تاثير تورکيک بر فارسي و
ديگر زبانهاي ايرانيک
Turkic Influence On Persian And Other Iranian Languages
John R. Perry
جان ر. پري
ترجمهي
مئهران باهارلي
Monday, December 17, 2007
از
وئبلاق تورکولوژي-ايران
نت:
اين نوشته ترجمهي بخشي از مقالهي "تماسهاي تورکيک-ايرانيک" (Turkic-Iranian
Contacts I. Linguistic Contacts) تاليف جان ر. پري ميباشد. در اين ترجمه کلمهي «تورکيک»
معادل Turkic انگليسي و به معني نام خانوادهاي زباني
داخل در گروه زبانهاي آلتائي؛ و کلمهي «ايرانيک» معادل Iranianانگليسي و به معني نام خانوادهاي
زباني داخل در گروه زبانهاي هند و اروپائي است. در متن انگليسي نام زبان «ترکي»
رايج در آزربايجان و ايران به اشتباه «آزري» و يک بار «ترکي آزري» آورده شده، که هر
دو به «ترکي»، همانگونه که گويشوران اين زبان خود آنرا مينامند ترجمه شد. مئهران
باهارلي
تاثير تورکيک بر فارسي و
ديگر زبانهاي ايرانيک
شمار کل کلمات روزمرهي
ترکي، نفوذ استوار تورکيک بر فرهنگ لغت فارسي استاندارد را، در هر دو گونهي نوشتاري
و محاورهاي تصديق ميکند. نمونههائي نمادين، واژههاي «اطاق» [اوتاق]، «اجاق»
[اوجاق]، «اطو» [اوتو]، «قيچي» [قايچي]، «قاچاق»، «قدغن» [قاداغان] (اصلا اسمي به
معني فرمان و امر)، «توتون»، و «توپ» ميباشند. پسوند لغوي تورکيک «.چي» در زبان
فارسي، مستقل از الگوهاي اصلي لغوي و قانون هماهنگي اصوات تورکيک، براي ايجاد قالب
فاعلي در زبان فارسي بکار رفته است: «شکارچي»، «تقليدچي»، «پستچي» (بواسطهي زبان فرانسوي،
مانند «پوستاچي» در ترکي جمهوريت [ترکيه] بواسطهي زبان ايتاليائي)، «توتونچي» («توتونجو»
در ترکي جمهوريت [ترکيه]، «توتونچو» در ترکي).
دامنههاي معنائي اين دائرهي
لغات تورکيک در زبان فارسي، شامل عرصههاي چوپاني-روستائي، خانوادگي، نظامي، فنآوري
و تجاري است، که همه دال بر وجود تاثيرات ناشي از تعامل و اندرکنش جعميتهاي
دوزبانه و درهم آميخته در سطوح زبانهاي محاورهاي، محلي و عملي روزمره است. در
مواردي که وامواژههاي تورکيک داراي معادل فارسي باشند، اغلب ممکن است اين دو را به
لحاظ اجتماعي در دو ردهي متضاد تصنيف نمود. در اين ردهبندي، معادل فارسي و يا
فارسي-عربي رسميتر، ادبيتر و يا ظريفتر در معنا، و معادل تورکيک و يا تورکيک-مونقولي
غيررسميتر، نثرانهتر و يا بومي-محليتر است.
جدول شمارهي دو: ردههاي
اجتماعي متضاد
کارد (فارسي)- چاقو (تورکيک)
بانو (فارسي)- خانم (تورکيک)
اسب (فارسي)- يابو (تورکيک)
خر (فارسي)- الاغ (تورکيک)
آهسته (فارسي)- يواش (تورکيک)
از هزاران وامواژهي تورکيک
در زبان فارسي مربوط به دورههاي گوناگون، که ليست آنها در اثر گرهار دوئرفر داده
شده، وي حدود يک هزار و دويست عدد از آنها را به عنوان ترکي مشخص نموده است (دائره
المعارف اسلام، جلد ٣، مادهي آزربايجان،
٨، ص ٢٤٦). از اين کلمات، بسياري و شايد غالب آنها اصطلاحات موقتي و يا اداري-ديواني
مانند «دوستاق» (اسير، متاتز کلمه ي اصلي «دوت.ساق»)، «سونگ»، (سونگ کردن: مصادره
کردن) باشند که از تواريخ کلاسيک فارسي گرفته شدهاند. اينها به همراه کلمات و
گزارههاي تورکيک که گهگاه وارد شعر فارسي (گنجهاي، ١٩٨٦) شدهاند، پديدههائي
هستند که بر همزيستي مداوم ترکها و فارسها در قلمروهاي سياست و فرهنگ عامه گواهي
ميدهند. اما اينگونه تعابير، گزارهها و کلمات تورکيک موجود در [تواريخ کلاسيک] زبان
فارسي، کمکي به تعيين و مشخص نمودن بدنهي مدرن زبان تورکيک در زبان فارسي نميکنند.
