Monday, May 21, 2018

غلام‌رضا حسنی زورگاوالی (Zürgavalı) و باقیروف

غلام‌رضا حسنی زورگاوالی (Zürgavalı) و باقیروف

مئهران باهارلی


مقاومت در مقابل توسعه‌طلبی گروه‌های اولتراناسیونالیست و مسلح - تروریستی کوردی، خدمت به خلق تورک است.

١- در دویست سال گذشته در غرب آزربایجان، هر گاه که دولت مرکزی و یا سیستم دفاعی تورکان تضعیف شده است، اشقیاء و گروه‌های تروریستی کوردی از فرصت سوء استفاده کرده و به شهرها و روستاهای تورک و در راس آن‌ها اورمیه و سولدوز و سلماس و قوشاچای و تیکان تپه و ... هجوم آورده مردم بی‌دفاع تورک این مناطق را - به منظور ارعاب و فراری دادن بقیه السیف و اشغال شهرها و روستاهایشان - غارت و قتل عام کرده‌اند. پس از وقوع انقلاب اسلامی ایران هم همین حادثه تکرار شد. تروریست‌های کوردی حزب دموکرات کوردستان درست یک روز پس از انقلاب در ٢٣ بهمن به دستور عبدالرحمن قاسملو که تا آن زمان در بغداد و مهمان حزب بعث عراق بود، به شهربانی و ژاندارمری ساووج‌بولاغ  (مهاباد) حمله کرده آن‌ها را خلع سلاح نمودند. یک هفته بعد در ٣٠ بهمن به پادگان ساووج‌بولاغ  (مهاباد) حمله کرده تمام سلاح‌ها و مهمات آن شامل اسلحه‌های سنگین را غارت نمودند. پس از آن با سلاح‌ها و مهمات غارتی، شروع به تهاجم به شهرها و روستاهای تورک کردند. در فروردین ١٣٥٨ به امر قاسملو تروریست‌های کوردی اقدام به تظاهرات و تجمع مسلحانه با شرکت چندین هزار فرد مسلح در سولدوز نقده، شهری با اکثریت جمعیتی تورک‌ کردند. مردم تورک شهر، با صدور بیانیه‌ها و ارسال عریضه‌های متعدد به برگزاری این تجمع اعتراض کرده، خواستار لغو آن شدند. اما قاسملو مصر بود. زیرا هدف وی ایجاد درگیری و خون‌ریزی، تدهیش و فراری دادن اهالی تورک شهر استراتژیک نقده که همه بی سلاح بودند و سپس اشغال شهر بود.

به روایت چمران: «احزاب چپ در تاریخ ٣١ فروردین ٥٨ نیروهای مسلح خود را به نقده (سولدوز) می‏برند، شهری که از بیست هزار نفر جمعیت آن، تقریباً ١٥ هزار نفر تورک‌اند، و معلوم است که از قدیم بین کورد و تورک حساسیت وجود دارد. در وسط این شهر تورک‏نشین، بیست هزار کورد از نقاط مختلف جمع شده و دست به تظاهرات می‏زنند که ده ‏هزار نفر آن‌ها مسلح بودند. چه کسی می‏تواند چنین عملی را توجیه کند؟ راستی چه دلیلی داشت که احزاب در نقده‌ی‌ تورک‏زبان، زور و بازو نشان دهند و همه‌ی قدرت نظامی خود را در آن‌جا تجهیز کنند؟ جواب روشن است و آن این‌ که می‏خواستند مسلحانه بر نقده نیز مسلط شوند. زیرا نقده دروازه‌ی آزربایجان است و برای وصول به اوشنویه [اوشنو] و جلدیان و پیران‌شهر [خانا] حیاتی است. .... و برای نفوذ به آزربایجان سیطره بر نقده ضروری بود. لذا مسلحانه وارد نقده شدند و قدرت‏نمایی کردند. می‏خواستند هر نفس‏کِشی را خفه کنند و خلاصه نقده را مثل شهرهای دیگر زیر سلطه‌ی خود در آورند. ولی حساسیت موجود در نقده به انفجار بدل شد، زد و خورد در گرفت، خون‏ها ریخته شد، جنایت‏ها صورت گرفت، خانه‏ها به غارت رفت و یا بسوخت، به عصمت دختران و زنان تجاوز گردید و روستاهای زیادی در اطراف نقده مورد هجوم و کشتار قرار رفت. تا پس از چهار روز خون‌ریزی، دولت فرمان داد که ارتش از اورمیه به حرکت در آید و به سوی نقده برود و محاصره‏‌کننده‌گان کورد را متفرق نماید. ارتش نیز تا مثلث نقده پیش رفت و محاصره‌‏کننده‌گان عقب نشستند....». 

