عشق یک طرفهی تورکیه به ایران فارسی - پارسی
مئهران باهارلی
عنادورزی و کینهتوزی دولت ایران - جامعهی فارس با تورکیه
با انقلاب مشروطیت دولت مودرن ایران بنا به اسناد خود این دولت، ایضا ناسیونالیسم ایرانی – فارسی بر مبنای ضدیت با هویت ملی تورک و جلوگیری از تاثیرات عثمانلی - تورکیه (و بعدها و در درجهی دوم جهموری آزربایجان در قفقاز) بر تورکهای ساکن در ایران و تورکایلی، از جمله وحشت از الهامبخشی عثمانلی - تورکیه برای استقلال و الحاق تورکایلی به آنها بنیان گذارده شد. اغلب سیاستهای کلان داخلی و منطقهای دولت مودرن ایران پس از آن تاریخ و تاکنون از جمله بر این مبنا شکل گرفته و میگیرد.
وحشت دولت مودرن ایران – ناسیونالیسم ایرانی از استقلال و الحاق تورکایلی به عثمانلی، مبانی واقعی هم داشت. در ربع اول قرن بیستم غرب آزربایجان در حیطهی زبانی، فرهنگی و سیاسی عثمانلی قرار داشت و از سوی بازیگران منطقهای و بین المللی به عنوان حوزهی نفوذ مشروع عثمانلی پذیرفته شده بود. به این و دیگر سببها غرب آزربایجان در ربع آخر قرن نوزده و ربع اول قرن بیستم مرکز تورکگرائی دموکراتیک و کانون «میللی موجادیلهMilli Mucâdile » در تورکایلی شد[1]. از عواقب این وضعیت، یکی ورود اوردوی عثمانلی به تورکایلی، و دیگری خواست مردم بومی برای الحاق سرزمینشان به عثمانلی بود.
مردم خوی برای دفاع از شهرشان در مقابل تهاجمات ارامنه، تقاضایی رسمی به امپراتور عثمانلی به عنوان خلیفهی اسلام ارسال داشته بودند که مورد موافقت قرار گرفت و باعث اعزام اوردویی از عثمانلی به فرماندهی احسان پاشا و نجات خوی و دفع تهاجم ارتش ارمنستان گردید. همزمان در آن دوره عوام و خواص «ولایات ثلاثه» (خوی، دیلمقان - سلماس و اورمیه) مانند «الویهی ثلاثه» (قارس، باتوم، آرداهان) مجاور خود، و «خانات بیات ماکو» خواهان الحاق به عثمانلی بودند. مقامات محلی عثمانلی نیز در ماکو، خوی، دیلمقان - سلماس و اورمیه در پاسخ مثبت به خواست مردم، اما بدون اخذ اجازه از استانبول در این مناطق تذکره و پاسپورتهای عثمانلی صادر و توزیع کرده و از اهالی به عنوان تبعه و قلمروی عثمانلی به جمعآوری مالیات پرداخته بودند. خواست الحاق به عثمانلی در نواحی مرکز و شرق تورکایلی هم وجود داشت. چنانچه اندکی قبل از آن مردم تبریز، تالش، ... خواستار تبعیت و الحاق به عثمانلی شده بودند (اسناد خواست مردم اورمیه، سلماس، خوی، تبریز، تالش، .... برای الحاق به عثمانلی در سؤزوموز منتشر خواهند شد). در همان دوره، اهالی سئلاو سلماس و بسیاری دیگر از مناطق تورکنشین سنّی در ولایات سهگانه (خوی، دیلمقان - سلماس، اورمیه) مستقلا و راسا توسط نامهنگاری با مقامات عثمانلی - تورکیه، خواستار الحاق مناطقشان به عثمانلی - تورکیه و یا اقلا اجازهی مهاجرت جمعی به تورکیه شده بودند که خواست دوم مورد موافقت قرار گرفت.....
«هویت ملی ایرانی» یکی از فراوردههای دولت مودرن ایران در دورهی مشروطه، و «تورکهراسی - تورکستیزی» از مولفههای بنیادین آن است. کسانی که واقعا به «ملت ایران» اعتقاد دارند و با این هویت ملی تربیت شدهاند و با آن به جهان نگاه میکنند - اینها اکثریت مطلق جامعهی فارس (نیز «تورکهای چپ ایرانی»، «آزربایجانگرایان ایرانگرا» و «آزربایجانگرایان پانایرانیست») را تشکیل میدهند - کمابیش و به طور خودکار و غریزی در عناد با تورکیه و به مقدار کمتر جمهوری آزربایجان هستند و خواهند بود. این وضعیت مختص چپ فارس یا راست فارس یا مذهبی فارس و لیبرال فارس نیست، وجه عمومی هر کسی که خود را از «ملت ایران» بداند است و تا زمانی که دولتی بنام «تورکیه» وجود داشته باشد ادامه خواهد داشت.
در ایران مسالهی عنادورزی و کینهتوزی با تورکیه، در سطح دولت و نخبهگان بسیار بارز است. تورکیهستیزی در میان ملل فارس و کورد و ارمنی و آسوری و تالش ساکن در ایران هم عمومیت دارد. اما این پدیدهها را نمیتوان به ملل عرب، بلوچ، لور و .... مخصوصا تورکیک (تورک، تورکمن؛ خلجی و قازاق) تعمیم داد. حتی تودههای تورک مخصوصا آنهایی که به خودآگاهی و شعور ملی تورک میرسند، با سمپاتی به تورکیه (و جهموری آزربایجان) و اکراه به مخالفان آنها (دولت ایران، تروریسم کوردی، دولت ارمنستان، ...) مینگرند.
در اینکه جامعهی ایرانی - فارسی به شدت تمایلات خودشیفتهگی مَرَضی، خودبزرگبینی بیاساس، نفرت از همسایهگان (تورک، عرب، افغان، ....، به استثنای ارمنی)، همسایهگریزی، حس حسادت به آنها و خصوصا احساسات و تفکرات ضد تورک نهان و آشکار دارد شکی نیست. بسیاری از مطالعات و بررسیهای مربوطهی بین المللی بیطرف و علمی هم، جامعهی ایرانی - فارس را در صدر جوامع نژادپرست میشمارند.
نکتهای جالب توجه، حتی حیرتانگیز در این رابطه آن است که - بر عکس احساسات منفی عمیق و نژادپرستانهی گستردهی دولت ایران و نخبهگان فارس به تورکیه -، در تورکیه هم در سطح دولتی و هم در سطح مردمی، نوعی شیفتهگی به فرهنگ و تمدن ایران - فارسی، حتی فارسپرستی و فارسزدهگی وجود دارد؛ در حالی که قاطبهی جامعهی فارس، از موضعی نژادپرستانه و آریاکارانه، نه تنها تورکهای ساکن در ایران، بلکه و مخصوصا تورکهای تورکیه را «تورک خر» و موجوداتی پست و حقیر و مفلس که صرفا در سایهی ایران و فارسها دارای فرهنگ شده و به آب و نانی رسیدهاند میشمارد. این نیز علاقه و محبت تورکیه به ایران فارسی - پارسی را تبدیل به نوعی «عشق یکطرفه» میکند.
عدهای از آزربایجانگرایان (علیرضا اردبیلی، ...) ادعا میکنند شیفتهگی به همسایه پدیدهای جهانشمول و دارای تاریخی قدیم در میان اقوام و ملل گوناگون است. اما باید دید و بررسی کرد که چرا این شیفتهگی به همسایه که گویا جهانشمول و پدیدهای قدیمی است، و حقیقتا هم در تورکیه به صورت مدح از ایران فارسی و در ایران و قفقاز به صورت مانقورتیسم و خودفارسانگاری و شیعیگری و .... در میان تورکها وجود دارد، اما جامعهی فارس را شامل نمیشود و در این جامعه فرهنگ معکوس و متضاد گریز و نفرت از تورکها و افغانها و عربهای بومی و همسایه موجود است.