برخي از تعبيرات آئيني در زبان فارسي ناشي از تثبيت
شيعهگري توسط صفويان، منشا تورکيک دارند. اينگونه تعبيرات نه تنها شامل کلمههائي
تورکيک-مونقولي مانند «توغ»-نوعي پرچم سوارهنظام در جنگ که امروز به عنوان عَلَم در
مراسم محرم بکار ميرود- ميشود، بلکه شامل کلماتي مانند «تعزيه» که اصلا عربي است
نيز ميگردد. کلمهي تعزيه که نمايش مصيبت محرم است، منشاء ترکي خود را در ساقط
شدن صداي «ت» پاياني فرم اوليه و اصلي کلمهي (تعزيت) بروز ميدهد. (پئري، ٢٠٠١،
ص. ١٩٨)
در حاليکه شاهان صفوي موقعيت فارسي نوشتاري را
به زباني اداري و ادبي ترفيع دادند، اين واقعيت که آنها و افسران عاليرتبهي نظامي
قزلباششان در دربار و ارتش خود بر حسب معمول به تورکيک سخن ميگفتند، به زبان مادري
تورکيک در ايران پرستيژي بيسابقه بخشيد. تورکيک دامنههاي کاربردي خود را توسعه
داد و به عنوان سمبل هويتي قومي و اجتماعي، با زبان فارسي به رقابت پرداخت. چنانچه
کتابهاي تاريخ مکرارا به تخصصي شدن عملي ترکان و تاجيکان (تعبيري تقابلي براي تمايز
فارسيزبانان از ترکان) که در قالب عنوانهاي «خان» [براي ترکان] و «ميرزا» [براي
تاجيکان] - به ترتيب به معني مرد شمشير و مرد قلم- مشاهده ميشد، و به رقابت آنها براي
کسب قدرت و موقعيت در ساختار امپراتوري گواهي ميدهند.
سياحان خارجي مانند ژان شاردن (١٧١٣-١٦٤٣)،
آدام اولئاريوس (٧١-١٦٠٣) و پيترو دللا واله (١٦٥٢-١٥٨٦) ذکر ميکنند که تورکيک محاورهاي
در ميان همهي طبقات اجتماعي ايران آنچنان مشترک و عمومي بود که به عنوان زبان بين
المللي (زبان رابط) بکار ميرفت. بنا به انگلبرت کامپفر (١٧١٦-١٦٥١) ايرانياني که
در حال صعود در طبقات اجتماعي بودهاند، فعالانه تورکيک را ميآموختهاند: "[ترکي]
از دربار به ميان خانوادههاي سرشناس ايرانيها آنچنان گسترش يافته که امروزه در
ايران تقريبا شرمآور است که فردي متشخص بيسواد در زبان ترکي باشد." (گنجهاي،
١٩٨٦، ص ١٣-٣١١، ٣١٥). بسياري از کلمات و تعبيرات در لغتنامهي فارسي سر توماس
هربرت (٨٢-١٦٠٦)، حتي ضماير شخصي مانند «من»، «سن»، «و» (پئري، ١٩٩٦، ص ٢٧٥، ٢٧٧) تورکيک
خالص ميباشند. پس از سلسلهي صفوي پرستيژ زبان تورکيک ديري نپائيد. اما تاثير زبانشناختي
آن تا به دورهي قاجار، زمانيکه ترکها در جستجوي حاکميت و اشتغال به سنگيني در تهران،
پايتخت جديد اسکان گزيدند ادامه يافت.
