تعویضِ طائفهیِ قولدورآسای قاجاریانِ تورک با سلالهیِ طاهرهیِ نجیبِ پهلوی فارس
مئهران باهارلی
Bizim Ahmed Şah’ı tahttan indirmekten amacımız, Cumhuriyet’i kurmak deyil, zorba ve kaba Türk Kacar tayfasını, asil ve saf Fars olan Pehlevi Sülalesiyle deyiştirmekti.
Our goal in dethroning Ahmed
Shah was not to establish the Republic, but to replace the tyrannical and rude
Turkish Qajar clan with the noble and pure Persian Pahlavi Dynasty.
MÉHRAN BAHARLI
https://independent.academia.edu/MBaharli
https://sozumuz1.blogspot.com/
https://www.facebook.com/profile.php?id=100016259447627
خلاصه:
در مجلهی موللانصرالدین چاپ باکو، شمارهی ۱، سال ۱۹۲۶ گزارشی با امضای «موللانصرالدین» درج شده است. در گزارش به نقل از محمد حسنعلی زونوزی یک «آزادیخواه» تبریزی گفته میشود دلیل تعویض سلسلهی قاجاری با سلطنت پهلوی توسط ناسیونالیستها و ملیگرایان فارس، تاسیس نظام جمهوریت نهبود. بلکه تورکِ قولدور بودن قاجارها، و فارس اصیل و پاک بودن پهلویها بود. این سند به سبب نشان دادن نقش «کشمکش تاریخی بین تورک-تاجیک (فارس)» و «نژادپرستی فارسی – آریایی» در ساقط کردن دولت تورک قاجاری و تاسیس دولت فارس پهلوی به جای آن؛ معلوم بودن و آگاهی بر این واقعیت در آن مقطع تاریخی؛ فقدان شعور ملی تورک در میان «آزادیخواهان آزربایجانی» (مشروطهطلبان، تورکهای چپ ایرانی، دموکراتهای آزربایجانی، ...) و روشنفکران و سیاسیون تورک قفقازی حائز اهمیت است. ساقط کردن سلسلهی قاجاری به جرم تورک بودن، آخرین عملیات از زنجیرهی عملیات پی در پی دولتهای امپریالیستی غربی و اوروپایی برای پایان دادن به حاکمیت تورک بر ایران در نیمهی دوم قرن نوزده و ربع اول قرن بیستم بود. این عملیات در ایران با جنبش تنباکو، شورشهای بابی، قتل امیر کبیر آغاز شد؛ با ترور شاهان و مقامات قاجاری، انقلاب مشروطیت ایران (مشروطهطلبی غیر بومی و افراطی پانایرانیستی و ضد تورک)، اشغال تهران توسط مشروطهطلبان انگلیسی، خلع محمدعلی شاه ادامه یافت؛ و با کودتای سوم اسفند سردار سپه و سپس تاسیس سلطنت پهلوی تکمیل شد. در مقیاس گلوبال، پایان دادن به سلسلهی تورک قاجاری در ایران، بخشی از پروژهی کلان دولتهای امپریالیستی غربی – اوروپایی و در راسشان بریتانیا و روسیه برای پایان دادن به دولتهای تورک در آسیای صغیر و اوروپای جنوب شرقی و بالکان و مدیترانه، شمال آفریقا، بخشهای اوروپایی و قفقازی و مرکزی و شرق دور و سیبیریایی روسیه، تورکستان و آسیای میانه، خاورمیانه، شبه قارهی هند و تورکستان چین در قرن نوزده و ربع اول قرن بیستم بود. در نتیجهی اجرای موفقیتآمیز این پروژهی کلان به حاکمیت تورک گورکانی در هندوستان پایان داده شد، قفقاز و مناطق تورکنشین روسیهی مرکزی و سیبیریا و آسیای میانه توسط روسیه اشغال شد، و دولتهای تورک قاجار و امپراتوری عوثمانلی اشغال و نهایتاً فروپاشید.
