Tuesday, January 24, 2017

قانون تشکیل ایالات و ولایات مشروطه و تجزیه‌ی منطقه‌ی ملی تورک، و بی ربطی آن به گفتمان فدرالیسم ملی کنونی


قانون تشکیل ایالات و ولایات مشروطه و تجزیه‌ی منطقه‌ی ملی تورک و بی ربطی آن به گفتمان فدرالیسم ملی کنونی

 

مئهران باهارلی- ۲۰۰۵


منطقه‌ی ملی تورک در شمال غرب ایران و یا وطن تورکی (تورک‌ایلی)، سرزمینی است وسیع که مرزهای شرقی و جنوبی آن در حدود تهران، قوم، اراک، نهاوند، کنگاور و ... شروع می‌شود و مرزهای شمال و شمال غربی آن به جمهوری تورکیه و جمهوری آزربایجان پایان می‌یابد. این منطقه‌ی ملی تورک و یا تورک‌ایلی، کلیه‌ی نواحی و بخش‌های تورک‌نشین مناطق جوغرافیایی- تاریخی حالاً و یا سابقاً موسوم به «آزربایجان»، «خمسه»، «دیلمستان»، «عراق عجم»، «جبال»،... را در بر می‌گیرد. این نواحی و بخش‌ها، خود ممکن است مرکب از مناطق کوچک‌تر با نام‌های متفاوت باشند. مانند مناطق تورک‌نشین «بیاتستان»، «افشار»، «خرقان» (قاراقان)، «علی‌شوکور» (علیشکر) و ... در عراق عجم.

به عبارت دیگر، «وطن خلق تورک در شمال غرب ایران» و یا «تورک‌ایلی»- بر خلاف ادعای آزربایجان‌گرایان که آن را صرفاً به ناحیه‌ی جوغرافیایی آزربایجان خلاصه می‌کنند - جوغرافیای تاریخاً موسوم به آزربایجان نیست، بلکه عبارت است از مجموع:

-همه‌ی مناطق تورک‌نشین به‌ هم ‌پیوسته در آزربایجان- تقریباً ٪۴۵ از اراضی تورک‌ایلی

-همه‌ی مناطق تورک‌نشین به‌ هم‌ پیوسته در عراق عجم و جبال (در استان‌های امروزین تهران، مرکزی، قوم، البرز، همدان، کرمانشاه، کوردستان) - تقریباً ۳۵٪ از اراضی تورک‌ایلی

-همه‌ی مناطق تورک‌نشین به ‌هم ‌پیوسته در خمسه (در استان‌های امروزین زنجان، قزوین،..)- تقریباً ۱۵٪ از اراضی تورک‌ایلی

-همه‌ی مناطق تورک‌نشین به‌ هم‌ پیوسته در دیلمستان (منجیل، رودبار و ...) - تقریباً ۵٪ از اراضی تورک‌ایلی

(دو درک کاملاً متفاوت از قلمروی خلق تورک و یا «وطن تورکی»، مانند دو درک کاملاً متفاوت از توده‌ای که ملت تورک را تشکیل می‌دهد و یا «ملت تورک»، از علامات فارقه بین جریانات مختلف آزربایجان‌گرایی از یک طرف، و جریان معتقد به هویت ملی تورک در طرف دیگر است).








نبود نام فراگیر تثبیت شده برای منطقه‌ی ملی تورک در شمال غرب کشور و یا وطن تورکی:

تا سال‌های اخیر دو ملت تورک و فارس ساکن در ایران، در رابطه با نام منطقه‌ی ملی‌شان دارای یک وضعیت استثنایی بودند. زیرا «منطقه‌ی ملی تورک در شمال غرب ایران» (و دیگر مناطق ملی تورک‌نشین در مرکز، در جنوب و در شمال شرق ایران ویا «کانتون‌های تورک»)، و «منطقه‌ی ملی فارس در مرکز-شرق ایران» دارای نام خاص و تثبیت شده و جامع منحصر برای خود، که در ضمن منعکس‌کننده‌ی حضور و هویت ملی و نام ملی این دو ملت در نیاخاک و منطقه‌ی ملی‌شان باشد نبودند. این مشکل و کمبود در دو دهه‌ی اخیر با انتخاب، کاربرد و تداول نام‌های دوراندیشانه، گویا و فراگیر «فارسستان» و «تورک‌ایلی» برای هر کدام، حل نهائی و تاریخی خود را پیدا کرده است.

