پانایرانیستهای انجمن آزربایجان در دوران
مشروطیت
مئهران
باهارلی
بخش اول از سری مقالات «انجمن اتحادیهی آزربایجان به مثابهی یک
تشکیلات تروریستی-مافیایی ضد تورک پانایرانیستی-پارسی-ماسونی-ازلی-انگلیسی»
اعلامیهای از
نشریهی صور اسرافیل که پیوستن زرتشتیان به انجمن آزربایجان را اعلام میکند[1]:
اعلام
پارسیان محترم تهران به تازهگی داخل هئیت «انجمن اتحادیهی آزربایجان» شده و جزو اعضای آن مجمع قرار گرفتند. عموم
اعضای انجمن از این اتحاد و یگانهگی برادران وطنی خود کمال تشکر و امتنان را
دارند و در همراهی و معاونت آنان تا همهی مقام حتی به ایثار جان حاضرند. و نیز از
تمام اخوان اسلامی خویش تمنا و درخواست مینمایند که بیشتر از بیشتر در اکرام و
احترام این ملت قدیم محترم که یادگار «نیاکان ایرانیان»اند به منتها درجهای که
وجدان و حس انسانیت حکم میکند بکوشند. و در نیک و بد آنان خود را شریک و سهیم
دانند.
انجمن اتحادیهی آزربایجان
تاکنون
هیچ تحقیق مستقلی در بارهی انجمن آزربایجان، کسان و یا مراکزی که آن را ایجاد
کردند، روابط آن با دولت انگلستان، نقش شخصیتها و تشکیلات زرتشتی ایرانی –پارسی
هندوستانی در تامین مالی و تسلیح و مدیریت و هدایت آن، نقش شخصیتها و جمعیتهای بابی-ازلی و فراماسونی از جمله لوژ بیداری ایرانیان در هدایت و مدیریت آن، منابع مالی آن،
فعالیتهای آن در طول حیاتش، کومیتهی تروریستی دهشت آن و عملیات تروریستی و قتلهای
سیاسی-مخالفین توسط این کومیته، هویت ملی و ایدئولوژی آن، تاثیرات آن بر جریانات و
تشکیلات سیاسی و حرکت مشروطیت از جمله گسترش فرهنگ خشونت، ارتباطات آن با دیگر
انجمنها و تشکیلات و احزاب مشروطیت در کل ایران و آزربایجان و قفقاز مخصوصا انجمن
ایالتی تبریز، نقش آن در پیشبرد اهداف سیاسی بریتانیا در ایران، نقش آن در تضعیف
دولت تورک قاجاری و ایجاد واگرایی و دشمنی بین دولت تورک قاجاری و جامعهی تورک
مخصوصا بخش ساکن در تبریز و آزربایجان، نقش آن در ایجاد آزربایجانگرایی ایرانگرا
و پانایرانیستی و سد کردن روند ملتشوندگی تودهی تورک ساکن در ایران، جایگاه آن
در مانقورتیسم آزربایجانی، .... انجام نگرفته و منتشر نشده است. عمدهی اسناد
آرشیوی دولتی ایرانی و انگلیسی و ... در این باره هم به آسانی در دسترس عموم نیست.
این
مقاله، به مثابهی نخستین گزارش در کلیت این انجمن بر اساس کتب و خاطرات و روزنامههای
در دسترس تالیف شد. هر چند با بسیاری از این منابع به سبب یک جانبهبینی و وارونهنمایی
مشروطهگرایانهی آنها (مانند تقیه و دروغگویی پاتولوژیک تقیزاده) باید با احتیاط
برخورد کرد.
ایجاد انجمن آزربایجان، تدبیر استعماری بریتانیا
دولت
بریتانیا که از روز تاسیس دولت تورک قاجاری توسط آغامحمدخان قاجار، حتی پیش از آن
هدف استراتژیک پایان دادن به حاکمیت تورک بر ایران را دنبال میکرد،[2] پس از قتل امیر کبیر و تسلط
عناصر آنگلوفیل-فارسگرا بر دربار، در نیمهی دوم قرن نوزده موفق شد مدیریت
نارضایتیهای تودههای مردم و خواست فزایندهی آنها برای مودرنیزاسیون و اصلاحات
اجتماعی، سیاسی، دینی و اقتصادی را بدست گیرد. همزمان بریتانیا توانست با هدایت
افکار عمومی و کونترول سیاستهای داخلی ایران و فعالیتهای شرقشناسی گسترده، تصوری
نادرست (ایرانیک-پارسی-زرتشتی-آریایی) از ایران و تاریخ و هویتهای مردمان آن
ایجاد کرده، و افکار عمومی ایران و جهان را به سوی تورکهراسی و دشمنی با دولت
تورک قاجاری و عنصر تورک در حاکمیت و جامعهی ایران هدایت نماید.
