دلایل شیطانسازی از قاجارها در تاریخنگاریهای
ایرانگرا و آزربایجانگرا
مئهران باهارلی
الف- شیطانسازی از قاجارها در تاریخنگاری ایرانگرا و ناسیونالیسم ایرانی
١-شیطانسازی از رژیم قبلی توسط رژیم جدید: هر رژیم جدید که بعد از ساقط کردن یک رژیم قبلی تاسیس میشود، معمولاً برای مشروعیتزدائی از رژیم ماقبل خود، تا آن جا که میتواند آن را لجنمال میکند تا بدین وسیله برای حاکمیت خود مشروعیت و توجیهی کسب کرده، و یا بر مشروعیت و حقانیت و ضرورت جایگزینیاش به جای رژیم قبلی اضافه کند. مثلاً در تورکیه رژیم جمهوری - کمالیسم به سیاهنمایی از عوثمانلی پرداخت، و این امپراتوری سکولار و متجدد که صرفا مانند دیگر امپراتوریهای وقت اوروپا (روسیه، فرانسه، ...) از دین به صورت ابزاری سنتی استفاده میکرد را، به صورت نادرست یک دولت مرتجع و بنیادگرای اسلامی عرضه کرد؛ در روسیه رژیم کومونیستی - لنینی - بولشویکی – استالینی که در خونریزی و استبداد نمونهای منحصر به فرد در تاریخ است به همین روش با امپراتوری تزاری برخورد نمود و آن را به صورت نظامی بسیار مخوفتر از آن چه بود عرضه کرد.
در ایران نیز دولت پهلوی در طول حیات خود مخصوصاً در دورهی رضا شاه، عیناً و طبیعتاً برای مشروعیتسازی از دستاندازی خود بر دولت ایران، آن هم با طرق غیر قانونی و نامشروع (کودتا، سپس مجالس شورا و موسسان فرمایشی و ...) به شیطانسازی از دولت قاجار که ساقط کرده و به جای آن بر تخت نشسته بود دست زد.
٢- تغییر تیپولوژی ملی دولت ایران از تورک به فارس: جایگزینی دولت پهلوی با دولت قاجار، صرفاً تغییر دادن رژیم و دولت قبلی منسوب به یک عنصر ملی معین به یک رژیم و دولت جدید اما باز منسوب به همان عنصر ملی نبود. بلکه دست به دست گشتن دولت از عنصر ملی تورک به عنصر ملی فارس (تاجیکهای سابق)، و یا تغییر تیپولوژی ملی و اتنیکی دولت حاکم بر ایران هم بود. دست به دست گشتن حاکمیت سیاسی بر ایران از تورک به فارس (تاجیک قبلی)، مرحله و نتیجهای از کشمکش طولانی توران - ایران و یا تورک - تاجیک و پایان یافتن حاکمیت سیاسی تورک بر ایران است. نسبت دولت پهلوی با دولت قاجار، مانند رابطهی جمهوری تورکیه با امپراطوری عوثمانلی که هر دو به لحاظ ملی تورک بودند و یا رابطهی حاکمیت دولت شوروی با روسیهی تزاری که هر دو روس بودند نیست. بلکه به عنوان نمونه مانند حاکمیت سیاسی یهودیها پس از تاسیس دولت اسرائیل بر سرزمین فلسطین که قبلا تحت حاکمیت ملل و عناصر ملی دیگری بود است.
دولت
جدید فارسمحور ایران (پهلوی و ادامهی آن جمهوری اسلامی ایران) و تاریخنگاری
ایرانی و ناسیونالیسم فارسی صادقانه اعتقاد دارند که با ساقط کردن قاجارها و
تاسیس دولت پهلوی، نبرد تاریخی توران – ایران و تورک – تاجیک به صورت عادلانه پایان
یافته و ملت فارس و یا ملت ایران که آن را هم در نهایت فارس و فارسیزبان و
آریانژاد میدانند، به اسارت درازمدت خود تحت حاکمیت تورک پایان داده و به آزادی
و استقلال ملی خویش نائل شده است. بدین سبب آنها به هنگام سیاهنمایی و شیطانسازی
از قاجارها، به زعم خود از استقلال و آزادی ملی فارسها، در مقابل حاکمیت تحمیلی یک
ملت گویا بیگانه و اجنبی دیگر یعنی تورکها، یعنی ملتی بیگانه و اجنبی مانند عربها
و موغولها، دفاع میکنند.
