Saturday, February 15, 2020

تعویضِ طائفه‌یِ قولدورآسای قاجاریانِ تورک با سلاله‌یِ طاهره‌یِ نجیبِ پهلوی فارس

تعویضِ طائفه‌یِ قولدورآسای قاجاریانِ تورک با سلاله‌یِ طاهره‌یِ نجیبِ پهلوی فارس

 

مئهران باهارلی


در این نوشته سندی مربوط به سال ١٩٢٦، ٩٣ سال پیش را تقدیم و بررسی کرده‌ام که در آن علت تعویض سلسله‌ی قاجار به سلطنت پهلوی، تورک قولدور بودن قاجارها؛ و فارس نجیب (اصیل) و طاهره (خالص، پاک) بودن پهلوی‌ها عنوان شده است[1]. این سند به سبب نشان دادن نقش «کشمکش تورک-فارس» در عملیات ساقط کردن دولت قاجاری و تاسیس دولت پهلوی به جای آن؛ معلوم بودن و وقوف بر این واقعیت در آن مقطع تاریخی[2]؛ همچنین فقدان شعور ملی تورک در میان «آزادی‌خواهان آزربایجانی» (مشروطه‌طلبان، تورک‌های چپ ایرانی، دموکرات‌های آزربایجانی،...) حائز اهمیت است.

١-این سند گزارش-روایتی است از نطق یک شخص به اسم محمدحسن علی زونوزی، از «آزادی‌خواهان تبریز» در یکی از مساجد باکو، پس از فرار او از تهران و رساندن خود به باکو از طریق عبور از گیلان که در مجله‌ی موللانصرالدین چاپ باکو، شماره‌ی ۱، سال ۱۹۲۶ درج شده است. نوشته امضای «موللانصرالدین»، احتمالا سردبیر مجله جلیل محمد قلی‌زاده، را در پایان خود دارد.

٢-طبق این گزارش، محمدحسن‌علی زونوزی ادعا می‌کند ناسیونالیست‌ها و ملی‌گرایان فارس، نه به سبب مخالفت با نظام سلطنتی، بلکه به خاطر تورک بودن قاجارها، سلسله‌ی قاجاری را ساقط کردند. وی این ادعای خود را به نوشته‌ای از شماره‌ی سوم نشریه‌ی «سلامت» چاپ گیلان که توسط طرف‌داران رضاشاه منتشر می‌شد مستند کرده است. (اصل این شماره از نشریه‌ی سلامت و یا شماره‌ی دیگری از آن بدست نیامد. م.ب.). بنا به محمدحسن‌علی زونوزی در این شماره از نشریه‌ی سلامت عینا جمله‌ی زیر آمده بود: «مقصد از خلع احمدشاه، نه اینکه تبدیل اصول نظامی به جمهوریت بود، نه، نه!. نعوذ بالله!. بلکه تعویض طایفه‌ی قولدورآسای قاجاریان تورکی به سلاله‌ی طاهره‌ی نجیب پهلوی فارسی بود».

٣-ساقط کردن سلسله‌ی قاجاری به جرم تورک بودن، آخرین عملیات از زنجیره‌ی عملیات پی در پی دولت‌های غربی-اوروپایی برای پایان دادن به حاکمیت تورک بر ایران در نیمه‌ی دوم قرن نوزده و ربع اول قرن بیستم بود که با جنبش تنباکو، شورش‌های بابی، قتل امیر کبیر آغاز گشت؛ با ترور شاهان و مقامات قاجاری، انقلاب مشروطیت، اشغال تهران توسط مشروطه‌طلبان، خلع محمدعلی شاه ادامه یافت، و در نهایت با کودتای سوم اسفند تکمیل شد.