دولت
بریتانیا که با اینگونه بسترسازیهای سیاسی و فرهنگی و روانی دست بالا در سیاست
ایران را کسب کرده بود، و علی رغم آنکه هرگز خواهان اصلاحات و دموکراتیزاسیون
اساسی در ایران نبود[3]،
در آغاز قرن بیستم رهبری و مدیریت جنبش نوظهور مشروطیتخواهی را هم به دست گرفت. و
آن را به ویژه پس از فوت مظفرالدین شاه قاجار از یک حرکت مردمی آزادیخواهانه، به یک
مهندسی قومی استعماری برای ایجاد ملت مودرن ایران با زبان ملی فارسی، تاریخ و
فرهنگ فارسی و وطن ایران بر اساس مولفههای نژادپرستانهی تورکستیزی و عربستیزی؛
یک ماجرای آشوبطلبانه و جنگ نیابتی برای تضعیف سپس پایان دادن به سلسلهی تورک
قاجار و حاکمیت سیاسی تورک بر ایئان؛ و حرکتی انگلیسی[4] برای از بین بردن نفوذ رقیبان
یعنی روسیه و عثمانلی در ایران تبدیل کرد.
به
موازات ماجرای مشروطیتطلبی اکنون انگلیسی، دولت بریتانیا به چند مانور سیاسی مشخصا معطوف
به تضعیف بنیانهای دولت تورک قاجاری و پایان دادن به حاکمیت تاریخی تورکها بر
ایران دست زد. یکی از مهمترین این مانورها، تاسیس انجمن آزربایجان بود. پیش از
انقلاب مشروطیت انجمنهای خلق الساعهی فراوانی در هر سوی کشور تشکیل میشد. پس
از فوت مظفرالدین شاه و با آغاز سلطنت محمدعلیشاه، تعداد این انجمنها به طور
نجومی افزایش پیدا کرد. چنانچه در تهران به تنهایی نزدیک به دویست انجمن فعالیت
داشت. بسیاری از انجمنهای تندرو و آشوبطلب که همه مسلح و آموزش نظامی مهمترین اقدام آنان
بود مستقیما توسط بریتانیا و یا عناصر وابسته به او ایجاد میشدند. زیرا انگلستان که
از همگامی اولیهی محمدعلی شاه با مجلس شورای ملی تازه گشوده شده و موفقیت مجلس و
پیشرفت و تثبیت قدرت حکومت مشروطه و نظام پارلمانی توسط آن دو ناراضی بود، از این
انجمنها به مثابهی ابزاری برای متحقق نمودن سیاستهای خود از جمله گسترش ناآرامی
و آشوب، تشدید اختلاف و دشمنی بین شاه و مجلس، طرد محمدعلی شاه، منحل نمودن قزاقخانه،
... استفاده میکرد.
در
این راستا مهمترین و متنفذترین انجمنی که توسط عناصر وابسته به انگلستان - فراماسونها
- زرتشتیان-پارسیان - ازلیها- باستانگرایان ایجاد شد، انجمن آزربایجان (نام کامل: انجمن
اتحادیهی آزربایجان) در تهران بود.
ساختار
اتنیک، هویت ملی و ایدئولوژی انجمن آزربایجان
در
تاریخنگاری ایرانگرا، انجمن آزربایجان به صورت یک تشکیلات قومی معرفی میشود. به
عنوان نمونه هما ناطق مورخ چپ پانایرانیست (انجمنهای شورایی در انقلاب مشروطیت،
ص ٨)، یراواند آبراهامیان مورخ ارمنی (ایران بین دو انقلاب صفحه ١١١) و ... «انجمن
آزربایجانیها را تشکیلات همولایتی، ویا دستهی قومی که توسط بازرگانان تبریزی و
حیدرعموغلو سازمان یافته بود» خواندهاند. آزربایجانگرایان نیز انجمن
آزربایجان را «منعکس کنندهی منطقهی جوغرافی و قومی آزربایجان و پیدایش آن را
مرهون آزربایجانیان مقیم تهران» دانسته و از آن یک تشکیلات ملی آزربایجانی
ساختهاند. این ادعاهای بی پایه و نادرست، تاریخبافی و قومیتتراشی هستند:
-نام
این انجمن «آزربایجانیها» نبود، «انجمن اتحادیهی آزربایجان» بود. بین این دو
بسیار فرق است. انجمن آزربایجانیها یعنی انجمنی که اعضای آن از منطقهی
جوغرافیایی آزربایجان هستند، حال آنکه انجمن آزربایجان یعنی انجمنی که نام آن به
هر دلیلی، و نه لزوما اهل آزربایجان بودن اعضای آن، آزربایجان گذاشته شده است.