يکي از يادگارهاي زيرکانه
و پايدار زبان تورکيک در فارسي، در گزارههاي اسمي فارسي که در واقع از جهت نحوي
تورکيک هستند ديده ميشود (جدول ۱،۲). در اينگونه گزارههاي اسمي، به جاي ساختار شاخه
شدن دست راستي که کلمه و يا عبارت توضيحي پس از اسم ميآيد، ترتيب کلمات معکوس شده
و کلمه يا عبارت توضيحي قبل از اسم [ساختار شاخه شدن دست چپي] آورده ميشود. به
عنوان مثال ترکيب «باب عالي» به لحاظ لغوي عربي، به لحاظ زمينهي کاربردي [تورکيک]
عثماني، اما به لحاظ نحوي فارسي است. اما ترکيب «عالي قاپو» در زبان فارسي، به
لحاظ لغوي عربي-تورکيک، به لحاظ زمينهي کاربردي فارسي، ولي به لحاظ نحوي تورکيک
است. ترکيبهاي متعددي مربوط به اسامي غذاها در زبان فارسي، مانند «سبزي پلو» و «برّه
کباب» از همين گونه شاخه شدن چپي تورکيکاند، در حاليکه فرم «کبابؚ
برّه» گونهاي فارسي است. (پئري، ١٩٩٠، ص.ص. ٢٢٧-٢٢٦)
موارد برجستهتر به لحاظ جامعهشناسي، گزارههاي
اسمي-کنيهاي خاص با نحو متضاد تورکيک و فارسي ميباشند. معکوس شدن ترتيب کلمات در
عناوين سلطنتي از [نوع فارسي] که در آن عنوان نخست ميآيد (مثلا «شاه اسماعيل»، «شاه
عباس») به نوعي [تورکيک] که در آن عنوان پس از اسم ميآيد (مثلا «نادر شاه»، «رضا شاه»)،
از پايان دورهي صفوي به بعد نُرم استاندارد در ايران بوده است. اين پديده به
سادگي اقتباسي ناآگاهانه و ديرگاه از نحو تورکيک است که در آن نام قبل از عنوان
توضيحي ميآيد (مانند «محمد آقا»، «عليقلي خان»). بر عکسِ آنچه که قبلا يک گزارهي
اسمي فارسي بود و در آن عنوان توضيحي قبل از نام ميآيد. مانند «خواجه حافظ».
حتي پيشتر، از دورهي تيموريان به بعد، عنوان «ميرزا»
که به لحاظ ريشهشناسي فارسي است، پس از نام خاص و براي مشخص کردن شاهزادهاي از خاندان
حاکم تورکيک، چه صفوي و چه قاجار (مانند «تهماسب ميرزا»، «ايرج ميرزا») و به تقليد
از عنوانهاي تورکيکي مانند «خان» و «آقا» بکار رفته است. در مقابل، عنوان «ميرزا»
پيش از نام خاص در تطابق با نحو فارسي، براي مشخص کردن منشيان و يا اهل ديوان؛ و
عنوانهاي کمپايهتر «شاه» و «مير» قبل از نامهاي خاص براي مشخص کردن رهبران صوفي
(مانند «شاه مير حمزه»، «مير حيدر»)- از آنجائيکه ايرانيکها [ايرانيکزبانان] امتيازات
فرهنگي و نيمهسياسي خود در اين مناصب اجتماعي را حفظ کرده بودند- بکار رفتهاند.
(پئري، ١٩٩٠، ص ٢٣-٢١٨، ٢٠٠٣، ٢٣-١١٨)
تا به امروز عبارت اسمي-کنيهاي رسمي («آقاي»
يا «خانم تهراني») داراي گونهاي فارسي است، در حاليکه فرم غيررسمي («رستم آقا»، «ژاله
خانم») در زبان فارسي به لحاظ نحوي تورکيک است (جدول ۲.۱).
به نظر نميرسد که فارسي و ديگر زبانهاي
ايرانيک رايج در ايران قويا از آواشناسي تورکيک متاثر شده باشند. با اينهمه ادعا
شده که ساقط گرديدن «ق» در اثر تبديل آن به «گ»، که منجر به تلفظ يکسان «قاف» و «غين»
در اکثر لهجه-زبانهاي ايران غربي امروز گرديده، در اثر تاثيرپذيري از تورکيک ميباشد.
