نام و ترکيب تورکایلی
مئهران باهارلی
این
مقاله خلاصهای
در بارهی مفهوم و نام منطقهی ملی تورک در شمال غرب
ایران، «تورکایلی»
است. از همهی
کسانی که با نظراتشان، بر له و یا علیه، به بلوغ آن یاری رساندند کمال تشکر را
دارم. مقاله مرکب از پنج بخش بر وجه آتی است:
بخش
اول: مناطق ملی در ایران و منطقهی ملی و يا اتنودموگرافيک تورک در شمال غرب آن
بخش
دوم: نام و ترکيب تورکایلی
بخش
سوم: تحریف و بسط مفهوم تورکایلی با سائقهی نژادپرستی و توسعهطلبی
بخش
چهارم: رابطهی تورکایلی و آزربایجان و نادرستی بسط مفهوم و قلمروی آزربایجان
بخش
پنجم: در دشمنی آذربایجانگرایان با وطن تورک
بخش دوم: نام و ترکيب تورکایلی
سنت دادن اسامی قومی به مواطن و جايگاههای تورک
پیشینیان
ما در طول تاریخ هر جای را که وطن خود کردهاند نام قومی و ملی خود را هم بر آن
نهادهاند. این نامها، به واقع مُهری بودند بر سند مالکیت ملت تورک بر وطنش. «تورکستان»
نامیده شدن آسیای میانه و شمال غرب چین، «مملکت خزران» نامیده شدن شمال غرب و غرب
دریای خزر، «دروازهی هون» نامیده شدن دربند (بنا به تاریخ آغوان)، «سرزمین
بولغار بزرگ»[1]، «دشت قبچاق» نامیدن همهی مناطق مرکزی اوراسیا، شمال دریای سیاه-دریای خزر و
آسیای میانه و ... دوباره «تورکستان» نامیده شدن اورمیه و خوی، «تورکمانیا»
نامیده شدن گنجه و شرق آناتولی و جنوب قفقاز و شمال ایران، همه محصول این واقعیت و
ذهنیت بودهاند.
بررسیهای
تاریخی نشان میدهند در گذشته چند نام بامسما برای نامیدن بخشهایی از و یا همهی سرزمین
تورکنشین فعلی در شمال غرب ایران بکار رفتهاند که منعکس کنندهی وجود و هویت و
نام قومی-ملی ما بوده، و تملک ما بر سرزمینمان را تثبیت میکردهاند. از جمله
نامهای «تورکوستان-ترکستان» و «تورکمانیا-ترکمانیه»[2]. پیشتر
از آنها هم ترکیب «مملکت خزران» بکار رفته است.
«مملکه الخزر»
نام
«مملکت خزران» (مملكة الخزر، خزرستان [3]، Khazaria...) برگرفته از
نام قوم تورکیک باستانی خزر[4] است که
در اواخر عمر دولت ساسانی و سدههای نخست اسلام، از جمله بر بخشی از و یا همهی
سرزمین تورکنشین فعلی در شمال غرب ایران و قفقاز شامل آزربایجان و گیلان... حاکم
بودند و بدین سبب هم قلمروی حاکمیت آنها مملکت و یا کشور خزرها نامیده شده است:
-«و
کانت کوره اران و السیسجان فی «مملکه الخزر»
(ابن فقیه، کتاب البلدان، تحقیق یوسف الهاوی، بیروت، ١٩٩٦)
-«نواحی
اران و جرزان [گورجستان] و سیسجان در «سرزمین خزر» قرار دارد» (ابن خرداد به،
المسالک و الممالک، ترجمهی دکتر حسین قرهجانلو، تهران، ١٣٧٠)
-«طبری،
آزربایجان و ملحقات آنرا «مملکت خزران» نامیده است». (مقدمه بر تاریخ عمومی تورک،
ص ١٦٤)..
-«سابیرها[5] و اقوام
خویشاوند ایشان تا اوایل سلطنت انوشیروان در بخشهای شمالی آلبانی و به نوشتهی ذکی
ولیدی طوغان، گورجستان و واسپورگان (ولایتی در شمال غرب آزربایجان و حوالی رود ارس)
و سیسجان –شهر و محالی در اواسط راه کاروان روی پرتو (بردعه، مرکز آران) و دبیل
(دوین، مرکز ارمنستان) و در فاصلهی ١٦ فرسخی دبیل- میمانند و در این زمان مرکز
آنها قَبَله بوده است و از این روست که این سرزمین و نیز آزربایجان، «مملکت خزران»
نامیده شده است» (آنسیکلوپدی اسلامی، چاپ تورکیه، ج ٢، ص ٩٩).
-«تا
پایان سلطنت قباد، اران و گورجستان و منطقهی شمال آزربایجان در دست خزرها و اقوام
نزدیک آنها بود. از این جهت به این مناطق «کشور خزرها» نیز گفتهاند (بلاذری ١٩٤،
طبری، تاریخ یعقوبی، .... به نقل از کتاب سیری در تاریخ زبان و لهجههای تورکی.
دکتر جواد هئیت).
تورکان
خزر که مانند اونوغورها، بولغارها، هونهای باستان و چوواشهای کنونی از خانوادهی
اوغوری (زبانهای لیر) تورکیک هستند، به همراه بولغارها و هونها در تشکل ملت تورک
ما که از خانوادهی اوغوزی (زبانهای شاز) تورکیک است نقش معینی داشتهاند. اما از
آنجائیکه «خزر» نام قومی- اتنونیم ملت تورک ما نبوده و نیست، و ملت تورک ما هم
ادامهی مستقیم خزرها شمرده نمیشود، منطقهی ملی تورکنشین در شمال غرب ایران نمیتواند
«مملکت خزران» نامیده شود.
تورکستان
نام
«تورکستان»، به معنی سرزمین تورکها برای نامیدن برخی از شهرهای تورکنشین در شمال
غرب ایران و یا کل منطقهی ملی تورک بکار رفته است. به عنوان نمونه شهرهای اورمیه
و خوی و منطقهی بین آنها، از دیرباز هم از سوی مردم و هم از سوی مولفین خارجی «تورکستان»،
به معنی سرزمین تورکان نامیده میشدند:
ترکستان-خوی، حمدالله مستوفی قزوينی: «.... مردمش سفیدچهره و ختایینژاد
و خوبصورتاند و بدین سبب خوی را «ترکستان» ایران خوانند» (حمدالله
مستوفی قزوینی. نزهه القلوب، ٧٤٠ هجری قمری، چاپ تهران، ١٣٣٦ خورشیدی. ص ٩٧). لازم
است یادآوری شود که در ژارگون آن دوره، «ختایینژاد» به معنی «تورکتبار»، و
«سفیدچهره، خوبصورت، خوبرو، تورکوش و .... » که به همراه آن بکار میروند، به
طور ضمنی به معنی «تورک» است.
ترکستان- خوی، امير تيمور: «قبل از اینکه من وارد خوی شوم شنیده بودم که
آنجا را «تورکستان» ایران میخوانند. علتش این بود که مدام اظهار میکردند
که سکنهی خوی مثل سکنهی «تورکستان» زیبا هستند و در سراسر خوی مرد و زنی
که زیبا نباشد وجود ندارد. وقتی به شهر خوی که بدون مقاومت تسلیم من شد رسیدم
مشاهده کردم که مردم نسبت به خوی ظلم میکنند که آنجا را «تورکستان» ایران
میخوانند. چون زیبائی سکنهی خوی کجا و زیبائی خوبرویان «تورکستانی» کجا.
.... من از وجوه محلی پرسیدم از کدام نژاد هستید که اینقدر زیبائی دارید. و آنها
گفتند که ما از نژاد مردم ختا هستیم و در ازمنهی قدیم پدران و مادران ما از ختا
کوچ کردند و در این منطقه سکونت نمودند .....» (منم تیمور جهانگشا. سرگذشت
تیمور لنگ به قلم خود او. گردآورنده مارسل بریون فرانسوی، اقتباس: ذبیح الله
منصوری. چاپ چهاردهم، ١٣٧٢، ص ٤١١). در اینجا نیز تیمور، «نژاد ختا» را به معنی
«تورکتبار» و خوبرو را به معنی «تورک» بکار برده است. در آن هنگام هنوز خاطرهی
مهاجرت از آسیای میانه و تورکستان چین در حافظهی تاریخی مردم تورک خوی زنده بود. جالب
توجه است که اهالی خوی و پیرامون حتی در ربع اول قرن بیستم، هنوز کاملا و به طور
همگانی بر اصلیت تورک و تورکستانی خود واقف بودند و بدانها فخر و مباهات میکردند.
