَم اولموشدور. حالبو که ایرهوان، گنجه، و باکو قوبئرنییالاری داخی، بوگونکو سیاسی جوغرافیا ایله اولماسا دا قومی جوغرافیا ایله، همان آزهربایجاندیر». و بیر آز داها اؤتهده علاوه ائدییورسونوز: «قافقاسیا مسلمانلاری اؤز تورکجهلهرینه آزهربایجان تورکجهسی، ادبیاتلارینا آزهربایجان ادبیاتی، اؤز قوبئرنییالارینا دا روسیا آزهربایجانی دییورلار. آزهربایجان کلیمهسی آذرآبادگاندان مشتقّ اولوپ دا، وجهِ اشتقاقی (آذر)دهن ایسه، آذریلهرین (آتشپرستلهرین) طواف ائتدیکلهری آتشکدهلهر، باکو اویئزدی آثارِ عتیقهسینی تشکیل ائتمییور مو؟»
واقعاً شو بحث اولونان مملکتلهرده ساکن بولونان خلق، او درجه برابر یاشامیش، و مرورِ زمان ایله، عین مؤثّرات آلتیندا، (یکدیگرلهشمیش)لهردیر که، بونلارین هپ بیر اصلدهن، بیر عِرْقدهن دوغدوقلارینی اثباتا احتیاج حسّ ائتمهدهن بیله، بیری بیرلهرینه (ایکی قارداش) گیبی بنزهمهکده اولدوقلارینی قبول ائیلهمهک گرهکیر.
باکو شههریندهن، ایران آزهربایجانینین اقصایِ حدودونا امتداد ائدیپ یاییلان توپراقلاردا، آتشپرست دورونون زائل اولماز آثاری، بارز، غیرِ قابلِ اجتناب بیر صورتده موجود بولونماقدادیر. (سوراخانه)دهکی (آتشگاه) قدیم ایرانیلهر اوچون بو اراضینین مَحرَم و (اؤز) بر جولانگاه، بیر (یورد) تشکیل ائتدییینی ادّعا ائدهن یالنیز و یگانه بیر دلیل دئییلدیر. بورالاردا اقامت ائدهن، ایران خاندانینا منسوب قوم، آتشه تاپینمش و آتشه تاپینان اقوام آراسیندا، مستثنا بیر موقع ده احراز ائدهبیلمیشدیر. بیر درجهده، بو حال، بو اقلیمده حاکم و مشهود بولونموشدور که، او زمانین آتش پرستلهری عندینده، ملّت و قومیت مسائلینین ان زیاده، موضوعِ بحث ائدیلمهسی لازم گلهن تقدیرلهرده بیله (تبریز) حوالیسیندهکی آذرکدهلهر مهمّ و قطعی بیر موقع توتماقدان گئری قالمامیشدیر. آزهربایجاندا ایقاد اولونوپ، عنعنه اعتبارییله هنوز تماماً انطفاء قبول ائتمهمیش اولان (آذرکده) اوجاقلاری، بو اقوامی، حرارتلی بیر صهریتله، اقوامِ ایرانیه نسلینه مزج ائتدییی گیبی، بو نسلین مهدِ ظهور و آرامی اولان مرکزلهره ده آتشین یوللار ایله ربط و وصل ائیلهمیش .... بو گونه پک یاخین بیر زمانا قدهر، قسماً بیله اولسون، یورکلهرینده عِرْقی و نژادی بیر تردّد، بیر شکّ، بیر شبهه اویاندیرمامیشدی.
مساوات فرقهسینین فعّال و مشهور لیدئری اولان ذاتِ عالینیز، موجودیتی ملحوظ بولونان هر نوع سوءِ تفاهمی آرادان قالدیرماق اندیشهسییله، مقالهنیزین نهایتلهرینده شو سطری ده درج ائدییورسونوز: «مناسبت گلمیشکهن سویلهیهلیم: بوتون ایرانلیلار بیلیرلهر که آزهربایجان دییینجه، بوتون بحثیمیز، مدّعامیز، آنجاق روسیا قلمرووونداکی آزهربایجاندیر. ایران آزهربایجانی.نین تقدیراتِ سیاسیهسینه قاریشماق، حقّیمیز، حدّیمیز دئییلدیر». بو خصوصدا، ایراندا، شیمدییه قدهر بیر شبهه وارد اولمامیش، و اربابِ وقوف عندینده، بو بیاناتا عینییله مطابق بیر قناعت و اعتقادِ کامل عالماً موجود بولونموشدور.
