Saturday, July 21, 2018

مرامنامه‌ی فرقه‌ی سوسياليست ايران و نفی فدراليسم ملی و حقوق زبانی

مرامنامه‌ی فرقه‌ی سوسياليست ايران و نفی فدراليسم ملی و حقوق زبانی ملل ساکن در ايران در آن

مئهران باهارلی

فرقه‌ی سوسیالیست ایران، به رهبری شخصیت تورک، سلیمان‌میرزا اسکندری در سال ١٩٢١ در قصر شیرین اعلام موجودیت کرد و مرام‌نامه‌ی خود را منتشر نمود. اعضای این فرقه را سوسیالیستهایی که قبلاً اعضای فرقه‌ی دموکرات ایران بودند و افرادی از اعتدالیون قدیم تشکیل می‌داد. فرقه‌ی سوسیالیست ایران یکی از چهار حزب اصلی دوره‌ی حکومت سردار سپه بود (سه حزب دیگر، فرقه‌ی اصلاح‌طلبان متشکل از اعتدالیون قدیم و بقایای دموکرات‌ها، فرقه‌ی تجدد و فرقه‌ی کمونیست). بسیاری از رهبران این چهار حزب دارای ملیت تباری تورک بودند[1].

مانند بسیاری از پدیده‌ها و نهادها و اصطلاحات فرهنگی، سیاسی و نظامی در تاریخ معاصر ایران، مرامنامه‌ی این حزب نیز از نقطه‌ی نظر تعبیرات و اصطلاحات بکار رفته و مفاهیم، متاثر و مقتبس از مشابهین تورکی خود در عثمانی[2] و به درجات کمتری قفقاز است که در برخی از آنها تغییراتی، اغلب منفی داده شده‌اند. از نکات مثبت این مرامنامه آوردن مساله‌ی «برابری جنسیتی» و «لغو مجازات اعدام» در آن؛ و از نکات منفی‌اش عدم تاکید بر «لائیسم-سکولاریسم» (جدائی دین و صنف خادمان دین از امور دولتی)؛ و مخصوصا نفی «فدرالیسم ملی» و «حقوق زبانی» ملل ساکن در ایران است. (ادعاهای ویکی پدیای فارسی در اعتقاد فرقه‌ی سوسیالیست ایران به تشکیل انجمن‌های ایالتی و استفاده از زبان مادری در دبستان‌ها بی پایه و نادرست است).

سليمان ميرزا يک «تورک چپ ايرانی» بود، نه يک «چپ تورک»: میرزا محسن (سلیمان) میرزا اسکندری (متولد ۱٨٧٦ اصلا از تبریز -۱٩٤٣ امامزاده عبداللهفرزند محسن میرزا کفیل‌الدوله؛ از بنیانگذاران فرقه‌ی دموکرات ایران؛ از بنیان‌گذاران و اولین رهبر فرقه‌ی سوسیالیست ایران؛ از بنیان‌گذاران حزب توده‌ی ایران و اولین رهبر آن؛ چند بار وکیل مجلس؛ یک دوره وزیر معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه است. این شخصیت تورک پایه‌گذار سوسیالیسم در ایران لقب گرفته است. سلیمان میرزا دارای «ملیت تباری تورک» و «ملیت انتخابی –سیاسی ایرانی» (معتقد به ملت ایران با زبان ملی فارسی و وطن ایران) بود. سلیمان میرزا در سالهای جنگ جهانی اول تمایل آشكار به آلمان‌ها داشت و مانند بسیاری از تورکهای چپ ایرانی و آزربایجانگرایان ایران‌گرا (خیابانی، جوادزاده-پیشه‌وری) و ... با ایجاد دولت ملی تورک در شمال غرب ایران مخالفت کرد[3]. وی علی رغم آنکه «بیشتر به زبان تورکی صحبت می‌کرد تا فارسی»[4]، همه‌ی آثار خود را به فارسی، که آنرا زبان ملی خود می‌دانست نگاشته است. سلیمان میرزا به عنوان یک شخصیت تورک که رهبر فرقه‌ی سوسیالیست ایران بود، به سبب عدم طرح مساله‌ی ملی، مساله‌ی فدرالیسم ملی و حقوق زبانی ملت تورک، رسمیت دادن دوفاکتو و دوژور به زبان فارسی و توصیه به تحمیل آن در مدارس به عنوان زبان ملی در مرامنامه‌ی فرقه، همچنین مخالفت با ایجاد دولت ملی تورک در سالهای جنگ جهانی اول در شمال غرب ایران به یاری عثمانی، دچار خبط تاریخی و خیانت شده است.




