مشروطهطلبان بومی و معتدل قاجاری و تورکگرا در مقابل مشروطهطلبان
غیر بومی و افراطی پانایرانیست و ضد تورک
مئهران باهارلی
مشروطهطلبان دهههای آخرین قاجار را میتوان به دو دستهی «مشروطهخواهان غیر بومی و افراطی پانایرانیست و ضد تورک» و «مشروطهخواهان بومی و معتدل قاجاری و تورکگرا» تقسیم کرد:
١-«مشروطهخواهان بومی و معتدل قاجاری و تورکگرا» کسانی بودند که به فرهنگسازی، رفورمیسم، اعتراضات سازنده و به دور از خشونت، و نافرمانی مدنی مانند تظاهرات و تحصن و فعالیتهای مطبوعاتی اعتقاد داشتند. آنها که در درجهی اول متاثر از حرکت مشروطیت عوثمانلی بودند از وجه آزادیخواهانه و دموکراتیک و قانونمدار مشروطهطلبی در تورکایلی و ایران هم حمایت میکردند. این گروه مردمگرا به لحاظ هویت ملی خود را تورک میدانستند و در عرصههای ادبی، فرهنگی و سیاسی در ارتباط تنگاتنگ با قلمروی عوثمانلی و قفقاز بودند. آنها مطلقاً از قومیتگرائی فارسی، هویت ملی ایرانی فارسمحور، فارسگرایی، باستانگرائی و دشمنی با اقتدار سیاسی تورک در ایران به دور بوده و با ساقط کردن تورکها از حاکمیت سیاسی بر ایران ابداً موافق نهبودند. بسیاری از مشروطهخواهان تورک بومی و معتدل در ضمن از نسل اول تورکگرایان – تورکیستهای مودرن و دموکراتیک در ایران و تورکایلی هستند. اشعار تورکی معدودی که از دورهی مشروطه و در حمایت از آن باقی مانده، اغلب اثر این مشروطهخواهان تورک بومی و معتدل است.
از نمونههای برجستهی اینگونه تورکگرایان حامی مشروطهطلبی بومی و معتدل قاجاری و تورکگرا، جمشید خان سوباتایلی افشار اورمویی مجدالسلطنه، حاجی بیگ میرزه آقا بلوری، ابوالفتوح عُلوی خلخالی، معلم فیضی سرابی تبریزی، اسدالله ممقانی و ....، را میتوان نام برد. بسیاری از مقامات قاجاری از جمله شاهان قاجار و در راس آنها مظفرالدین شاه قاجار که فرمان مشروطیت را امضاء کرد و حتی محمدعلی شاه هم در جرگهی مشروطهطلبان بومی و معتدل قاجاری و تورکگرا قرار دارند. در عرصهی هویت ملی، وجه مشترک مشروطهخواهان بومی و معتدل قاجاری و تورکگرا اعتقاد آنها به هویت ملی و یا قومی تورک و عدم اعتقادشان به هویت ملی ایرانی فارسمحور و تورکستیزی مشروطهطلبان غیر بومی و افراطی پانایرانیست و ضد تورک است.
٢-«مشروطهطلبان غیر بومی و افراطی پانایرانیست و ضد تورک» کسانی بودند که به روشهای خشونتآمیز و غیر قانونی، انقلاب و مبارزهی مسلحانه، ترور و براندازی، ماجراجوئی و آنارشیسم، ایجاد قیامها و جنگهای داخلی، قتل و کشتار مخالفین و مقامات قاجاری و شاهکُشی و .... اعتقاد داشتند. بسیاری از این افراد، نخبهگرایان فاقد شعور ملی تورک، معتقد به هویت ملی ایرانی فارسمحور، به شدت تحت تاثیر جو فرهنگی و سیاسی فارسستان و افکار باستانگرایانه و آریاگری، اسیر موهومات صلیبی و ..... اغلب از خط تبریز مهد ناسیونالیسم فارسمحور ضد تورک در قرن نوزده و اردبیل کانون مذهب شیعی فارسی بودند. این گروه بریده از تودهی تورک و بیگانه با تورکیت، حاکمیت قاجار را ریشهی تمام مشکلات ایران، بلکه منطقه و جهان گمان میکرد و شیطانسازی از این دولت تورک از دغدغههای اصلیاش بود. مشروطهطلبان غیر بومی و افراطی پانایرانیست و ضد تورک، نقش تعیین کنندهای در اشغال تهران، پایتخت دولت تورکی قاجاری به همراه گروههای مسلح و تروریستی و اراذل و اوباش و اشقیاء ارمنی و لور و مازنی و فارس و گیلک و ....، و در مقیاس بزرگتر خاتمه دادن به حاکمیت سیاسی هزار و دویست سالهی تورک بر ایران و تسلیم کردن آن به تاجیکهای غربی (فارسهای فعلی) و سپس سردار سپه – رضا خان - رژیم ضد تورک پهلوی، رسمیت انحصاری زبان فارسی، تجزیهی منطقهی ملی تورک در شمال غرب و یا تورکایلی به ایالت آزربایجان و چندین ولایت دیگر، و در نهایت آغاز و اِعمال سیاست دولتی فارسسازی تورکان در ایران و نسلکشی زبانی و ملی تورک داشتند.