«آزهربایجان بیر ملّت ایسه، او ملّتین، متمدّن بیر ملّته یاخیشاجاق درجهده مطبوعاتا، معاصر ادبیاتا، معاصر مکتبلهره و آز چوخ تربیهیِ سیاسیهیه مالک اولان قِسمی، همان آراس شمالیندا ساکندیر. بونلار اؤزلهرینین بیر ملّت اولدوقلارینی داها روس استبدادی آلتیندا ازیلیرکهن درک ائتدیلهر» دییه، ایران آزهربایجانی حقّینده اتّهامآمیز، ازیجی، ... اولماق ایستهیهن بیر لهجه قوللانماق احتیاجینی، بیلمهییز نیچون حسّ ائتمیشسینیز؟ ... بو سؤزلهر، بیر قاچ سنه اوّل (فیوضات) ایله (حقایق) غزئتهلهری آراسیندا آچیلیپ، کندی املاء [و] انشاء غلطلهرینه قارشی بیله محافظهدهن عاجز اولان (حقایق) مدافعینین انهزامییله نهایتلهنهن بیر مناقشهیِ قلمیهنی اخطار ائدییور. بو مسئله، او زمان، هر دورلو اهمّیتدهن عاری گیبی تلقّی ائدیلمیش و وقایعِ یومیهیِ عادیهدهن بیری گیبی، اولموش بیتمشدی. او ماضییی احیاء ائتمهک فکرینده، طبیعی دئییلیز.
صلاحیتدار مقالهنیزین، بوتون مندرجاتینا مذکور مقالهیی ختم ائدهن ایکی سؤزون - هر تجاوز و تعرّضی اؤنجهدهن محکوم ائیلهیهن - قدسیتی آلتیندا یئر وئرمیشدینیز. «ایکی قارداش ملّت آراسینداکی اخوّتِ اسلامیه نامینا» سرد اولونان مطالعاتی، یئنیدهن بیر مناقشه طرزینه ارجاع ائتمهک آرزوسی - تکرار ائدییوروز - بیزده یوخدور. حتّی، بو اندیشهدهن، بالکلّیه عاری بولونسا ایدی، وجدانیمیز استطراد قبیلیندهن اولان بو مجمل مطالعاتی دا بیزه منع ائیلهردی. بیر تاخیم وقایع واردیر که تکرّر ائتدیکجه خاطراتی اویاندیرارلار. اویانانلاری دائماً ردّ ائتمهک، سکوته مجبور ائیلهمهک، بیر داها اویاتماقلارینا باعث اولابیلهجهیی ایله ایشیمیز یوخ. فقط، ممکن اولان کوچوک کوچوک استفاده فرصتلهرینی ده هبا و هدر ائدهبیلهجهیی اوچون شایانِ تاسّف بیر حرکتدیر.
تخطّر ائتمهکده اولدوغوموز مناقشه اثناسیندا ایدی که ترقّیاتینی قابلِ لمس، منتظم اصوللار دائرهسینده، تشهیر ائدهبیلهن بیر اسلام مدنیتیندهن بحث ائدرهکهن، فیوضاتین استشهاد ائیلهدییی ایستاتیستیک رقملهری مقابلینده (حقایق)ین، بیر دورلو تثبیت و تقریر ائدهمهدییی دلائل محو اولوپ میداندان چکیلمیشلهردی. بو ایکی غزئته بینیندهکی دوئللو، حقیقتینده ایکی جریانین تلاقیگاهیندا حصولا گلهن بیر غلیان قدهر شموللو و معنیدار ایدی. حقایق، بؤیوک تضییقلهر آلتیندان فیشقیران جریانلارا قارشی او نحیف، باخصوص تجهیزاتی ناقص صحائفییله مقاومت گؤستهرهمهزدی .... داها مکمّل شرائط ایله حاضرلانمیش اولسا ایدی بیله، یئنه حقایقین فیوضاتا، استفاضه جریانلارینا، غلبه چالابیلهجهیی شبههلی ایدی. متعاقباً حقایق انهزامینی بیر چوخ وقایع داها، توسیع ایدهرهک مسئلهیی بیله آرادان قالدیریپ، معیّن و فائق بیر جریانا، سربست یوللار آچمیشدی.