چنانچه امین الشرع خوئی در خاطرات خود مینویسد: «اهالي مملکت ما هم از ترس گلولههاي
ارامنه و نصارا، دامن محبت و دوستي تورکان [عثمانی] را محکم گرفته و از نام و نژاد
قديمي خود [تورک] يادها کرده و افسانهها ميخواندند و اثبات ميکردند که ما نيز
قديماً از «ايل و اولوس تورکان» بوده و از «خاک پاک تورکستان» قديم بوده و هستيم».[6]
تورکستان -اورميه، اولياء چلبی: «در بیان
احوال قلعهی رومیه. «بو قلعهیه السنهی عوامدا «طوراق [توپراق] قلعه» دیرلهر.
اما مورخانِ عجم «سورتلای[7]
[سوباتای] غازان» دیرلهر. زیرا ٦٩٤ تاریخینده محمد شام[8]
[محمود
شامب] غازان بنا ائتمیشدیر[9].
موغول قومو بونا «اورمیه» دیرلهر. قومِ عجم «رومیهی کبری»[10]
دیرلهر. بعض مورخان «تورکستان ایران» دیرلهر. (ترجمه: این قلعه به زبان مردم
عام توراق [توپراق] قلعه نامیده میشود. اما مورخان عجم به آن «سورتلای [سوباتای] غازان»
میگویند. زیرا محمد شام [محمود شامب] غازان آن را بنا کرده است. موغولها آن را «اورمیه»
و عجمها «رومیهی كبری» مینامند. بعضی مورخان آن را تركستان ایران گویند»). (سفرنامهی اولیا چلبی. جلد
٤، ص ٢٩٩)
تورکستان-سرزمين تورکمانان، قزلباشان علوی: در برخی اشعار از متون مقدس
تورکان قزلباش شاخهی آتش بیگی (متاثر از طریقت ایرانیک-کوردی اهل حق) در قرون
شانزده-هفده، از جمله در یک سوم تورکی «کتاب سرانجام» که «قطبنامه» نام دارد (دو
سوم دیگر آن به زبانهای گورانی، کوردی و لوری است)، سرزمین تورکمانان و در این میان
منطقهی تورکماننشین در شمال غرب ایران «تورکستان»، و شاه اسماعیل ختایی[11] «پیرِ
تورکستان» نامیده شده است (این تثبیت همچنین از این جهت جالب است که نشان میدهد
مذهب قزلباشی اولیه، یک مذهب قومی تورکی بوده است):
ایرانین شاهیسین، تورکيستان خانی- مرشدِ کاملسین، جهانین جانی
مینورسکی
هم در مقالات خود به این نکته اشاره کرده است. اما وی سرزمین تورکستان را به
آزربایجان منحصر کرده که نادرست است. زیرا منظور تورکمانان قزلباش از «تورکستان»،
همهی سرزمینهای تورکماننشین در آن دوره، اعم از آزربایجان، جنوب قفقاز، شرق حتی
جنوب و مرکز آناتولی بود:
-از مقالهی مینورسکی «نوشتهی شیخ بالی افندی در بارهی صفویان»
به انگلیسی:
We know that the Ātesh-begi branch of the Ahl-i Ḥaqq
sect considered Shah Ismā῾īl “THE PĪR OF TURKESTAN” – in which case “TURKESTAN”
is supposed to refer to the TURKMAN TRIBES of Azarbayjan (See Minorsky, Études
sur les Ahlé-Haqq, in Revue du Monde Musulman, 1920-1 (in book form, pp.
108-12), and Minorsky, Ahl-i Ḥaḳḳ in EI.
ترجمه:
«ما میدانیم که شاخهی آتشبیگی فرقهی اهل حق، شاه اسماعیل را «پیرِ تورکستان»
میشمردند. که در این مورد، تورکستان به طوائف تورکمان در آزربایجان اشاره میکند».
-
از مقالهی مینورسکی «یادداشتهایی در بارهی فرقهی اهل حق» به فرانسوی:
Il reste à mentionner le vers 45 du Livre du Pôle:
“Au temps (ou: dans la personne) de Khatâï (le Roi du Monde) parla Turc et devint
LE PÎR DU TURKESTAN”. Dans l'interprétation du Seyyed de Kélardecht, le
Turkestan désignerait ici l'Azerbaïdjan et Khatâï comme nous l'avons déjà vu,
ne serait autre que Chah Ismaïl Séfévi (15-2-24).
ترجمه:
«ناگفته نماند که بنا به چهل و پنجمین شعرِ کتابِ «قطبنامه»، [او] در زمانِ و یا
در قالبِ شخصِ ختایی شاهِ جهان به تورکی سخن میگفت و پیرِ تورکستان شد. بنا به تعبیرِ
سید کلاردشت، منظور از تورکستان در اینجا آزربایجان است و ختایی، همانگونه که دیدیم،
نمیتواند کسی غیر از شاه اسماعیل صفوی باشد».
تورکمانيا-ترکمانيه
در
گذشته منطقهی ملی تورک در شمال غرب ایران ندرتا «تورکمانیا – تورکمانیه» هم
نامیده شده است. نام تورکمانیا از قرون ١٢-١٣ میلادی ابتداء برای نامیدن مناطق
تورکماننشین مرکز (روم سابق) و شرق آناتولی (ارمنیهی سابق) از طرف اوروپائیان
بکار رفت. در آن دوره تورکمان یک نام قومی بود که به طوائف و کوچروان تورک اوغوز،
در مقابل تورکان سلجوقی روم و سپس عثمانی که حیاتی شهری داشتند اطلاق میشد. نام
تورکمان به مدت چندین قرن نام قومی پیشینیان ما، همچنین نام لهجهی تورکی ما
(«تورکی تورکمانی») هم بود. (یکی از خیانتهای آزربایجانگرایان، تغییر نام «لهجهی
تورکمانی» ما به «زبان آزربایجانی» است که- علاوه بر قطع ارتباط تباری و فرهنگی ما
با آناتولی و آسیای میانه- باعث شد تا شاهد ادعاهای مضحک و شرمآور به آزربایجانی
سرودن و یا آزربایجانی بودن تورکمانانی چون قاضی برهان الدین از سیواس در آناتولی
مرکزی، ضریر از آناتولی شرقی، فضولی از عراق، حسناوغلو از اسفراین خراسان، ....
از طرف ایدئولوژی آزربایجانگرایی باشیم. حال آنکه لهجههای تورکمانی زبان تورکی
هیچ عینیت و انحصاری به جوغرافیای آزربایجان ندارند و در گسترهی وسیعی از آناتولی
مرکزی، جنوبی، شرقی؛ عراق و سوریه و لبنان؛ قفقاز؛ خراسان و شمال غرب و مرکز و
جنوب ایران رایج بوده و هستند. ادبیات محصول این تودهی تورک هم «ادبیات تورک» (به
لهجههای تورکمانی) است و نه «ادبیات آزربایجان»).
به
موازات ورود تورکمانان و مخصوصا پس از بسط قلمروی دولتهای تورکمانی قاراقویونلو و
آغقویونلو و سپس قزلباشیه، افشاریه و قاجاریه به جنوب قفقاز و شمال غرب ایران در
قرون آتی، نام تورکمانیا به عنوان نام مناطق تورکنشین در جنوب قفقاز (گنجه «شهر
تورکمان»، آران « تجمعگاه» تورکمان، ....) و شمال غرب ایران، حتی کل شمال ایران
هم بکار رفت. نادرشاه افشار هم در مکاتبات با عثمانیان تعلق این مناطق به
تورکمانها را به دفعات متذکر شده است: «.... بعضی از ممالک عراق و آزربایجان در
ازمنهی سابقه به سلاطین تورکمانیه تعلق داشت». (وقایع نادریه).