هويت ملی فرقه‌ی سوسياليست ايران

١-فرقه‌ی سوسياليست ايران، يک حزب معتقد به ملت ايران بود، و خود را منسوب به «ملت ایران[5] با زبان ملی فارسی و وطن ایران» که در دوره‌ی مشروطیت شکل گرفت می‌دانست. (در دوره‌ی مشروطیت و پس از آن تمام احزاب و تشکیلات سیاسی دارای کلمه‌ی ایران در عنوان خود، همه معتقد به این «ملت ایران» بوده‌اند. مانند فرقه‌ی دمکرات ایران، فرقه‌ی عدالت ایران، فرقه‌ی سوسیالیست ایران، فرقه‌ی کمونیست ایران، حزب توده‌ی ایران، جبهه‌ی ملی ایران، سازمان فدائیان خلق ایران، سازمان مجاهدین خلق ایران و .....). مرامنامه این واقعیت را با کاربرد تعبیر «ملت ایران» در دو جا – که به معنی نفی واقعیت وجود ملل گوناگون در ایران و نیز ملت تورک در آن هم است- تاکید کرده است.  

٢-فرقه‌ی سوسياليست ايران يک حزب سراسری نبود. زیرا از اتحاد احزاب سوسیالیستی ملل گوناگون ساکن در ایران مانند حزب سوسیالیست تورک (با هویت و زبان ملی تورکی و وطن تورک‌ائلی-آزربایجان اتنیک)، حزب سوسیالیست کرد (با هویت و زبان ملی کردی و وطن کردستان اتنیک)، حزب سوسیالیست بلوچ (با هویت و زبان ملی بلوچی و وطن بلوچستان اتنیک، حزب سوسیالیست لر (با هویت و زبان ملی و وطن لرستان اتنیک)،... بوجود نیامده بود. بلکه یک تشکیلات خاص ملت ایران با زبان ملی فارسی و وطن ایران بود.

مساله‌ی فدراليسم ملی:

١- مملکت متحده‌ی ايران به جای ممالک محروسه‌ی ايران: مرامنامه تعابیر «مملکت ایران» و «مملکت متحده‌ی ایران» را بکار برده و بر یک مملکت بودن ایران تاکید کرده است. با توجه به این واقعیت که در آن سالها نام رسمی کشور،  متناسب با نظام اداری-سیاسی غیر متمرکز دولت قاجاری، «ممالک محروسه‌ی ایران» بود، پیشنهاد یک مملکت بودن ایران از سوی فرقه‌ی سوسیالیست، عقب‌گرد از نظام پیشرفته‌تر ممالک محروسه‌ی ایران قاجاری به شمار می‌رود.

٢-نگارندگان مرامنامه با کاربرد تعبیر «مملکت ایران» به جای کاربرد تعبیر موجود و رسمی «ممالک ایران»، بر تک‌ملتی بودن ایران تاکید کرده‌اند. تعبیر «ممالک ایران» حاوی این معنی ضمنی است که در ایران چند ملت که هر کدام دارای وطن خاص خود هستند وجود دارند (ملت تورک با وطن تورک‌ائلی-آزربایجان اتنیک، ملت کرد با وطن کردستان اتنیک، ملت بلوچ با وطن بلوچستان اتنیک، ملت لر با وطن لرستان اتنیک، ملت فارس با وطن فارسستان اتنیک، ملت عرب با وطن عربستان اتنیک، ملت تورکمن با وطن تورکمنستان اتنیک، ...). اما تعبیر «مملکت ایران» حاوی این معنی ضمنی است که در ایران یک ملت بنام ایران که دارای یک وطن بنام ایران است وجود دارد.

