Friday, May 11, 2018

خوی، شهر قهرمانی که همه چیز آن، هر چیز آن «تورک» است

خوی، شهر قهرمانی که همه چیز آن، هر چیز آن «تورک» است

مئهران باهارلی 

نوت: این مقاله‌ی تحقیقی تاریخی، پس از انتشار با استقبال گسترده‌ای مواجه شد. تنها یک مانقورت خیانت‌پیشه و آزربایجان‌گرای ضد تورک کالیفورنیانشین به اسم «اومود دوزگونUmud Düzgün » به دلیل خائن بالفطره و ابله بودن مفرطش، از نشر این مقاله و محتوای آن به شدت ناراحت شده و هذیانات و مهملاتی بر علیه آن و مولفش ایراد کرد و با این استفراغ مغزی خود هم عمق دشمنی آزربایجان‌گرایان لومپن - شارلاتان پان‌ایرانیست-استالینیست را با تورک و و نفرتشان از حقیقت و خبث سیرت و طینتشان را یک بار دیگر نشان داد.

«خوی»، شهر قهرمانی که همه چیز آن، هر چیز آن «تورک» است

در زیر متن تورکی به دو خط عربی و لاتینی و سپس ترجمه‌ی فارسی یک گزارش از شهر خوی مربوط به سال ١٩٢٤ – یک سال پیش از ساقط شدن دولت تورک قاجار و تاسیس سلسله‌ی پهلوی، چاپ شده در نشریه‌ی «رسیم‌لی قه‌زئته»ی استانبول را آورده‌ام[1]. در این گزارش تثبیت‌های جالب توجه تاریخی و مردم‌شناسی وجود دارند. از جمله:

١-در گزارش مطابق با واقعیت‌ها و خودنام‌گذاری ملت ما و تورک‌های عوثمان‌لی، هر دو صرفا به صورت «تورک»، و نام زبان هر دویمان صرفا به صورت «تورک‌جه» (تورکی) آمده است. در این گزارش یک بار کلمه‌ی «آزه‌ربایجان‌لی» (آزربایجانی) به معنی اهل منطقه‌ی آزربایجان در مقابل دیگر مناطق ایران، و مطلقا نه به معنی قومی-ملی، یک بار هم اصطلاح «آزه‌ربایجان تورک‌جه‌سی» به معنی مجموع لهجه‌های زبان تورکی موجود در آزربایجان به‌ کار رفته است.

٢-در گزارش به درستی گفته می‌شود لهجه‌ی تورکی در خوی در مقایسه با لهجه‌ی برخی دیگر از مناطق آزربایجان، به لهجه‌ی استانبولی نزدیک‌تر است. چنانچه اهالی خوی، لهجه‌ی استانبولی زبان تورکی را به راحتی و سهولت درک می‌کنند. اما مولف در میان لهجه‌های برخی دیگر از مناطق آزربایجان که دارای لهجه‌های دورتر از لهجه‌ی استانبولی هستند، نام‌های اورمو، میاندیج و ساووج‌بولاق (مهاباد بعدی) را برده که دقیق و صحیح نیست. زیرا همه‌ی لهجه‌های غرب آزربایجان از جمله اورمو و ...، هم‌چنین لهجه‌های افشاری در سرتاسر تورک‌ایلی، به لهجه‌های آناتولی بسیار شبیه و نزدیک، و ادامه‌ی آن‌ها در ایران هستند. این شباهت با حرکت به شرق (تبریز، اردبیل.....) و جنوب کم‌تر می‌شود.

٣-نام بردن از لهجه‌ی ساووج‌بولاق (مهاباد کنونی) زبان تورکی بسیار مهم است و نشان می‌دهد که این شهر آزربایجان در آن موقع یک شهر دو قومیتی تورک و کورد بود. تبدیل ساووج‌بولاق به یک شهر عمدتا کوردنشین پدیده‌ای به وقوع پیوسته در قرن بیستم است. در این نوشته نام ساووج‌بولاق یک بار دیگر هم در جرگه‌ی شهرهای اورمو و سالماس آزربایجان که مورد هجوم قوای مسلح آسوری و ارمنی قرار گرفته بودند ذکر شده است.

٤-در مقاله اسم شهری به صورت «میاندیج» و شاید «صایندج» آمده است. نام میاندوآب هرگز در هیچ منبعی به صورت میاندیج نه‌آمده است. اما نام شهر میانه در آزربایجان شرقی در متون قدیمی به صورت میانج هم ثبت شده است. با این همه این مقاله منحصرا در باره‌ی شهرهای آزربایجان غربی، خوی، اورمو، سالماس، و ساووج‌بولاق است. بنابراین منظور از «میاندیج» احتمالا شهر میاندوآب، و در صورت صایندج بودن احتمالا سایین قالا آفشار (سایین دج، شاهین دژ رسمی) است.

٥-در گزارش گفته می‌شود شهر خوی، با همه چیز آن تورک است. در مقاله تعدادی از مصادیق این تورک بودن در عرصه‌ها‌ی زبانی، اقتصادی، سیاسی و نظامی ذکر شده‌اند. از جمله:

-نزدیکی لهجه‌ی تورکی خوی به لهجه‌ی استانبول: مانند کلمه‌ی «مقبره» در لهجه‌ی خوی که نه با فتحه، بلکه مشابه لهجه‌ی استانبول «ماقبه‌ره» با الف و به صورت «ماغوه‌ره» بیان می‌شود؛

-در هم تنیده‌گی اقتصاد خوی با آناتولی –عوثمان‌لی: تجارت با ترابزون، اعزام نیروی کار به استانبول؛

-شناخته شدن و بزرگ‌داشت قهرمانان ملی تورکیه در حین جنگ جهانی اول و جنگ استقلال تورکیه: مصطفی کمال پاشا، کاظم قارابکیر، رأفت پاشا از طرف مردم خوی؛

-هم‌کاری و هم‌بسته‌گی با اوردوی نجات‌بخش عوثمان‌لی در خلال مبارزه با آسوریان و ارمنیان مهاجم و ...

-و از همه مهم‌تر خصلت رشادت و جنگ‌جویی سنتی و سجیه‌وی تورک که مردم و بزرگان خوی متحدا در مواجه با لشگر مهاجم ژنرال ارمنی آندرانیک اوزانیان از خود نشان دادند. رشادت و جنگویی‌ سنتی تورک که نشان نه‌دادن آن از طرف زعمای سالماس و اورمو منجر به قتل عام ده‌ها هزار تن تورک از اهالی و اشغال این شهرها توسط قوای مسلحه‌ی مسیحی (آسوریان-ارمنیان) شد.



٦-در گزارش به تار و مار کردن شهرهای اورمو، سالماس و ساووج‌بولاق آزربایجان و تهاجمات متعدد به خوی از طرف قوای مسلحه‌ی آسوری‌ها و ارمنی‌ها اشاره می‌شود. این اشارات که صرفا ٥ سال بعد از حوادث مذکور نوشته شده‌اند، دارای ارزش و سندیت تاریخی در مساله‌ی «تورک قیرقینی» (جیلولوق، فجایع و قتل عام بیش از ١٣٠٠٠٠ تن تورک در غرب آزربایجان توسط دسته‌جات و نیروهای مسلح ارمنی و آسوری با پشتوانه‌ی روسیه - دولت‌های اوروپایی – ایالات متحده در آن سال‌ها) هستند.

٧-گزارش‌گر خوی را شهری «قهرمان» می‌نامد، چرا که بر خلاف شهرهای اورمو و سالماس، (و بر خلاف بسیاری از نخبه‌گان تبریز موسوم به دموکرات‌های آزربایجان که مواضع ضد تورک و حامی متجاوزین ارمنی اتخاذ کردند) با تدبیر و مسلحانه موفق به دفع تهاجمات ارمنی شد. گزارش در این رابطه به مساله‌ی تهاجم ژنرال ارمنی آندرانیک اوزانیان به خوی، تدبیر خویی‌ها در پر کردن خندق دور شهر با آب و سپس مقاومت به مدت سه روز و شب در مقابل حملات ارمنیان و در نهایت رسیدن اوردوی نجات‌بخش عوثمان‌لی و دفع و سرکوب مهاجمین و لشگر ژنرال آندرانیک اوزانیان اشاره می‌کند. در گزارش نشانه‌های دیگری از آگاهی و هشیاری مردم در باره‌ی تجاوزات ارمنی و حفظ حافظه‌ی تاریخی مردم در این باره وجود دارد. از جمله آویختن عکس‌های ژنرال کاظم قارابکیر در خیابان‌ها و بازار خوی. (کاظم قارابکیر ژنرال عوثمان‌لی است که شرق تورکیه را از نیروهای اشغال‌گر ارمنی و روس نجات داد). نیز واکنش منفی مردم به جواهرفروش ارمنی که در صدد ورود به خوی بود.