از برجستهترین نمونههای مشروطهطلبان افراطی تورک، سید حسن تقیزاده، دیگر سران انجمن اتحادیهی آزربایجان در تهران و انجمن غیبی تبریز (به غلط موسوم به انجمن ایالتی آزربایجان)، حیدرخان عموغلو، سید احمد کسروی و ... میباشند. شخصیتهایی چون شیخ محمد خیابانی و سران دموکراتهای آزربایجان، همچنین منسوبین به جریان چپ ایرانی که در دورهی مشروطیت بر اساس مفهوم ملت فارسزبان ایران و با الهام از جریانات چپ در قفقاز و روسیه و .... ظاهر شد، مانند سلیمان میرزا اسکندری و تقی ارانی و میر جعفر جوادزاده (پیشهوری بعدی) هم، که اساساً به وجود ملتی به نام تورک اعتقاد نهداشتند و هویت ملی تورک را انکار میکردند و معتقد به هویت ملی ایرانی فارسمحور و به شدت مدافع آن بودند، به راحتی در جرگهی مشروطهطلبان غیر بومی و افراطی پانایرانیست - ضد تورک جای میگیرند. حتی ظهور سردار سپه - رضا شاه که تباراً یک تورک قفقازی بود و ماجرای کودتای او و سپس تاسیس سلسلهی ضد تورک پهلوی را هم میباید نتیجهی طبیعی و منطقی و ادامهی مشروطهطلبی غیر بومی و افراطی پانایرانیست و ضد تورک دانست.
در یک صد و بیست و پنج سال گذشته تاریخنویسیهای ایرانی و آزربایجانی، ناسیونالیستهای ایرانی و آزربایجانی، جریانات قومیتگرای فارس و پانایرانیستی، چپ ایرانی و ایدئولوژیهای آزربایجانگرائی استالینیستی و آزربایجانگرائی کلاسیک و اخیراً آزربایجانگرائی التقاطی (جمعاً موسوم به حرکت ملی آزربایجان) و ....، وجود دستهی دوم و یا مشروطهطلبی معتدل دارای شعور ملی تورک و تورکگرایان رفورمیست را منکر و منسوبین به آن را که حامی خواستهای آزادیخواهانهی مردم و رفورمهای دموکراتیک حاکمیت در دورهی قاجاری بودند تخریب و ترور شخصیت کرده و به صورت پانتورکیست معرفی، و از طرف دیگر مشروطهطلبان افراطی و فاقد شعور ملی تورک را تقدیس و به عنوان قهرمانان ملی تقدیم نمودهاند. در ادبیات سیاسی و تاریخنگاریهای ایرانی و آزربایجانی منظور از جنبش مشروطیت و مشروطهخواه مراد صرفاً منتسبین به همین حرکت مشروطهطلبی غیر بومی و افراطی پانایرانیست و ضد تورک و منسوبین به آنها است.
