Sunday, May 15, 2016

رجاءنامه‌ی تورکی شاه تهماسب اول قیزیل‌باش (صفوی)

رجاءنامه‌ی تورکی شاه تهماسب اول قیزیل‌باش (صفوی)

 

مئهران باهارلی



١-در زیر تقاضانامه‌ای به زبان تورکی تالیف شده توسط شاه تهماسب، خطاب به سلطان عوثمان‌لی سلیمان‌خان قانونی را آورده‌ام. این نامه یکی از نامه‌های متعدد به یادگار مانده از شاه تهماسب به زبان تورکی است. در این رجاءنامه‌ی تورکی، این دومین شاه دولت تورک قیزیل‌باشیه (صفوی)، در مقابل تحویل دادن شهزاده بایزید به سلطان عوثمان‌لی، برآورده شدن چند مطالبه‌ی خود را خواستار می‌شود.

٢-این رجاءنامه‌ی تورکی در کتب «منشات عتیق» (مولف نامعلوم. به هنگام تالیف این اثر، سلطان سلیمان‌خان هنوز در قید حیات بود) و «دستورالانشاء »(تالیف ساری عبدالله افندی، نگاشته شده پس از فوت سلطان سلیمان‌خان) ثبت شده است.

٣-در منابع آرشیوی عوثمان‌لی (مجموعه‌ی مکاتیب ملوک، منشات عتیق، دستورالانشاء، منشات السلاطین، ..) متن اصلی مکتوبات شاهان و مقامات قیزیلباشیه (صفوی)، افشار حتی قاجار با عباراتی مانند «شاه‌دان گه‌له‌ن مکتوبون صورتی‌دیر» معرفی می‌گردد. در صورت عدم وجود این تصریح و یا وجود عباراتی مانند «شاه‌دان گه‌له‌ن مکتوبون ترجومه‌سی‌دیر»، متن تورکی داده شده در کتاب، ترجمه‌ی نامه‌ی اصلی از زبان‌های دیگر (عربی، فارسی) است. در این‌گونه موارد حسب معمول اصل مکتوب به زبان‌های عربی و یا فارسی نیز به همراه ترجمه‌ی آن داده می‌شود. اما در مورد این التماس‌نامه، در منابع عوثمان‌لی اشاره‌ای به ترجمه بودن آن نشده است. علاوه بر آن هیچ متنی به زبان فارسی به عنوان اصل نامه هم نقل نشده است. بنابراین می‌توان گفت که متن تورکی داده شده در کتاب، اصل التماس‌نامه‌ی شاه تهماسب است.

٤-در میان انواع نامه‌های رسمی رد و بدل شده بین دیوان‌های رسالت دولت‌های تورک دوره‌ی اسلامی، چند نوع نامه‌ی کوتاه کتبی و شفاهی مانند رقعه و مشافهه نیز وجود داشت. «مشافهه» یک پیام رسمی بود که رسول سلطان از طرف وی به سلطان دیگر به طور شفاهی می‌رساند. «رقعه» و یا «رقعت» نامه‌ی کوتاه و کوچک یادداشت‌گونه و رسمی‌ای بود که هنگامی که امکان بیان مطالب مهم به طور شفاهی موجود نبود، بر روی کاغذی نوشته می‌شد و داخل نامه‌ی اصلی که لوله شده بود گذاشته و فرستاده می‌شد. شاه تهماسب در یک شفاعت‌نامه‌ی تورکی که به سلطان سلیم خان فرستاده به ارسال مشافهه‌ای توسط پیکش به همراه نامه‌ی اصلی اشاره می‌کند: «و تبلیغِ رسالت اوچون قدوة الاعاظم و الاعیان سیف الدّین ارشنی‌آغا ذوالقدرلو که آتادان آتایا بختیار و صداقت‌شعار خدمت‌گذاریمیزدیر معتمد الخواص و الاعیان توراق‌آغا ایله روانه قیلیندی. عزِّ حضورِ موفور الحبوره ابلاغ و ایصال ائتمه‌ک اوچون بعضی آغیز خبرله‌ری ایسمارلانمیش‌دیر. سمعِ رضای شریف ایله اصفا اولونماسی رجا اولونور....». به نظر می‌رسد التماس‌نامه‌ی موضوع این نوشته نیز در فورم یک مشافهه و یا رقعه بوده است.