-در
ایران قوم و ملتی به اسم آزربایجانی وجود خارجی نداشت و ندارد. بنابراین حتی انجمن
آزربایجانیها نمیتوانست یک تشکیلات قومی باشد.
-انجمن
آزربایجان توسط بازرگانان تبریزی و حیدرعموغلو سازمان نیافته بود. مدتی کوتاه پس
از تاسیس، اکثریت مطلق مدیران و سه هزار عضو فعال و هفت هزار داوطلب مسلح این
انجمن، نه تورک و نه حتی آزربایجانی بودند. بویژه کسانی که مدیریت و هدایت کلان آن
را بر عهده داشتند به جز چند استثناء، مرکب از پارسیها و فارسها (از تهران،
اصفهان، یزد، کرمان، ....) بود.
-انجمن
آزربایجان به هیچ وجه خود را یک تشکیلات قومی و دارای خصلت قومی نمیدانست. بلکه
همانگونه که صراحتا بیان میکرد، خود را منسوب به «ملت ایران با زبان ملی فارسی و
هویت و وطن ایران و تاریخ زرتشتی-پارسی-آریایی» میدانست. مدیران واقعی و اعضای
برجستهی آن، علاوه بر تقید و متابعت از سیاستهای داخلی و منطقهای بریتانیا و تمایلات
شدید براندازانه (ساقط کردن دولت تورک قاجاری)؛ به لحاظ هویت ملی انتخابی در ناسیونالیسم
ایرانی توتالیتر بر اساس قومیتگرایی فارسی، باستانگرایی، زردشتیگرایی،
آریاستایی، نژادپرستی، اسلامستیزی، انکار وجود ملت تورک، و ترویج-تحمیل زبان فارسی
به عنوان زبان ملی و نسلکشی زبانهای موجود در سراسر کشور، .... اتحاد کلام
داشتند.
-انجمن آزربایجان محدودیتی از لحاظ قومیت و خاستگاه جوغرافیایی
برای پذیرش اعضای خود قائل نمیشد. اعلانهای انجمن آزربایجان در جرائد مختلف آن
روز در خصوص پذیرش اعضای جدید، مکررا این نکته را به عموم گوشزد کردهاند که هر کس
طالب عضویت در این انجمن است میتواند جهت عضویت به انجمن رفته، ثبت نام کند.
-انجمن
آزربایجان، اگر بتوان برای آن جهتگیری قومی قائل شد، بیشتر به صورت تشکیلات
زرتشتیان تهرانی، و همانگونه که در ادامه نشان داده خواهد جمعیتی ازلی، و شعبهی علنی لوژ
فراماسونری بیداری ایرانیان عمل میکرد، هویت قومی –ملی آنها را
(پارسی-آریایی-زرتشتی، ..) پذیرفته بود و برای تامین منافع گروهی آنها، و نه تورکها،
مبارزه میکرد. در اعلامیهی نقل شده در آغاز این نوشته نیز، انجمن آزربایجان،
زرتشتیان را صراحتا «نیاکان ایرانیان»- یعنی خودش- معرفی کرده است.
-از
دیگر شواهد که نشان میدهند انجمن آزربایجان یک انجمن قومی نبود، سازمانبندی و
وجود شعبات آن در سراسر ایران مخصوصا در فارسستان بود. به عنوان نمونه انجمن آزربایجان در اعلامیهای
خبر از گشایش شعبات خود انجمن خراسان، انجمن قوچان، انجمن سبزوار، انجمن سمنان و انجمن
رشت توسط یکی از اعضایش به نام آقا سید علی برهان المحققین میدهد.