٣-هنگامی که فرقه‌ی سوسیالیت ایران در سال ١٩٢١ نظام سیاسی-اداری مطلوب خود را به شکل «مملکت متحده» توصیف می‌کرد، گفتمان فدرالیسم ملی کاملا در ادبیات سیاسی ایران جاافتاده بود:

الف-١٢ سال پیش از آن به روزگار حاکمیت محمدعلی شاه قاجار در ماه مه ١٩٠٩، سندی به اسم «پروگرام جمهوری ممالک متحده ایران» منتشر شده بود. این پروگرام که احتمالا توسط شخصیت تورک علی اکبر دهخدا و دیگران نوشته شده بود، کشور ایران را مجموعه‌ای از ممالک می‌شمرد و سیستم فدرالی را برای آن توصیه می‌کرد[6].
ب-سید ضیاء طباطبائی از سیاستمداران آنگلوفیل آن دوره ایران را مجموعه‌ی ممالک دانسته و پروژه‌ی «ممالک متحده‌‌ی ایران» را تبلیغ می‌کرد: «در آن سال‌ها هم چپ باستانی ایران، هم سید ضیاء الدین طباطبائی و هم رادیوی بی بی سی همه و همه از ملت و ملیت‌های ایرانی سخن می‌راندند و سید ضیاء در آرزوی تشکیل «ممالک متحده ایران» بود»[7].

٤-نواحی به جای ايالات: مرامنامه در بخش مربوط به تشکیلات سیاسی، به جای تعبیر موجود «ایالت» دوره‌ی قاجاری، احتمالا به منظور تاکید بر تمرکز سیاسی، تعبیر «نواحی» را بکار برده و مملکت ایران را به چند ناحیه، هر کدام با یک مجلس شورای ناحیه‌ای تقسیم کرده است:

تشکیلات سیاسی،
اصل اول: تقسیم اداری مملکت متحده ایران به نواحی
٢-تشکیل مجالس شورای نواحی
٣-مختاریت اداری هر ناحیه و حق وضع قوانین خصوصی و انتخاب مامورین قضائی و اداری
٤-تشکیل مجلس شورای عمومی

٥-مختاريت اداری و نفی فدراليسم ملی: همانگونه که در بند سوم دیده می‌شود، فرقه‌ی سوسیالیست ایران، صرفا «مختاریت اداری» یعنی عدم تمرکز اداری را تجویز می‌کند. به عبارت دیگر، با فدرالیسم ملی (بر اساس زبان-قومیت-ملیت) مخالف است. این همان ذهنیت قانون تشکيل انجمنهاي ايالات و ولايات دوران مشروطه است که صرفاً تدبيري بود براي حصول به «عدم تمرکز اداري» در کشور ايران با ملت واحد ايران. این ذهنیت فاقد ماهيت ملي-اتنيکي بوده و ربطي به گفتمان فدراليسم ملي ندارد. «فدراليسم ملي-اتنيکي» بر مبناي کثيرالمله بودن کشور ايران و تامین حقوق ملي هر کدام از اين ملل، از جمله حق اداره‌ي امور آنها توسط خود آنها بنياد گزارده شده و غايه‌ي آن، پايان دادن به استعمار داخلي ملل و مناطق ملي غيرفارس توسط فارسستان و امپرياليسم محلي فارسي است[8].

٦- موضع ارتجاعی فرقه‌ی سوسیالیست ایران که خود را جریانی مترقی می‌دانست، در مخالفت با فدرالیسم ملی، بین تورکهای چپ ایرانی آن دوره که بسیاری تمایلات پان‌ایرانیستی هم داشتند کاملا عمومی بود. به عنوان نمونه میرجعفر جوادزاده خلخالی-پیشه‌وری و دیگر رهبران فرقه‌ی عدالت ایران، در سالهای ١٩١٧ -١٩١٨ با تشکیل دولتهای ملی تورک در جنوب قفقاز و شمال غرب ایران و اتحاد آنها با یکدیگر مخالف بودند. پیشه‌وری و دیگر چپهای تورک ایرانی به هنگام تبدیل فرقه‌ی عدالت ایران به فرقه‌ی کمونیست ایران در انزلی به سال ١٩٢٠ باز هم با طرح مساله‌ملی در ایران، حقوق زبانی ملل ایران و فدرالیسم ملی مخالفت کردند[9]، حتی ٢٥ سال بعد از آن در سالهای ١٣٢٢- ١٣٢٤ که پیشه‌وری در روزنامه‌ی آژیر تهران می‌نوشت، از موضعی ارتجاعی با ایده‌ی ممالک متحده‌ی ایران سید ضیاء الدین طباطبایی که نوعی فدرالیسم زبانی-قومی- ملی را برای ایران تجویز می‌نمود مخالفت می‌‌کرد. به عبارت دیگر، سنت فارس‌گرایی و مخالفت با حقوق زبانی ملت تورک و فدرالیسم ملی ... که در میان تشکیلات چپ ایرانی موسوم به سراسری دیده می‌شود، خشت کجی است که آنرا برای اولین بار تورکهای چپ ایرانی چون جوادزاده خلخالی و دیگران نهاده‌اند.