٨-حماسه‌ی مقاومت مردم خوی در مقابل ارتش ژنرال ارمنی آندرانیک اوزانیان که در این گزارش خوی به سبب آن شهری «قهرمان» نامیده می‌شود، صفحه‌ای درخشان از تاریخ تورک و تورک‌ایلی و اوج «تورک میللی موجادیله‌سی» است. قابل ذکر است که در ربع اول قرن بیستم (١٩٠٠-١٩٢٥) دو جریان اصلی هویتی-سیاسی در میان تورکان سراسر ایران ظهور کرد:

الف-یکی «جریان نخبه‌گانی مشروطیت» که روند ساختن ملت مودرن ایران-فارس بر اساس تورک‌ستیزی و عرب‌ستیزی بود. پایگاه اصلی این جریان فارس‌گرا تبریز-اردبیل در شرق آزربایجان، تهران پایتخت دولت تورک قاجاری و باکو در قفقاز بود.

ب-روند دیگر «جریان مردمی اتحاد اسلام» بود که در کوتاه‌مدت به جریانات «اتحاد و ترقی»، «ژؤن تورک‌له‌ر»، «تورک اوجاق‌لاری» و ... و در نهایت «تورک‌گرایی سیاسی-تورکیسم» («حکومت اتحاد» و حزب تورکیست «جمعیت اتحاد و ترقی اسلام» به صدارت جمشید خان سوباتای‌لی افشار اورمویی - مجدالسلطنه، «تورک موجاهید فرقه‌سی» به رهبری حاجی میرزا بلوری تبریزی، «شعبه‌ی قاجاری کومیته‌ی تورک اوجاغی»؛ «شعبه‌ی حزب اتّحاد و ترقّی»، و «کومیته‌ی اتّحاد اسلام در تبریز» ١٩٢٢-١٩٢٣، ..) متحول و منجر شد. این روند مجموعا «تورک میللی موجادیله‌سی» نامیده می‌شود. تاریخ‌نگاری‌های ایرانی و آزربایجانی، با وارونه‌نمایی و وارونه‌نویسی تاریخ، جریانات ایران‌گرا و پان‌ایرانیستی مشروطیت و آزادی ‌سِتان که حرکاتی مربوط به «ملت ایران» با هدف فارس‌سازی مردمان ایران و ملت تورک بودند را به عنوان حرکات ملی تقدیم کرده، و جریان «میللی موجادیله» که حرکتی مربوط به «ملت تورک» بود را کلا سانسور و حذف کرده‌اند.

٩-در گزارش گفته می‌شود در هر قدم در بازار و خیابان‌های خوی، عکس‌های «مصطفی کمال پاشا» (آتاتورک بعدی)، «کاظم قارابکیر» و «رأفت پاشا» نصب شده است. این هر سه از فرماندهان و ژنرال‌های عالی‌رتبه‌ی اوردوی عوثمان‌لی، قهرمانان ملی و سیاست‌مداران و دولت‌مداران تورکیه بودند. این امر نشان می‌دهد که مردم خوی مسائل سیاسی تورکیه‌ی وقت را کاملا تعقیب و حتی خود را بخشی از آن می‌دانستند.

١٠-موضوع اصلی مقاله، صدور نیروی کار از خوی به استانبول است. گزارش‌گر می‌گوید اغلب خرک‌چی‌ها (کرایه‌ دهنده‌گان خر و دیگر مرکب‌ها و وسایط نقلیه، ...) در محله‌های آسماآلتی، فینجان‌جی‌لار و ماحمودپاشای استانبول، هم‌چنین بسیاری از توتون‌چی‌ها و چای‌چی‌های این شهر از اهالی خوی و سالماس هستند. مقاله به نقش محوری خوی در تجارت با ترابزون، به سبب قرار داشتن بر سر راه تبریز به ترابزون اشاره می‌کند. در آن دوره سراسر تورک‌ایلی رابطه‌ی جان‌دار و فعال اقتصادی با عوثمان‌لی – تورکیه داشت. به عنوان نمونه همدان از مراکز اصلی صدور قالی از تورک‌ایلی به عوثمان‌لی بود. دقیقا به همین سبب یکی از اولین اقدامات دولت پهلوی و رضا شاه برای تبدیل تورک‌ایلی به مستعمره‌ی اقتصادی ایران-فارسستان، قطع این رابطه‌ی اقتصادی پربار بین تورک‌ایلی و تورکیه بود.

١١-این گزارش نشان می‌دهد خوی و کلا غرب آزربایجان در ربع اول قرن بیستم به لحاظ زبانی، اقتصادی، سیاسی و نظامی و نیز هویت ملی «تورک» در حیطه‌ی آناتولی و دائره‌ی نفوذ عوثمان‌لی قرار داشت. این وضعیت بر خلاف وضعیت مرکز و شرق آزربایجان در آن سال‌ها بود که در حوزه‌ی نفوذ فارسستان (ملت ایران) و قفقاز (ملت آزربایجان) قرار داشت. این نیز یکی از دلائل ظهور و تعمیم و تعمیق تورک‌گرایی هویتی و تورکیسم سیاسی در غرب آزربایجان، اما ظهور ایران‌گرایی و آزربایجان‌گرایی هویتی و سیاسی در شرق و مرکز آن است.

١٢-مقاله به استعداد و قابلیت‌های خویی‌ها در تجارت از جمله سازماندهی تامین نیروی کار در استانبول به صورت اقامت موقت افراد و سپس بازگشت آن‌ها و فرستادن نفرات جدید به جای نفرات قبلی اشاره، و روابط بازرگانی و سیستم حمل و نقل کالا و امتعه توسط تجار خویی به ترابزون با کاروانی متشکل از ٣٠٠ شتر که بلاانقطاع در حال سیر و سفر هستند را ذکر می‌کند و می‌گوید تجار خویی به دنبال استفاده از فرصت‌های تجاری جدید، با اشتیاق منتظر گشودن راه آهن ترابزون به ارزروم هستند تا حیطه‌ی تجارت خود را به آن منطقه هم گسترش دهند. و در نهایت از مهارت تجار خویی در جلوگیری از خراب شدن محموله‌های غذایی در مسیر طولانی کاروان‌ها و توانائی برای پیدا کردن مشتری برای آن‌ها ابراز شگفتی می‌کند.

١٣-مقاله می‌گوید هفت درصد جمعیت خوی در استانبول ساکن هستند و فرهنگ «ایستانبول‌چولوق» در میان مردم خوی آن چنان گسترده است که حتی آرزوی دخترکی کوچک در پرورش‌گاه هم آن است که در آینده به استانبول به‌رود.

١٤-مقاله اضافه می‌کند ٢٠ درصد و یا یک پنجم اهالی این شهر همیشه در خارج، یعنی عوثمان‌لی، قفقاز و روسیه هستند. به واقع در قرن نوزده و ربع اول قرن بیستم، بین سی‌صد هزار تا نیم میلیون تورک از ایران به قفقاز - روسیه‌ی تزاری و به همان مقدار به قلمروی عوثمان‌لی در جستجوی کار مهاجرت کرده و یا پناهنده شده بودند. اما روابط همه‌جانبه‌ی انسانی و اقتصادی و نظامی بین تورک‌ایلی و عوثمان‌لی و حواشی آن‌ها از سوی تاریخ‌نگاری و جامعه‌شناسی ایران‌گرا و آزربایجان‌گرا مخفی نگاه داشته شده است.

١٥- این گزارش، معطوف به صدور نیروی کار از خوی به استانبول و تجارت با آن است. و الا هم از دیگر مناطق آزربایجان، دیگر مناطق تورک‌ایلی و حتی سراسر ایران، سالانه ده‌ها هزار تن تورک به سرتاسر عوثمان‌لی (آدانا، ازمیر، ارزروم، وان، و مخصوصا استانبول، حتی بخش اوروپایی آن در بوسنی و ...) مهاجرت می‌کردند؛ و هم این مهاجرت انبوه، منحصر به نیروی کار و تجار نه‌می‌شد و خیل عظیمی از روشن‌فکران، نخبه‌گان، نظامیان، فعالین سیاسی، رهبران مذهبی، .... را شامل می‌گشت. مانند «سید اسدالله خرقانی» (سید اسدالله موسوی میر اسلامی خرقانی قزوینی مراغه‌ای) از خرقان قزوین تورک‌ایلی، نواندیش اسلامی تورک و موسس انجمن سعادت در استانبول؛ «حبیب دستان بنی» معروف به «میرزا حبیب افندی» از منسوبین جنبش «ژؤن تورک‌ها» از شهر بین در جنوبی‌ترین بخش تورک‌ایلی، «میرزا محمد تقی‌خان فراهانی» دولت‌مرد تورک از هزواره‌ی اراک در تورک‌ایلی، «سید جمال‌الدین اسدآبادی» که به روایتی از تورک‌های افشار ناحیه‌ی اسدآباد همدان تورک‌ایلی بود (هرچند اغلب وی را از افشارهای افغانستان دانسته‌اند)؛ ...

