نامهای تورکی از فرماندهی کل ارتش دولت قیزیلباش (صفوی) زینل خان بیگدیلی شاملو
مئهران باهارلی
در این مقاله نامهای به تورکی از زینل خان بیگدیلی شاملو (زئینهلخان بهیدیلی شاملیZéynel Xan Beydili Şamlı )، فرماندهی کل ارتش، دولتمرد و دیپلومات عالیرتبهی دولت قیزیلباشیه (صفوی) را برای نخستین بار معرفی و تقدیم کردهام. زینلخان بیگدیلی شاملو - پس از شاهان – عالیرتبهترین مقام دیوانی و فرماندهی نظامی دولت قیزیلباش است که مکتوب، فرمان، نوشتهای رسمی به تورکی از وی به یادگار مانده و آشکار شده است. این نامه به همراه سه نامهی تورکی دیگر از وی (که به ترتیب در سؤزوموز معرفی و نشر خواهند شد) در یک جونگ بینام خطی با عنوان «مراسلاتِ «زینل خان بیگدیلی شاملو» سپهسالارِ ایران و «حافظ احمد پاشا» سردارِ روم که به تسخیر قلعهیِ بغداد آمده، بی نیلِ مقصود مراجعت نمود. در شانِ نوّابِ گیتیستانِ فردوس مکانی طَابَ ثَرَاهُ» ثبت شدهاند.
زینل خان بیگدیلی شاملی از بزرگان ایل بیگدیلی شاملی و از فرماندهان برجستهی نظامی دورهی شاه عباس اول (حقیر) و شاه صفی بود. وی در حیات دولتشخصی و نظامی خود مناصب مهمی مانند وکالت سلطنت و «راتق و فاتق مهمات دولت و امور سلطنت»، ایشیکآقاسی باشی، سپهسالار، سفارت - ایلچیلیک، نمایندهگی دیپلوماتیک، توشمالباشی، حاکم ولایت، داروغهگی فراشخانه و ... را عهدهدار بود. زینل خان که در به تخت سلطنت نشاندن سام میرزا - شاه صفی بعدی هم نقش اول را داشت، در سنین کهولت من غیر مستقیم به مخالفت با سیاست طرد عنصر تورک قیزیلباش از حاکمیت و ساختار دولتی و ارتش؛ و جایگزینی آنها با گورجیان و دیگر قوللار (غلامان) توسط شاه صفی پرداخت[1]. بدین سبب نیز به دستور او، و به دست غلامان گورجی با بریده شدن سرش به قتل رسید.
در زیر متن نامهی رسمی زینل خان بیگدیلی شاملو به زبان تورکی را آورده و پس از آن چند توضیح کوتاه در بارهی برخی نامها را دادهام. (توضیحات مربوط به اهمیت و خصوصیات زبانی، مفاد نامهها؛ وفاداری شاملوها به طریقت صفویه و دولت تورک قیزیلباش که خود در میان به وجودآورندهگان هر دو بودند؛ بیوگرافی و علل قتل زینلخان، .... در مقالات مربوط به سه نامهی دیگر خواهند آمد).
خلاصهی مضمون نامه: در این نامه زینل خان که قصد داشت به محاصرهی بغداد توسط سپهسالار عثمانلی «حافظ احمد پاشا» پایان دهد، میگوید شاه قیزیلباش «علی بیگ» را با هدایایی و به همراه «جانی بیگ شاملو قورچوباشی» برای مذاکره به خدمت فرماندهی عثمانلی فرستاده است. سپس اضافه میکند وضعیت دولتین عثمانلی و قیزیلباش معلوم است که احتمالا اشاره به نابسامانی اوضاع داخلی عثمانلی دارد که باعث شده بود شاه عباس حقیر با فرصتطلبی و در راستای سیاستهای توسعهطلبانه و ضد تورک خود و در هماهنگی با دول صلیبی - استعماری اوروپایی به تصرف و اشغال قفقاز و عراق عرب و ... اقدام کند.
زینل خان در خاتمه میگوید اگر حافظ احمد پاشا که هر گونه توانایی برای اصلاح امور جمهور و ترقی و رفاه مردم طرفین (پایان دادن به محاصرهی بغداد) را دارد مایل به این امر باشد، در آن صورت از طرف زینل خان دارای آزادی و اختیار کامل برای عقد هر گونه توافق مصالحه خواهد بود. اما اگر حافظ احمد پاشا بر ادامهی محاصرهی بغداد اصرار ورزد، در آن صورت غیر از تسلیم شدن به تقدیر (جنگ) چارهای نیست....