(پيسوويچ، ص.٤-١١٢)
همچنين احتمالا سخت است که
بتوان تاثير سيستماتيک تورکيک بر جملهسازي فارسي و يا سيستم فعلي آنرا نشان داد.
هر چند ادعا شده که کاربرد زمانهاي کامل در زبان فارسي («رفته است»، «مي رفته است»،
«رفته بوده است») در وجه نقلي و يا غيرمشخص از تورکيک الهام گرفته شده است. (سوپر،
٣٥٧-٣٥٦). به احتمال زياد تورکيکيسم ديگر مشخصهي زايائي در فارسي استاندارد نميباشد.
اگرچه تورکيکشوندگي گزينشي در مناطقي محلي از زبانهاي ايرانيک در غرب ايران هنوز
ادامه دارد.
زبانهاي ايرانيک به غير
از زبان فارسي که به شدت در معرض نفوذ تورکيک قرار دارند عبارتند از کردي (بولوت)
و بعضي از لهجههاي تاتي و تالشي در آزربايجان. گفته شده که سيستمهاي فعلي در دو
زبان اخير (تاتي و تالشي) در حال تغيير از گونهاي ايرانيک به نوع تورکيکتر بوده
است (ايستيلو، ١٩٨١،
ويندفوهر، ١٩٨٧)
تاثير تورکيک
بر تاجيکي
از قرن شانزده تاکنون، لهجههاي فارسي نواحياي
که تاجيکها و ازبکها درهم آميختهاند، بويژه در بخارا، سمرقند و درههاي فرغانه و
زرافشان، در معرض تاثير فزايندهي ازبکي قرار گرفتهاند. (دائره المعارف اسلام،
جلد ٥، آسياي ميانه، ١٤، ص ٣٥-٢٢٦؛ سوپر، ص ٣٢٩-٢٧٧، ٤٠٩. ويندفوهر، در آيندهي نزديک).
تاجيکي علاوه بر قرض گرفتن لغوي از ازبکي، از
اين زبان کلمات کارکردي مانند جزء سوالي «مي» که پس از موضوع سوال ميآيد (جدول
۷.۱)؛ همچنين مجموعههائي از ضمائر نامعين ساخته شده با ضمير استفهامي «کيم» تورکيک
(مانند «کيم کوجو»، به معني جائي و يا ديگري)؛ و پسنهادهها (مانند «.دان» به
معني «از») که هر دو اصل ازبکي دارند، و پيشنهادهي فارسي که به روشي قياسي مانند
تورکيک پس از اساميشان بکار رفتهاند (مانند «بوزور به»، به معني «به بازار») را
نيز اقتباس کرده است.
ساختارهاي نحوي تورکيک
بويژه آنهائيکه مربوط به فرمهاي فعلي نامحدودند – با استفاده از ريختهاي فارسي-
تقليد شدهاند. به عنوان نمونه به شکل گزارهي نقلي: «خود-ي او کيست؟ گوفته من پورسيدم».
(«او دقيقا کيست؟ من پرسيدم»). در زبانهاي تورکيک تعميم مجازي اين ساخت- که گرفته
شده از کاربرد فرم «دئب» [به معني گفته] ازبکي مشتق از مصدر «دئمهک» است- براي
بيان گزارهي انگيزهاي و يا نتيجهاي بکار ميرود، مانند «هر اوتيش را اجيننه گوفته،
مئترسيدم». مثالهاي ديگر، اسميسازي متممهاي جملهاي توسط مصدرها «مو کوجو رفتن-ئ
خود رو مئدونئم» (ما کجا رفتن خود را ميدانيم)؛ و اسميسازي گزارههاي نسبي با
استفاده از وجه وصفي «در خونه بودگي-هو، هئچ نديده بودند» (آنهائيکه در خانه
بودند، چيزي نديدند) ميباشند.