١٦-در مقاله نفوذ فوق العاده‌ی روحانیون شیعی در خوی و کلا ایران با نگاهی انتقادی روایت می‌شود. گزارش می‌گوید مجتهدین شیعه نه تنها در حیات خود، بلکه پس از مرگشان هم دارای قدرت بسیار بوده و بر هر کس و همه‌ی نیروها حاکم‌اند. وی هم‌چنین از باورهای خرافی دینی مردم خوی در باره‌ی زنجیری که گویا با گذر از محدوده‌ی تعیین شده توسط آن مجرمان در اصل معصوم نجات می‌یابند و .... انتقاد کرده، آن‌ها را خودفریبی می‌نامد[2].

به واقع گسترش فوق العاده‌ی تعصبات مذهبی در میان تورکان ایران، یکی از دلائل اصلی عقب‌مانده‌گی فرهنگی آن‌ها در چند قرن اخیر و عدم ظهور شعور ملی تورک در بین آن‌ها بوده است. این فاناتیسم مذهبی شیعه‌ی امامی فارس، آگاهانه از سوی ناسیونالیسم فارسی و دولت ایران در میان ملت تورک ساکن در ایران شامل بخش‌های غربی آن، به عنوان ابزاری برای جلوگیری از تشکل شعور ملی تورک و معاصر و مدنی شدن ملت تورک، تبلیغ و تشویق می‌شود.

پایان نوت مئهران باهارلی

بیائید ایران را به‌شناسیم

شهری که به استانبول انسان صادر می‌کند

به قلم «قان ده‌میر»، ترجمه از تورکی به فارسی توسط مئهران باهارلی

رسیم‌لی قه‌زئته، شماره ٦٥، سال دوم، شنبه ٢٩ نوامبر ١٩٢٤

در دنیا جاهایی وجود دارند که به صادرات انسان اشتغال می‌ورزند. خوی هم، که دو روز است مهمانش هستم، یکی از این‌هاست. ویژه‌گی این شهر کوچک، آن است که به همراه صادرات بسیار به هر طرف قفقاز و روسیه، صادرات اصلی‌اش را به استانبول انجام می‌دهد. به همین دلیل، مایلم این شهر کوچک را به استانبولی‌ها به‌شناسانم.

این ولایت که با گسترده‌ترین حساب‌ها، سی هزار نفر اهالی دارد، در استانبول دارای دو هزار فرزند است. با این حساب، هفت درصد از اهالی خوی در استانبول، و کلا بیست درصد جمعیت‌اش همیشه در خارج هستند. مخصوصا خرک‌چی‌ها که اغلب با آن‌ها در محله‌های آسماآلتی، فینجان‌جی‌لار و ماحمودپاشا برخورد می‌کنیم[3]، اکثرا از خوی، و سالماس که پنج-شش ساعت آن طرف‌تر از خوی قرار دارد هستند. به غیر از این‌ها بسیاری از چای‌چی‌ها و توتون‌چی‌هایی که در سر هر نبش می‌بینید، از اهالی این مناطق هستند. تقریبا همه‌ی ایرانیان در استانبول از آزربایجان هستند. خوی به سبب آن که در مسیر راه تبریز به ترابزون قرار دارد، جائی است که نسبت به جمعیت خود، بیش‌ترین انسان را صادر می‌کند.

[در هر قدم عکس‌های مصطفی کمال پاشا]

در خوی در هر قدم، با انسان‌هایی که در استانبول زنده‌گی کرده‌اند و یا آن را دیده‌اند برخورد می‌کنید. در خیابان‌های خوی، در بازار خوی، در هر قدم عکس‌های مصطفی کمال پاشا، کاظم قارابکیر و رأفت پاشا را می‌بینید.

مسافری که با حداکثر سرعت سفر کند، حتی اگر از اوتوموبیل استفاده نماید، نه‌می‌تواند در کمتر از بیست روز از خوی به استانبول به‌رود. با این حال، این جا چه قدر به استانبول نزدیک است!

افرادی که خوی به استانبول صادر می‌کند، پس از مدتی به خوی باز می‌گردند و یک نفر دیگر را به جای خود می‌فرستند. به همین دلیل، زبان این جا هم چندان شبیه تورکی‌ای که در دیگر نقاط آزربایجان بدان صحبت می‌شود نیست. مثلا بین تورکی‌ای که در میاندیج و اورمیه (اورمو) و یا ساووج‌بولاق صحبت می‌شود، با تورکی  مستعمل در خوی، فرق بسیار وجود دارد. و یا لااقل اهالی خوی، تورکی ما را به راحتی ملتفت می‌شوند.

[زنجیر مجتهد که قاتل‌ها را نجات می‌دهد]

جوانی که مرا در شهر می‌گرداند، در سر یک راه ایستاد و با نشان دادن زنجیر نازکی که بالای سرمان قرار داشت گفت: «هر قاتل و مجرمی که از این زنجیر عبور کند، نجات یافته است». این زنجیر، که در مدخل یک کوچه‌ی تنگ و طولانی از بازار سرپوشیده به یک محله قرار دارد، به واقع هم تاکنون جانیان و قاتل‌های بسیاری را نجات داده است. حتی یک افسر که در همین اواخر شخصی را کشته بود، پس از راهی سه روزه و گم کردن ردش، به خوی آمد و فورا از زنجیر عبور کرده خود را نجات داد. این را مبادا قاتل‌های استانبول به‌شنوند! در غیر این صورت، یک صادرات انسان از استانبول به خوی شروع می‌شود! شاید حکمت این زنجیر را متوجه نه‌شدید. اگر تاکنون هرگز به ایران نه‌رفته باشید، حق هم دارید که متوجه نه‌شوید. توضیح دهم:

یکی از مجتهدین ثروت‌مند خوی، به موجب وصیتش در وسط این کوچه که اکنون «مقبره» نامیده می‌شود[4] دفن شده است. به احترام روح این مجتهد - که در زیر یک قبه‌ی سبز رنگ ظریف با یک مناره‌ی دراز و پرچم سرخ کوچکی در اهتزاز بر تپه‌اش آرمیده است[5]- هر کس که از حدودی که با این زنجیر مشخص می‌شود عبور کند، «دخالت» یافته شمرده می‌شود و احدی، حتی حکومت حق دست زدن به وی را نه‌دارد. آیا این نمونه برای درک این حقیقت که مجتهدین در ایران، نه تنها در حین حیاتشان، بلکه حتی پس از مرگشان هم چه‌گونه بر هر چیز و هر نیرویی حاکم‌ هستند، دلیلی کافی نیست!؟ این وضعیت منحصر به خوی نیست و در هر طرف ایران، چیزهایی مانند این به وفور یافت می‌شود. چندین سال است که اهالی خوی، مشاهده می‌کنند که هر نوع قاتل و مجرم به محض قدم گذاشتن در این کوچه، دوباره مانند یک انسان پاک و معصوم به جامعه برمی‌گردد. با این‌همه، زندان خوی باز هم خالی نیست. چرا که راه مجرمانی که به سبب عجله و هیجان و سراسیمه‌گی این زنجیر را پیدا نه‌می‌کنند، به زندان ختم می‌شود. در مورد چنین کسانی خویی‌ها می‌گویند «خدا زنجیر را به قاتلین و جانیانی که معصوم نیستند نشان نه‌می‌دهد؛ و باعث می‌شود آن‌ها راه خود را گم کنند. کسانی که این‌جا را پیدا می‌کنند همیشه معصوم هستند». و با این گفته نیز [خویی‌ها] سعی به فریفتن خود می‌کنند.

 [خوی تکبیرگویان  دروازه‌ی خود را به اوردوی تورک گشود]

اما خوی قهرمان است. پنج سال پیش، که همسایه‌های خوی یعنی شهرهای اورمو، سالماس و ساووج‌بولاق به دست آسوری‌ها و ارمنی‌ها تار و مار می‌شدند، همان دشمنان چندین بار به دروازه‌های[6] دوران دیده‌ی «داش[7] قالا»ی خوی هجوم آورند. خوی اهالی تمام روستاهای اطراف را به درون «قلعه»ی خود آورده[8]، دروازه‌هایش را بست؛ سه روز و سه شب «خندق»های[9] اطراف شهر را با آب پر کرده و به یک جنگ قرون وسطائی پرداخت. و هنگامی که اوردوی تورک مانند رعد رسید، دروازه‌های خود را تکبیرگویان به روی او باز کرد. خوی اکنون هم این ناجی و خلاص‌کار بزرگ خود را با احترام و سپاس یاد می‌کند. 