مراسلات زینل خان بیگدیلی شاملو سپهسالار ایران و حافظ احمد پاشا سردار روم که به تسخیر قلعهی بغداد (آمده ؟) بی نیل مقصود مراجعت نمود در شان نواب گیتیستان فردوس مکانی طاب ثراه
[مکتوب اول: آلِ عثمان احوالی و قیزیلباشین اوضاعی]
هوُ
دولتلی و سعادتلی و مرحمتلی دستور مُفَخَّم صدرِ اعظم أَدَامَ اللَّهُ تَعَالِی إِقْبَالَهِ وَ ضَاعَفَ إِجْلَالَهُ حضرتلهرینین عزِّ حضورِ مستوجب السرورلارینا،
نواقلِ دَعَواتِ مخالصتآیات و رَواحِلِ مدحاتِ زاکیاتِ محبّتسمات تقدیم قیلیندیقدان سونرا،
مکشوفِ رایِ منیرِ صوابنما و مشهودِ ضمیرِ منیرِ عالمآرا اوْلدور که:
عمدة الاعیان «علی بیگ» بندهلهرینی درگاهِ عرشاشتباهینا گؤندهریپ، سُدَّاهیِ سَنیّهیِ آسمانفرسایا مشرّف اوْلدوقدا، عواطف و مراحمِ خسروانه بیرله ممتاز اولوپ، مجالستِ مجلسِ بهشتآئینِ خُلْدِ برینینه مفتخر اوْلدوقدان ماعدا؛ پادشاهِ والاجاه، سیّارهیِ سپاه، خورشیدکلاهِ ظلّ اللّه، اوْل صاحبدولتی نامهیِ همایون ایله معزّز قیلیپ، عزّتِ فُرَّت «شاملی جانی بهی»ی مومی الیه ایله خدمتِ شریفِ مسرّتنشانلارینا ارسال ائتمیشلهر.
دنیایِ غدّار و چرخِ ناپایدار اطوارین.ی صاحبسعادت حضرتلهرینه بیلدیرمهک، تحصیلِ حاصل مقولهسیندهدیر. ظاهراً امورِ جمهور لازم و مصالحِ خاصّ و عامّ قبضهیِ اختیار و اقتداردا ایکهن، لَا يَرْحَمِ الله مَن لَا يَرْحَمْ الناس مقتضاسی اوزهره، رفاهیتِ خلایق و عباداللّهی منظور توتوپ، اصلاحِ جانبینه سعی ائتمهک سببدهن، باعثِ بقایِ ابدی اولماق معلومِ شریفلهریدیر.
«آلِ عثمان» احوالی و «قیزیلباش»ین اوضاعی کمَا کانَ أَظْهَرَ مِنَ الشَّمْسِدیر و اصلا مخفی حال قالمامیشدیر. اگر استرضاءِ خالِق و ترقّیهیِ حالِ خلایق مسلوک اولسا، اوْل صاحبدولتین اصلاحِ طرفِیْنه وکیلِ مطلق العنان اولماقلاری.ندا. شبهه یوخدور.
و اگر اصلاحا مایل حال یوخسا، اَلعبدُ یُدَبِّرَ وَ اللهُ یُقَدِّرَ مضمونو اوزهره، تقدیره تدبیر اولونماز. الْحَكَمُ لِلَّهِ وَ رَضِينَا بِقَضَاءِ اللَّهِ
ما میگوییم
و دیگران میگویند
تا خود فلک
از پرده چه آرد بیرون
Âl-i Osman’ın halleri ve Kızılbaş’ın
durumları, Ulunoyan Zeynel Han Beydili Şamlı’dan Türkçe bir mektup
Hû
Devletli ve saâdetli ve merhametli destûr-i mufahham-ı Sadrazam (أَدَامَ اللَّهُ تَعَالِی إِقْبَالَهِ وَ ضَاعَفَ إِجْلَالَهُ) hazretlerinin izz-i huzûr-i müstevcib üs-surûrlarına nevâkıl-ı de’evât-ı muhâliset âyât ve revâhıl-ı midhât-ı zâkiyat-i muhabbet semât takdim kılındıktan sonra
Mekşûf-i ra’y-ı münir-i sevâpnuma ve meşhûd-i zamîr-i münîr-i âlemârâ oldur ki:
Umdet ül-â’yan “Ali Bey” bendelerini dergâh-ı arş iştibâhına gönderip, südde-yi seniyye-yi âsuman fersâya müşerref oldukta, avâtıf ve merâhim-i husruvâne birle mumtâz olup, mucâliset-i mecâlis-i behişt âyin-i huld-i berînine muftahar olduktan mâ edâ, Pâdişah-ı vâlacâh, seyyâre-yi sipâh, hurşîd külâh-i zill-il-lah, ol sâhip devlet-i nâme-yi humâyun ile muazzez kılıp, izzet-i fürret Şamlı Canı Bey mûmi ileyh ile hidmet-i şerîf-i maserretnişanlarına irsâl etmişler.
Dünyâ-yı gaddar ve çarh-ı nâpâyidar etvârın[ı] sâhip saâdet hazretlerine bildirmek, tahsîl-i hâsıl makulesindendir. Zâhiren umûr-i cumhur lâzım ve mesâlih-i hass ve amm kabze-yi ihtiyar ve iktidarda iken (لَا يَرْحَمِ الله مَن لَا يَرْحَمْ الناس) muktezâsı üzere, refâhiyet-i halâyık ve ibâd ul-lahı manzûr tutup, ıslâh-ı cânebeyne sa’y etmek sebeb[in]den bâis-i bekâ-ı ebedî olmak mâ’lûm-i şerîfleridir.