٥-التماس‌نامه‌ی تورکی شاه تهماسب در منشات عتیق و دستورالانشاء به شکل زیر معرفی شده است:

منشات عتیق- ٢٠٦: بو مکتوب گه‌لدیک‌ده شاه‌ین پادشاهِ عالم‌پناه خلّدت خلافته حضرت‌له‌ری‌نده‌ن التماس ائیله‌دییی قضیه‌له‌ر بونلاردیر، کی ذکر اولونور

دستورالانشاء- ٢٦٢: بو مکتوب گه‌لدیک‌ده شاه تهماسب‌ین مرحوم سلطان سلیمان‌خانِ جنّت‌مکان‌دان استدعاء و التماس ائیله‌دییی قضیه‌له‌ر بونلاردیر، کی عرض اولونور


التماس‌نامه

بو محبِّ دولت‌خواه‌ین اول عالی‌حضرت پادشاهِ سکندرجاه، سلطان البرّین و خاقان البحرین، خادم الحرمین الشّریفین خلّدالله ظلال مرحمته و احسانه و مکارم و امتنانه علیٰ کافّة العالمین‌ده‌ن ملتمساتی بونلاردیر، کی انشاء الله تعالیٰ سامان و انجام بولا.

مطلبِ اوّل:

اوّلاً اول سلطان سلیمانِ حشمتِ عالی‌جاه‌ین رای عالم‌آرالاری‌نا عرض اولونان بودور کی:

بو محبِّ خیرخواه‌ین بعضی نذرله‌ری و وقف‌له‌ری واردیر کی آنین مصرفی حرمینِ شریفین زادهما الله تعالیٰ شرفاً و دیارِ بقیع و عراقِ عرب‌ده واقع اولان مشاهدِ ائمه‌ی معصومین صلواة الله علیهم اجمعین‌‌ین عمارت و سایر مصارفی‌دیر. اومید اول‌دور کی حکمِ شریف عنایت اولونا. بو مخلصین آدام‌لاری‌ندان ایکی نفر کیمسه‌نه، بیری‌سی امین و بیری‌سی کاتب اولا. اول نذورات و محصولِ موقوفات آنلارا گؤنده‌ریلیپ، آنلار داخی مصارفی‌نه صرف ائدیپ و حسابین ضبط ائده‌له‌ر. تا بو خیراتین مثوّباتی اول سلطانِ ظل الله‌ین روزگارِ فرخنده‌آثارلاری‌نا عاید و راجع اولا.

مطلبِ ثانی:

و اول سلطانِ سلیمان شان حضرت‌له‌ری‌نده‌ن بو داخی التماس و استدعاء اولونور کی:

بو محبِّ دولت‌خواه‌ین اولادی‌ندان بیری‌سی‌نی یا ایکی‌سی‌نی، هر نوع‌له کی خاطرِ عاطرِ مبارکه خطور ائده‌ر، ملازم بویورالار. اگر لایقِ علوفه بویورولورسا علوفه شفقت بویورالار. اگر تیمارا سزاوار ایسه‌له‌ر، تیمار لطف ائده‌له‌ر. اگر لایقِ سانجاق ایسه‌له‌ر، سانجاق عنایت اولونوپ، و اگر پاشالیق لایق گؤرولورسه مرحمت بویوروپ پاشایانِ عظام زمره‌سی‌نه الحاق اولونوپ، حکمِ عالی سلطانی عنایت بویورولوپ، سانجاق ارسال اولونوپ، ملازمته قبول قیلالار. کی آن‌لارین اسامی‌سی دفاترِ دیوانی عالی‌ده سلکِ ملازمان‌دا ثبت اولونوپ، هر ییل درگاهِ عالم‌پناهِ حضرتِ سلطان سلیمانی‌یه موریانه[وار] نیاز عرض ائده‌له‌ر. و شو جهت‌ده‌ن اول حضرت‌ین کرم و فتوّتی در عنایت بویورولوپ، چاووش‌لارلا ارسال بویورولا، که خلعتِ شاهانه ایله سرافراز اولوپ، اول حضرت‌ه دعا ائده‌له‌ر.