Özet
Molla Nesreddin dergisinin Bakü baskısı, sayı 1, 1926'da, sözde "Azerbaycan özgürlük arayıcısı" Mehemmed Heseneli Zonuzi dilinden alıntılanan bir raporda, Kacar Hanedanının Fars milliyetçileri tarafından Pehlevi Monarşisiyle değiştirilmesinin asıl nedeninin, cumhuriyet sisteminin kurulması olmadığı belirtiliyor. Gerçek sebep, Kacarların zorba ve kaba Türkler olması, Pehlevilerin ise saf ve asil Farslar olmasıydı. Bu belge önemlidir çünkü tarihsel "Türk-Tacik (Fars) çatışması"nın ve “Fars-Aryan ırkçılığı”nın Türk Kacar hükümetinin devrilip Fars Pehlevi hükümetinin kurulmasındaki rolünü, bunun da o dönemde iyi bilinen bir gerçek olduğunu göstermektedir. Dahası, bu belge sözde "Azerbaycan özgürlük arayayıcılar" (Anti Türk meşrutiyetçiler, İran solcuları, Azerbaycan demokratları, vb.) ve Kafkas Türk aydınları ile politikacıları arasında Türk ulusal bilincinin yokluğunu ortaya koymaktadır. Kacar hanedanının Türk olma suçundan devrilmesi, Batı ve Avrupa emperyalist hükümetlerinin on dokuzuncu yüzyılın sonlarında ve yirminci yüzyılın başlarında İran üzerindeki Türk egemenliğini ortadan kaldırmak için gerçekleştirdikleri bir dizi operasyonun sonuncusuydu. Bu operasyonlar Tütün Hareketi, Bâbi isyanları ve Emir Kebir'in öldürülmesiyle başladı. Daha sonra Kacar Şahlarının ve yetkililerine suikastlar, İran Meşrute devrimi (yerli olmayan ve aşırıcı, pan-İranist ve Türk düşmanı bir hareket), Tahran'ın Anglofil Meşruteçiler tarafından işgali, Mehemmedeli Şah'ın devrilmesi ve en sonunda Pehlevi saltanatının kurulmasına yol açan Serdar Sepeh liderliğindeki darbe ile devam etti. Küresel ölçekte, İran'daki Türk Kacar devletinin ortadan kaldırılması, Britanya ve Rusya önderliğindeki Batı ve Avrupa emperyalist hükümetlerinin, 19. yüzyılda ve 20. yüzyılın ilk çeyreğinde Küçük Asya, Güneydoğu Avrupa, Balkanlar, Akdeniz, Kuzey Afrika, Rusya'nın Avrupa, Kafkasya, Orta, Uzak Doğu ve Sibirya bölgelerinde, Türkistan ve Orta Asya, Orta Doğu, Hint altkıtası ve Çin Türkistan'ındaki Türk hükümetlerini ortadan kaldırma ana planının bir parçasıydı. Bu ana planın sonucu olarak, Hindistanda Türk Gurkan (Küreken) egemenliğine son verildi, Kafkasya, Orta Rusya, Sibirya ve Orta Asya Türk bölgeleri Rusya tarafından işgal edildi, Türk Kacar devleti ile Osmanlı İmparatorluğu da işgal edilip sonunda çöktü.
Abstract
In a report in Molla Nesreddin magazine, Baku edition, number 1, 1926, quoted by Mehemmed Heseneli Zonuzi, a so-called "Azerbaijani freedom seeker" from Tebriz, it is stated that the Qajar dynasty was replaced by the Pahlavi monarchy by Fars (Persian) nationalists not because of the establishment of a republican system. The true reason was that the Qajars were tyrannical and rude Turks, whereas the Pahlavis were pure and noble Farsis (Persians). This document is important because it demonstrates the role of the historical "Turk-Tajik (Fars) conflict", and “Persian-Aryan racism” in the overthrow of the Turkish Qajar government and establishment of the Farsi Pahlavi government. It also shows that this was a well-known fact during that historical period. Furthermore, it reveals the absence of Turkish national consciousness among so-called "Azerbaijani freedom seekers" (constitutionalists, Iranian leftists, Azerbaijani democrats, etc.) and Caucasian Turk intellectuals and politicians. The overthrow of the Qajar dynasty for “the crime of being Turkish” was the final operation in a series of operations by Western and European imperialist governments to eliminate Turkish rule over Iran in the late nineteenth century and early twentieth century. This campaign began with the Tobacco Movement, the Babi Riots, and the murder of Amir Kabir. It then continued with the assassinations of Qajar kings and officials, the Iranian Constitutional Revolution (a non-native and extremist, pan-Iranist and anti-Turkish movement), the occupation of Tehran by the Anglophile constitutionalists, the overthrow of Mehemmedeli Shah; and ultimately the coup d'état led by Sardar Sepeh which led to the establishment of the Pahlavi Dynasty. On a global scale, the elimination of the Turkish Qajar Dynasty in Iran was part of a masterplan by Western-European imperialist governments, led by Britain and Russia, to dismantle the Turkic governments across Asia Minor, Southeast Europe, the Balkans, the Mediterranean, North Africa; European, Caucasian, Central, Far Eastern and Siberian parts of Russia; Turkestan-Central Asia, the Middle East, the Indian subcontinent, and Turkestan in China in the 19th century and the first quarter of the 20th century. As a result of this masterplan, the Turkic Gurkan rule over India was ended, the Caucasus and Turkic regions of Central Russia, the Caucasus, Siberia, and Central Asia were occupied by Russia. The Turkish Qajar state and the Ottoman Empire were also occupied and eventually collapsed.
مقدمه
در این نوشته سندی از سال ١٩٢٦ را تقدیم و بررسی کردهام که در آن علت تعویض سلسلهی قاجار به سلطنت پهلوی، تورکِ قولدور بودن قاجارها؛ و فارس نجیب (اصیل) و طاهره (خالص، پاک) بودن پهلویها عنوان شده است[1]. این سند به سبب نشان دادن نقش «کشمکش تاریخی تورک-فارس (تاجیکهای غربی)» و «نژادپرستی ایرانی – آریایی» در عملیات ساقط کردن دولت قاجاری و تاسیس دولت پهلوی به جای آن؛ معلوم بودن و وقوف بر این واقعیت در آن مقطع تاریخی[2]؛ و فقدان شعور ملی تورک در میان «آزادیخواهان آزربایجانی» تبریزی (مشروطهطلبان، تورکهای چپ ایرانی، دموکراتهای آزربایجانی، ...) و روشنفکران و سیاسیون تورک قفقازی حائز اهمیت است.