٤- ساقط کردن دولت قاجاری دارای دو ریشه، یکی در مقیاس کشوری و دیگری در مقیاس تاریخی-گلوبال است. در مقیاس کشوری، پایان دادن به سلسله‌ی قاجاری نمود و مرحله‌ای از کشمکش تاریخی تورک-تاجیک (فارس) است. در مقیاس تاریخی-گلوبال، پایان دادن به سلسله‌ی قاجاری در ایران، بخشی از ماستر پلن (طرح و پروژه‌ی کلان) غرب –اوروپا برای پایان دادن به حاکمیت تورک در اوروپای جنوب شرقی، شمال آفریقا، آسیای صغیر، قفقاز؛ بخش‌های اوروپایی، قفقازی، مرکزی، شرق دور و سیبیریایی روسیه؛ تورکستان-آسیای میانه، خاورمیانه؛ شبه قاره‌ی هند و تورکستان چین در قرن نوزده و ربع اول قرن بیستم بود که به پایان دادن به حاکمیت تورک گورکانیان بر هند در نیمه‌ی قرن نوزده، سپس اشغال قفقاز و مناطق تورک‌نشین روسیه‌ی مرکزی و قفقاز و سیبیریا و آسیای میانه توسط روسیه در همان قرن؛ و سقوط دولت تورک قاجاری در ایران و اشغال و فروپاشی امپراتوری عثمانلی در ربع اول قرن بیستم توسط دولت‌های غربی-اوروپایی منجر گشت.


٥-نوشته، محمدحسن‌علی زونوزی را به صورت «آزادی‌خواه تبریزی» توصیف کرده است. نام فارسی «آزادی‌خواه» کود و اصطلاحی بود که در آن دوره برای نامیدن جناح ایران‌گرا و فارس‌محور مجاهدین و مشروطه‌طلبان افراطی و انگلیسی (متشکل شده‌ حول انجمن آزربایجان-تهران، انجمن غیبی ‌تبریز-به‌ غلط مشهور به‌ انجمن ایالتی‌ آزربایجان) با تمایلات پارسی‌گرایانه و فاقد شعور قومی تورک بکار می‌رفت. این دسته در سال‌های جنگ جهانی اول به «تورک‌های چپ ایرانی» (در احزاب چپ اجتماعیون عامیون، همت، عدالت، جریانات تروریستی ‌قفقاز و بعدا فرقه‌ی‌ سوسیالیست ایران، فرقه‌ی ‌کومونیست ایران، و ....) و «دموکرات‌های آزربایجان» (در فرقه‌ی دموکرات آزربایجان، حرکت ایران‌گرا و ضد تورک آزادی‌ستان، ...) متحول شدند. در مقابل، هواداران اصلاحات مسالمت‌آمیز سیاسی و اجتماعی و مشروطه‌طلبان معتدل بویژه در ادبیات سیاسی تورک با اسم عربی-تورکی «احرار» نامیده می‌شدند که اغلب تمایلات جدیدی‌لیک تورک، اتحاد اسلام عثمانلی و تورک‌گرایانه داشتند. فقدان شعور ملی تورک در محمدحسن‌علی زونوزی هم، به شرحی که خواهد آمد، در انطباق با «آزادی‌خواه» بودن وی است.

٦- نشریه‌ی موللانصرالدین مجتمعین در مسجد را به صورت «ایرانی‌ها»، بدون اشاره به ملیت اغلب آن‌ها که به احتمال بسیار «تورک» بود معرفی می‌کند. در ادبیات سیاسی اصلی قفقاز در آن سال‌ها هنوز تورک‌های قفقاز و تورک‌های شمال غرب ایران که نیمی از آن‌ها در منطقه‌ی آزربایجان ساکن بودند، مخصوصا از طرف قفقازیان به صورت یک ملت واحد و با نام ملی «تورک» تلقی نمی‌شدند. تورک‌های ایران «ایرانی» و تورک‌های قفقاز، «قفقازی» نامیده می‌شدند. هر چند نخبه‌گان قفقازی بر تورک بودن خود و آن‌ها واقف بودند و نام قومی-ملی «تورک»، حتی پس از به اشغال در آمدن قفقاز توسط کومونیست‌ها و روسیه، به مدت دو دهه‌ی دیگر تا سال ١٩٣٧ از طرف کومونیست‌ها و مقامات شوروی به عنوان نام قومی تورک‌های قفقاز بکار ‌رفت.