کاربردهاي قياسي ديگر
فرم زمان گذشته در وجه وصفي و به شکل فرم نامحدود تورکيک، عبارتند از فعل وابسته «تَوونيستن»
(توانستن): «رفته مئتَوونم» (ميتوانم بروم) و مخصوصا ساختهاي فعلي ترتيبي و يا متصل
که ١٧ گونه از آنها تثبيت شدهاند (به عنوان مثال «نَويشته گيريفتم») (در مادهي
آسياي ميانه، ١٤، ص ٢٣٢ ليستي از مشابهات ازبکي-تاجيکي وجود دارد).
اين تعميم قياسي سيستم فعلي تورکيک، گستردهترين
نتيجهي تاثير ازبکي بر تاجيکي است. وجهههاي ديگر، مجموعهاي زايا و تعميميافته
از افعال سببي و اسمي (مانند «موکوفوت-ون-يدن» به معني پاداش دادن که از اسم فعلي
مکافات عربي مشتق شده است)، و وجه مباحثهدار نقلي که زمانهاي کامل حال، استمراري
و گذشته را بکار ميبرد (مانند «نغز جو-ئ بوده است»، به معني مطمئنم که جاي نغزي
بوده است)
همهي اين خصوصيات به درجات گوناگوني توسط
نويسندگان شوروي در تاجيکي ادبي مدرن، سبک تائيد شدهي زبان مابين سالهاي ١٩٣٠ تا
اواخر دهه ١٩٨٠، وارد شدند. اما برخي از خصوصيتها، موقتي بودن خود را مدتهاست که
اثبات کردهاند و ديگر توسط نويسندگان جوانتر به طور فعالانه بکار نميروند. برخي
ازبکيسمهاي افراطي هرگز از رغبت گستردهاي در ادبيات برخوردار نشدند، هر چند آنها
هنوز از خصوصيات گويش تاجيکي شمال بشمار ميروند. مانند تصريفهاي شخصي تورکيک
افعال («خوندگي-من»، از «خوندهام» در تاجيکي ادبي) و گزارههاي اسمي ملکي به سبک
تورکيک با «.رو»، به عنوان مثال «معلم-ه کيتوبش» (از «معلم-رو») به معني کتاب معلم
(گرفته شده از ازبکي، «معلم-نينگ کيتوب-ي»، جايگزين ساختار اضافي در فارسي).
کتابنامه:
Christiane
Bulut, “Iranian Influences in Sonqor Turkic,” in É. Á. Csató, Linguistic
Convergence, pp. 241-69.
Éva Á. Csató,
“Copying in Kashkay,” in É. Á. Csató, Linguistic Convergence, pp. 275-83.
É. Á. Csató, B.
Isaksson, and C. Jahani, eds., Linguistic Convergence and Areal Diffusion: Case
Studies from Iranian, Semitic and Turkic, London, 2005.
Gerhard Doerfer,
Türkische Lehnwörter im Tadschikischen, Abhandlungen für die Kunde des
Morgenlandes 37/3, Wiesbaden, 1967.
Idem,
“Azerbaijan viii: Azeri (Āḏarī) Turkish,” in EIr III, pp. 245-48.
Idem, “Central
Asia xiv. Turkish-Iranian Language Contacts,” in EIr V, pp. 226-35.
Tourkhan
Gandjei, “Turkish in Pre-Mongol Persian Poetry,” BSOAS 49, 1986, pp. 67-76.
Idem, “Turkish
in the Safavid Court of Isfahan,” in Mélanges offerts à Irène Mélikoff, Turcica
21-23, Louvain, 1991, pp. 311-318.
Lars Johanson,
“Azerbaijan ix: Iranian Elements in Azeri Turkish,” in EIr III, pp. 248-51.
Idem, “Rūmī and
the Birth of Turkish Poetry,” Journal of Turkology 1/1, 1993, pp. 23-37.
Idem, “Bilateral
Code Copying in Eastern Persian and South-Eastern Turkic,” in É. Á. Csató,
Linguistic Convergence, pp. 205-14.
Filiz Kıral,
“Modal Constructions in Turkic of Iran,” in É. Á. Csató, Linguistic
Convergence, pp. 285-93.
Geoffrey Lewis,
“The Strange Case of Ottoman,” in É. Á. Csató, Linguistic Convergence, pp.
295-304.
Manfred Lorentz,
“Die partizipialen Wendungen—ein Unterscheidungsmerkmal des Tağikischen
gegenüber dem Persischen,” Mitteilungen des Instituts für Orientforschung 10,
1964, pp. 133-39.