در
منابع عثمانی تا قرن نوزده میلادی سرزمینهای تورکماننشین شرق آناتولی تحت
حاکمیت عثمانی «غربی تورکمان قطعهسی- تورکمانیای غربی» (شامل نواحی وان، ارزوروم،
قارس، بیتلیس، چیلدیر، ...) و سرزمینهای تورکماننشین قفقاز جنوبی و ایران شمال
غربی (شامل ناحیهی نخجوان، و به مرکزیت ایروان، ...) «شرقی تورکمان قطعهسی-
تورکمانیای شرقی» نامیده شدهاند. به عنوان نمونه در کتاب «جدید اطلس (اوسکودار)
ترجومهسی»، چاپ استانبول به سال ١٨٠٣ حدود دو قطعهی تورکمان شرقی و تورکمان غربی
تشریح شده، و گفته میشود که در ایران سرزمین تورکمان شرقی، «نفس (جان و روح)
ایران» شمرده میشود:
«مملکت تورکمان»-«تورکمان قطعهسی» -جديد اطلس ترجومهسی: «مملکت تورکمان» که
مقدما «ارمنیهی کبری» تسمیه اولونور ایدی، غربا نهر فرات و جنوبا دیار بکر[13]
و کوردستان و آزهربایجان و شرقا شروان و شمالا گورجستان مملکتلهریله محدود اولوپ،
به غایت لطیف و مفرح ولایت و اراضیسی کمال مرتبه منبت و محصولدار و درونوندان بیر
قاچ کبیر نهرلهر جریان ائدهر. ولایت مرقومه ایکی قسمه منقسم اولوپ. بیر قسمی
«تورکمان شرقی» که عجم شاهینا تابع و او بیر قسمی «تورکمان غربی» که دولت علیهی
عثمانیه ممالکینه لاحقدیر. دولت علیهیه تابع اولان «تورکمان قطعهسی» اوچ ایالته
منقسمدیر. بیری وان و بیری ارزوروم و بیری قارس ایالتلهریدیر. مملکت مرقومهنین
متعین قلاع و بلادی وان شهری و بیتلیس شهری و ارزوروم شهری و قارس شهری و چیلدیر
شهریدیر...... شاه عجمه تابع اولان «تورکمان قطعهسی» که اعجام طرفلهریندهن «نفس
ایران» تسمیه اولونور، کورسیسی روان [ایروان] شهریدیر که مشهور بیر شهردیر و
متعین شهری نخجوان شهریدیر....» (جدید اطلس ترجومهسی و یا اوسکودار اطلسی،
ایستانبول، ١٨٠٣)
در
منابع و نقشههای بیشمار اوروپایی بین قرون ١٢ تا ٢٠ سرزمینهای تورکماننشین شرق
آناتولی، جنوب قفقاز و بخشهایی از شمال غرب ایران به عنوان «تورکمانیا» نشان داده
شده است. هنری فیلد هم اثر خود که بنام «مردمشناسی ایران» به فارسی ترجمه شده،
آزربایجان و خمسه (و اما نه بخشهای تورکنشین عراق عجم) به علاوهی سواحل جنوبی
خزر و شمال خراسان را به صورت محل سکونت «تورکمانها» نشان داده است. (همچنین
در این نقشه، فارسهای امروزی ایران با نامی که تا قرن اخیر بدان معروف بودند یعنی
«تاجیک»، زرتشتیان پارسی به صورت «فارسی» و دیگر ایرانیکزبانان به صورت «عجم»
نشان داده شده است).
فراموش کردن سنت حسنهی نامگذاری وطن بنام قومی-ملی در ميان تورکان
علی رغم کاربردهای نامهای قومی-جوغرافیایی (اتنوتوپونیم) «تورکستان» و «تورکمانیا»، این نامها نتوانستند همگانی و عَلَم برای منطقهی ملی تورک در شمال ایران بشوند و جا بیافتند. در به فراموشی سپرده شدن این نامها، ظهور مفهوم ایدئولوژیک-دینی «قزلباش» که نامهای قومی-ملی «تورک» و «تورکمان» را به پس راند، و نیز غفلت مزمن حکمرانان تورک که به ایجاد واحدهای اداری-سیاسی در قلمروی خود با نامهای «تورکستان» و «تورکمانیا» اقدام نکردند عوامل اصلی بودهاند. در حالیکه همان حاکمان واحدهای اداری-سیاسی با نامهای قومی کوردستان و لورستان و بلوچستان و فارسستان .... را ایجاد کردند. و علاوه بر آن نامهایی چون پرشیا و آرمنیا از سوی غربیان برای نامیدن قلمروی بسیار وسیعی که احدی فارس و یا ارمنی در آنها نمیزیست بکار میرفت.
اگر
بزرگان و حاکمان تورک در قرون اخیر، شعور ملی تورک، دوراندیشی سیاسی و جسارت و
جربزهی کافی داشتند، واحد سیاسی-اداری (مملکت محروسه، ایالت،...) جدیدی شامل همهی
سرزمین تورکنشین در شمال غرب ایران ایجاد میکردند و به آن نامهای قبلا موجود
«تورکستان» و «تورکمانیا» - که منعکس کنندهی وجود و هویت قومی-ملی ما بودند- را
میدادند. و بدین ترتیب هم هویت و نام ملی ما و هم تملک ما بر سرزمین خودمان را
تثبیت میکردند. اما آنها چنین نکردند.
افزون
بر آن به موازات تضعیف هویت ملی تورک در میان نخبگان مرکز آزربایجان و پایتخت
تهران، و مخصوصا پس از ظهور هویت قومی استعماری آزربایجانی در دورهی مشروطیت و
سپس نوع دیگر آن در سالهای ١٩٣٧ توسط استالین و میکویان در روسیه، و ریشه دواندن
فتیشیزم آزربایجانی به جای حب وطن و ملتدوستی، نه تنها سنت حسنهی نامگذاری وطن
بنام قومی-ملی در میان تورکان از بین رفت، بلکه گریز از انعکاس هویت ملی تورک در
نام وطن تورک به اصل و ارزش تبدیل شد ....
چهار ضربهی کاری بر روند تشکل هويت ملی مودرن
تورک
روند
تشکل هویت ملی مودرن تورک که در نیمهی دوم قرن نوزده آغاز شده بود (١٩٢٥-١٨٥٠)، پس
از چهار ضربهی کاری زیر کاملا متوقف شد:
يک-جنبش فارسمحور مشروطيت: هویت ملی تورک را نفی و هویت ملی
ایران- «ملت ایران» را به جای آن نشاند؛ به زبان فارسی استاتوس رسمیت انحصاری
دوفاکتو و دوژور توسط قانون اساسی، متمم قانون اساسی و لایحهی انتخابات انجمنهای
ایالتی و ولایتی داد؛ به عمر چندسالهی نظام تحصیلی مودرن تورک و مطبوعات تورک
پایان داد؛ با لایحهی انجمنهای ایالتی و ولایتی سرزمین تورکنشین و منطقهی ملی
تورک در شمال غرب ایران را بین ٧-٨ واحد اداری-سیاسی تجزیه نمود؛ با آلت دست شدن
به سیاستهای استعماری بریتانیا، رهبران ماسون، پارسی- زرتشتی، شیخی-
بابی-بیانی-ازلی، افراطیون ارمنی، تروریستهای قفقازی، .... و با ایجاد آشوبها و
جنگ داخلی و بسط خشونت و اقدامات تروریستی، پایههای دولت قانونی و مشروع قاجاری
را تضعیف نمود ...
دو-عقبنشينی اوردوی عثمانی از شمال و غرب ايران و متعاقب آن سقوط
حاکمیت تورک اتحاد-به صدارت جمشیدخان سوباتایلی افشار اورومی در سالهای جنگ جهانی
اول که پروژهی تاسیس نخستین و تنها دولت ملی تورک مودرن در شمال غرب ایران را دفن
کرد.