وضعیت در دورهی عثمانلی
وضعیت در تورکیه همیشه این چنین و «عشق یکطرفه به ایران پارسی - فارسی» نبود. به عنوان نمونه در سالهای جنگ جهانی اول، سران حرکت سیاسی «اتحاد و ترقی» نظام و جامعهی ایرانی - فارسی را غرق در فساد معنوی، تباهی اخلاقی، عقبماندهگی سیاسی و اسیر خرافهپرستی و موللایان .... میدیدند. (در دهههای آخر امپراتوری عثمانلی به ویژه در سالهای جنگ جهانی اول، مقامات و نخبهگان و روشنفکران عثمانلی، دقیقترین و صائبترین برداشت و دیدگاهها در بارهی ایران را داشتند. به عنوان نمونه، تالیفات حسن بیگ روشنی بارقین در بارهی ایران، دارای تثبیتهای دقیق و صحیح و علمی بسیار بیشتری از مجموع نوشتهجات نوشته شده در بارهی ایران در دورهی جمهوری تورکیه است).
آنها – به شمول سلطان عبدالحمید - تورکهای ساکن در ایران و قفقاز را ادامهی طبیعی خود یعنی تورکان آناتولی – عثمانلی میشمردند و عملاً هم در عرصههای سیاسی و نظامی، صمیمانه و با دادن هزینههای فوق العاده و دهها هزار شهید مدافع و حامی تورکهای ایران و قفقاز در مقابل دشمنانشان بودند (بر علیه روسها، انگلیسیها، ارمنیها، آسوریها؛ در ایجاد جمهوری خلق آزربایجان در قفقاز، آزادسازی مردم تورک و شهرهای تورکایلی از گروههای مسلح و مهاجم مسیحی، در جریان تاسیس حکومت اتحاد - دولت تورک بیرلیک به رهبری جمشیدخان سوباتایلی افشار اورومی، ....).
در رابطه با رضاخان - سردار سپه - رضاشاه نیز، زعما و منسوبین «حرکت اتحاد و ترقی» مانند «حسن روشنی بیگ بارقین» و دیگر نخبهگان عثمانلی (سلیمان نظیف، رضا نور، ....) از همان آغاز کار کاملا بر ماهیت انگلیسی و ضد تورک او و رژیمش واقف بودند و تدابیر تجددمآبانهی وی را غیر جدی و عوامفریبانه و سطحی میشمردند.
چرخش کمالیستی
زمینهی عشق یک طرفه به ایران فارسی در اواخر عثمانلی با شیوع حس خودکمبینی در میان بخشی از محررین و متفکرین عثمانلی (عبدالله جودت، ...) نسبت به ادبیات دری - فارسی مهیا شده بود. این زمینه به کمالیستها به ارث رسید و آنها آن را پختهتر و تبدیل به سیاست دولتی کردند.
با سقوط عثمانلی که هم حامی دولت و ملت تورک در ایران و هم منبع شعور ملی مودرن تورک برای آنها بود، سپس با روی کار آمدن آتاتورک؛ روابط انسانی، فرهنگی، زبانی و سیاسی بین تورکان ایران با آناتولی تماما قطع شد[2]:
١-با به حاکمیت رسیدن آتاتورک، در این کشور «ملت تورک» بر اساس مرزهای جمهوری جدید تورکیه و یا «میثاق ملی» و به عنوان یک «ملت اوروپایی» بازتعریف شد. در نتیجه تورکهای ساکن در ایران (و دیگر تورکها در خاورمیانه، سوریه - عراق) بر خلاف سنت و سیاست عثمانلی، به طور رسمی از دائرهی نفوذ سیاسی و نظامی جهموری تورکیه خارج گشتند. اما تورکهای اوروپایی یعنی قبرس، یونان، بولغارستان و یوگوسلاویا و ... در داخل تعریف قومی - ملی «تورک» و بخشی از «ملت تورک» جمهوری کمالیست باقی ماندند.
٢- کمالیستها که در این برهه همگامی بسیار با بریتانیا داشتند، شاید تحت تاثیر آنها و شاید هم خودخواسته فریفتهی تبلیغات بریتانیا مبنی بر تجددخواهی رضاشاه شدند، به دفاع از رژیم متجدد رضاخانی پرداختند و به لحاظ تاریخی به صورت مدافعین و حامیان او عمل کردند.
کمالیستها همچنین در چرخش از سیاست عثمانلی مبنی بر حمایت از تورکهای ساکن در ایران که اکثریت نسبی جمعیت را تشکیل میدادند، به حمایت از اقتدار سیاسی اقلیت فارس در ایران پرداختند (ایجاد و تحکیم اتحاد استراتژیک بین جمهوری تورکیه و ایران، عقد قرارداد سنتو، ...)
کمالیستها به دلیل ترس و مخالفتشان با گذر ایران به نظام فدرالیسم ملی – زبانی و یا تجزیه شدن ایران – عملا به ملت تورک ساکن در ایران پشت کرده، به دولت ایران برای تورکستیزی و فارسسازی تورکهای ساکن در ایران و نسلکشی ملی و زبانی او چراغ سبز نشان دادند. و بدین ترتیب تورکیه در تمام مدت حیات دولت پهلوی، در عمل از سیاست نژادپرستانه و استعماری پانفارسیسم و پانایرانیسم (تبدیل ایران چندملتی به یک ملت ایران هوموژن فارسزبان) دفاع نمود.
تورکیه در این استقامت در داخل خود نیز تورکهای ساکن در ایران را ناموجود اعلام و همهی ایرانیان را فارس قبول کرد، افکار عمومی تورکیه را در بی اطلاعی مطلق از وجود و حضور دهها میلیونی ملت تورک ساکن در ایران نگاه داشت. بدین ترتیب در دورهی جمهوریت، جهالت مردم تورکیه در بارهی ایران به اوج خود رسید و آگاهانه به یک نورم تبدیل گشت. این وضعیت کاملا بر عکس وضعیت موجود در دهههای آخر امپراتوری عثمانلی بود.
شیفتهگی جمهوری تورکیه به فرهنگ و تمدن ایرانی – فارسی - پارسی
در حال حضر تصور الیت – نخبهگان تورکیه، روشنفکران، محققین، تکنوکراتها، بروکراتهای عالیرتبه، مقامات نظامی و به ویژه سیاسیون سکولار تورکیه در بارهی ایران، همان تصور ناسیونالیستهای افراطی فارس و پانایرانیستها از ایران است. برای آنها ایران و تاریخ و زبان و فرهنگ ایران، عبارت است از فارسها و تاریخ و زبان و فرهنگ فارسی و تمدن پارسی - زرتشتی - آریائی.
بسیاری از کسانی که در تورکیه در بارهی ایران قلم میزنند، نه آنچه واقعا وجود دارد، بلکه آنچه را که مایلند وجود داشته باشد و ببینند (ملت ایران هوموژن فارسزبان) را مینویسند. مانند آمریکائیان و اوروپائیانی که در اوج قتل عامها و تصفیههای خونین دهها میلیونی لنینیستی - استالینیستی، به شوروی رفته و آنجا را به صورت یک بهشت موعود آکنده از گل و بلبل توصیف کردند و به مدح و ستایش از لنینیسم و استالینیسم پرداختند.
مدح و ستایش ایران و یا در واقع ایران خیالی فارسی و پارسی در تورکیه و ندیدن ایران واقعی، مانند مدح و ستایش از روسیهی شوروی و آلمان، بدون دیدن واقعیتهای آنها از جمله نازیسم و استالینیسم، حتی بدتر از آن، بریدن از واقعیتها و پریشاندیشی است. اقلا در آلمان نازی و روسیهی شوروی، آلمانها و روسها اکثریت جمعیت را تشکیل میدادند و تاریخ و مدنیت این کشورها به درجهی بسیار محصول آنها بود. اما در مورد ایران، آنچه به عنوان تمدن ایرانی وجود دارد، اقلا به مدت یک هزار و دو صد سال جزئی از و محصول تاریخ و تمدن تورک، و در پنج صد سال پیش از آن محصول و جزئی از تاریخ و تمدن عرب است.
ایران خیالی در تورکیه
در نتیجهی این دینامیسم مرکب است که در تورکیهی امروز، همه به خیالپردازی در بارهی ایران، و اعزاز و تعزیز فارسها دلخوش دارند. و ترجیح میدهند ایران یک کشور هوموژن فارسی با تاریخی فارسی - آریائی باشد و همانطور هم باقی بماند. هر چند این امر با واقعیتها و روندهای در جریان در تناقض بوده و لازمهی آن تحقق موفقیت سیاست فارسسازی و نسلکشی ملی ملت تورک ساکن در ایران باشد.
