جمهوریتخواهی فارسی و مسالهی ملی در ایران
نگاهی به طرح پیشنهادی و. انصاری-س. مددی
٢٠٠٩
اخیرا
در نشریات اینترنتی فارسی، بحثهای گستردهای در مورد جنبش جمهوریخواهی منعکس میشود.
یکی از اینها طرح پیشنهادی سیروس مددی و وهاب انصاری (با ملیت تباری تورک) در
رابطه با بیانیهی اتحاد جمهوریخواهان است.
http://jomhouri.com/a/03art/000698.php
نوشتهی زیر با پرداختن به مواردی از این طرح پیشنهادی، غیرمستقیم جوانبی از جنبش جمهوریخواهی خلق فارس را بررسی میکند.
٭ اعلام زبانهای سراسری تورکی و فارسی توامان به عنوان دو زبان
رسمی دولت مرکزی ایران و به رسمیت شناختن زبانهای ملی دیگر مانند عربی، لوری، کوردی،
بلوچی، تورکمنی و ...در مناطق خود؛
٭ بازسازی دولت ایران متشکل از دولتهای فدرال ملی بر اساس مرزهای زبانی-اتنیکی آغاز قرن بیستم، بویژه در مناطقی که خلق تورک به طور پیوسته و متراکم در آنها ساکن است، و مشخصا در شمال غرب کشور (تورکایلی-آزربایجان اتنیک)؛
همچنین گنجاندن اصول زیر در قانون اساسی:
٭ کشور ایران کشوری کثیرالمله متشکل از ملتهای با حقوق برابر تورک،
فارس، عرب، کورد، لور، تورکمن، بلوچ، گیلک، مازنی و دیگر گروههای ملی میباشد؛
٭ رئیس جمهور، روسای قوای سهگانه، وزراء، رئیس مجلس، فرماندهان نیروهای
مسلح میبایست با تمهیدات قانونی به طور سهمیهای و یا ادواری از میان ملتهای ایرانی
انتخاب شوند؛
٭ مسئولین درجه اول کشور همه میبایست، علاوه بر زبان مادری
خود، دارای سواد خواندن و نوشتن به دو زبان عمدهی رایج در ایران، یعنی تورکی و
فارسی باشند؛
٭ همهی شهروندان ایران موظف به یادگیری یک زبان ایرانی به جز زبان مادری خود نیز میباشند. دولت مرکزی موظف به آماده نمودن مقدمات، ضمانتها، شرایط و امکانات لازم برای اجرای این اصل است؛
حداقل سطح خواستهای سیاسی خلق تورک در ایران است».
آزربایجانیها؟-تورکها؟
در طرح پیشنهادی گفته میشود: «در کشورمان ایران، ملیتهای گوناگونی همچون فارسها، آزربایجانیها، کوردها، تورکمنها، عربها و بلوچها و دیگر گروههای قومی که در طی هزاران سال برای ساختن ایران کوشیدهاند، زندهگی میکنند» (سیروس مددی-وهاب انصاری).
در شرایط ایران و در زبانهای تورکی و فارسی، معادل ملیتهای فارس، کورد، تورکمن، عرب، بلوچ، لور و ... ملیت «تورک» است که نزدیک به ٨١،٣٪ از آن (٢٩٪ از کل جمعیت ایران) در آزربایجان اتنیک –تورکایلی (منطقهی ملی به هم پیوسته در شمال غرب کشور در آغاز قرن بیستم با اکثریت جمعیتی تورک، تقسیم شده در تقسیمات فعلی اداری-کشوری بین ١٣ استان آزربایجان غربی، آزربایجان شرقی، اردبیل، گیلان، زنجان، همدان، قزوین، مرکزی، تهران، البورز، قوم، کوردستان و کرمانشاهان)؛ نزدیک به ١١،٧٪ از آن در مرکز-جنوب ایران (٤،٢٪ از کل جمعیت ایران) و ٨،٢٪ از آن در شمال شرق ایران (٢،٩٪ از کل جمعیت ایران) ساکن است.
در ایران «آزربایجانی» نام ملت و یا ملیت نیست؛ بلکه صفت مشخصکنندهی «منسوبیت جوغرافیایی» اهالی منطقهی آزربایجان، یعنی صرفا قسمت شمالی تورکایلی؛ و در مورد جمهوری آزربایجان، صفت مشخصکنندهی «تابعیت» و از سال ١٩٣٧ به بعد «ملیت» تورکهای اوغوز غربی در قفقاز جنوبی است. ترکیب «ملیت آزربایجانی» به لحاظ مفهومی نادرست و نمونهی بارز خلط مقولههای متفاوت «منسوبیت جوغرافیایی» و «تابعیت» با «ملیت» و «هویت اتنیکی» است. در ایران تعریف «هویت ملی» بر اساس «زبان مادری-ملی تاریخی» گروههای ملی انجام میشود و نه بر اساس جوغرافیا و تقسیمات اداری. در ایران، خلق تورک -فارغ از محل اقامت جوغرافیائی و وابستهگی طائفهای- یک خلق واحد است.
جدا نمودن آگاهانه یا ناآگاهانهی بخشی از ملت تورک که ساکن در آزربایجان است از دیگر بخشهای آن که در سرتاسر ایران پراکنده است، و قسمت ساکن در جوغرافیای آزربایجان را علیحده «ملت آزربایجان» نامیدن؛ اندیشه و رفتاری غیر دموکراتیک، نادیده گرفتن حقوق ملی ملت تورک ساکن در ایران و در راستای سیاست ارتجاعی دولتهای مرکزی ایران و گروههای افراطی پانایرانیست و آزربایجانگرایان استالینیست است. عملکرد این نامگذاری، تجزیه و انشقاق ملی ملت تورک، ایجاد بحران هویت ملی و تفرقه و واگرایی بین زیرگروههای خلق تورک (ساکن در آزربایجان، در دیگر نقاط تورکایلی، در شمال خراسان، در مرکز و در جنوب ایران) و تبدیل ملت تورک که از اکثریت نسبی جمعیتی در ایران برخوردار است، به گروههای پراکندهی تورکزبان که هر کدام اقلیتاند است. در این عبارت و عموما در حل و بحث مسالهی ملی در ایران به جای «ملیت آزربایجانی» باید «ملت تورک» اساس گرفته شود.