سه-ساقط شدن دولت تورک قاجار و تاسيس سلطنت رضاشاه-پهلوی: به حاکمیت تورکها در
ایران پس از هزار و چند صد سال پایان داد و ملت تورک را به ملتی اسیر (تحت حاکمیت
فارس) تبدیل نمود.
چهار- ايجاد هويت جعلی قومی-ملی آزربايجانی: دسيسهی استعماری مهندسی
قومی خلق تورک توسط استالين-میکویان در سالهای ١٩٣٧و صدور آن به ایران که مستقیما
هویت ملی تورک، نام ملی تورک، یگانگی ملی تودههای تورک پراکنده در ایران، زبان و
ادبیات تورک، تاریخ تورک و ... را هدف قرار داد و همهی آنها را نفی و انکار کرد و
به طور موثر ملت تورک ساکن در ایران و وطن تورک در شمال غرب آن را تجزیه کرد.
جستجوی نام برای منطقهی اتنودموگرافيک تورک در شمال غرب ايران
در
دو دههی اخیر به موازات طرد گام به گام اما ریشهای ایرانگرایی و آزربایجانگرایی
پانایرانیستی و استالینیستی؛ و مبانی هویتی، تاریخنگاری، ترمینولوژی، ادبیات
سیاسی، تاکتیکها و اهداف استراتژیک آنها، هویتپروری تورک دوباره به حرکت درآمد و
رشد کرد. نخبگان و روشنفکران تورک به بسیاری از مسائل خلق تورک که به مدت یک قرن و
نیم اصلا به آنها توجه نشده و یا عمدا به فراموشی سپرده شده بودند پرداختند و به جستجو
برای یافتن راهکارهایی برای حل آنها قیام کردند. مسالهی تعیین دقیق حدود و ثغور
منطقهی ملی تورک در شمال غرب کشور، تقویت و تثبیت هویت ملی واحد ارضی آن؛ یافتن
نامی خاص و منحصر به آن که در ضمن منعکس کنندهی حضور و هویت ملت تورک در آن
باشد و حس تعلق به آن در میان همهی پارههای ملت تورک پراکنده در سراسر
ایران را به عنوان نیاخاکشان برانگیزد، در میان این مسائل بود.
در
حال حاضر به رسمیت شناخته شدن هویت ارضی واحد و تاریخی مناطق به هم پیوستهی تورکنشین
در ایران و پایان دادن به تجزیهی آنها در تقسیمات اداری-کشوری بین استانها، از
خواستهای اساسی ملت تورک است. این امر بویژه برای منطقهی تورکنشین در شمال غرب
کشور ضروری است که بین استانهای آزربایجان غربی، آزربایجان شرقی، اردبیل، زنجان،
همدان، مرکزی، قزوین، تهران، البورز، قوم، کوردستان، کرمانشاهان و گیلان (و احتمالا
بخشهای کوچکی در استانهای سمنان، لورستان) تقسیم شده است. اما برای سازماندهی کل این سرزمین تورکنشین
-فعلا تکه پارچه شده توسط تقسیمات کشوری- در یک واحد اداری-سیاسی لازم است نخست
حدود و ثغور دقیق آن تعیین و نامی خاص برای آن وضع و تثبیت شود. تعیین حدود و پیشنهاد
نامهای اتنوتوپونیم «تورکایلی»، «قاشقایورت-قاشقاییورد»، «آوشاریورت-افشاریورد»،
.... زائیدهی این ضرورت تاریخی، حقوقی و سیاسی است.
ايل به معنی کشور و سرزمين
کلمهی ایل در زبان و لهجههای تورکی از دوران باستان تاکنون به معانی متعددی از جمله
کشور و مملکت، دولت، تبعه و شهروند، و صلح بکار رفته است. در ایران در زبان تورکی
هم «ایل» به معنی کشور استعمال شده است. چنانچه در یک سند- مکتوب رسمی به زبان
تورکی از دورهی صفویه ترکیب «ایرانایلی» به معنی کشور ایران بکار میرود.
تعبیر
«ایل اولماق» ویا ایل شدن تعبیری بسیار رایج در تاریخ دولتمداری و نظام سیاسی تورک
است که هر چهار مفهوم کشور و دولت و شهروند و صلح را در خود جمع دارد. «ایل
اولماق» به معنی قبول تابعیت یک دولت، شهروند مطیع و مدنی آن شدن، و قلمروی آنرا
را وطن خود شمردن، دست از نافرمانی برداشتن و در صلح زیستن ... است.
از
بن «ایل» ترکیبات متعددی در زبان تورکی ایجاد شده است: ایلآچان (فاتح)، ایلبای
(والی)، ایلبیگ (شخص جمع و تربیت کنندهی سربازها)، ایلبیلگه (دولت شخص مجرب)،
ایلبیلیگ (آرشیو دولتی)، ایلبیلمیش (وطن پرست)، ایلچی (مامور دولت)، ایلچین
(مامور دولت)، ایلدهش (شهروند)، ایلگیک (صلحدوست)، ایلگیر (صلحدوست)، ایلخان
(خان منطقه)، ایلهک (کشوردار)، ایلینگی (خادم دولت)، ایلیک (دارای دولت، مستقل)،
ایللی (دارای دولت، مستقل)، ایلمهن (وفادار به دولت)، ایلسیرهت (نابود کنندهی
دولت دشمن)، ایلتهمیش (وطنپرست)، ایلتهر (وطندوست)، ایلتهریش (وطنپرور)،
ایل تؤره (سنت دولتی)، ایلتوتموش (فاتح)، ایلییغدی (فاتح)، ایلتبهر (والی،
فرماندهی نظامی شهر)، ....
نشريهی کومونيستی شرقايلی، باکو: در آغاز قرن بیستم در قفقاز کلمهی
«ایل» به معنی سرزمین بکار رفته است. این نوع کاربرد منحصر به نشریات و محافل تورکگرا
نبود. چنانچه حزب کومونیست در سال ١٩٢٠- کانون اول ١٣٣٦، نشریهای بنام «شرقایلی»
(به معنی سرزمین شرق) در باکو و خطاب به ملل شرق منتشر کرد. در عنوان این نشریه
نوشته شده بود: «شرق ايلی»، بوتون دونیا ایشچیلهری و مظلوم شرق ملتلهری
بیرلهشینیز. شرق ملتلهری ارشاد و اجرا شوراسینین فکرلهرینی نشر ائدهر تورک،
عرب، فارس، روس دیللهرینده آیدا بیر چیخار مجموعهدیر (قاپاق). بو سایی شرق
قورولتایینا مخصوصدور. ١٩ تشرین ثانی ١٣٣٦ -١٩٢٠. باکی حکومت نشریاتی، آزهربایجان
مطبوعات مرکزی. (ترجمه: سرزمین شرق. کارگران دنیا و ملل مظلوم شرق، متحد شوید.
ناشر افکار شورای اجرا و ارشاد ملل شرق. مجموعه هر ماه یکبار به زبانهای تورکی،
عربی، فارسی و روسی منتشر میشود. این شماره ویژهی کونگرهی شرق است. ١٩٢٠.
انتشارات حکومت باکو. مرکز مطبوعات آزربایجان).
ساختن
توپونیمها با استفاده از کلمه-پسوند «ایلی»-«ائلی» و اغلب به صورت اتنوتوپونیم (با
افزودن به نام یک قوم) پدیدهای رایج در جوغرافیا و تاریخ تورک است. مثلا در تورکیه
نامهای جوغرافیایی زیر با استفاده از فورم «ائلی» وجود دارند: «اوغوزائلی» (شهری در
غازی آنتئپ)، «قیرخلارائلی»، «قوجاائلی»، «تونجائلی»، «رومائلی»، «تورکمهنائلی»
(در شبه جزیرهی تکه)، «تکهائلی» (مرکز آنتالیا)، «آوشارائلی». نامهای جوغرافیایی
زیر نیز با استفاده از فورم «ایلی» ساخته شدهاند: «حامیدایلی»، «منتشهایلی»، «قارامانایلی»،
«قورقوتایلی» (در آنتالیا).