و اول سلطانِ عالی‌جاه کفره‌ی ملعونه اوزه‌ره غزایا گئده‌رله‌رسه، هنوز آن‌لار خردساله‌دیر، لشکر و خدم و حشم‌له‌رین اول حضرت‌ین ملازمتی‌نه گؤنده‌ریپ، رکابِ ظفرانتساب‌دا اداءِ وظایفِ خدمت‌کاری‌یه و کفّارِ فجّارا غزا و جهادا اقدام گؤسته‌ره‌له‌ر. "و من یهاجر فی سبیل الله یجد فی الارض مراغماً کثیراً" مقتضاسی‌نجا واسطه‌ی همّت و دولتِ پادشاهِ ظل اللهِ غازی و مغتنم اولوپ، غزاوت‌ده‌ن مراء اولوندوق‌دان سونرا، نه وقت دستورِ اجازت و عنایت بویورولورسا، عودت ائده‌له‌ر. و اول حضرت که‌ندی‌له‌ری سفره بویورماییپ پاشایانِ عظام‌دان بیری‌نی سردار ائدیپ لشکر ایله گؤنده‌ریرله‌رسه، گئری لشکر و خدم و حشم‌له‌رین درگاهِ عالم‌پناها گؤنده‌ره‌له‌ر، کی ارسال اولونان پاشایلا واریپ، غزا ایله جهاد ائده‌له‌ر.

غرض بودور کی اول پادشاهِ عالم‌پناه‌ین بو مخلصه اولان کمالِ عنایت و شفقت‌له‌رین خلقِ عالم آراسی‌ندا ظاهر اولوپ بیله‌له‌ر. و بو دولت‌خواه‌ین اوغول‌لاری داخی بحرِ جود و احسان و انعام و لطف [و] شفقت و کرم و مرحمت‌له‌ری‌نده‌ن متفیض اولماق‌لا، سرافراز اولالار. و لوازمِ خدمت‌کاری‌ده قیام گؤسته‌ره‌له‌ر. اگر بو شفقته قابلیت‌له‌ری یوخ ایسه، یینه امر اول حضرتین‌دیر. اگر سانجاق و علوفه و تیمار اولماز ایسه داخی، بی‌علوفه یینه خدمت‌کارلاری‌دیر.

مطلبِ ثالث:

بو داخی اول اعلاحضرت‌ین ذروه‌ی ارضِ اشرفِ اعلالاری‌نا رسانیده قیلینیر کی:

اگر قول‌لاری‌ندان بیری‌سی اول آستانه‌ی سعادة‌آشیانا منسوب بیر خدمتی تقدیمه یئتیشدیرسه، شو جهت‌ده‌ن کی اول پادشاهِ عالی‌جاه‌ین انعامِ بیکران و فیض و احسانِ بی‌پایان‌لاری‌دیر، اول قول‌لاری‌نی اول خدمت مقابله‌سی‌نده، بیری‌نه یوز اولماق اوزه‌ره، مراتبِ بلند و مناصبِ ارج‌مند ایله سرافراز ائدیپ، انواعِ تفقّداتِ شاهانه و عنایتِ بی‌غایتِ خسروانه ایله ممتاز قیلالار. شول کی قابلِ علوفه‌دیر علوفه ائدیپ، و شول کی قابلِ ترقّی‌دیر ترقّی عنایت بویورولوپ، و بعضی کی سانجاغا لایق‌دیر سانجاق ارزانی گؤروپ، و بعضی که پاشالار مرتبه‌سی‌نه سزاواردیر، اول رتبه‌ی عالی ایله سرافراز ائیله[یه]له‌ر.