اما مشکل اساسی در این پدیده، آن است که این ایران، یک ایران خیالی است که هیچ ارتباطی با ایران واقعا موجود و حقیقی ندارد. به عنوان نمونه در تلقی تورکیهای، ایران کشوری است به لحاظ ملی همگن که وارث بلاانقطاع تاریخ و تمدن پارسی میباشد. در حالیکه هر دوی این گزارهها نادرست و محصول خیالاند:
-ایران یک کشور چندملیتی است. در اوائل قرن بیستم تورکها با ٤٠٪ اکثریت نسبی مردمان این کشور، و فارسها – تاجیکهای غربی سابق و یا کسانی که زبان مادریشان فارسی بود، با چیزی حدود ١٠٪ اقلیتی در این کشور بودند (افزایش جمعیت فارسزبانها در ایران در طول قرن بیستم در نتیجهی فارسزبان شدن تورکها و در درجهی دوم دیگر ملل ایرانیک غیر فارس و محصول سیاست دولتی فارسسازی اجباری است). علاوه بر آن، این فارسها، بی ارتباط با پرسهای باستان هستند. فارسهای ایران، تاجیکهای غربی آمیخته شده با اعراب و تورکهای بومی در دورهی صفویان و به بعد، یعنی یک قوم نوظهور هستند و به لحاظ زبانی، دینی، و فیزیوتیپ هیچ عینیت، حتی شباهتی با پرسهای باستان ندارند. فارسها و پرسها دو آنتیته و دو اتنوس کاملا متفاوتاند.
به لحاظ سیاسی نیز، مفهوم ایران و دولتمداری ایران در یک هزار و شش صد سال اخیر در هیچ شکل و معنایی نه با فارسها و نه با هیچ قوم ایرانیک دیگر مربوط نیست. ایران سیاسی، در هزار و یک دو صد سال اخیر (به جز برههی از ١٩٢٥ تاکنون) تحت حاکمیت تورک و در نتیجه جزئی از جهان تورکیک، و در پنج صد سال پیش از آن تحت حاکمیت عرب و در نتیجه جزئی از جهان عرب بود، و دولتمداری ایرانی میراث تورک - عرب است.
عوامل دخیل در ایجاد جهالت در مورد تورکان ساکن در ایران - شیفتهگی به ایران پارسی در تورکیه
یکی از دلائل این امر، آن است که منابع تورکیهایها در مورد ایران به ویژه آنهائی که در عرصههای سیاسی و آکادمیک فعالند، منابع فارسی و غربی است که خود در درجهی اول آفرینندهی تصور خیالی مذکور از ایران هستند. این افراد نوعا به ادبیات سیاسی ملل غیر فارس ساکن در ایران دسترسی ندارند و یا آنها را غیر جدی و بی ارزش میشمارند. در نتیجه تصویری که از ایران در تورکیه موجود است، مشابه و یا عین همان تصویری است که از طرف غرب و اوروپای صلیبی، ارمنستان، پانایرانیستهای نژادپرست و قومیتگرایان افراطی فارس ایجاد شده است.
دلیل دیگر، تلاش آگاهانهی دولت تورکیه برای حفظ استاتوکو (وضعیت حاضر موجود) است. هر نوع دموکراتیزاسیون واقعی در ایران به پایان یافتن حاکمیت اقلیت فارس و گذر این کشور به نظام فدرالیستی زبانی - ملی و یا تجزیهی آن منجر خواهد شد. در حالی که، به سبب وجود مسالهی کورد در تورکیه و احتمال تاثیرپذیری آن از تشکیل هرگونه دولت کورد مستقل در کشورهای مجاور، مخالفت با گذر ایران (و دیگر کشورهای خاورمیانه، سوریه – عراق – افغانستان) به نظام فدرالیستی زبانی - ملی و یا تجزیهی آن، یکی از بنیانهای سیاست منطقهای دولت تورکیه را، حتی به قیمت فدا کردن تورکهای ساکن در این کشورها، تشکیل میدهد. این نیز باعث میشود دولت تورکیه به متفق داوطلبانهی حاکمیت موجود اقلیت فارس در ایران و مدافع تصور خیالی یک «ایران همگن فارسی – پارسی - آریائی» ساخته و پرداختهی دولت ایران و دیگر دولتهای استعماری دارای ذهنیت صلیبی (مانند فرانسه) تبدیل شود.
در تورکیهی امروز در میان سیاسیون و روشنفکران و نخبهگان و بعضی از گروههای مردم یک نوع حس عمومی شیفتهگی و والهشدهگی نسبت به ایران وجود دارد. تقریبا همهی جریانات اصلی سیاسی در تورکیه هم یعنی اسلامگرایان سنی، ناسیونالیستها، چپها و کومونیستها و کمالیستها، اوروپاگرایان، لیبرالها، علویان، آوراسیاچیان، ..... یک صدا حرکات ملی ملل غیر فارس را که نوعا دارای دیدگاه مثبتی به غرب میباشند، و در راس آنها حرکت ملی دموکراتیک تورک را دشمن خود، ساخته و پرداختهی سیا و سوروس، ... میشمارند و از فارسسازی تورکان ساکن در ایران و ایجاد یک ایران هموژن فارس با تاریخی پارسی دفاع میکنند. (هر چند اسلامگرایان خط اردوغان به شرحی که خواهد آمد و لیبرالهای اوروپاگرا به سبب تعلق خاطر به معیارهای اوروپایی و حقوق بشری در حفظ حقوق گروههای ملی .... قابلیت تغییر دادن مواضعشان نسبت به مسائل ملت تورک ساکن در ایران را دارند):
-اسلامگرایان تورکیه از دیرباز، در اعماق تاریخ تحت تاثیر اسلامیستهای تاجیک - فارسی بودهاند. با این همه همیشه قرائتی تورک از اسلام داشتهاند. اما نسلهای جدید اسلامگرا در تورکیه، نه دارای قرائت تورک از اسلام (مانند عثمانلی)، بلکه دارای قرائت فارسی – عربی – خاورمیانهای از اسلام، به شدت متاثر از جریانات و شخصیتهای شیعی فارس ایران (موللا صدرا، شریعتی، خمینی، سید حسین نصر، سروش، ....)[3] و به درجهی معینی اخوان المسلمین و بعثیسم عربی، و در نتیجه و از جمله غربستیز و یهودیستیز هستند. جریان اسلامگرای «میللی گؤروش» و تمام جریانات پدید آمده از آن، مانند نجمالدین ارباکان و تمل قاراموللااوغلو و خود رجب طیب اردوغان و احزاب سیاسیشان (رفاه پارتیسی، سعادت پارتیسی، آکپ....) به شدت متاثر از اسلامگرایی فارسی و انقلاب اسلامی ایران، و مستظهر به پشتیبانی جمهوری اسلامی ایران هم در کسب اقتدار سیاسی و هم در حفظ آن هستند[4]. علاوه بر کالین[5]، بعضی از سران آکپ شامل اردوغان و فیدان هم به عنوان پرو-ایران تقدیم شدهاند[6]. برادری اسلامی بین اسلامیستهای سنی تورک و اسلامیستهای شیعی فارس، همچنین غربستیزی، آوراسیاگرایی و یهودیستیزی جمهوری اسلامی ایران، عواملی اضافی در تشدید تمایلات فارسدوستی در میان اسلامیستهای فعلی تورکیه است.
در ایران معاصر، اسلامگرایی و دولت اسلامی و ... یک پدیده و محصول فارسی است. از این رو، اسلامگرایان تورکیه خود را بیش از ملیتگرایی اکثریت تورک در ایران که لائیک و سکولار و مانند عثمانلی دوست و متفق ملت یهود است، به ملیتگرایی دولت فارس اسلامگرا نزدیک حس میکنند[7]. (این تثبیت در مورد آکپ بعد از ٢٠١١-٢٠٠٩ که «دموکرات مسلمان» بودن را ترک و به یک حزب «اسلامیست» با خصلتهای غیر لیبرالی که قرائت فارسی – عربی از اسلام را قبول کرده، صادق است).