[هر چیز این شهر، همه چیز آن تورک است]

بین خوی و ترابزون سه هزار شتر به صورت منظم در سیر و سفر هستند. از خوی قالی، انگور، بادام و روده فرستاده و از استانبول پارچه‌های کارخانه‌بافت و غیره آورده می‌شود. حیرت‌آور است! رسیدن یک کاروان شتر به ترابزون، اغلب سه ماه طول می‌کشد. پس از راهی این چنین طولانی، مخصوصا محصولاتی مثل خرما و بادام، آن هم پس از تحمل هزار و یک نوع آسیب، چه‌طور می‌شود که هنوز مشتری پیدا کنند!؟ این را از تجار خویی پرسیدم. جواب دادند: «این از اسرار ماست. تجار استانبول هم از این مساله حیرت می‌کنند». در حال حاضر چشم خویی رو به راه آهن ترابزون – ارزوروم است. مدام «کی؟ کی؟» گفته می‌پرسند.

در خوی، پس از واقعه‌ای که فوقا نقل کردم [تهاجم ژنرال ارمنی آندرانیک اوزانیان]، حتی یک نفر غیر مسلمان زنده‌گی نه‌می‌کند. و از این لحاظ بسیار خوش‌بخت است. همه چیز این شهر، هر چیز آن تورک است. در حالی‌که در گذشته حدود چهار هزار مسیحی در این‌جا بود، اکنون مانند یک داروی کمیاب، حتی یکی نیز نیست. اخیرا یک جواهرفروش ارمنی به خوی آمده بود. مردم از زن و کودک دور او جمع شده و فریاد کشیده‌اند «اگر دیوانه نه‌باشی، به همان جایی که از آن‌جا آمدی می‌روی». ارمنی که ماوقع را به سختی متوجه می‌شد، فورا و همان روز دور شده و رفته بود.

[بیج می‌می-مه‌می]

البته که «لاندرو»ی[10] خوی و یا صحیح‌تر ایران را نه‌می‌شناسید. به‌گذارید معرفی کنم: «بیج می‌می [مه‌می]»! هر چند اسم اصلی‌اش محمد است، اما مردم او را می‌می می‌نامند. می‌می که مدت‌های طولانی با نواختن تنبور مردم خوی را سرگرم می‌کرد، در نهایت تصمیم به اصلاح اخلاقیات خوی می‌گیرد. با انتخاب عاقل‌ترین و رازنگه‌دارترین زن از میان شش همسرش، شروع به کار می‌کند. وی هر زنی را که از اخلاقیاتش شبهه داشت، توسط زنش به بهانه‌ی شنیدن تنبور، به خانه‌ی خود دعوت و سپس او را در خانه خفه می‌کند. تنها آلت جنایت می‌می، یک پارچه طناب است. پس از پیچاندن این طناب به گردن زن قربانی، یک سر آن را خودش و سر دیگرش را زنش می‌کشند تا به زعم خود این مخلوقات مضر را که قصد لکه‌دار کردن اخلاقیات خوی را دارند، یک به یک سر به نیست کنند.

هنگامی که همه چیز افشا می‌شود، می‌می جرم خود را منکر نه‌می‌شود. و در مقابل پیدا شدن جسد شانزده زن که در حفره‌ی بزرگی در باغچه‌ی خانه‌اش پیدا شد هیچ احساس پشیمانی نه‌می‌کند. بر عکس، می‌گوید «مگر کار بدی کردم؟». می‌می در مدتی کوتاه بیش از سی زن و تعداد نامعلومی مرد را به قتل رسانید. مردان، شوهران بدبخت زنانی بودند که برای جستجوی آن‌ها جسارت مراجعه به می‌می را کرده بودند. در کنار سه‌پایه‌ی چوبه‌ی دار، می‌می آخرین حرف‌هایش را خطاب به خویی‌ها که دور او را گرفته‌اند می‌گوید: «من می‌خواستم خوی را از فاحشه‌ها نجات دهم، از ناموس[11] همه‌مان حفاظت کنم. و الان شما مرگ من را تماشا می‌کنید. پس، از فداکاری من قدردانی نه‌می‌کنید. اما من با آرامش خاطر و خوش‌بختم».

[فکر و ذکر هر خویی در استانبول است]

خوی دارای «خیابان‌ها» - بلوارهای زیبا و عریض و دوست‌داشتنی که از وسط آن‌ها آب‌ها روان است، حتی چنارهای بزرگ و بیدهای دراز سایه‌های خود را بر آن‌ها می‌افکنند - است. مانند همه جای ایران، در هر قدم، با لاابالی‌گری و بی‌مبالاتی بسیار، حوله‌های رنگارنگ حمام‌ها برای خشک کردنشان، در وسط کوچه‌ها آویزان شده و تو گویی آن‌ها را آذین بسته‌اند.

یک عمارت دولتی ظریف وجود دارد. اما خویی بسیار بیشتر از درِ این عمارت دولتی، با ساییدن آستانه‌ی قالاقاپی‌سی که به ترابزون باز می‌شود مشغول است. عمارت دولتی صرفا در روزهای عاشورا ازدحام جمعیت را شاهد می‌شود. فکر و ذکر مردم در استانبول است. از یک دخترک سر افکنده در پرورش‌گاه پرسیدم: «وقتی بزرگ شدی، چه کاره می‌خواهی به‌شوی؟». حتی او هم گفت: «به استانبول خواهم رفت».

 [ترجمه‌ی زیرنویس عکس‌ها]

١-از دخترکی سر افکنده در پرورش‌گاه پرسیدم

٢-در این خان (کاروان‌سرای) خوی، کسانی که قرار است به استانبول به‌روند جمع شده، زمان سفرشان را معین می‌کنند.

٣-بیج می‌می و یا لاندروی ایران در کنار سه‌پایه‌ی دار، آخرین سخنانش خطاب به خویی‌ها را می‌گوید

٤-کاروانی که بین خوی و ترابزون، کالاهایی مانند انگور و بادام را حمل می‌کند

٥- یک تیپ خویی، تصویری از شهر خوی که سالانه به استانبول انسان صادر می‌کند؛ یک تیپ خویی

٦-تعقیب تبه‌کاران در ایران: در ایران به تعقیب تبه‌کاران مانند رفتن به جنگ، می‌پردازند. سواران گروه گروه تحت امر فرمانده‌هایشان، ساعت‌ها و روزها، مملکت را از یک سر تا سر دیگر آن طی کرده و تبه‌کاران را سرکوب می‌کنند.

٧- شاه و منجم‌باشی، از سنت‌های عجیب ایران. بر اساس یک سنت بسیار قدیمی، شاهان ایران در سفرها همیشه منجم‌باشی‌هایشان را هم‌راه خود می‌برند. آن‌ها سوار بر خر و در جلو حرکت می‌کنند.

٨-عمارت دولتی فقط در عاشورا ازدحام را شاهد می‌شود.

٩-یک ژاندارم ایرانی و همکارش

١٠-کوچه‌ای با نام مقبره

پایان ترجمه‌ی مئهران باهارلی

ایران‌ی تانییالیم

ایستانبول‌ا آدام اخراج ائده‌ن بیر شه‌هه‌ر

قان ده‌میر

رسیم‌لی قه‌زئته، نومئرو ٦٥، سنه ٢، جومارتئسی ٢٩ تشرین ثانی ١٣٤٠

دنیادا آدم اخراجاتی‌یلا اشتغال ائده‌ن یئرله‌ر واردیر. ایکی گوندور مسافری اولدوغوم «خوی» دا بونلاردان بیری‌دیر. بو کوچوک قصبه‌نین شو خصوصیتی وار که قافقاسیا و روسیانین هر طرفی‌نه بیر چوخ اخراجات‌دا بولونماق‌لا برابر، اصل اخراجاتی ایستانبول‌ا یاپییور. بو سبب‌له بو قصبه‌جییی ایستانبول‌لولارا تانیتماق ایسته‌دیم.

اه‌ن گئنیش حساب‌لا اوتوز بین نفوسو اولان بو سانجاغین ایستانبول‌دا ایکی بین اولادی وارمیش. شو حساب‌لا نفوسونون یوزده یئدی‌سی ایستانبول‌دا و عمومیت‌له یوزده ییرمی دائما خارج‌ده‌دیر. ایستانبول‌ون بالخاصه آسما‌آلتی، فینجان‌چی‌لار، ماحمود پاشا طرف‌له‌ری‌نده سیخ سیخ راست گه‌لینه‌ن ایران‌لی ائشه‌ک‌چی‌له‌ر، اکثریت‌له خوی‌لو، و خوی‌ا بئش آلتی ساعت اؤته‌ده بولونان «سالماس»‌لی‌لاردیر. بونلاردان باشقا گوشه‌باش‌لاری‌ندا گؤردویونوز توتون‌چو و چای‌چی‌لارین ایچی‌نده ده، بیر چوخ‌لاری بورالارین اهلی‌دیر. ذاتا ایستانبول‌داکی ایران‌لی‌لارین هه‌مه‌ن هه‌مه‌ن هه‌پ‌سی آزه‌ربایجان‌لی‌دیر. خوی، ته‌بریزی تیرابزون‌ا باغلایان یول اوزه‌ری‌نده اولدوغو ایچون، نفوسونا نسبت‌له اه‌ن چوخ انسان اخراجاتی‌ندا بولونان بیر یئردیر.