بناءً علیه اول حضرت لطف و عنایة گؤسته‌ریپ، لقبِ فرزندی ایله تلقیبه قبول بویورولوپ، بو رتبه‌ی ارج‌مند و نامِ بلند ایله سرافراز قیلمیش‌لاردیر. چون‌کو بو اوقات‌ده توفیقِ حضرتِ الهی ایله بونون گیبی خدمتی تقدیمه یئتیشدیردی، کی سریرِ سلطنته جلوس ائتدیک‌له‌ری زمان‌دان الی هذه الآن، بیر کیمسه‌نه اول حضرته بونون گیبی خدمت ائتمه‌میش‌دیر.

و تمامِ عالم‌ده اظهر من الشّمس‌دیر. اگر عواطفِ خسروانی و مکارمِ مراحمِ سلطانی و شفقتِ پادشاهانه‌ده‌ن شان و مرتبه و نام و آوازه‌له‌ری‌نه سزاوارِ شفقت و تربیت و بخششِ کلّی عنایت بویورولا، اول سلطان البرّین و الخاقان البحرین‌ین ابرِ جود و دریای احسانی‌ندان بیر قطره کم اولمایا.

چند توضیح:

پناهنده‌گی، تسلیم و قتل شهزاده بایزید:

در دوره‌ی سلطان سلیمان قانونی، بر سر تخت بین دو فرزند وی شهزاده بایزید و شهزاده سلیم رقابت و جدال درگرفت. شهزاده سلیم مورد توجه و اعتماد سلطان سلیمان بود. اما رجال دربار عوثمان‌لی، بایزید پسر کوچک‌تر سلطان سلیمان را ترجیح می‌دادند. شهزاده بایزید در آناتولی نیز بین طبقات لشکری و کشوری دارای محبوبیت بیش‌تری نسبت به شهزاده سلیم بود. با مرگ خرم سلطان مادر شهزاده بایزید در سال ۱۵۵۸، وی که نیرومندترین پشتیبان خود را از دست داده بود، توسط سلطان سلیمان از حکومت کوتاهیا برکنار و به حکومت آماسیا منصوب شد. شهزاده بایزید این عزل و نزول رتبه را اهانتی بر خود تلقی کرد. حاضر به قبول امر سلطان سلیمان و ترک کوتاهیا نشد و بر او عصیان نمود. سلطان سلیمان خشمگین از عصیان وی، دستور داد سپاه‌ بزرگی به فرماندهی شهزاده سلیم برای دفع شهزاده بایزید اعزام گردد. شهزاده بایزید نیز که در میان مردم آناتولی موقع خود را مستحکم‌ نموده و حامیان بسیار پیدا کرده بود، برای دفاع از خود سپاه منظمی ترتیب داد. اما در جنگی که در نزدیک قونیا با برادر خویش شهزاده سلیم و اوردوی اعزامی پدرش به وقوع پیوست شهزاده بایزید شکست خورد.

پس از این شکست، شهزاده بایزید نامه‌ای برای عذرخواهی و تقاضای عفو به پدر خویش سلطان سلیمان‌خان فرستاد. اما گویا سلطان سلیمان‌خان این نامه را به سبب دخالت جاسوسان شهزاده سلیم، دریافت نکرد. متعاقبا سلطان سلیمان قانونی، که قبلا در سال ١٥٥٣ فرزند دیگرش شهزاده مصطفی را به سبب ناخشنودی‌اش اعدام کرده بود، شهزاده بایزید را هم به حضور خود احضار نمود. در عوض، شهزاده بایزید برای فرار از سرنوشت برادرش شهزاده مصطفی که قطعا در انتظار وی نیز بود، به تقویت سپاه خود پرداخت. سلطان سلیمان سپاه دیگری را برای سرکوب او فرستاد. این بار بایزید به طرف ارزروم عقب‌نشینی کرد. در آن‌جا مورد استقبال مردم قرار گرفت. پس از چند روز سپاهی دیگر با ۴۰۰۰۰ هزار سوار به جنگ او آمد. شهزاده بایزید که توان جنگیدن با سپاهی بدین انبوهی را نداشت، به اتفاق چهار فرزندش اورخان، عثمان، عبدالله و محمود و ده هزار تن از سربازان و امرای خود در ماه مه ١٥٥٩، چهار سال پس از انعقاد صلح آماسیا بین دو دولت تورک قیزیل‌باشیه (صفوی) و عوثمان‌لی (این قرارداد در سال ۱۵۵۵ به زبان تورکی منعقد شده است)، در ناحیه‌ی چوخور ساییت - سعد آزربایجان (بخشی از این منطقه اکنون در کشور ارمنستان قرار دارد) به قلمروی قیزیل‌باش داخل و به شاه‌قلی سلطان اوْستاج‌لی - اوستاجلو، حاکم دولت تورک قیزیلباشیه (صفوی) پناهنده شد.