 ٢-در روزهای نخستین آغاز تهاجمات تروریست‌های کورد به شهرها و روستاهای تورک، خبری از دولت مرکزی و نیروهای امنیتی آن نبود. مردم تورک کاملا غیر مسلح و بی‌دفاع، بدون هر گونه تشکیلات سیاسی در مقابل نیروهای مهاجم کورد تا به دندان مسلح و به خوبی متشکل، به حال خود رها شده بودند و این بار، بر خلاف سال‌های جنگ جهانی اول، اوردوی عوثمان‌لی هم نبود که به کومک آن‌ها بشتابد. در این شرایط عدم توازن مطلق بین قدرت بازی‌گران، تنها نیرویی که به دفاع از مردم بی‌دفاع و غیر نظامی و شهرها و روستاهای تورک برخاست، خود مردم تورک بودند که خودجوش در گروه‌های کوچک گرد آمدند، مسلح شده و بنا به غریزه‌ی صیانت نفس و حب وطن به نبرد با گروه‌های تروریست کورد پرداختند. این، همان حب وطنی است که یک صد سال قبل باعث شده بود جمشید خان افشار اورومی و کاظم‌ خان پاشا و جبار باغچه‌بان و زر خانیم در خوی و آخان بیگ در همدان و ... هم دست به سلاح برده، به بسیج مردم و دفاع از آن‌ها و وطن تورک بپردازند.

در راس یکی از این گروه‌های مردمی حجت الاسلام غلامرضا حسنی زورگاوالی[1] قرار داشت. وی با تشویق و تهییج مردم به مسلح شدن و دفاع مسلحانه از خود و سرزمینشان موفق به دفع تهاجم اشقیاء و تروریست‌های کورد و حفظ اورمیه و سولدوز و ... شد. در جریان این تهاجمات و دفاع مردم تورک و بعدها مداخله‌ی ارتش و سپاه و ...، هزاران تن تورک و کورد به قتل رسید. در طول این فجایع، تورک‌های چپ ایرانی و آزربایجان‌گرایان عضو سازمان‌های فدائی، پیکار و راه کارگر و .. در صف تروریست‌های حزب دموکرات کوردستان و کومله و رزگاری و .... بر علیه تورک‌ها صف گرفتند، حتی جنگیدند.

٣- چند ایراد مطرح شده بر علیه حسنی

الف-در مورد اعدام پسرش، غلامرضا حسنی زورگاوالی نه تنها در خاطراتش روایت دیگری را مطرح می‌کند، بلکه اعدام او توسط مقامات جمهوری اسلامی را - که وی از آن بی خبر بود - محكوم می‌نماید: «در مرحله‌ی اول، رشید را به دادستان وقت، حضرت حجت الاسلام سید حسین موسوی تبریزی تحویل داده بودند، او نیز وی را به یکی از دامادهایش که او هم قاضی بود، سپرد و حکم اعدام رشید را او صادر کرده بود. حتی بعد از اعدام جنازه‌اش را هم به ما تحویل ندادند .... حقیقت این است که رشید مستحق اعدام نبود. او جنایتی را مرتکب نشده بود، یا کسی را نکشته بود. تنها جرمش این بود که گرایش شدید کومونیستی داشت و این هرگز منجر به اعدام کسی نمی‌شود».

ب-اهمیت اصلی حسنی برای ملت تورک، بسیج مردم توسط او و دفاع از شهرهای اورمیه و سولدوز در مقابل حملات و تهاجمات گروه‌های مسلح، اشقیاء و تروریست‌های کورد در اوایل سال‌های انقلاب است