سران امروزی اسلامیست تورکیه دچار اشتباه شده و گمان میکنند که در ایران متحدی صدیق بر علیه غرب و .... یافتهاند. حال آنکه ایران تحت حاکمیت فارسها هرگز متحد تورکیه نخواهد بود و همیشه امیال ضد تورک خود در داخل و خارج، و زیر آبزنی بر علیه منافع ملی تورکیه در منطقه را دنبال خواهد کرد. این رفتار، زائیدهی ماهیت ضد تورک ناسیونالیسم ایرانی - فارسی است. یک ایران قوی، به ویژه تحت کونترول ناسیونالیسم ایرانی که چیزی نیست به جز ناسیونالیسم فارسی، نه تنها هرگز متحد تورکیه نشده و تحت هژمونی او نمیرود، بلکه همیشه یک کانون ضد تورک در منطقه و متحد روسیه، فرانسه، ارمنستان و هر آنکه تمایلات ضد تورک دارد خواهد شد.
دولت فعلی ایران از تورکیه سوء استفادهی ابزاری کرده، با فریفتن و راندن او به قبول شعارهای ضد غربی و ضد اسرائیلی خود، و با قبولاندن قرائت بدوی و تهاجمی و غربستیز و ضد مودرنیتهاش از اسلام به جای قرائت اسلام تورک به اسلامگرایان معاصر تورکیه، او را با موفقیت بازی داده است. هدف غایی جمهوری اسلامی ایران آن است که پیوندها و ارتباطات استراتژیک تورکیه با غرب (با ایالات متحدهی آمریکا، ناتو، اتحادیهی اوروپا، پارلمان اوروپا، ....) قطع و تورکیه از تمام تشکیلات مذکور خارج – اخراج شود. در کمال حیرت تورکیه هم از سال ٢٠٠٩-٢٠١١ دقیقا در این مسیر جمهوری اسلامی خواسته قدم بر میدارد.
نتیجتا ما مردم تورک ساکن در ایران، در میان احزاب سیاسی اسلامی تورکیه، فعلا متحد و پشتیبانی نداریم. نیروهای اسلامیست در تورکیه، شامل خط اردوغان و آکپ، همچنین حزب سعادت به صدارت قاراموللااوغلو در حال حاضر متحد تورکهای ساکن در ایران نیستند، و سمپاتی و تمایلی به احقاق حقوق ملی خلق تورک در ایران و تورکایلی ندارند. آنها متحد فارسهای ترجیحا اسلامی و در صورت لزوم فارسهای سکولار حاکم بر تورکهای ساکن در ایران هستند. هر چند اسلامگرایان تورکیهای قابلیت آن را دارند که در این عرصه تغییر سیاست بدهند. مانند آنچه اردوغان در مسئلهی قاراباغ کرد و با عدول از سیاست سنتی پاسیف کمالیستی در مورد قفقاز و تورکیکهای شوروی، در جنگ دوم قاراباغ فعالانه دخالت کرد و نقشی تعیین کننده در آزادسازی اراضی جمهوری آزربایجان بازی نمود.
-ملیگرایان تورکیه که اغلب در دام غربستیزی و آمریکاستیزی و آوراسیاچیلیق افتادهاند، به همین دلائل خود را به جمهوری اسلامی ایران، ایضا روسیه و چین نزدیک حس میکنند. حال آنکه حدود دو سوم جهان تورکیک تحت حاکمیت – اشغال این سه دولت (چین، روسیه، ایران) قرار دارد و به لحاظ اصولی یک ملیگرای تورک هرگز نمیتواند حامی تمامیت ارضی روسیه و چین و ایران، چه برسد به قدرت گرفتن و متحد استراتژیک شدن با آنها باشد.... ریشهی این تناقض ظاهری آن است که جریان اصلی ملیگرایی موجود در تورکیه، از سنت ملیگرایی سکولار و روشنفکری و طرفدار مودرنیته اواخر عثمانلی و ربع اول قرن بیستم که عمدتا محصول تورکهای روسیه و قفقاز و بالکان بود تماما جدا شده، و تبدیل به جریانی محافظهکار به شدت متاثر از اسلامگرایی خاورمیانهای و ضد کومونیسم دارای روابطی پیچیده با گروههای بزهکار و مافیایی شده است.
-چپگرایان و کومونیستهای تورکیه به سبب شعارهای ضد غربی و ضد آمریکایی اسلامگرایان فارس حاکم بر ایران و اتحادشان با روسیه، خود را متفق بنیادگرایان شیعهی فارس میبینند. در تورکیه چپ مارکسیست - کومونیست، مانند همهجای جهان اسلام، دیگر نیرویی دموکراتیک و ترقیخواه نیست، نیرویی ضد دموکراسی و مرتجع است. این چپ آلت دست ناسیونالیستهای افراطی ارمنی و کورد و فارس و بازیچهی رژیمهای توتالیتر روسیه و ایران و ارمنستان .... و همواره مدافع سیاستهای ضد تورک در تورکیه و منطقه است[8]. چپ تورکیه به ویژه چپ کومونیست - مارکسیست در این کشور به شدت مدافع تمامیت ارضی ایران، حتی مخالف فدرالیسم زبانی - ملی در آن است. یکی از نمونههای جالب اینگونه چپ کومونیست در تورکیه حزب وطن (ایشچی سابق) به رهبری دوغو پرینچک که ایدئولوژی آن ملقمهای از استالینیسم - مائوئیسم، ناسیونالیسم کمالیستی، آوراسیاچیلیق و نژادپرستی میباشد است که حامی فعال حاکمیت اقلیت فارس در ایران و تمامیت ارضی آن است و به صورت لوبی فارس در تورکیه عمل میکند. مبلغ ایدهها و مواضع این حزب – که با نمایندهگان ولایت فقیه و اصغر فردی تبریزی و ... روابط نزدیکی دارد - در میان تورکان ایران شخصی به اسم علی. قره. از آزربایجانگرایان ایرانگرا و یا پانایرانیستهای خجالتی، عضو انجمن گویا قلم آزربایجان جنوبی تاسیس شده توسط آزربایجانگرایان ضد تورک است.
-نیروهای سیاسی کورد (سکولارها) به سبب علائق ایرانیکگری و آریاکاری و نیز همبستهگی در جبههی فارس – کورد - ارمنی بر علیه تورکها و عربهای منطقه، نسبت به ایران و فرهنگ ایرانی – فارسی، به ویژه ایران باستان و پارسی - مادی سمپاتی دارند. همسویی و اتحاد استراتژیک ایران – فارس با ارمنستان که ناسیونالیستهای کورد خود را متفق و متحد استراتژیک او میدانند از دلائل اصلی همبستهگی جریانات ناسیونالیست کوردی در تورکیه به ایران است. نیروهای اسلامی کورد نیز، مانند «هوداپار» ادعا شده به شدت متاثر از جمهوری اسلامی ایران است. حتی گفته میشود اسم این حزب «هودا پار» در اصل مخفف «خدا پارتیسی» و ترجمهی «حزب الله» است. نیروهای کورد مخصوصا چپگرایانشان دیگر نقش مثبتی در دموکراتیزاسیون تورکیه بازی نمیکنند. زیرا آنها علاوه بر ناسیونالیست افراطی و توسعهطلب بودن و آمیختهگی شدید با تروریسم، علنا از طرف بازیگران بین المللی و داوطلبانه بر علیه تورکیه و برای دوقطبی کردن جامعه و راندن آن به سوی خشونت دولتی و ماشه شدن در جنگهای نیابتی بر علیه تورکیه در منطقه و ... بکار میروند. این سیاست در ۲۰۰ سال اخیر تغییر نکرده است.