-یکی
از شواهد قطعی دال بر قومی نبودن انجمن آزربایجان، تشکیل انجمنهایی مانند «انجمن
تاسیس شده توسط میرزا جواد سعدالدوله خویی»، «انجمن فتوت»، ... در همان دوره از طرف تورکها و اهالی آزربایجان در اعتراض به قومی
نبودن انجمن آزربایجان است. انجمنهای مذکور ادعا میکردند که بر خلاف انجمن
آزربایجان، این آنها هستند که مختص و منسوب به تورکها (در مقابل فارسها) و آزربایجانیها (در مقابل عراقیها) میباشند. حتی میر
احمد مرتضوی اولین رئیس انجمن آزربایجان در اعتراض به شیادی انجمن آزربایجان در قومی نشان دادن خود، از آن استعفا داده و به
انجمن فتوت پیوست. (انجمنهای قومی واقعی مذکور که در اعتراض به انجمن پانایرانیستی-پارسی-ماسونی-ازلی آزربایجان و شیادی آزربایجان نامیده شدن آن- در حالیکه مختص آزربایجان و یا تورکها
نبود- و نیز در اعتراض به پاکسازی تورکها از هئیت وزیران و وزارتخانهها و
ادارات بدست مشروطهطلبان ضد تورک و تصاحب همهی آنها توسط فارسها تشکیل شده بودند، موضوع
یک مقالهی جداگانهی من است(.
البته
در ویترین رهبران و اعضای انجمن آزربایجان، چند تورک از مرکز و شرق آزربایجان
(تبریز، اردبیل، خلخال، ..) مانند سید حسن تقیزاده تبریزی و سید جلیل اردبیلی
وجود داشت که جملتا فاقد شعور ملی تورک و دارای حسیات فوق العاده قوی ایرانیت فارسمحور
و باستانگرایی آریاکار و عمیقا تورکستیز بودند. علاوه بر این افراد ویترینی، اغلب
دیگر اعضای تورک این انجمن توسط مدیران واقعی آن- یعنی زرتشتیان و باستانگرایان و ازلیها و
ماسونهای فارس-پارسی، صرفا به عنوان بازیچه و پیاده و تروریست و چوماق به دست و
تیر خلاصزن (عباس صراف تبریزی، حیدرخان عموغلو، ...) بکار میرفتند.
منابع
مالی انجمن آزربایجان
منبع
عمدهی مالی انجمن آزربایجان، اقلا در دورهی ریاست تقیزاده بر آن، یعنی چند روز
پس از تاسیس شدنش، ظاهرا نهادها و متمولین و تجار زرتشتی از جمله تجارتخانهها-بانکهای
جمشیدیان (متعلق به ارباب جمشید بهمن جمشیدیان)، جهانیان (متعلق به ارباب خسرو شاه
جهان)، ارباب بهمن بهرام زردشتی، ارباب مهران پارسایی، ارباب رشید مهر، ارباب
کیخسرو رستم کرمانی، ارباب کیخسرو شاهرخ (نمایندگان زرتشتیان در دو دورهی نخست
مجلس شورای ملی)..... بود(انجمن آزربایجان از مساعدت مالی تجار آزربایجانی مقیم تهران که نوعا
ایرانگرا و در حال فارس شدن بودند نیز برخوردار بود).
تجارتخانهی جمشیدیان تنها در یک بار، مبلغ بیست هزار
تومان که در آن زمان مبلغ بسیار بزرگی بود از جانب خود و بار دیگر بیست هزار تومان
از سایر تجار زرتشتی جمعآوری کرده و در اختیار انجمن آزربایجان گذارد. تجارتخانهی
جهانیان نیز یک مرتبه مبلغ ده هزارتومان به انجمن آزربایجان پرداخت. به هنگام بست
نشستن مشروطهطلبان در سفارت انگلستان در آوگوست ١٩٠٦ هم، شش هزار تومان از مخارج
بستنشینان را ارباب جمشید پرداخت کرده بود. (یکتایی. مجید: پیدایش مشروطه در
ایران، تهران، اقبال، ٢٥٣٦ شاهنشاهی / ١٣٥٦ شمسی، صفحه ١١١).
ارباب
جمشید بهمن از معروفترین تجار ایرانی بود و از مظفرالدین شاه همراه با نشان و
جبه و حمایل مخصوص، لقب «رئیس التجار کل زرتشتیان ممالک محروسه ایران» دریافت بود.