١-این سند گزارشی به زبان تورکی است از نطق یک شخص به اسم محمد حسنعلی زونوزی، از «آزادیخواهان تبریز» در یکی از مساجد باکو، پس از فرار او از تهران و رساندن خود به باکو از طریق عبور از گیلان که در مجلهی موللانصرالدین چاپ باکو، شمارهی ۱، سال ۱۹۲۶ درج شده است. این گزارش امضای «موللانصرالدین»، احتمالاً سردبیر مجله جلیل محمدقلیزاده، را در پایان خود دارد.
٢-طبق این گزارش، محمد حسنعلی زونوزی ادعا میکند ناسیونالیستها و ملیگرایان فارس، نه به سبب مخالفت با نظام سلطنتی، بلکه به خاطر تورک بودن قاجارها، سلسلهی قاجاری را ساقط کردند. وی این ادعای خود را به نوشتهای از شمارهی سوم نشریهی «سلامت» چاپ گیلان که توسط طرفداران رضا شاه منتشر میشد مستند کرده است. بنا به محمد حسنعلی زونوزی در این شماره از نشریهی سلامت عیناً جملهی زیر آمده بود: «مقصد از خلع احمد شاه، نه این که تبدیل اصول نظامی به جمهوریت بود، نه، نه! نعوذ باللّه! بلکه تعویض طایفهی قولدورآسای قاجاریان تورکی به سلالهی طاهرهی نجیب پهلوی فارسی بود». (اصل این شماره از نشریهی «سلامت» چاپ گیلان که مطلب ادعایی در آن درج شده بود و یا شمارهی دیگری از این نشریه بهدست نیامد. م.ب.).
٣-ساقط کردن سلسلهی قاجاری به «جرم تورک بودن»[3]، آخرین عملیات از زنجیرهی عملیات پی در پی دولتهای امپریالیستی غربی و اوروپایی و در راس آنها بریتانیا برای پایان دادن به حاکمیت تورک بر ایران در نیمهی دوم قرن نوزده و ربع اول قرن بیستم بود که با جنبش تنباکو، شورشهای بابی، قتل امیر کبیر آغاز گشت؛ با ترور شاهان و مقامات قاجاری، انقلاب مشروطیت ایران (مشروطهطلبی غیر بومی و افراطی پانایرانیستی و ضد تورک)، اشغال تهران توسط مشروطهطلبان انگلیسی (مشروطهطلبان غیر بومی و افراطی پانایرانیست و ضد تورک)، خلع محمدعلی شاه ادامه یافت، و در نهایت با کودتای سوم اسفند سردار سپه و متعاقب آن تاسیس سلطنت پهلوی تکمیل شد.
٤- ساقط کردن دولت قاجاری دارای دو ریشه، یکی در مقیاس کشوری و دیگری در مقیاس تاریخی-گلوبال است:
الف-در مقیاس کشوری، پایان دادن به سلسلهی قاجاری نمود و مرحلهای از کشمکش تاریخی تورک-تاجیک (فارس) است.
ب-در مقیاس گلوبال، پایان دادن به سلسلهی تورک قاجاری در ایران، بخشی از ماستر پلن (طرح و پروژهی کلان) دولتهای امپریالیست غربی – اوروپایی و در راسشان بریتانیا و روسیه برای پایان دادن به حاکمیتهای تورک در اوروپای جنوب شرقی، شمال آفریقا، آسیای صغیر و بالکان و مدیترانه؛ بخشهای اوروپایی، قفقازی، مرکزی، شرق دور و سیبیریایی روسیه؛ تورکستان و آسیای میانه، خاورمیانه؛ شبه قارهی هند و تورکستان چین در قرن نوزده و ربع اول قرن بیستم بود که از جمله به پایان دادن به حاکمیت تورک گورکانیان (بارلاسیها، موغالها) بر هند در نیمهی قرن نوزده، اشغال قفقاز و مناطق تورکنشین روسیهی مرکزی و قفقاز و سیبیریا و آسیای میانه توسط روسیه در همان قرن؛ و اشغال و فروپاشی دولت تورک قاجاری و امپراتوری عوثمانلی در ربع اول قرن بیستم گشت.