وجود یک نام خاص فراگیر، جاافتاده و منعکس‌کننده‌ی هویت ملی و نام خلق تورک که برای همه‌ی قلمرو و کل منطقه‌ی ملی تورک در شمال غرب ایران ویا وطن تورکی عَلَم شود و از طرف همه‌ی تورک‌های ساکن در بخش‌های گوناگون آن قابل قبول باشد، به همراه عوامل دیگری مانند اداره‌ی همه‌ی این مناطق تورک‌نشین توسط یک حاکم و ید واحد، می‌توانست تاثیری مثبت در تشکل و قوام هویت ملی و جوغرافیایی واحد برای منطقه‌ی ملی تورک‌نشین داشته باشد و به روند ملت‌شونده‌گی هم‌زمان توده‌های تورک (اوغوزهای غربی) ساکن در شمال غرب ایران یاری رسانده، شتاب دهد.

اما در طول تاریخ، همچو نامی وجود نداشت. نخبه‌گان تورک هم، به سبب فقدان شعور ملی تورک، برای پیدا کردن آن و نیز جمع‌آوری و سپردن مدیریت کل منطقه‌ی تورک‌نشین در شمال غرب ایران به ید واحد و یک مقام و حاکم و در ترکیب یک واحد اداری-سیاسی در تقسیمات کشوری، علی رغم آنکه دولت ایران تحت کونترول تورک‌ها بود، هیچ اراده و تلاشی نکردند. در نتیجه‌ی این و برخی دیگر از عوامل، منطقه‌ی ملی تورک در شمال غرب ایران نتوانست یک هویت ملی و جوغرافیایی واحد شناخته و تثبیت شده در ایران و در جهان و بویژه در میان نخبه‌گان تورک کسب کند.

آثار مخرب فقدان هویت فراگیر برای منطقه‌ی ملی تورک در شمال غرب کشور و یا وطن تورکی:

نبود یک نام فراگیر برای وطن تورکی، که حاوی نام و منعکس‌کننده‌ی هویت ملی خلق تورک هم باشد، و نبود سنت اداره‌ی آن در قالب یک واحد سیاسی-تقسیمات اداری و توسط ید واحد در قرون اخیر، از یک طرف باعث پاره پاره شدن هویتی این سرزمین پیوسته‌ی تورک‌نشین، فورم نگرفتن حس عایدیت اهالی تورک آن به یک وطن مشترک تورک، تکه پارچه شدن هویتی و انسانی خود خلق تورک ساکن در شمال غرب ایران و حتی واگرایی و بیگانه‌انگاری هم‌دیگر، بویژه از سوی آزربایجان‌گرایان محلی‌گرای فاقد شعور ملی تورک شد. و از طرف دیگر باعث ایجاد مشکلات بی‌شمار عملی و پی در پی سیاسی در دوران مودرنیته، که دوره‌ی تشکل هویت‌های ملی مودرن در ایران و نتیجتاً تلاش برای ایجاد دولت –ملت‌هاست گردید.

نخستین نتیجه‌ی منفی نداشتن نام ملی فراگیر و هویت واحد برای منطقه‌ی ملی تورک در شمال غرب کشور و یا وطن تورکی و عدم اداره‌ی آن در قالب یک واحد سیاسی-تقسیمات اداری در گذشته‌ی نزدیک، در دوره‌ی مشروطیت ظاهر شد و منجر به ایجاد جریان «آزربایجان‌گرایی به عنوان یک هویت ارضی» و یا «آزربایجان‌گرایی پان‌ایرانیستی» مخصوصاً در میان نخبه‌گان تبریز، در مقابل «تورک‌ به عنوان یک هویت ملی» گشت. این نیز به نوبه‌ی خود زنجیروار پدیده‌های تورک‌ستیزی مانند «آزادی‌خواهان و دموکرات‌های آزربایجان»، «قانون ضد تورکی ایالات و ولایات» و بعدها نفی واقعیت وطن تورک بودن نیمی از منطقه‌ی تورک‌نشین در شمال غرب کشور و تسلیم آن‌ها به همسایه‌گان توسعه‌طلب فارس و کورد و ... از سوی فعالین سیاسی آزربایجان‌گرای استالینیست (علی. اصغ.، احم. اوب. ....) را آفرید.

