راهکار احقاق حقوق ملی تورک در ایران با توجه به اولگوی تاریخی موجود
در ایران و خاورمیانه
مئهران باهارلی
در تلاش برای یافتن دلائل این امر که چرا در افغانستان و عراق و لبنان و تورکیه و ... تنوع احزاب سیاسی از چپ و لیبرال و مذهبی و سکولار و احزاب قومی و محلی وجود دارد، اما در ایران همچو چیزی وجود ندارد:
١- مقایسهی تورکیه در این رابطه با هیچ کشور خاورمیانهای اصولا درست نیست. امپراتوری عثمانلی در اوائل قرن بیستم، علی رغم حاکمیت بر بخش عظیمی از خاورمیانه- یک دولت اوروپائی، مانند امپراتوری تزاری روسیه، پروسیا و یا هابسبورگ بود که اقلا از یک قرن پیش از آن، داوطلبانه در مسیر مودرنیته، سکولاریزاسیون و دموکراتیزاسیون دولت و جامعه، آن هم بدون انقلاب و خونریزی و ساختارشکنی و براندازی و جنگ داخلی و ..... عمده قدم گذارده بود. دولت جمهوری تورکیه وارث امپراتوری عثمانلی هم باید صرفا بر اساس روندهای تاریخی- سیاسی اوروپا، مخصوصا اوروپای جنوب شرقی تحلیل شود. البته این روندها در برخی عرصهها - مانند دموکراسی لیبرالی - به دلیل همان همجواری با خاورمیانه کندتر است.
٢- بر خلاف تورکیه، در کشورهای خاورمیانه، به سبب عوامل متعدد تاریخی و سنن و ساختارهای بسیار ریشهدار چندین هزار ساله، مانند نبود مطلق احترام به حقوق بشر و تکثر و فردگرایی، .... هم از سوی حاکمان و هم از سوی مردم، امکان حرکت دولت و جامعه به طرف تکثر سیاسی و تحمل مخالفین و ... به طور طبیعی، مسالمتآمیز و داوطلبانه وجود ندارد. یعنی شانس برآمدن دموکراسی لیبرالی و تنوع احزاب سیاسی در نتیجهی دینامیکهای داخلی در کشورهای خاورمیانه چیزی در حدود صفر و بلکه محال است.
٣-تجربه نشان میدهد در خاورمیانه هر گاه و هر جا که تعدد و تکثر سیاسی پذیرفته شده، پس از براندازی نظام موجود و زیروروشدن ساختارهای تاریخی و بومی در نتیجهی حوادث اغلب بسیار خونین، چون جنگ جهانی ویا جنگهای داخلی و نیابتی، اشغال و انقلاب؛ و سپس ایجاد مراکز متعدد قدرت سیاسی-نظامی داخلی مورد پشتیبانی سیاسی و نظامی خارجی که هیچ کدام قادر به حذف یکدیگر نباشند متحقق شده است.
٤-در افغانستان و عراق و لبنان (و سوریهی آینده)، پدیدهی تکثر سیاسی و ایجاد مراکز قدرت سیاسی-نظامی که مجبور به تحمل و ناتوان از حذف یکدیگرند پس از اشغال و جنگهای نیابتی داخلی ایجاد شده است:
-مسلح
کردن و حمایت از کوردهای عراق پس از اشغال شمال این کشور (در دورهی صدام) و سوریه
(اکنون) توسط امریکا و نیروهای غربی؛
-مسلح
کردن و حمایت از شیعیان لبنان و یمن و هزارههای افغانستان... از طرف جمهوری
اسلامی ایران در طول جنگهای داخلی-نیابتی این کشورها؛
-مسلح
کردن و حمایت از اعراب سنی عراق و سوریه توسط عربستان و تورکیه... در حین جنگهای
داخلی-نیابتی این کشورها؛
-مسلح کردن پشتونها و طالبان در افغانستان از طرف پاکستان و ... حین اشغال خارجی و در جنگ داخلی این کشور
٥- در ایران، دورههایی که تکثر سیاسی به مدتی کوتاه ایجاد شده است:
-یا
کشور تحت اشغال دولتهای خارجی بوده است؛ مانند سالهای جنگ جهانی اول و اشغال ایران
توسط روسیه، عثمانلی و بریتانیا؛ و سالهای جنگ جهانی دوم با اشغال ایران توسط روسیه
و بریتانیا؛
-و
یا اینکه یک انقلاب براندازانه تجربه شده است؛ مانند انقلاب مشروطیت، و انقلاب
اسلامی
٦-در هر چهار دورهی فوق (انقلاب مشروطه، اشغال شدهگی در جنگ جهانی اول، اشغال شدهگی در جنگ جهانی دوم، انقلاب اسلامی) که منجر به ایجاد دورهای کوتاه از آزادیها و تنوع احزاب سیاسی شدهاند، پیششرط اصلی و لازم، حذف دولت مرکزی و ایجاد قدرتهای سیاسی-نظامی که بتوانند در برابر دیگر قدرتها مقابله کنند بوده است. مانند:
- در انقلاب مشروطیت که دولت قاجار را عملا فلج کرده بود، مشروطهطلبان و مخالفان آنها برای مدتی طولانی دارای توان کمابیش یکسانی بودند و گروه اول مورد حمایت بریتانیا و گروه دوم مورد حمایت روسیه بود.