تجارتخانهی جمشیدیان علاوه بر بعضی از شهرهای ایران شعبی در بغداد، کلکته، بمبئی
و پاریس داشت. تجارتخانهی «جهانیان» هم شعبههایی در شهرهای ایران، خصوصا در
جنوب کشور منطقهی نفوذ بریتانیا داشت و دارای روابط تجاری گسترده با ایلات فارس از جمله بختیاریها و با
هندوستان و انگلستان و آمریکا بود. این دو تجارتخانه که کارهای صرافی و بانکداری
میکردند به انجمن آزربایجان و دیگر مجاهدان مشروطه کومکهای مالی مینمودند. البته
زرتشتیان بسیار پیش از آن به مشروطهطلبان کومکهای مالی میکردند؛ حتی بدین منظور
در سال ١٨٩٦ شرکتی تاسیس کرده بودند که مرکز آن در یزد بود و شعباتی در لندن و
بمبی داشت.
منابع
تسلیحاتی انجمن آزربایجان
زرتشتیان
از طریق تجارتخانههای جهانیان و جمشیدیان و یگانهگی، فریدون خسرو اهرستانی،
ارباب مهربان جمشید پارسایی، پرویز شاهجوان، رستم گبر، ... عامل عمدهی تامین اسلحه
و مهمات برای انجمن آزربایجان و دیگر گروههای افراطی - تروریستی مشروطهطلب و ضد
قاجاری بودند. تجارتخانههای
زرتشتی که در اواخر دوران قاجاریه به تجارت و واردات اسلحه به ایران هم میپرداختند
در دورهی مشروطیت این امکانات و تجربهی خود را، با توزیع اسلحه و مهمات به انجمن
آزربایجان و دیگر گروههای افراطی-تروریستی مشروطهطلب و ضد قاجاری در تهران و
تبریز و رشت و اصفهان، برای ایجاد ناآرامی و شورشهای مردمی و اجرای عملیات
تروریستی بر علیه مقامات قاجاری و مخالفین سیاسی توسط آنها بکار بردند.
اغلب
این اسلحهها و مهمات از طریق انگلیسها و در منطقهی تحت کونترول آنها در بندر
بوشهر به تجارتخانههای زرتشتی تحویل میشد «تجارتخانههای جهانیان و
جمشیدیان با خارج ارتباط داشتند و ضمن کالاهای فرستاده شده اسلحه و مهمات نیز در
عدلهای پارچه و پنبه آورده و چون به واسطهی حسن شهرت از دستبرد بین راه مصون
بودند، کالا و اسلحه صحیح و سالم از بندر بوشهر به تهران حمل و به مجاهدین تحویل
میشد».... «و در اثر قراری که بین شادروان پرویز شاه جهان در یزد با آزادیخواهان
گذارده شده بود، تجارتخانههای جمشیدیان و جهانیان اسلحه و فشنگ و مهماتی را که از
خارج وارد ایران میشد، در بندر بوشهر تحویل میگرفتند و جزء سایر مال التجارههای
خود به تهران و سایر شهرها حمل و در اختیار مجاهدین میگذاردند»[5].
دو
عامل کماهمیت دیگر فدائیان داشناک ارمنی و دیگر قفقازیان، و میرزا سلیمان خان میکده
بودند. میرزا
سلیمان خان میکده كه جلسات انجمن سری (کومیتهی مخفی) در منزل او تشكیل میشد، رئیس
انجمن برادران دروازهی قزوین بود. وی پیش از وقوع انقلاب مشروطه، مستوفی اول و
سررشتهدار کل وزارت لشکر بود. در دورهی مشروطه سمت معاونت وزیر جنگ یعنی مستوفی
الممالک را داشت. میرزا سلیمان خان میکده در آستانهی جنگ مجلس، از سوی دولت متهم
شده بود که به واسطهی شغل و سمتش، به رساندن اسلحه و مهمات به افراطیون و انجمنها
اقدام میکرد (تاریخ بیداری ایرانیان، ج ٢، ص ١٥١). دختر میرزا سلیمان خان میکده،
همسر مهدی ملکزاده، پسر ملکالمتکلمین از رهبران ازلی و سخنگوی انجمن آزربایجان بود.
چرا
نام این انجمن پارسی - پانایرانیستی - ازلی - ماسونی «آذربایجان» گذاشته شد؟
علی
رغم آنکه این انجمن یک تشکیلات قومی نبود و خود را منسوب به «ملت ایران با زبان
ملی فارسی و هویت و وطن ایران و تاریخ زرتشتی-پارسی-آریایی» میدانست و عمدهی رهبران آن ازلی و ماسون بودند، اما انجمن
آزربایجان نامیده میشد. از دلائل این امر:
آزربایجان ستون فقرات دولت تورک قاجاری و ارتش آن بود: آغا محمدخان، دولت
تورک قاجاری را در مخالفت با طرحهای امپراتوریهای روسیه و بریتانیا برای ایجاد
حاکمیتی ایرانیک-فارس بر ایران و پایان دادن به حاکمیت تورک بر آن تاسیس نمود.
