فورم صحیح نام ایل بوجاقچی و ریشهشناسی آن
مئهران باهارلی
نام «بوجاقچی»، یکی از مهمترین ایلات تورک در جنوب ایران و بزرگترین ایل در استان کرمان، در دهههای اخیر به صورت اشتباه «پیچاقچی» نوشته و معنی میشود. این نوشته در تصحیح این اشتباه و تبیین فورم اصلی «بوجاقچی» است[1]. قرائن و شواهد تاریخی، طائفهشناسی، لهجهشناسی، قالیشناسی، فولکلورشناسی و دینشناسی، حاکی از آن دارند که فورم صحیح نام این ایل تورک منشعب از افشارها، «بوجاقچی» و احتمالا به یکی از معانی «تورکمان-افشار ساکن ناحیهی بوجاق»، «ایل تورک سردسیرنشین»، «وابسته به زاویهی تصوفی»، «بافندهی نقش بوجاق در قالیها»، «بکار برندهی نیم گره تورکی» و ... است.
ملت تورک
«ملت تورک» ساکن در ایران و یا «اوغوزهای غربی»، به لحاظ جمعیتی پرشمارترین گروه ملی در این کشور است. تودهی تورک در سرتاسر ایران، در چند منطقه به صورت متراکم (اقلیم تورک در شمال غرب= «تورکایلی»= آزربایجان اتنیک؛ کانتون تورک در شمال شرق= «افشاریورت»؛ کانتون تورک در جنوب= «قاشقاییورت» ....) و در بسیاری نقاط دیگر به صورت پراکنده ساکن است. (علاوه بر ملت «تورک»، سه گروه ملی تورکیک دیگر «تورکمن»، «خلجی»، «قازاق» نیز در ایران ساکنند). در طول سدههای طولانی گروههای بیشمار تورکیک در تشکل ملت تورک ساکن در ایران سهیم بودهاند. امواج مهم ورود این گروههای تورکیک در قالب ایلات و سپاهیان به داخل مرزهای ایران فعلی را میتوان در چهار دورهی «پیش از اسلام»، «اسلامی»، «موغول» و «تورکمانی» (آغقویونلو، قاراقویونلو، قیزیلباش -صفوی، افشار و قاجار) بررسی کرد.
بوجاقچی، انشعابی از ایل افشار
برای آموختن تاریخ و گذشتهی ایل بوجاقچی، بررسی و واکاوی ایل افشار ضروری و شرط است. زیرا ایل بوجاقچی شاخهای منشعب از ایل افشار میباشد. اوبرلینگ در مقالهی بوچاقچی خود، بوجاقچیهای كرمان را وابسته به ایل افشار شمرده است[2]. آلستر هال نیز ایل بوجاقچی را از طوایف افشاری دانسته و آنها را «افشار بوجاقچیان» نامیده است[3]. طبق روایتهای سالخوردهگان خود این طایفه هم، بوجاقچیها از افشارهای مناطق زنجان و ری در تورکایلی هستند كه نادرشاه آنها را به كرمان كوچاند ..... (هرچند منابع تاریخی روایت کوچانیده شدن بوجاقچیها برای نخستین بار توسط نادرشاه را تائید نمیکنند). پدیدهی زنجیرهای انشعاب ایل مادر و ظهور تیرههای جدید مستقل واقعیتی معلوم در تاریخ طوائف تورک است. همانگونه که «بوجاقچی» از «افشار» منشعب شده، تیرهی «رائینی» هم از «بوجاقچی» منشعب شده است و قس علی هذا.
افشارها
ایل تورک افشار (اوشار، آفشار، آوشار، آووشار، اووشار، آبشار، آپشار، ....)، یکی از ایلات اصلی تورک و از پر جمعیتترین آنهاست که پس از اسلام، وسیعاً در آسیای میانه-تورکستان، خاورمیانهی عربی و غیر عربی (ایران، ....)، آسیای صغیر-آناتولی، قفقاز و شبه جزیرهی بالکان-بالقان پخش، و حرکت بلاانقطاع گروههای منسوب به آن به داخل حدود ایران امروزی به خوبی مستند شده است. افشارها یکی از طوائف ٢٤ گانهی تورکان اوغوز از شاخهی «بوز اوخ» (تیر و یا قبیلهی خاکستری)، و بنا به روایتهای تورکی فرزند «آوشار» نوهی «اوغوزخان» و پسر «اولدوزخان» میباشند.