[آدیم باشی‌ندا «مصطفی کمال پاشا»نین رسیم‌له‌ری]

خوی‌دا آدیم‌باشی‌ندا ایستانبول‌و گؤرموش، ایستانبول‌دا یاشامیش اینسان‌لارلا قارشی‌لاشیرسینیز. خوی سوقاق‌لاری‌ندا، خوی بازاری‌ندا «مصطفی کمال پاشا»نین، «کاظم قارابکیر» و «رأفت پاشا»لارین رسیم‌له‌ری‌نی آدیم‌باشی‌ندا گؤرورسونوز.

اه‌ن سریع گئده‌ن بیر یول‌چو، اوتوموبیل‌ده‌ن استفاده ائتسه بیله، خوی‌دان ایستانبول‌ا ییرمی گون‌ده‌ن اوّل گئده‌مه‌ز. اؤیله ایکه‌ن بوراسی ایستانبول‌ا نه قا‌دا‌ر یاخین!

ایستانبول‌ا اخراج ائتدییی انسان‌لار، بیر مدّت‌ده‌ن سونرا خوی‌ا عودت و یئرله‌ری‌نه باشقالاری‌نی گؤنده‌ردیک‌له‌ری ایچین، بورانین لسانی دا دیگر یئرله‌رده قونوشولان آزه‌ربایجان تورک‌جه‌سی‌نه په‌ک به‌نزه‌مییور. مثلاً میاندوآب [قوشاچای]، رومیه [اورمو] و یا ساووج‌بولاق‌دا قونوشولان تورک‌جه ایله خوی‌دا قونوشولان تورک‌جه آراسی‌ندا ائپئی فرق وار، هیچ دئییل‌سه بیزیم تورک‌جه‌یی قولای‌جا آنلایابیلییورلار.

[مجتهدین قاتل‌له‌ری قورتاران زنجیری]

بانا شه‌هه‌ری گه‌زدیره‌ن گه‌نج، بیر یول باشی‌ندا دوردو و ته‌په‌میزده‌کی اینجه بیر زنجیری گؤسته‌ره‌ره‌ک «بو زنجیری آشان، هر هانگی بیر قاتل و یا مجرم، قورتولموش‌دور» دئدی. قاپالی چارشی‌دان بیر محلّه‌یه گئده‌ن دار و اوزون بیر سوقاق باشی‌نداکی بو زنجیر، فی الحقیقه شیمدی‌یه قادا‌ر بیر چوخ جانی و قاتلی قورتارمیش. حتّی په‌ک یاخین‌دا بیری‌نی اؤلدوره‌ن بیر ضابط، اوچ گون‌لوک یول‌دان ایزی‌نی غائب ائده‌ره‌ک خوی‌ا گه‌لمیش و درحال زنجیری گئچه‌ره‌ک قورتولموش. ایستانبول‌داکی قاتل‌له‌ر دوُیماسین‌لار، یوخسا ایستانبول‌دان خوی‌ا دوغرو بیر انسان اخراجاتی‌دیر باش‌لاردی! بلکه بو زنجیرین حکمتی‌نی په‌ک آنلایامادینیز: اگر هیچ ایران‌دا هیچ بولونمادینیزسا، حاققینیز دا وار. آنلاتاییم:

خوی‌ون زه‌نگین مجتهدله‌ری‌نده‌ن بیری، وصیتی موجبی‌نجه بو سوقاغا گؤمولموش. شیمدی «مقبره» اسمی‌نی داشییان بو سوقاغین اورتاسی‌ندا ته‌په‌سی‌نده قیرمیزی کوچوک بیر بایراق دالقالانان اوزون‌جا بیر مناره و یاشیل ظریف بیر قبّه‌نین آلتی‌ندا یاتان بو مجتهدین روحو حرمتی‌نه بو زنجیرله تعیین ائدیله‌ن حدودو آشان قاتل، بو مجتهده «دخالت» ائتمیش عدّ اولونویور و هیچ کیمسه‌نین حتّی حکومت‌ین بیله که‌ندی‌سی‌نه اه‌ل سورمه‌یه حاققی اولمویور. ایران‌دا مجتهدله‌رین دئییل یالنیز ساغ‌لیق‌لاری‌ندا، حتّی اؤلدوک‌ده‌ن سونرا بیله هر شیئه، هر قوّته ناسیل حاکم اولدوق‌لاری‌نی آنلاماق ایچین بو مثال، بو حقیقت کافی دئییل می‌دیر؟ بو یالنیز خوی‌ا مخصوص بیر حال اولماییپ، ایران‌ین هر طرفی‌نده بو گیبی شئی‌له‌ر بول بول واردیر. قاچ سنه‌دیر خوی‌لولار هر تورلو مجرم و قاتل‌له‌رین بو سوقاغا دالار دالماز تر تمیز بیر انسان گیبی تکرار جمعیته عودت‌له‌ری‌نی گؤرمه‌ک‌ده‌دیر. فقط خوی حبس‌خانه‌سی یینه بوش دئییل‌دیر. تلاش‌لا، هیجان‌لا، عجله ایله زنجیرین یولونو شاشیران گناه‌کارلار، حبس‌خانه یولونو بوی‌لارلار. اونون ایچین خوی‌لولار «معصوم اولمایان قاتل و جانی‌یی آللاه شاشیرتیر، زنجیری گؤسته‌رمه‌ز؛ بورایی بولان‌لار دائما معصوم‌لاردیر» دییور و بؤیله‌جه که‌ندی که‌ندی‌له‌ری‌نی آلداتماغا چالیشییورلار.

[تورک اوردوسونا قاپی‌لاری‌نی تکبیرله‌رله آچان خوی]

فقط خوی قهرمان‌دیر. بئش سنه اوّل خوی‌ون قونشولاری رومیه [اورمو]، سالماس و ساووج‌بولاق شه‌هه‌رله‌ری آسورو و ائرمه‌نی‌له‌رین اه‌لی‌نده تار و مار اولورکه‌ن، عینی دشمن‌له‌ر قاچ دفعه خوی‌ون عصردیده داش قالا قاپی‌لاری‌نا دا سالدیردی‌لار. خوی اطراف‌داکی بوتون کؤی‌له‌ر اهالی‌سی‌نی قالاسی ایچی‌نه آلاراق قاپی‌لاری‌نی قاپادی و اوچ گون اوچ گئجه شه‌هه‌رین اطرافی‌نداکی خندق‌له‌ری سو ایله دولدوراراق، بیر قرونِ وسطی حربی یاپدی. ییلدیریم گیبی یئتیشه‌ن تورک اوردوسونا قاپی‌لاری‌نی تکبیرله‌رله آچان خوی، حالا اونو قورتاران بو بؤیوک خلاص‌کاری منّت و حرمت‌له یاد ائتمه‌ک‌ده‌دیر.

[بو شه‌هه‌رین هر شئیی، هر شئیی تورک‌دور]

خوی ایله تیرابزون آراسی‌ندا اوچ بین ده‌وه منتظماً ایش‌له‌مه‌ک‌ده‌دیر. بورادان قالی، اوزوم، بادام، باغیرساق گؤنده‌ریلمه‌ک‌ده‌دیر. ایستانبول‌دان مانیفاتورا و سائره گه‌تیریلمه‌ک‌ده‌دیر. حیرت ائدیلیر، بیر ده‌وه کروانی‌نین اکثریاً اوچ آی‌دا تیرابزون‌ا گؤتوردویو بالخاصّه خورما و بادام گیبی شئی‌له‌ر، ناسیل اولویور دا بو قا‌دا‌ر اوزون بیر یولون بین تورلو مضرّتی‌نی یوک‌له‌ندییی حال‌دا، مشتری بولابولویور؟ بونو خوی‌لو تاجرله‌ره سوردوم. «او بیزیم سرّیمیزدیر، بونا ایستانبول‌داکی تاجرله‌ر ده حالا شاشارلار» دئدی‌له‌ر. شیمدی خوی‌لونون گؤزو، تیرابزون – ارزوروم ده‌میریولوندادیر. «نه وقت، نه وقت؟» دییه سوروپ دورویورلار.