-شماری از عوام علویان تورک تورکیهای – مانند قیزیلباشان آناتولیایی موسس دولت قیزیلباشیه - به سبب اشتراک در شعائر و سمبولها بین علویگری قیزیلباشی و شیعیگری امامی، به ایران دلبستهگی نشان میدهند و به آن تمایلات مثبت دارند. عامل دیگر، اتحاد ایران با ارمنستان است. زیرا تاریخ تشکل «علویگری قیزیلباشی» (که غیر از «علویگری قاراقویونلو» است) در دورهی شیخ حیدر و شاه اسماعیل، مانند «شیعیگری امامی» به شدت تنیده با تعالیم کلیسای ارمنی است. به واقع اصل دشمنی با تورک همانگونه که در شیعهی امامی فارسی عجین شده، در علویگری قیزیلباشی هم از طریق کلیسا و آموزههای ارمنی عجین شده است (پ.س. در نتیجهی این امر است که امروزه در تورکیه حجخ - حزب جمهوری خلق ظاهرا سکولار که بدنهی اصلی طرفداران آن را علویان تشکیل میدهند، در مقابل جمهوری آزربایجان سکولار از تجاوزات و توسعهطلبی ارمنستان و ایران حمایت میکند، مثلا با ادعای دروغ بکار گرفتن تکفیریها توسط جمهوری آزربایجان در جنگ ٤٤ روزه توسط اونال چئویکاؤز معاون رهبری حزب جمهوری خلق، و اخیرا راه ابریشم پیشنهادی قیلیچداراوغلو رهبر آن حزب که جمهوری آزربایجان را بایپس کرده از ایران تحت حاکمیت فارس میگذرد). بکتاشیان نیز با تکرار روایات و افسانههای خوراسانی بودن مرشدان خود مانند حاجی بکتاش ولی، ایران را نوعی ارض موعود میپندارند. بی آنکه از دشمنی رهبران شیعیان امامی فارس و جمهوری اسلامی ایران با مذهب علوی در داخل کشور، سرکوب علویان تورک در ایران، مرتد شمردن علویان از سوی مجتهدین شیعی امامی، تلاش برای شیعه ساختن علویان، ... اطلاعی داشته باشند. شیعهسازی علویهای تورک (قیزیلباش و قاراقویونلو) و عرب (نُصَیْری)، سیاست چندین صدسالهی مجتهدین شیعهی امامی، به ویژه آیتاللههای فارس و فارسزده (سید کاظم شریعتمداری، ...) است. در مورد علویان تورک تورکیه، آنها تاکنون موفق نشدهاند. در مورد علویان عرب سوریه، قبلا در دورهی محمدرضا شاه پهلوی موفقیتهایی بدست آورده بودند. این روند پس از جنگ داخلی سوریه تسریع شده و بسیاری از نصیریان سوریهای به شیعیگری امامی تغییر مذهب میدهند. و اما علویان قیزیلباش تورک در ایران و آزربایجان و عراق را توانستهاند تقریبا به طور کامل شیعهسازی کنند. بخش کوچکی از علویان تورک در ایران – ظاهرا از علویان قاراقویونلو و نه قیزیلباش - هنوز شیعه نشده و به باورهای پیشصفوی (قبل از قیزیلباش) وفادار ماندهاند، هرچند قسمتی از این دسته در معرض جریان اهل حق ایرانیک قرار گرفته و در حال گوران - لک – لور - کورد شدن است.
نمونههایی از فارسپرستی در تورکیه: یک سیاح جوان علوی تورکیهای، ایلبر اورتایلی، اورهان پاموک، ....
١- یک جوان علوی تورکیهای که اخیرا سفری به ایران داشته، خاطرات سفر خود را در کتابی منتشر و در آن در میان مدحیههای بسیار، بازدیدی از یک کتابفروشی در تبریز را بیان کرده و ایران را به شکل «معبد کتاب» ستوده است. وی از علاقهی مردم شیراز به مجسمهی حافظ تعجب کرده و از تاسیس بنای یادبود قتل عام ارامنه توسط دولت ایران در شهر اصفهان به وجد آمده است (برای خبری در این مورد به لینک زیر[9] مراجعه کنید). البته این جوان تورکیهای نمیداند که سیاستهای نژادپرستانه و استعماری نسلکشی زبانی ملت تورک و نسلکشی ملی تورکها در ایران، سیاست استراتژیک دولت ایران است؛ دولت ایران برای تورکیزدائی از جوغرافیا و تاریخ و تمدن ایران و فارسسازی ملت تورک و ریشهکن کردن تورکی در ایران سالانه میلیاردها دولار بودجه تخصیص میدهد؛ زبان تورکی، زبان اکثریت نسبی مردم کشور ایران غیر رسمی و کاربرد آن در نظام تحصیلی ممنوع است؛ چاپ کتب تورکی و نشریات تورکی از سوی دولت به شدت کونترول میشود و محدود است و از لحاظ مضمون و زبان و حتی الفبا در معرض سانسور قرار دارد؛ تحصیل ملت تورک به زبان خود ممنوع است و مدارس و نظام تحصیلی تورک ١٢٠ سال پیش برچیده شده است؛ نشر نشریات سراسری تورک و تاسیس رسانههای سراسری تورک ممنوع است. این جوان تورکیهای همچنین نمیداند که در ایران برپاداشتن مجسمهی شخصیتهای برجستهی تورکینویس ممنوع است و به جای آنها صرفا مجسمههای شعرای فارس و تورکهای فارسینویس در شهرهای تورک نصب میشود. این جوان تورکیهای همچنین نمیداند که نصب یادبود قتل عام ادعایی ارامنه در اصفهان، یک اقدام تورکستیز و تورکیهستیز از سوی دولت پهلوی بود. و الا همان دولت پهلوی و دولت جمهوری اسلامی، به نصب یادبودها برای سیصد هزار تورک بومی قتل عام و کشتار شده توسط قوای مسلح مسیح در حوادث جیلولوق و تهاجم ژنرال آندرانیک و ..... هرگز اجازه نمیدهند.
٢-اورهان پاموک در کتب خود تصویری از ایران میدهد که مطابق با تصویر فارسی - پارسی پانایرانیستی است. درک تاریخی اورهان پاموک به جز مورد استانبول، به ویژه در بارهی شرق تورکیه و ایران کاملا سطحی است. وی در این موارد روایات فارس و ارمنی و کورد را دربست قبول کرده است (من اورهان پاموک را حتی در مقیاس تورکیه یک نویسندهی متوسط، و نابغه نامیدن و مقایسهی وی با لرمانتوف و تولستوی و ... را اغراقی به ناحق میشمارم. واقعیت آن است که اعطای نوبل ادبیات به اورهان پاموک با انگیزههای سیاسی، از جمله به شرط قبول نسلکشی ادعایی ارمنیان در تورکیه از طرف او، انجام گرفت. جوایز علمی مانند جایزهی نوبل شیمی برای عزیز سانجار منصفانهتر و غیر سیاسیتر است. اما اغلب جوایز هنری و صلح و ادبیات و ... در غرب با انگیزههای سیاسی دول دهندهی آنها – مخصوصا فرانسه - در منطقه مربوط استٰ.
٣- ایلبر اورتایلی مورخ، استاد تاریخ در دانشگاه گالاتاسارای استانبول و رئیس موزهی توپقاپی سارای، دارای دیدگاههایی منطبق با نگرش دورهی جمهوریت - کمالیسم به ایران است. دیدگاههای او در اساس تکرار و تبلیغ ادعاهای ضد تورک و ضد عرب قومیتگرایان افراطی فارسی و پانایرانیستها است. وی در مورد ایران یک فارسگرا و «گؤزقامان» و در مورد تاریخ آن و مخصوصا تاریخ ملت تورک ساکن در ایران جاهل ویا متجاهل است. ایلبر اورتایلی پس از سفری به دعوت دولت ایران به چند شهر فارسستان (یزد، اصفهان، ...)، در چند مقاله و سخنرانی خود به منظور جلوگیری از رشد شعور ملی تورک در میان تورکان ساکن در ایران، نشان دادن این که در ایران مسالهی ملی وجود ندارد، و اینکه گویا همهی گروههای قومی در ایران در صلح و صفا و ممنون و راضی از فرهنگ مشترک ایرانی بسر میبرند و نارضایتیهای ملت تورک و دیگر ملل غیر فارس ساکن در ایران اصالت نداشته و به تحریک و تبلیغات سیا و موساد و .... است، جانفشانیها کرده است و میکند[10].
نوستالژی پهلویها در تورکیه
یکی دیگر از مظاهر شیفتهگی به ایران فارسی - پارسی در تورکیه، عود پریودیک نوستالژی پهلویدوستی در رسانههای کمالیست و سکولار تورکیه است. در این رسانهها، دورهی پهلوی به صورت یک دورهی متمدنانه که در آن مردم و زنان دارای آزادیهای غربی بودند و .... ترسیم میشود. به عنوان نمونه پس از خودکشی اسفانگیز شاهزاده لیلا پهلوی، رسانههای تورکیه دوباره به پایگاهی برای تبلیغ رژیم دیکتاتوری و ضد تورک پهلوی تبدیل شدند. خودکشی هر جوانی، مخصوصا منسوب به یک خاندان سلطنتی در حیات مهاجرت و تبعید و پناهندهگی، البته که حادثهی الیم و تراژیک است. اما سوء استفاده از این حادثه از سوی رسانهها و بوروکراتهای تورکیه برای ایدآلیزه کردن و تطهیر یک دیکتاتوری ضد تورک و نژادپرست و دروغپراکنی در بارهی آن، پدیدهای الیمتر و تراژیکتر است. یکی از دلائل پهلویدوستی در تورکیه اتحاد استراتژیک کمالیسم با ایران پهلوی و شخص آتاتورک با رضاشاه است که باعث شده کمالیستها که بسیاریشان آتاتورک را مانند بوت پرستیده و فاقد اشتباه و معصوم میدانند، سیاست نادرست او در حمایت از رضاشاه و چشم پوشی او به نسلکشی زبانی و ملی تورکها در ایران را هم صحیح گمان کنند. در نتیجهی وجود این سیستم معیوب و موجودیت سمپاتی به دیکتاتوری ضد تورک پهلوی و شیفتهگی به ایران فارسی - پارسی در تورکیه است که مردم این کشور از وجود دهها میلیون تورک در ایران؛ و اینکه ایران بعد از تورکیه دومین کشور دارای بزرگترین جمعیت تورکیک (شامل تورک، تورکمن، خلجی و قازاق) است بی خبر نگاه داشته شدهاند.
