Sozumuz a window opening to the life and heritage of the Turkish nation living in Iran and Türkili (Turkish populated northwest and adjacent provinces in Iran) ----- Sözümüz, İran ve Türkili'de (İran'ın Türk nüfuslu kuzeybatı ve komşu vilayetleri’nde) yaşayan Türk milletinin yaşam ve bırakıtına açılan bir ağızka.
Friday, February 28, 2020
ویروس کورونا و قاجارها
در مواجهه با افراد لومپن و نژادپرست فارسی-ایرانی و نژادپرستی ضد تورک و ادبیات نفرت ضد تورکیهای ایرانیان
Thursday, February 27, 2020
سولطان سولئیمان قانونی: اوْلمایا دولت جهاندا بیر نَفَس صحّت گیبی
Monday, February 24, 2020
کورونا ویروسو (سیواشقیسی) بولاشما-سالقینینا قارشی، آلینماسی گرهکهن اؤنلهملهر
Saturday, February 22, 2020
مینیاتورهای عبدالمومن نقاش خویی به سبک اویقوری-سلجوقی و اهمیت آنها در هنر نقاشی تورک
لینک مینیاتورها در آلبوم فیسبوکی:
Xoylu Ebdülmü’min Naqqaş’ın Uyqur-Selçuqlu üslübünde Türk minyatürleri.
خویلو عبدالمومن نقّاشین اویقور-سلجوقلو
اوسلوبوندا تورک مینیاتورلاری
Wednesday, February 19, 2020
فعالین سیاسی آزربایجانگرا، تحریف تاریخ و معرفی کردن رهبران فاقد شعور ملی تورک جنبش مشروطیت به عنوان شخصیتهای ملی
فعالین سیاسی آزربایجانگرا، تحریف تاریخ و
معرفی کردن رهبران فاقد شعور ملی تورک جنبش مشروطیت به عنوان شخصیتهای ملی
در پاسخ کامنتی به تورکی نوشتم که در زیر میآید و در آن به تقریب گفتهام:
آنچه در بارهی آفیش دوم نوشته شده از بنیان نادرست است. جنبش مشروطیت یک حرکت ضد تورک تحت مدیریت انگلستان، و بی ربط با ملت تورک بود. ستارخان و باقرخان هم پیشگامان مشروطیت نبودند. جنبش مشروطیت دارای پیشگامان و رهبران و مدیران مشخص و متفاوتی عبارت از انگلستان، ماسونها، پارسیان هندوستان، ازلیان، زرتوشتیان بومی، باستانگرایان، داشناکها و دیگر احزاب ارمنی و بختیاریها و ... بود.
بر خلاف ادعای مطرح شده، رهبران مشروطیت برای حاکمیت حقوق و قانون مبارزه نمیکردند. بر عکس اغلب افرادی بودند قانونگریز، هرج و مرج طلب، تروریست، الوات و مافیایی و ....
ستارخان و باقرخان نه رهبر و نه «پیشگام» جنبش مشروطيت بودند. آنها به عنوان «پسگام»، در مرحلهای رهبری مقاومت مردم تبریز بر علیه اشغال این شهر توسط قوای دولتی مستظهر به روسیهی تزاری را بر عهده داشتند که بعدها هر دو مغضوب مشروطهطلبان شدند. ستارخان بدست مشروطهطلبان به قتل رسید و باقرخان به سبب تورکگرایی منفور مشروطهطلبان شد.
جنبش مشروطیت دارای هیچ خواستی برای خودمختاری وطن تورک و یا نیمی از آن که در ایالت آزربایجان قرار داشت نبود. مشروطیت حرکتی تمرکزگرایانه بود و بماند خودمختاری و ایجاد یک دولت جدید تورک بر بخشی از وطن تورک، در صدد پایان دادن به حاکمیت تورک بر ایران و دولت تورک قبلا موجود قاجار در ایران بود.
آنچه در بارهی خیابانی ادعا شده، بازنویسی تاریخ و جعلی و بافندهگی است. خیابانی یک شخصیت فاقد شعور ملی تورک، بلکه ضد تورک و ایرانگرا بود. یک هدف داشت و آن نجات ایران و پرچمداری منطقهی آزربایجان برای نجات وطن ایران بود. حتی خیابانی و فرقهاش فرقهی دموکرات آزربایجان، به سبب دشمنی با نیروهای ملی تورک بومی و عثمانلی، همسویی با انگلستان و همکاری با پانایرانیستها و داشناکها در سرکوب و ترور نیروهای ملی بومی تورک و اقدام برای ممنوع ساختن زبان تورکی در سالهای جنگ جهانی اول، از پشت به ملت تورک خنجر زده به وی خیانت کردهاند.