-در جنگ جهانی اول، دولت مرکزی ایران اسما وجود داشت. از سوی دیگر حرکت تورکگرا به رهبری جمشیدخان سوباتایلی افشار اورومی-مجدالسلطنه (رهبر چتههای تورک، صدر حکومت تورک اتحاد) و حاجی میرزا بلوری تبریزی (رهبر تورک موجاهید فیرقهسی) و ... که مورد حمایت عثمانلی بود، میتوانست در مقابل ایرانگرایان و پانایرانیستها (فرقهی دموکرات آزربایجان خیابانی، مشروطهطلبان سابق فارسگرا، تورکهای چپ ایرانی، ... ) که مورد حمایت بریتانیا و روسیه و دیگر دولتهای ضد تورک بودند، مسلحانه مقاومت کند.
-در دورهی جنگ جهانی دوم فرار رضاشاه یک خلاء قدرت و در عمل حذف دولت مرکزی را ایجاد نمود که منجر به پیدایش تنوع احزاب سیاسی گردید.
- اشغال آزربایجان و ایجاد حکومت ملی آزربایجان توسط روسیهی شوروی و مسلح کردن آن، یک قدرت سیاسی جدید زودگذر در مقابل دولت مرکزی را ایجاد کرد. هرچند در دورهی حکومت ملی آزربایجان، تنوع سیاسی به لحاظ احزاب وجود نداشت و این حاکمیت به لحاظ تکنیکی نمیتواند دموکراتیک خوانده شود.
-در دورهی انقلاب اسلامی، حذف حاکمیت دولت مرکزی به مدتی کوتاه باعث ایجاد مراکز و احزاب سیاسی متعدد شد. اما با تثبیت دولت مرکزی توسط روحانیون شیعهی فارس و ناتوانی مراکز سیاسی رقیب از پیدا نمودن حامیان و اسپانسورهای خارجی و شکست در تبدیل شدن به مراکز قدرت سیاسی-نظامی پایدار و یا لبنانیزه کردن ایران، دوباره وضعیت به سنت خاورمیانهای توتالیتاریسم مطلق بازگشت.