اقتباس ائتدیییمیز پارچهیی ذاتِ عالینیز شو صورتله ختم ائدییورسونوز: «معارف و ادبیاتجا (روسیا آزهربایجانلیلاری) طبقِ ایران آزهربایجانی گیبی فارسلاشمیش ایکهن، (؟) روس پولیتیقاسینین تضییقی آلتیندا اویاندیلار». هیهات! (آراس) دالقالارینین، عصرلهردهن بری، گمیریپ دوردوغو ایکی قارداش آزهربایجانی، - تاریخی یازان اللهر - او درجه ائویریپ چئویرمیش، و بیر شکیلدهن دیگر بیر شکله افراع ایله نهایت یئنه موقّت بیر اؤیله شکلِ دیگرله میدانا آتمیشدیر که اگر چکدیکلهری فلاکت، بوگونه قدهر تحمّل ائتدیکلهری مصائب، بوتون موجود آغیرلیغییلا اوموزلاری اوزهرینه چکمهمیش بولونسا ایدی، یکدیگرلهرینی تانیماغا، بیری بیرلهرییله آنلاشماغا مشترک بیر زمینه، متّحد بیر لسان بیله بولماقدان عاجز قالاجاقلاردی.
بیری بیریندهن آیری بویوموش ایکی قارداش آراسیندا بوگون، یالنیز بیر
رابطه، یالنیز بیر علاقه موجود: همدردلیک، نصیبداشلیق! جریانلار، پروغراملار،
طبیعی ایمیش گیبی پُرشدّت انهماکلار، بو ایکی قارداشی حیات چارپیشمالاریندا هیجانلی
ماجرالارا سوق ائدهرکهن، ظنّ ائدییوروز که بوگون ان زیاده مناسب حرکت، صبر و
سکوت و تحمّلدهن باشقا بیر شئی اولاماز. گؤزلهیهلیم .... زمان گلسین و بیر آز
داها تجربهدیده، بیر پارچه داها متکامل ایکی قدیم قارداش - حیاتین غامض مسائلینی
بیر دورلو حل ایله دئییل - نظریاتی حیاتا تطبیق ایله اوغراشمیش، بوروشموش آلینلارینی
بیری بیرینه یاخلاشدیراراق داها واضح، داها صمیمی لسانلارلا ماضیدهن و
استقبالدان بحثه گیریشسینلهر...