Âl-ı Osman[ın] ahvâlı ve Kızılbaş’ın evzâı (أَظْهَرَ مِنَ الشَّمْسِ)dir ve asla mahfi hâl kalmamıştır. Eger istirzâ-ı hâlık ve terakkiye-i hâl-ı halâyık meslûk olsa, ol sâhip devletin ıslah tarafına vekîl-i mutlak ül-inan olmakları[nda] şüphe yoktur.
Ve eger ıslâha mâil hâl yoksa, (اَلعبدُ یُدَبِّرَ وَ اللهُ یُقَدِّرَ) mazmûnu üzere, takdîre tedbîr olmaz. الْحَكَمُ لِلَّهِ وَ رَضِينَا بِقَضَاءِ اللَّهِ
ما میگوییم و
دیگران میگویند
تا خود فلک از
پرده چه آرد بیرون
چند نام، چند توضیح:
زینل - زینال (زئینهل): مخفف نام پسرانهی عربی زینالعابدین در زبان تورکی است (مانند نام «عینل» که ظاهرا مخفف عینالدین و یا عینالله است. کتاب دیاربکریه، ص ١٩٨). فورم غیر رسمی و مصخر و تحبیبی این اسم، «زینش» (زئینهش) هم برای نامگذاری پسران بکار می رود. (تصادفا نام قاتل زینل بیگ شاملو در جنگ فیروزکوه «زینش بهادر ازبک» - زئینهش باهادیر اؤزبیک بود). نام زینل مخصوصا در میان تورکان و تورکمانان، و علویان تورک در آناتولی و تورکایلی رایج بوده و است. مانند «زینل» از امرای قیزیلباش سلطان مراد عثمانلی برادر عاصی سلطان سلیم؛ «زینل» پسر اوغورلو محمت اوغلو آغقویونلو؛ «زینل بیگ» پسر ابراهیمخان والی شیراز از اوبای حاجیلار؛ «زینل خان» از امرای شاه تهماسب در خوراسان؛ «زینل خان» بیگدیلی شاملو حاکم هرات و اسفراین فرزند سلیمان خلیفه معاصر شاه اسماعیل اول صوفوی قیزیلباش (جد زینل خان موضوع این مقاله)، «زینل خان» از سرداران شاه سلیمان که جد آذر بوده، ...
نام زینل - زینال در مراکز جمعیتی تورک نیز بکار رفته که یادگار امرا و حکام تورک و تورکمان و تورکان غلات - قیزیلباش ساکن در گذشته و یا حال در آن مناطق است. مانند نام روستای «زینل خان» در بخش مرکزی شهرستان بیجار از تورکایلی (واقع در استان امروزی کوردستان)؛ نام روستای قیزیلباشنشین «زینال آغاج» در دهستان خسروشاه بخش اوسکو در استان آزربایجان شرقی (در راستای تورکیزدایی به زین الحاج تغییر یافته)، ....
نام دولت قیزیلباش: در این نامهی رسمی اسم دو دولت تورک همسایه از سوی فرماندهی کل اوردوی دولت قیزیلباش به صورت «آل عثمان» (امپراتوری عثمانلی) و «قیزیلباش» آمده است. این نیز یک بار دیگر تائید میکند نام دولتی که طوائف غلات تورک آناتولی و سوریه در ایران و آزربایجان تاسیس نمودند و نامی که خود برای نامیدن دولتشان و به طور رسمی بکار میبردند، قیزیلباش و یا قیزیلباشیه بود، و نه صفوی. در عنوان نامه که توسط نویسندهی جونگ حاوی نامه بدان افزوده شده «مراسلات سپهسالار ایران و سردار روم» گفته میشود. در اینجا نیز «ایران» و «روم» نام دولت نبوده، بلکه نام قلمرو و سرزمین، کمابیش معادل «کشور» امروزی است.
شاهان دولت قیزیلباشیه «صوْفوُ» Sofu (در مقابل عنوان «سلطان» برای پادشاهان عثمانلی) نامیده میشدند. در بعضی متون اولیهی اوروپایی این دولت «صوُفَوی» (Suffaveism) و «صوُفَویان» (Suffaveans) هم خوانده شده است: شاه اسماعیل صوفوی قیزیلباش – سلیم خان سلطان عثمانلی. بنابراین عنوان «صَفوی» (با فتحه بر روی حرف ص)، در انتساب به صفی و یا صفا و ....، صرفا باید برای نامیدن «طریقت صفویه» (مرحلهی پایانی حیات «طریقت اردبیلیه») و «خاندان صفویه» بکار رود، نه دولت تورک قیزیلباشی. تغییر نام دولت قیزیلباش به صفوی از طرف دولت ایران، قومیتگرایان فارس، پانایرانیستها، آزربایجانگرایان استالینیست و به ویژه شرقشناسان غربی، بازنویسی و وارونهنویسی تاریخ بوده، رفتاری برای تحریف ماهیت قومی - ملی آن دولت تورک تاسیس شده توسط تورکان - تورکمانان غالی آناتولی و سوریه و تورکایلی، و تبدیل و عرضهی آن به یک دولت ایرانی - فارس ضد تورک و وارث ساسانیان و ... است[2].