اقوام؟-ملتها و گروههای ملی؟
در طرح پیشنهادی گفته میشود: «در طی ٨٠ سال گذشته اصل ناظر بر روابط ملیتها، اقوام و اقلیتهای ایرانی، بر مبنای برابر حقوقی در کلیهی عرصهها نبوده است» (سیروس مددی-وهاب انصاری).
اینکه نویسندهگان بیانیه چه برداشتی از «قوم» و «اقوام» دارند چندان مهم نیست. در شرایط ایران، آنچه مهم است، تلقی مخالفان حقوق ملی ملتهای ایران از تعبیر «قوم» و مشخصا بار، جایگاه و معنیای است که این کلمه در سیاست دولت تهران و گروههای ناسیونالیست و قومیتگرای فارس و پانایرانیستها به عنوان عنصر ملی حاکم در ایران دارد. در برداشت گروههای قومیتگرای فارس و پانایرانیستها و در سیاست دولتی، «قوم» -که هرگز شامل خلق فارس نمیشود و منحصرا در مورد ملتهای غیر فارس بکار میرود- مرحلهای ابتدائی از تشکل گروههای انسانی درجه دو، حاشیهای و فرعی جامعهی ایران است که فاقد هویت و حقوق ملی و در راس آنها حق تعیین سرنوشت و حق ادارهی امور خود میباشد. کاربرد کلمه و تعبیر نارسا و فاقد حقوق ملی حتی تمسخرآمیز و اهانتبار «قوم» در حل و بحث مسائل ملتهای ایرانی، آن هم از سوی نیروهای دموکراتیک، به منزلهی پذیرفتن چهارچوب اندیشهی قومیتگرایان فارس، پانایرانیستها و سیستم دولتی در ایران و غیر قابل قبول است و میبایست مطلقا ترک شود.
مدل اقلیت-اکثریت؟ مدل کثیرالملهگی؟
در طرح پیشنهادی از «اقلیتهای ایرانی» (سیروس مددی-وهاب انصاری) سخن گفته میشود. در اینکه در ایران اقلیتهای گوناگون ملی، اعتقادی و...وجود دارند و حقوقشان بالجمله پایمال شده شکی نیست. اما:
-هنگام بررسی مسالهی ملی تاکید بیش از حد بر «اقلیت»، به ویژه از طرف نیروهای فارس، شائبهی آن را بوجود میآورد که در ایران گروه ملی دیگری که دارای «اکثریت مطلق» باشد (مثلا فارس) وجود دارد. حال آنکه به اعتبار عددی همهی گروههای ملی ایران در این کشور اقلیتاند. به واقع اکثریت ایران از اقلیتها تشکیل شده است. از آنجائی که در این کشور همه در اقلیتند و هیچ گروه ملی در اکثریت مطلق نیست، خودبخود لزومی به گنجاندن گروههای ملی ایران در قالب اقلیت و اکثریت هم نیست. به طور مشخص، خلق تورک در ایران، اگر نه که اکثریت نسبی، اقلا همرده و همسنگ گروه ملی فارس میباشد و از این خلق در ایران در مقایسه با خلق فارس هرگز به شکل اقلیت نمیتوان یاد کرد.
-مسالهی ملی ایران در قالب روابط «اکثریت-اقلیت» تعریفشدنی و حلشدنی نیست. مودل «اکثریت-اقلیت» در مورد کشورهایی که مردم آن از ترکیب یک گروه ملی که اکثریت مطلق را تشکیل میدهد و بخش دیگر باقیمانده که از اقلیتها مرکب است قابل انطباق میباشد. مانند تورکیه با اکثریت مطلق تورک و اقلیتهای ملی کورد و عرب و لاز و .. و یا عراق با اکثریت مطلق عرب و اقلیتهای ملی کورد و تورکمان (تورک) و آسوری و.... اما ایران کشوری «کثیرالمله» است و مسلهی ملی در این کشور میبایست بر اساس «مدل کثیرالملهگی» و حقوق برابر ملتهای تشکیل دهندهی آن تعریف و حل شود. در این مودل، ملتهای عمدهی ایران (تورک، فارس، لور، کورد، عرب، بلوچ، تورکمن و...) که همه بلا استثناء در اقلیتاند، به عنوان عناصر اصلی سازندهی کشور و با حقوق مساوی شناخته میشوند، نه اقلیتهای دارای حقوق اقلیتی.
حدود سرزمینهای ویژهی ملیتها؟
در این بیانیه از مسالهی سرزمینهای ملتهای غیر فارس به شکل بسیار مبهم یاد و گفته میشود: «ما با در نظر گرفتن آنچه که در طی سدهی گذشته نسبت به ملیتهای غیر فارس کشور رفته است، خواهان آن هستیم که در ارتباط با این ملیتها و سرزمینهایشان سیاستهای جبرانی در پیش گرفته شود» (سیروس مددی-وهاب انصاری). در رابطه با سرزمینهای ملی ملتهای ایران، میبایست مشخصا و به روشنی تاکید شود که:
-یکی از اصلیترین اجزاء مسالهی ملی در ایران، همراه با «مسالهی زبانهای ملی»، مسالهی «تعیین حدود سرزمینهای ملتهای ایرانی»، مخصوصا ملت فارس است که بیانیه اشارهای به آن ننموده است. در شرایط ایران و با توجه به فعل و انفعالاتی که به ویژه در عراق در حال انجام است (توسعهطلبی قومی فزاینده و ادعاهای ارضی گروههای کورد بر مناطق تورکنشین، عربنشین و آسورینشین این کشور) هر راه حل در بارهی مسالهی ملی در ایران که به مسالهی تعیین حدود مناطق ملی- مخصوصا منطقهی ملی فارسنشین- و روشهای علمی و اصول دموکراتیک حاکم بر آن نپردازد و بر تمامیت ارضی مناطق ملی-اتنیکی تاکید نورزد، راه حل نبوده، خود جزیی از مشکل است.