«کازاخائلی»: کاربرد «ائلی» به معنی کشور در کشورهای آسیای میانه هم رایج
است. چنانچه در دههی گذشته نازاربایئف (نظربایف) رئیس جمهور قزاقستان تمایل خود را برای
تغییر نام رسمی «قزاقستان» که با پسوند فارسی .ستان ساخته شده، به نام تورکی
«قازاقائلی» («کازاخ ائلی») اعلام کرد. «ائلی» در ترکیب «کازاخائلی» به معنی
کشور و سرزمین است. در پایتخت قزاقستان یک یادمان عظیم استقلال به اسم «کازاخائلی»
هم بنا شده است.
سابقهی استعمال نام تورکايلی در دوران مودرن
«تورکایلی» یک نام و ترکیب تورکی به معنی سرزمین تورک است. در
گذشته ترجمه و معادلهای نام و ترکیب «تورکایلی» («تورکستان» فارسی، «تورچیا»-«تورکیا»ی
اوروپائی و «تورکیه»ی عربی، حتی «توران» باستانی) بکار رفته است. همانگونه که قبلا
ذکر شد اورمیه و خوی و منطقهی بین آنها از سوی مردم و ناظران؛ همچنین منطقهی
تورکنشین در شمال غرب ایران در ادبیات تورکان علوی موسوم به اهل حق آتش بیگی،
تورکستان که ترجمهی فارسی و معادل تورکایلی است نامیده شدهاند.
در
ربع اول قرن بیستم و دهههای پایانی امپراتوری عثمانی بین نخبگان و اندیشمندان
تورک مباحثهای در بارهی نام مناسب برای مناطق مرکزی تورکنشین امپراتوری عثمانی
(در آناتولی-تراکیا) در گرفته بود. ژؤن تورکها به جای دولت عثمانی، تعبیراتی مانند
«تورکستان»، «تورکائلی» و «تورکایلی» را پیشنهاد میکردند. از میان این نامها
«تورکایلی» با اقبال همگانی روبرو شده و همزمان با «تورکیا» در مطبوعات عثمانی،
حتی در میان تورکان قفقاز و .... برای نامیدن تورکیه بکار میرفت. به عنوان نمونه
در سال ١٩١٣ کتاب پییر لوتی افسر فرانسوی به نام (Turquie Agonisante) در دفاع از
تورکیه در مقابل سیاستهای دشمنانهی دول اوروپایی، به تورکی ترجمه و در استانبول با
نام «مُحْتَضَر تورکایلی» چاپ شد. در عنوان این ترجمه، «تورکایلی» به جای
«تورکیه» بکار رفته است. اما در سال ١٩٢١ در قانون اساسی نام «تورکیا» («تورچیا»ی
اوروپائی) [14]
بکار برده شد. تورکیا بعدها در نتیجهی قانون هماهنگی اصوات در زبان تورکی به «تورکیه»
(یکسان با فورم عربی «تورکیه») تبدیل گردید. علی رغم این، هنوز در محافل تورکگرایان
و سکولاریستهای تورکیه، هر از چند گاهی، تغییر نام این کشور از فورم اروپائی-عربی
«تورکیه» به نام تورکی «تورکایلی» مطرح میشود.
در
تورکیه توپونیمهایی با نام «تورکائلی» هم وجود دارند. از جمله: شهرستان «تورکائلی»
در استان سینوپ، روستای «تورکائلی» در شهرستان الهشکیرت استان آغری، روستای «تورکائلی»
در شهرستان آراکلی استان ترابزون، «تورکائلی» نام دیگر جزیرهی آوشا.
در
سراسر قرن بیستم نشریات متعددی با نامهای تورکایلی و تورکائلی در عثمانی-جمهوری
تورکیه موجود بودهاند. از جمله روزنامهی «تورکایلی» در اواخر عثمانی، مجلهی «تورکائلی»
در سالهای ١٩٦٠ و چندین نشریه با نام «تورکائلی» که در حال حاضر منتشر میشوند. نام
یکی از نمایندگان ایغدیر، شهری در بخش آزربایجانی تورکیه، در مجلس ملی کبیر تورکیه
هم «قیزناز تورکائلی» است (این شخص به ادعای خود و حزبش، نمایندهی «آزریها» در
«ها.د.پ.» حزب کوردگرا و حامی پکک است).
تورکايلی، احمد جواد: در قففاز نام «تورکایلی» به معنی سرزمین تورک و
تورکیه، هم قبل از اشغال توسط بولشویکها و هم بعد از آن، بکار رفته است. یکی از ماندگارترین
کاربردهای نام «تورکایلی» در قفقاز، در بیت («تورکايلی»ندهن اسهن يئللهر) از
شعر معروف «چیرپیناردین قارادنیز»[15] اثر احمد
جواد شاعر معروف است. وی در این شعر تورکایلی را به معنی کشور تورک و برای نامیدن
تورکیه بکار میبرد:
(سئوگیلی
توران مفکورهسینه بیرینجی یول گؤستهرهن استاد علی بهی حسینزاده حضرتلهرینه
تقدیم)
قارادنیز
چیرپیناردین قارادنیز
باخیپ تورکون بایراغینا
آه، دییهردین هئچ اؤلمهزدیم
قاپانسایدیم آیاغینا
اوزاق دوشهن دوست الیندهن
ایللهر وار که چارپار سینهن
وفالیدیر، گلدی گئدهن
یول وئر تورکون بایراغینا
اینجیلهر تؤک، گول، یولونا
سیرمالار دوز ساغ سولونا
فیرتینالار دورسون یانا
سلام تورکون بایراغینا
حمیدیه و تورک قانی
هر بیرینین بیتمهز شانی
باتوم اولسون یول قربانی
اهییل تورکون بایراغینا
«تورکايلی»ندهن اسهن یئللهر
بانا شئعیر، سلام سؤیلهر
اولسون بیزیم بوتون ایللهر
قوربان تورکون بایراغینا
١ ماییس ١٩١٨ گنجه
مقالهی «تورکايلی»- باکو: نمونهی دیگر، مقالهای بنام «تورکایلی»
منتشر شده در نشریهی ملیگرای «ایل» (به معنی کشور، وطن») در باکو در دههی ١٩٢٠
است. در بخشی از این مقاله- به نقل از روزنامهی طنین چاپ استانبول- چنین گفته میشود:
«تورکايلی»: باکودا منتشر «ایل» رفیقیمیزده بو سرلوحه آلتیندا انتشار
ائدهن بیر مقالهنین بعض قسملهرینی بر وجه آتی نقل ائدییوروز: «تورکلهر
آراسینداکی حُسنِ امتزاجین نه بلیغ بیر دلیلیدیر. یئر یوزونده نفوسجا اکثریتی
تشکیل ائدهن ملتلهرین بیرینجیلهریندهن عدّ اولونان، ٥-٤ بین سنه ملتِ حاکمه
حالیندا یاشایان تورک ملتی، ٥-٤ عصردهن بری محکوم یاشاماق بلاسینا مبتلادیر.
وقتیله بیرینگ بوغازی ایله بحرِ سفید آراسینا حاکم اولان و بوتون تورک ملتینی بیر
تورک بایراغی آلتینا توپلایان اوغوزخان[16]،
تومهن قاآن[17]،
قوآرآت[18]
و چنگیزخانلار، قرونِ قدیمه و وسطییا نهایت وئردیرهن مهاجرتِ عمومیه و استانبول
فتحی گیبی تاریخی بویوک وقعهلهر حصولا گتیرهن «بالامیر»ین[19]،
آتیلالارین[20]،
سلطان فاتحلهرین[21]
احفادی اولان و ٩٠-٨٥ میلیوندان فضله نفوسا مالک ملتی، قاچ عصردهن بری ظلم پنجهلهری
آلتیندا اینلهمهکدهدیر. سیبیریا چؤللهرینه، تیبیت و تورکوستان صحرالارینا،
آلتای اتهکلهرینه، قافقاس داغلارینا، آناتولو چیمهنلهرینه یاییلان بدبخت
تورکلهر، بیر چوخ مانعهلهره معروض قالاراق، یکدیگرینین فریادینا، بیری بیرینین
امدادینا چالیشامادیلار و یئتیشهمییورلار. وقتیله نیژنی و موسقووا قورولتایلارینا
مساعده ائدیلمهدییی، آناتولو تورکلهرینین قافقاسیادا گزمهلهرینه ممانعت
ائدیلدییی، هنوز خاطریمیزدهدیر. ٦-٧ عصردهن بری تورک اسلام بایراغینین مدافعه و
محافظهسیچون قان تؤکهگلهن و جهان محاربهسینده حسب القدر طرفیندهن بیریله
اتفاق ائدیپ، میلیونلارلا تورک گنجلهری، تورک قهرمانلارینی فدا ائدهن آناتولو
تورکلهری بوگون تهلکهلی دقیقهلهر گئچیرییورلار.....»