٧- آشفته‌گی در تعریف «خود»، در محمدحسن علی زونوزی «آزادی‌خواه» عمیق و گسترده و بارز است. وی در نطق خود، برای نامیدن «ما» سه اسم کاملا متفاوت «ایرانی»، «آزربایجانی»، «تورک‌های ایران» را بکار برده است. در یک جا هم می‌گوید که «ما آزربایجانی‌ها» با فارس‌ها و «تورک‌ها»، روس‌ها و گورجی‌ها و ارمنی‌ها و یهودی‌ها برادریم. این بدین معنی است که «ما»ی او تورک نیست و برای او تورک چیزی در ردیف فارس و ارمنی و گورجی و روس و یهودی است. این بی شعوری ملی تورک بارز، در تطابق با هویت ملی آزادی‌خواهان (مشروطه‌طلبان، تورک‌های چپ ایرانی، دموکرات‌های آزربایجانی، ....) بود که به وجود ملتی به اسم تورک در ایران قائل نبودند و ملیت خود را «ایرانی» می‌دانستند و «آزربایجانی» را به معنی اهالی ایالت آزربایجان و بعضا قومی وابسته به ملت ایران بکار می‌بردند.

(«هویت قومی آزربایجانی» ایجاد پارسیان و انگلیس‌ها و ماسون‌ها و مشروطه‌طلبان در سال ١٩٠٧ با تاسیس انجمن آزربایجان در تهران است. این قوم آزربایجانی، بخشی از ملت ایران با زبان ملی فارسی بود. سی سال بعد که استالین در موسکو با هدف تورک‌زدائی از تورکان قفقاز و تغییر هویت قومی –ملی آن‌ها اقدام کرد، «نام قومی آزربایجانی» انگلستان‌ساخته را از رقیب اخذ و با دادن معنای جدید یک ملت قفقازی غیر تورک به آن، آن ‌را بر تورک‌های قفقاز و در سال‌های جنگ جهانی دوم به دست حکومت ملی آزربایجان که تاسیس کرد بر تورکان ساکن در ایران تحمیل نمود. به بیان دیگر، تورک نامیدن تورک‌ها توسط خودشان یک ائندونیم-Endonym محصول خودتفسیریSelf definition -خودهویتیSelf Identification  است. در حالیکه آزربایجانی و آزری برای آن‌ها یک زئنونیم-Xenonym  است)[3].

٨-آزادی‌خواهان (مشروطه‌طلبان، تورک‌های چپ ایرانی، دموکرات‌های آزربایجانی)، مانند مفهوم «ملت تورک»، به مفهوم «وطن تورک» به معنی مجموعه‌ی مناطق تاریخاً تورک‌نشین در شمال غرب ایران و جنوب قفقاز و ... هم قائل نبودند. به همین سبب محمدحسن‌علی  زونوزی، صرفاً ایرانیان جمع شده در مسجد را برادران وطنی خود می‌خواند و نه قفقاز تورک را وطن خود. چرا که در نظر آزادی‌خواهان آزربایجانی، وطن صرفاً ایران بود.

٩-این روایت نشان می‌دهد علی رغم آنکه در آن زمان ملیت‌گرایان فارس و نظام پهلوی و .... علناً و صراحتاً اعلان می‌کردند و بر همه هم معلوم شده بود که دلیل اصلی ساقط کردن سلسله‌ی قاجاری و تاسیس سلسله‌ی پهلوی، تورک بودن قاجارها و نژاد اصیل و پاک بودن پهلوی‌ها و به عبارت دیگر کشمکش ملی بین تورک-فارس است، حتی محمدحسن علی زونوزی خود اعتراف ناسیونالیسم فارسی به عملیات ساقط کردن قاجارها و تاسیس سلسله‌ی پهلوی به منظور تغییر حاکمیت از تورک به فارس را ذکر می‌کند؛ آزادی‌خواهان تبریزی و در این میان محمدحسن علی زنوزوی باز هم ملتفت مساله نمی‌شدند و با اصرار وجود مساله‌ی ملی تورک در ایران، ایضاً «کشمکش ملی تورک-فارس» و «تورک‌ستیزی» دولتی ایران را انکار و با ساده‌لوحی و یا سوء نیت و مردم‌فریبی، مشکل اصلی را به صورت «شاه بودن» و ... تقدیم می‌کردند. (تورک‌های چپ ایرانی و آزربایجان‌گرایان پان‌ایرانیست و یا خجالتی، امروز هم «در باغ نبوده»، منکر وجود کشمکش تاریخی تورک-فارس در ایران و نقش آن در ساقط کردن سلسله‌ی قاجاری هستند و مانند آزربایجان‌گرایان استالینیست به شیطان‌سازی از قاجارها می‌پردازند. چرا که جریان سیاسی آزربایجان‌گرایی و هویت قومی آزربایجانی که بدان معتقد است، خود زائیده‌ی دشمنان قاجارها یعنی مشروطه‌ی انگلیسی – ماسونی – پارسی - ازلی – داشناکی است).