-حدود مناطق ملی در ایران که قلمروی دولتهای فدرال ملی در آینده در درجهی اول بر مبنای آن شکل خواهند گرفت، بر اساس «مرزها و پراکندهگی دموگرافیک موجود گروههای زبانی-اتنیک ایرانیان» تعیین میشود. یعنی مرز مناطق موجود زبانی-اتنیک، در آینده به هنگام گذار به نظام فدرالیسم ملی، تعیین کنندهی مرز سیاسی-اداری و در نتیجه مرز حکمرانی و قلمروی دولتهای فدرال ملی پیشنهادی خواهد بود.
-در تعیین مرز مناطق زبانی-اتنیک موجود، «وضعیت سالهای پایانی سلسلهی قاجاری» و یا دورهی پیش از قبضهی اقتدار سیاسی عنصر ملی فارس در ایران در سالهای ١٩٠٠ و ١٩٢٥ اساس گرفته میشود. ١٩٠٠ سال آغاز سیاست فارسسازی زبانی ملل غیر فارس توسط اجباری ساختن تحصیل به زبان فارسی در مدارس توسط انجمن معارف؛ و ١٩٢٥ سال تاسیس سلسلهی پهلوی، تاریخ آغاز سیاست فارسسازی اجباری و همهجانبه، مهاجرتهای داوطلبانه در نتیجهی تضیقات دولتی و شرایط نامساعد اجتماعی، و تبعید و رانده شدنهای اجباری گروههای ملی به سرزمینهای ملی ملتهای دیگر است. پس از این دوره، حدود طبیعی-تاریخی مناطق ملی، ترکیب اتنیک، تمامیت، یکپارچهگی و هویت ارضی و وضعیت زبانی آنها مصنوعا و به شدت مخدوش شده است. (اسکان مهاجرین فارس در مناطق ملیای مانند عربستان-الاحواز؛ مهاجرت بلوچها و سیستانیها به تورکمنستان؛ مهاجرت کوردهای ایرانی و سپس اسکان کوردهای عراقی توسط دولت در آزربایجان؛ فارسسازی گروههای منسوب به ملتهای غیر فارس و پیدایش جزایر زبانی فارسی در مناطق ملی، از جمله فارسزبان شدن مناطق بسیار وسیعی از ناحیهی تورکنشین در شمال غرب ایران در استانهای مرکزی و همدان و تهران و البورز و قوم و ...).
-هر گونه تغییرات و دخل و تصرف حادثه در حدود مناطق زبانی و اتنیک-ملی، از جمله تغییر در دموگرافی و گسترش حدود منطقهی فارسنشین پس از به روی کار آورده شدن دولت پهلوی در ایران، فاقد مشروعیت و حقانیت بوده و از طرف ملتهای ایرانی به رسمیت شناخته نمیشود و نمیتواند برای تعیین مرز مناطق زبانی-اتنیک موجود اساس گرفته شود.
کدام ملیتها؟
در طرح پیشنهادی گفته میشود: «ما خواهان آنیم که زبان هر کدام از ملیتهای ایرانی در سرزمینهای ویژهی آنان بعنوان زبان اداری و تحصیلی رسمیت یابد» (سیروس مددی-وهاب انصاری).
دیگر وقت آن رسیده است که نیروهای سیاسی ایرانی هنگام سخن راندن از ملتهای ایرانی از کلیگویی و انتزاعی بودن اجتناب و به موارد مشخص بپردازند. در تمام اسناد و متون در بارهی ملتهای ایرانی - علاوه بر ذکر صریح و آشکار «کثیرالمله بودن کشور ایران»- مشخصا میبایست اقلا به نام هفت ملت عمدهی کشور یعنی تورک، فارس، عرب، بلوچ، کورد، تورکمن و لور اشاره نمود. این ملتها همه از تجربهی تاسیس دولت ملی و یا محلی خود در قرن بیستم برخوردار هستند. علاوه بر آن، به جز لورها، دیگران سرزمین ملیشان با مرزهای بین المللی تقسیم شده و نیمهی دیگر این ملتها در آن سوی مرزها دارای دولت ملی و یا محلی میباشد. بنابراین مسالهی ملتهای ایرانی مذکور، علاوه بر سطح کشوری، مسالهای منطقهای-بین المللی نیز میباشد.
هر راه حل پیشنهادی مسالهی ملی میبایست خواستار ذکر تک تک نام ملتهای فوق در قانون اساسی کشور به عنوان عناصر عمدهی سازندهی مردم ایران و با حقوق برابر شود.
تورکی، زبان محلی؟ فارسی زبان سراسری؟
در طرح پیشنهادی گفته میشود: «زبان فارسی بعنوان زبان مشترک و سراسری ایران بکار گرفته شود. » (سیروس مددی-وهاب انصاری). این بند بسیار نارسا و مبهم و از مشکلدارترین بندهای اعلامیه است:
تعیین اینکه کدام زبان در ایران «سراسری» است و کدام یک «محلی»، از وظایف و در صلاحیت نویسندهگان و بیانیههای سیاسی نیست. این امری است که تنها با روش مشاهدات دقیق، آمارگیری علمی و مطالعات جوغرافیای انسانی، آن هم در محیطی دموکراتیک و شفاف که در ایران وجود ندارد میتواند تعیین شود.