٣- تحریک تعصبات ملیگرانه در میان فارسها: بیگانه و اجنبی بودن قاجارها به سبب تورک و موغول بودن آنها، گفتمان بنیانی سیاسی و هویتی حرکت مشروطه بود. ناسیونالیستهای فارس کنونی هم (جریانات و طیفهای گوناگون ملیگرا و مذهبی و چپ و لیبرال و دموکرات و ... ) که معتقد به ملت ایران ایجاد شده در دوران مشروطهاند، قاجارها را تورک و موغول و بیگانه و اجنبی؛ و حرکت مشروطه، مشروطهطلبان و گروههای متفق آنان که قاجارها را تضعیف و دولت پهلوی که قاجارها را ساقط کرد را حرکت و دولت ملی و خودی میدانند.
در حال حاضر نیز شیطانسازی از و لجنپراکنی مستمر در بارهی قاجارها یکی از موثرترین ابزارهای ناسیونالیستهای فارسی – ایرانی برای تحریک حسیات ملیگرانه در میان عنصر ملی فارس که امروز بر دولت ایران حاکم است و تحکیم پایگاه مردمی خود در میان ملت فارس که اغلب اسیر توهمات قومی فارسگرایانه و تورکهراسانه است میباشد. ناسیونالیسم فارسی – ایرانی حتی موفق شده است که مفاهیم «قاجار» و «قجر» (و بهطور ضمنی «تورک») را در ادبیات سیاسی فارسی – ایرانی، به عنوان سمبول و مترادف فساد و سفاهت و ارتجاع و بی عرضهگی و بیگانهگی و مسخرهگی و بدویت و وحشیت .... تثبیت کند.
٤- نارضایتی دولتهای اوروپایی از عوثمانلیگرایی دولت قاجار: جهتگیری ژئوپولیتیک دولت قاجاری که عموماً عوثمانلیگرایی بود، همچنین اتحاد اسلامگرایی قاجارها و در مقاطعی روسگرایی محمدشاه غازی و محمدعلی شاه، با منافع سیاسی وقت انگلستان و فرانسه و دیگر دولتهای استعمارگر اوروپای غربی مطابق نبود. این یکی از دلایل عمدهی متمایل شدن انگلستان و غرب صلیبی به پایان دادن سلسلهی قاجاری (و حاکمیت تورک بر ایران)، و تاسیس دولت پهلوی (و حاکمیت فارس بر ایران) بود. به عبارت دیگر قاجارستیزی در تمام سالهای حاکمیت آن دولت و مخصوصاً شیطانسازی از قاجارها در موضوع جنبش تنباکو و شورشهای بابی و حرکت مشروطه و سالهای جنگ جهانی اول، ... دارای یک جبههی گسترده و پایهی محکم غربی و اوروپایی و صلیبی هم است. این جبهه و پایهی اوروپایی باعث میشود سیاهنمایی از قاجارها در مراکز آکادمیک و سیاسی غرب (ایرانشناسی و مطالعات تاریخ ایران و ....) که ایران را مُلک صرفا فارسها و ایرانیکها و نه تورکها میدانند همواره زنده نگه داشته و بازتولید شود و با ادخال مستمر به ایران، قاجارستیزی قبلاً موجود در ناسیونالیسم فارس - ایرانی و نهادینه در دولت - ملت جدید ایران را تحریک و تشدید کند.
٥-نفرت از تورک بودن و تورکگرایی قاجارها: قاجارها نه تنها تورک بودند، بلکه بر آن آگاهی داشتند و به تورکیت خود مباهات میکردند، حتی برای تورک بودن مزایا و تفوقهای ذاتی (حاکمیت جهانی تورک، مشروعیت حاکمیت به سبب تورک بودن، ....) قائل بودند. سلاطین قاجار علی رغم حکومت بر کشوری چندملیتی و چندزبانی و رعایت بی طرفی قومی – ملیتی، من غیر مستقیم از زبان و فرهنگ تورکی، از جمله از طریق تاکید آشکار بر تورک بودنشان، کاربرد رسمی دوفاکتو و گستردهی زبان تورکی در دربار و ارتش و در عرصهی دیپلوماتیک و ... حمایت میکردند. واقعیت تورک بودن قاجارها و مخصوصاً تورکگرایی ایشان، یک عامل تماماً مستقل در قاجارستیزی دولت ایران و ناسیونالیسم فارس – ایرانی است و باعث عصبیت و خشم و استیصال آنها که تورک و تورکی را بیگانه و خوار و یک تهدید واقعی، و ملت ایران را فارس و فارسی گمان میکنند میشود.