افشارها در تاریخ دولتمندی تورک موقعیتی برجسته دارند. یکی از نخستین دولتهای محلی که ملت تورک در قلمروی ایران فعلی تاسیس کرده است، دولت «شوملا آی دوغدو» در عربستان ایران بود که در قرن ١١ میلادی توسط طوائف منسوب به ایل تورک افشار به رهبری «قوش (گوج) دوغاناوغلو ایلهیدوغدو» ملقب به «شوملا» (شوملو) تاسیس شده است. پیش از سلسلهی تورک قیزیلباش (صفویه) و هم چنین در طول حاکمیت آن، اغلب حکام در جنوب ایران، در فارسستان (کرمان، شیراز، یزد، اصفهان، ...) شامل نواحی محل اسکان ایل بوجاقچی، و در لورستان از سران ایل تورک افشار بودند. پس از سقوط سلسلهی قیزیلباش (صفوی)، دولت افشاری توسط آخرین جهانگیر تورک، «نادرشاه افشار» ایجاد شد. و بالاخره «حکومت اتحاد» (بیرلیک)، نخستین و تنها حاکمیت با هویت ملی تورک در تاریخ مودرن، توسط «جمشیدخان سوباتایلی افشار اورومی» (مجدالسلطنه) تاسیس شده است.
تورکان افشار در تشکل ملت تورک ساکن در ایران و تورکایلی -آزربایجان اتنیک نقش عمده و تعیین کنندهای داشتهاند. بطوری که نام «آوشار-افشار»، همراه با سه نام دیگر «تورک»، «تورکمان» (غیر از «تورکمن» که از «اوغوزهای شرقی» میباشند است) و «قیزیلباش»، یکی از چهار نام عمدهی تاریخی است که برای نامیدن ملت تورک ما، در گذشته بکار رفته است. اهالی بسیاری از مناطق و شهرهای تورکنشین در تورکایلی و ایران، -مانند اورمیه، بزرگترین شهر افشارنشین آزربایجان، تورکایلی، ایران و جهان- تبار افشاری دارند. حتی میتوان گفت ملت تورک ساکن در ایران به لحاظ تباری عمدتاً افشاری است. در جنوب ایران نیز از مرزهای عراق و کویت در خوزستان – عربستان ایران تا اتحادیهی ایلی تورک قشقائی و ناحیهی تنگهی هرمز و لارستان در مرکز آن و بلوچستان در شرق، مانند همهی دیگر نقاط ایران، ایل تورک افشار بدنهی اصلی ملت تورک ما را تشکیل میدهد. ایل بوجاقچی، موضوع این نوشته هم انشعابی از ایل افشار است.
ایل تورک افشار به همراه دیگر ایلات تورک، به موازات فارسزبان شدن، در تشکل قوم موسوم به فارس امروزی نیز نقش تعیین کنندهای داشته است. اقلاً بین یک سوم تا نیمی از فارسزبانان امروزی ساکن در جنوب ایران از مرز کویت تا پاکستان را تورکهای فارسزبان شده به ویژه در چند قرن اخیر تشکیل میدهند. این نسبت در استانهای اصفهان، فارس و کرمان کاملا قابل توجه است. اکثریت اهالی فارسزبان این استانها، تبار تورک (و موغول) دارند. مخصوصا در استان کرمان که بین نیمی تا دو سوم از جمعیت فارسزبان آن اصلا تورکان و موغولان فارسزبان شدهاند.
در مورد افشارهای کرمان، برخی منابع فارس مانند دوكتور محمدابراهیم باستانی پاریزی ادعا کردهاند که این تورکان تماما فارسزبان شده، کلمهای تورکی نمیدانند[4]. این درست است که اکثریت مطلق گروههای تورک و موغول اسکان یافته در استان کرمان امروزی به مرور زمان فارس زبان شدهاند، به نحوی که امروز بین نصف تا دو سوم فارس زبانان این استان اصلیت و تبار تورک-موغول دارند. اما منابع به روز تورک مانند عباد صادقی گوغری خبر میدهند که هنوز گروههایی از افشارهای کرمان تورکزبان باقی ماندهاند: «اکثر این طوایف هنوز به زبان تورکی تکلم میکنند که نزدیکی و مشابهت زیادی در لغت و نحوهی گویش به تورکی قشقایی فارس دارد»[5].