بستر تاریخی و اجتماعی ظهور دو نوع «مشروطهطلبی بومی و معتدل قاجاری و تورکگرا» و «مشروطهطلبی غیر بومی و افراطی پانایرانیست و ضد تورک»
١-دولت تورک قاجار در نتیجهی کشمکشهای تاریخی «توران – ایران» و «تورک – تاجیک» (فارس بعدی) و در مبارزه با طرحهای دولتهای استعمارگر و صلیبی اوروپایی (روسیه، بریتانیا، ...) برای منطقه تاسیس شد. این دولت تورک دارای چند خصلت ماهوی بود:
-شعور
ملی تورک موسس آن دولت آغا محمد خان قاجار و تمام دیگر شاهان قاجاری و تفاخرشان به
تورکیت حتی موغولیت،
-مبارزه
با سیاستهای توسعهطلبانهی دولتهای استعمارگر و صلیبی اوروپایی در ایران و
منطقه (افغانستان، قفقاز، ...)،
-حرکت
به طرف اتحاد استراتژیک با امپراتوری عوثمانلی که به تدریج به پیوستن به حرکت «اتحاد
اسلام عوثمانلی» تکامل پیدا کرد،
-دولتی
سکولار بودن و انجام اصلاحات مذهبی در مقابله با فاناتیسم شیعی و برای محدود کردن
قدرت روحانیت شیعی،
-(
چهار مورد فوق ادامهی سنت سیاسی نادر شاه افشار و دولت تورک افشاری به منظور
زدودن آثار مخرب سیاستهای ضد تورک شاهان صفوی که متفق کلیسای ارمنی و مزدور دولتهای
اوروپایی – صلیبی بودند است)،
-قبول مودرنیته و وارد نمودن مظاهر تمدن و تکنولوژی جدید به کشور و حرکت به سوی تاسیس نهادهای دولتمداری و تشکل اجتماع مودرن (هئیت وزراء، دارالفنون، مطبوعات، راه آهن و تلفون و تلگراف و ...)، ....
٢-دولت تورک قاجار و تمام شاهان این سلسله، همچنین مشوق اصلاحات گستردهی اجتماعی و سیاسی بودند که در دورهی ناصری با تاثیرپذیری از جریانات تنظیمات و مشروطیت عوثمانلی، مبدل به ایجاد حرکت «مشروطهی بومی و معتدل قاجاری و تورکگرا» شد. این مشروطهی بومی و معتدل قاجاری و تورکگرا همهی خصلتهای مثبت ماهوی که در مورد دولت تورک قاجار ذکر شد را دارا بود. فی الواقع نخستین و صادقترین مشروطهطلبان اولیه خود شاهان و مقامات قاجاری بودند.
٣- مدتی بعد یک حرکت موازی یعنی «مشروطهی غیر بومی و افراطی پانایرانیستی و ضد تورک» در صحنه ظاهر شد. رهبران و مدیران این مشروطهی موازی را دولت بریتانیا، عناصر آنگلوفیل، ماسونها، رهبران پارسی هندوستان و زرتشتی ایرانی، احزاب ناسیونالیست ارمنی، بابیان ازلی، اراذل و اوباش قفقازی، باستانگرایان آریایی و ... تشکیل میدادند. هر کدام از این گروهها به دلیلی در این حرکت مشروطهی افراطی شرکت کرده بود و آجندای دیگری داشت. به عنوان نمونه:
-بریتانیا
به سبب آن که سیاست گلوبال پایان دادن به دولتهای تورک در آسیا و خاورمیانه و
اوروپا (هندوستان، ایران، عوثمانلی، مدیترانه، بالکان، ....) را دنبال میکرد،
-رهبران
زرتشتیهای ایران و پارسیهای هندوستان به سبب آن که قاجارهای مسلمان را – مانند
همهی دولتهای مسلمان عرب و تورک بعد از سقوط ساسانیان – دشمن دین خود و غاضب
حاکمیت ایران میدانستند و بسیاری از ایشان نیز کارگذاران و ماشهی سیاستهای
منطقهای و جهانی امپریالیسم بریتانیا بودند،
-ناسیونالیستهای
راست و چپ و بنیادگرایان مسیحی ارمنی به سبب آن که میخواستند با پایان دادن به حاکمیت
تورک بر ایران و سلسلهی قاجار که متفق عوثمانلیها بود، حلقهی محاصرهی عوثمانلی
را تنگتر کرده و در نتیجه تجزیهی قلمروی عوثمانلی و نواحی مجاور آن در قفقاز
روسیه و شمال غرب ایران قاجاری و تاسیس «ارمنستان بزرگ» بر اراضیشان را تسهیل
کنند،
-بختیاریها
به سبب آن که از دورهی افشاریه متفق انگلستان و کاندیدای این دولت برای در دست
گرفتن حاکمیت سیاسی در مقابل قاجارها و سپس بعد از پایان دادن به حاکمیت تورک بر
ایران بودند،
-ازلیها
که قاجارهای تورک را دشمن خونی خود و قاتل پیامبرشان علیمحمد باب و زبان فارسی را زبان مقدس خود میدانستند،
-اراذل و اوباش و اشقیاء و نیهیلیستها و تروریستهای قفقازی که متاثر از جریانات روسیهی تزاری صرفاً هدف شاهکشی و تخریب و ترور و ایجاد هرج و مرج و ماجراجوئی و جنگ داخلی و ... را دنبال میکردند.