خوی، یوخاری‌دا آنلاتدیغیم وقعه‌ده‌ن به‌ری ایچی‌نده بیر ته‌ک غیر مسلم یاشاتمادی‌لار. بو اعتبارلا چوخ مسعوددور. بو شه‌هه‌رین هر شئیی، هر شئیی تورک‌دور. دؤرت بین قادار خیریستییان وارکه‌ن، شیمدی علاج ایچون آرانسا، بیر ته‌ک یوخ. گئچه‌ن‌له‌رده بیر ائرمه‌نی قویوم‌جو گه‌لمیش، او گون چولوق چوجوق اطرافی‌نا توپلانمیش‌لار: «دیوانه دئییل‌سه‌ن، گه‌لدییین یئره چیخار گئده‌رسین» دییه باغیریشمیش‌لار. نه.یه اوغرادیغی‌نی گوج آنلایان ائرمه‌نی، هه‌مه‌ن او گون اوزاق‌لاشمیش گئتمیش.

[بیج می‌می]

خوی‌ون، داها دوغروسو ایران‌ین «لاندرو»سونو بالطّبع تانیمازسینیز. تقدیم ائده‌ییم: «بیج می‌می ». اصل اسمی محمّد ایسه ده، خالق می‌می دییور. اوزون بیر زمان دومبه‌له‌ک چالاراق خوی‌و ائیله‌ندیره‌ن می‌‌می، نهایت خوی‌ون اخلاقی‌نی دوزه‌لتمه‌یه قرار وئرییور. آلتی قاری‌سی‌نین ایچی‌نده اه‌ن عقل‌لی و سرّ توتانی‌نی سئچه‌ره‌ک ایشه باش‌لیییور. اخلاقی‌ندان شبهه ائتدییی هر قادینی قاری‌سی واسطه‌سی‌یله دومبه‌له‌ک دینله‌تمه‌ک ایچین ائوی‌نه دعوت ائده‌ره‌ک بوغویور. می‌‌می‌نین ته‌ک جنایت آلَتی، بیر ایپ پارچاسی‌دیر. بونو قادین‌ین بوغازی‌نا دولادیق‌دان سونرا بیر اوجونو که‌ندی‌سی، دیگری‌نی قاری‌سی چه‌که‌ره‌ک خوی‌ون ناموسونو لکه‌له‌مه‌ک ایسته‌یه‌ن مضرّ مخلوقاتی بیره‌ر بیره‌ر اورتادان قالدیرییور. ایش میدانا چیخینجا می‌‌می جرمونو انکار ائتمییور. ائوی‌نین باخچاسی‌نداکی بؤیوک چوخوردان چیخاریلان اون آلتی قادین جسدینین قارشی‌سی‌ندا هیچ بیر ندامت دویمویور. بالعکس «فنا می ائتدیم؟» دییور. می‌می آز بیر زمان‌دا اوتوزدان فضله قادین و عددی غیر معلوم اه‌رکه‌ک اؤلدورموشدور. اه‌رکه‌ک‌له‌ر قاری‌لاری‌نی آراماق ایچین می‌می‌یه مراجعت ائتمه‌ک جراتی‌نده بولونان بدبخت‌له‌ردیر. اعدام سهپاسی‌نین دیبی‌نده اطرافی‌نی ساران خوی‌لولارا می‌می سون سؤزله‌ری‌نی سؤیلویور: «به‌ن خوی‌و فاحشه‌له‌رده‌ن قورتارماق، هه‌پیمیزین ناموسونو قوروماق ایسته‌دیم. شیمدی سیز به‌نیم اؤلومومو سیر ائدییورسونوز. دئمه‌ک که فداکارلیغیمین قیمتی‌نی تقدیر ائده‌مییورسونوز. فقط مستریح و مسعودوم».

[هر خوی‌لونون عقلی فکری ایستانبول‌دادیر]

خوی‌ون گؤزه‌ل، اورتاسی‌ندان سولار آخان حتّی گئنیش، ایری چینارلارین، اوزون سؤیوت‌له‌رین گؤلگه‌له‌دییی شیرین «خیابان‌لاری» بولوارلاری وار. ایران‌ین هر یئری‌نده اولدوغو گیبی، آدیم باشی‌نداکی حمام‌لارین، گئنیش بیر لاابالی‌لیک‌له سوقاق اورتالاری‌ندا، آلابیلدییینه قوروتماق اوزه‌ره آسیلمیش، رنگارنگ پشت‌مال‌لاری، بو سوقاق‌لاری عادتا دوناتییور.

ظریف بیر حکومت قوناغی وار. فقط خوی‌لو حکومت قاپی‌سی‌ندان زیاده، شهرین تیرابزون‌ا آچیلان قالا قاپی‌سی‌نین ائشییی‌نی آشیندیرماق‌لا مشغول. حکومت قوناغی یالنیز عاشورا گون‌له‌ری قالابالیق‌دیر. هرکسین، هر خوی‌لونون عقلی فکری ایستانبول‌دادیر. دارالایتام‌داکی بوینو بوکوک بیر قیزجیغازا سوردوم «بؤیویونجه نه یاپاجاقسین؟». او بیله «ایستانبول‌ا گئده‌جه‌ییم» دئدی.

قان ده‌میر

[گؤروت‌له‌رین آلت‌یازی‌لاری]

١-دارالایتام‌دا بوینو بوکوک بیر قیزجیغازا سوردوم

٢-خوی‌ون بو خانی‌ندا ایستانبول‌ا گئده‌جه‌ک‌له‌ر توپلانیر و سیاحت زمان‌لاری‌نی قرارلاشدیریرلار.

٣-ایران‌ین «لاندرو»سو «بیج می‌می» اعدام سهپاسی‌نین دیبی‌نده، خوی‌لولارا سون سؤزله‌ری‌نی سؤیلییور

٤-خوی ایله تیرابزون آراسی‌ندا قالی، اوزوم و بادام گیبی شئی‌له‌ر نقل ائده‌ن کروان

٥-بیر خوی‌لو تیپی- هر سنه ایستانبول‌ا آدم اخراج ائده‌ن خوی قصبه‌سی‌نین اوزاق‌دان گؤرونوشو- بیر خوی‌لو تیپی

٦-ایران‌دا اشقیاء تعقیبی: ایران‌دا اشقیاء تعقیبی‌نه حربه گئده‌ر گیبی گئدیلییور. سواری‌له‌ر، بؤلوک بؤلوک قوماندان‌لاری‌نین تحتِ اداره‌سی‌نده گون‌له‌رجه، ساعت‌له‌رجه مملکتی بیر باش‌دان بیر باشا قطع ائده‌رله‌ر، و اشقیایی تنکیل وظیفه‌سی‌نی گؤرورله‌ر

٧-ایران‌ین غریب عادت‌له‌ری‌نده‌ن «شاه ایله منجّم‌باشی»: په‌ک اسکی بیر عنعنه موجبی‌نجه ایران شاه‌لاری‌نین سیاحت‌له‌ری‌نده دائما منجّم‌باشی‌لاری برابر بولونورلار و ائشه‌ک اوستونده اه‌ن اؤن‌ده گئده‌رله‌ردی

٨-حکومت قوناغی یالنیز عاشورا گون‌له‌ری قالابالیق‌دیر

٩-ایران‌لی بیر ژاندارما ضابطی و معیّتی

١٠-مقبره اسمی داشییان سوقاق

[یازقانین سونو]

ÎRAN’I TANIYALIM

İSTANBULA ADAM İHRAÇ EDEN ŞEHİR

Kandemir

Resimli gazete, numero 65, sene 2, Cumartesi 29 teşrin sâni 1340

Dünyada adam ihracatıyla iştigal eden yerler vardır. İki gündür misâfiri olduğum Hoy da bunlardan biridir. Bu küçük kasabanın şu hususiyeti var ki Kafkasya ve Rusya’nın her tarafına bir çok ihrâcâtta bulunmakla berâber, asıl ihrâcâtı İstanbul’a yapıyor. Bu sebeple bu kasabacığı İstanbullu’lara tanıtmak istedim.

En geniş hesapla otuz bin nufûsu olan bu sancağın İstanbul’daki iki bin evlâdı varmış. Şu hesapla nufûsunun yüzde yedisi İstanbul’da ve umumiyetle yüzde yirmi dâimâ hâriçtedir. İstanbul’un bilhassa Asmaaltı, Fincancılar, Mahmudpaşa taraflarında sık sık rast gelinen Îranlı eşekçi, ekseriyetle Hoylu ve Hoy’a beş altı saat ötede bulunan Salmaslı’dırlar. Bunlardan başka köşebaşlarında gördüyünüz tütüncü ve çaycıların içinde de, bir çokları buraların ehlidir. Zâten İstanbul’daki Îranlı’ların hemen hemen hepsi Azerbaycanlıdır. Hoy Tebriz’i Tırabzon’a bağlayan yol üzerine olduğu için, nufûsuna nisbetle en çok insan ihrâcâtında bulunan bir yerdir.