٧-با توجه به اولگوی همیشهگی ذکر شده در فوق و بازبینی واقعگرایانهی تاریخ، میتوان گفت که نه اکنون و نه در آینده، هرگز پلورالیسم سیاسی در ایران متحقق نخواهد شد، مگر مقدمتا پس از تحقق دو مرحلهی زیر:
الف)- حذف و یا تضعیف جدی دولت مرکزی ایران در نتیجهی جنگهای نیابتی، منطقهای، جهانی؛ اشغال، انقلابات براندازانه-ساختارشکنانه، ... که زمینه را برای مرحلهی دوم آماده کند
ب)- ایجاد مراکز قدرت سیاسی-نظامی متعدد که قادر به حذف یکدیگر نباشند و دارای پشتیبانان تبلیغاتی-سیاسی-نظامی جدی خارجی باشند
٨- اولگوی فوق را به مسالهی ملی هم میتوان تعمیم داد. دولت مرکزی ایران که از انقلاب مشروطیت بدین سو فارسمحور است و جامعهی فارس که حاکمیت سیاسی را با انقلاب مشروطیت به انحصار مطلق خود در آورده، هرگز داوطلبانه وجود و حقوق ملت تورک و تقسیم قدرت با وی را نخواهند پذیرفت. مگر پس از تحقق دو مرحلهی زیرین. و الا بردباری و قبول تکثر ملی، مانند بردباری و قبول تکثر سیاسی در ایران، هم خواب و خیالی بیش نخواهد بود:
الف)-اقتدار
دولت مرکزی (با اشغال، جنگ، انقلاب، ...) به درجهی بسیاری تضعیف و یا کلا حذف شود
ب)-تورکها بتوانند قدرت سیاسی -نظامی مستقلی برای مقاومت در برابر نهادها و مراکز قدرت فارسی (کل اوپوزیسون و پوزیسیون فارسی-ایرانی) را، آن هم با داشتن حامیان تبلیغاتی-سیاسی-نظامی جدی خارجی ایجاد کنند.
٩-البته این نکته را هم باید با تاکید افزود، که تحولات ساختارشکنانهای چون اشغال، جنگ، انقلاب، ... در ایران، در صورت نبود شعور ملی تورک، نه تنها به نفع ملت تورک نخواهد بود، بلکه به ضرر وی خواهد بود.
-در انقلاب مشروطیت، رهبران تورک انقلاب (آزادیخواهان، مجاهدین، انجمن آزربایجان تهران، انجمن ایالتی آزربایجان تبریز، ....) نه تنها دارای شعور ملی تورک نبودند، بلکه مانقورتهایی به شدت ضد تورک بودند. در نتیجه انقلاب مشروطیت به روند ساختن ملت مودرن ایران-فارس و حذف هویت تورک از ایران تبدیل شد، قانون اساسی و متمم آن به فارسی نوشته شد، زبان فارسی زبان رسمی دوفاکتوی ایران گشت، مطبوعات تورک و مدارس تورک برچیده شد، زبان فارسی زبان ملی اعلام شد، هویت ملی تورک انکار شد و به جای آن ملت ایران با زبان ملی فارسی تبلیغ شد، منطقهی یکپارچهی تورکنشین در شمال غرب ایران توسط قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی به هفت واحد اداری تجزیه شد و در نهایت زمینه برای انجام کودتای رضاخان و ساقط کردن دولت تورک قاجار فراهم شد....
-در سالهای جنگ جهانی اول، اکثر نخبهگان مرکز آزربایجان و شرق آن تحت نامهای تورکهای چپ ایرانی، آزربایجانگرایان ایرانگرا و آزربایجانگرایان پانایرانیست (فرقهی دموکرات آزربایجان- خیابانی، نشریهی آزربایجان جز لاینفک ایران-پیشهوری، آزادیستان، ارانی، تقی زاده، ایرانشهر، ناصح ناطق، شفق، امیرخیزی، فیوضات، کسروی،......) موضع شدید ضد تورک گرفتند، به ملت تورک خیانت نمودند، بر علیه ارتش آزادیبخش عثمانلی و دولت مساوات در قفقاز و حکومت تورک بیرلیک-اتحاد جمشیدخان سوباتایلی افشار اورومی-مجدالسلطنه در تبریز، با پانایرانیستهای فارس، بولشویکها و داشناکها همکاری کردند.