٤- گروههای متفاوت شرکت کننده در حرکت مشروطهی افراطی هم دارای چند وجه مشترک ماهوی بودند:
-
همه به علتی ضد تورک بودند. به همین سبب خواستار ساقط کردن دولت قاجار و پایان
دادن به حاکمیت تورک بر ایران بودند،
-همه
قانونگریز و خشونتگرا بودند و در مقیاس وسیع از خونریزی و کشتار و خشونت و ترور
شاهان و مقامات قاجاری و مخالفین، ایجاد قیامها و شورشها و جنگ داخلی و ....
استفاده میکردند.
-همه (ازلیها، ماسونها، ناسیونالیستهای ارمنی، تروریستهای ازلی، و نیهیلیستهای قفقازی و ...) هر کدام به علتی ضد اسلام بودند و از آنجائی که قاجارها را سمبول اسلام و کلاً تورکها را شمشیر اسلام میدانستند خواستار پایان دادن به سلسلهی قاجاری و حاکمیت سیاسی تورک در ایران بودند
٥- هدف اصلی مشروطهطلبان غیر بومی و افراطی پانایرانیست و ضد تورک، با آن چه عوامفریبانه ادعا میکردند (قانونمداری، انجام اصلاحات، ....) بسیار متفاوت بود. به عبارت دیگر مشروطهطلبی غیر بومی و افراطی پانایرانیست و ضد تورک نوعی شارلاتینیزم و مصداق وجیزهی «كَلِمَةُ حَقّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ» بود. چرا که از یک گفتمان ظاهراً صحیح و درست برای اهداف نادرست خود (تورکستیزی و پایان دادن به حاکمیت سیاسی تورک بر ایران، حاکم کردن فارسها بر کشور، باستانگرایی ایرانی، آفرینش ملت ایران با فارسسازی تورکها، ....) سوء استفاده میکرد.
٦-در آن دوره مشروطهطلبی یک روند جهانی بود. چنانچه در مجاورت ایران قاجاری در امپراتوریهای عوثمانلی و روسیهی تزاری هم حرکات مشروطهطلبی در جریان بود. اما مصداق این روند جهانی مشروطهطلبی در ایران قاجاری، همان «مشروطهطلبی معتدل و بومی قاجاری و تورکگرا» بود، و نه «مشروطهطلبی غیر بومی و افراطی پانایرانیستی و ضد تورک» که در تاریخنگاریهای ایرانی و آزربایجانی ذکر و تقدیس میشود. جریان مشروطهطلبی غیر بومی و افراطی پانایرانیستی و ضد تورک، در واقع دزدیدن مشروطهطلبی واقعی یعنی مشروطهطلبی معتدل و بومی قاجاری و تورکگرا و خیانت به آرمانها و مطالبات انسانی و مدنی آن بود. این گونه انقلابدزدیها منحصر به ایران نیست و مشابه آن در بسیاری از نقاط جهان دیده شده، و حتی در صورت نهبود نهادها و سنن دموکراتیک، یک قاعده است. مانند دزدیدن حرکت سوسیال دموکراسی در روسیهی تزاری توسط بولشویکها و سردر آوردن استالینیزم از آن، ربودن حرکت مردمی بر علیه سلطنت محمدرضا پهلوی توسط روحانیون شیعی و سر در آوردن نظام بنیادگرای جمهوری اسلامی از آن، سرقت مخالفت با لائیسیسم تحمیلی کمالیستی و وصایت ارتش در تورکیه توسط جریان بنیادگرای «میللی گؤروش» و سر در آوردن حاکمیت اسلامگرایان سنی از آن ....