ریشهشناسی نام افشار
کلمهی افشار در تورکی معاصر به معانی جمعکننده، هماهنگ، چابوک، آن که کار و وظیفه را به سرعت و با علاقه انجام میدهد، مباشر، ضابط، کاردان، مطیع، کومککننده، و یا کسی که شکار را دوست دارد و در آن ماهر است و .... میباشد. ریشهشناسی این نام باستانی تورک هنوز قطعیت نیافته است. یک نظر آن را (آب.یش.ار) از مصدر قدیم «آبماق» (آب.یش.ماق) به معنی انباشته، انبوه و جمع شدن در اطراف چیزی، محاصرهی چیزی با جمع شدن به انبوهی در اطراف آن، شکار کردن با محاصره کردن یک شکار، شکار با سرعت و مهارت .... و یا «آب.یش.ار» (بؤیوک، ایری، عظیم و بزرگ) میداند. نظرات دیگر آن را مرکب از «آوجیار» (شکارچی) همریشه با آباچی (Abaçi) به معنی شکارچی در زبان موغولی که به صورت آپااوچی (A-pao-çi) در زبان چینی ضبط شده است؛ «آویش.ار» (اطاعت کننده، کومک کننده)؛ «اوق-اوو.وش.ار» (قبیلهها)؛ ....دانستهاند.
ظاهرا نظر اول صائبتر بوده و فورم اصلی نام افشار، «آب.یش.ار» و همریشه با کلمات تورکی «آبا-آپا»، «آباقا-آباغا»، «آبیش»، «آبیشقا-آبوشکا»، «آپا»، «آبارتماق». .... که همه معنی بزرگی و انبوهی را در خود مستتر دارند باشد. به واقع در تاریخ اوغوزها هم، «آوشار» «بزرگترین» فرزند «ییلدیزخان» بود، افشارها «انبوهترین» ایل اوغوز هستند و «اکثریت» جمعیت تورکان ساکن در ایران نیز تبار افشاری دارند. صفات بزرگترین، انبوهترین، اکثریت،.... و شکار کردن با محاصرهی جمعی انبوه و تجمع برای همیاری و اجتماع قبیلهها .... همه در ارتباط با وجه تسمیهی اصلی نام افشار به معنی بزرگ و انبوه و عظیم و تجمع است.
مهاجرت ایل بوجاقچی
مانند دیگر افشارهای کرمان، ریشهی نهایی (دیبسوی) بوجاقچیها هم افشارهای قلمروی عثمانلی، مشخصا افشارهای ناحیهی «آوشار بوجاغی» منطقهی سیواس در آناتولی مرکزی (که خود اصلا از تورکمانان سوریه موسوم به «بوجاق آوشارلاری»-«حلب تورکمانلاری» بودند) است. حرکت افشارها و یا دقیقتر «بوجاق آوشارلاری» از غرب به جنوب ایران در طول زمان و در چندین مرحله انجام گرفته است و آنها در مسیر خود در مناطق مختلفی اسکان کردهاند: نخست از سوریهی شمالی به آناتولی جنوبی-مرکزی، از آنجا به آناتولی شمال شرقی (قارس)، سپس به قفقاز جنوبی (ایروان، سورمهلی چوخورو، چوخور سعد، نخجوان و...)؛ به نواحی غرب آزربایجان (اورمیه و یا شهر افشارها تا شاهین دژ-سایین قالای افشار)؛ بعدها به ناحیهی خمسه (زنگان و پیرامون) که کلا افشارنشین است و در نهایت در دورهی حاکمیت شاه اسماعیل ختایی موسس دولت تورکی قیزیلباش (صفوی) به جنوب ایران.