٧-فرقه‌ی سوسیالیست ایران به سال ١٩٢١ در حالی فدرالیسم ملی در ایران را رد می‌کند که در ربع اول قرن بیستم، چندین تشبث از سوی سیاسیون تورک برای جدا شدن آزربایجان (و شاید کل تورک‌ائلی) از ایران و الحاق آن به آزربایجان قفقاز (میر فتاح تبریزی، صمدخان، مساوات، ...) و یا الحاق آزربایجان ایران به عثمانی (تورک موجاهید فیرقه‌سی، تروئیکا، ....) تجربه شده بود. در همان دوره مردم بسیاری از مناطق تورک‌نشین (ماکو، خوی، دیلمقان، اورمیه، حتی تبریز و تالش و ....) هم به طور گروهی خواهان الحاق شهر و روستاهای خود به قلمروی عثمانی شده بودند. به عبارت دیگر مرامنامه‌ی فرقه‌ی سوسیالیست که حق تعیین سرنوشت مردم را انکار می‌کرد، منعکس کننده‌ی واقعیات موجود دوره‌ی مورد بحث هم نبود.

٨- فرقه‌ی سوسیالیست متمایل به سیاست‌های سوسیالیستی روسیه بود. مرامنامه هم از انقلاب روسیه با شیفتگی یاد کرده و «بر افراختن بیدق سوسیالیزم از طرف ایرانیان و پیوستن آنها به کاروان سوسیالیزم» را خواستار می‌شود. علی رغم این شعارها، فرقه‌ در مساله‌ی ملی تماما بر خلاف آموزه‌های لنین رهبر انقلاب روسیه که مقوله‌ی حق ملل در تعیین سرنوشت خویش را ٢٠ سال پیش از آن یعنی از ۱۹۰۲ و به شکل «حقّ جدایی برای تشکیل دولت مستقل» بیان کرده بود حرکت می‌کند. فرقه‌ی سوسیالیست ایران در مرامنامه‌ی خود نه تنها این حق را به رسمیت نشناخت، بلکه وجود ملل مختلف در ایران، مساله‌ی ملی و حقوق زبانی ملل را هم کلا انکار کرد.

٩-تعبير مليتها به جای ملتها: مرامنامه در بخش حقوق مدنی، از تعبیر «ملیت» استفاده کرده است.  با توجه به این که در این مرامنامه از همه‌ی ایرانیان مجموعا به عنوان «ملت ایران» نام برده شده، بنابر این ملیت در اینجا همان گروههای اتنیک –قومی (ملل ساکن در ایران) است:

حقوق مدنی
١١-تساوی حقوق افراد ایرانی، اناثا و ذکورا بدون فرق نژاد، دین، ملیت در پیشگاه قانون

الف-.در مرامنامه گفته می‌شود همه‌ی ملیتها در ایران دارای حقوق مساوی‌اند، اما چیستی این حقوق مساوی بیان نمی‌شود.

ب-مرامنامه با ملی شمردن زبان فارسی (به بخش مساله‌ی زبان در زیر نگاه کنید) و رسمی ساختن دوفاکتوی زبان فارسی، خود برابری حقوق ملیتهای ایرانی را نقض و انکار کرده است.

تعبير نژاد: مرامنامه در بخش حقوق مدنی از برابری حقوق نژادهای افراد ایرانی سخن گفته است. اعتقاد به نژاد جزئی از ایدئولوژی و ژارگون رسمی دولت ایران و ادبیات سیاسی فارسی بعد از مشروطیت است و در اصل نوزدهم  قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز بکار رفته است: «مردم ایران از هر قوم و قبیله‌ای که باشند از حقوق مساوی برخوردارند و رنگ و نژاد و زبان و مانند این ها سبب امتیاز نخواهد بود». از آنجائیکه نوع بشر علی‌رغم ژنوتیپ و فنوتیپ و فیزیوتیپهای گوناگون صرفا دارای یک نژاد است، کاربرد تعبیر نژاد از سوی سیاسیون و دولت ایران و در ادبیات سیاسی فارسی، معرف و نتیجه‌ی وجود ذهنیتی نژادپرستانه است.