٧-در تاریخنگاری ایرانی و آزربایجانی، وجود این دو نوع مشروطهطلبی مخفی نگاه داشته میشود و ادعا میگردد که تنها یک نوع مشروطهطلبی (مشروطهطلبی غیر بومی و افراطی پانایرانیستی و ضد تورک) وجود داشت. همچنین مشروطهطلبی غیر بومی و افراطی پانایرانیستی و ضد تورک تقدیس میگردد و حرکتی ملی شمرده میشود. ملی شمردن حرکت مشروطهطلبی غیر بومی و افراطی پانایرانیستی و ضد تورک، یکی از وجوه مشترک بی شمار ناسیونالیسم ایرانی و ناسیونالیسم آزربایجانی است.
٨- آن چه به نام حرکت مشروطه در ادبیات سیاسی ایرانی و آزربایجانی معروف است، از منظر تاریخ ملی تورک، یک حرکت ضد تورک و رهبران تورک آن مانقورت و خائن به ملت و وطن تورک بودند. زیرا:
-هدف
و غایهی اصلیشان ساقط کردن دولت تورک قاجار و خاتمه دادن به حاکمیت سیاسی تورک
بر ایران بود،
-رهبری
و مدیریت آن حرکت را عناصر و مراکز ضد تورک بر عهده داشتند،
-آن
حرکت با تاسیس انجمنهای تروریستی و متفق پارسیهای هندوستان و باستانگرایان و ناسیونالیستهای
ارمنی و .... با نام آزربایجان در تهران و
تبریز، به مفهوم آزربایجان یک بار ضد تورک داد،
-فارسی
را به تنها زبان رسمی و دولتی ایران مبدل کرد،
-با
لایحهی انجمنهای ایالتی و ولایتی منطقهی ملی تورک را به یک قسمت آزربایجانی و
چندین قسمت غیر آزربایجانی تجزیه و در نتیجه از تشکل مفهوم وطن تورک جلوگیری کرد،
-با
ایجاد مفاهیمی مانند قوم و ملت آزربایجان، عملاً ملت واحد تورک ساکن در ایران را
تجزیه و روند ملت شوندهگی اوغوزهای غربی را مسدود کرد،
-و با ادغام کامل مهمترین قسمت تورکایلی یعنی ایالت آزربایجان با فارسستان و بقیهی ایران، مرحلهی دوم فارسسازی کامل ملت تورک (مرحلهی اول در دورهی صفویان با تحمیل شیعهی فارسی بر تورکها متحقق شده بود) را آغاز کرد ....
٩-با اشغال تهران پایتخت قاجار توسط مشروطهطلبان افراطی پانایرانیست و ضد تورک و خلع محمدعلی شاه و تبعید او، و حاکم شدن فارسها و ارمنیها و بختیاریها و تروریستهای ازلی و پانایرانیستهای باستانگرا بر دولت، دولت تورک قاجار عملاً پایان یافت. اگر چه سلطان احمد شاه قاجار فرزند ١٣ سالهی محمدعلی شاه اسماً بر تخت سلطنت نشانده شد، اما او هم که یک فیگوران بود بعدها توسط رضا خان برکنار شد.
به عبارت دیگر، در ایران در دوران معاصر سه دولت فارس وجود داشته است:
الف-دولت
مشروطیت: ١٩٠٩-١٩٢٥
ب-سلطنت
پهلوی: ١٩٢٥-١٩٧٩
ج-جمهوری اسلامی ایران: ١٩٧٩-تاکنون
١٠- موضع ملت تورک و تاریخنگاری تورک در مقابل مشروطهطلبی غیر بومی و افراطی پانایرانیستی و ضد تورک همان است که رهبر ملی تورک اورمولو جمشید خان سوباتایلی افشار مجدالسلطنه بیان کرده است: «حرکت جمعی از اجامر و اوباش و اراذل و اشرار آزربایجان و قفقاز و عراق و ارمنی به اسم فدائی و مجاهد، آلت فساد و اسباب مقاصد اجانب برای ایجاد هرج و مرج و تجاوز به جان و مال و ناموس مردم و اجرای هر گونه شقاوت ....»