ساچدی شفقين «تورکايلی»نه نورِ عدالت- روزنامهی کومونيست: مفهوم تورکایلی به
معنی کشور تورک از طرف کومونیستها و نشریات کموونیستی هم بکار میرفت. چنانچه در این
شعر چاپ شده در نشریهی کومونیست، اورگان حزب کومونیست آزربایجان به تاریخ ١٩٢٦ ترکیب
«تورکایلی» به معنی کشور تورک، تورکیه و «تورکاوغلو» بکار رفتهاند:
(خلیفه مرثیهسی، خلیفهنین تورکییهدهن تبعیدی مناسبتیله)
تورکاوغلونو اوچ یوز سنه باسمیشدی کسالت
سلطان ایدیک، هپ بیزده ایدی فیضِ سعادت
اولموشدوق ایکی منصبه شایسته نهایت
سلطانلیق اؤلوپ، قالمیش ایدی الده خلافت
آخر اونو دا آلدی بو بیرحم جماعت
بیر سنگِ عدم قاخلادیلار بوش سبتیمدهن
ملت بنی محروم ائدییور هر جهتیمدهن
یوز آروات ایلهن قاودیلار اؤز مملکتیمدهن
یول تاپمایورام بیر طرفه گیتمهیه راحت
هر یاندا بیزی گئچمیشیمیز قیلدی خجالت
ظل الله ایدیک ملّتِ نادان نظرینده
بیر مفترض الطاعه مسلمان نظرینده
بیر جانوریز ایندی هر انسان نظرینده
موجوندا بیزی غرق ائدییور بحرِ هلاکت
سلطانلیغیمیز آرخیوه گیرمیش به قیامت
بیر برقِ بلا قیرمیزی اوردو اثریندهن
بین پارچه زیبیل توللادی سلطان شههریندهن
ضربیله دوشور مفتهخورون تاجی سریندهن
ساچدی شفقین تورکايلینه نورِ عدالت
سلطان دالیسیندان بویورور ایندی خلافت
(بایرامعلی عباسزاده حمال)
ترکیب
«تورکائلی» از سوی مولفین و شعرای تورک در ایران نیز بکار میرود. اسماعیل اولکهر از شهر افشار، اورمیه میگوید: تورکائلیندهنيک، تورکوک
"غزل"
قاریشیپ قیل و قالا باشلاریمیز!..
شئعریمیز آزدیر، آرخاداشلاریمیز!
گؤلوموز دولسون؟ ایچمهییر سو گؤزوم!
بونجا سئیرهک یاغارسا یاشلاریمیز!
نییه ساغلام چاتیلماییر، بیلمهم!
گؤزلهر اوستونده چاتما قاشلاریمیز؟
یول اوزوندور! آمان، آزان چوخ اولار...
قیوراق اولسون بیراز یاواشلاریمیز!
دئییلیک داش ییغان، اتهکلهردهن
تؤکولوپدور ازلده داشلاریمیز...
یاراجیق قویماریق نیگار آلسین
یارا قوربان کسیلسه باشلاریمیز
قاما – قدّاره قورخوسون داشیماز
بیلهنیپ قینلانان قیلیجلاریمیز!
یار ساچیندان هؤرولسون آللاهیم!
سینهمیز اوستهکی قوماشلاریمیز!
چوخ شوکور! تورکائلیندهنيک، تورکوک
باریش اوستوندهدیر ساواشلاریمیز!
«اولکهر»ین بیر باهاری وار، گلهجهک
نه قدهر دیش آغارتسا قیشلاریمیز...
تورکایلی کجاست
تورکایلی
نام پیشنهادی برای کل منطقهی تورکنشین در شمال غرب ایران است. ایران یک کشور کثیرالمله
است. بخش اعظم ملت تورک ساکن در ایران در ناحیهی شمال غرب آن متوطن و متمرکز است.
قسمتی از این ناحیه آزربایجان؛ و بخشهای دیگر آن خمسه، عراق عجم، جبال، دیلمستان
.... نام دارد. هیچکدام از آزربایجان، عراق عجم، خمسه و دیلمستان به تنهایی همهی منطقهی
تورکنشین در شمال غرب ایران را در بر نمیگیرند. مناطق تورکنشین آزربایجان صرفا یک
بخش از تورکایلی است. بخش دیگر تورکایلی، مناطق تورکنشین عراق عجم و جبال و دیلمستان
و خمسهی قدیم است. تورکایلی مساوی است با مناطق تورکنشین جوغرافیای موسوم به
آزربایجان، به علاوهی مناطق تورکنشین به هم پیوستهی مجاور آن در جوغرافیاهای موسوم
به خمسه، عراق عجم، جبال، دیلمستان سابق.
ناحیهی
تورکنشین به هم پیوسته در شمال غرب ایران (وطن خلق تورک) صرفا جوغرافیای موسوم به
آزربایجان نیست، بلکه عبارت است از مجموع:
-همهی مناطق تورکنشین بههمپیوسته در آزربایجان؛ تقریبا ٪۴۵ از اراضی تورکایلی
-همهی مناطق تورکنشین بههمپیوسته در عراق عجم و جبال؛ شامل بخشهای
تورکنشین استانهای امروزی تهران، مرکزی، قوم، البورز، همدان، کرمانشاه، کوردستان؛
تقریبا ۳۵٪ از اراضی تورکایلی
-همهی مناطق تورکنشین بههمپیوسته در خمسه (استانهای زنجان، قزوین) ؛ تقریبا
۱۵٪ از
اراضی تورکایلی
-همهی مناطق تورکنشین بههمپیوسته در دیلمستان (مناطق تورکنشین منجیل،
رودبار و ...)؛ تقریبا ۵٪ از اراضی تورکایلی
برخی از خصوصيات تورکایلی
-تورکایلی
نامی سابقهدار و بکار رفته در گذشته (در شکل تورکستان) برای شهرهای معین و یا کل
منطقهی ملی تورک، و بدین اعتبار یک نام تاریخی است. آنچه اکنون صورت می پذیرد این
است که فورم تورکی این نام قبلا موجود تثبیت
و شمول آن گستردهتر میشود.
-تورکایلی به سبب داشتن نام ملی ما (تورک) منعکس کنندهی هویت ملی خلق تورک ساکن
در این منطقهی ملی است (همانند نام مناطق ملی کوردستان، بلوچستان، لورستان، ....).
-نام
تورکایلی علاوه بر معنی اصلی خود (سرزمین و کشور تورک)، معانی ثانوی دولت و
شهروند تورک مدنی و صلحجو را هم دارد.
-نام
تورکایلی به سبب انعکاس هویت ملی تورک در نام خود، باعث همبستگی و همبندی همهی
پارههای ملت تورک ساکن در ایران و شمال غرب آن به یکدیگر، و ایجاد حس پیوندشان به
تورکایلی به عنوان نیاخاک و وطنشان میگردد.
-نام
تورکایلی، روایت خود خلق تورک از هویت ملی خویش یعنی تورک بودن را در خود دارد.
نامی نیست که از سوی اوریانتالیستهای غربی و دولتهای استعمارگر (روسیه، ایران، بریتانیا،
ارمنستان، ...) جعل و تحمیل شده باشد.
-منطقهی
تورکنشین در شمال غرب ایران،کل آن، میبایست یک اسم خاص برای خود داشته باشد و این
اسم تثبیت شود، اما همچو اسمی وجود نداشت. این مشکل و این کمبود تاریخی پس از
قرنها با انتخاب و تخصیص، کاربرد و تداول نام دوراندیشانه، گویا، روشنگر، فراگیر،
پیوند دهنده و تاریخی «تورکایلی» (ترجمهی تورکستان به تورکی) برای نامیدن کل
منطقهی ملی تورک در شمال غرب ایران حل نهائی خود را پیدا کرده است.