نخستین گروه از افشارهای مذکور (بوجاق آوشارلاری) تحت ریاست «بایرام بیگ» از طائفهی قاسملو (قاسیملی) در سالهای ١٥١٠ به دورهی شاه اسماعیل در فارس در جوار ایل تورک قشقایی اسکان یافتند. سپس به سوی جهرم و از آنجا به داراب کوچ کردند و ظاهراً پس از یک شورش در زمان شاه تهماسب و درگیریهای خونینی که در داراب داشتند به اطراف ارزوئیه-حاجیآباد در شمال بندر عباس تبعید شدند[6]. اما به سبب عدم سازگاری آب و هوای این منطقهی گرمسیر با مزاج سردسیری خود، شکایتهایی به زمامداران وقت نمودند و پس از آنکه به خواستهایشان ترتیب اثری داده نشد، منطقه را به ناامنی کشاندند. تا آنکه در دورهی شاه عباس، منطقهی سردسیری بلورد و چهارگنبد در تیول آنها قرار داده شد. (مزاج سردسیری بوجاقچیها- چنانچه ذیلا در بند سوم از بخش «معانی تورکی بوجاقچی» نشان دادهام -در ریشهشناسی این نام دارای اهمیت است).
وجود برخی تیرههای مشترک بین بوجاقچیها و تورکان افشار سوریه، جنوب-مرکز-شرق آناتولی، جنوب قفقاز، غرب آزربایجان و خمسه، هم بر منشاء آناتولییائی بوجاقچیها، هم بر مسیر حرکت آنها از سوریهی شمالی به آناتولی جنوبی و سپس مرکزی و از آنجا به آناتولی شمال شرقی، قفقاز جنوبی، غرب آزربایجان، خمسه و در نهایت به جنوب ایران و جوار تنگهی هرمز، و هم به تبار مشترک افشاری تورکان این نواحی پرتوافکنی میکند.
به عنوان نمونه امروز در میان ایل بوجاقچی در کرمان، تیرههائی با نام «ساری سعدلو» و «قاراسعدلو» (از نام محال چوخور سعد در شمال ارس در جمهوری آزربایجان فعلی)، «خَرْسْلو» (قرسلو، قارسلو. شاید نامشان از نام شهر قارس[7]-مرکز افشارها در آناتولی شمال شرقی[8] باشد) و «اَرَشْلو» وجود دارد. تیرهی ارشلو همچنین در میان افشارهای اورمیه (اکنون در شهر اورمیه شهرکی بنام ارشلو وجود دارد) و افشارهای ناحیهی باییر و بوجاق سوریه هم دیده میشود: «در قرن یازدهم در دورهی صفویه، از طوایف مهم در اورمیه ارشلوها هستند که ارشلوهای سیرجان از ایل بوجاقچی شاخهای از آنها شمرده میشوند»[9]. «قالیها، جاجیمها و گلیمهای شیریکیپیچ طایفهی ارشلو از طوائف پرجمعیت ایل بوجاقچی، نشان دیگری از نقش پر رنگ این ایل در تولید پیچباف و ترویج این شیوهی گلیمبافی در استان کرمان بخصوص سیرجان است»[10].
اکنون ایل بوجاقچی
-زبان ملی و تاریخی ایل بوجاقچی، مانند افشارها تورکی است. اما تحت تاثیر مذهب شیعهی امامی فارسی، جدائی و ایزولاسیون از بدنهی اصلی تورکان در اقلیم تورک شمال غرب (تورکایلی) و مخصوصاً به سبب سیاست فارسسازی دولتی، آسیمیلاسیون اجباری، ممنوعیت تحصیل و تعلم ملت تورک به زبان تورکی، رسمی نبودن زبان تورکی، نبود رسانههای نوشتاری و دیداری تورکی سراسری در ایران، .... تورکی مستعمل بین بوجاقچیها رو به افساد نهاده و به شدت آمیخته با واژهگان و ترکیبات فارسی شده است.