اقلا سه پادشاه نخستین سلسلهی قاجاری، یعنی آغامحمدخان، فتحعلیشاه و محمدشاه، متکی
به طوائف و گروههای تورک ساکن در ایران بودند و مشروعیت حاکمیت خود را از طریق
ایجاد یگانهگی داخلی بین گروهها و طوائف تورک و با دولت تورک قاجاری و «مشروعیت تورکی» تامین و
تضمین میکردند.
آزربایجان
نیز به عنوان مرکز ثقل تورکایلی (منطقهی ملی تورک در شمال غرب ایران) بلکه تمام
تورکان ساکن در ایران، پایگاه اصلی و پناهگاه و تکیهگاه و حصن حصین دولت تورک قاجاری
بود. اساسا به سبب قرار داشتن در جنوب شرقیترین نقطهی تکیهگاه طبیعی خود تورکایلی
و نزدیکی به مرکز ثقل آن آزربایجان بود که آغا محمدخان تهران را به عنوان پایتخت،
و فتحعلیشاه تبریز مرکز آزربایجان را به عنوان ولیعهدنشین دولت قاجاری انتخاب
کردند. علاوتا آزربایجان به تنهایی دو سوم نفرات قوشون قاجاری را تامین میکرد
(بخش اعظم یک سوم باقیمانده هم از بخشهای غیر آزربایجانی تورکایلی در استانهای
امروزی همدان و مرکزی و قوم و البورز و ... و از تورکهای پراکنده در دیگر نقاط
ایران بود).
انگلستان
به پیوند موجود بین دولت قاجاری و آزربایجان، و اهمیت حیاتی این پیوند در ادامهی
حاکمیت تورک بر ایران واقف بود. بدین سبب برای ساقط کردن دولت تورک قاجار، ضروری
میشمرد که با ایجاد واگرایی و جدائی بین آزربایجان و دولت قاجاری، آن دولت را از
پایگاه طبیعی خود محروم سازد. انگلستان با انقلاب مشروطیت به این هدف خود نائل شد
و توانست پیوند معنوی بین آزربایجان و دولت قاجاری را قطع کرده، تبریز مرکز
آزربایجان را به کانون ایرانیت فارسمحور و ضد تورک و مرکز دشمنی با دولت تورک
قاجاری تبدیل کند[6]: «احساسات
خصمانه به شاه و دولت [تورک قاجار] در آزربایجان از هر جای دیگر شدیدتر است»
(سرنيکولسون به ادواردگری، سن پترزبورگ، ٨ مارس ١٩٠٧، حسن معاصر، جلد ١، ص ١٧٦). خیانت
نخبهگان و مردم تورک در تبریز و پشت کردنشان به دولت تورک قاجاری ضربهی روانی کارساز
به دولت قاجاری بود و باعث تخریب روحیهی مقامات تورک قاجاری و از بین رفتن امید
آنها برای بقاء شد و سیر افول و اضمحلال آن دولت تورک را تسریع کرد.
از بین بردن کانون تورکیت در آزربایجان: در دورهی مشروطیت دولت بریتانیا
اهمیت و عاجلیت خاصی به زدودن هویت بخش تعیین کننده و استراتژیک خلق تورک که در
مجاورت عثمانلی و روسیه یعنی استانهای آزربایجانی (اکنون آزربایجان شرقی،
آزربایجان غربی، اردبیل و پیرامون نزدیک آنها) ساکن بود میداد. زیرا هرچند در
آغاز قرن بیستم، مانند اکنون، تورکان در سراسر ایران پراکنده بودند و در شمال غرب
آن در ناحیهای وسیع (تورکایلی) به طور متراکم میزیستند؛ اما این، بخش
آزربایجانی از منطقهی ملی تورک در شمال غرب ایران و یا تورکایلی بود که به دلایل
بسیار تاریخی و از جمله همسایهگی و پیوستهگی جمعیتی با عثمانلی و ققفاز، مرکز
مادی تورکیت در ایران شمرده میشد. به همین سبب، برای نابود ساختن هویت ملی تورک
در ایران و ساختن ملت هوموژن فارسزبان ایران، - که اکنون به هدف جنبش انگلیسی
مشروطیت تبدیل شده بود- ضروری بود که مقدمتا هویت ملی تورک در آزربایجان از بین
برده شود. تاسیس انجمن آزربایجان از سوی انگلستان و پارسیان و زرتشتیان و ازلیها و ماسونها،
در خدمت این هدف بود. زیرا منجر به ایجاد هویت قومی آزربایجانی (آزری) به عنوان
زیرمجموعهی ملت ایران با وطن ایران و زبان ملی فارسی و تاریخ پارسی-زرتشتی و نژاد
آریایی و ..... و زدودن نام و هویت ملی تورک میشد و در نتیجه نابود ساختن مرکز
مادی تورکیت در ایران را تسهیل میکرد.