آزری نامیدن ملت تورک ساکن در ایران
آزری نامیدن ملت تورک ساکن در ایران و اجتناب از تورک نامیدن او در تورکیه را نیز باید به عنوان یکی از سیاستهای فارسگرایانه که این دولت تعقیب میکند تلقی نمود. همانگونه که معلوم است در عَرَفهی ورود به قرن بیستم، از میان ملل تورکیک، صرفا اوغوزهای غربی ساکن در ایران، قفقاز و قلمروی عثمانلی نام قومی خود را تورک میخواندند، یعنی «خودنامگذاری»شان «تورک» بود. دیگر ملل تورکیک دارای خودنامگذاریهای تاریخی قومی دیگری مانند تورکمن، قازاق، قیرقیز، اوزبیک، اویغور، تاتار، چوواش، ساخا، ... بودند. امروز نیز در ایران وضعیت اینگونه است و اوغوزهای غربی ساکن در ایران نام قومی خود را تورک میدانند و دیگر ملل تورکیک دارای نامهای قومی دیگری به غیر از تورک (تورکمن، قازاق، خلجی) هستند. اما در تورکیه پس از ایجاد جمهوری تورکیه، دولت این کشور نام قومی «تورک» را – که عینا مانند تورکهای آناتولی و یونان و بولغارستان و قبرس و ... «خودنامگذاری» قومی تاریخی و طبیعی و داوطلبانهی ما هم بود - به عنوان نام قومی خود انتخاب کرد و در واقع به انحصار خود در آورد، و در این راستا با انکار تورکیت ما، نام قومی تحمیلی، نژادپرستانه و استعماری «آزری» را برای نامیدنمان بکار برد. این وضعیت امروز هم ادامه دارد. حال آن که تغییر و تحمیل دیگرنامگذاریها بر ملل و اقوام مخصوصا مانند اسم آزری که به سبب ارتباط با آزری ایرانیک ادعایی و نفی تورک بودن مردم ما، اسمی تحقیر کننده است، یک عمل نژادپرستانه شمرده میشود. ...
مقایسهی ایران و تورکیه
یکی از دلائل نفرت ایرانیان - فارسها از تورکیه مقایسهی ایران با تورکیه و عصبانیتشان در نتیجهی مشاهدهی عقبماندهگی همهجانبهی ایران و توسعهیافتهگی تورکیه و حسادتشان است. اما اشتباه است که ایرانیان - فارسها ایران را با تورکیه مقایسه کنند. چرا که در پرسپکتیو تاریخی ایران و تورکیه از مقولاتی دیگر بوده قابل مقایسه نیستند. تورکیه وارث امپراتوری عثمانلی است که یک صد سال پیش مانند روسیه، آمریکا، بریتانیا، آلمان، ژاپون، فرانسه، ... در لیگ اول قدرتهای جهانی قرار داشت. جنگهای بین الملل اول و دوم نظامهای برخی از این کشورها را تغییر داد، اما هیچکدام از آنها را از لیگ اول به لیگ سوم به پائین نکشید و نمیتوانست هم بکشد. تورکیه در میان وارثان امپراتوریهای معاصر بود و به خود فرورفتنش توسط کمالیستها به اعتباری غیر طبیعی، ناهمخوان با طبیعت امور و اقتضای تاریخ، و یک تنفس کوتاهمدت بود. در دو دههی گذشته تورکیه در حال برگشت به حالت طبیعی خود، یعنی یک کشور لیگ اول و وارث امپراتوری مانند روسیه و ژاپون و آلمان و ... است.
اما ایران در آغاز قرن بیستم یک کشور جهان سومی، حتی چهارمی بدون یک دولت و ارتش و دیگر نهادهای دولتی واقعی، و قلمروی آن به غیر از پایتخت تهران، همه در اشغال روسیه و بریتانیا و عثمانلی بود. قدرتگیری بیش از حد ایران در دورهی جمهوری اسلامی در منطقه، غیر طبیعی و خارج از توانها و کشش زیربناهای این کشور است و دیر یا زود با انفجار و فروپاشی از درون پایان خواهد یافت.
از دیگر لحاظها هم شرایط و آیندهی ایران و تورکیه یکی نیست. اساسا بدین سبب که تورکیه در منظومهی جهان تورکیک و اوروپا قرار دارد. قسمت اوروپایی قلمروی امپراتوری عثمانلی به مدت دو قرن، اززمان تاسیس تا جنگ چالدیران در ١٥١٤، وسیعتر از قسمت آناتولیایی و خاورمیانهای و ... آن بود. یعنی امپراتوری عثمانلی به عنوان یک دولت اوروپایی ظهور کرد. پس از آن بود که به آناتولی مرکزی و شرقی (و قفقاز) گسترش یافت. هرچند آسیای صغیر - آناتولی (و قفقاز) هم، خاورمیانه نیستند. آنها بخشی از اوروپا هستند. تورکیه دارای تجربهی دموکراسی و سکولاریسم است و نهایتا یک کشور چندملتی نیست. اما ایران یک کشور چندملتی در خاورمیانه؛ و بدون تجربه و حیات دموکراتیک و سکولار است. مقایسهی ایران خاورمیانهای با کشورهای اوروپائی تورکیه و جمهوری آزربایجان از اساس نادرست است.
برای مطالعهی بیشتر:
عشق يک طرفهی تورکيه به ايران فارسی-پارسی
https://sozumuz1.blogspot.com/2018/04/blog-post_17.html
گشایش کورسی زبان و ادبیات تورکی در دانشگاه تبریز توسط
رئیس جمهور تورکیه احمد نجدت سزر
https://sozumuz1.blogspot.com/2023/06/blog-post_48.html
کورسیهای زبان و ادبیات فارسی در تورکیه، یک
تهدید امنیتی
https://sozumuz1.blogspot.com/2019/06/blog-post_21.html
مئهران
باهارلی. تورکییه جومهورییتی و ایران تورکلهری
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/10/blog-post_57.html
مئهران
باهارلی. از خیانتهای آزربایجانگرایان مشروطهطلب و دموکراتهای آزربایجان:
برآمدن رضاشاه
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/12/blog-post_12.html
مئهران باهارلی. گینه تورکییه مئدییاسیندا نوبتی پهلوی نوستالژیسی باشلامیشدیر
[1] پانایرانیستها و آزربایجانگرایان، «میللی موجادیله» را از تاریخ معاصر خلق تورک حذف کرده و به جای آن حرکات ایرانگرایانه - فارسمحور – پانایرانیستی انقلاب مشروطیت، آزادی سِتان و ... را به عنوان حرکات ملی آزربایجان جا زدهاند. میللی موجادیله، نام مقطعی از جنبش ملی دموکراتیک تورک در ربع اول قرن بیستم ایران و اقلا شامل جریانات تاریخی زیر است:
-پیوستن تورکان سراسر ایران به حرکت اتحاد اسلام - اوردوی عثمانلی بر علیه دولتهای امپریالیستی اوروپایی - روسیه
-تشکیل چتههای تورک (تورک چئتهلهری) و مبارزات مردمی با اشغالگران و متجاوزین روسی، بریتانیایی، فرانسوی، ارمنی، آسوری (جیلولوق) و کوردی (سیمیتقو)
-تاسیس «حاکمیت اتحاد - دولت تورک بیرلیک» توسط جمشیدخان سوباتایلی افشار اورومی - ١٩١٨
-رونسانس هویتی و فرهنگی تورک: نشر نخستین کتابهای گرامر تورکی («تورک دیلینین قواعدی» اثر سمع افشار اورومی- ١٨٧٩، ...)، نشر مقالات تورکی در بارهی زبان و ادبیات و میراث تمدنی تورکی (مقالات تورکی جمشیدخان افشار اورومی مجدالسلطنه در نشریهی «تورک یوردو» - ١٩١٥، تاسیس مدارس تورک («خیر یوردو» - ١٩١٨، «بالاو - بالو» - ١٩٠٩، ...)، چاپ کتب تورکی که دولت قاجاری نیز مشوق آن بود، انتشار نشریات تورکی (نشریهی تورک «آزربایجان» توسط جمشیدخان افشار اورومی مجدالسلطنه - ١٩١٨)، چاپ نشریهی تورکی موللانصرالدین در تبریز توسط تورکگرایان (ابوالفتوح علوی خلخالی)، ....