ظهور «هویت آزربایجان‌گرایی جوغرافیایی» به عنوان نافی و جای‌گزین «هویت ملی تورک»:

آزربایجان برای جریان مشروطه‌طلب ایران‌گرا و فارس‌محور، صرفاً یک منطقه‌ی جوغرافیایی در ایران و مردم ساکن در آن هم، از تورک و کورد و تالش و تات و ...، همه بخشی از «ملت ایران» بودند. به عبارت دیگر آزربایجان مشروطه‌طلبان، هرگز یک هویت ملی نبود، بلکه صرفاً یک هویت جوغرافیایی در قلمروی «وطن ایران» بود. این همان آزربایجانی است که در ادبیات مشروطه‌طلبان و حزب عدالت و چپ‌های تورک ایرانی و آزادی‌خواهان و دموکرات‌های دوره‌ی مشروطه و فرقه‌ی دموکرات آزربایجان خیابانی و ... در سال‌های جنگ جهانی اول هم مشاهده می‌شود.

توضیح آنکه در قرن نوزده روند مودرنیته در میان نخبه‌گان تورک در ایران به دو شکل متجلی گشت:

الف-نخست جریان مشروطه‌گرا که در نهایت به ایجاد هویت ملی مودرن «ملت ایران» منجر شد. این جریان غالب، یک حرکت ایران‌گرا و فارس‌محور بود و قائل به هویت ملی تورک و طبیعتاً وجود یک منطقه‌ی ملی تورک در شمال غرب ایران، ضرورت ایجاد یک ایالت و یا واحد سیاسی تورک در تقسیمات اداری-کشوری که همه‌ی مناطق تورک‌نشین در شمال غرب ایران را دربرگیرد و یا لزوم اداره‌ی همه‌ی مناطق تورک‌نشین در شمال غرب کشور توسط یک مقام و یک نهاد دولتی (ایالت) نیز نبود. این جریان توانست به جریان اصلی در میان نخبه‌گان مرکز و شرق آزربایجان در طول سده‌ی پیشین تبدیل شود.

ب- جریان دوم مودرنیته در میان نخبه‌گان تورک به صورت «اتحاد اسلام» ظاهر شد. این جریان توانست نخبه‌گان و خلق تورک را از شیعه‌زده‌گی، اسلام فارسی و تاجیک‌وشی رها سازد و با گذر سریع از مراحل «اتحاد و ترقی»، «مساوات»، «ژون تورک»، «تورک اوجاق‌لاری» و ... منجر به ایجاد هویت ملی مودرن تورک در میان بومیان تورک در قفقاز جنوبی و همچنین اقلیتی از نخبه‌گان تورک در ایران شود (این دور از اتحاد اسلام گرچه منشاء عثمانلی داشت، اما به لحاظ تاریخی ادامه‌ی تشبث «اتحاد اسلام نادرشاه افشار» شمرده می‌شود).

قانون تشکیل ایالات و ولایات

موضع ضد تورک مشروطه‌طلبان و آزربایجان‌گرایان و نبود شعور ملی تورک در آن‌ها، و در عوض وسواس مَرَضی ایشان در باره‌ی هویت جوغرافیایی و فتیشیسم حول اسم آزربایجان، باعث شد که آزربایجان مشروطه‌طلبان، از همان آغاز به یک هویت نافی و جای‌گزین و آنتی تز هویت ملی تورک تبدیل گردد. چنانچه در ادبیات مشروطه، «آزربایجان» کودی برای فرار و اجتناب از تورک و مخفی نمودن و انکار آن است («ادبیات آزربایجان»، «مطبوعات آزربایجان»، «مشاهیر آزربایجان»، «تاریخ آزربایجان»، .... به جای «ادبیات تورک»، «مطبوعات تورک»، «مشاهیر تورک»، «تاریخ تورک»، ...). این انحراف تاریخی در هویت ملی به زودی، مانند بسیاری از عرصه‌های دیگر، تاثیرات مخرب خود را در مخالفت با ایجاد یک تشکیلات سیاسی و کشوری واحد برای اداره‌ی وطن تورکی و یا منطقه‌ی ملی تورک در شمال غرب ایران و تجزیه‌ی آن از طریق تصویب قانون تشکیل ایالات و ولایات هم نشان داد.

قانون تشکیل ایالات و ولایات، وطن تورکی و یا منطقه‌ی ملی یک‌پارچه‌ی تورک‌نشین در شمال غرب کشور را بین هشت (۸) واحد سیاسی-اداری جداگانه، هر کدام با مدیریت سیاسی و اداره‌ی مستقل و به شرح زیر تقسیم و تجزیه کرد: «ایالت آزربایجان»، «ولایت زنجان»، «ولایت همدان»، «ولایت کوردستان»، «ولایت گیلان»، «ولایت کرمانشاهان»، «ولایت عراق-اراک» و «دارالسطنه‌ی تهران». طبق این قانون، تجزیه‌ی منطقه‌ی ملی تورک در شمال غرب ایران و یا وطن تورکی حالت قانونی به خود گرفت و تثبیت شد.