٥-نوشته، محمد حسنعلی زونوزی را به صورت «آزادیخواه تبریزی» توصیف کرده است. نام فارسی «آزادیخواه» کود و اصطلاحی بود که در آن دوره برای نامیدن جناح ایرانگرا و فارسمحور مجاهدین و مشروطهطلبان انگلیسی و یا «مشروطهطلبان غیر بومی و افراطی پانایرانیست و ضد تورک» (متشکل شده در انجمن اتحادیهی آزربایجان - تهران، انجمن غیبی تبریز - به غلط مشهور به انجمن ایالتی آزربایجان، ...) با تمایلات پارسیگرایانه و فاقد شعور قومی تورک بهکار میرفت. این دسته در سالهای جنگ جهانی اول به «تورکهای چپ ایرانی» (در احزاب چپ اجتماعیون عامیون، همت، عدالت، جریانات تروریستی قفقاز و بعداً فرقهی سوسیالیست ایران، فرقهی کومونیست ایران، و ....) و «دموکراتهای آزربایجان» (در فرقهی دموکرات آزربایجان، حرکت ایرانگرا و پانایرانیستی و ضد تورک آزادی سِتان، ...) متحول شدند. در مقابل، هواداران اصلاحات مسالمتآمیز سیاسی و اجتماعی و یا «مشروطهطلبان بومی و معتدل قاجاری و تورکگرا» به ویژه در ادبیات سیاسی تورک با اسم عربی-تورکی «احرار» نامیده میشدند که اغلب تمایلات جدیدیلیک تورک، و اتحاد اسلام عوثمانلی هم داشتند. فقدان شعور ملی تورک در محمد حسنعلی زونوزی هم، به شرحی که خواهد آمد، در انطباق با «آزادیخواه» بودن وی، یعنی تعلقش به «مشروطهطلبی غیر بومی و افراطی پانایرانیست و ضد تورک» است. اصطلاحات «آزادیخواه» و «دموکرات» امروز هم از طرف آزربایجانگرایان استالینیست و آزربایجانگرایان کلاسیک برای اعلام و تاکید بر تورکگرا نهبودنشان به کار میرود.
٦- نشریهی موللانصرالدین جمعشدهگان در مسجد را به صورت «ایرانیها»، بدون اشاره به ملیت اغلب آنها که به احتمال قریب به یقین «تورک» بود معرفی میکند. در ادبیات سیاسی اصلی قفقاز در آن سالها هنوز تورکهای قفقاز و تورکهای شمال غرب ایران که نیمی از آنها در منطقهی آزربایجان ساکن بودند، مخصوصاً از طرف قفقازیان به صورت یک ملت واحد و با نام ملی «تورک» تلقی نهمیشدند. بلکه تورکهای ایران «ایرانی»، و تورکهای قفقاز، «قفقازی» نامیده میشدند. هر چند نخبهگان قفقازی بر تورک بودن هر دوی اینها واقف بودند و حتی نام قومی-ملی «تورک»، پس از به اشغال در آمدن قفقاز توسط کومونیستها و روسیه هم، به مدت دو دههی دیگر تا سال ١٩٣٧ از طرف کومونیستها و مقامات شوروی به عنوان نام قومی تورکهای قفقاز به کار میرفت.
٧- آشفتهگی در تعریف «خود» و یا هویت ملی، در گفتار محمد حسنعلی زونوزی «آزادیخواه»، عمیق و گسترده و بارز است. وی در نطقش، برای نامیدن «ما»یی که خود را منسوب به آن میداند سه اسم کاملاً متفاوت «ایرانی»، «آزربایجانی»، و «تورکهای ایران» را به کار برده است. در یک جا هم میگوید که «ما آزربایجانیها» با فارسها و «تورکها»، روسها و گورجیها و ارمنیها و یهودیها برادریم. این بدین معنی است که «تورک» در این جمله هویتی غیر خودی در ردیف فارس و ارمنی و گورجی و روس و یهودی و به معنی تورک عوثمانلی است. این بی شعوری ملی تورک بارز، در تطابق با تعریف «خود» و هویت ملی «آزادیخواهان» (مشروطهطلبان غیر بومی و افراطی پانایرانیست و ضد تورک، تورکهای چپ ایرانی، دموکراتهای آزربایجانی، ....) و قاطبهی سیاسیون از مرکز و شرق آزربایجان مخصوصاً تبریز بود که به وجود ملتی به اسم تورک در ایران قائل نهبودند، ملیت خود را «ایرانی» میدانستند، «آزربایجانی» را به معنی اهالی ایالت آزربایجان و بعضاً به طرزی پانایرانیستی و به معنی قومی وابسته به ملت ایران، و تورک را صرفاً به معنی تورک عوثمانلی به کار میبردند.