١١-تاریخنگاری آزربایجانی و آزربایجانگرایانی که حرکت مشروطهطلبی غیر بومی و افراطی پانایرانیستی و ضد تورک (و ادامههای آن حرکت پانایرانیستی آزادی ستان، جریان چپ ایرانی و پدیدهی سردار سپه – رضا خان) را تقدیس کرده و حرکت ملی خود مینامند، مانند رهبران آن حرکت، خائن به ملت تورک و وطن تورک هستند. زیرا یک حرکت شدیداً ضد تورک و پانایرانیستی را که یکی از مهلکترین ضربات در طول تاریخ را به دولتمداری تورک، ملت تورک و وطن تورک وارد آورده، به عنوان ملی تقدیم میکنند.
١٢-تقدیس حرکت مشروطهطلبی غیر بومی و افراطی پانایرانیستی و ضد تورک در تاریخنگاری آزربایجانی، همچنین به این سبب که آگاهانه به تحریف و وارونهنویسی حقایق و تاریخ و فریب دادن مردم تورک دست می زند یک بی اخلاقی است.
١٣-تاریخنگاری آزربایجانی و آزربایجانگرایان به دروغ ادعا میکنند همهی مردم آزربایجان فعالانه به حمایت از حرکت مشروطهطلبی غیر بومی و افراطی پانایرانیستی و ضد تورک پرداختند. در حالی که حامیان آن حرکت در میان تورکها معدود افراد فریبخورده و یا مانقورت و خائنین، آن هم صرفاً در منطقهای محدود در آزربایجان شرقی، مشخصاً آزادیخواهان و دموکراتهای آزربایجانی در محور تبریز - اردبیل یعنی کانونهای به ترتیب ناسیونالیسم ایرانی و شیعیگری فارسی بودند. اما عموم ملت تورک از جمله در اورمو مرکز تورکگرایی مودرن در تورکایلی و ایران به هیچ وجه از حرکت مشروطهطلبی غیر بومی و افراطی پانایرانیستی و ضد تورک حمایت نهمیکرد. تورکهای منطقهی همدان از تورکایلی هم افتخار حذف کردن یپرم خان ارمنی، فرماندهی نیروهای مسلح مشروطهطلبان غیر بومی و افراطی پانایرانیستی و ضد تورک را در کارنامهی خود دارند.
١٤- تاریخنگاری آزربایجانی و آزربایجانگرایان نقش قفقاز را در حرکت مشروطهی ایران مثبت عرضه میکنند. در حالی که قفقاز مانند اغلب تاریخ، نقشی فوقالعاده منفی در حرکت مشروطه و کلاً ساقط کردن دولت تورک قاجار و پایان دادن به حاکمیت تورک در ایران بازی کرده است:
-آخوندوف
از ایجاد کنندهگان ناسیونالیسم ایرانی مودرن و باستانگرایی نژادپرست ضد تورک و
ضد عرب و ضد مسلمان در ایران است،
-میرزا
ابراهیم خان منشیزاده ایروانی بنیانگذار نخستین سازمان تروریستی مودرن در ایران یعنی «کومیتهی
مجازات»، و فرزند او داوود منشیزاده رهبر پانایرانیسم «حزب سوکما» نئونازی
ایرانی از تورکهای آزربایجان قفقاز هستند،
-رسولزاده
به عنوان سردبیر نشریهی «ایران نو» از آفرینندهگان ناسیونالیسم ایرانی مودرن
است،
-مجاهدین
و تروریستهای قفقازی شامل حیدر خان عموغلو نقشی فوقالعاده منفی در نهادینه شدن
فرهنگ تروریسم، قتل مقامات دولتی شامل شاه، تاسیس سازمانهای تروریستی در ایران،
ایجاد جنگ داخلی بر علیه دولت تورک قاجار، اشغال پایتخت دولت قاجاری به همراهی
بختیاریها و داشناکها، و کشتار مجاهدین تورک مخالف مشروطهی غیر بومی و افراطی
پانایرانیستی و ضد تورک داشتند.
- سردار سپه و یا رضا شاه و بسیاری از مقامات نظامی در دوران کودتای او بر علیه دولت تورک قاجار و سپس دورهی سلطنتش که طراحان و نخستین مجریان سیاست نسلکشی زبانی و ملی تورک در ایران بودند، اصلاً از تورکهای قفقاز هستند ....