دولت قیزیلباشیه – علی رغم فقدان شعور قومی تورک در شاهان عمدهی آن (شاه اسماعیل اول، شاه تهماسب، شاه عباس حقیر، ...)، یک دولت تورک با ماهیت قومی - ملی تورک، و وارث و امتداد دولتهای تورکی ماقبل خود از قبیل ایلخانیان، جلایریان (ایلکایی، ایلکا نویانی)، چوپانیان، آغقویونلو، قاراقویونلو، عثمانلی ... بود. حتی در مقام مقایسه به لحاظ تباری، دولت قیزیلباشیه تورکتر از دولت عثمانلی بود. چنانچه در این نامه هم مخاطب زینلخان بیگدیلی شاملو که یک تورک و تورکمان صاف اصلا از جنوب آناتولی – شمال سوریهی امروزی بود، صدراعظم عثمانلی حافظ احمد پاشا، یک پوماق - پوماک (بولغار مسلمان، متولد پلوودیف بولغارستان، ١٦٣٢-١٥٦٤) است. اوردوی قیزیلباش هم طبیعتا یک ارتش تورک بود و باید اینگونه شناخته و عرضه شود.
نام بیگدیلی: نام یکی از طوائف اولیهی ٢٢ گانهی اوغوز است. قسمت «بیگ» این نام که در دیوان لغات التورک محمود کاشغری هم آمده همان «بهی» در تورکی امروزی به معنی امیر و خان و آقا و شخص محترم و ..... است. اما قسمت «دیلی» آن دارای ریشهشناسی غیر قطعی است.
«دیلی» در منابع تاریخی (رشیدالدین، ابولغازی، یازیجی اوغلو، ...) اغلب به صورت زبان و مجازا سخن و حرف؛ در نتیجه بیگدیلی به معنی، سخن بیگ و بزرگان، سخن بزرگانه و در خور و به مانند بزرگان، آن که سخنش مانند سخنان بزرگان و بیگها عزیز و محترم میباشد معنی شده است[3]. با این ریشهشناسی بیگدیلی (و فورمهای نادر آن: بایدیلی، بیگ دیللی، ...)، احتمالا لقب و یا عنوان رئیس نخستین این ایل، و یا اشاره به لهجهی تورکی فاخر و زیبا و نیکوی این طایفه دارد.
عدهای دیگر «دیل» را «دیلDil ، دێلDıl ، تیلTil ، تێلTıl » در تورکی قدیم و میانه (گؤکتورک، جغتایی، اویغوری، قاراخانلی، عثمانلی، ....) به معنی اسیر جنگی، اسیر جنگی که برای گرفتن اطلاعات بازجویی میشود، اسیر معلومات و اطلاعات دهنده در بارهی دشمن، جاسوس دانستهاند. در این صورت بیگدیلی به معنی مامور اطلاعات بیگ است. این نام هم شاید لقب بزرگ این ایل بوده است. دیل در این معنی در اصطلاح تورکی «دیل آلماق» و «دیل گهتیرمهک» (اسیر گرفتن و اسیر آوردن) هم وجود دارد. [4]
شام: و یا «بلاد شام» که طائفهی تورک شاملی - شاملو هم بدان منتسب است، مملکتی عربنشین و بسیار گسترده شامل سراسر شمال سوریه («شام سوریه»)، لوبنان، اوردون، فلسطین و اسرائیل امروزی، به علاوهی ناحیهای بسیار وسیع در آناتولی (جمعاً «شام آناتولی») شامل سیواس، گورون، گهمهرهک در آناتولی مرکزی؛ وان، بیتلیس در آناتولی جنوب شرقی؛ اورفا، ماردین، غازی آنتپ در آناتولی جنوب مرکزی؛ هاتای (خاتای) در آناتولی جنوب غربی بود. (در اسناد عثمانلی به منطقهی واقع در شمال این ناحیه یعنی شمال مرکزی آناتولی، «ایالت روم» و یا «رومیهی صغرا»؛ و به کل آناتولی، «روم» و یا «رومیهی کبرا» که شامل هر دوی «روم صغرا» و «شام آناتولی» میگشت گفته میشد).