پ-مسلح بودن حسنی، نتیجه‌ی درس آموزی از تجارب خونین متعدد مردم تورک در غرب آزربایجان است که در دو قرن اخیر بیش از ٢٥٠ بار مورد تجاوز و حمله و قتل عام و کشتار توسط گروه‌های تروریست و اشقیای مسلح کوردی، آسوری و ارمنی بوده‌اند. حسنی یک بار دیگر به مردم تورک این حقیقت را گوش‌زد کرد که اگر خود، در مواقع بحرانی و نبود اوتوریته‌ی دولتی، راسا سلاح بدست گرفته و از جان و مال خانه و کاشانه و سرزمین خود دفاع نکنند، کس دیگری - شامل دولت ایران که از دوره‌ی مشروطیت بدین سو تحت کونترول ناسیونالیسم فارس‌ است - به این کار اقدام نخواهد کرد. و نتیجه چیزی نخواهد شد جز فاجعه‌ی جیلولوق که منجر به قتل عام ١٣٠٠٠٠ -٣٠٠٠٠٠ تن تورک توسط گروههای مسلح و تروریست و اشقیاء آسوری و ارمنی و کورد؛ و فاجعه‌ی سولدوز که باعث کشتار هزاران تن تورک توسط تروریست‌های کورد شد.

ج-حسنی مانند بسیاری از روحانیان مردمی تورک، در حد و ظرفیت خود با سیاست‌های فارس‌سازی دولت ایران، و بسیار صریح‌تر و پی‌گیرانه‌تر با کوردستان‌سازی شهرهای تورک مخالف بود. به همین دو سبب او از یک طرف همواره منفور قومیت‌گرایان افراطی فارس و توسعه‌طلبان کورد و تورک‌های چپ ایرانی و آزربایجان‌گرایان استالینیست و ... هدف تخریب شخصیتی آن‌ها؛ و از طرف دیگر محبوب تورک‌های بومی در غرب آزربایجان بود. جلوگیری از سقوط و اشغال اورمیه و سولدوز به دست تروریست‌های کورد، دلیل عمده‌ی نفرت دسته‌جات تروریستی کورد و گولان و غلولان تورک، مخصوصا تورک‌های چپ ایرانی و آزربایجان‌گرایان استالینیست از حسنی است.

د-«چپ ایرانی» و مخصوصا «تورک‌های چپ ایرانی»، هم‌چنین «آزربایجان‌گرایان پان‌ایرانیست» و «آزربایجان‌گرایان استالینیست»، از آن‌جا که در طول تاریخ از همان روز اول ظهورشان «عامل» و بلکه «مزدور» دیگران (دولت روسیه، بریتانیا، فارسستان، ارمنستان، کوردستان، ....) بوده و هستند، همه را به کیش خود پنداشته، تقدیرکننده‌گان دفاع حسنی از شهرهای تورک در مقابل تروریسم کوردی را، «عامل» این و آن می‌بینند.

٤-در همه‌ی مناطق تورک‌نشین که در معرض توسعه‌طلبی اقوام هم‌سایه و از جمله کوردسازی و فارس‌سازی و تالش‌سازی و تات‌سازی و ... آن مناطق، مخصوصا تهدید گروه‌های مسلح و تروریست قرار دارند، هر شخصیتی با هر مرام و ایدئولوژی سیاسی، که آگاهانه و یا ناآگاهانه سد راه این توسعه‌طلبی گردد، خواسته و یا ناخواسته هم‌سو با منافع ملی تورک عمل می‌کند. از این زاویه، از میان برداشته شدن مار شیمون آسوری از طرف دشمن خونی خلق تورک اسماعیل آقای کورد (سیمیتقو)، سپس از میان برداشته شدن خود سیمیتقو توسط دشمن قسم خورده‌ی خلق تورک سرلشکر طهماسبی مانقورت، باز هم از میان برداشته شدن سرلشکر طهماسبی از سوی طائفه‌ی لک دلفان، و یا جلوگیری حسنی بنیادگرا از تصرف اورمیه و سولدوز توسط حزب دموکرات کوردستان و کومله و دیگر گروه‌های مسلح و تروریستی کوردی در سال‌های اول انقلاب، در تحلیل نهایی همه به سود خلق تورک بوده است؛ حتی اگر خود این اشخاص، احیانا به وجود ملتی بنام تورک نیز معتقد نبوده باشند.

٥-توده‌های تورک بی‌دفاع در این نواحی، روشن‌فکران طبقه‌ی متوسط و تشکیلات سیاسی و سازمان حقوق بشری نیستند که با انگیزه‌های فراملی و ملی حرکت کنند. این توده‌ها گروهی بی‌چاره و مستاصل، بدون رهبران ملی تورک و تشکیلات ملی تورک و خودآگاهی ملی تورک هستند که به طور غریزی و در درجه‌ی اول به فکر حفظ و بقاء فیزیکی خود و خانواده‌ی خود در حین کشت و کشتارها هستند. تا زمانی که رهبران ملی تورک و تشکیلات ملی تورک قادر به عرضه‌ی آلترناتیوها، و شعور ملی تورک وجود نداشته باشد، توده‌های تورک همواره مجبور به انتخاب بین بدترین (مهاجمین) و بدتر (مدافعین بنیادگرا، دولتی، ... شهرهای تورک) موجود در عالم واقعی خواهند شد.