تا آنجا که به شرایط ایران بر میگردد، زبان تورکی که در شمال غرب، در شمال شرق، در جنوب و در مرکز ایران رایج است، به لحاظ پراکندهگی متکلمین یک زبان محلی نیست. بر عکس، به طور طبیعی یک زبان سراسری، حتی تنها زبان سراسری رایج در ایران است. زبان فارسی هم پس از یک صد و ده سال سیاست فارسسازی و اقدامات و حمایتهای دولتی همهجانبه، بالاخره موقعیت سراسری، اما به عنوان زبان دوم-دولتی و اجباری-رسمی-تحمیلی، را بدست آورده است. بنابراین امروز در ایران مشخصا دو زبان سراسری وجود دارد: نخست تورکی، که احتمالا به جز بلوچستان در همه جا حضور تاریخی طبیعی دارد، زبان سراسری طبیعی به مثابهی زبان اول –مادری بخش عمدهای از مردم ایران است. دوم فارسی که موقعیت زبان سراسری به عنوان زبان دوم بسیاری از ایرانیان را توسط اعمال سیاستهای تبعیضآمیز و غیر دموکراتیک دولتی در قرن بیستم پیدا نموده است. (اما به اعتبار گسترش طبیعی در سیر تاریخ و زبان مادری بودن، زبان فارسی -در مقایسه با تورکی یک زبان محلی است).
نیروهای سیاسی فارس-سراسری میبایست از محلی نامیدن و محلی تلقی نمودن زبان تورکی در ایران اکیدا خودداری نمایند. هر راه حلی که در آن زبان تورکی به عنوان زبانی محلی و یا زبان فارسی به عنوان یک زبان سراسری (طبیعی، به عنوان زبان مادری) فرض میشود، راه حل نیست، خود مانعی بر سر راه حل مسالهی ملی در ایران است. ادعای سراسری بودن زبان فارسی (طبیعی، به عنوان زبان مادری)، ادعائی پانایرانیستی است.
هر گونه تغییرات و دخل و تصرف دولتی و اجباری حادثه در وضیعت زبانهای رایج در ایران، مانند ارتقاء موقعیت زبان فارسی به عنوان زبانی سراسری و یا رسمیت پیدا کردن آن به عنوان تنها زبان رسمی دولت مرکزی ایران پس از به روی کار آورده شدن دولت پهلوی، فاقد مشروعیت و حقانیت بوده و از طرف اورگانهای فرهنگی و سیاسی صلاحیتدار ملتهای ایرانی به رسمیت شناخته نمیشوند و طبیعتا در بازسازی و ساختار ایران دموکراتیک هم هرگز ملاک عمل قرار نخواهند گرفت.
رسمیت محلی زبان تورکی، خواستی پسمانده از زمان و مربوط به دوران جنگ جهانی دوم (حکومت ملی آزربایجان) و زائیدهی هویت ملی جعلی آزربایجانی بود. امروز، با توجه به رستاخیز هویت ملی تورک، واقعیات میدانی دموگرافیک ایران و نیز تغییرات حاصلهی سیاسی در منطقه و ایران، زبان تورکی میباید توسط قانون اساسی و در مقیاس کشوری زبان رسمی اعلان گردد.
استثناء نمودن زبان فارسی
در طرح پیشنهادی گفته میشود: «زبان ملیتهای ایرانی میبایست در سرزمینهای ویژه آنان به عنوان زبان اداری و تحصیلی رسمیت یابد».... «زبان فارسی بعنوان زبان مشترک و سراسری ایران بکار گرفته شود» (سیروس مددی-وهاب انصاری).
-استثناء نمودن زبان فارسی از حکم عمومی در جملهی اول و اعطای موقعیت ویژهی «زبان مشترک و یا سراسری» به آن در جملهی بعدی، علاوه بر بی اساس بودن، ناقض اصل برابری ملتهای ایرانی و زبانهایشان است. یا در ایران همهی ملتها و گروههای ملی دارای حقوق برابرند ویا نیستند. یا زبان و ملت فارس یکی از این ملتها و زبانهای با حقوق برابر در ایران است و یا نیست.
- مشکل اصلی در ایران، موقعیت زبان ملت فارس میباشد. میبایست جملهی اول شامل زبان فارسی نیز شده و صریحا ذکر شود که «زبان فارسی هم در سرزمین ویژهی خود و به عنوان زبان رسمی دولت فدرال ملی ملت فارس رسمیت خواهد داشت».
زبان فارسی زبان مشترک؟
در طرح پیشنهادی گفته میشود: «زبان فارسی بعنوان زبان مشترک و سراسری ایران بکار گرفته شود .... این امر از مبانی منشور جهانی حقوق بشر و پیکار در راه تحقق آن وظیفهی ما و در شمار خواستههای مهم دموکراتیک جمهوریخواهان است» (سیروس مددی-وهاب انصاری).
- بحث از «زبان مشترک شهروندان و ملیتها» در کشور کثیرالملهی ایران بحثی زائد و بیمعنی است. زبان فارسی صرفا زبان مشترک بین گروههای فارسزبان ایران و منطقه است و به هیچ وجه زبان مشترک برای غیرفارسزبانان نیست. ادعای مشترک بودن زبان فارسی بین ملتهای ایرانی، ادعائی پانایرانیستی است.
- بر خلاف ادعای نویسندهگان این طرح، اعلان زبان فارسی به عنوان زبان مشترک و سراسری ایران تماما در ضدیت با مبانی منشور جهانی حقوق بشر و مبارزه در راه تحقق آن و نقض غرض است. همچو تدبیر غیر دموکراتیکی در برنامه و مبارزهی دموکراتیک مردم و ملتهای ایرانی محلی از اِعراب ندارد.
- ملت تورک کوچکترین دغدغه و مجادلهای برای اعلام نمودن و حفظ زبان فارسی به عنوان زبان ملی خویش و یا تبدیل آن به زبان مشترک بین ملتهای ایرانی و یا زبان سراسری در ایران ندارد. تمام هم و غم خلق ما کسب حقوق برابر برای زبان تورکی با فارسی در ایران است.