شاملو: ریشهشناسی نام شاملو به معنی شمعلو یعنی صاحبان شمع و چراغ که جلوی پای علی شمع میگرفتهاند و یا اهل حقهایی که مانند شمع در راه علی پیش میروند، ... عامیانه و نادرست است. (در ایران به سبب رسمی نبودن زبان تورکی و مجاز نبودن تاریخنگاری تورک، و زدوده شدن حافظه تاریخی محصول آنها، تقریبا همهی اسامی تورکی-موغولی اشخاص، طوائف و اماکن جوغرافیایی با فراموش شدن معنی و ریشهی اصلی تورکی-موغولی آنها، با استفاده از کلمات مشابه فارسی و عربی ریشهیابی و معنی میشوند[5] که طبیعتا همه غلط و نادرست است. تبدیل شاملی به شمعلو، ایناللی به ایمانلو –آیینهلو، خارمان دلی به خربندهلو و ... ناشی از این حادثه و ریشه بافیهای نادرست است). شاملو یعنی طوائف تورک غالی -تورکمانان قیزیلباش که مسقط الراس و وطنشان ناحیهی شام آناتولی و شام سوریه بود. نام شاملو بسیار قبل از صفویان، برای نامیدن طوائف تورکی که منشاء و مسقط الراسشان بلاد شام بود بکار رفته است.
با تشکیل دولت تورک سلجوقیان روم بسیاری از طوائف تورک اوغوزی و در این میان افشارها که در تاسیس آن دولت نقش داشتند، به جنوب آناتولی و شمال سوریه مهاجرت کردند. در اسناد دولتهای تورک سلجوقیان روم و سپس اوایل عثمانلی، به این گروههای تورک «اتراک شام» و یا «تورکمانان شام» گفته میشد. بعدها تورکان ساکن در بخش سوریهای شام و یا شام سوریه، «حلب تورکمانلاری» نامیده شدند. بنا به برخی روایات تیمور کورهکهن (گورکان) پس از شکست سلطان ییلدیریم بایزید از وی، گروهی از طوائف تورک ساکن در این ناحيه را تحت نام شاملو به اردبیل در آزربایجان کوچانیده و به شیخ صفی اردبیلی بخشید که ظاهرا تحت تاثیر تبلیغات وی به اسلام متصوفه گرائیدند.
با تشکیل دولت قیزیلباش در آغاز قرن ١٦، گروههایی انبوه از تورکمانان - غلات تورک کائن در نواحی حلب، تارسوس، آنتپ و دیگر مناطق شام آناتولی و شام سوریه، مانند افشار، بایات-بیات، بیگدیلی-بیگدیلی، ایناللی-ایناللو، خارماندلی (به اشتباه خربندهلو گفته میشود)، ... به قلمروی دولت قیزیلباشیه مهاجرت کردند. به مرور زمان دستهجات بزرگ و کوچک دیگر تورک مانند آوجی، بالابانلی، بیچهرلی، عربگیرلی، کرامتلی و ... هم بدانها پیوست. در ایران این گروههای تورکمان، به سبب منسوبیت اولیهشان به ناحیهی شام آناتولی و شام سوریه، جمعا شاملو نامیده شدند. بیگدیلیها در میان طوائف تشکیل دهندهی شاملوها، طائفهی رهبری کننده و حاکم بودند. در دورهی شاه عباس حقیر و بعد از وی، بسیاری از طوائف و تیرههای شاملو «شاه سئونی» کرده و موسوم به «شاهی سئوهن» گشتند. گروههای دیگری از شاملوها در قرن هیجده دوباره به طوائف ایناللو و خارماندلی و ... تجزیه شدند.
استحالهی شاملوها: در طول تاریخ دستهجات و گروهها و طوائف و تیرههای متعددی از شاملوها در مناطق ملی گوناگون ایران از جمله فارسستان (شیراز، مشهد، اصفهان، ...)، تورکایلی (قوم، ساوه، سربند، اراک، تهران، ملایر، همدان، دماوند، ...)، لورستان، کوردستان، عربستان و مازندران ساکن شدهاند. امروز اماکن جوغرافیایی با نام شاملو در تورکایلی و سرتاسر ایران و افغانستان و .... یادگار این دستهجات، همچنین حکام و امرا و والیان شاملو است (حسینآباد شاملو - ملایر، قشلاق شاملو - کلیبر، روستاهای شاملو - سمیرم اصفهان، شاملو - هریس، شاملو - کازرون، تپه علی شاملو - بروجن، ...).
به مرور زمان اکثریت آن بخش از شاملوها که در خارج و یا مناطق حاشیهای تورکایلی ساکن شده بودند، با فراموش کردن زبان تورکی و تغییر زبان، و ترک مذهب تورکی قیزیلباشی و اغلب شیعه شدن؛ تاجیکزبان، فارسزبان، لورزبان، کوردزبان و ... شدند. بدینگونه هویت طائفهای شاملو که اقلا هفتصد – هشتصد سال موجود بود، - به جز گروههای کوچکی مانند شاملوهای پیرامون اورمیه - به تدریج از بین رفت.