تورکجه سؤزلوک:
اوْمۇز:
کتف، دوش
ائویریپ:
از ائویرمهک، بیر شئیین یاپیسینی دهییشدیرمهک، چئویرمهک، دؤندهرمهک،
قایتارماق؛ دیگرگون کردن، متکامل کردن
بیله:
حتی
تاپێنماق:
پرستش کردن، پرستیدن
تاخێم:
دسته، گروه، زمره
دۆرلۆ:
تورلو، جور، جوره، چئشیت؛ نوع، طریق، نحو، گونه
عدّ
ائدیلهن (ع+ت): شمرده شدن، به شمار رفتن
نصیبداشلیق
(ع+ت): همسهم بودن، دارای سهم یکسان بودن
لغتنامهی فارسی-عربی
ابتدار
(ع): چتین و توداملی (تهلیکهلی) بیر ایشه ال آتما، گیریشمه؛ سوی چیزی شتافتن،
تاخت بردن به، تعجیل در کار، پیشی گرفتن
استطراد
(ع): انحراف، گریز، پرتشدهگی از موضوع
استفاضه
(ع): فیض گرفتن، طلب فیض کردن. فاش شدن، آشکار، شایع و منتشر شدن خبر، سخن و قصه
افراغ
(ع): قالیبا تؤکمه، اریدیپ بیچیملهندیرمه؛ تهی کردن، خالی کردن، فروریختن، ریختن
آب. ریختن طلا و نقره آب شده در قالب
انهماک
(ع): آشیری اؤزهنله بیر ایشه گیریشمه؛ جد، کوشش، لجاج و مبالغه کردن در کاری و
چیزی
اۇیئزد
(روس): ولایت، ناحیه
ایقاد
(ع): سوزش، احتراق، آتشگیری
صهریت
(ع): ائولهنیپ دویون ائتمهک؛ خویشاوند شدن به سبب ازدواج
عادتا
(ع): گویا، تو گوئی، تقریبا، مثل اینکه
قۇبئرنییا
(روس): ایالت، استان
موثرات
(ع): عوامل، تاثیر کنندهها
TAĞI REF’ET`İN MEHMED EMİN RESULZÂDE`YE YAZDIĞI AÇIQ MEKTUB
MİRZA TAĞI XAN REF`ET
Méhran
Baharlı-SÖZÜMÜZ
AÇIQ MEKTUB [*]
Teceddüd, sayı 68, 23 ocaq 1918, odgün, ilan il 1296
[*. Mektubumuzun Türkce olaraq Teceddüd’de derc olunmasının M. E. Resulzâde cenablarına qarşı bir cemîle-yi edebiyye kimi teleqqi édilmesini ayrıca rica éderiz].
Açıq Söz qezétesinin nâşir-i möhteremi, Mehmed Emin Resulzâde cenablarına:
Azerbaycan`a dâyir Qafqas metbuâtında tesâdüf édilen neşriyyat dolayısıyla, İrşâd cerîde-yi Îrâniyyesinin milli ve mühiqq bir nezeriyyeni mudâfie üçün derc étdiyi câhilane ve âdeten tiflâne bir meqâle, zât-i âlinizin müfessel bir cavabınıza méydan vérmiş; ve bu vesîle ile mes`eleni uzaqdan yaxından te`qib éyleyenler, buna dâyir en sehih ve en esaslı beyânatı selâhiyyetdar bir ağızdan éşitmek müveffeqiyyetini iktisâb étmişlerdir.
Azerbaycan ismi yâd olunduğu zaman, tebii bir ârize edd édilen Aras sularının hankı sâhilinde meskun bulunan xalq murad édildiyini derhal te`yin étmeyir ve arada bir sû-i tefahum (?) luğevi bir iştibâh hâsil olur, ki bunu izâleye zât-i âliniz âtideki vechle ibtidâr édir ve diyirsiniz: “Bugün meşhur bir coğrafiya istilâhı olmaq üzere Azerbaycan kelimesi ancaq Aras`ın ötesinde ve Îrân qelemrovunda bulunan Tebriz vilâyeti ile Erdebil mahalına elem olmuşdur. Halbu ki İrevan, Gence ve Bakı qubérniyaları daxı bugünkü siyâsi coğrafiya ile olmasa da, qovmi coğrafiya ile heman Azerbaycan`dır.”
Ve bir az daha ötede elâve édirsiniz: “Qafqasiya Müselmanları öz Türkcelerine Azerbaycan Türkcesi, edebiyyâtlarına Azerbaycan edebiyyâtı, öz qubérniyalarına da Rusiya Azerbaycanı diyirler. Azerbaycan kelimesi Âzerbâdégan`dan müşteq olub da, vech-i iştiqâqı Âzer`den ise, Âzerîlerin (Âteşperestlerin) tevaf étdikleri âteşkedeler Bakı uyézdi âsâr-i etiqesini teşkil étmeyir mi?”
Vâqien şu behs olunan memleketlerde sâkin bulunan xalq, o derece berâber yaşamış ve murûr-i zaman ile éyn-i müessirât altında yékdigerleşmişlerdir ki bunların hep bir ırqdan doğduqlarını isbâta éhtiyac hiss étmeden bile, bir birlerine iki qardaş kimi benzemekde olduqlarını qebul éylemek gerekir.