مساله‌ی زبان:

١- مرامنامه صرفا در یک مورد به مساله‌ی زبان پرداخته است. حال آنکه مساله‌ی زبانها (رسمیت انحصاری فارسی و تحمیل آن به اکثریت غیرفارس، رسمی نبودن زبان تورکی در مقیاس سراسری و توسط قانون اساسی، نبودن نظام تحصیلی به زبان تورکی، نبودن رسانه‌های سراسری تورکی، ...) یکی از اصلی‌ترین و بنیادی‌ترین مسائل کشور ایران است:

معارف
٤٢-اجبار تحصیل دو لسان: ملی- بین المللی

٢- از آنجائیکه فرقه‌ی سوسیالیست معتقد به ملت ایران با زبان ملی فارسی بود، منظور مرامنامه از زبان ملی همان زبان فارسی است. نگارش مرامنامه صرفا به زبان فارسی نیز موید این واقعیت است.

٣-فرقه‌ی سوسیالیست چهار روزنامه از جمله روزنامه‌ی توفان منتشر می‌کرد که همگی به فارسی بودند. این فرقه مرامنامه‌ی خود را هم صرفا به فارسی نگاشته است. فرقه‌ی سوسیالیست ایران با انتشار اسناد و تبلیغات خود صرفا به زبان فارسی، در عمل به زبان فارسی رسمیت دوفاکتو داده و در نتیجه زبانهای دیگر و در راس آنها تورکی را غیررسمی نموده و به حاشیه رانده است. مشابه این رفتار ضد زبان تورکی را یک سال پیشتر فرقه‌ی عدالت ایران در کنگره‌ی تبدیل خود به فرقه‌ی کمونیست ایران به سال ١٩٢٠ به رهبری میرجعفر جوادزاده خلخالی-پیشه‌وری و دیگر تورکهای چپ ایرانی در مرامنامه و مصوبات خود نشان داده بود.

٤-در موقع نگارش این مرامنامه یعنی ربع اول قرن بیستم، ایرانیان با زبان مادری فارسی (تاجیکی آن دوره)، چیزی در حدود ١٠٪ جمعیت و ایرانیان با زبان مادری تورکی چیزی در حدود ٤٠٪ جمعیت را تشکیل می دادند. فرقه‌ی سوسیالیست ایران با نادیده گرفتن این واقعیت و عدم انعکاس آن در زبان مرامنامه و محتوی آن، در عمل در راستای سیاست تورکی‌ستیزی و تورکی‌زدائی از ایران حرکت کرده است.

٥- حاکمیت اتحاد به صدارت جمشیدخان سوباتایلی افشار اورومی –مجدالسلطنه در سال ١٩١٨، سه سال پیش از نگارش این مرامنامه در سال ١٩٢١، زبان تورکی را به یک زبان رسمی-دولتی ارتقاء داده بود. مرامنامه‌ی فرقه‌ی سوسیالیست ایران (مانند فرقه‌ی دمکرات آزربایجان-خیابانی و آزادی‌ستان که بعد از حاکمیت اتحاد در تبریز به اقتدار رسید)، حق کسب شده‌ی رسمیت زبان تورکی را از آنها پس گرفته و دوباره به زبان فارسی موقعیت تنها زبان رسمی و ملی و تحصیلی و ... بخشیده است.

تناقضات مرامنامه:

١ – مرامنامه‌ی فرقه‌ی سوسیالیست ایران با ارتقای موقعیت زبان اقلیت فارس و نادیده گرفتن زبان اکثریت تورک، عملا بین مردمان و ملل ایران و زبانهایشان امتیاز و رجحان و ترجیح و تفوق قائل شده، و بدین ترتیب بندهای دیگر خود این مرامنامه دائر بر «تساوی بدون امتیاز و مرجحات دروغی»، «برابری تمام افراد بدون هیچگونه امتیاز، هیچگونه ترجیح، هیچ قسم تفوق» را نقض کرده است. (سوسیالیزم مروج اصول تعاون و متکی به تساوی بدون امتیاز و مرجحات دروغی است، ... تمام افراد عائله ی بشری بدون هیچگونه امتیاز، هیچگونه ترجیح هچ قسم تفوق با یک اصول اشتراکی در زیر آفتاب زیست نموده، ....)