٦-هو: بکار بردن کلمهی هو در آغاز مکتوبات دولتی آن دوره، چه قیزیلباشی و چه عثمانلی، مرسوم بود. اما با توجه به مذهب علوی قیزیلباشی زینل خان بیگدیلی شاملو، کاربرد لفظ هو در این مکتوب میتواند تاکید وی بر مذهب قیزیلباشی باشد:
ب- معدود دهات باقیماندهی غلات علوی و صوفیان تورک در محال قاراداغ استان آزربایجان شرقی، دهات شاملو نامیده میشوند (در کیوان: سیغاسار، صفرلی، بایدی، قیزیل یول، ...؛ در مینجوان: شیخ حسنلو، احمدلی، داش آراسی، سوتن، هومان، کشیش داغی، مچیتلی، آشیقلی، قاراقوچ، محمود کاغی، ...؛ در کلیبر: گولدور، حیران، ساری دره، علوی، کوغما، کاردجی، محمودآباد، ..). این تورکان علوی - صوفیان اکثرا وابسته به طریقت آتش بیگلو (متاثر از طریقتهای کوردی و گورانی اهل حق)، و بقیه منسوب به طریقتهای همتی، نیازلی، میلانلی، یدیلهر (یئددیلهر)، دژدلی (در صفرلو، کشیش قیشلاغی، سیغاساغ، بایدی-بایدو، هیجه، شیرنا، گندمنان، ...) و... هستند. (احتمال دارد قسمت مهمی از گروههای امروزین علوی تورک در تورکایلی و ایران، مخصوصا آنهایی که منسوب به طوائف آناتولی علوی مهاجرت – فرار کرده به تورکایلی و ایران نیستند، باقیماندهی غلات تورک علوی غیر قیزیلباش، یعنی غلات علوی قاراقویونلو باشند که – بر خلاف قیزیلباشان، نه تنها ضد عثمانلی و ضد سنی نبودند، بلکه عثمانلیدوست و سنیدوست هم بودند. به همین جهت هم در بوروکراسی و اوردوی دولت قیزیلباش داخل نشدند و بکار نرفتند و در نتیجه هویت مذهبی خود را حفظ و به عنوان یک گروه اعتقادی حاشیهای به حیات خود ادامه دادند. اما غلات و علویان قیزیلباش که شدیدا ضد سنی و ضد عثمانلی بودند مخصوصا آن ایلاتی که از آناتولی آمده بودند، به دلیل این خصلتشان، توسط شاهان به طور گسترده در اوردو و دیوان و مقامات کشوری و مناصب سیاسی بکار رفتند و جزئی از سیستم حاکم شدند که خود در حال شیعه و دری شدن بود. در نتیجه به سرعت هویت مذهبی خود را از دست دادند و در تودههای بومی استحاله یافتند).
٧-خلیفه: در دورهی صفویه به صوفیان قیزیلباش تورک - تورکمان بیشمار که دارای لقب و عنوان «خلیفه» بودند برخورد میشود. این نیز نشان میدهد که مقامات مذهبی مذهب علوی تورک – نوع قیزیلباشی ساختهی شیخ حیدر و شاه اسماعیل، به طور گسترده در ساختار نظامی و دیوانی و سیاسی دولت قیزیلباشیه دخیل بودند، هر چند شاه اسماعیل بنا به دلایلی نه مذهب علوی قیزیلباشی، بلکه مذهب امامی شیعی را به عنوان دین رسمی دولتش انتخاب کرده بود[6]). خلیفه، مقام روحانی علویان تورک (در طریقت بکتاشی خلیفه بابا، معادل دده) و یا رئیس تشکیلات اولیهی مسلکی صوفیان، و خلیفهگی نظام روحانی مذهب تورکی قیزیلباشی بود[7]. خلیفهها صاحب اختیارات و نفوذ سیاسی نامحدود در دولت و ارتش، و خود و طائفهشان دارای حقوق و امتیازات در خور توجه بودند. وظیفهی اصلی خلیفه، تبلیغ عقاید و تعالیم مذهب قیزیلباشی، تحریک طوائف تورکمان آناتولی و شام به شورش بر علیه عثمانلیها و جمعآوری مرید و کومک مادی برای شیوخ طریقت صفویه بود (وظایف خلیفه در میان علویان - اهل حق تورک کنونی ادارهی جمعخانه، اجرای آداب و رسوم مانند کشتن قربانی، تقسیم نقدینه، مراسم سرسپردهگی،راه انداختن شاه بایرامی، نکاح، ... است). جالب توجه است که مقام خلیفهگی در کلیسای ارمنی – جامعهی ارمنی هم وجود داشت، که یکی از اشتراکات بی شمار مذهب علوی قیزیلباشی با کلیسای ارمنی است.