پایان نوت مئهران باهارلی

اصل مقصد نه ایمیش:

بو گون‌له‌رده مچیت‌له‌رین[4] بیری‌نده بؤیوک ییغینجاق وار ایدی. جمع اولان‌لار هامی‌سی باکی‌دا یاشایان ایران‌لی‌لار ایدی. من ده اؤزومو بیر سایاق.ل.ا مچیته سالدیم. معلوم اولدو که جماعتین بورایا توپ‌لاشماغی‌نا سبب، تبریز آزادی‌خواه‌لاری‌ندان محمّد حسن‌علی زونوزی‌نین تزه‌لیک‌جه تئهران‌دان قاچاق صورتی‌نده بیر نوع گیلان‌دان گئچیپ، اؤزونو باکی‌یا سالماسی‌دیر. بونون گیزلی گلمه‌یی‌نین سببی، رضاشاه‌ین هر بیر نقاط‌دا قوچولاری‌نین طرفی‌نده‌ن بونون تعقیب اولونماغی‌دیر.

ساعت ١٢ده محمّد حسن‌علی زونوزی منبره چیخدی و قولتوق جیبی‌نده‌ن بیر نسخه روزنامه چیخاردیپ، جماعته سلام وئردی و باش‌لادی:

بن بو دقیقه اؤزومو خوش‌بخت حس ائدیره‌م که بیر چوخ قورخولاردان سونرا بورادا وطن قارداش‌لاریم ایله گؤروشمه‌ک و دردیمی اون‌لارا آچیپ سؤیله‌مه‌ک بنه میسّر اولدو. عرض ائدیره‌م که قلبیم‌ده و روحوم‌دا اولان منیم معنوی یارام نه قده‌ر تهلکه‌لی ده اولموش اولسا ایدی، بو مجلس‌ده منیم جمیع دردله‌ریم شفایاب اولاجاق‌دیر.

صحبت، دنیا خلق اولوناندان بو وقته‌ده‌ک ایران‌لی‌لارین باشی‌نا گله‌ن مصیبت‌له‌ر اوستونده‌دیر. بوگون‌کو گون‌ده اطرافیمیزداکی قونشو ملّت‌له‌ر آزادلیق نفسی آلدیق‌لاری حال‌دا، بیز بختی قارا ایران‌لی‌لار دا بو آزادلیغین یاووق‌لاشماغی‌نا اومیدوار اولماق ایستییوردوق که تام بو وقت‌ده بیر نفر مازندران‌لی اؤزونو شاه اعلان ائتمه‌ک‌له، یینه بیز اهالی‌نین باشی‌نا بؤیوک بیر داش سالدی. ال اله وئریپ، بو آغیر داشی اؤز اوستوموزده‌ن قالدیریپ کنارا توللامایینجا، بیز بو داشین آلتی‌ندا آه-زار ائده‌جه‌ییک.

بو سؤزله‌رده‌ن سونرا محمّد حسن‌علی زونوزی الی‌نده‌کی روزنامه‌نی آچیپ، دئدی:

قارداش‌لار؛ سؤیله‌دیییم سؤزله‌ر کهنه‌دیر. تزه صحبت بوراسی‌ندادیر که بو ساعت ایران‌دا فارس ملّت‌چی‌له‌ری دانیشماق‌دادیرلار. فارس ملّت‌چی‌له‌ری دییورلار که «احمد شاه‌ی بیز اوندان اؤتورو تخت‌ده‌ن ایندیرمه‌دیک که شاه‌لیغی بیز دوست توتموروق. خیر. اوندان اؤتورو ایندیردیک که قاجارلار تورک نسلی‌نده‌ندیرله‌ر».