٢-مرامنامه با مسکوت گذاشتن مساله‌ی زبانهای موجود در ایران که یکی از اساسی‌ترین مسائل ایران است، مجوز ندادن به تحصیل در زبانهای غیرفارسی و اجباری شمردن انحصاری زبان ملی (فارسی به زعم نگارندگان) که در آن سالها صرفا زبان ١٠٪ جمعیت ایران بود در نظام تحصيلی، عملا «در جهالت عمومی نگهداشتن ایرانیان» را تجویز کرده و مانع از اجرای عدالت (زبانی) و آزادی ایرانیان (برای تحصیل در زبانهای ملی خود) شده است. (همواره جهالت عمومی و سفاکی طبقات ممتازه مانع از اجرای عدالت و آزادی نوع بشر گردیده، ...)

٣- در مرامنامه‌ی فرقه‌ی سوسیالیست ایران در مخالفت با حاکمیت نظامیان گفته می‌شود «پس از این گرانبهاترین مخلوق طبیعت یعنی اولاد انسان اسیر هوا و هوس و فدای شهوت‌رانی مشتی سرمایه‌دار و نظامیان نباید باشد». اما پس از کودتا فرقه‌ی سوسیالیست بر خلاف این شعار، رابطه‌ی نزدیکی با رضاخان ایجاد کرد و با تمامی امكانات و روزنامه‌هایی كه در اختیار داشت به حمایت از او ‌پرداخت. سلیمان میرزا در اولین كابینه‌ی رضاخان در آبان ١٣٠٢ به عنوان وزیر معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه معرفی شد. در مرداد ١٣٠٣ با استیضاح دولت رضاخان توسط مدرس و ١٢ نماینده‌ی دیگر مخالفت كرد و در نهایت هواداران فرقه‌ی سوسیالیست ایران به سقوط سلسله‌ی قاجار و سلطنت رضاشاه رای مثبت دادند. ...



[1] «هويت ملی» چند گونه است:
الف-«هويت ملی تباری»: هویت ملی اکتسابی فرد هنگام تولد از طریق پدر و مادر. فرزند یک پدر و مادر تورک، دارای هویت ملی تباری تورک است. مانند گوگوش، گلشیفته فراهانی، حمیرا، ندا آقا سلطان، مريم ميرزاخاني، شیرین عبادی و ...
ب-«هويت ملی انتخابی»: هویت ملی که شخص آنرا آگاهانه انتخاب می‌کند. هویت ملی انتخابی تقی‌زاده «ایرانی»، هویت ملی انتخابی جمشیدخان مجدالسلطنه «تورک» و هویت ملی انتخابی باقیروف «آزربایجانی» است.
ج-«هويت ملی سياسی»: کشور و یا ملتی است که یک شخص منافع ملی آن را حفظ می‌کند. هویت ملی سیاسی کسروی «فارس»، هویت ملی سیاسی استالین «روس»، ... است.

[2] بسیاری از مفاهیم و تعبیرات جهان مدرن در قرون ١٩ و آغاز قرن بیستم مانند مشروطه، تجدد، ملت، وطن، دارالفنون، رشدیه، مساوات، حریت، جمعیت نسوان و  .... همه توسط تورکهای ایرانی مستقیما از ادبیات سیاسی تورکی عثمانی به ایران وارد شد. در آن دوره به ندرت به نشریه و مدرسه و .. می‌توان برخورد که نام خود را مستقیما از عثمانی برنگرفته باشد. حتی «فرقه‌ی سوسیالیست ایران» هم با الهام از «فرقه‌ی سوسیالیست تورکیه» (تورکییا سوسیالیست فیرقه‌سی) تاسیس شده است. فرقه‌ی سوسیالیست عثمانی (Osmanlı Sosyalist Fırkası در سال ١٩١٠، فرقه‌ی سوسیالیست تورکیه (Türkiye Sosyalist Fırkası) در سال ١٩١٩، فرقه‌ی سوسیالیست کارگران و کشاورزان تورکیه (Türkiye İşçi ve Çiftçi Sosyalist Fırkası) در سال ١٩١٩، فرقه‌ی کمونیست مردمی (Halk İştirakiyun Fırkası) در سال ١٩٢٠ تاسیس شده بود.