فارسی، زبان رابط؟
در طرح پیشنهادی گفته میشود: «زبان فارسی بعنوان زبان مشترک و سراسری ایران بکار گرفته شود» (سیروس مددی-وهاب انصاری). از آنجائی که زبان فارسی «زبان مشترک» بین هیچ ملت غیرفارس با هیچ ملت دیگری؛ و همچنین یک «زبان طبیعی سراسری» به لحاظ زبان مادری بودن نیست، ظاهرا مراد نویسندهگان طرح از «زبان مشترک و سراسری» همان «زبان رابط» است. در این صورت میتوان گفت:
-نویسندهگان طرح این زبان رابط را برای چه کسی تعیین میکنند، قصدشان از ایران چیست، «ملتهای ساکن در ایران» و یا «دولتهای فدرال در ایران آینده»)؟ اگر قصدشان از زبان رابط، «زبان رابط بین ملتهای ساکن در ایران» است، تعیین یک و یا چند زبان رابط برای ملتها نه تنها خارج از صلاحیت نخبهگان، روشنفکران، شخصیتها و گروههای سیاسی، بلکه خارج از صلاحیت دولت نیز است. زبان رابط مورد قبول بین دو، چند و یا همهی ملتهای ایران، در طول تاریخ و طی روندهای طبیعی به طور خودجوش گزیده میشود، توسط نخبهگان و دولت و مقامات رسمی انتخاب و دیکته نمیگردد. گروهها و شخصیتهای سیاسی به چه حقی برای مردم زبان رابط تعیین میکنند؟ این گروهها و شخصیتها تنها میتوانند آرزو، ترجیح و یا پیشنهادات خود برای انتخاب زبان فارسی به عنوان زبان رابط بین ملتهای ایرانی را بر زبان آورند.
-اگر مراد نویسندهگان طرح، اعلام زبان فارسی به عنوان «زبان رابط بین دولتهای فدرال» در ایران آینده است، این نیز با روح طرح پیشنهادی که مدافع پروژهی فدرالیسم ملی و پلورالیسم فرهنگی در ایران است ناسازگار بوده، مطلقا غیر قابل قبول است. علاوه بر آن همچو اعلامی، بر اساس فرضهایی است که دیگر درستی آنها در ایران زیر سوال و یا نادرستیشان قطعی است. از جمله این فرض که زبان فارسی کماکمان تنها زبان رسمی و دولتی ایران باقی خواهد ماند، زبان رابط بین ملل و بین دول فدرال این کشور خواهد بود و ملیتهای غیرفارس هم ملزم به آموختن آن. این ادعاها همه ادعاهائی پانایرانیستیاند.
- روش تعیین زبان و زبانهای رابط بین دولتهای فدرال در ایران آینده، استشارات و مذاکرات سیاسی بین این دولتها، تصویب و توافق مجالس ملیشان خواهد بود، نه بر اساس خواستهی قوم فارس و یا اتخاذ تصمیم از طرف نخبهگان و سازمانهای سیاسی. در انتخاب یک زبان رابط بین دولتی هم معیارهایی چون تمایل ملل، گذشته و شرایط تاریخی، جمعیت هر زبان، زبانهای کشورهای همسایه، وجود ادبیات مودرن و دموکرات و لائیک ... میتواند موثر باشد. (از این جهات تورکی، به عنوان زبان رابط بین دول فدرال، بیشک بر فارسی ارجحیت دارد).
-اساسا نیازی به تعیین زبان رابط بین دولتهای فدرال قبل از گذار ایران به نظام فدرالی نیست. زمان مناسب برای تصمیمگیری در مورد مناسبترین زبانها به عنوان زبانهای رابط بین دولتهای فدرال ایران، پس از گذر به نظام فدرالی و آزاد و رسمی شدن تمام زبانهای ایران و پس از مدتی (یکی دو نسل) اعمال سیاستهای جبرانی در مورد زبانهای سرکوب شده مخصوصا تورکی از جمله تعلیم و تعلم به آن زبانها در مدارس و کاربرد رسمی هر کدام از آنها در ادارات و رسانهها و ... است.
- واقعیت آن است که روشنفکران غیر فارس به زبان فارسی حساسیتی منفی پیدا کردهاند و در شرایط آزاد، این زبان را به عنوان زبان رابط هم پذیرا نخواهند شد. ما نیز خواهان اعلام زبان تورکی به عنوان زبان رابط، و در صورت عدم قبول این پیشنهاد، طرفدار اعلام یک زبان بین المللی که زبان ملی و مادری هیچ ملت ایرانی نباشد، مانند انگلیسی به عنوان زبان رابط میباشیم.
یک زبان رسمی؟چندین زبان رسمی؟
در طرح پیشنهادی گفته میشود: «ما خواهان آنیم که زبان هر کدام از ملیتهای ایرانی در سرزمینهای ویژهی آنان به عنوان زبان اداری و تحصیلی رسمیت یابد» (سیروس مددی-وهاب انصاری).
این خواست به دو معنی است: اولا زبانهای غیر فارسی در خارج از مناطق ویژهی خود رسمیت نخواهند داشت. دوما زبان تورکی، به همراه زبان فارسی، زبان رسمی دولت ایران در مناسبات دیپلوماتیک و ارتباطات خارجی و ... نخواهد بود.
-اینکه زبان فارسی پس از این تنها زبان رسمی در مقیاس سراسری – در ارتباط دولت با شهروندان- باشد، فرضی تماما غیر واقعی و نادرست و ادعائی پانایرانیستی است. چه کسی گفته است کشور باید یک زبان رسمی سراسری داشته باشد؟ میبایست تمام زبانهای ملی رایج در ایران در مقیاس سراسری رسمی شوند (شهروندان در هر کجای کشور بتوانند با نهادهای دولتی و در مناسبات رسمی به زبان خود ارتباط برقرار کنند). یعنی به تعداد ملتهای ساکن در کشور زبان رسمی در مقیاس سراسری وجود داشته باشد. اساسا به لحاظ حقوق بشر هیچ دولتی حق رسمی نمودن زبان و دین و مذهب و عقیدهی خاص و در نتیجه غیر رسمی نمودن زبانها و ادیان و مذاهب و عقیدههای دیگر را ندارد.