٦-اورمیه به دلائل متعدد بسیار دارای وضعیت کلیدی و موقعیت استراتژیک در آزربایجان، تورک‌ایلی و کل ایران است. به دلیل همین وضعیت و موقعیت ویژه است که اولیاء چلبی، اورمیه را «تورکستان ایران» نامید؛ دویست سال پیش دولت بریتانیا تصمیم به ایجاد کشور آسورستان به مرکزیت اورمیه گرفت؛ امپراتوری عوثمان‌لی اورمیه را جزئی از خاک خود می‌دانست؛ رضا خان پروژه‌ی نابودسازی زبان و فرهنگ تورک و نسل‌کُشی ملی تورک در ایران را از اورمیه شروع کرد؛ اشقیاء و تروریست‌های کورد (و آسوری و ارمنی) در دو سده‌ی اخیر اقلا ٢٥٠ بار به این شهر حمله و آن را غارت کردند؛ اوردوی نجات‌بخش عوثمان‌لی بعد از آزادسازی تبریز، والی جدید آزربایجان رهبر ملی تورک جمشید خان سوباتای‌لی افشار اورومی مجدالسلطنه را از اورمیه انتخاب کرد؛ اوجالان رهبر سازمان توسعه‌طلب و تروریستی کوردی پ‌ک‌ک دستور ویژه برای کوردسازی و کوردستان‌سازی اورمیه داد.... . در چنین شرایطی هر کس، حتی خود شیطان، اگر سد راه تورک‌زدائی از اورمیه گردیده و مانع ایجاد شناس‌نامه‌ای کوردی و کوردستانی برای اورمیه و الحاق آن به کوردستان بزرگ شود، به سود خلق تورک حرکت نموده است.

٧-اصل کلی این است: در یک مقطع زمانی معین و بسته به شرایط خاص هر منطقه، می‌توان و باید از مواضع مثبت برخی مقامات رژیم بنیادگرای فارس که مدافع و هم‌سو با منافع ملی مشخص و قابل تعریف خلق تورک باشند حمایت کرد. مانند انتخاب نادر قاضی‌پور برای نماینده‌گی مجلس به سبب تاکید بر و دفاع مکرر او از نام و هویت ملی تورک، مجادله برای تدریس و تحصیل به زبان تورکی، تاسیس «فراکسیون نماینده‌گان مناطق تورک‌نشین»، تلاش برای تاسیس فرهنگستان تورکی، دفاع از یک‌پارچه‌گی سرزمین‌های تورک‌نشین در شمال غرب کشور از حیران تا کرج و تهران؛ بلند کردن صدای اعتراض به بیانات تورک‌ستیز مقامات (یونسی...) و رسانه‌ها (روزنامه‌ی قانون، ...)، افشاء و مخالفت و مقابله‌ی او با توسعه‌طلبی کوردی و تلاش گروه‌های کورد برای ایجاد شناسنامه‌ی کوردی و کوردستانی برای اورمیه .... نادر قاضی‌پور در مورد این مسائل اساسی، همانند حسنی در دفاع مسلحانه از شهرهای اورمیه و سولدوز در مقابل توسعه‌طلبان و مهاجمین کوردی، به لحاظ تاریخی در مسیری صحیح قرار دارد.

٨-حمایت و قدردانی از مواضع مثبت این گونه افراد، لازمه‌ی تقید به منافع ملی خلق تورک، اصول اخلاقی و مصلحت‌گرائی سیاسی است. دقیقا به همان دلیل است که باید از تورک‌های بی‌هویت شده و به لحاظ سیاسی-اقتصادی فاسد رژیم موللاها مانند ضراب و زنجانی، که در عمر خود قدمی، آگاهانه و یا ناآگاهانه در راه خلق تورک و حفظ منافع ملی او برنداشته‌اند، حمایت نکرد. برعکس، باید اینگونه تورک‌های ذوب شده در هویت ایرانی-فارسی را قبل از دیگران و علنا و شدیدا محکوم نمود و طرد کرد.