با این وصف، تجزیه‌ی اداری-سیاسی سرزمین تورک‌نشین در شمال غرب ایران و یا وطن تورکی (تورک‌ایلی) و از بین بردن تمامیت ارضی و جلوگیری از ایجاد هویت ملی واحد آن در تقسیمات اداری کشور، - بر خلاف آنچه مشهور است- نه در دوره‌ی رضاشاه، بلکه بیست سال پیش از اقتدار وی و با تصویب قانون تشکیل انجمن‌های ایالتی و ولایتی و با انقلاب مشروطیت آغاز شد، رسمیت و قانونیت یافت و نهادینه گشت.

اصل انجمن‌های ایالتی و ولایتی قانون اساسی مشروطه‌ی ایران و بی ربطی آن به گفتمان فدرالیسم ملی کنونی

اصل انجمن‌های ایالتی و ولایتی قانون اساسی مشروطه ایران، ربطی به گفتمان فدرالیسم ملی ندارد. زیرا این اصل بر مبنای «ملت ایران»، انکار وجود ملت تورک در ایران و حقوق وی طراحی شده و فاقد ماهیت ملی-اتنیکی است. این اصل صرفاً تدبیری برای حصول به «عدم تمرکز اداری» در کشور ایران، که دارای یک ملت واحد ایران است می‌باشد، یعنی یک درجه بالاتر از آنچه که سیستم امروزی استان‌ها و فرمانداری‌ها نامیده می‌شود. در حالیکه گفتمان فدرالیسم در میان ملت‌های غیر فارس ساکن در ایران، یک «فدرالیسم ملی-اتنیکی» است و بر مبنای کثیرالمله بودن کشور ایران و حقوق ملی هر کدام از این ملل، از جمله حق اداره‌ی امور آن‌ها توسط خود آن‌ها بنیاد گزارده شده است. فدرالیسم ملی -اتنیکی در یک ایران کثیرالمله، چیزی فرای عدم تمرکز اداری در یک کشور با یک ملت واحد ایران، که غایه‌ی انجمن‌های ولایتی و ایالتی بود، است. غایه‌ی فدرالیسم ملی، پایان دادن به استعمار داخلی ملل و مناطق ملی غیرفارس توسط فارسستان و امپریالیسم محلی فارسی است. برپائی تمامیت ارضی، یگانه‌گی سیاسی و وحدت اداری کل وطن تورکی در شمال غرب ایران، از مطالبات بنیادین «حرکت ملی دموکراتیک تورک» معاصر است. این‌ها همه در تضاد با روح انجمن‌های ایالتی و ولایتی که به تجزیه‌شده‌گی منطقه‌ی ملی تورک در شمال غرب ایران رسمیت و قانونیت داده است قرار دارد.

به لحاظ تئوریک، قانون تشکیل انجمن‌های ایالتی و ولایتی که صرفاً ناظر به ایجاد عدم تمرکز اداری بود، برای زمان خود می‌توانست گامی مثبت، اقلاً در عرصه‌ی عدم تمرکز اداری باشد و شاید در آینده به سوی نوعی فدرالیسم ملی پرورانده شود. اما با توجه به اینکه دولت ایران با انقلاب مشروطیت یک‌دست به تسلط فارس‌گرایان و پان‌ایرانیست‌های ضد تورک در آمده بود، احتمال تحقق این امکان عملاً وجود نداشت. چنانچه در کوتاه مدت به ورشکسته‌گی کامل منجر شد.

در شرایط فعلی تنها تدبیر واقع‌گرایانه آن است که تقسیمات داخلی کشوری از نو و مطابق با پراکنده‌گی زبانی سال‌های پیش از انقلاب مشروطیت (دوره‌ی آغاز آسیمیلاسیون اجباری و فارس‌سازی دولتی ملل غیرفارس) ترسیم شود. در این تقسیمات داخلی کشوری جدید، می‌باید همه‌ی مناطق تورک‌نشین شمال غرب ایران، که در قانون انجمن‌های ایالتی و ولایتی بین هشت ایالت و ولایت و در حال حاضر بین سیزده -۱۳ استان تقسیم گشته‌اند، در یک واحد و یا یک ایالت با نام (پیشنهادی) «تورک‌ایلی» جمع شوند و در نظام سیاسی کشور، توسط یک حاکمیت سیاسی (والی، ...) مدیریت گردند.