سؤزومون ثبوتو ایچون بن سیزه بیر وثیقه گتیرمیشه‌م. بو، گیلان‌دا رضاشاه‌ین طرف‌دارلاری‌نین پولو ایله نشر اولونان «سلامت» روزنامه‌سی‌دیر. گؤرون همین روزنامه اوچونجو شماره‌سی‌نده نه یازیر:

«مقصد از خلعِ احمد شاه، نه اینکه تبدیلِ اصولِ اداره‌یِ نظامی به جمهوریت بود. نه، نه، نعوذ بالله. بلکه تعویضِ طائفه‌یِ قولدورآسای قاجاریانِ تورکی به سلاله‌یِ طاهره‌یِ نجیبِ پهلوی‌یِ فارسی بود». بو فارس ملّت‌چی‌له‌ری‌نین سؤزو.

قارداش‌لار! بن ده سیزی بورایا دعوت ائدیپ هامینیزا دییوروم: بیز او ملّت‌چی‌له‌ره بئیله جواب وئرمه‌لی‌ییک که: بیز «ایران آزه‌ربایجان‌لی‌لاری» ایچون، فارس‌لار دا قارداش‌دیر، تورک‌له‌رده قارداش‌دیر. ائرمه‌نی، روس، گورجو، یهودی، هامی‌سی قارداش، یول‌داش‌دیرلار. امّا بیر نفر «تورک» ائیله که پادشاه اولدو، بیزیم ایچون زیبیل‌دیر. بیر نفر روس، ائرمه‌نی، یهودی، گورجو ده ائیله که پادشاه اولدو بیزیم ایچون یینه زیبیل‌دیر. هابئیله بیر فارس دا بیزیم ایله قارداش‌دیر. امّا هله که تخته چیخیپ پادشاه اولدو، یینه بیز «ایران تورک‌له‌ری» ایچون زیبیل اولدو.

بورادا ناطق نطقونو قورتاریپ، آلقیش‌لار آلتی‌ندا آشاغی دوشدو. خالق داغیلماغا باش‌لادی. بن ده دوروپ یولا دوشدوم.

موللا نصرالدین. ٢ یانوار ١٩٢٦، نومره ١، ص ٣

 

ESL MEQSED NE İMİŞ:

Ehmed Şah’ı biz ondan ötürü textden indirmedik ki şahlığı dost tutmuruq. Xéyir!. Ondan ötürü indirdik ki Qacarlar Türk neslindendirler.


Bu günlerde meçitlerin birinde böyük yığıncaq var idi. Cem’ olanlar hamısı Bakı’da yaşayan Îranlılar idi. Men de özümü bir sayaqla meçite saldım. Me’lum oldu ki camaatın buraya toplaşmağına sebeb, Tebriz Âzâdîxahlarından Mehemmed Hesen Eli Zunûzi’nin tezelikce Tahran’dan qaçaq sûretinde bir növ Gîlan’dan géçip, özünü Bakı’ya salmasıdır. Bunun gizli gelmeyinin sebebi, Rıza Şah’ın her bir nuqatda qoçularının terefinden bunun te’qib olunmağıdır.

Saat 12de Mehemmed Hesen Eli Zunûzi minbere çıxdı ve qoltuq cibinden bir nüsxe Rûznâme çıxardıp, camaata salam vérdi ve başladı:

“Ben bu deqiqe özümü xoşbext hiss édirem ki bir çox qorxulardan sonra burada veten qardaşlarım ile görüşmek ve derdimi onlara açıp söylemek bene müyesser oldu. Erz édirem ki qelbimde ve rûhumda olan menim me’nevi yaram ne qeder tehlikeli de olmuş olsa idi, bu meclisde menim cemi’-i derdlerim şefâyâb olacaqdır.

Söhbet dünya xelq olunandan bu veqte dek Îranlıların başına gelen müsîbetler üstündedir. Bugünkü günde etrafımızdakı qonşu milletler âzâdlıq nefesi aldıqları halda, biz bexti qara Îranlılar da bu âzâdlığın yavuqlaşmağına ümidvar olmaq istiyorduq. Ki tam bu veqtde bir nefer Mâzenderanlı özünü şah é’lan étmekle yine biz ehâlinin başına böyük bir daş saldı. El ele vérip bu ağır daşı üstümüzden qaldırıp kenara tullamayınca, biz bu daşın altında ah u zar édeceyik”.