١٥-به دلایل مذکور یکی از معیارهای شناخت مانقورتیسم در میان فعالان سیاسی تورک، موضع آنها در مقابل دو جریان «مشروطهطلبی بومی و معتدل قاجاری و تورکگرا» و «مشروطهطلبی غیر بومی و افراطی پانایرانیست و ضد تورک» است. افراد و تشکیلاتی که هنوز جریان مشروطهطلبی غیر بومی افراطی پانایرانیست و ضد تورک را ملی شمرده و رهبران و سمبولهای آن مانند یپرم خان و حیدر عموغلو و ستارخان و ... را تقدیس و عکسهایشان را به عنوان قهرمانان ملی در سایتها و نشریات و نوشتهها و فیلمهای خودعَلَم میکنند، بی شک متعلق به جریان مانقورتیسم آزربایجانی و یا چپ ایرانی ضد تورک هستند.
١٦-همانگونه که با اسناد و مدارک بی شمار نشان داده شده، ستار خان و باقر خان رهبر حرکت مشروطهی ایران نهبودند. آنها رهبران سمبولیک مقاومت مسلحانه در تبریز بر علیه دولت تورک قاجار، - بزرگنمایی شده توسط مطبوعات و سیاسیون بریتانیا و دولتهای صلیبی اوروپایی وقت و پانایرانیستها و پارسیها - بودند. رهبری واقعی مقاومت مسلحانه در تبریز را داشناکها و هینچاکها و دیگر گروههای ارمنی در دست داشتند. در این برهه ستار خان و باقر خان صرفاً بازیچهی دست دشمنان تورک برای شورانیدن تورکها بر علیه دولت تورک قاجار بودند که در تبریز نائل به هدف خود شدند.
١٧-مانقورتیسم آزربایجانی که از یک طرف ظاهراً مدافع دوآتشهی استقلال «آزربایجان جنوبی» و الحاق آن به آزربایجان قفقاز است و از طرف دیگر به قهرمانسازی از مبارزهی مشروطهطلبان افراطی در تبریز بر علیه دولت تورک قاجاری میپردازد، متوجه وجود تناقض در رفتار خود نیست. زیرا فراموش کرده کسانی مانند محمدعلی شاه که ستار خان و باقر خان بر علیه آنها اسلحه کشیدند، دارای شعور ملی تورک بودند و حتی صمد خان شجاع الدوله قصد الحاق آزربایجان و خمسه به قفقاز را داشت.
١٨-ستار خان و باقر خان و مجاهدین تحت رهبری آنها در تبریز بعد از مدتی به ماهیت و آجندای ضد تورک و پانایرانیستی ماجرای مشروطهطلبی غیر بومی افراطی پی بردند و با آن به مخالفت پرداختند. حتی ستار خان پس از التجاء به شهبندری عوثمانلی تمایلات تورکگرایانه پیدا کرد و خواهان استقلال آزربایجان و الحاق آن به قفقاز شد. حابی بیگ بلوری رهبر مجاهدین در تبریز هم خواستار الحاق آزربایجان به عوثمانلی بود. به همین سبب مجاهدین تبریز توسط رهبران مشروطهطلب غیر بومی و افراطی پانایرانیست و ضد تورک به حیله به تهران کشانده شدند و معروض به کشتار پارک اتابک توسط یپرم خان و حیدر خان عموغلو و ... گشتند.
١٩-
از منظر تاریخ ملی تورک اقدامات و حرکات ستار خان و باقر خان در دورهی قیام تبریز
بر علیه دولت تورک قاجار یک خیانت به شمار میآید. چنانچه بالفرض قیام عدهای تورک
در آناتولی به رهبری یونانیان بر علیه امپراتوری عوثمانلی یک خیانت و وطنفروشی
شمرده میشد. در حالی که در تاریخنگاریهای ایرانی و آزربایجانی این دو اساساً به
سبب این خیانت تقدیس میشوند. از طرف دیگر از منظر تاریخ ملی تورک اقدامات و حرکات
ستار خان و باقر خان در دورهای که به مخالفت با مشروطهطلبی غیر بومی و افراطی
پانایرانیست و ضد تورک پرداختند مثبت و ملی شمرده میشود. اقدامات و حرکاتی که در
تاریخنگاریهای ایرانی و
آزربایجانی مسکوت گزارده شده و سانسور میشوند.
No comments:
Post a Comment