نتیجه: عوامل فوق باعث شده که در ایران شیطانسازی از و سیاهنمایی قاجارها در دورهی پهلوی به مراتب شدیدتر از موارد مشابه در دیگر مناطق جهان که صرفاً تغییر دولت و رژیم بدون تغییر تیپولوژی ملی آن را تجربه کردهاند باشد. به گونهای که امروز قاجارستیزی به اعماق جامعهی فارس از عوام و خواص رسوخ کرده و تبدیل به مولفهای بنیادین از ناسیونالیسم ایرانی – قومیتگرایی فارس، و سنتی در تمام جریانات فرهنگی و سیاسی فارسی – ایرانی عمده در ایران (چپ ایرانی، بنیادگرایی شیعی، لیبرالیسم ایرانی، ...) شود. ادامهی سیاهسازی از قاجارها در جمهوری اسلامی نشان میدهد که این دولت هم در این عرصه هیچ فرقی با دولت پهلوی ندارد و ناسیونالیسم ایرانی ضد تورک او را عیناً به ارث برده است.
ب-شیطانسازی از قاجارها در تاریخنگاری آزربایجانگرا
تاریخنگاری آزربایجانگرا هم مانند تاریخنگاری ایرانگرا قاجارستیز است. دلایل این امر آن است:
١-وارث میراث مشروطه بودن: نوع ایرانگرا و پانایرانیستی آزربایجانگرایی، محصول حرکت انگلیسی و ضد تورک و ضد قاجار مشروطیت ایران است. آزربایجانگرایی پانایرانیستی نخست با تاسیس انجمن آنگلوفیل، ماسونی، ازلی - یحیایی، تروریستی و ضد تورک اتحادیهی آزربایجان تهران که رهبران آن را تقیزاده (ماسون و جاسوس و عامل انگلیس)، اردشیر ریپورتر (از پارسیان زرتشتی هندوستان و عامل اطلاعاتی بریتانیا در ایران که بعدها در تاسیس رژیم رضا شاه نقش اساسی را بازی کرد)، ملک المتکلمین و سيد جمالالدين واعظ (ازلی و ماسون)، جلیل اردبیلی (پانایرانیست)، حیدرخان عموغلو (تروریست و آدمکش روسگرا) و .... تشکیل میدادند شروع شد و سپس توسط تشکیلاتی که تحت نفوذ و کونترول او بودند، مانند انجمن غیبی تبریز - انجمن ایالتی آزربایجان، فرقهی دموکرات آزربایجان شعبهی ایالتی فرقهی دموکرات ایران به رهبری خیابانی، آزادی سِتان، .... مانند سرطان در تبریز و باکو منتشر شد. این نوع آزربایجانگرایی که ماهیتاً ضد قاجار و ضد تورک است، علاوتاً برای توجیه تاریخ خیانتبار خود و اشتراک و نقش تعیین کنندهاش در ساقط کردن قاجارها و پایان دادن به حاکمیت سیاسی تورک بر ایران، مجبور است که تصویری مخوف و فاسد و بی عرضه و خونریز و .... از قاجارها ارائه دهد تا خود را تبرئه کند.
٢-در خدمت منافع ملی روسیه بودن: آزربایجانگرایی استالینیستی (فرقهی دموکرات آزربایجان - حکومت ملی آزربایجان به رهبری پیشهوری، ....) و چپ (ایرانی، آزربایجانی) محصول روسیهی شوروی – استالینیستی، و وفادار و وامدار بهکلیت روسیه و دولتمداری روس، و بنابراین موظف به حفظ منافع ملی روسیه و تبلیغ تاریخ ملی روس و در این میان توسعهطلبی و امپریالیسم روسی است. روسیه در اوائل سلطنت قاجاریه با اشغال جنوب قفقاز آن را از قلمروی دولت تورک قاجار منتزع و به خود الحاق کرد. سپس با تاسیس دولت پهلوی، دولت شوروی پس از مدتی به حمایت از رضا شاه پرداخت. آزربایجانگرایی استالینیستی قاجارها را به صورت شیطان معرفی میکند تا تجاوز و توسعهطلبی و اشغال جنوب قفقاز توسط روسیهی تزاری را به آزادسازی و «اهلی ساختن و مدنی کردن وحشیان تورک» آن منطقه تبدیل کند، و حمایت شوروی از رضا شاه گویا مودرنیست را مشروع و موجه بنمایاند.