عنوان خلیفه در نامهای بسیاری از مقامات و امرا و حکام شاملو هم دیده میشود. مانند حسین بیگ شاملو که مهمترین خلیفهی «شیخ حیدر» و یا پدر شاه اسماعیل بود. همچنین محمد خلیفه قورچیباشی بیگدیلی شاملو مشهور به اوغلان خلیفه، شاهوئردی خلیفه شاملو حاکم ایچ و نیریز فارس، ولی خلیفه بیگدیلی شاملو ملقب به آوجی حاکم مشهد، احمد خلیفه وفادار بیگدیلی شاملو حاکم سونقور، پولات خلیفه بیگدیلی شاملو حاکم همدان، سلیمان خلیفه شاملو حاکم استرآباد، ولی خلیفه قورچیباشی شاملو حاکم قزوین و قوم، خلیفه انصار قراداغلو، یار احمد خلیفه شاملو، محمدقلی خلیفه شاملو مهردار، سلطان علی خلیفه بیگدیلی شاملو حاکم قاین، .... وجود این همه شخصیت و شخص شاملو با عنوان و لقب خلیفه نشان میدهد که آنها علاوه بر مناصب دیوانی و دولتی و نظامی، دارای مقام دینی در مذهب قیزیلباشی هم بودهاند.
برای مطالعهی بيشتر:
فرمان تورکی
شاه اسماعيل صفوی خطاب به موسیبيگ تورقوتاوغلو
http://sozumuz1.blogspot.com/2015/12/blog-post_20.html
رجاءنامهي
تورکي شاه تهماسب اول صفوي
http://sozumuz1.blogspot.com/2016/05/blog-post_15.html
شفاعتنامهي
تورکي شاه تهماسب صفوي در بارهي عفو شهزاده بايزيد عثماني
http://sozumuz1.blogspot.com/2015/12/blog-post_29.html
مشاعرهي
تورکي شاه تهماسب و سلطان سليمان قانوني
http://sozumuz1.blogspot.com/2015/12/blog-post_18.html
نامهي
تورکي والي آزربايجان به سفير پاپ-واتيکان در دورهي سلطان محمد خدابنده صفوي
http://sozumuz1.blogspot.com/2016/07/blog-post_24.html
اشعار تورکی
در مدح فتح بغداد توسط شاه عباس
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/09/blog-post_25.html
نامهي
تورکي شاه عباس اول صفوي به سردار فرهادپاشا، صدراعظم عثماني
http://sozumuz1.blogspot.com/2016/02/blog-post_28.html
نامهي
تورکي صفيشاه اول صفوي (١٦٤٢- ١٦٢٨) به امپراتور اتريش و پادشاه مجارستان
فرديناند دوم (١٦١٩-١٦٣٧)
http://sozumuz1.blogspot.com/2015/12/blog-post_21.html
صلحنامهي
(سنورنامهي) تورکي سال ١٦٣٩ بين دولتين صفوي و عثماني
http://sozumuz1.blogspot.com/2016/02/blog-post_19.html
قبض تورکي
علي بالي و کاربرد زبان تورکي در تجارت و معاملات خارجي دولت صفوي
http://sozumuz1.blogspot.com/2015/12/blog-post_19.html
اماننامهي
تورکي شاه عباس دوم صفوي خطاب به بيگلربيگي شيروان منوچهرخان
http://sozumuz1.blogspot.com/2015/12/blog-post_15.html
نامهي
تورکي حسين شاه صفوي به فردريک اوگوست دوک ساکسون و پادشاه لهستان
http://sozumuz1.blogspot.com/2015/12/blog-post_26.html
نامهي
تورکي محمدرضا بيگ از زندان استانبول به صدراعظم فرانسه
http://sozumuz1.blogspot.com/2016/10/blog-post_22.html
تشکرنامهي
تورکي سفير صفوي در فرانسه که فارسي حرف نميزد
http://sozumuz1.blogspot.com/2016/03/blog-post_10.html#links
نامهي
تورکي محمدرضا بيگ سفير صفوي در فرانسه: گونهش يوزو چامور ايله سيوانماز
http://sozumuz1.blogspot.com/2016/01/blog-post_17.html
تسليتنامهي
تورکي سفير دولت صفوي در فرانسه، محمتريضا بيگ
http://sozumuz1.blogspot.com/2016/01/blog-post_9.html
سؤزلوک:
اشتباه:
شبیه، مانند شدن
ترقیة:
بلند گردانیدن
خلد
برین: بهشت بالایین
دعوات:
جمع دعوت به معنی دعا
زاکیات:
جمع زاکیة، زاکی، پاکیزه و نیکو، نامی، رشد و نمو کننده، آن که در رفاه و نعمت بسر
برد
سُدَّه،
سُدَّة: درگاه، در خانه و درگاه و ساحت خانه، پیشگاه، آستانه، آستان، عتبه
سمات:
روشهای نیکو و صورتها و جانبها
سنیه:
نیک، نیکو، عالی، خوب
فُرَّت:
نخبه
مدحت:
مدحة، ستایش، مدح
مسلوک
داشتن: عمل کردن، انجام دادن
مفخم:
بزرگ داشته شده، تعظیم کرده شده، دارای جلال و سرافرازی، بزرگ، بزرگوار، کلان،
معظم، موقر