Adım başında Mustafa Kemal Paşa’nın resimleri

Hoy’da adım başında İstanbul’u görmüş, İstanbul’da yaşamış insanlarla karşılaşırsınız. Hoy sokaklarında, Hoy pazarında Mustafa Kemal Paşa’nın, Kazım Karabekir’in, ve Râfet Paşa’ların resimlerini adım başında görürsünüz.

En serî’ giden bir yolcu, otomobilden istifâde etse bile, Hoy’dan İstanbul’a yirmi gün evvel gidemez. Öyle iken burası İstanbul’a ne kadar yakın!

İstanbul’a ihrâç ettiyi insanlar, bir müddetten sonra Hoy’a avdet ve yerlerine başkalarını gönderdikleri için, buranın lisânı da diyer yerlerde konuşulan Azerbaycan Türkçesine pek benzemiyor. Mesela Miyandab [Koşaçay], Rûmiye [Urmu], veya Savuçbulak’ta konuşulan Türkçe ile Hoy’da konuşulan Türkçe arasında epey fark var, hiç deyilse bizim Türkçeyi kolayca anlayabiliyorlar.

Müçtehidin kâtilleri kurtaran Zinciri

Bana şehiri gezdiren genç, bir yol başında durdu ve tepemizdeki ince bir zinciri göstererek “bu Zincir’i aşan her hangi bir kâtil veya mücrim kurtulmuştur” dedi. Kapalı Çarşıdan bir mahalleye giden dar ve uzun bir sokak başındaki bu Zincir filhakîka şimdiye kadar bir çok câni ve kâtili kurtarmış. Hatta pek yakında birini öldürün bir zâbit, üç günlük yoldan izini kayıp ederek Hoy’a gelmiş ve derhal Zincir’i geçerek kurtulmuş. İstanbul’daki kâtiller duymasınlar, yoksa İstanbul’dan Hoy’a doğru bir insan ihrâcâtıdır başlardı! Belki bu Zincir’in hikmetini pek anlayamadınız. Eger hiç Îran’da bulunmadınızsa hakkınız da var. Anlatayım:

Hoy’un zengin müçtehidlerinden biri vasiyeti mevcibince bu sokağa gömülmüş. Şimdi “Makbere” ismini taşıyan bu sokağın ortasında tepesinde kırmızı küçük bir bayrak dalgalanan uzunca bir minâre ve yeşil zarîf bir kubbenin altında yatan bu müçtehidin rûhu hürmetine bu Zincirle tâyin edilen hudûdu aşan kâtil, bu müçtehide “Dehâlet” etmiş add olunuyor ve hiç kimsenin hatta hukûmetin bile kendisine el sürmeye hakkı olmuyor. Îran’da müçtehidlerin deyil yalnız sağlıklarında, hatta öldükten sonra bile her şeye, her kuvvete nasıl hâkim olduklarını anlamak için bu misal, bu hakikat kâfî deyil midir?

Bu yalnız Hoy’a mahsus bir hal olmayıp, Îran’ın her tarafında bu gibi şeyler bol bol vardır. Kaç senedir Hoylu’lar her türlü mücrim ve kâtillerin bu sokağa dalar dalmaz ter temiz bir insan gibi tekrar cemiyete avdetlerini görmektedir.

Fakat Hoy hapishânesi yine boş deyildir. Telaşla, heyecanla, acele ile Zincir’in yolunu şaşıran günahkarlar, hapishâne yolunu boylarlar. Onun için Hoylu’lar “Mâsûm olmayan kâtil ve cânîyi Allah şaşırtır, zinciri göstermez. Burayı bulanlar dâima mâsûmdurlar” diyor ve böylece kendi kendilerini aldatmağa çalışıyorlar.

Türk Ordusu’na kapılarını tekbîrle açan Hoy

Fakat Hoy kahramandır. Beş sene evvel Hoy’un komşuları Rûmiye [Urmu], Salmas ve Savuçbulak şehirleri Asoru ve Ermenilerin elinde târumâr olurken, aynı düşmanlar kaç defa Hoy’un asırdîde taş Kala Kapılarına da saldırdılar. Hoy, etrafdaki bütün köy ahâlisini Kala içine alarak kapılarını kapadı ve üç gün üç gece şehrin etrafındaki hendekleri su ile doldurarak bir kurûn-i vusta harbı yaptı. Yıldırım gibi yetişen Türk Ordusu’na kapılarını tekbîrlerle açan Hoy, hâla onu kurtaran bu büyük hılâskârı minnet ve hürmetle yâd etmektedir.

Bu şehrin her şeyi, her şeyi Türk’tür.

Hoy ile Tırabzon arasında üç bin deve muntazıman işlemektedir. Buradan halı, üzüm, badam, bağırsak gönderilmektedir. İstanbul’dan manifatura ve sâire getirilmektedir. Hayret edilir, bir deve karvanının ekseriyyen üç ayda Tırabzon’a götürdüyü bilhassa hurma ve badam gibi şeyler, nasıl oluyor da bu kadar uzun bir yolun bin türlü mezerreti yüklendiyi halde müşteri bulabiliyor? Bunu Hoylu tâcirlere sordum. “O bizim sırrımızdır, buna İstanbul’daki tâcirler de hâla şaşar” dediler. Şimdi Hoylu’nun gözü Tırabzon - Erzurum demiryolundadır. “Ne vakit, ne vakit?” diye sorup duruyorlar.

Hoy yukarıda anlattığım vak’adan beri içinde bir tek gayr-ı Müslim yaşatmadı. Bu îtibarla çok mes’ûddur. Bu şehrin her şeyi, her şeyi Türk’tür. Dört bin kadar Hırıstiyan varken, şimdi ilaç için aransa bir tek yok. Geçenlerde bir Ermeni kuyumcu gelmiş, o gün çoluk çocuk etrafına toplanmışlar: “Dîvâne deyilsen geldiyin yere çıkar gidersin” diye bağırışmışlar. Neye uğradığını güç anlayan Ermeni, hemen o gün uzaklaşmış gitmiş.

Piç Mimi

Hoy’un daha doğrusu Îran’ın Landru’sunu bittab tanımazsınız. Takdim edeyim: “Piç Mimi”. Asıl ismi Mehemmed ise de halk Mimi diyor. Uzun bir zaman dümbelek çalarak Hoy’u eylendiren Mimi nihâyet Hoy’un ahlâkını düzeltmeye karar veriyor. Altı karısının içinde en akıllı ve sırr tutanını seçerek işe başlıyor. Ahlâkından şüphe ettiyi her kadını karısı vâsıtasıyla dümbelek dinletmek için evine dâvet ederek boğuyor. Mimi’nin tek cinâyet âleti, bir ip parçasıdır. Bunu kadının boğazına doladıktan sonra bir ucunu kendisi, diyerini karısı çekerek Hoy’un nâmûsunu lekelemek isteyen müzirr mahlûkâtı birer birer ortadan kaldırıyor.

İş meydana çıkınca Mimi cürmünü inkar etmiyor. Evinin bahçasındaki büyük çukurdan çıkarılan onaltı kadın cesedinin karşısında hiç bir nidâmet duymuyor. Bilakis “fena mı ettim?” diyor. Mimi az bir zamanda otuzdan fazla kadın ve adedi gayr-ı mâlûm erkek öldürmüştür. Erkekler karılarını aramak için Mimi’ye murâcıat etmek cür’etinde bulunan bedbahtlardır.

Îdam sehpası dibinde etrafını saran Hoylu’lara Mimi son sözlerini söylüyor: “Ben Hoy’u fâhişelerden kurtarmak, hepimizin nâmûsunu korumak istedim. Şimdi siz benim ölümümü seyr ediyorsunuz. Demek ki fedâkarlığımın kiymetini takdir edemiyorsunuz. Fakat müsterîh ve mes’ûdum”.

Her Hoylu’nun aklı fikri İstanbul’dadır

Hoy’un güzel, ortasından sular akan hatta geniş, iri çınarların uzun söyütlerin gölgelediyi şirin “hıyabanları” bulvarları vardır. Îran’ın her yerinde olduğu gibi, adım başındaki hamamların, geniş bir laübâlîlikle sokak ortalarında alabildiyine kurutmak üzere asılmış, renkârenk peştemalları bu sokakları âdetâ donatıyor.

Zarîf bir Hükümet Konağı var. Fakat Hoylu Hükümet kapısından ziyâde, şehirin Tırabzon’a açılan Kala Kapısı’nın eşiyini aşındırmakla meşgul. Hükümet Konağı yalnız Âşûrâ günleri kalabalıktır. Herkesin, her Hoylu’nun aklı fikri İstanbul’dadır. Dârülîtâmdaki boynu bükük bir kızcığaza sordum “büyüyünce ne yapacaksın?” O bile “İstanbul’a gideceyim” dedi.

Görütlerin altyazıları

1-Dârülîtâmda boynu bükük bir kızcığaza sordum.

2-Hoy’un bu hanında İstanbul’a gidecekler toplanır ve seyâhat zamanlarını kararlaştırırlar.