(«هویت قومی آزربایجانی» ایجاد پارسیان و انگلیسها و ماسونها و «مشروطهطلبی غیر بومی و افراطی پانایرانیست و ضد تورک» و مشخصاً محصول تاسیس انجمن آزربایجان در تهران در سال ١٩٠٧ است. در ادبیات سیاسی ایرانی و یا پانایرانیستی وقت از جمله انجمن ایالتی آزربایجان و دموکراتهای آزربایجان و ....، این قوم آزربایجانی، بخشی از ملت ایران با زبان ملی فارسی بود. سی سال بعد که استالین و میکویان در موسکو با هدف تورکزدائی از تورکان قفقاز و تغییر هویت قومی –ملی آنها به یک ملتسازی جدید اقدام کردند، «نام قومی آزربایجانی» ساختهی انگلستان و مشروطیت غیر بومی و افراطی پانایرانیست و ضد تورک را از رقیب اخذ و با دادن معنای جدید ملت قفقازی غیر تورک به آن، به تورکهای قفقاز تحمیل نمودند. در سالهای جنگ جهانی دوم این «هویت ملی آزربایجان» توسط حکومت ملی آزربایجان که به امر استالین تاسیس شد بر تورکان ساکن در ایران نیز صادر و تحمیل شد. در حالی که تورک نامیدن تورکهای ساکن در ایران و قفقاز توسط خودشان، یک ائندونیم Endonym و محصول خودتفسیریSelf-definition و یا خودهویتیSelf-Identification است؛ آزربایجانی و آزری برای آنها یک زئنونیمXenonym است)[4].
٨-آزادیخواهان (مشروطهطلبان غیر بومی و افراطی پانایرانیست و ضد تورک، تورکهای چپ ایرانی، دموکراتهای آزربایجانی، ...)، مانند مفهوم «ملت تورک»، به مفهوم «وطن تورک» به معنی مجموعهی مناطق تاریخاً تورکنشین در شمال غرب ایران و نواحی مجاور آن و جنوب قفقاز و ... هم قائل نهبودند. به همین سبب محمد حسنعلی زونوزی، صرفاً ایرانیان جمع شده در مسجد را برادران وطنی خود میخواند و نه قفقازیهای تورک را. چرا که در نظر آزادیخواهان آزربایجانی، وطن صرفاً ایران بود.
٩-این روایت نشان میدهد علی رغم آن که در آن زمان ملیتگرایان فارس و نظام پهلوی و .... علناً و صراحتاً اعلان میکردند و بر همه هم معلوم شده بود که دلیل اصلی ساقط کردن سلسلهی قاجاری و تاسیس سلسلهی پهلوی، تورک بودن قاجارها و نژاد اصیل و پاک بودن پهلویها و به عبارت دیگر کشمکش ملی تاریخی بین تورک-فارس است، آزادیخواهان تبریزی و در این میان محمدحسن علی زنوزوی باز هم به اصرار به کتمان حقایق و خودفریبی و فریفتن مردم تورک می پرداختند. چنانچه محمد حسنعلی زونوزی علی رغم آن که در نطق خود اعتراف ناسیونالیستهای فارس به ساقط کردن قاجارها و تاسیس سلسلهی پهلوی به دلیل تورک و خبیث بودن قاجارها و فارس و پاک بودن پهلویها را ذکر میکند، و به عبارت دیگر می گوید که اصل موضوع از نظر فارسها تغییر حاکمیت از تورک به فارس بوده است؛ با این همه با اصرار وجود مسالهی ملی تورک در ایران، ایضاً «کشمکش ملی تورک-فارس» و «تورکستیزی» دولتی ایران را انکار، و با سادهلوحی و یا سوء نیت و مردمفریبی، آدرس غلط داده، مشکل اصلی را به صورت «شاه بودن» و ... تقدیم میکند و با این عمل منکر وجود مسالهی ملی در ایران و (فارسسازی و نسلکشی زبانی و ملی ملل تورک میشود. (تورکهای چپ ایرانی و آزربایجانگرایان پانایرانیست و یا خجالتی، امروز هم «در باغ نهبوده»، منکر وجود کشمکش تاریخی تورک-فارس در ایران هستند).
١٠-زنوزی با این ادعای خود که صرف «شاه بودن» برای آنها (یعنی مانقورتهای آزادیخواه) برای «آشغال (طرد) شدن» یک شخص کافی است، من غیر مستقیم ساقط کردن سلسلهی تورک قاجاری را توجیه کرده است. آزربایجانگرایان استالینیست و آزربایجانگرایان کلاسیک، امروز هم همچنان و در صف پانایرانیستها به شیطانسازی از قاجارها میپردازند[5]. چرا که تاریخنگاری آزربایجانی، جریان سیاسی آزربایجانگرایی و هویت قومی آزربایجانی که بدان معتقد است، زائیدهی دشمنان قاجارها یعنی مشروطهی انگلیسی – ماسونی – پارسی - ازلی – داشناکی و یا حرکت مشروطیت غیر بومی و افراطی پانایرانیست و ضد تورک هستند.
پایان نوت مئهران باهارلی
اصل مقصد نه ایمیش:
موللا نصرالدین. ٢ یانوار ١٩٢٦، نومره ١، ص ٣
بو گونلهرده مهچیتلهرین[6] بیرینده بؤیوک ییغینجاق وار ایدی. جمع اولانلار هامیسی باکیدا یاشایان ایرانلیلار ایدی. مهن ده اؤزومو بیر سایاق.ل.ا مهچیته سالدیم. معلوم اولدو که جماعتین بورایا توپلاشماغینا سبب، تبریز آزادیخواهلاریندان محمّد حسنعلی زونوزینین تهزهلیکجه تئهراندان قاچاق صورتینده بیر نوع گیلاندان گئچیپ، اؤزونو باکییا سالماسیدیر. بونون گیزلی گهلمهیینین سببی، رضا شاهین هر بیر نقاطدا قوچولارینین طرفیندهن بونون تعقیب اولونماغیدیر.