شاه تهماسب پناهنده‌گی شهزاده بایزید به خود را به عنوان یک عطیه و فرصتی برای استفاده بر علیه و انتقام از امپراتوری عوثمان‌لی که قبلا در سال ۱۵۴۹ به برادرش شاهزاده‌ القاس میرزا پناهنده‌گی داده بود مغتنم شمرد. وی در اواخر سال ١٥٥٩ در شهر قزوین تورک‌ایلی از شهزاده بایزید با احتشام بسیار استقبال نمود و او را در یکی از کاخ‌های خود جای داد. پس از پناهنده‌گی شهزاده بایزید، سلطان سلیمان قانونی به دفعات خواستار عودت بدون قید و شرط وی از طرف شاه تهماسب شد. طبق معاهده‌ی صلح آماسیا نیز، پناهنده‌گان می‌بایست به طرف مقابل عودت داده می‌شدند. اما شاه تهماسب در آغاز مایل به اعاده‌ی شهزاده بایزید نبود. از این رو با فرستادن چندین نامه و نماینده به باب عالی در استانبول برای عفو شدن شهزاده‌ی یاغی از طرف سلطان سلیمان قانونی تلاش نمود. شهزاده بایزید پس از آن به مدت سه سال مقیم دربار قیزیل‌باش بود. وی در طول اقامت خود در دربار قیزیل‌باش، همواره شاه تهماسب را به جنگ بر علیه پدر خود سلطان سلیمان قانونی تحریک می‌کرد. اما شاه تهماسب، آگاه از نتایج فلاکت‌بار و مخاطرات چنین جنگی برای خود و دولت قیزیل‌باش، در مقابل این تحریکات مقاومت می‌نمود.

پس از مدتی شاه تهماسب که همچنان به بهانه‌های مختلف از تسلیم کردن شهزاده بایزید به عوثمان‌لی تعلل می‌کرد، آغاز به استفاده از این مساله به عنوان ابزاری برای گرفتن امتیازات سیاسی و مادی از عوثمان‌لی کرد. وی با فرستادن نامه‌های متعدد خواست‌ها و مطالبات گاها نامعقولی را در مقابل تحویل دادن شهزاده بایزید، هم از سلطان سلیمان قانونی و هم از شهزاده سلیم فرزند خرم سلطان مطرح کرد. در میان این خواست‌ها، درخواست ۹۰۰۰۰۰ سکه‌ی‌ طلا از جانب سلطان سلیمان و ۳۰۰۰۰۰ سکه‌ی طلا از جانب سلطان سلیم‌ در مقابل تسلیم شهزاده بایزید، دادن مقام والی‌گری و سانجاق بیگی به فرزندان شاه تهماسب در قلمروی عوثمان‌لی (همان‌گونه که در این التماس‌نامه آمده)، واگذاری قلعه‌ی قارس در قلمروی عوثمان‌لی به دولت قیزیلباشیه (صفوی) و ... قرار داشت. عوثمان‌لی‌یان که از تعلل شاه تهماسب و مطالبات روزافزون و نامعقول وی خشمگین شده بودند، وی را تهدید به حمله به دولت قیزیلباشیه (صفوی) کردند. چنانچه سلطان سلیمان در تهدیدنامه‌ای خطاب به شاه تهماسب نوشت که بعد از انعقاد قرارداد صلح آماسیا، بعضی اوضاع ناشایسته و اطوار ناپسندیده از جانب شاه تهماسب‌ ظاهر و آشکار شده‌ و به همین جهت وی تصمیم دارد برای دفع ارباب فتنه و فساد اقداماتی بنماید.