-چیز
بدی نیست که مناطق مختلف وطن ملت تورک و یا تورکایلی، دارای نامهای تاریخی
گوناگون، از قبیل آزربایجان (بخش شمالی)، خمسه (بخش مرکزی) و عراق عجم (بخش جنوبی)
باشند، چنانچه تورکیه دارای مناطق آناتولی (آسیائی) و رومائلی (اوروپائی) است و
مجموع آنها تورکیه (معادل تورک ایلی ما) نام دارد. این نامهای تاریخی بخشی گرانبها از
میراث تاریخی و مدنی منطقهاند و میباید بدون تحریف و تقدیس و بسط و قبض حفظ
شوند.
-تورکایلی
اسمی پیشنهادی منحصرا برای کل منطقهی تورکنشین در شمال غرب ایران است و شامل دیگر
مناطق تورکنشین در مرکز و جنوب و شمال شرق ایران و یا جهان تورکیک نمیشود.
-مفهوم
تورکایلی به عنوان نام ویژهی منطقهی ملی تورک در شمال غرب ایران هر روز که میگذرد
از سوی مردم و بویژه عقلای قوم پذیرفتهتر میشود. چپ و راست زدن به درجهی معینی
در مواجهه با هر اندیشه و پدیدهی نو، مخصوصا وحشت آزربایجانگرایان -که جریانی
بشدت دوگماتیک، نوستیز و تورکهراس است- از پدیدههای نو به ویژه دارای رنگ و صبغهی
تورکی مانند تورکایلی غیرمنتظره نیست.
-انتخاب
یک نام خاص که منعکس کنندهی هویت ملی ملت تورک ما هم باشد (دارای نام تورک) و
منحصراً برای نامیدن منطقهی ملی تورک شمال غرب ایران که در طول تاریخ بدون نام ویژهی
خود بود باشد، نقطهی عطف و گامی دیوآسا در روندهای ملتشوندگی تودهی تورک ساکن در
ایران (اوغوزهای غربی)، وطنشوندگی منطقهی ملی تورک در شمال غرب ایران و جهشی در
حرکت ملی دموکراتیک تورک است.
موضوع بحث وطن ايسه، گئريسی تفرعات
تورکایلی
بحثهای منحرف کننده، نامربوط، بیپایان و بیمعنی آزربایجانگرایان و پانایرانیستها
مانند اینکه حدود و ثغور آزربایجان چه بوده، آیا آزربایجان ریشهی آتور پارسی و یا
آز ار تورکی دارد و ..... را بیمعنیتر و بیربطتر میکند، بلکه به یکباره
بدانها پایان میدهد. سر سوزنی اهمیت ندارد (به جز در محافل آکادمیک) که کدام بخش
تورکایلی در گذشته چه نام داشته (آزربایجان، عراق عجم، جبال، دیلمستان...)، حدود
و ثغور هر کدام از آنها چه بوده، ریشه و معنی نامهای آزربایجان و عراق عجم و .... چیست
و غیره. آنچه اهمیت دارد آن است که تودههای اوغوزی ساکن در ایران یک ملت واحد
بنام تورک هستند و سراسر نواحی تورکنشین در شمال غرب ایران یک واحد ارضی و یک
منطقهی ملی است. افزون بر آن، این منطقهی ملی تورک در نام خود «تورکایلی» که به
زبان تورکی است، نام ملی ما «تورک» را حاوی است. به غیر از این، همانگونه که وجیزهی
منتسب به آتاتورک میگوید: «موضوعِ بحث وطن (تورکایلی)
ايسه، گئريسی تفرعات».
تورکایلی پاسخ امير کبير تيمور و غازانخان به
مانقورتهای تورک است
مانقورتهای مشروطهطلب تورک، دموکراتهای آزربایجانی و پانایرانیستهای
آزربایجانگرا مانند کسروی و ناصح ناطق با منحرف کردن بحث از سرزمین تورک در شمال
غرب ایران به بخشی از آن که آزربایجان نام دارد، گیر دادن به این واقعیت که نام
آزربایجان ریشهای ایرانیک دارد، و یا این امر که در مناطق زیستی تورکان اسامی
جوغرافیایی فارسی و کردی و ... هم وجود دارند، منکر وطن تورک و ملت تورک و شعور ملی
تورک میشدند:
- «چنانچه گفتیم این نام [آزربایجان] از زبان ایران
آمده و خود دلیلی است که مردم دیرین آذربایجان جز از نژاد ایر (يا آر) نبودهاند»
(کسروی، آزری زبان باستان آزربایجان)
-«تورکان درروستاهایی نشیمن گزیدند. هرگاه نام آبادی
معنای روشنی میداشت، آن را ترجمه کرده نام ترکی بر آن مینهادند». (کسروی، کاروند
کسروی)
-«ضمنا بیفایده نیست که به عرض برسد که اسامی افراد و
قصبات و ارساطی و بلاد و اودیه و انهار و جبال و تلال عموما فارسی و یا کوردی است».
(مهندس ناصح ناطق، در بارهی زبان آزربایجان).
انتخاب و تثبیت نام «تورکایلی» برای کل منطقهی تورکنشین
در شمال غرب ایران، به یک معنی پاسخ امیر کبیر تیمور و غازانخان و امثالهم بدین
مانقورتهاست: آری، تورکان به پیروی از سنن امیرکبیر تیمور و غازانخان و .... نام
«تورکستان» که معنای روشنی دارد را به تورکی ترجمه (تورکایلی) و بر سرزمین خود نهادند.
اکنون سرزمین تورک، دارای نامی نه فارسی و کوردی، بلکه به زبان تورکی است، که در خود
نه نژاد ایر-آر، بلکه نام و هویت ملی تورک را داراست. وقت آن است که کسرویان زمانه
ندا سر دهند: «این نام تورکایلی از زبان تورکی آمده و خود دلیلی است که مردم تورک
ساکن در آن جز از ملت تورک نبودهاند».....
[1] به تورکی «یئکه بولقار»، به یونانی بیزانسی (Παλαιά Μεγάλη
Βουλγαρία, Palaiá Megálē Voulgaría)، به لاتینی
(Magna
Bulgaria) و یا (Patria Onoguria)
[2] در رابطه با منطقهی ملی فارس در شرق-مرکز ایران هم، در گذشته
نامهای زیر بکار رفتهاند:
پرشيا: نام «پرشیا» در منابع اوروپایی در گذشته و اکنون معادل و مترادف «ایران»
بکار رفته است. این نام که از نام قوم باستانی «پرس» -غیر از ملت معاصر «فارس» میباشد-
گرفته شده، همواره به عنوان نام یک واحد سیاسی (کشور) و نه نام یک ناحیهی
اتنودموگرافیک-ملی بکار رفته است.
فارسستان: نام «فارسستان» در منابع ایرانی و خارجی، به عنوان نام
بخشی کوچک از منطقهی ملی فارس (تقریبا منطبق بر استان کنونی فارس) بکار رفته است.
این نام که به معنی سرزمین فارسها است، در نام ولایت فارسستان، به عنوان یک واحد
سیاسی-کشوری هم بکار میرفت.
[3] د. م. دانلوپ. «تاریخ خزران از پیدایش تا انقراض». ص ٤٠؛ لف نيكالايويچ
گومیلییوف، «کشف خزرستان»
[5] سابیرها یا ساویرها (به تورکی Sabir، به یونانی Σάβιροι) از
اقوام باستانی تورک که بین سدهی پنجم تا هشتم میلادی در جولگهی پست غربی دریای
خزر، در داغستان و بخشی از جمهوری آزربایجان کنونی سکونت داشتند. سابیرها نخست با
ساسانیان همپیمان بودند اما در سال ۵۵۲ با دشمن ساسانیها یعنی امپراتوری
بیزانس همپیمان شدند. در قرن هشت میلادی سابیرها در دیگر اقوام تورک منطقه چون
خزرها و بولغارها استحاله یافتند. در بسیاری از منابع آن دوره سابیر -سَبِیر به
عنوان نام تورکی خزران بکار رفته است.