اصل انجمن‌های ولایتی و ایالتی و آزربایجان‌گرایان

اصل انجمن‌های ولایتی و ایالتی - که هنوز از سوی بسیاری از آزربایجان‌گرایان پان‌ایرانیست و ایران‌گرا و برخی از آزربایجان‌گرایان استالینیست، ساده‌دلانه و ساده‌لوحانه، بلکه عوام‌فریبانه تبلیغ و تقدیر می‌شود- به سبب داشتن عیب‌های ذاتی آن و در راس آن‌ها نداشتن خصلت اتنیک-ملی، و مبنا قرار دادن «ملت ایران» و جوغرافیا و تقسیمات اداری - کشوری نامناسب موجود، حتی در دوره‌ی مشروطه و در طول یک صد و ده سال پس از آن نیز نتوانست اجرا شود. طراحان و تدوین‌کننده‌گان اصل انجمن‌های ایالتی و ولایتی، تقریباً همه نخبه‌گانی از شرق و مرکز آزربایجان، نوعاً فاقد شعور ملی تورک، بویژه در باره‌ی یک‌پارچه‌گی توده‌ی تورک و وحدت سرزمین و وطن تورک و تجزیه‌ناپذیری آن‌ها بودند. تصویب این اصل، با تثبیت کردن تجزیه‌شونده‌گی منطقه‌ی ملی تورک و ملت تورک بین هشت واحد اداری-سیاسی، در عمل راه قانونی و رسمی مستعمره‌ی داخلی شدن منطقه‌ی ملی تورک و یا تورک‌ایلی را باز کرد.

بواقع تنها درس پربهائی که می‌توان از جنبش ناکام و غیر ملی مشروطه در رابطه با حق اداره‌ی امور خود ملت تورک گرفت (در اینجا مراد از «خود»، ملت «تورک» است، نه منطقه‌ی جوغرافیایی و یا واحد اداری سیاسی «آزربایجان» در تقسیمات کشوری)، همین بیهوده و بی‌ربط بودن اصل انجمن‌های ایالتی و ولایتی در این رابطه و ذهنیت مولد آن است. روح «حرکت ملی دموکراتیک تورک» معاصر، پایان دادن به توسعه‌طلبی فارسی و وضعیت مستعمره‌گی تورک‌ایلی و غایه‌ی خلق تورک اداره‌ی امور خود است، نه صرفاً عدم تمرکز نظام اداری کشور ایران که مساله‌ی از یک سنخ دیگر است. ملت تورک ساکن در ایران و نیروهای سیاسی آگاه تورک نمی‌باید وقت و انرژی خود را در راه اجرائی کردن فرمولی بیهوده و مفلس شده به تجربه، آن هم مربوط به ذهنیت و شرایط یک صد و ده سال پیش، تلف کنند. در شرایط موجود، دفاع از انجمن‌های ایالتی و ولایتی ربطی به مودرنیسم ندارد، بر عکس ارتجاع و واپس‌گرائی خالص است.

برای مطالعه‌ی بیشتر:

پان‌تورک، پان‌آزربایجان‌یسم، تورک باوری، تورک‌یسم، پان‌تورک‌یسم، پان‌تورکیک‌یسم، توران‌یسم

http://sozumuz1.blogspot.com/2018/05/blog-post_20.html

ایضاحاتی در باره‌ی کاربرد مودرن و دموکراتیک دو نام تورک و آزربایجان

http://sozumuz1.blogspot.com/2016/10/blog-post_9.html

مناطق ملی در ایران؛ و منطقه‌ی ملی و یا اتنودموگرافیک تورک در شمال غرب آن

http://sozumuz1.blogspot.com/search/label/تاتاریزه%20کردن

تورک صرفاً نام قومی-ملی اوغوزهای غربی است، نه همه‌ی ملل تورکیک

http://sozumuz1.blogspot.com/2017/08/blog-post_12.html

در ایران شش ملت و اقلیت ملی تورکیک وجود دارد، هیچ کدام از آن‌ها «آزربایجانی» و یا «تورک آزربایجانی» نیست