٩- حمایت و قدردانی از مواضع مثبت افراد و شخصیت‌های مذکور، به معنی تائید همه‌ی مواضع سیاسی و یا ایدئولوژیک آن‌ها و یا قهرمان ملی‌سازی از این مقامات نظام جمهوری اسلامی نیست و نباید باشد. همه‌ی انسان‌ها و مخصوصا شخصیت‌های معروف دارای ابعاد متعدد و جنبه‌های متفاوت، برخی مثبت و برخی منفی‌اند. در این موارد بی طرفی علمی در تحقیقات، و پای‌بندی به موازین اخلاقی و نورم‌های دموکراتیک معاصر در فعالیت‌های سیاسی می‌باید همواره ملاحظه شود؛ و به موازات حمایت و قدردانی از مواضع مثبت آن‌ها، از مواضع منفی‌شان که سنخیتی با حرکت ملی دموکراتیک تورک و معیارهای معاصر حقوق بشر و .... ندارد انتقاد به عمل آید. (مانند بنیادگرائی شیعی امامی فارسی، ذوب در ولایت و اعتقاد به ولایت فقیه، جنسیت‌زده‌گی و عدم اعتقاد به بسیاری از حقوق زنان، فرهنگ سیاسی مبتذل، وابسته‌گی به نظام توتالیتر جمهوری اسلامی فارس و شیعی، و یا تضییق تورک‌های علوی و دیگراندیشان از سوی حسنی، ... ). این‌گونه مواضع قابل دفاع نبوده، محتاج به تغییر از سوی صاحبان‌شان هستند.

١٠- غزیزه‌ی دفاع از سرزمین و به تعبیری «حب وطن» که در اشخاص معتقد به نظام توتالیتر اسلامی مانند حسنی و قاضی‌پور دیده می‌شود، شباهت بسیار به رفتارهای میرجعفر باقیروف معتقد به نظام توتالیتر روسیه‌ی کومونیستی دارد. باقیروف علی رغم آن که یک استالینیست و معتقد به نظام توتالیتر شوروی و شریک در جنایات و تصفیه‌ها و کشتارهای استالین بود، در عین حال دارای نوعی شعور ملی و شعور وطنی؛ و آگاه و حساس به توسعه‌طلبی ارمنی در قفقاز شوروی بود و در مقابل آن مقاومت می‌کرد، هنگامی که مقامات ارمنستان برای الحاق مناطق ارمنی‌نشین قاراباغ به ارمنستان تلاش می‌کردند، با نامه‌نگاری به رهبری شوروی، اعتراض کرد و این الحاق را صرفا به این شرط ممکن دانست که مناطق تورک‌نشین (به تعبیر او آزربایجانی‌نشین) ارمنستان، گورجستان و داغستان هم به جمهوری آزربایجان منضم شوند.

باقیروف همچنین صادقانه سراسر منطقه‌ی تورک‌نشین در شمال غرب ایران - تا حوالی تهران و انزلی و رشت و اراک و قوم و نهاوند و کنگاور را هم وطن تورک- به تعبیر خودش آزربایجان - می‌دانست. بین تلقی رهبران قفقازی حکومت ملی آزربایجان (در راس آن‌ها باقیروف) و رهبران ایرانی آن (در راس آن‌ها پیشه‌وری) از آزربایجان، تفاوت وجود دارد. در تلقی باقیروف، آزربایجان کمابیش همان منطقه‌ای است که امروز تورک‌ایلی نامیده می‌شود، یعنی کل منطقه‌ی ملی به هم پیوسته‌ی تورک‌نشین در شمال غرب ایران، از تهران و انزلی و رشت و اراک و قوم و نهاوند و کنگاور و ...گرفته تا مرزهای جمهوری آزربایجان و تورکیه. در حالی که تلقی رهبران ایرانی حکومت ملی آزربایجان و در راسشان پیشه‌وری - که نوعا تورک‌های چپ ایرانی و آزربایجان‌گرایان ایران‌گرا و حتی یکی دو مورد آزربایجان‌گرایان پان‌ایرانیست و ضد تورک باقی مانده از دوره‌ی مشروطیت ایران و فرقه‌ی دموکرات آزربایجان - خیابانی و پنجاه و سه نفر و .. بودند - از آزربایجان، همان جوغرافیای موسوم به و تقسیمات اداری موجود با نام آزربایجان در ایران بود. به عبارت دیگر در عرصه‌ی درک از وطن، باقیروف و دیگر رهبران رسپوبلیکای آزربایجان ملی‌تر از رهبران ایرانی حکومت ملی آزربایجان بودند. حتی امروز نیز، اشخاصی مانند «نادر قاضی‌پور» که از غرب آزربایجان و اورمیه‌اند، دارای تلقی به طور نسبی صحیح‌تر و ملی‌تری از وطن تورک در مقایسه با تلقی آزربایجان‌گرایان از وطن هستند. (قاضی‌پور اخیرا در یک ویدئو، نه تنها حیران و آستارا، بلکه کرج را هم بخشی از آزربایجان شمرد و در مورد تهران نیز تعلق آن به آزربایجان را مساله‌ای قابل تامل دانست).