پس از این تهدید، شاه تهماسب که نمی‌خواست این ماجرا تبدیل به بهانه‌ای برای شروع مجدد جنگ‌های فلاکت‌آور بین دو دولت تورک قیزیلباشیه (صفوی) و عوثمان‌لی شود، و نیز در مقابل گرفتن امتیازات سیاسی و مادی شخصی در نهایت در سال ١٥٦٢ مجبور به موافقت با خواست سلطان سلیم قانونی و تسلیم کردن شهزاده بایزید به عوثمان‌لی شد. تمهیدی که شاه تهماسب برای توقیف شهزاده بایزید به کار برد این بود که او را به توطئه‌چینی برای مسموم کردن و قتل خویش با حلوایی که از آناتولی آورده بود و تسخیر قزوین توسط سردارانش به منظور بر سر مهر آورد‌ن سلطان سلیمان قانونی متهم کرد. پس از این زمینه‌چینی شاه تهماسب دستور زندانی کردن شهزاده بایزید و چهار فرزندش در تبریز و خلع سلاح نمودن همراهیان و سربازانش را داد. از سوی دیگر نامه‌ای با خط خود نوشته و به شهزاده سلیم فرستاد و در آن از وی‌ خواست تا بعد از تسلیم، بایزید و فرزندانش را به قتل رساند.

در چهارم اوکتوبر ۱۵۶٢ یوزباشی علی‌پاشا و قاپی‌چی‌باشی حسن‌آقا از سرداران عوثمان‌لی با چند صد سوار‌ و هدایای متعدد از جانب سلطان سلیمان قانونی به قزوین آمدند. شاه تهماسب هم علی‌رغم ضمانتی که قبلا به شهزاده بایزید دائر بر تسلیم نکردن او به عوثمان‌لی داده بود، در مقابل دریافت مقادیر معتنابهی پول و طلا (۵۰۰ هزار سکه‌ی طلا، ۴۰ اسب‌ دونده با زین‌های مرصع‌، هدایای دیگر، ...)، در ۲۵ اوکتوبر ۱۵۶٢ شهزاده بایزید اسیر را به همراه چهار فرزندش به هئیت ارسالی عوثمان‌لی در قزوین تسلیم نمود. از اعضای هئیت ارسالی خسرو پاشا بیگ‌له‌ربیگی عوثمان‌لی در وان، فورا شهزاده بایزید و چهار فرزندش را در آت مئیدانی قزوین خفه کرده به قتل رسانید و جنازه‌هایشان را به استانبول فرستاد. کوچک‌ترین پسر شهزاده بایزید نیز که سه ساله و در بورسا بود، در آن‌جا به قتل رسید. بعدها جنازه‌های این پنج شاهزاده‌ی عوثمان‌لی به سیواس منتقل و در بیرون باروی آن شهر به خاک سپرده شد.

قتل شهزاده بایزید و فرزندانش موجب نفرت شدید مردم به ویژه اهالی قزوین شد. شاه تهماسب بعدها در تذکره‌ی خویش، برای فرار از عذاب وجدان، توجیه عهدشکنی و فریفته‌ی نفس و طمع خویش شدن و به منظور رهایی از نفرت مردم، کلاهی شرعی تراشید و چنین گفت که من عهد کرده بودم شهزاده بایزید را به سلطان سلیمان‌خان تحویل ندهم، نه به سرداران عوثمان‌لی ....


منبع:

İsa Şevik, Şah Tahmasb (1524-1576) ile Osmanlı sarayı arasında teati edilen mektupları içeren “Münse’at-ı ‘Atik”in edisyon kritiği ve değerlendirilmesi. İzmir, 2008, (metin 127, resim 244-245)

No comments:

Post a Comment