-تشبثهای مردمی برای الحاق به عثمانلی (شهرها و روستاهای اورمیه، سلماس، خوی، تالش، تبریز، ماکو، ....)، به ویژه در «ولایات ثلاثه» (خوی، دیلمقان - سلماس و اورمیه) و خانات بیات ماکو
- تاسیس شعبات حزب «اتحاد اسلام» (تبریز، اورمیه، سلماس، خوی، همدان، اردبیل، ....)، «حزب اتحاد و ترقی اسلام» و «حزب اتحاد تورک»، تشکیلات «تورک اوجاغی» در شهرهای تورک (آستارا، ..)
-چندین تشبث نخبهگان تورک برای ایجاد یک دولت تورک در شمال غرب ایران تحت الحمایهی عثمانلی و یا الحاق مستقیم آن به عثمانلی مانند «الويهی ثلاثه» (اوچ ليوا: قارس، باتوم، آرداهان)
[2] پیشنهاد آتاتورک به کومک نظامی برای اعادهی سلطنت احمد شاه
قاجار، فاجعهی مخالفت احمد شاه با آن، و خبط آتاتورک در اتحاد عکس العملی با رضا
شاه نسلکش
https://sozumuz1.blogspot.com/2021/12/blog-post_12.html
[3]«١٩٦٧ ییللاری خیال ائدهجهک اولورساق .... کیتابلار چوغو کهره او ییللاردا ترجومه کیتابلاردیر یا ایراندان علی شریعتینین و یا ایرانلی عالیملهرین کیتابلاری یا میصیردان حسن البنا گیبی، اخوانین اورتایا قویدوغو اثرلهرین ترجمهلهریدیر فیلان اونلاری اوخورسونوز». (هارون توکاک – هیزمهت – گولهن حرکتینین ایکینجی آدامی).
[4] برای اعترافاتی در مورد نقش جمهوری اسلامی ایران در ظهور اسلامگرایی در تورکیه و حمایت از و به اقتدار سیاسی رسیدن ارباکان و اردوغان، از جمله نگاه کنید به:
اصغر فردی خطاب به اردوغان: برادر غیورا ! این خطایت تو را به پرتگاهی مهیب فروغلتاند
[5] -تز دوکتورای ایبراهیم کالین (قالین)، سخنگوی اردوغان، در بارهی آرای موللا صدرا حکیم و متاله فارس شیعی شیرازی (مورد حمایت آللاه وئردی خان گورجی در دورهی شاه عباس حقیر) است. او دانش آموختهی سید حسین نصر (فیلسوف، متأله سنتگرای فارس، منتقد مودرنیته، استاد علوم اسلامی، متفکر اسلامیستی و یکی از تئوریپردازان ناسیونالیسم ایرانی و از استادان حداد عادل تورکستیز) است.
İbrahim Kalın 1992'de İstanbul Üniversitesi Tarih bölümünden mezun olduktan sonra yüksek lisans yapmak için Malezya’ya gitti. 1994 yılında Malezya Uluslararası İslam Üniversitesi'nde (IIUM) yüksek lisansını bitirdi. İbrahim Kalın'ın Malezya'da bulunduğu yıllarda eski Başbakan Ahmet Davutoğlu (yardımcı) doçent olarak (1990-1995) aynı üniversitede (IIUM) çalışmaktaydı. 1996'da İbrahim Kalın doktorasını yapmak üzere ABD'ye gitti ve George Washington Üniversitesi'nde Prof. Dr. Seyyid Hüseyin Nasr'ın öğrencisi oldu. 1966’da Seyyid Hüseyin Nasr ABD’ye giderek Chicago Üniversitesi’nde din ve felsefe üzerine Rockefeller Dersleri verdi. Seyyid Hüseyin Nasr 1972'de Tahran Üniversitesi rektörlüğüne atandı. 1984'te ABD'ye gitti ve George Washington Üniversitesi'nde İslâmî İlimler profesörü olarak göreve başladı. İlk defa 1893 yılında Chicago'da toplanan Dünya Dinler Parlamentosu Konseyi'nin 2.'si 25.08.-05.09.1993'te yine Chicago'da yapıldı. Bir “Dinlerarası Diyalog” projesi olan bu toplantıya Seyyid Hüseyin Nasr da katıldı.
Sabah Ülkesi dergisinde Seyyid Hüseyin Nasr ile söyleşi (07/2018): “İbrahim Kalın, benim İslam felsefesinde geçirdiğim 50 yıllık kariyerimdeki en iyi dört-beş öğrencimden biridir, birinci sınıf bir düşünürdür.”
https://t.me/c/1520283474/13400
İbrahim Kalın'ın 10 kitap önerisi sonuncusu:
Seyyid Hüseyin Nasr 'İnsan ve Tabiat." (islam'da reformcu)
https://t.me/c/1520283474/13395
عدهای به سبب وابستهگی سید حسین نصر به طریقت مَریَمیّه (بیشترین پیروان را در اوروپا و آمریکای شمالی دارد) منشعب از شاذلیه (بیشترین پیروان را در شمال آفریقا و کشورهای مراکش، تونس، مصر، الجزایر، سوریه، لیبی و سودان دارد) که سرحلقهی آن شیخ احمد علوی (صوفی الجزایری) است، ایبراهیم کالین را هم بر مذهب علوی (قیزیلباشی تورکی) دانستهاند که تماما نادرست است. علوی در نام شیخ احمد علوی، ربطی به مذهب علوی تورک ندارد.
[6] -گول و داوداوغلو از آکپ که قبلا به فتح الله گولن شدیدا ضد شیعی تمایلاتی داشتند، ظاهرا به تورکان ساکن در ایران به دیدهی مثبتتری مینگریستند. اما آنها هم اکنون به خط اردوغان آمدهاند.
- منابع اطلاعاتی و دیپلوماتیک غربی ادعا میکنند رئیس میت، هاکان فیدان که معتمد اردوغان است، مخصوصا در مسالهی برنامهی هستهای، پرو-ایران (طرفدار جمهوری اسلامی ایران) میباشد. در مطبوعات تورکیه بحثهایی داغ در بارهی «عامل ایران» بودن فیدان مطرح بوده است. لاهوت طالبانی یکی از معاونین سازمان اطلاعات منطقهی کوردستان عراق فیدان را دوست و علاقهمند به قاسم سلیمانی خوانده است، ....
Hakan Fidan İran Ajanı Mı?
وزیر خارجه جدید ترکیه و «علاقهاش به قاسم سلیمانی»
https://www.iranglobal.info/node/188216
-به گفتهی اوپوزیسیون و رسانههای خارجی، اردوغان و خانواده و نزدیکانش در سالهای تحریم رژیم جمهوری اسلامی ایران، این تحریم را در همکاری و همدستی با رضا ضراب، بابک زنجانی و دیگر عوامل احمدینژاد از جمله سپاه قدس و در هماهنگی با دولت قطر، و به قیمت تخریب روابط استراتژیک تورکیه با غرب و پرستیژش و معروض شدن به بایکوتهای مختلف، دور زدند. بنا به همین منابع اردوغان میز ایران در میت را که مسئول مراقبت از عوامل ایران بود منحل کرده است. در دورهی اردوغان، ایران در سند تهدید ملی تورکیه، از یک تهدید استراتژیک بودن خارج و به صورت یک متفق استراتژیک تعریف شده است. در همین راستا کومیسیون مشترک امنیتی بین دو کشور در دورهی وی هر سه ماه یک بار تشکیل میشود که موضوعات و برنامههای آن محرمانه است. مقامات ایرانی مکررا ادعا میکنند جمهوری اسلامی ایران و شخص قاسم سلیمانی فرماندهی سپاه قدس در کودتای گولنیستها، از اردوغان حمایت – محافظت کردهاند و او مدیون آنهاست
[7] شاخصهی اصلی جناح راست در تورکیه، اسلامگرائی است. ملیگرائی و محافظهکاری شاخصههای فرعی جناح راستاند.