باقیروف در گزارشی به استالین مساحت «آزربایجان جنوبی» را ۲۳۰ هزار کیلومتر مربع قید می‌کند: «مرزهای جنوبی آزربایجان را در ایران، چه از نقطه‌نظر جوغرافیایی و چه از دیدگاه مردم‌شناسی، نمی‌توان درست به شمار آورد، چرا که اراضی ایران تا همدان و حتا تا سلطان‌آباد در جنوب همدان سرزمین‌های تورک‌نشین‌اند. شهرستان زنجان صد در صد به تورک‌ها تعلق دارد و در روستاهای اطراف شهر قوم نیز تورک‌ها زندگی می‌کنند ... شهرهای رشت، بندر پهلوی، قزوین و زنجان که به طور رسمی جزو استان یکم محسوب می‌شوند از آزربایجان جدا شده‌اند».

باقیروف با استفاده از شرایط به وجود آمده پس از غالبیت شوروی در جنگ جهانی دوم، در صدد الحاق کل این منطقه‌ی ملی تورک‌نشین به رسپوبلیکای آزربایجان بود. این‌ها افکار و اهدافی بودند که رهبران ایرانی حکومت ملی آزربایجان و در راس آن‌ها پیشه‌وری ابدا بدان‌ها اعتقادی نداشتند، حتی مخالف آن‌ها بودند. باقیروف که به عنوان یک رهبر آزربایجان‌گرای استالینیست، از طرف بسیاری در شمال شخصیتی ضد ملی شمرده می‌شود، در جنوب و اقلا در مورد حدود و ثغور وطن تورک – تورک‌ایلی - مانند یک شخصیت ملی عمل نموده است. این وضعیت معکوس وضعیت رسول‌زاده است که در شمال شخصیتی ملی است، اما در رابطه با جنوب، با حمایت از رضاشاه و دولت پهلوی، موضعی ضد ملی اتخاذ کرده است.

١١- دفاع مسلحانه‌ی حسنی زورگاوالی از شهرهای اورمیه و سولدوز در سال اول انقلاب اسلامی و جلوگیری از اشغال و غارت آن‌ها توسط نیروهای مسلح و تروریستی کوردی و الحاقشان به کوردستان بزرگ، دارای تاثیرات ماندگار در صحنه‌ی سیاست تورک و تاریخ مبارزات ملی دموکراتیک تورک و ایجاد مفهوم وطن تورک است. همین یک رقم اقدام حسنی (همانند اقدامات قاضی‌پور و دیگر نماینده‌گان تورک، در شکستن تابوی گذاشته شده بر نام ملی تورک از سوی پان‌ایرانیست‌ها و دولت ایران و آزربایجان‌گرایان) به لحاظ هم‌خوانی با منافع ملی ملت تورک ساکن در ایران هزاران بار از کل مجاهدت‌های مشروطه‌خواهان تورک و آزادی‌ ستان‌چی‌ها (اگر لحظه‌ای از واقعیت تورک‌ستیز بودن آن‌ها اغماض کنیم) ارزش‌مندتر و مفیدتر بوده است.

پایان نوشته‌ی مئهران باهارلی

🔴 نقش آیت‌الله حاج غلامرضا حسنی بزرگ‌آبادی در جنگ سولدوز (نقده)

💢 فروردین سال 58، سولدوز (نقده) درگیر جنگ ناخواسته ای شد که گروهک تروریستی موسوم به "حذب دموکرات کردستان" بر مردم این شهر تحمیل کردند و طی آن حداقل 120 خانواده به فجیع ترین وضع به دست آنها به قتل رسیدند.