Bakı şeherinden Îrân Azerbaycanı`nın eqsâ-yi hududuna imtidâd édip yayılan topraqlarda âteşperest dövrünün zâyil olmaz âsârı bâriz, qéyr-i qâbil-i ictinab bir sûretde movcud bulunmaqdadır. Soraxana`dakı âteşgah qedim Îranîler üçün erâzinin mehrem ve öz bir cövlangah, bir yurd teşkil étdiyini iddia éden yalnız ve yégâne bir delil déyildir.
Buralarda iqâmet éden, Îrân xânedânına mensub qovm, âteşe tapınmış ve âteşe tapınan eqvam arasında müstesna bir mövqé` de ihrâz édebilmişdir. Bir derecede bu hal bu iqlimde hâkim ve meşhur olmuşdur ki o zamanın âteşperestleri indinde millet ve qovmiyyet mesâyilinin en ziyâde movzu`-i behs édilmesi lâzim gelen teqdirlerde bile, Tebriz hevâlisindeki Âzerkedeler mühüm ve qet`i bir mövqé` tutmaqdan géri qalmamışdır. Azerbaycanda îqâd olunup enene é`tibâriyle henuz temâmen intifâ qebul étmemiş olan Âzerkede ocaqları, bu eqvâmı herâretli bir sehriyyetle eqvâm-i Îrâniyye nesline mezc étdiyi kimi, bu neslin mehd-i zuhur ve ârâmı olan merkezlere de âteşin yollar ile rebt ve vesl éylemiş ….. bugüne pek yaxın bir zamana qeder qismen bile olsun, üreklerinde ırqî ve nijâdî bir tereddüd, bir şekk, bir şübhe oyandırmamışdı.
Musâvât Firqesinin fa`al ve meşhur lidéri olan zât-i âliniz, movcudiyyeti melhuz bulunan her nov` sû-i tefâhumu aradan qaldırmaq endişesiyle meqâlenizin nihâyetlerinde şu setirleri derc édirsiniz: “Munâsibet gelmişken söyleyelim: Bütün Îrânlılar bilirler ki Azerbaycan diyince, bütün behsimiz, müddeâmız ancaq Rusiyye qelemrovundakı Azerbaycan`dır. Îrân Azerbaycanı`nın teqdirât-i siyâsiyyesine qarışmaq haqqımız, heddimiz déyildir.”
Bu xusuda Îrânda şimdiye qeder bir şübhe vârid olmamış, ve erbâb-i vuquf indinde bu beyânata éyniyle mutâbiq bir qenâet ve é`tiqad-i kâmil âlimen movcud olmuşdur.
“Azerbaycan bir millet ise, o milletin mütemeddin bir millete yaxışacaq derecede metbuâta, muâsir edebiyyâta, muâsir mekteblere ve az çox terbiye-yi siyâsiyyeye mâlik olan qismi heman Aras şumalında sâkindir. Bunlar özlerinin bir millet olduqlarını daha Rus istibdadı altında ezilirken derk étdiler” diye Îrân Azerbaycanı haqqında ittihamâmîz, ezici… olmaq isteyen bir lehce qullanmaq éhtiyâcını bilmeyiz neçün hiss étmişsiniz? …. Bu sözler bir qaç séne evvel Fuyuzat ile Heqâyiq qezételeri arasında açılıp kendi imlâ inşâ qeletlerine qarşı bile muhâfizeden âciz olan Heqâyiq mudâfiinin inzihâmiyle nihâyetlenen bir munâqişe-yi qelemiyyeni ixtar édir.
Bu mesele o zaman her türlü ehemmiyetden ârî kimi teleqqi édilmiş ve veqâyi-i yövmiyye-yi âdiyyeden biri kimi olmuş bitmişdi. O mâzini ihyâ étmek fikrinde tebii déyiliz.