- زبان رسمی دولت در مناسبات دیپلوماتیک و ارتباطات خارجی و ... بسته به شرایط خاص هر کشور تعیین میشود. محدود کردن تعداد زبان «رسمی» دولت مرکزی ایران در مناسبات دیپلوماتیک به «یک» زبان، آن هم فارسی، با شرایط ایران همخوان نیست. ایران کشوری کثیرالمله است و شرایط آن به کشورهایی مانند سوئیس و کانادا و یا افغانستان و عراق همسایه شباهت دارد. میبایست که اقلا دو زبان عمدهی کشور یعنی هر دو تورکی و فارسی توامان زبانهای رسمی دولت مرکزی ایران در مناسبات دیپلوماتیک باشد. زیرا: ایران از دو ملت عمدهی تورک و فارس تشکیل میشود (جمعا هشتاد درصد)، شمار فارسها و تورکها تقریبا یکی است، فارسی و تورکی هر دو در تاریخ این کشور به عنوان زبانهای رسمی و دولتی و ادبی و دینی بکار رفتهاند، زبان تورکی زبان اول سه کشور همسایه است، .... هیچ اصل و قانون و منطقی و لزومی وجود ندارد که در کشور کثیرالملهی ایران، زبان رسمی دیپلوماتیک دولت مرکزی یک عدد، آن هم فارسی باشد.
-اعلام زبان تورکی به عنوان یکی از دو زبان رسمی دولت مرکزی ایران در مناسبات دیپلوماتیک و ارتباطات خارجی و ... ، امری جدا از مسالهی گذر به نظام فدرالیسم ملی است. چه سیستم ادارهی ایران فدرالیسم ملی بشود و چه یونیتار متمرکز باقی بماند، زبان تورکی به عنوان یکی از دو زبان عمده و سراسری ایرانیان (تورکی سراسری طبیعی، فارسی سراسری تحمیلی) میبایست به عنوان یکی از زبانهای رسمی دولت مرکزی ایران در مناسبات دیپلوماتیک و ارتباطات خارجی و ...پذیرفته شود.
- درخواست برای اعلام زبان تورکی به عنوان یکی از دو زبان دولت مرکزی ایران در مناسبات دیپلوماتیک و ارتباطات خارجی و ... ، مسالهای مربوط به عموم ملت تورک ساکن در ایران است، حال آنکه خواست تاسیس دولت فدرال ملی در تورکایلی-آزربایجان اتنیک بیشتر متوجه آن بخش از خلق تورک که در تورکایلی-آزربایجان اتنیک ساکن میباشد است.
سیاستهای جبرانی؟
در طرح پیشنهادی گفته میشود: «خواهان آن هستیم که در ارتباط با این ملتها و سرزمینهایشان سیاستهای جبرانی در پیش گرفته شود» و «ما خواهان رفع تبعیض بین ملتهای ایران هستیم» (سیروس مددی-وهاب انصاری). این بیان به حق، کافی نیست. میبایست روش و تدابیر مرحلهای رفع تبعیض زبانی مزمن در کشور مشخصا قید شود.
در ایران مشکل اساسی، سلطهی زبان فارسی و حاکمیت سیاسی خلق فارس است. به عنوان راه حلی مشخص و اولین سیاست جبرانی در عرصهی زبانی میبایست به عنوان نمونه «همهی زبانهای ملی در ایران بلا استثناء رسمی»، و «زبان تورکی به یکی از دو زبان رسمی-دیپلوماتیک دولت ایران تبدیل» و نیز در قانون اساسی ذکر، تاکید و تضمین شود که «همهی ملتهای ایرانی، به ویژه خلق فارس قانونا موظف به آموختن یک زبان ایرانی به جز زبان ملی-مادری خود خواهند شد». در عرصهی حاکمیت سیاسی نیز میبایست «اعمال حق ادارهی امور خود، حق تعیین سرنوشت ملتها و بازسازی ساختار دولت ایران مرکب از دولتهای فدرال ملی بر اساس هویتهای زبانی-اتنیکی» ذکر گردد.
دولت ملی؟- سمبولهای ملی؟
در طرح پیشنهادی گفته میشود: «جز در امور مربوطه به دفاع ملی (ارتش)، سیاست خارجی، برنامهریزیهای درازمدت اقتصادی، سیاست پولی و بانک مرکزی، اورگانهای برگزیده در سطح محلی از اختیارات کامل برخوردارند و امور منطقهی تحت نظر خود را اداره میکنند» (سیروس مددی-وهاب انصاری).
گرچه ضروری نیست، اما از آنجا که در این بند به برخی جزئیات غیر لازم اشاره شده، لازم به تاکید است که در ایران فدرال، همهی واحدهای فدرال ملی میبایست از تمام نهادها، نشانهها و سمبولهای اقتدار و دولت ملی برخودار باشند. این نهادها، نشانهها و سمبولها شامل مجلس ملی، هیئت وزرا، قانون اساسی، سرود ملی، پرچم ملی و ...نیز میشود. همچنین به عنوان اقدامی سمبولیک زبانهای عمدهی ملتهای ایرانی (دولتهای فدرال) میبایست همزمان در چاپ اسکناسهای دولت مرکزی و صدور شناسنامهها و پاسپورتها و نشر قانون اساسی و ... بکار روند.
کدام ناسیونالیسم افراطی؟
در طرح پیشنهادی گفته میشود:« ما جمهوریخواهان هر گونه ناسیونالیسم افراطی را – که نافی حقوق انسان و پیامآور تفرقه و نفاق است – محکوم میدانیم» (سیروس مددی-وهاب انصاری).