تغییر
هویت قومی و ملی این بخش از تودهی تورک در جوار عثمانلی (و روسیه)، از تورک به
هویت ملی ایرانی (و قومی آزربایجانی)، برخی مخاطرات سیاسی مانند تاثیرپذیری این
بخش از تودهی تورک از عثمانلی (و روسیه)، هوس برای تاسیس دولت ملی تورک، و احتمال
دخالت عثمانلی-تورکیه برای حفاظت از تورکهای همزبان و همتبار و همملیت در این
سوی مرز را هم از بین میبرد. به همین سبب بود که منابع و محققین و دیپلوماتهای
انگلیسی که قبل از دورهی مشروطیت-تاسیس انجمن آزربایجان، همواره تورکان ساکن در
ایران و در این میان آزربایجان را باقیماندهگان تورکمنها و تورکمانها و تاتارها
و موغولها و اصلا یافثی و اوغوزی و تورکستانی و ... میخواندند، با انقلاب
مشروطیت به یکباره تغییر موضع دادند و از آن به بعد، آنها را آزربایجانی ایرانی
الاصل و پارسیان و زرتشتیان تغییر زبان داده به تورکی، و زرتشتیان و پارسیان را
نیاکان آنها نامیدند.
آفرینش آتورپاتگان زرتشتی-پارسی آرمانی: رهبران پارسی
متمول و فاناتیک هندوستان به شدت با دولت تورک قاجاری مخالف بودند. چرا که حاکمیت
تورکان به عنوان شمشیر اسلام بر ایران را ادامهی حاکمیت اعراب که از آنها شکستی
تاریخی خورده بودند و حاکمیت بر تمام ایران را حق طبیعی پارسیان-زرتشتیان میدانستند.
آنها با برخورداری از روابط خوب و حمایت و تشویق و مداخلههای بریتانیا که اکنون
رهبری و مدیریت جنبش مشروطیت ایران را هم در دست داشت، فرصت بدست آمدهی جنبش
مشروطیت را با مهارت و موفقیت برای ساقط کردن دولت تورک قاجاری و حاکم کردن
پارسیان- زرتشتیان بر ایران بکار بردند. تبلیغ و ترویج گستردهی «باستانگرایی» و
تقدیس تاریخ پیش از تورک و عرب ایران؛ «پارسی سره نویسی» و تصفیهی زبان فارسی از واژهگان تورکی و عربی؛ «اسلامستیزی» و زرتشتیگری و شیخیگری و ازلیگری و
فراماسونی و ... در سراسر قرن نوزده و دورهی مشروطیت، همه مولفههای پروژهی پارسیسازی
ایران بود.
در
این میان، پارسیسازی –زرتشتیسازی آزربایجان و تبدیل آن به آتورپاتگان پارسی-زرتشتی
آرمانی مطبق با روایات متاخر زرتشتی، برای رهبران پارسی دارای اولویت بود. چرا که
آزربایجان کانون مادی تورکیت در ایران، تکیهگاه دولت تورک قاجار و مانعی بزرگ در
مسیر ایجاد ایران پارسی بود و بنابر این میبایست تغییر ماهیت و هویت داده شود،
هویت تورکی آن زدوده و هویتی ایرانیک-پارسی-زرتشتی-آریایی برای آن جعل و تراشیده
شود.
در
این راستا، به منظور ایجاد تاریخ و گذشتهای زرتشتی برای آزربایجان،اقدامات بسیاری
انجام گرفت:
الف-
تشکیلات پارسی - پانایرانیستی - ازلی موضوع این مقاله آزربایجان، اسمی با ریشهی ایرانیک
نامیده شد. این تدبیر آن قدر در فریفتن مردم آزربایجان موفق عمل کرد که بعد از آن،
صدها و هزاران انجمن و مجمع و نهاد و تشکیلات ضد تورک پانایرانیست و ایرانگرا و
فارسمحور و ... با نام آزربایجان ایجاد شد و هنوز هم میشود.