در این تاریخبافی، وطن تورک نیز به صورتی نادرست و بر مبنای ایدئولوژی آزربایجانگرایی و با گرتهبرداری از آزربایجان قفقاز، به صورت «آزربایجان» تعریف شده است. حال آنکه وطن تورک در ایران عینیتی با جوغرافیای آزربایجان و یا تقسیمات اداری دارای نام آزربایجان ندارد، مرکز آن هم باکو نیست. بلکه وطن تورک، سرزمین آباء و اجدادی تودهی تورک است که وی هم اکنون نیز بر آن زندهگی میکند. این سرزمین از تهران و اراک و نهاوند و سونقور و ... شروع میشود و اقلا نیمی از آن در خارج جوغرافیای آزربایجان قرار دارد.
آزربایجانگرایانی که شخصیتهای غیر معتقد به هویت ملی تورک، کسانی که منکر وجود ملت تورک هستند، کسانی که بیش از نیمی از وطن تورک را به صرف آنکه در خارج جوغرافیای آزربایجان قرار دارد وطن تورک نمیشناسند، رهبران مشروطه و آزادیسِتان را که ماشههای انگلستان و مزدوران روسیه و ارمنستان .... بودند به عنوان رهبر و مودل و شخصیت ملی به ملت تورک عرضه میکنند، خدمتی به ملت تورک و وطن تورک نمیکنند. فعالین سیاسی آزربایجانگرا هم، با اصرار بر بازتولید و پخش این دروغها و فریب مردم، به حقیقت و به ملت تورک و به وطن تورک خیانت میکنند. آزربایجانگرایان باید به پخش این دروغها و وارونهنماییها پایان دهند.
İkinci resimle ilgili yazılanlar kökünden yanlıştır.
Meşrutiyet Hereketi Farsçı ve İngiliz güdümlü anti Türk bir hereket idi. Türk xalqı ile ilgisi yoxdur. Settarxan ve Bağırxan da Meşrutiyet başçıları déyillerdi. Meşrute Hereketi’nin bambaşqa öncüleri ve liderleri vardı. Onlar da İngilizler, Masonlar, Ezeliler, Hindistan Parsileri, Daşnak Partisi, Bextiyariler v.s. … idiler.
Meşrute lidérlerinin héç biri iddia édildiyi kimi hukuk üstünlüyü üçün savaşmırdılar. Hukuku héçe sayan anarşist, térörist ve mafyoz qolçamaqlar idiler.
Settarxan ve Bağırxan Meşrutiyet Dévrimi’nin ne öncüleri ne de lidérleri idiler. Onlar Tebriz’in Rus işqalına qarşı direnişinin bir aşamasına önderlik étmişlerdir. Settarxan tam tersine Meşruteçiler terefinden öldürülmüşdür. Baqırxan da sonralar Türkçü olduğu üçün, Meşruteçilerin néfret étdiyi bir şexs olmuşdur.
Meşrute Hereketi’nin ne Türk Veteni ne de onun Azerbaycan’da olan bölümü üçün özerklik isteyi ve pılanı yox idi. Azerbaycançılar bu yalanları yaymaya son vérmelidirler. Meşrute’nin amacı Türk xalqına özerk bir devlet qurmaq bir yana dursun, var olan Türk Qacar devleti’ni de yıxmaq idi.
Xiyabani haqqında söylenenler de temelden uydurmadır. O bir anti Türk ve İrançı şexsiyet idi. İran’ı qurtarmaya çalışırdı. Birinci Dünya Savaşı’nda Türk güclerine qarşı İngilizler, Paniranisler ve Daşnaklarla işbirlik étdiyi ve yérel Türk gücleri ile savaşdığı üçün de Türk xalqına xeyanet étmiş biridir.
Bu tarixi yéniden yazmaya çalışan yazıda Türk xalqının Veteni de yanlış ve anti Türk Azerbaycançılıq idéolojisi gereyi Güney Azerbaycan diye tanımlanmışdır. Hiç ilgisi yoxdur. Türk xalqının yaşadığı topraqlar Türk xalqının vetenidir. O da Tehran’dan, Erak’dan, Nehavend’den, Sonqur’dan …. başlar ve yarısından çoxu Azerbaycan’ın dışındadır.
Türk milli kimliyi’ne ve Türk
Milleti’ne inanmayan, Türk Veteni’nin yarısını Azerbaycan dışında diye Türk Veteni
saymayan xayinler ve İngiliz, Parsi, Daşnak maşası olan Türk düşmeni Meşrute ve
Azadisétan başçılarını Türk xalqına modél ve örnek gösteren Azerbaycançılar, Türk
Milleti ve Türk Veteni’ne xidmet émirler. Bu uydurma ve yalanlarını israrla
yayan Azerbaycançı siyasiler ise, düpe düz Türk xalqı ve Türk veten’ine xiyanet
édirler.