٣-دفاع از مانقورتیسم - گؤزقامانیسم قفقازی: مانقورتیسم – گؤزقامانیسم قفقازی به دورهی مشروطیت در اشکال ایجاد ناسیونالیسم نژادپرست آریایی و ضد تورک ایرانی – زرتشتی محور (آخوندوف، ...)، صدور تروریسم و نهادینه کردن فرهنگ خشونت در ایران قاجاری (توسط مجاهدین تورک و فدائیان ارمنی و دیگر تروریستها و هرج و مرج طلبان قفقازی از جمله گورجی)، حرکات غیر قانونی و براندازانه بر علیه دولت مشروع قاجار، و سپس تامین کادر نظامی برای دولت کودتایی سردار سپه و سلطنت رضاشاه (آیریم، ....)، تاسیس احزاب پانایرانیستی نژادپرست (منشیزاده، ...) جلوهگر شد. آزربایجانگرایی استالینیستی بدان سبب که خائنین و تروریستها و نظامیان قفقازی مزبور که دشمن قاجارها بودند در آن برهه جزئی از و اتباع روسیه به شمار میآمدند، خود را موظف به تطهیر و تقدیس آنها و در عوض تقدیم قاجارها به صورت شیطان میداند.
٤-مانقورتیسم – گؤزقامانیسم تبریزی: مانقورتیسم - گؤزقامانیسم تبریزی اصطلاحی است که برای مجموع تمایلات و رفتارهای ضد تورک و ضد قاجار در میان نخبهگان تبریز (و شرق آزربایجان مانند اردبیل) در طول قرن نوزده و بیستم وضع شده است. این مفهوم از جمله اعمال و رفتارهای آتی توسط نخبهگان مذکور را شامل میشود: پارسی سره نویسی، تقدیم زبان فارسی به عنوان زبان ملی تورکها، انتشار نخستین نشریات درونمرزی و برونمرزی توسط تبریزیان به زبان فارسی، تاسیس مدارس با اصول جدید به زبان فارسی، اجباری و انحصاری ساختن زبان فارسی در نظام آموزشی و اداری و مطبوعات و ممنوع کردن زبان تورکی، آفرینش داوطبانهی آثار ادبی و هنری به تورکی، اشتراک در ایجاد هویت ملی جدید ایرانی با زبان ملی فارسی و تاریخ زرتشتی و نژاد آریایی، خنجر زدن از پشت به نیروهای ملی تورک در سالهای جنگ جهانی اول در همسویی با انگلستان و داشناکها و ....
ایالت آزربایجان پایگاه اصلی نظامی و جمعیتی و سیاسی دولت تورک قاجار بود و قاجارها به پایتخت آن تبریز علاقه و الفت خاصی داشتند. اما اغلب نخبهگان تبریزی در دورهی مذکور نه تنها نمکناشناسانه به دولت قاجار پشت کردند، بلکه بازیچه و آلت دست گروهها و دولتهای ضد تورک (بریتانیا، فرانسه، ازلیها، پارسیهای هندوستان، ماسونها، داشناکهای ارمنی، باستانگرایان، گیلکها و مازندرانیها و بختیاریها و ....) شده، بر علیه دولت خود قاجار اسلحه کشیده، تبریز را به پایگاه ناسیونالیسم ایرانی ضد تورک و ضد قاجار، همچنین پایگاه عملیات تروریستی ارمنی بر علیه دولتین قاجار و عوثمانلی و تورکهای قفقاز و ... تبدیل کردند.
در دوران معاصر ادامهی مانقورتیسم -گؤزقامانیسم تبریزی در قالب «تاریخنگاری آزربایجانی» و «حرکت ملی آزربایجان» و .... به جای نقد و محکوم ساختن نخبهگان تبریزی مذکور، با حسیات همشهریگری و همشهریبازی همچنان با وارونهنویسی و تحریف و سانسور تاریخ به تقدیس و قهرمانسازی از مخصوصاً خائنین دورهی مشروطه و سالهای جنگ جهانی اول (و حتی سلاطین صفوی بازیچهی صلیبیان و ...)، و شیطانسازی از قاجارها میپردازد. به سبب وزنهی سنگین تبریزیان در میان فعالین سیاسی و سیاستمداران سراسری و مولفین و شعرا و نویسندهگان فارسینویس و مورخین معاصر، قاجارستیزی توسط این دستهجات به نورم در این عرصهها مخصوصاً در تبریز و آزربایجان تبدیل شده است.