ساعت ١٢ده محمّد حسنعلی زونوزی منبره چیخدی و قولتوق جیبیندهن بیر نسخه روزنامه چیخاردیپ، جماعته سلام وئردی و باشلادی: بهن بو دقیقه اؤزومو خوشبخت حس ائدیرهم که بیر چوخ قورخولاردان سونرا بورادا وطن قارداشلاریم ایله گؤروشمهک و دردیمی اونلارا آچیپ سؤیلهمهک بهنه میسّر اولدو. عرض ائدیرهم که قلبیمده و روحومدا اولان مهنیم معنوی یارام نه قهدهر تهلکهلی ده اولموش اولسا ایدی، بو مجلسده مهنیم جمیع دردلهریم شفایاب اولاجاقدیر.
صحبت، دنیا خلق اولوناندان بو وقته دهک ایرانلیلارین باشینا گهلهن مصیبتلهر اوستوندهدیر. بوگونکو گونده اطرافیمیزداکی قونشو ملّتلهر آزادلیق نفسی آلدیقلاری حالدا، بیز بختی قارا ایرانلیلار دا بو آزادلیغین یاووقلاشماغینا اومیدوار اولماق ایستییوردوق که تام بو وقتده بیر نفر مازندرانلی اؤزونو شاه اعلان ائتمهکله، یینه بیز اهالینین باشینا بؤیوک بیر داش سالدی. اهل اهله وئریپ، بو آغیر داشی اؤز اوستوموزدهن قالدیریپ کنارا توللامایینجا، بیز بو داشین آلتیندا آه [و] زار ائدهجهییک.
بو سؤزلهردهن سونرا محمّد حسنعلی زونوزی اهلیندهکی روزنامهنی آچیپ، دئدی: قارداشلار؛ سؤیلهدیییم سؤزلهر کهنهدیر. تهزه صحبت بوراسیندادیر که بو ساعت ایراندا فارس ملّتچیلهری دانیشماقدادیرلار. فارس ملّتچیلهری دییورلار که «احمد شاهی بیز اوندان اؤتورو تختدهن ایندیرمهدیک که شاهلیغی بیز دوست توتموروق. خیر! اوندان اؤتورو ایندیردیک که قاجارلار تورک نسلیندهندیرلهر».
سؤزومون ثبوتو ایچون بهن سیزه بیر وثیقه گهتیرمیشهم. بو، گیلاندا رضا شاهین طرفدارلارینین پولو ایله نشر اولونان «سلامت» روزنامهسیدیر. گؤرون همین روزنامه اوچونجو شمارهسینده نه یازیر: «مقصد از خلعِ احمد شاه، نه این که تبدیلِ اصولِ ادارهیِ نظامی به جمهوریت بود. نه، نه، نعوذ باللّه! بلکه تعویضِ طائفهیِ قولدورآسای قاجاریانِ تورکی به سلالهیِ طاهرهیِ نجیبِ پهلوییِ فارسی بود». بو فارس ملّتچیلهرینین سؤزو.
قارداشلار! بهن ده سیزی بورایا دعوت ائدیپ هامینیزا دییوروم: بیز او ملّتچیلهره بئیله جواب وئرمهلیییک که: بیز «ایران آزهربایجانلیلاری» ایچون، فارسلار دا قارداشدیر، تورکلهرده قارداشدیر. ائرمهنی، روس، گورجو، یهودی، هامیسی قارداش، یولداشدیرلار. امّا بیر نفر «تورک» ائیله که پادشاه اولدو، بیزیم ایچون زیبیلدیر. بیر نفر روس، ائرمهنی، یهودی، گورجو ده ائیله که پادشاه اولدو بیزیم ایچون یینه زیبیلدیر. هابئیله بیر فارس دا بیزیم ایله قارداشدیر. امّا ههله که تخته چیخیپ پادشاه اولدو، یینه بیز «ایران تورکلهری» ایچون زیبیل اولدو.
بورادا ناطق نطقونو قورتاریپ، آلقیشلار آلتیندا آشاغی دوشدو. خالق داغیلماغا باشلادی. بهن ده دوروپ یولا دوشدوم.
ESL MEQSED NE İMİŞ:
Molla Nesreddin. 2 Yanvar 1926. Nümre 1, S. 3
Ehmed Şah’ı biz ondan ötürü textden indirmedik ki şahlığı dost tutmuruq. Xéyir!. Ondan ötürü indirdik ki Qacarlar Türk neslindendirler.
Bu günlerde meçitlerin birinde böyük yığıncaq var idi. Cem’ olanlar hamısı Bakı’da yaşayan Îranlılar idi. Men de özümü bir sayaqla meçite saldım. Me’lum oldu ki camaatın buraya toplaşmağına sebeb, Tebriz Âzâdîxahlarından Mehemmed Heseneli Zunûzi’nin tezelikce Tahran’dan qaçaq sûretinde bir növ Gîlan’dan géçip, özünü Bakı’ya salmasıdır. Bunun gizli gelmeyinin sebebi, Rıza Şah’ın her bir nuqatda qoçularının terefinden bunun te’qib olunmağıdır.