جهالت است یا مانقورتیسم؟ بایکوت شخصیتها و جریانات ملی تورک از طرف آزربایجانگرایان، و تقدیر و تقدیم خائنین و پان ایرانیستها به عنوان قهرمان ملی از طرف ایشان
http://sozumuz1.blogspot.com/2018/12/blog-post_24.html
فعالین سیاسی آزربایجانگرا، تحریف تاریخ و معرفی کردن رهبران فاقد شعور ملی تورک جنبش مشروطیت به عنوان شخصیتهای ملی
http://sozumuz1.blogspot.com/2020/02/blog-post_19.html
مقاومت و عناد آزربایجانگرایان در مقابل حقایق کم کم در هم شکسته میشود
http://sozumuz1.blogspot.com/2021/01/blog-post_3.html
قهرمان ملی ساختن از علیرضا نابدل
http://sozumuz1.blogspot.com/2018/02/blog-post_24.html
دلایل شیطانسازی از قاجارها در تاریخنگاریهای ایرانگرا و آزربایجانگرا
Monday, February 17, 2020
یوسفِ مدّاح. ورقه (برکه) ایله گولشاه مثنویسی. ١٣٤٢. سیواس
Saturday, February 15, 2020
تعویضِ طائفهیِ قولدورآسای قاجاریانِ تورک با سلالهیِ طاهرهیِ نجیبِ پهلوی فارس
تعویضِ طائفهیِ قولدورآسای قاجاریانِ تورک با سلالهیِ طاهرهیِ
نجیبِ پهلوی فارس
مئهران باهارلی
١-این سند گزارش-روایتی است از نطق یک شخص به اسم محمدحسن علی زونوزی، از «آزادیخواهان تبریز» در یکی از مساجد باکو، پس از فرار او از تهران و رساندن خود به باکو از طریق عبور از گیلان که در مجلهی موللانصرالدین چاپ باکو، شمارهی ۱، سال ۱۹۲۶ درج شده است. نوشته امضای «موللانصرالدین»، احتمالا سردبیر مجله جلیل محمد قلیزاده، را در پایان خود دارد.
٢-طبق این گزارش، محمدحسنعلی زونوزی ادعا میکند ناسیونالیستها و ملیگرایان فارس، نه به سبب مخالفت با نظام سلطنتی، بلکه به خاطر تورک بودن قاجارها، سلسلهی قاجاری را ساقط کردند. وی این ادعای خود را به نوشتهای از شمارهی سوم نشریهی «سلامت» چاپ گیلان که توسط طرفداران رضاشاه منتشر میشد مستند کرده است. (اصل این شماره از نشریهی سلامت و یا شمارهی دیگری از آن بدست نیامد. م.ب.). بنا به محمدحسنعلی زونوزی در این شماره از نشریهی سلامت عینا جملهی زیر آمده بود: «مقصد از خلع احمدشاه، نه اینکه تبدیل اصول نظامی به جمهوریت بود، نه، نه!. نعوذ بالله!. بلکه تعویض طایفهی قولدورآسای قاجاریان تورکی به سلالهی طاهرهی نجیب پهلوی فارسی بود».
٣-ساقط کردن سلسلهی قاجاری به جرم تورک بودن، آخرین عملیات از زنجیرهی عملیات پی در پی دولتهای غربی-اوروپایی برای پایان دادن به حاکمیت تورک بر ایران در نیمهی دوم قرن نوزده و ربع اول قرن بیستم بود که با جنبش تنباکو، شورشهای بابی، قتل امیر کبیر آغاز گشت؛ با ترور شاهان و مقامات قاجاری، انقلاب مشروطیت، اشغال تهران توسط مشروطهطلبان، خلع محمدعلی شاه ادامه یافت، و در نهایت با کودتای سوم اسفند تکمیل شد.
٤-
ساقط کردن دولت قاجاری دارای دو ریشه، یکی در مقیاس کشوری و دیگری در مقیاس تاریخی-گلوبال
است. در مقیاس کشوری، پایان دادن به سلسلهی قاجاری نمود و مرحلهای از کشمکش
تاریخی تورک-تاجیک (فارس) است. در مقیاس تاریخی-گلوبال، پایان دادن به سلسلهی
قاجاری در ایران، بخشی از ماستر پلن (طرح و پروژهی کلان) غرب –اوروپا برای پایان
دادن به حاکمیت تورک در اوروپای جنوب شرقی، شمال آفریقا، آسیای صغیر، قفقاز؛ بخشهای
اوروپایی، قفقازی، مرکزی، شرق دور و سیبیریایی روسیه؛ تورکستان-آسیای میانه،
خاورمیانه؛ شبه قارهی هند و تورکستان چین در قرن نوزده و ربع اول قرن بیستم بود
که به پایان دادن به حاکمیت تورک گورکانیان بر هند در نیمهی قرن نوزده، سپس اشغال
قفقاز و مناطق تورکنشین روسیهی مرکزی و قفقاز و سیبیریا و آسیای میانه توسط
روسیه در همان قرن؛ و سقوط دولت تورک قاجاری در ایران و اشغال و فروپاشی امپراتوری
عثمانلی در ربع اول قرن بیستم توسط دولتهای غربی-اوروپایی منجر گشت.