تورکان تکاني خوردهاند. هويت ملي تورک در حال شکلگيري، اما بر مباني مبهم و نه
چندان درست است
مئهران باهارلي
٢٠٠٥
سؤزوموز
بيشک يکي از عوامل اصلي عقبماندگي بارز ملي گروههاي تورکزبان ساکن در ايران،
قرار گرفتن خلق ما در معرض سياستهاي گسترده و درازمدت آسيميلاسيونيست دولتي است.
اما در اين ميان، عامل دخيل بسيار مهم ديگري نيز وجود دارد و آن خود روشنفکران و
نخبگان تورکاند. البته در اينجا منظور، برخي از نخبگان و روشنفکران مسئول و متعهد
نسبت به هويت ملي تورکي خود است. روشنفکران، نخبگان، نويسندگان، روزنامهنگاران،
فرهنگيان و ... تورک علنا فارسگرا و فارسزده، ايرانمحور، پانايرانيست، مزدور و
عملهي راسيسم آريائي و شوونيسم فارسي موضوع بحث اين نوشته نيستند.
تعداد کمي از فعالين فرهنگي و سياسي تورک در ايران بويژه در مرکز و شرق آزربايجان
در موارد اساسي و پايهاي هويت ملي تورکي و هويت جوغرافيايي آزربايجاني، يعني
"نام و هويت ملي-تاريخي ملت تورک"، "تودهاي که ملت تورک ساکن در
ايران از آن متشکل است" و "هويت ارضي مناطقي که تودههاي خلق تورک ما در
آنها ساکن است و وطن تورکي" در بحران و آشفتگي عميقي بسر ميبرند. بگونهاي که
مي توان گفت امروز مانع اساسي در روند ملتشوندگي گروههاي تورکزبان ساکن در ايران
و تثيبت هويت ملي تورک و هويت ارضي تورکایلي به عنوان وطن تورک، و سد جدي در مسير
مبارزهي ملي-دمکراتيک خلق تورک ساکن در ايران، نه قوميتگرايان فارسي، بلکه وجود
بعضي از عادات ذهني و نگرشهاي موجود تماما نادرست اما بسيار مقاوم در مقابل تصحيح
و به روز شدن، و بحرانهاي هويتي ناشي از آنها در ميان نخبگان موسوم به
آزربايجانگرا ميباشد.
اين بحران چند مولفهاي هويتي، زائيدهي عوامل خارجي و عوامل داخلي چندي است:
الف- از عوامل خارجي سياستهاي استعمارگران غربي، تبليغات و القائات دولت
شوروي، فعاليتهاي ميسيونرهاي ديني مسيحي، جريانات فراماسوني، دسيسههاي جريانات
پانايرانيست، تدابير رسمي دولت ايران در راستاي انکار و امحاء هويت ملي تورک و وطن
تورکي و .... را ميتوان بر شمرد
ب- از عوامل داخلي روانشناسي گلهاي، روحيهي تاثيرپذيري، تقليد، دنبالهروي و
سرسپردگي، گول و بازي خوردن بسيار آسان و گستردهي عدهاي از نخبگان ملت تورک از دسيسههاي
پانايرانيستي، حتي عدم وقوفشان بر وجود همچو دسيسههايي، عقبماندگي سياسي -
تئوريک و فقر فرهنگي مزمن جامعهي روشنفکري تورک موسوم به آزربايجانگرا در ايران و
ناآشنائي عميق آنها با تاريخ و فرهنگ تورک، ....... را ميتوان نشان داد
ذهنيت نادرست مذکور از جمله در عرصههاي رفتاري زير تجلي ميکند، رفتارهائي که
در هيچکدام از ملتهاي ساکن در ايران و منطقه به جز ملت تورک ديده نميشوند:
١- در عرصهي نام و هويت ملي تورک: اين ذهنيت منحرف، خود را از جمله به صورتهاي زير بروز
ميدهد:
الف-اشتغال بيمارگونهي برخي از فعالان سياسي و فرهنگي آزربايجانگرا با نام و
هويت ملي خلق «تورک» و زبان آن «تورکي» و اقدام مصرانهشان براي تغيير هر دوي آنها،
ب-پذيرش و کاربرد نامهاي جعلياي مانند "قوم آذري" و "زبان
آذري" از سوي آزربايجانگرايان پانايرانيست و يا پانايرانيستهاي خجالتي (در
راستاي سياستهاي پانايرانيستي و دولتي ايران) و "ملت آزربايجان" و
"زبان آزربايجاني" از سوي آزربايجانچييان استالينيست (ميراث سياستهاي
استعماري دولت روسيهي شوروي)، براي ناميدن بخشي از ملت تورک که ساکن شمال غرب کشور
(در استانهاي آزربايجان غربي، آزربايجان شرقي و اردبيل) است.