Bu sözlerden sonra Mehemmed Hesen Eli Zunûzi elindeki rûznâmeni açıp dédi:

“Qardaşlar! söylediyim sözler köhnedir. Teze söhbet burasındadır ki bu saat Îranda Fars milletçileri danışmaqdadırlar. Fars milletçileri diyorlar ki Ehmed Şah’ı biz ondan ötürü textden indirmedik ki şahlığı biz dost tutmuruq. Xéyir!. Ondan ötürü indirdik ki Qacarlar Türk neslindendirler.

Sözümün isbatı içün ben size bir vesîqe getirmişem. Bu Gîlan’da Rıza Şah’ın terefdarlarının pulu ile neşr olunan “Selâmet” rûznâmesidir. Görün hemin rûznâme üçüncü şumâresinde ne yazır:

(Meqsed ez xel’-é Ehmed Şah ne inké tebdîl-é usûl-é édâré-yé nézâmî bé cumhûriyyet bûd. Ne, ne! neûzo béllah!. Belké te’vîz-é tâéfé-yé qoldorâsâ-yé Qâcâriyân-é Torki bé solâlé-yé tâhéré-yé necîb-é Pehlevi-yé Fârsî bûd).

Qardaşlar ben de size buraya de’vet édip hamınıza diyorum: biz o milletçilere béle cavab vérmeliyik ki biz Îran Azerbaycanlıları içün Farslar da qardaşdır, Türkler de qardaşdır. Érmeni, Rus, Gürcü, Yehûdi, hamısı qardaş, yoldaşdır. Amma bir nefer Türk éyle ki Pâdişah oldu bizim içün zibildir. Bir nefer Rus, Érmeni, Yehûdi, Gürcü de éyle ki pâdişah oldu bizim içün yine bir zibildir. Habéyle bir Fars da bizim ile qardaşdır. Amma hele ki texte çıxıp pâdişah oldu, yine biz Îran Türkleri içün zibil oldu”.

Burada nâtiq nutqunu qotarıp, alqışlar altında aşağı düşdü. Xalq dağılmağa başladı. Ben de durup yola düşdüm.


Molla Nesreddin. 2 Yanvar 1926. Nümre 1, S. 3


ترجمه‌ی فارسی (مئهران باهارلی):

منظور اصلی چه بوده است؟

این روزها در یکی از مساجد تجمع عظیمی بود. مجتمعین همه‌ ایرانیانی بودند که در باکو زنده‌گی می‌کنند. من هم به طریقی خود را به مسجد انداختم. معلوم شد که علت گرد هم آمدن جماعت در اینجا، این است که محمد حسن زونوزی از آزادی‌خواهان تبریز، با فرار از تهران و به نحوی عبور از گیلان، خود را به باکو رسانده است. سبب مخفیانه‌ آمدن او، این است که وی در همه جا تحت تعقیب لوتی‌های رضاشاه است.

در ساعت ١٢ محمد حسن‌علی زونوزی بر منبر رفت و از جیب بغل خود نسخه‌ی روزنامه‌ای را بیرون آورد، به جماعت سلام داد و شروع کرد:

من در این لحظه خود را خوش‌بخت احساس می‌کنم چرا که پس از وحشت بسیار، برایم میسر شد که در اینجا با برادران وطنی‌ام دیدار نمایم، دردم را به آنان تشریح کرده و بگویم. عرض می‌کنم که [علی رغم] زخم معنوی من در قلبم و روحم، هر اندازه مهلک هم بوده باشد، در این مجلس جمیع آلام من شفایاب خواهد شد.

سخن در مصیبت‌هایی است که از زمان خلق عالم تا به امروز بر سر ایرانیان آمده است. امروزه روز در حالی‌که ملل همسایه‌ی اطراف ما آزادی تنفس می‌کنند، ما ایرانیان سیاه‌بخت نیز می‌خواستیم که به نزدیک شدن این آزادی امیدوار شویم. [اما] دقیقا در این هنگام، یک نفر مازندرانی با شاه اعلام کردن خود، باز بر سر ما اهالی، سنگ بزرگی انداخت. تا دست به دست هم نداده و این سنگ گران را از روی خود برداشته و به گوشه‌ای پرت نکرده‌ایم، زیر این سنگ آه و ناله خواهیم کرد.