Saat 12de Mehemmed Heseneli Zunûzi minbere çıxdı ve qoltuq cibinden bir nüsxe Rûznâme çıxardıp, camaata salam vérdi ve başladı:
“Ben bu deqiqe özümü xoşbext hiss édirem ki bir çox qorxulardan sonra burada veten qardaşlarım ile görüşmek ve derdimi onlara açıp söylemek bene müyesser oldu. Erz édirem ki qelbimde ve rûhumda olan menim me’nevi yaram ne qeder tehlikeli de olmuş olsa idi, bu meclisde menim cemi’-i derdlerim şefâyâb olacaqdır.
Söhbet dünya xelq olunandan bu veqte dek Îranlıların başına gelen müsîbetler üstündedir. Bugünkü günde etrafımızdakı qonşu milletler âzâdlıq nefesi aldıqları halda, biz bexti qara Îranlılar da bu âzâdlığın yavuqlaşmağına ümidvar olmaq istiyorduq. Ki tam bu veqtde bir nefer Mâzenderanlı özünü şah é’lan étmekle yine biz ehâlinin başına böyük bir daş saldı. El ele vérip bu ağır daşı üstümüzden qaldırıp kenara tullamayınca, biz bu daşın altında ah u zar édeceyik”.
Bu sözlerden sonra Mehemmed Heseneli Zunûzi elindeki rûznâmeni açıp dédi:
“Qardaşlar! söylediyim sözler köhnedir. Teze söhbet burasındadır ki bu saat Îranda Fars milletçileri danışmaqdadırlar. Fars milletçileri diyorlar ki Ehmed Şah’ı biz ondan ötürü textden indirmedik ki şahlığı biz dost tutmuruq. Xéyir! Ondan ötürü indirdik ki Qacarlar Türk neslindendirler.
Sözümün isbatı içün ben size bir vesîqe getirmişem. Bu Gîlan’da Rıza Şah’ın terefdarlarının pulu ile neşr olunan “Selâmet” rûznâmesidir. Görün hemin rûznâme üçüncü şumâresinde ne yazır:
(Meqsed ez xel’-é Ehmed Şah ne inké tebdîl-é usûl-é édâré-yé nézâmî bé cumhûriyyet bûd. Ne, ne! neûzo béllah! Belké te’vîz-é tâéfé-yé qoldorâsâ-yé Qâcâriyân-é Torki bé solâlé-yé tâhéré-yé necîb-é Pehlevi-yé Fârsî bûd).
Qardaşlar ben de size buraya de’vet édip hamınıza diyorum: biz o milletçilere béle cavab vérmeliyik ki biz Îran Azerbaycanlıları içün Farslar da qardaşdır, Türkler de qardaşdır. Érmeni, Rus, Gürcü, Yehûdi, hamısı qardaş, yoldaşdır. Amma bir nefer Türk éyle ki Pâdişah oldu bizim içün zibildir. Bir nefer Rus, Érmeni, Yehûdi, Gürcü de éyle ki pâdişah oldu bizim içün yine bir zibildir. Habéyle bir Fars da bizim ile qardaşdır. Amma hele ki texte çıxıp pâdişah oldu, yine biz Îran Türkleri içün zibil oldu”.
Burada nâtiq nutqunu qotarıp,
alqışlar altında aşağı düşdü. Xalq dağılmağa başladı. Ben de durup yola düşdüm.
ترجمهی فارسی (مئهران باهارلی):
منظور اصلی چه بوده است؟
این روزها در یکی از مساجد تجمع عظیمی بود. مجتمعین همه ایرانیانی بودند که در باکو زندهگی میکنند. من هم به طریقی خود را به مسجد انداختم. معلوم شد که علت گرد هم آمدن جماعت در اینجا، این است که محمد حسنعلی زونوزی از آزادیخواهان تبریز، با فرار از تهران و به نحوی عبور از گیلان، خود را به باکو رسانده است. سبب مخفیانه آمدن او، این است که وی در همه جا تحت تعقیب لوتیهای رضا شاه است. در ساعت ١٢ محمد حسنعلی زونوزی بر منبر رفت و از جیب بغل خود نسخهی روزنامهای را بیرون آورد، به جماعت سلام داد و شروع کرد:
من در این لحظه خود را خوشبخت احساس میکنم چرا که پس از وحشت بسیار، برایم میسر شد که در اینجا با برادران وطنیام دیدار نمایم، دردم را به آنان تشریح کرده و بهگویم. عرض میکنم که [علی رغم] زخم معنوی من در قلبم و روحم، هر اندازه مهلک هم بوده باشد، در این مجلس جمیع آلام من شفایاب خواهد شد. سخن در مصیبتهایی است که از زمان خلق عالم تا به امروز بر سر ایرانیان آمده است. امروزه روز در حالیکه ملل همسایهی اطراف ما آزادی تنفس میکنند، ما ایرانیان سیاهبخت نیز میخواستیم که به نزدیک شدن این آزادی اومیدوار شویم. [اما] دقیقاً در این هنگام، یک نفر مازندرانی با شاه اعلام کردن خود، باز بر سر ما اهالی، سنگ بزرگی انداخت. تا دست به دست هم نهداده و این سنگ گران را از روی خود برداشته و به گوشهای پرت نهکردهایم، زیر این سنگ آه و ناله خواهیم کرد.