٥-تورک بودن و تورکگرایی قاجارها: آزربایجانگرایان هم، مانند ناسیونالیستهای ایرانی، حتی بسیار بیشتر از آنها، با تورک بودن و تورکگرایی قاجارها مساله دارند. زیرا آزربایجانگرایان هم مانند پانایرانیستها مخالف هویت ملی تورک هستند (آزربایجانگرایان ایرانگرا و آزربایجانگرایان پانایرانیست معتقد به «هویت قومی آزربایجانی» و وجود قومی به نام آزربایجان هستند که جزئی از ملت ایران است؛ آزربایجانگرایان استالینیست معتقد به «هویت ملی آزربایجانی» و وجود ملتی به نام آزربایجان هستند). هویتهای قومی و ملی آزربایجانی، نه تنها قسمت ساکن در آزربایجان ملت تورک را از دیگر قسمتهای آن ساکن در خمسه و عراق عجم و ... و دیگر نقاط ایران جدا و تجزیه میکند، بلکه آن را از جهان تورکیک و تورکستان قدیم (آسیای میانه، غرب چین) و آسیای صغیر و بالکان هم ایزوله و منقطع میسازد. در حالی که قاجارها خود را تورک میدانستند و این هویت – همانگونه که خودشان هم میخواستند - آنها را هم به جوغرافیای تورکان ساکن در ایران و آسیای میانه و آسیای صغیر و هم به تاریخ تورک و تورکان تاریخ پیوند میداد. و این، جزئی از جوغرافیا و جهان و تاریخ تورک بودن، همان چیزی است که آزربایجانگرایان مخالف آن هستند. بدین سبب آزربایجانگرایان به منظور تابوسازی از هویت تورکی و مشمئز کردن تورکها از تورکیت، به شیطانسازی از قاجارها که خود را تورک میدانستند اقدام میکنند.
٦-ادامهی قاجارستیزی توسط «حرکت ملی آزربایجان»: تشکیلات و فعالین سیاسی آزربایجانگرای امروزی که مجموعا «حرکت ملی آزربایجان» نامیده میشوند، به لحاظ تاریخی برآیند ادامهی جریانات آزربایجانگرایی ایرانگرا، آزربایجانگرایی پانایرانیستی، چپ ایرانی، آزربایجانگرایی استالینیستی، مانقورتیسم – گؤزقامانیسم قفقازی، مانقورتیسم – گؤزقامانیسم تبریزی و .... هستند و تمام تمایلات و ذهنیت و دیدگاههای ضد قاجاری و ضد عوثمانلی و ضد تورک، و خصلت ماشهگی برای صلیبیان و ..... آنها را به ارث بردهاند. به همین سبب در حال حاضر در میان تورکها قاجارستیزی، و تقدیر و تقدیس و قهرمانسازی از عناصر ضد تورک مشروطهطلب پانایرانیست و داشناک و ازلی و ماسون و باستانگرا و ماشهی صلیبیان و ... که دولت قاجار را ساقط و به حاکمیت یک هزار و دویست سالهی تورک بر ایران پایان دادند تقریباً منحصراً از طرف دو طیف آزربایجانگرایان پانایرانیست و آزربایجانگرایان استالینیست انجام میپذیرد. به عنوان نمونه تحقیقات و بررسیهای من در بارهی عملکردها و مواضع مثبت و مترقی و هویت ملی تورک و تورکگرایی و .... قاجارها و افشاگریهایم در بارهی مواضع منفی و ارتجاعی و ضد تورک دشمنان قاجار، همیشه و در درجهی اول با مخالفت و اعتراض مانقورتهای آزربایجانگرا (اومود دوزگون، حسین نوحیوند، محمد آزادگر،...) مواجه شده است و میشود.