http://sozumuz1.blogspot.com/2017/08/blog-post_11.html

در ایران چهار ملت تورکیک با نام‌های تورک، تورکمن، خلج و قازاق زندگی می‌کنند

http://sozumuz1.blogspot.com/2016/06/blog-post_9.html

روح دوکترین آزربایجان‌گرایی عَلَم کردن هویت آزربایجانی به جای هویت ملی تورک

http://sozumuz1.blogspot.com/2017/03/blog-post_85.html

ایران‌دا نه «آزه‌ربایجان‌لی» وار، نه «آزه‌ربایجان تورکو» و نه باشقا بنزه‌ر اویدورما و قوندارما ملت‌له‌ر و کیم‌لیک‌له‌ر

http://sozumuz1.blogspot.com/2017/03/blog-post_10.html

اصطلاح «ایران تورک‌چوله‌ری»، صرفاً می‌تواند محصول مغز علیل و پاک باخته‌ی یک آزربایجان‌گرای ضد تورک باشد

http://sozumuz1.blogspot.com/2017/03/blog-post_95.html

در هویت ملی آزربایجانی، «انکار هویت ملی تورک» مندرج و مستتر است

http://sozumuz1.blogspot.com/2017/08/blog-post.html

بحران‌های آزربایجان‌گرایانه

http://sozumuz1.blogspot.com/2017/08/blog-post_1.html

آزربایجان‌گرایی تالشی: گل بود به چمن نیز آراسته شد

http://sozumuz1.blogspot.com/2017/08/blog-post_95.html

باز هم ملت جعلی آذربایجان، اعتراض به تیتر خبر آیت الله منتظری

http://sozumuz1.blogspot.com/2017/11/blog-post_8.html

در ایران، یک «مساله‌ی تورک» وجود دارد و یک «مساله‌ی حق تعیین سرنوشت ملت تورک». مساله‌ای به اسم آزربایجان و حق تعیین سرنوشت آزربایجان و ... وجود ندارد

http://sozumuz1.blogspot.com/2017/02/blog-post_5.html

تورکان تکانی خورده‌اند. هویت ملی تورک در حال شکل‌گیری، اما بر مبانی مبهم و نه چندان درست است

http://sozumuz1.blogspot.com/2017/01/blog-post_29.html

ایران‌دا تورک خالقی اؤزونه «تورک» دییه‌ر. بو دا مساله‌نی بیتیریر

http://sozumuz1.blogspot.com/2017/02/blog-post.html

لهجه‌گرائی، طائفه‌گرایی و محلی‌گرایی، سه مانع عمده در مسیر روند ملت شدن خلق تورک در ایران

http://sozumuz1.blogspot.com/2016/09/blog-post_47.html

هدف از بررسی زیرگروه‌های لهجه‌ای، جوغرافیایی، مذهبی، طائفه‌ای، ... خلق تورک

http://sozumuz1.blogspot.com/2016/09/blog-post_9.html

ناکارآمدی، ناقص و عقیم و غیر واقعی بودن آزربایجان‌گرایی صرف

http://sozumuz1.blogspot.com/2017/01/blog-post_23.html

Türk yérine koloniyal Azerbaycan Étnosu-Milleti qavramı Quzéyde de iflas étmekdedir

http://sozumuz1.blogspot.com/2017/01/turk-yerine-kolonliyal-azerbaycan.html

قانون تشکیل ایالات و ولایات مشروطه و تجزیه‌ی منطقه‌ی ملی تورک

http://sozumuz1.blogspot.com/2017/01/blog-post_24.html

نقشه‌ای نادرست، ذهنیتی مغشوش، طرزی مضر

http://sozumuz1.blogspot.com/2017/06/blog-post_29.html

«تورکیستان» ایله «تورکییه» دوغرویسا، «تورک‌ایلی» ده دوغرودور

http://sozumuz1.blogspot.com/2016/08/blog-post_64.html

مناطق ملی در ایران، و منطقه‌ی ملی و یا اتنودموگرافیک تورک در شمال غرب آن

http://sozumuz1.blogspot.com/2018/01/blog-post_19.html

نام و ترکیب تورک‌ایلی

http://sozumuz1.blogspot.com/2018/01/blog-post_25.html

موضوعِ بحث وطن (تورک‌ایلی) ایسه، گئریسی تفرّعات

http://sozumuz1.blogspot.com/2018/01/blog-post_31.html

تورک‌ایلی، احمد جواد

http://sozumuz1.blogspot.com/2018/05/blog-post_6.html

جمهوریت‌خواهی فارسی و مساله‌ی ملی در ایران، نگاهی به طرح پیشنهادی و. انصاری-س. مددی

http://sozumuz1.blogspot.com/2018/05/blog-post_31.html

No comments:

Post a Comment