-در دورهی حکومت ملی آزربایجان که باقیروف و دیگر رهبران جمهوری آزربایجان سوسیالیستی (کومونیستهای ملی)، در صدد الحاق آزربایجان ایران (و نه کل تورکایلی) به آزربایجان شوروی بر آمدند، رهبران ایرانی این حرکت که نوعا از تورکهای چپ ایرانی (پیشهوری، ...) و آزربایجانگرایان ایرانگرا و هر دو گروه فاقد شعور ملی تورک بودند، صرفا به منظور نجات ایران به این حرکت پیوستند و یا دقیقتر رهبری آن را دزدیدند (مانند دزدیدن رهبری انقلاب مردم توسط خمینی و موللاهای شیعی در سالهای ١٩٧٨-١٩٧٩)، با تبلیغ جعلیاتی مانند ملت آزربایجان و زبان آزربایجانجا و آزر دیلی و آزرستان و .... ضربهای جدی به یگانهگی ملی تورک و هویت ملی تورک در ایران زدند و در نهایت هنگامی که کار به جاهای باریک کشید، از آنجائی که هیچ کدام از مجادلهی تاریخی برای احقاق حقوق ملی ملت تورک در ایران نمیآمدند، حتی به هویت ملی تورک اعتقادی نداشتند و خود را تورک نمیدانستند، همه فرار کردند و مردم بیچارهای را که با صافدلی به آنها اعتماد نموده بودند، به انصاف جلادان رژیم پهلوی و اوباشان محلی رها کردند
-در انقلاب اسلامی، به سبب غلبهی ایرانیگری و آزربایجانیگری و نبود شعور ملی تورک در میان اکثریت مطلق فعالین سیاسی تورک به مدت بیش از یک قرن و پیوستن آنها به تشکیلات ضد تورک مانند فرقهی دموکرات آزربایجان و سازمانهای فارس موسوم به سراسری (توده، فدائیان، مجاهدین، پیکار، رنجبران، جبههی ملی و ...)، و همچنین وجود روحانیون تورک شیعه که علاوه بر نداشتن شعور ملی تورک، با قبول شیعهی امامی یعنی اسلام فارسی به مراتب عمیقتر از دیگر ایرانگرایان و آزربایجانگرایان فارسسازی شده بودند، مخصوصا در تبریز مرکز آزربایجان، هویت ملی تورک در قانون اساسی به رسمیت شناخته نشد، انکار گردید و زبان فارسی تنها زبان رسمی ایران اعلام شد ......
١٠- با توجه به اولگوی موجود در ایران و خاورمیانه که فوقا تشریح شد، مراحل و راهکار احقاق حقوق ملی تورک در ایران چنین است:
الف- ایجاد، گسترش و تعمیق شعور ملی تورک در میان تودهی تورک و در تمام مناطق تورکنشین در سرتاسر ایران و مخصوصا در میان نخبهگان و فعالین سیاسی تورک؛ و طرد هویتهای ملی استعمار ساخته و جعلی ایرانی، آزربایجانی، آزری، ...
ب-تضعیف و یا حذف اقتدار دولت مرکزی به یکی از طرق معمول در تاریخ که فوقا ذکر شد
ج- سازمانیابی و تشکل سیاسی بر اساس هویت ملی تورک و ایجاد تشکیلات و احزاب و نهادهای «تورک» در تمام مناطق تورکنشین در سرتاسر ایران؛ و نه «آزربایجانی» که در ١٢٥ ساله گذشته صرفا در خدمت نفی هویت ملی تورک و حقوق ملی تورک و جلوگیری از ایجاد احزاب واقعا ملی «تورک» بوده است.
برای مطالعهی بیشتر:
راهکار
احقاق حقوق ملی تورک در ايران با توجه به اولگوی تاريخی موجود در ايران و
خاورميانه
https://sozumuz1.blogspot.com/2018/05/blog-post_15.html
یک
سناریوی پوْستخامنهای و تورکان ساکن در ایران
https://sozumuz1.blogspot.com/2020/11/blog-post_4.html
مباحثهی
فدراليست-استقلالطلب، مسالهی استقلال مناطق ملی و تحولات ساختارشکنانه در صورت
نبود شعور ملیی تورک
https://sozumuz1.blogspot.com/2018/10/blog-post_6.html
مطالبات
بنیادین مردم تورک در سراسر ایران (فارغ از استان، لهجه، مذهب و گرایشات سیاسی)
https://sozumuz1.blogspot.com/2018/01/blog-post.html
سطحیت،
عامیانهگی، بیگانهگی با عقلانیت، بریدهگی از واقعیتها، شعارزدهگی، ...آفتهایی
مهلک در اندیشه و مشی سیاسی آزربایجانگرایان
No comments:
Post a Comment