نواقل: جمع ناقلة، هر چیزی که کسی یا چیزی را حمل میکند و از جائی به جائی میبرد
[1] پشت کردن خاندان صفوی به تورکها و قیزیلباشان
http://sozumuz1.blogspot.com/2016/10/blog-post_28.html
صعود روحانیت شیعهی امامی فارس در دولت تورک قیزیلباشی صفوی
http://sozumuz1.blogspot.com/2016/01/blog-post_4.html
شاهسونها – شاهیسئوهنها و سیاست تورک علیه تورک شاه عباس اول
http://sozumuz1.blogspot.com/2016/10/blog-post_27.html
[2] دولت قیزیلباش- قیزیلباشیه است، نه دولت صفوی
[3] Beğdili boyu
https://tr.wikipedia.org/wiki/Be%C4%9Fdili_boyu
Ahmet B. Ercilasun. Oğuz Boy Adlarının Etimolojisi. Beydili
https://dergipark.org.tr/tr/pub/dilarastirmalari/issue/4717/64626
[4] Haluk GÖKALP. Bir Askerlik Terimi Olarak til/tıl/dil
İle Kurulan Unutulmuş Deyimler
https://ijla.net/index.jsp?mod=tammetin&makaleadi=&makaleurl=1443866128_4..pdf&key=25125
Peter B. GOLDEN. ORTAÇAĞ DOĞU
SLAV DİLİNDE TÜRK DİLİ ÖYKÜNTÜLERİ. Page 205-206
https://dergipark.org.tr/tr/download/article-file/1551170
TÜRK HARP DİLİ VE EDEBİYATI SEMPOZYUMU
BİLDİRİ KİTABI, 21-22 HAZİRAN 2022. tıl: Casus. Sayfa 14-15
[5] بهنزهر قوندارما
(جعل مشابه): روند جایگزین کردن کلمات فارسی و عربی مشابه به جای کلمات اصلی
تورکی
[6]مئهران باهارلی. چرا شاه اسماعیل مذهب خود علوی قیزیلباشی را رسمی نکرد و
به جای آن مذهب شیعهی امامی فارسی -عربی را دین رسمی دولت خویش کرد؟ (منتشر خواهد
شد).
[7] در این دوره دو تشکیلات دینی موازی یکی برای علویان قیزیلباش،
صوفیان تورک، تورکمانان متصوفه به ریاست «خلیفه الخلفاء»؛ دیگری برای روحانیان و
شیعیان امامی (متشرعه) تاجیک – فارس - عرب به ریاست «صدر» وجود داشت. خلیفه
الخلفاء رئیس روحانی همهی صوفیان قیزیلباش، بزرگترین مقام بعد از مرشد کامل، و استاد
و نائب شاه شمرده میشد. تا قابل از جنگ چالدیران مرشد کامل و یا شاه اسماعیل رهبر
مذهبی تورکان قیزیلباش بود. اما پس از جنگ چالدیران، رهبر مذهبی واقعی تورکان قیزیلباش،
نه خاندان صفوی و شاه، بلکه «خلیفه الخلفاء» شد.
نکاحنامهی
تورکی جماعت شاهیسئوهن طبق مذهب قیزیلباشی در قرن شانزده میلادی
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/09/blog-post_23.html
اعتقادات
تورکان قیزیلباش اولیه
http://sozumuz1.blogspot.com/2018/03/blog-post_26.html
شیعهی
صفوی، پدیدهای که هرگز وجود نداشت
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/08/blog-post_3.htmlpot.com/2017/08/blog-post_3.html
سلام و ممنون بابت ارائه این سند ارزشمند
ReplyDeleteدر اول نامه از سردار روم و سپهسالار ایران نام برده شده. و در آخر نامه از آل عوثمان و قیزیل باش احوالی ؟
آیا میتوان گفت منظور دولت قیزیل باش بوده؟
در سند دیگری به دولت قیزیل باش اشاره شده است؟
ممنون میشم راهنمایی بفرمایین
در عبارت سردار روم و سپهسالار ایران، دو اسم روم و ایران اسامی جوغرافیایی هستند کمابیش به معنی کشور. اما به معنی دولت روم و دولت ایران نیستند
Deleteدر عبارات آل عثمان و قیزیلباش، این دو نام به معنی سلسله ی آل عثمان و سلسله ی قیزیلباش هستند که معادل دولت امروزی است
در تمام منابع و اسناد خود قیزیلباشان به دولتشان و یا سلسله شان قیزیلباش گفته اند و هرگز اسم فارسی-عربی صفوی را بکار نبرده اند. اوروپائیان هم شاهان صفوی را قیزیلباش و صوفو می نامیدند. برای دولت هم اسم خاصی در آن زمانها رایج نبود. فقط سلسله ها اسم داشتند و کشور و قلمرو منسوب به شاه و سلسله بود. یعنی مفهوم دولت به معنی امروزی وجود نداشت. اسم دولت صفوی بعدها از زبانهای فارسی و عربی عمومی شده است.
دولت قیزیلباش- قزلباشیه است، نه دولت صفوی
ReplyDeletehttp://sozumuz1.blogspot.com/2018/12/blog-post.html