3-Îran’ın Landru’su Piç Mimi îdâm sehpasının dibinde Hoylu’lara son sözlerini söylüyor.

4-Hoy ile Tırabzon arasında halı, üzüm ve badam gibi şeyler nakl eden kervan.

5-Bir Hoylu tipi, her sene İstanbul’a adam ihraç eden Hoy kasabasının uzaktan görünüşü, bir Hoylu tipi

6-Îran’da eşkiya tâkîbi: Îran’da eşkiya tâkîbine harbe gider gibi gidiliyor. Süvârîler bölük bölük kumandanlarının taht-ı idâresinde günlerce, saatlarca memleketi bir baştan başa kat’ ediyor ve eşkiyayı tenkîl vazîfesini görürler.

7-Îran’ın garip âdetlerinden Şâh ile Müneccimbaşı: pek eski bir anane mevcibince Îran şahlarının seyahatlarında dâima müneccimbaşıları beraber bulunurlar ve eşek üstünde en önden giderlerdi.

8-Hükümet Konağı yalnız Âşûrâ günleri kalabalıktır.

9-Îranlı bir jandarma zâbiti ve maiyyeti

10-Makbere ismi taşıyan sokak.

Yazganın sonu

 

قیسا سؤزلوک:

اخراجات: صادرات

ائپئی: ائپ + اییی، اولدوق‌جا چوخ، خیلی

بوی‌لاماق: ایسته‌مه‌یه‌ره‌ک بیر یئره گئتمه دورومونا دوشمه‌ک

بیج: پیچ، بورادا قورال و یاسا تانیمایان، عارسیز، اوت‌سوز و حیاسیز کیمسه

پشت‌مال (پئشته‌مال): حوله‌ی حمام، ایپه‌ک‌لی اولان تۆرو «فوتا» آدلانیر

تنکیل: سرکوب

تورلو: نوع، هر نوع و گونه

دالماق: به صورت هجومی به جایی داخل شدن

دخالت: دخیل دوشمه‌ک، بیری‌نین مرحمت و حمایتی‌نه سیغینماق، «دخالت» غربی آزه‌ربایجان‌دا عوثمان‌لی تابعیتی‌نه گئچمه‌ک آنلامی‌ندا ایش‌له‌دیلیردی

دوُیماسین: نه‌شنود

دومبه‌له‌ک: تنبور

سالدیرماق: حمله کردن

سانجاق: ولایت

سهپا: سه پایه

سوقاق: کوچه

سیخ سیخ: با تناوب فراوان

شاشیرماق: حیرت کردن، اشتباه کردن، گیج شدن

قاپالی چارشی: اوستو اؤرتولو بازار، بازار سرپوشیده

قاچ: چند

قالابالیق: ازدحام

قولای‌جا: به راحتی، به سهولت و آسانی

قوناق: مسافرخانه، مهمانخانه

قویومجو: جواهرفروش

قیزجیغاز: دخترک

گؤمولموش: دفن اولموش

لاندرو: فیرانسالی بیر سئری قاتیل (قاتل زنجیره‌ای)  Henri Désiré Landru

مانیفاتورا: فابریکالاردا یاپیلان هر چئشیت بئز، قوماش، ایپ‌لیک وس

ناسیل: نئجه

هه‌مه‌ن هه‌مه‌ن: تقریبا

هه‌مه‌ن: فورا

یوزده: درصد

یول‌چو: مسافر

برای مطالعه‌ی بیشتر

دو «تَکْیه لوحه‌سی» مذهب تورکی قیزیل‌باشی (اخی‌لیک و بکتاشی‌لیک) از شهر خوی

http://sozumuz1.blogspot.com/2018/05/blog-post.html

تاریخ تهاجمات و جنایات ارامنه، اسماعیل سیمیتقو و سردار ماکو در آزربایجان. مقدمه، لغت‌نامه، ویرایش و بازنویسی مئهران باهارلی

http://sozumuz1.blogspot.com/2017/09/blog-post_88.html

زنده باد خویی‌ها، زنده باد تورک‌ها، زنده باد علی‌احسان  پاشا و ژون تورک‌ها

http://sozumuz1.blogspot.com/2016/09/blog-post_25.html


[1] لینک نشریه. در صفحه‌ی ٥٠:

http://www.tufs.ac.jp/common/fs/asw/tur/htu/data/HTU1843-02/index.djvu

[2] تاورنیه تاجر و سیاح فرانسوی نیز، که در زمان شاه عباس ثانی به ایران آمده، در سفرنامه‌ی خود به زنجیر مشابهی، اما در کلّیه‌ی شیخ صفی‌الدین اردبیلی اشاره کرده است: «آن مسجدی که شاه صفی در آن جا مدفون است منضم شده است به چندین بنای دیگر، که مدخل آن‌ها از طرف میدان است که در جنوب آن یک کریاس عالی دیده می‌شود. درب مدخل مسجد با یک زنجیر آهن صلیب‌وار، که به حلقه‌های محکم وصل شده، حراست می‌شود. هر مقصر یا جنایت‌کاری که دست بدان زنجیر به‌رساند و داخل محوطه شود در امان است و کسی نه‌می‌تواند او را دست‌گیر نماید».

[3] فینجان‌جی‌لار، آسماآلتی، ماحمود پاشا، ایستانبول سمت‌له‌ری‌نده‌ن‌دیرله‌ر.

[4]  مقبره: خوی لهجه‌سی‌نده «ماغوه‌ره». نام خیابانی بین «اوست‌اؤرتولو بازار» («قاپالی چارشی») و «سؤیوت‌لو کوچه‌سی»

کوچه‌ی مقبره: این کوچه در خیابان طالقانی قرار دارد. به‌ علت سکونت سادات مقبره در ابتدای کوچه به این نام شهرت یافته است. نام قبلی کوچه آلدات بیک بود.

عباس ملاعباس‌زاده. وجه تسمیه‌ی کوچه‌های قدیم داخل قلعه‌ی خوی

https://azrurmia.blogfa.com/post/7285

[5] احتمالا منظور، آرام‌گاه میریعقوب کوه‌کمری مرندی خویی است که امروز در خیابان طالقانی در نبش کوچه‌ای به نام مقبره قرار دارد.

[6] «قاپی‌لار»: دروازه‌های «خوی قالاسی» که پنج عدد بودند ١- قالا (خییاوان) قاپی‌سی در جنوب، ٢-شه‌روْو (تبریز) قاپی‌سی در شرق، ٣-چوْرس (ماکی) قاپی‌سی در شمال، ٤-محْله (ایستانبول) قاپی‌سی در غرب، ٥-شووه‌نه قاپی‌سی در جنوب غرب.

[7] «داش» شاید همان خییاوان قاپی‌سی است که امروزه با نام‌های «داش قاپی» و یا «قالاقاپی‌سی» معروف است

[8] «قالا» احتمالا همان «خوی قالاسی» و یا شهر خوی است.

[9] منظور خندق دور شهر خوی است. و اما حصار دور شهر خوی به تورکی «به‌ده‌ن» نامیده می‌شود (بدن: به‌ده‌ن، «تورک‌جه بیر کلیمه، قلعه‌نین محیطِ خارجی‌سی، بنانین دؤرت طرفی‌نه یاپیلان قالین دیوار، قلعه‌نین کنگره دیواری، قلعه دیواری، اسکی زمان‌له‌رده شهه‌رله‌ری محافظه و مدافعه اوچون دائراً و مادار یاپیلان سور، بارو، برج، سپر»)

[10] لاندرو: فیرانسالی بیر سئری قاتیل (قاتل زنجیره‌ای)  Henri Désiré Landru

https://en.wikipedia.org/wiki/Henri_D%C3%A9sir%C3%A9_Landru

[11] ناموس یک کلمه‌ی یونانی‌الاصل (نوموس) به معنای قوانین و اصول انسان‌ساخته است. مفهوم ناموس در زبان و فرهنگ‌های مردسالار عربی و فارسی، اسلامی، خاورمیانه‌ای تحول صوری و معنائی پیدا کرده و برای محروم ساختن زنان از آزادی‌هایشان، از حق تملک بر بدنشان، نه‌شناختن آزادی‌های جنسی زنان، آن‌ها را به عنوان دارایی مردان دیدن و ... به کار می‌رود. «با ناموس» زنی است که دارای آزادی در انتخاب نوع حیات جنسی خود نه‌باشد، موظف به پنهان داشتن بدن خود از دیگر مردان، و در تمام عرصه‌ها به شمول رابطه‌ی جنسی در خدمت مرد باشد.

مقاله‌ای تورکی از مریم جهانگیری (کاملیا بیگلربیگی) قاسملوی افشار اورمویی در باره‌ی مسائل زنان

https://sozumuz1.blogspot.com/2018/04/blog-post_6.html

No comments:

Post a Comment