پس از این سخنان، محمد حسن‌علی زونوزی روزنامه‌ای را که در دستش بود باز کرد و گفت:

برادران، سخنانی که گفتم کهنه بود. گفتگوی جدید در اینجاست که هم اکنون ملی‌گرایان فارس در حال حرف زدن هستند. ناسیونالیست‌های فارس می‌گویند ما احمدشاه را، به آن دلیل که ما سلطنت را دوست نمی‌داریم از تخت پایین نیاوردیم. خیر. بدین سبب او را از تخت پایین آوردیم که که قاجارها از نسل تورک هستند.

برای اثبات سخنانم من وثیقه‌ای برایتان آورده‌ام. این، روزنامه‌ی سلامت است که در گیلان با پول طرف‌داران رضاشاه منتشر می‌شود. ببینید همین روزنامه در شماره‌ی سوم خود چه می‌نویسد:

مقصد از خلع احمدشاه، نه اینکه تبدیل اصول نظامی به جمهوریت بود، نه، نه!. نعوذ بالله!. بلکه تعویض طایفه‌ی قولدورآسای قاجاریان تورکی به سلاله‌ی طاهره‌ی نجیب پهلوی فارسی بود.

این [است] حرف ناسیونالیست‌های فارس.  برادران! من نیز شما را به اینجا دعوت کرده به همه‌گی‌تان اعلام می‌کنم ما باید به آن ناسیونالیست‌ها چنین جواب بدهیم که:

برای ما آزربایجانی‌های ایران فارس‌ها برادرند. تورک‌ها هم برادرند. ارمنی، روس، گورجی، یهودی،.... همه برادر و دوستند. اما یک نفر تورک همین که پادشاه شد برای ما آشغال است. یک نفر روس، ارمنی، یهودی و گورجی نیز همین که پادشاه شد، برای ما باز آشغال است. همین طور، یک فارس هم با ما برادر است. اما به محض اینکه بر تخت نشست و پادشاه شد، باز برای ما تورکان ایران آشغال شد.

در اینجا ناطق سخن‌رانی خود را به پایان رساند و در میان کف زدن مجتمعین پایین آمد. مردم شروع به پراکنده شدن کردند. من هم برخاسته به راه افتادم.


[1] نوشته‌ای دیگر در باره‌ی این سند:علیرضا صرافی. سندی از ظهور شوونیسم در ایران
[2] دوکتور رضا نور: معنی ساقط کردن دولت قاجاری و تاسیس دولت پهلوی، پایان دادن به سنت حاکمیت خاندان‌های تورک بر این کشور است
رسول‌زاده: ناسیونالیسم ایرانی-فارسی خصلت همیشه‌گی حرکت مشروطیت؛ و ساقط کردن سلسله‌ی اشغال‌گر و بیگانه‌ی تورکمان قاجار هدف غایی آن بود.
از خیانت‌های آزربایجان‌گرایان مشروطه‌طلب و دموکرات‌های آزربایجان:  برآمدن رضاشاه
[3]«هویت قومی آزربایجانی» به عنوان یک خرده‌هویت قومی زیرمجموعه‌ی «هویت ملی ایرانی» در دوره‌ی مشروطیت در ایران توسط رهبران تورک ضد تورک مشروطیت و زعمای آزادی‌خواهان و مجاهدان و دموکرات‌های آزربایجانی پشت‌گرم به بریتانیا و مراکز ماسونی و پارسی و ازلی و ارمنی و انگلیسی (آزربایجان‌گرایان ایران‌گرا، آزربایجان‌گرایان پان‌ایرانیست)؛ و «هویت ملی آزربایجانی» در سال ١٩٣٧ مستقیماً به امر استالین-میکویان رهبران حزب کومونیست وقت در روسیه‌ی شوروی (آزربایجان‌گرایی استالینیستی) ایجاد شد. برای ملت تورک ما «آزربایجانی» (و «آزری») یک زنونیم- Xenonym نامی که بیگانه‌گان یک گروه قومی -ملی را بدان می‌خوانند، و «تورک» یک اندونیم- Endonym نامی که خود یک گروه قومی-ملی خود را بدان می‌خواند است

آزربایجان‌گرایی تالشی: گل بود به چمن نیز آراسته شد
[4] متن‌ده تورک‌جه «مچیت» یئری‌نه، فارسجا-عرب‌جه بیچیمی اولان «مسجد» یازیلمیش‌دیر..

No comments:

Post a Comment