[8]چپ در تورکیه صرفا
بخشی از نیروهای سکولار در این کشور است. بخش دیگر نیروهای سکولار مرکب است
از کمالیستها، علویها، لیبرالها و ...
وزنهی کل چپ در تورکیه بسیار کمتر از ۴۰ درصد است. مانند همهی جهان
اسلام، در تورکیه نیز چپ با انتخابات آزاد، محال است که به اقتدار سیاسی دست یابد.
وزنهی چپ مارکسیست - کومونیست در تورکیه در حدود یک درصد و شاید کمتر است. جخپ-
حزب جمهوری خلق (جمهوریتچی خالقچی پارتی) که اغلب به صورت یک حزب مرکز چپ تقدیم
میشود، یک حزب سوسیال دموکرات نیست. ترکیبی از جناحهای گوناگون و در راس آنها
کمالیستها، ناسیونالیستهای سکولار، تکنوکراتها و بوروکراتهای الیتیست
استاتوکوچو، سوسیال دموکراتها، علویها و به مقدار بسیار اندکی لیبرال دموکراتها
.... است. مشکل اساسی این حزب نداشتن یک جناح لیبرال دموکرات قوی میباشد که نیاز
اصلی تورکیه و کل جهان اسلام، دنیای تورکیک و خاورمیانهای است؛ و نیروی واقعی دموکراتیک
در کشورهای مسلمان در عصر حاضر شمرده میشوند. اما در صورت وجود، لیبرال دموکراتها
هم در تورکیه فقط میتوانند نقش مخالف را بازی کنند. زیرا در جهان اسلام، از
اندونزی تا بوسنا، از تاتارستان تا پاکستان، از کشمیر تا لیبی... با انتخابات آزاد
صرفا جریانات محافظهکار اسلامی انتخاب آزادانهی مردم خواهد بود. این واقعیت عصر
ماست.
[9] «ایران سرزمین رنگها»؛ خاطرات نویسندهی تورک از سفر به ایران
https://iranintl.com/جهان/«ایران-سرزمین-رنگ%E2%80%8Cها»؛-خاطرات-نویسنده-ترک-از-سفر-به-ایران
در معرفی داده شده در لینک فوق، مطابق با
ترمینولوژی فارسی - دولتی - رسمی رایج در ایران، «تورک» به غلط مترادف تورکیهای و
یا تورک تورکیهای بکار رفته است. (نویسندهی تورک....). تیتر صحیحتر
برای این برنامه و به دور از سیاستهای دولتی تورکزدائی در ایران («ایران سرزمین
رنگها»؛ خاطرات نویسندهی «تورکیهای» از سفر به ایران) میتوانست باشد. البته
منظور من متن فارسی برای مخاطبان ایرانی است. و الا در خود تورکیه چه تعابیری برای
خودشان بکار میبرند، از جمله برای نامیدن نام ما به عنوان آزری مسالهی دیگری است،
هر چند آزری هم نادرست و نامگذاریای نژادپرستانه است. اگر عبارت تورکیهای مشکلساز بود، میشد در متن توضيح داد
که ایشان یک تورک (و نه کورد) است. همانطور که در متن اضافه شده که ایشان علوی (و
نه سنّی) است (هرچند ادعای نویسندهی معرفی مبنی بر علاقهی علویان به «فرهنگ
ایران» هم خود کاملا هدفدار و مناقشه برانگیز است). و یا میشد در متن «نویسندهی
تورک تورکیهای» را بکار برد.
در ایران کاربرد «تورک» منحصرا به
عنوان تورک تورکیهای که هرگز شامل تورک ساکن در ایران نمیشود، تاریخی طولانی
دارد که از دورهی صفویان از سوی این خاندان (مثلا شاه عباس حقیر) و بیشتر از آن
توسط ارمنیان و دولتهای استعماری صلیبی اوروپایی معمول گشت و در دورهی مشروطیت
به ترمینولوژی قومیتگرایی فارسی و در نتیجه ژارگون دولتی ایران تبدیل گشت. با ظهور دولت آزربایجان شوروی و اتخاذ سیاست ضد تورک و
تبلیغ هویت ملی قومی «آزربایجانی» به جای تورک از سوی آن دولت، و سپس کاربرد تورک
از سوی آزربایجانگرایان استالینیست و پانایرانیست صرفا برای نامیدن تورکیهایها
و زبانشان، هویت قومی ملی تورک در ایران ضربهی دیگری خورد و تورک به عنوان یک نام
قومی هر چه بیشتر منحصر به تورکان تورکیهای شد. بیشک هدف از کاربرد تورک صرفا
به معنی تورک تورکیهای، انکار و نفی هویت ملی قومی تورک در ایران و وجود آن، تسهیل
نابودسازی عملی آؚنها، نخست با نامرئی و ناموجود کردن تورک در ایران (نون
پرسونیزاسیون) است. از آنجائی که در ایران
از یک طرف مردم تورک خود را «تورک» خطاب میکنند یعنی خودنامگذاریشان تورک است و
از طرف دیگر سیاست رسمی دولت ایران و قومیتگرایان فارس، تورک را صرفا برای تورک
تورکیهای بکار میبرند و وجود هویت و قوم و ملتی بنام تورک در ایران را منکر میشوند،
کاربرد تورک صرفا به معنای تورک تورکیهای در زبان فارسی و در رسانهها و کتب و
اخبار فارسی، همچنین آزربایجانگرایان به معنی همسوئی آنها با این سیاستها،
یعنی انکار وجود هویت قومی تورک در ایران و تائید سیاست نسلکشی ملی تورکهای ساکن
در ایران است. اما وظیفهی روشنفکران
و در درجهی اول روشنفکران تورک، متابعت از ترمینولوژیها و سیاستهای نادرست -
در این مورد استفاده از نامهای استعماری و نژادپرستانهی آزری و آزربایجانی به
جای تورک - نیست، بلکه بر عکس مخالفت با آنها و رایج ساختن ترمینولوژی صحیح است.
و در صدر ترمینولوژیهای صحیح، کاربرد نامهایی است که گروههای ملی و قومی به خود
میدهند، یعنی خودنامگذاری آنها که در مورد ما «تورک» است. به همه حال
تورک نامیدن تورکها در مقابل ایرانیها در دوگانهی «تورک – ایرانی» به معنی
انکار وجود تورک در ایران است. همیشه میتوان راه اجتناب از همسو شدن با این
سیاست نژادپرستانه را با اضافه کردن مثلا یک کلمهی «تورکیهای» پیدا کرد ....
[10]
İran'ı bir arada tutan kültür | İlber Ortaylı | Milliyet.com.tr
http://www.milliyet.com.tr/-/ilber-ortayli/pazar/yazardetay/15.03.2009/1071075/default.htm
این عشق یکسویه الان هم وجوددارد ترکیه به عیچ عنوان مایل به دخالت یا هدایت یا حتی نصیحت جریان حاکم در خصوص وضغیت ترکان ایران نیست
ReplyDeleteاین عشق در صحنه زبان و ادبیات هم هست. شما مقایسه کنید کرسی های لیسانس زبان و ادبیات فارسی در ترکیه را با زبان و ادبیات ترکی در ایران
ReplyDeleteدوغرودور. بو کورسیهای زبان و ادبیات فارسی در تورکیه قونوسوندا مه ن ٢٢ ایل قاباق بیر یازی یازمیشدیم. اونو یئنیده ن یاییملارام....
Deleteگشایش کورسی زبان و ادبیات تورکی در دانشگاه تبریز توسط رئیس جمهور تورکیه احمد نجدت سزر
Deletehttps://sozumuz1.blogspot.com/2023/06/blog-post_48.html
کورسیهای زبان و ادبیات فارسی در تورکیه، یک تهدید امنیتی
Deletehttps://sozumuz1.blogspot.com/2019/06/blog-post_21.html