Selâhiyetdar meqâlenizin bütün münderecâtına mezkur meqâleni xetm éden iki sözün her tecâvuz ve teerüzü önceden mehkum éyleyen qüdsiyyeti altında yér vérmişdiniz: “İki qardaş millet arasındakı uxuvvet-i İslâmiyye nâmına” serd olunan mutâliâtı yéniden bir munâqişe terzine ircâ` étmek arzısı –tekrar édiriz- bizde yoxdur. Hetta bu endîşeden bilkülliyye ârî bulunsa idi, vicdânımız istitrâd qebilinden olan bu mücmel mutâliatı da bize men` éylerdi.
Bir taxım veqâyi` vardır ki tekerrür étdikce xâtirâtı oyandırarlar. Oyananları dâyimen redd étmek, sukûta mecbur éylemek, bir daha oyatmaqlarına bâis olabileceyi ile işimiz yox. Feqet mümkün olan kiçik kiçik istifâde fürsetlerini de heba ve heder édebileceyi üçün şâyân-i teessüf bir hereketdir.
Texettür étmekde olduğumuz munâqişe esnâsında idi ki tereqqiyâtını qâbil-i lems, müntezem usulllar dâyiresinde teşhir édebilen bir İslam medeniyyetinden behs éderken, Fuyuzat`ın istişhad éylediyi istatistik reqemleri muqâbilinde Heqâyiq`in bir türlü tesbit ve teqrir édemediyi delâyil mehv olup méydandan çekilmişlerdi.
Bu iki qezéte béynindeki duéllo, heqiqeten de iki cereyanın telâqigâhında husula gelen bir qeleyan qeder şumullu ve me`nidâr idi. Heqâyiq böyük tezyiqler altından fışqıran cereyanlara qarşı o nehif, bâ xusus techizâtı nâqis sehâyifiyle muqâvimet gösteremezdi …..
Daha mükemmel şerâyit ile hazırlanmış olsa idi bile, yéne Heqâyiq`in Fuyuzat`a istifâzecereyanlarına qelebe çalabileceyi şübheli idi. Müteâqiben Heqâyiq inzihâmını bir çox veqâyi daha, tovsi` éderek meseleyi bile aradan qaldırıp muîn ve fâyiq bir cereyâna serbest yollar açmışdı.
İqtibâs étdiyimiz parçayı zât-i âliniz şu suretle xetm édirsiniz: “Meârif ve edebiyyâtca Rusiye Azerbaycanlıları tibq-i Îrân Azerbaycanı kimi Farslaşmış iken (?) Rus politiqiyyesinin tezyîqi altında oyandılar.”
Héyhat! Aras dalqalarının esrlerden beri gemirip durduğu iki qardaş Azerbaycan`ı târixi yazan eller o derece évirip çévirmiş ve bir şekilden dîger bir şekle ifrâğ ile nihâyet yéne müveqqet bir öyle şekl-i dîgerle méydana atmışdır ki eger çekdikleri felâket, bugüne qeder tehemmül étdikleri mesâyib bütün movcud ağırlığıyla omuzları üzerine çekmemiş bulunsa idi, yékdîgerlerini tanımağa, biri birleriyle anlaşmağa müşterek bir zemine, müttehid bir lisan bile bulmaqdan âciz qalacaqlardı.
Biri birinden ayrı böyümüş iki qardaş arasında bugün yalnız bir râbite, yalnız bir elâqe movcud: hemderdlik, nesibdaşlıq!
Cereyanlar, pıroqramlar tebii imiş kimi pürşiddet inhimâklar bu iki qardaşı hayât çarpışmalarında heyecanlı mâceralara sovq éderken, zenn édiriz ki bugün en ziyâde munâsib hereket sebr ve süküt ve tehemmülden başqa bir şéy olamaz.
Gözleyelim….. zaman gelsin ve bir az daha tecrübedîde, bir parça daha mütekâmil iki qedim qardaş hayâtın qâmiz mesâyilini bir türlü hell ile déyil, nezeriyyâtı hayâta tetbiq ile uğraşmış, buruşmuş alınlarını biri birine yaxlaşdıraraq daha vâzih, daha semîmi lisanlarla mâziden ve istiqbâldan behse girişsinler …..