مشابه اين جهد براي تغيير نام تاريخي و هويت ملي گروه ملي و زبان ملي خود از
سوي فعالان سياسي و فرهنگي، در ميان هيچکدام از ملتهاي ساکن در ايران (کورد، تورکمن،
عرب، لور، بلوچ، تالش، .......) ديده نميشود.
٢- در عرصهي بدنهي تودهي تورک و يکپارچگي آن: اقدام به مخدوش و آشفته نمودن
تصور در بارهي تودههائي که خلق تورک از آنها متشکل است، خود را از جمله به دو
صورت بروز ميدهد:
الف- تاتاريزه کردن خلق تورک ساکن در ايران: اين ذهنيت ضدتورک خود را به صورت
پذيرش و تلقي زيرگروههاي منطقهاي خلق تورک (تورکان ساکن در خراسان، در شمال غرب ويا
تورکایلي، ....)، زيرگروههاي جوغرافيائي خلق تورک (تورکان فريدن، اراک، تهران،
....)، زيرگروههاي طائفهاي خلق تورک (اتحاديهي طوائف قشقائي، خمسه، افشار، ....)،
زير گروههاي لهجهاي خلق تورک (لهجههاي سونقوري، ابيوردي، ....) به صورت گروههاي
قومي و ملي جداگانه از سوي نخبگان هر دو گروه آزربايجانگرايان پانايرانيست (پانايرانيستهاي
خجالتي) و آزربايجانچييان استالينيست نشان ميدهد. اين سطحيت و غفلت مهلک، وجود و
يگانگي خلق و ملت واحد و يکپارچهي تورک ساکن در ايران را نشانه گرفته و با تيشه
زدن به ريشهي خود، ملت واحد تورک را - که بزرگترين ملت ساکن در ايران به لحاظ عددي
است- با اختراع مليتها و اقوام جدا و خيالياي مانند ملت آزربايجان، تورک آزربايجاني،
قوم قشقائي، تورکان خراسان، تورکان سونقور، تورکان ابيورد، تورکان فريدن، تورکمانان عراق،
شاهسونها، تورکان اراک، تورکان همدان و .... به دهها ملت و ملتک و ملتچه و قوم و ايل
و طائفه و قبيلهي کوچک و بزرگ ديگر تقسيم و تجزيه کرده و آنها را به گروههاي قومي
مجزا که هر کدام اقليتي کمشمار و ضعيفاند مبدل ميسازد. اين نگرش مخدوش ضدتورک و
بشدت ضدملي، يا مستقيما متاثر از سياستهاي استعمارگران غربي و سياستهاي کلان و
رسمي دولت ايران، جريانات پانايرانيستي و .... است و يا نشان از نبود ديد و عمق
استراتژيک- تاريخي ملي در اين بخش از فعالان سياسي تورک موسوم به آزربايجانگرا دارد.