این گفتهی خنثی و بیفایده، گمراه نمودن مبارزهی دموکراتیک مردم و ملتهای ایرانی است. مانند آنکه گفته شود ما در ایران خواهان برابری حقوق جنسیتها هستیم، بی آنکه به مسالهی موجود یعنی تبعیض بر له مردان و احقاق حقوق ضایع شدهی زنان اشارهای شود. در ایران مسالهی واقعا موجود، ناسیونالیسم افراطی فارسی حاکم بر سیاستها و استخوانبندی زبانی-فرهنگی-سیاسی دولتهای ایران پس از انقلاب مشروطیت-سقوط سلسلهی قاجاری است. عدم ذکر و محکوم ننمودن ناسیونالیسم و قومیتگرایی فارسی حاکم بر دولت ایران به اسم- به عنوان اصلیترین مانع و رادع در راه احقاق حقوق ملتهای ایرانی و نظامی دموکراتیک- حمایت غیر مستقیم از سیاست قومیتگرایی فارسی دولتی و تدبیرات پانایرانیستی وی است. بدون نام بردن از مشکل، نمیتوان اقدام به طرح راه حل نمود.
جمهوریخواهان؟-جمهوریخواهان فارس؟
در طرح پیشنهادی گفته میشود: «ما جمهوریخواهان که از میان ملیتها و گروههای اتنیک گوناگون ایران برخاستهایم، بر آنیم که سود ما، سود مردم ما و میهن ما نه در تفرقه و جدایی ما از یکدیگر، بلکه در یگانهگی ماست» (سیروس مددی-وهاب انصاری).
صرفنظر از ملیت تک تک نگارندهگان، در کشور کثیرالملهی ایران نگارش هر بیانیه و اعلام هر موضعی از سوی فعالین سازمانهای سیاسی فارسی و یا سراسری- که بنا به تجربهی یک صدسالهی اخیر، این گروه دوم به لحاظ موضعگیری ملی همه بی چون و چرا در نهایت تبدیل به سازمانی فارس میشوند- به نیابت از سوی ملتهای غیر فارس ایران غیر قابل قبول و رفتاری مذموم است. تشکیلات و شخصیتهای سیاسی فارس در رابطه با مسالهی ملی نیز تنها و تنها از موضع ملتی که بدان منسوباند، یعنی فارس و در رابطه با این ملت، میتوانند ابراز نظر نموده تصمیمگیری نمایند.
ملتهای تورک، کورد، عرب، بلوچ، تورکمن و ...همه در تشکیلات اجتماعی و سازمانهای گوناگون سیاسی ملی و نهادهای فرهنگی خود -که روز به روز بر تعدادشان افزوده میشود- متشکل شدهاند. به لحاظ عرف سیاسی در حل و بحث مسائل کل ایران و بویژه مسائل مربوط به ملتها و مناطق ملی، تنها تشکیلات و اورگانهای سیاسی و فرهنگی ملتهای غیر فارس ایرانی حق نمایندهگی گروه ملی خود را دارا میباشند. این تشکیلات، صرفنظر از گرایشات ایدئولوژیک و سیاسیشان، توانایی و صلاحیت آن را دارند که راسا و با ذکر منسوبیت حزبی و سازمانی خود در بارهی نظام سیاسی ایدهآلشان برای کل ایران و سرنوشت خلق و منطقهی ملی مربوطهی خود اعلامیه نشر دهند و موضعگیری نمایند.
تلاشها و توافقها و بیانیههای صادر شدهی اخیر حول و حوش «جمهوریخواهان ایران» (با نامهای گوناگون اتحاد، حزب، اجلاس، اجتماع، نشست، سمینار، همایش و طرح ....)، از آنجا که در تهیهی آنها تشکیلات و تشکلات سیاسی منسوب به ملتهای غیر فارس ایرانی با حفظ هویت حقوقی و ملی جداگانهی خود اشتراک ندارند، یک کاسه و بی استثناء امری مربوط به جمهوریخواهان فارس است. اصرار صادر کنندهگان آنها بر عدم ذکر منسوبیت ملی خودشان فارسی، نیز به نیابت و بنام دیگر ملتهای ایرانی سخن گفتنشان، تلاش برای از بین بردن هویتهای ملی متعدد موجود در ایران و رفتاری به شدت زیانآور، تنشزا، مذموم و غیر مشروع است. نادیده گرفتن و دور زدن اورگانهای سیاسی و فرهنگی ملتهای ایرانی – که مخاطب تشکلها و اورگانهای سیاسی ملت فارس موسوم به سراسری میباشند- و سخن گفتن ایشان به نام ملتهای ایرانی، نشان از وجود رسوبات ناسیونالیسم افراطی فارسی و انگیزههای پانایرانیستی دارد، و روشی غیر دموکراتیک، رفتاری ارتجاعی و به دور از بلوغ سیاسی است. این طرز حرکت سیاسی به افزایش تنش بین گروههای سیاسی ملتهای ایرانی با معادلین فارس آنها منجر خواهد شد. گروههای سیاسی و فرهنگی فارسی میبایست از سخنگویی به نیابت از ملتهای غیر فارس ایران اکیدا خودداری نمایند.