------------------------------------------------------------------------------
1-İbtidâr:
Çetin ve tudamlı (tehlikeli) bir işe el atma, girişme
2-Uyezd: İlçe
3-Sehriyyet: Évlenip düyün étmek
4-İstifâze:
Öfkeli olma, qızqınlıq
5-İfrâğ:
Qalıba tökmek, eridip biçimlendirmek
6-İnhimâk: Aşırı özenle bir işe girişmek
برای مطالعهی بیشتر:
سرکوب تورکگرایان توسط دموکراتهای آزربایجان-آزادیستان
مبارزهی
قهرآمیز و زدوخورد فیزیکی دموکراتهای آزربایجان با تورکگرایان و قائلین به عدم
مرکزیت (فدرالیستها، آزادیخواهان و ملیون واقعی)
http://sozumuz1.blogspot.com/2018/03/blog-post_3.html
کومیتهی
تروریستی خیابانی- دموکراتهای آزربایجان
http://sozumuz1.blogspot.com/2018/03/blog-post.html
اخلالگریها
و سابوتاژهای دموکراتهای آزربایجان در تبریز بر علیه نیروهای متحد تورک بومی-عثمانلی
http://sozumuz1.blogspot.com/2018/02/blog-post_28.html
تبعید
سه رهبر فرقهی دموکرات آزربایجان (خیابانی، نوبری، بادامچی) به دلیل تبلیغات
انگلیس پرستانه و فعالیتهای ضد تورکشان
https://sozumuz1.blogspot.com/2021/08/blog-post_49.html
خیانت
عدهای از دموکراتهای آزربایجان و اشغال اورمیه توسط سیمیتقو
http://sozumuz1.blogspot.com/2018/02/1.html
موضع منفی خیابانی نسبت به زبان تورکی به ادعای عبدالله بهرامی
http://sozumuz1.blogspot.com/2018/02/blog-post_26.html
دستور
موکد خیابانی برای تحمیل زبان فارسی به کودکان تورک و تنبیه آنان به جرم تورکیگویی
به روایت ناصح ناطق
https://sozumuz1.blogspot.com/2018/07/blog-post_8.html
از
خیانتهای آزربایجانگرایان: ممنوع کردن تورکی توسط دموکراتهای آزربایجان
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/07/blog-post.html
از
خیانتهای آزربایجانگرایان: فیوضات و طراحی نسلکشی ملی و زبانی تورکی در ایران
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/08/blog-post_17.html
[1] در قهرمانسازی از فرقهی دموکرات آزربایجان-آزادیستان توسط آزربایجانگرایان، علاوه بر تقدیس ماجراجوئی و عمل زدهگی بدون اهداف ملی تورک؛ عواملی چون تبریزی بودن، مواضع ضد تورک، ضد عثمانلی و محبت سنتی مجاهدین مشروطه-آزادیخواهان-دموکراتهای آزربایجان- فرقهی دموکرات آزربایجان-آزادیستان به تروریسم ارمنی هم دخیل بودهاند. چرا که آزربایجانگرایان و تورک چپ ایرانی عموما دارای تمایلات شدید محلیگرایی و ضد تورک و ضد تورکیهاند و ماجراجوئی و عمل زدهگی بدون اهداف ملی تورک و محبت به تروریسم ارمنی و کوردی را گرامی داشته فضیلت میشمارند
تبعید سه رهبر فرقهی دموکرات آزربایجان (خیابانی، نوبری، بادامچی) به دلیل تبلیغات انگلیسپرستانه و فعالیتهای ضد تورکشان
http://sozumuz1.blogspot.com/2021/08/blog-post_49.html
[2] اسکان دو گروه از تورکهای سرزمین خزر در آزربایجان پیش از اسلام توسط
خسرو انوشیروان ساسانی
[3] اختراع آذری توسط فرانسه، تحول معناییی آن توسط انگلستان و رایج ساختن آن توسط مساواتیها و حکومت ملیی آزربایجان
No comments:
Post a Comment