و اين در حاليست که در ميان ديگر ملتهاي ساکن در ايران، رفتاري کاملا در جهت
معکوس مشاهده ميشود. مثلا تورکمنها با اصرار زيرگروههاي خلق تورک ما در کشورهاي
عربي عراق و سوريه را - که با نام تاريخي تورکمان شناخته ميشوند- به نادرستي پارهاي
از خلق تورکمن ميشمارند. کوردها نيز گروههاي بيشمار پراکندهي کرمانجي، سوراني، زازا، گوران، يزيدي، فيلي و حتي لک و لور و .... را جزء خلق کورد نمايانده و مزيد
بر آن در عمل نيز توانستهاند در مقياس خاورميانه و قفقاز و آسياي صغير بين
گروههاي لهجهاي متفاوت کرمانجي، سوراني، فيلي و .... و گروههاي اعتقادي گوناگون
سني، شيعه، علوي، اهل حق، يزيدي و .... خود، نوعي هويت واحد و فراگير ملي کوردي
ايجاد نمايند.
ب- هيبريد تاتاريزاسيون- پانتورکيسم: ذهنيت رومانتيک، خيالپرداز و به
شدت آشفتهي حاشيهاي ديگر هم وجود دارد که در حاليکه زيرگروههاي جغرافيائي، لهجهاي
و طائفهاي خلق واحد تورک ما را تاتاريزه کرده و ملل، خلقها و اقوام جدا و بيگانه
با بخشي از خلق تورک ما که در آزربايجان ساکن است ميشمارد، مرز هويت ملي خلق تورک ما
را با خلقها، اقوام و ملل کاملا جدا و مستقل ديگري که زبانشان داخل در خانوادهي زبانهاي
تورکيک ويا دنياي تورکيک (Turkic) قرار دارد، و به طور مشخص با ملت تورکمن ساکن در ايران و حتي با
مللي مانند اوزبیک، کازاخ-قزاق، تاتار، اويغور، ساخا (ياقوت)، چوواش و .... مخدوش نموده درهم
ميآميزد. اين نگرش سرگشته و ماجراجويانه - که به طور پارادوکسال بيش از سي ملت و
خلق را که زبانهايشان به خانوادهي زبانهاي تورکيک منسوب است يک ملت واحد تورک گمان
ميکند، اما در عين حال هر کدام از زيرگروههاي خلق تورک ساکن در ايران را هم ملل
جداگانهاي به حساب ميآورد- از آنجائيکه در نهايت هويت ملي و متشخص در حال تشکل
خلق تورک ساکن در ايران را مخدوش و نفي مينمايد، در عمل منجر به ايجاد سکته در
روند ملتشوندگي گروههاي تورکزبان به شکل يک گروه ملي واحد تورک و ايضا تسديد در
روند احقاق حقوق ملي دمکراتيک ملت تورک ساکن در ايران ميگردد.
اين در حاليست که هيچ ملت ديگر ساکن در ايران مشغول همچو فانتزيهايي نيست.
بطور مثال هرگز ديده نشده است که روشنفکران و نخبگان کورد، خلق کورد و خلقهاي فارس و
بلوچ و پشتون و تاجيک .... را، به سبب تعلق زبان کوردي به خانوادهي زبانهاي ايرانيک
که شامل فارسي و بلوچي و پشتوني و تاجيکي .... هم ميگردد، يک ملت واحده
بشمارند.
٣- بحران هويت ارضي: بحران ارضي برخي از نخبگان آزربايجانگرا، خود را از جمله به
دو شکل زير نشان ميدهد:
الف- در عرصهي پراکندگي و مناطق سکونت خلق تورک ما در ايران و
منطقه: بسياري از فعالان سياسي آزربايجانگرا بويژه آزربايجانچييان
استالينيست در ادراک و قبول اين دادهي ساده که خلق تورک ما بر خلاف ديگر ملل ساکن
در ايران، به صورت متراکم نه در يک، بلکه در سه منطقهي جوغرافيائي جداگانه ساکن
است با مشکلاتي جدي مواجهند (مانند خلق کورد که در ايران در دو منطقهي غرب و شمال
شرق ساکن است). در نتيجه در درک و در هيچکدام از تحليل و برنامههاي اينگونه اشخاص
در بارهي ملت تورک ساکن در ايران (که اغلب مانند پانايرانيستها به وجود آن هم
اعتقادي ندارند) خبر و اثري از مسائل عام و يا خاص اين مناطق (به جز سه استان
آزربايجان شرقي و غربي و اردبيل) وجود ندارد. اين دستهجات آزربايجانگرا علاوه بر
ناآشنائي و بيگانگي با ملت تورک خود در عرصهي هويتي و بدنهاي (اينها همچنين نام و
هويت ملي تورک را نفي و زيرگروههاي جوغرافيائي خلق تورک را اقوام جداگانهاي فرض ميکنند)،
در عرصهي سياسي نيز از درک اهميت و فوائد استراتژيک اين مزيت جمعيتشناسانه و خوشاقبالي
نادر خلق تورک يعني پراکندگي آن در سرتاسر ايران و داشتن چندين منطقهي ملي تورک عاجزاند.