پس از این سخنان، محمد حسنعلی زونوزی روزنامهای را که در دستش بود باز کرد و گفت: برادران، سخنانی که گفتم کهنه بود. گفتگوی جدید در اینجاست که هم اکنون ملیگرایان فارس در حال حرف زدن هستند. ناسیونالیستهای فارس میگویند ما احمد شاه را، به آن دلیل که سلطنت را دوست نهمیداریم از تخت پایین نیاوردیم. خیر! بدین سبب او را از تخت پایین آوردیم که قاجارها از نسل تورک هستند.
برای اثبات سخنانم من وثیقهای برایتان آوردهام. این، روزنامهی سلامت است که در گیلان با پول طرفداران رضا شاه منتشر میشود. بهبینید همین روزنامه در شمارهی سوم خود چه مینویسد: مقصد از خلع احمد شاه، نه این که تبدیل اصول نظامی به جمهوریت بود، نه، نه! نعوذ بالله! بلکه تعویض طایفهی قولدورآسای قاجاریان تورکی به سلالهی طاهرهی نجیب پهلوی فارسی بود.
این [است] حرف ناسیونالیستهای فارس. برادران! من نیز شما را به این جا دعوت کرده به همهگیتان اعلام میکنم ما باید به آن ناسیونالیستها چنین جواب بهدهیم که: برای ما آزربایجانیهای ایران فارسها برادرند. تورکها هم برادرند. ارمنی، روس، گورجی، یهودی،.... همه برادر و دوستند. اما یک نفر تورک همین که پادشاه شد برای ما آشغال است. یک نفر روس، ارمنی، یهودی و گورجی نیز همین که پادشاه شد، برای ما باز آشغال است. همین طور، یک فارس هم با ما برادر است. اما به محض این که بر تخت نشست و پادشاه شد، باز برای ما تورکان ایران آشغال شد.
در اینجا ناطق سخنرانی خود را به پایان رساند و در میان کف زدن مجتمعین پایین آمد. مردم شروع به پراکنده شدن کردند. من هم برخاسته به راه افتادم.
[1] نوشتهای دیگر در بارهی این سند:علیرضا صرافی. سندی از ظهور شوونیسم در ایران
[2] دوکتور رضا نور: معنی ساقط کردن دولت قاجاری و تاسیس دولت پهلوی،
پایان دادن به سنت حاکمیت خاندانهای تورک بر این کشور است
http://sozumuz1.blogspot.com/2018/11/blog-post_21.html
رسولزاده:
ناسیونالیسم ایرانی-فارسی خصلت همیشهگی حرکت مشروطیت؛ و ساقط کردن سلسلهی اشغالگر
و بیگانهی تورکمان قاجار هدف غایی آن بود.
http://sozumuz1.blogspot.com/2018/09/blog-post_18.html
از
خیانتهای آزربایجانگرایان مشروطهطلب و دموکراتهای آزربایجان: برآمدن رضا شاه
[3] سرهنگ دادگاه نظامی
در دادرسی ارتش: در ایران، تورک بودن جرم است
[4] «هویت قومی آزربایجانی» به عنوان یک خردههویت
قومی زیرمجموعهی «هویت ملی ایرانی» در دورهی انقلاب مشروطیت ایران توسط رهبران حرکت
مشروطیت غیر بومی و افراطی پانایرانیست
و ضد تورک و زعمای آزادیخواهان و مجاهدان و دموکراتهای آزربایجانی پشتگرم به
بریتانیا و مراکز ماسونی و پارسی و ازلی و ارمنی و انگلیسی (آزربایجانگرایان
ایرانگرا، آزربایجانگرایان پانایرانیست)؛ و «هویت ملی آزربایجانی» در سال ١٩٣٧
مستقیماً به امر استالین-میکویان رهبران حزب کومونیست وقت در روسیهی شوروی
(آزربایجانگرایی استالینیستی) ایجاد شد. برای ملت تورک ما «آزربایجانی» (و
«آزری») یک زنونیم- Xenonym نامی که بیگانهگان یک
گروه قومی -ملی را بدان میخوانند، و «تورک» یک اندونیم- Endonym نامی که خود یک گروه قومی-ملی خود را بدان میخواند است.
آزربایجانگرایی تالشی: گل بود به چمن نیز آراسته شد
[5] دلایل شیطانسازی از
قاجارها در تاریخنگاریهای ایرانگرا و آزربایجانگرا
[6] متنده تورکجه «مهچیت» یئرینه،
فارسجا-عربجه بیچیمی اولان «مسجد» یازیلمیشدیر.
No comments:
Post a Comment