[6] منبع: تاريخ تهاجمات و جنايات ارامنه، اسماعيل سيميتقو و سردار
ماکو در آزربايجان. تاليف ابوالقاسم امين الشرع خويي (ميرزا ابوالقاسم بن اسدالله
تسوجي خويي) (۱۸۶۱-۱۹۳۰ م.). ويرايش مئهران باهارلي
[7] «سورتالای» به زبان موغولی به معنی به خوبی تربیت شده، آداب
معاشرتدان است. اما احتمالا در اینجا «سورتلای» اشتباه چاپی بوده و اصل آن
سوبتای-«سوباتای» است. محتملا جمشید افشار اورومی به سبب همین سوباتای نامیده شدن
اورمیه است که نام خانوادگی سوباتایلی به معنی اورموی را انتخاب کرد. سُبُتای
(سُوَدَه، سُبُطَی، سوْبَدای؛ به موغولی Сүбэдэй، به چینی 速不台) یا «سوباتای باهادیر» (۱۱۷۶-۱۲۴۸ میلادی) یکی از اعیان امراء و مجربترین
فرماندهان نظامی چنگیزخان و اوگتایخان بود که با یمه (جبه) نویان به تعقیب سلطان
محمد خوارزمشاه و فتح ایران و روسیه مامور شد. به سبب دلیری و کاردانی وی، نام
سوباتای به عنوان لقب و به معنی فرماندهی تورک دلیر، دانا و مجرب و در مقام اعزاز
نیز بکار رفته است.
[8] «شامب»، یا مخفف کلمهی «شامبالا» در ادبیات متاخر بودایی به
زبان موغولی به معنی سرزمین بهشتی، افسانوی، مدینهی فاضله است، و یا مرکب از
کلمات «شامب» به همان معانی به علاوهی «آلا» به زبان موغولی (به معنی محوطهی صاف
و مسطح تپه) است. در لغتنامهی موغولی -تورکی تالیف فردیناند د. لسینگ لغت «شامبالا»
چنین معنی شده است:
ŞAMB(H)ALA / ШАМБАЛА / Şambala [S.
Cambhala] - - (yin orun): Geç Budist eserlerinde anlatılan efsanevi ülke,
cennet, ütopya. (Moğolca-Türkçe Sözlük, Ferdinand D. Lessing,
Çeviren Günay Karaağaç)
«شامب» در آغاز نام روستایی بود که در زمان آرغونخان،
ششمین خاقان از دولت تورک-موغول ایلخانی (۱۲۸۴ میلادی) بنا نهاده شد. محلهای بنام
ارغونیه (بعدها غازانیه) در شامب قرار داشت که در آن یکی از زیباترین معابد بودایی
زمان ساخته شده بود. روستای شامب به مرور زمان به یکی از شهرهای اقماری تبریز
تبدیل، و معبد ارغونیه به امر غازانخان هفتمین خاقان دولت تورکی-موغولی ایلخانی (۱۲۹۵
میلادی) که اسلام آورده بود، ویران و به جایش مسجدی ساخته شد.
[9]غازانخان (به لاتینی Casanus) به توسعه و آبادی و ساخت ابنیهی خیریه بسیار علاقهمند بود و از
اینرو ساخت بسیاری از بناهای تاریخی، درست و یا نادرست، بویژه در روایات مردمی به
وی منسوب شده است. غازانخان -که تبریز را به شهری بزرگ و معمور تبدیل نمود- را به
نوعی به بوجود آورندهی شهر تبریز هم شمردهاند. روایت اولیاء چلبی از ساخت قلعه
ویا شهر اورمیه توسط سوباتای شامب غازان، اگر ناشی از اشتباه وی بین تبریز و
اورمیه نبوده باشد، شاید یک نمونهی دیگر از انتسابهای مردمی ساخت و اعمار
شهرها به غازانخان باشد.
[10] «رومیهی کبری» در مقابل «رومیهی صغری»؟
[11] «ختای» یا خطای نام ولایتی از تورکان، چین شمالی،
ولایتی تاریخی از بخشهای شمالی و شمالغربی چین در زمان حکومت تورکان، .... دیگر
بخشهای شرقی و جنوبی چین، ختن یا خیتان نامیده شدهاند. ختا و ختن مجموعا مترادف
با مملکت چین است. تخلص شاه اسماعیل صفوی به «ختایی» منسوب به همین ولایتِ «ختای»
است. برخی انتخاب تخلص ختایی از سوی شاه اسماعیل را حمل بر شعور قومی -ملی تورک وی
کردهاند.
[12] «ختاییده ناطق اولدو» یعنی در قالب ختایی سخنگو
شد. در اینجا صحبت از حلول «او» در شاه اسماعیل و سخن گفتن «او» از زبان وی و به
تورکی است. به باور تورکان علوی قزلباش که معتقد به «حلول» و «تجلی» هستند، شاه
اسماعیل تجلی علی و تجسم خدا بود.
[13] همانگونه که در این متن هم دیده میشود، در آن هنگام وان و
دیاربکر و.... کوردنشین نبوده تورکماننشین بود و در نتیجه در خارج کوردستان قرار
داشت.
[14] نام «تورکیه» از ترکیب ایتالیایی «تورچیا» (تورک-ییا) به معنی
سرزمین تورک گرفته شده است. این ترکیب نخستین بار از سوی تجار و دیپلوماتهای ونیزی
و یک وقایعنامهی جنگهای صلیبی در قرن ١٢ برای نامیدن آناتولی بکار رفته است. برخی
دیگر کاربرد آنرا به قرن ششم توسط بیزانسیها به عقب میبرند. گویا این نام در
قرون ٩ و ١٠ برای نامیدن قلمرویی بین ایدیل-ولگا تا اوروپای مرکزی بکار برده شده
است. در آن زمان «تورچیای شرقی» به قلمروی تورکان خزر در قفقاز و «تورچیای غربی»
به قلمروی دولت مجار ایجاد شده توسط خاندان آرپاد در اوروپای مرکزی گفته میشد. در
قرن ١٣٣-١٤ مملوکان مصر نیز تعبیر «الدوله الترکیه» را بکار بردهاند (تلخیص از یادداشت
رضا جنتی در این مورد)
[15] این شعر از سوی «احمد جواد آخوندزاده» در شهر گنجه به تاریخ ١ ماه
می ١٩١٨ سروده شده است. آهنگساز مشهور تورک «اوزئیر حاجی بیکوف» برای این شعر آهنگی
ساخته و آن را به «قهرمانان اوردوی اسلام قفقاز به فرماندهی نورو پاشا» اتحاف کرده
است. این شعر علاوه بر «قوشما» نخستین کتاب شعر احمد جواد، در سال ١٩١٩ در دومین
کتاب شعر او به نام «دالقا» هم درج شده است. احمد جواد، از اعضای مرکزیت حزب مساوات، در سال ١٩٣٧ از طرف رژیم
استالینیست شوروی به جرم باور داشتن به هویت ملی تورک و مخالفت با اشغال آزربایجان
قفقاز توسط روسیهی بولشویک، تیرباران شد. وی یکی از دهها هزار قربانی آزربایجانگرایی
استالینیستی است.
[16] اوغوزخان، شخصیت میتولوژیک- افسانهای تورکها در
قرن سیزده میلادی. با شخصیت تاریخی «مائودون»، خاقان خیونگنو در قرن سه پیش از
میلاد یکی دانسته شده است
[17] تئومان، از نخستین امپراتوران دولت تورک خیونگنو سه قرن قبل از
میلاد
[18] کوبرات، از حاکمان تورکهای اوناوغوندور-بولقار
در قرن پنج میلادی.
[19] بالامیر. بنا به برخی مورخین، موسس نخستین دولت تورکهای هون در
قرن چهارم میلادی
[20] آتیلا، رهبر هونها در اروپای مرکزی و شرقی در نیمهی اول قرن پنج
میلادی
[21] سلطان محمد فاتح، امپراتور عثمانی و فاتح استانبول
No comments:
Post a Comment