اين در حاليست که در ميان ديگر ملل ساکن در ايران، روندي کاملا خلاف اين رفتار
ديده ميشود. مثلا کوردها نه تنها به صورت فعال در جهت انتگراسيون فرهنگي و سياسي و
زباني-ادبي گروههاي کوردزبان در نواحي مخلتف ايران از جمله خوراسان قدم برداشتهاند،
بلکه توانستهاند خوراسان را در مجامع علمي و فرهنگي جهان و به دروغ به صورت يک
سرزمين کورد شناسانده و تثبيت کنند. کوردها پراکندگي جوغرافيايي خلق کورد در خاورميانه
و قفقاز و آسياي صغير را هم با مهارت به عنوان مزيتي براي منطقهاي، بينالمللي و
آکتوال کردن «مسالهي کورد» و تسريع روند ملتشوندگي و دولتشوندگي گروههاي پراکندهي
مذکور بکار بردهاند و توانستهاند مناطق منفصل کوردي را به اسم «کانتونهاي کوردي»، به
لحاظ سياسي و نظامي سازماندهي کنند. اينها و مشابه آنها تجربياتي است که نخبگان تورک
آزربايجانگرا، حتي دولت آزربايجان مطلقا از انجام آنها غافل و عاجز بودهاند.
ب- در عرصهي
وطن تورکي: بسياري از آزربايجانگرايان استالينيست حتي پا را فراتر از اين گذاشته، بخش
اعظم منطقهي تورکنشين پيوسته در شمال غرب ايران يعني مناطق تورکنشين واقع در استانهاي همدان، مرکزي، قزوين، البورز، تهران، قوم، کوردستان و کرمانشاه، و يا منطقهي ملي تورک- تورکایلي-
وطن تورکي را عينا مانند پانايرانيستها خارج از
آزربايجان خود و متعلق به کوردها و فارسها ميشمارند. (به موضع بيشعوري آزربايجانگرايان
استالينيست و کلاسيک در عرصهي وطن تورکي در مقالات متعدد ديگر به تفصيل پرداختهام).
٤- بحرانها و آشفتگيهاي ترمينولوژيک و نگرشي: در نگرشهاي برخي از روشنفکران
و نخبگان و فعالان سياسي تورک و تقريبا همهي آزربايجانگرايان کلاسيک اعم از
آزربايجانگرايان پانايرانيست و آزربايجانگرايان استالينيست، علاوه بر موارد فوق، بحرانهاي
هويتي متعدد ديگري نيز ديده ميشوند. نمونههايي از آنها چنيناند:
"قوم" و "اقليت" ناميدن ملت تورک،
انکار کثيرالملگي ايران،
آشتي با موقعيت استعمارساختهي زبان تحميلي فارسي به عنوان زبان رسمي، مشترک و
يا رابط،
اصرار بر فارسينويسي داوطلبانه
اصرار بر وجود يک ملت در ايران
و دهها رفتار پاتولوژيک ديگر.
البته بخشي از اين نگرشها را که از سوي فعالين تورک داخل کشور اعلام ميشوند ميتوان
نوعي تقيه براي بدست آوردن فضاي تنفسي براي فعاليتهاي فرهنگي و سياسي تلقي نمود. اما
اگر تعداد اين قبيل نگرشها متعدد بوده و به صورت سيستماتيک و از صميم قلب مدافعه
شوند، صاحبان آنها را ديگر نميتوان روشنفکران و فعالان تورک هويتپرور و برابريطلب
ناميد. بلکه اين قبيل افراد را مفيدتر است که به عنوان پانايرانيست ليبرال و يا
نقابدار تورک دستهبندي کرد. قبول همچو مواضعي از سوي فعالين تورک خارج کشور، صرفا
ميتواند نمايانگر وجود بحران هويتي مورد بحث تلقي شود.