💢 حجت الاسلام حسنی پس از اطلاع از وضعیت سولدوز(نقده) و احتمال سقوط آن، در زمانی وارد شهر شد که تقریبا هیچ امیدی برای مدافعان بی سلاح سولدوز باقی نمانده بود.

💢 وقتی خبر آمدن حجت الاسلام حسنی به مردم نقده رسید، مردم خصوصا زنان و کودکان به محض شنیدن این خبر با گریه و زاری به سمت خانه حاج عظیم معبودی (خانه ای که دفاع از شهر ومردم از آنجا هدایت می شد) آمدند و وقتی حجت الاسلام حسنی ماجرای قتل های فجیع دموکرات ها در سولدوز(نقده) را شنید، طاقت نیاورد و همراه مردم به محل استقرار ارتش مابین نقده و محمدیار، حرکت کردند. ارتش در آن زمان بخاطر نداشتن دستور از مقامات بالاتر وارد شهر نشده بود.

💢 آن زمان فرماندهی لشگر64 پیاده ارومیه را که به نقده آمده بود، سرهنگ ظهیرنژاد بر عهده داشت. وی به آقای حسنی اطلاع داد که ارتش دستوری برای ورود به صحنه درگیری دریافت نکرده است، آقای حسنی گفت چطور دستور ندارید وارد شهر شوید وقتی که مردم در حال قتل عام شدن هستند؟

💢 حاج آقا حسنی علاوه بر اسلحه کلاشینکوف معروفش، یک سلاح کمری هم داشت، آن سلاح را بیرون کشید و گفت: من به شما دستور می دهم همراه من وارد شهر شوید چون هم نماینده شرع هستم و هم قانون، من نماینده امام خمینی(ره) هستم اگر در مقابل دستور من مقاومت کنید با همین اسلحه میزنمتان.

💢 آن موقع تروریست‌ها، خیابان امام(ره) نقده را زیر آتش تیربار خود داشت و کسی نمیتوانست در این خیابان تردد کند، پس از ورود ارتش به شهر به دستور آقای حسنی، تانک ها با آتش تیربار، محل استقرار و موضع گیری تروریست‌های دموکرات را مورد هدف قرار دادند و خیلی زود - 31 فروردین سال 58- آنها شهر را ترک کردند."

💢 نقش «غلامرضا حسنی بزرگ‌آباد»، «نماینده اورمیه در مجلس» در کتاب «اوج مظلومیت» از جنایات دموکرات در نقده اینگونه نقل شده است:

💢 وقتی حزب منحله دموکرات از حمله به پادگان پیرانشهر مأیوس شد، به بهانه تأسیس دفتر حزب در نقده با 1500 نفر مسلح به شهر حمله‌ور شدند تا جاده منحصر به فرد پادگان را از داخل شهر به تصرف خود در بیاورند. هدف اصلی آنها این بود که با اشغال نقده پادگان‌ها را خلع سلاح کند ولی در اینجا نیز مقاومت کردیم تا شهر پاکسازی شد و برای جمع آوری اجساد شهدا و مجروحان به خانه‌ها رفتیم

منبع: کانال گونشلی خوی


[1]  زورگاوا – زورگ‌آوا نام روستای زادگاه حسنی کلمه‌ای موغولی – تورکی مرکب از کلمه‌ی «زورگ» موغولی به علاوه‌ی اسم-پسوند تورکی «آوا» است.

زورگ: از ریشه‌ی موغولی «زوریگ» (Зоригبه معنی جسارت و شجاعت، و در ترکیبات اسمی به معنی جسور و شجاع. مانند «بات‌زوریگ» (شخص شجاع و قوی)، «قان‌زوریگ» (مرد جسور و پولادین)، «زوریگ‌چئچئگ» (گل نیرومند، دختر زیبا و قوی)، ....

آوا - آبا - آیا: کلمه – پسوند تورکی در نام‌های جوغرافیایی تورک که به معنی محل تجمع  و مرکز جمعیتی، مسکن و موطن است. از مصدر آوماق - آبماق به معنی تجمع کردن، گرد هم آمدن و انبوه شدن (توپ‌لانماق، بیر یئره ییغیشماق). هم‌ریشه با کلمات آیماق - اویماق، آوالاماق و آولاماق و آوشار - آفشار (آبار  آبیشار، آوار  آویشار  آوشار  افشار)، ...

No comments:

Post a Comment