QACAR TÜRK ERKLETİ XAQANLARI - KINGS OF QAJAR TURKISH STATE
قاجار تورک اهرکلهتی خاقانلاری - سلاطین دولت تورک قاجار
نوت-تعداد سلاطین قاجار: در تاریخنگاری ایرانی سلسلهی قاجارها با آغامحمد
خان شروع، با فتحعلی شاه، محمد شاه غازی، ناصرالدین شاه، مظفرالدین شاه و محمدعلی
شاه ادامه، و با سلطان احمد شاه- - پایان
مییابد، جمعاً هفت - ٧ سلطان.
اما
خود قاجارها اغلب قبل از آغامحمد خان سه فرد دیگر را هم شاه قاجار میدانستند:
سلطان فتحعلی خان (سلطنت ٦ سال)، محمدحسن شاه (سلطنت ٨ سال)، حسینقلی شاه
جهانسوز شاه (سلطنت ٧ سال)، جمعاً ده -١٠ سلطان.
معمولاً
اسم نائبالسلطنه عباس میرزا هم جزء شاههای قاجار آورده میشد، اگرچه به سلطنت
نرسید.
بعد از ساقط شدن سلسلهی قاجار، محمدحسن میرزا قاجار سلطان در تبعید این سلسله بین سالهای ١٩٣٠-١٩٤٣ بود.
نوت-ریشهی قاجارها: هستهی اصلی قاجارها از موغولهای تورک شده در آسیای میانه و تورکستان هستند که در همان جا و قبل از ورود به خاورمیانه و آسیای صغیر با طایفهی اوغوزی بایات ترکیب شده و به صورت تورکان «بایات» به منطقهی ما، نخست جنوب تورکیهی فعلی و شمال سوریه و لبنان و ... موسوم به شامات آمدهاند. (هستهی اصلی طایفهی اوغوزی بایات خود ممکن است موغولهای بعدها تورک زبان شده در تورکستان قدیم باند. اسم بایات جمع موغولی بایان به معنی ثروتمند و غنی و ... است). نام قاجار نیز به احتمال بسیار دارای ریشهی موغولی است و من در حال نوشتن مقالهای در بارهی ریشهی آن هستم. بسیاری از طوائف تورک دیگر هم مانند شقاقی و جلایر و بارانلو از قاراقویونلوها و باییندیر که آغقویونلوها از آنها بودند .... نامهای موغولی دارند.
قاجارها در جنوب آناتولی با طایفهی «باییندیر» اوغوزی که آن هم نامی موغولی دارد به شدت آمیخته شدهاند. در این مرحله تمام اوغوزهای ایلی و کؤچهری (کوچرو) در ایران و قفقاز و خاورمیانه و آناتولی و بالکان «تورکمان» نامیده میشدند. قاجارهای ساکن در شامات هم به سبب اسکان قسمت بزرگی از آنها در منطقهی «باییر بوجاق» مشهور به «باییر بوجاق تورکمانلاری» و بر مذهب غلات شیعی (بعدها قیزیلباشی) بودند. قسمت اعظم این قاجارها که به آزربایجان و ایران آمدند به «شام بایاتی» (بیات شام) مشهور شدند. بقایای قاجارها در سراسر آناتولی مخصوصا در جنوب (قاجار یؤروکلهری) و غرب آن (تاهتاجی) و شمال سوریه – باییر بوجاق، و لبنان وجود دارند. هرچند بسیاری از آنها در سوریه و مخصوصاً لبنان عرب زبان (و در سوریه و عراق بعضاً کوردزبان) شدهاند.
برای مطالعهی بیشتر
جهالت
است یا مانقورتیسم؟ بایکوت شخصیتها و جریانات ملی تورک از طرف آزربایجانگرایان،
و تقدیر و تقدیم خائنین و پان ایرانیستها به عنوان قهرمان ملی از طرف ایشان
http://sozumuz1.blogspot.com/2018/12/blog-post_24.html
فعالین
سیاسی آزربایجانگرا، تحریف تاریخ و معرفی کردن رهبران فاقد شعور ملی تورک جنبش
مشروطیت به عنوان شخصیتهای ملی
http://sozumuz1.blogspot.com/2020/02/blog-post_19.html
مقاومت و
عناد آزربایجانگرایان در مقابل حقایق کم کم در هم شکسته میشود
http://sozumuz1.blogspot.com/2021/01/blog-post_3.html
قهرمان
ملی ساختن از علیرضا نابدل
http://sozumuz1.blogspot.com/2018/02/blog-post_24.html
دلایل
شیطانسازی از قاجارها در تاریخنگاریهای ایرانگرا و آزربایجانگرا
No comments:
Post a Comment