[3] مهناز نگهی. سلیمان میرزا اسکندری

[4] «او در معیت كمیته‌ی حزب دموكرات به قم عزیمت [كرد] و از آنجا هم برای جلوگیری از پیشرفت قوای خارجی به كرمانشاه و جنوب شتافت. ... در جلسه‌ای كه با حضور «علی احسان پاشا» و مدرس و مساوات و دیگر زعمای حزب دموكرات در كرمانشاه تشكیل شده بود، «علی احسان پاشا» سرمیز گفته بود: «من جامم را بلند می‌کنم». ترکیب جمله هنوز یادم مانده، چون سلیمان میرزا آزربایجانی بود و بیشتر به زبان تورکی صحبت می‌کرد تا فارسی. [علی احسان پاشا] به تورکی گفته بود: «بیزیم آذربایجانی‌میز». سلیمان میرزا می‌گفت من فورا گیلاسم را به زمین گذاشته گفتم: «ببخشید! ما اگر در اینجا با هم متحدیم برای این است كه علیه استعمار انگلیس و روس مبارزه كنیم و این برای حفظ و حراست كشورمان است، نه برای اینكه جزیی از مملكت‌مان جدا بشود. اگر شما چنین نظری دارید آن مربوط به خودتان است و ارتباطی به ما ندارد، ما با شما هم مخالفیم». سلیمان میرزا می‌گفت كه این اعتراض من سخت به او برخورد. علی احسان پاشا كسی بود كه در آن موقع تمام عراق و مناطق همجوار را در دست داشت. آنها را بیست و چهار ساعت توقیف كرده و نگذاشته بودند خارج شوند. بعد، گویا با استانبول تماس گرفته بودند و به آنان گفته شده بود سخت‌گیری نكنند. زیرا [سلیمان میرزا و ...] با آلمانها تماس داشته و در افتادن با آنها را بی‌موقع دانستند. منظوراز ذكر این واقعه این است كه دانسته شود سلیمان میرزا احساسات ملی خیلی قوی و جدی داشت و به همین دلیل حاضر نمی‌شد زیر بار اینگونه حرفها برود. ولی از سوی دیگر، معتقد بود كه شوروی یك عامل ضدامپریالیستی جدیدی است كه پیدا شده و بایستی از قدرتش برای راندن امپریالیسم انگلستان و یا هر استعمار دیگری در ایران استفاده كرد». (خاطرات ایرج اسکندری، صص١٢٤-١٢٥).

[5] نوآنسی بین دو مفهوم «ملت فارس» و «ملت ایران» وجود دارد. «ملت فارس» مفهومی معادل ملت تورک، ملت تورکمن، ملت کرد، ملت بلوچ، ملت لر، ملت عرب و ... و به معنی توده‌ای است که سنتا به زبان فارسی و یا تاجیکی غربی سخن می‌گوید. و اما «ملت ایران» توده‌ای است که پس از مشروطیت از آمیزش ملت فارس مذکور با فارس‌زبان شدگان منسوب به ملل دیگر ساکن در ایران، در نتیجه‌ی آسیمیلاسیون و سیاست فارس‌سازی اعمال شونده، در حال ایجاد شدن است.

[6] متن کامل فارسی این سند در «‌مسایل انقلاب و سوسیالیسم» شماره‌ی ۴ تابستان ۱۳۵۴ و نیز در «اسناد تاریخی: جنبش کارگری، سوسیال دموکراسی، و کمونیستی ایران»، جلد ۱۳ در ۱۳۶۲، هر دو به همت خسرو شاکری منتشر شده است.

[7] محمدرضا خوبروی پاک. سخنی دیگر در مورد فدرالیسم.
[8] قانون تشکيل ايالات و ولايات مشروطه و تجزيه‌ي منطقه‌ي ملي تورک
[9] اعضای تورک کمیته‌ی مرکزی فرقه‌ی کمونیست جدیدالتاسیس که مرتکب این خیانت شدند: پيشه‌وري‌ (میرجعفر جواد‌زاده، خلخال)، كامران جعفراوغلو آقازاده (اردبیل)، بهرام آقایف (بایرام آقازاده، سراب)، محمدقلی علی‌خان‌زاده (علی‌خانوف)، محمد نعمت بصیر حاجی‌زاده (نعمت آغابالااوغلو حاجی‌یف؟)، محمد فتح‌الله‌اوغلو (فتح‌الله‌یف)، ... برای مطالعه‌ی بیشتر نگاه کنید به: عمليات عفرين و خوی خيانت‌پيشگی-تروريست‌پروری تورکهای چپ ايرانی و آزربايجان‌گرايان پان‌ايرانيست

No comments:

Post a Comment