خلق تورک گسترش جنبش جمهوریخواهی و دموکراسی در میان خلق فارس، و هرچند با تاخیری یک صدساله، پیوستن قشرهای هرچه بیشتر سیاستمداران و فعالین فارس به حرکت تجدد و پذیرش تکثر ملی و فرهنگی مردم ایران را به فال نیک گرفته و از آن استقبال و حمایت میکند. اما خلق تورک در ایران قریب به یک قرن است که مرحله و تجربهی جمهوریتخواهی دموکراتیک دنیوی را درونی حرکت سیاسی خود کرده و پشت سرگذارده است. در حرکت ملی دموکراتیک تورک در ایران هیچ جنبشی که خواهان نظام سلطنتی و یا غیر دنیوی باشد وجود ندارد. اکنون در صدر برنامهی سیاسی همهی طیفهای حرکت ملی دموکراتیک تورک در ایران، نه مسالهی جمهوریخواهی، بلکه مسالهی ایجاد دولت ملی تورک قرار دارد. خلق تورک در ایران خواهان هیچگونه جمهوری که در آن هویت ملی تورک به رسمیت شناخته نشده و ملت تورک به عنوان یکی از عناصر اصلی برپاکنندهی نظام اشتراک نداشته باشد نیست. بویژه هر نوع سیستم حکومتی در ایران، اعم از جمهوری و یا غیر آن را که در آن حاکمیت، اقتدار و سلطهی سیاسی در انحصار قوم فارس باشد ضد ملی، غیر دموکراتیک و ارتجاعی خواهد شمرد.
آنچه سیروس مددی و وهاب انصاری در این طرح به نام جمهوریخواهی مطرح کردهاند، چیزی نیست به جز جمهوریخواهی فارس با رگههائی قوی از قومیتگرائی افراطی فارسی و رسوبات پانایرانیستی.
برای مطالعهی بیشتر:
پانتورک، پانآزربایجانیسم، تورک باوری، تورکیسم، پانتورکیسم، پانتورکیکیسم، تورانیسم
http://sozumuz1.blogspot.com/2018/05/blog-post_20.html
ایضاحاتی در بارهی کاربرد مودرن و دموکراتیک دو نام تورک و آزربایجان
http://sozumuz1.blogspot.com/2016/10/blog-post_9.html
مناطق ملی در ایران؛ و منطقهی ملی و یا اتنودموگرافیک تورک در شمال غرب آن
http://sozumuz1.blogspot.com/search/label/تاتاریزه%20کردن
تورک صرفاً نام قومی-ملی اوغوزهای غربی است، نه همهی ملل تورکیک
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/08/blog-post_12.html
در ایران شش ملت و اقلیت ملی تورکیک وجود دارد، هیچ کدام از آنها «آزربایجانی» و یا «تورک آزربایجانی» نیست
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/08/blog-post_11.html
در ایران چهار ملت تورکیک با نامهای تورک، تورکمن، خلج و قازاق زندگی میکنند
http://sozumuz1.blogspot.com/2016/06/blog-post_9.html
روح دوکترین آزربایجانگرایی عَلَم کردن هویت آزربایجانی به جای هویت ملی تورک
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/03/blog-post_85.html
ایراندا نه «آزهربایجانلی» وار، نه «آزهربایجان تورکو» و نه باشقا بنزهر اویدورما و قوندارما ملتلهر و کیملیکلهر
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/03/blog-post_10.html
اصطلاح «ایران تورکچولهری»، صرفاً میتواند محصول مغز علیل و پاک باختهی یک آزربایجانگرای ضد تورک باشد
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/03/blog-post_95.html
در هویت ملی آزربایجانی، «انکار هویت ملی تورک» مندرج و مستتر است
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/08/blog-post.html
بحرانهای آزربایجانگرایانه
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/08/blog-post_1.html
آزربایجانگرایی تالشی: گل بود به چمن نیز آراسته شد
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/08/blog-post_95.html
باز هم ملت جعلی آذربایجان، اعتراض به تیتر خبر آیت الله منتظری
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/11/blog-post_8.html
در ایران، یک «مسالهی تورک» وجود دارد و یک «مسالهی حق تعیین سرنوشت ملت تورک». مسالهای به اسم آزربایجان و حق تعیین سرنوشت آزربایجان و ... وجود ندارد
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/02/blog-post_5.html
تورکان تکانی خوردهاند. هویت ملی تورک در حال شکلگیری، اما بر مبانی مبهم و نه چندان درست است
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/01/blog-post_29.html
ایراندا تورک خالقی اؤزونه «تورک» دییهر. بو دا مسالهنی بیتیریر
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/02/blog-post.html
لهجهگرائی، طائفهگرایی و محلیگرایی، سه مانع عمده در مسیر روند ملت شدن خلق تورک در ایران
http://sozumuz1.blogspot.com/2016/09/blog-post_47.html
هدف از بررسی زیرگروههای لهجهای، جوغرافیایی، مذهبی، طائفهای، ... خلق تورک
http://sozumuz1.blogspot.com/2016/09/blog-post_9.html
ناکارآمدی، ناقص و عقیم و غیر واقعی بودن آزربایجانگرایی صرف
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/01/blog-post_23.html
Türk yérine koloniyal Azerbaycan Étnosu-Milleti qavramı Quzéyde de iflas étmekdedir
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/01/turk-yerine-kolonliyal-azerbaycan.html
قانون تشکیل ایالات و ولایات مشروطه و تجزیهی منطقهی ملی تورک
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/01/blog-post_24.html
نقشهای نادرست، ذهنیتی مغشوش، طرزی مضر
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/06/blog-post_29.html
«تورکیستان» ایله «تورکییه» دوغرویسا، «تورکایلی» ده دوغرودور
http://sozumuz1.blogspot.com/2016/08/blog-post_64.html
مناطق ملی در ایران، و منطقهی ملی و یا اتنودموگرافیک تورک در شمال غرب آن
http://sozumuz1.blogspot.com/2018/01/blog-post_19.html
نام و ترکیب تورکایلی
http://sozumuz1.blogspot.com/2018/01/blog-post_25.html
موضوعِ بحث وطن (تورکایلی) ایسه، گئریسی تفرّعات
http://sozumuz1.blogspot.com/2018/01/blog-post_31.html
تورکایلی، احمد جواد
http://sozumuz1.blogspot.com/2018/05/blog-post_6.html
جمهوریتخواهی فارسی و مسالهی ملی در ایران، نگاهی به طرح پیشنهادی و. انصاری-س. مددی
No comments:
Post a Comment