گئرچهيه هو
برای مطالعهی بیشتر:
پان تورک، پان آزربایجانیسم، تورک باوری، تورکیسم، پان تورکیسم، پان
تورکیکیسم، تورانیسم
ایضاحاتی در بارهی کاربرد مودرن و دموکراتیک دو نام تورک و آزربایجان
مناطق ملی در ایران؛ و منطقهی ملی و یا اتنودموگرافیک تورک در شمال
غرب آن
تورک صرفاً نام قومی-ملی اوغوزهای غربی است، نه همهی ملل تورکیک
در ایران شش ملت و اقلیت ملی تورکیک وجود دارد، هیچکدام از آنها
«آزربایجانی» و یا «تورک آزربایجانی» نیست
در ایران چهار ملت تورکیک با نامهای تورک، تورکمن، خلج-خلجی و کازاخ-قزاق زندگی میکنند
روح دوکترین آزربایجانگرایی عَلَم کردن هویت آزربایجانی به جای هویت
ملی تورک
ایراندا نه «آزهربایجانلی» وار، نه «آزهربایجان تورکو» و نه باشقا
بنزهر اویدورما و قوندارما میللهتلهر و کیملیکلهر
اصطلاح «ایران تورکچولهری»، صرفاً میتواند محصول مغز علیل و پاک
باختهی یک آزربایجانگرای ضد تورک باشد
در هویت ملی آزربایجانی، «انکار هویت ملی تورک» مندرج و مستتر است
بحرانهای آزربایجانگرایانه
آزربایجانگرایی تالشی: گل بود به چمن نیز آراسته شد
باز هم ملت جعلی آذربایجان، اعتراض به تیتر خبر آیت الله منتظری
ایراندا نه «آزهربایجانلی» وار، نه «آزهربایجان تورکو» و نه باشقا
بنزهر اویدورما و قوندارما میللهتلهر و کیملیکلهر
در ایران، یک «مسالهی تورک» وجود دارد و یک «مسالهی حق تعیین سرنوشت
ملت تورک». مسالهای به اسم آزربایجان و حق تعیین سرنوشت آزربایجان و ... وجود
ندارد
تورکان تکانی خوردهاند. هویت ملی تورک در حال شکلگیری، اما بر مبانی
مبهم و نه چندان درست است
ایراندا تورک خالقی اؤزونه «تورک» دییهر. بو دا مسالهنی بیتیریر
لهجهگرائی، طائفهگرایی و محلیگرایی، سه مانع عمده در مسیر روند ملت
شدن خلق تورک در ایران
هدف از بررسی زیرگروههای لهجهای، جوغرافیایی، مذهبی، طائفهای، ...
خلق تورک
ناکارآمدی، ناقص و عقیم و غیر واقعی بودن آذربایجانگرایی صرف
Türk yérine koloniyal
Azerbaycan Étnosu-Milleti qavramı Quzéyde de iflas étmekdedir
قانون تشکیل ایالات و ولایات مشروطه و تجزیهی منطقهی ملی تورک
نقشهای نادرست، ذهنیتی مغشوش، طرزی مضر
«تورکیستان» ایله «تورکییه» دوغرویسا، «تورکایلی»
ده دوغرودور.
مناطق ملی در ایران؛ و منطقهی ملی و یا اتنودموگرافیک تورک در شمال
غرب آن
نام و ترکیب تورکایلی
موضوعِ بحث وطن (تورکایلی) ایسه، گئریسی تفرّعات
تورکایلی، احمد جواد
جمهوریتخواهی فارسی و مسالهی ملی در ایران، نگاهی به طرح پیشنهادی
و. انصاری-س. مددی
No comments:
Post a Comment