Karl Menges,
“Zum Özbekischen von Nord-Afghanistan,” Anthropos 41-44,1946-49, pp. 673-710.
John R. Perry,
“Uzbek Influence on Tajik Syntax: The Converb Constructions,” in Paul R. Clyne,
William F. Hanks, and Carol L. Hofbauer, eds., The Elements: A Parasession on
Linguistic Units and Levels, Chicago, 1979, pp. 448-61.
Idem, “Mirza,
Mashti and Juja Kabab: Some Cases of Anomalous Noun Phrase Word Order in
Persian,” in Charles P. Melville, ed., Persian and Islamic Studies in Honour of
P. W. Avery, Pembroke Papers 1, Cambridge, 1990, pp. 213-28.
Idem, “Persian
during the Safavid Period: Sketch for an État de Langue,” in Charles P.
Melville, ed., Safavid Persia: The History and Politics of an Islamic Society,
Pembroke Papers 4, London, 1996, pp. 269-83.
Idem, “The
Historical Role of Turkish in Relation to the Persian of Iran,” Iran &
Caucasus 5, 2001, pp. 193-200.
Idem,
“Ethno-Linguistic Markers of the Turco-Mongol Military and Persian Bureaucratic
Castes in Pre-Modern Iran and India,” in Irene Schneider, ed. Militär und
Staatlichkeit, Mitteilungen des Sonderforschungsbereiches “Differenz und
Integration” 5,Halle-Wittenberg, 2003, pp. 111-25.
Andrzej
Pisowicz, Origins of the New and Middle Persian Phonological Systems, Cracow,
1985. Karl Reichl, “Syntactic Interference in Afghan Uzbek,” Anthropos 78,
1983, pp. 481-500.
Claudia Römer,
“Right-Branching vs. Left-Branching Subordinate Clauses in 16th Century Ottoman
Historical Texts: Haphazard Use or Stylistic Device?” in É. Á. Csató,
Linguistic Convergence, pp. 317-33.
John D. Soper,
Loan Syntax in Turkic and Iranian, ed. András J. E. Bodrogligeti, Bloomington,
IN, 1996.
Stanislaw
Stachowski, “Studien über die neupersischen Lehnwörter im
Osmanisch-türkischen,” Folia Orientalia 14, 1972-73, pp. 77-118 (part I); 15,
1974, pp. 87-118 (part II); 16, 1975, pp. 145-92 (part III); 17, 1976, pp.
141-73 (part IV); 18, 1977, pp. 87-118 (part V); and 19, 1978, pp. 93-126 (part
VI); a few etymologies have been rejected or remain dubious, but the first part
contains a useful bibliography, referring also to studies of Arabic loanwords
borrowed via Persian.
Donald L. Stilo,
“The Tati Language Group in the Sociolinguistic Context of Northwestern Iran
and Transcaucasia,” Iranian Studies 14, 1981, pp. 137-87.
Idem, “Iranian
as Buffer Zone between the Universal Typologies of Turkic and Semitic,” in É.
Á. Csató, Linguistic Convergence, pp. 35-63.
István Vásáry,
“The Beginnings of Western Turkic Literacy in Anatolia and Iran (13th–14th
Centuries),” in Éva M. Jeremiás, ed., Irano-Turkic Cultural Contacts in the
11th–17th Centuries, Budapest, 2003, pp. 245-53.
Gernot L.
Windfuhr, “Convergence: Iranian Talyshi and Turkic Azeri,” in Elena Bashir,
Madhav M. Deshpande, and Peter E. Hook, eds., Select Papers from South Asian
Languages Analysis 7: Roundtable Conference Held in Ann Arbor, Mich., May
17–19, 1985, Bloomington, IN, 1987, pp. 385-406.
Idem, “Moods, or
Degrees of Reality? Competing Categorical Vectors in Irano-Turkic Convergence.
Tat Persian and Azerbaijani, Tajik Persian and Uzbek,” in Lars Johanson,
Christiane Bulut, and Filiz Kiral, eds., Studies on Turkic-Iranian Contiguity,
Wiesbaden: Harrassowitz, forthcoming.
منبع:
No comments:
Post a Comment