ب-
ادعای اثبات نشدهی ریشه گرفتن نام آزربایجان از ترکیب آذرآبادگان- آتروپاتگان به
معنی محل نگهداری آتشها ویا نگاهبان آتش (آذر-آدر از کلمهی اوستائی آثهره و یا
آدهره به معنی آتش)، به عنوان حقیقتی مطلق تبلیغ و ترویج شد.
ج-
ادعا شد زرتشت متولد آزربایجان در اورمیه، شیز یا گنجک (تخت سلیمان)، جایی در
نزدیکی عجبشیر (نام واقعی حاجب شیرا، ...) است که به مدت پانزده سال در کوه
ساوالان (سبلان) اعتکاف و در آنجا با اهورا مزدا راز و نیاز کرده، به مقام پیامبری
مبعوث گردیده و زند و پازند را ساخته است، و قبر وی در کنار دریاچهی اورمیه قرار
دارد... حال آنکه اینها روایتهای زرتشتی متاخر و به لحاظ علمی غیر اثبات شده هستند.
اولا در عالم علم ادعای تولد زرتشت در آزربایجان نه تنها به طور قطعی رد گردیده،
بلکه وجود شخصی واقعی و تاریخی بنام زرتشت مورد سوال و محل تردید است. بسیاری از
صاحبنظران زرتشت را شخصیتی افسانهای - اسطورهای و غیر تاریخی، غیر واقعی میدانند.
ثانیا معتقدان به وجود واقعی زرتشت هم، وی را شترچرانی احتمالا متولد آسیای میانه،
جائی در اوزبیکستان فعلی دانستهاند (ادعای رد شدهی آزربایجانی بودن زرتشت، هنوز
هم از طرف آزربایجانگرایان پانایرانیست و استالینیست، در ایران و جمهوری
آزربایجان، به شدت تبلیغ میشود).
د-
جایگاههای متعددی در آزربایجان با نام آتشکده و آتشگاه به دین زرتشتی و فرهنگ
باستانی پارسیان نسبت داده شد. حال آنکه بسیاری از این جایگاهها، اوجاقهایی یادگار
تقدیس و احترام به آتش - امری از دیرباز مشترک و رایج در بسیاری از فرهنگها و
تمدنها و ادیان در سراسر جهان و از جمله در فرهنگ تورکیک و تمدنهای بومی
آزربایجان - بوده و ربطی به زرتشتیگری و آتشکدههای زرتشتی ندارند. حتی وجود
آتشکدههای زرتشتی در آزربایجان هم دلیل بر وجود عناصر بومیی ایرانیک و زرتشتی در
آن نواحی نیست. چرا که بسیاری از آنها در اصل متعلق به تورکان جبرا تغییر دین
داده به زرتشتیگری و یا تورکان آتشپرست است[7].
[1] روزنامهی صوراسرافیل، شمارهی ٢٣، پنجشنبه ١٩ فوریه ١٩٠٨، صفحهی
٦
[2] فرمان کاترینای دوم امپراتریس روسیه در سال ١٧٨٤ برای تاسیس سلسلهای
ایرانیک، و جلوگیری از تاسیس سلسلهای تورک در ایران
روایت محمود محمود از "اختلاف تورک و فارس" و
حمایت انگلستان از فارسها در مقابل تورکها در دورهی قاجاری
[3] سرکوزاوزلی وزیر مختار انگلیس در تاریخ ٢٥ اوکتوبر ١٨١٥ به وزیر
خارجهی دولت انگلیس: عقیدهی صریح و صادقانهی من این است که چون مقصود نهایی
ما فقط صیانت حدود هندوستان است، در این صورت بهترین سیاست ما این خواهد بود که
کشور ایران را در این حال ضعف و توحش و بربریت بگذاریم و سیاست دیگری را مخالف آن
تعقیب نکنیم.
[4] .... مشروطهخواهان در خفا با سفارت انگلیس و عمال بریتانیا در
ایران ارتباط داشتهاند و انگلیسیها از وجود این اشخاص استفادهی فراوان برده و
خود را علنا وارث و به عبارت بهتر موجد نهضت و حریت ایرانیان میدانستند.
اسماعیل رائین. انجمنهای سری در مشروطیت. ص ٩٨
[7] اسکان دو گروه از تورکهای سرزمین خزر در آزربایجان پیش از اسلام
توسط خسرو انوشیروان ساسانی
No comments:
Post a Comment