-بوجاقچیها سابقاً به طوایف متعددی تقسیم میشدند، از جمله «راینیها» (جمعیت کوچنده ۶۵۷ خانوار، ۸۸۹،۳ تن؛ امروز ایل مستقلی به شمار میآیند). در دورهی رضاشاه و پس از آخرین خان «حسینخان بوچاقچی»، هرم سلسله مراتب قدرت ایل که در رأس آن خان و سپس کلانتران و ریشسفیدان و کدخدایان و سرایشومها قرار داشتند به تدریج فرو ریخت و امروزه از آن تنها ایشومها که قاعدهی هرم باشند، باقی مانده است. با اینهمه، هنوز برخی از طوایف مانند عباسلو، اَنْگَلو، قراسعدلو، سارسعدلو (ساری سعدلو) ساختار قبیلهای و استقلال خود را کمابیش حفظ کردهاند. بوجاقچیها از صد سال پیش به تدریج آبادینشین شدهاند. هر چند بسیاری تا حدود سی سال پیش هنوز کوچ میکردند و زندهگی چادرنشینی داشتند. (جمعیت هنوز کوچنده و چادرنشین این ایل در ۱۳۶۶ شمسی به ۴۱۵ خانوار و یا ۴۵۵،۲ تن میرسید).
-محل سکونت ایل بوجاقچی بیشتر در شرق شهرستان سیرجان و شهرستان بافت، در دامنههای کوههای چهارگنبد، دهات دهستان بَلْوَرْد و روستاهای پیرامون آن و کهنشهر واقع در بین سیرجان و کرمان است. تیرههایی از آنها هم در بخشهایی از استان هرمزگان (قشلاق) ساکن هستند. امروزه اهالی ساکن دهستان بلورد عمدتاً از بوجاقچیها هستند. روستای بلورد در ۴۲ کیلومتری شرق شهر سیرجان، مرکز خوانین این ایل در دورهی قاجاریه بود و سران ایل در آنجا زندهگی میکردند.
«حسینخان بوجاقچی» از قهرمانان ملی تورک
«اسفندیارخان بوجاقچی» و فرزند او آخرین خان آنها «حسینخان بوچاقچی» از بزرگان این ایل به شمار میروند. «حسینخان بوجاقچی» متمایل به «حرکت اتحاد اسلام» -که مدتی بعد در خاورمیانه، قفقاز و قلمروی عثمانلی به جریان تورکگرایی متحول شد- بود و در سالهای جنگ جهانی اول مانند سران همهی طوائف تورک در سراسر ایران به صورت متحد نظامی عثمانلی عمل میکرد. «حسینخان بوجاقچی»، همانند «صولت الدوله قشقایی» از نسل نخستین تورکگرایان، نامداران حرکت ملی دموکراتیک تورک در ایران و یک قهرمان ملی تورک شمرده میشود.
به نوشتهی احمدعلی وزیری، «اسفندیارخان بوچاقچی» پس از تصرف شهر سیرجان در ۱۳۱۵ ـ ۱۳۱۷ در آن شهر به قتل رسید. پس از او، پسرش حسینخان که در جریان جنگ بین المللی اول (١٩١٥) پیوسته به جهاد سلطان عثمانلی بر علیه دولتهای متجاوز صلیبی روسیه-بریتانیا-فرانسه و متفق اوردوی نجاتبخش عثمانلی بود، با انگلیسیها به نبرد پرداخت و سواران ایل بوچاقچی، به یاری وی، با پلیس جنوب ایران درگیر شدند. در ۱۹۱۶ حسینخان بوچاقچی در قلعهی بلورد به ۲۵ تن از فراریان آلمانی، که اسیر ژنرال سایکس بودند، پناه داد. در ۱۹۱۸ بوچاقچیها، به سرپرستی «مرادخان شکوه السلطان» رئیس طایفهی بوجاقچی، وارد شهر کرمان شدند. در ۱۳۲۲ شمسی، ارتش ایران با حسینخان بوجاقچی، که طغیان کرده بود، وارد جنگ شد و مدت سه ماه با سواران بوجاقچی به زد و خورد پرداخت.
فورم اولیهی نام این ایل تورک، بوجاقچی (با واو) و نه بیچاقچی (با یاء) است
نخست باید روشن کرد که فورم صحیح و اولیهی این نام، فارغ از معنی آن، «بوجاقچی» (با «ضمه» و یا «واو») و نه «بیچاقچی» (با «یاء») است. دوما آنکه حتی اگر نام این ایل به معنی چاقوساز و ... باشد (که نادرستی آن ذیلا نشان داده شده است)، در این معنی هم، فورم اولیهی آن «بوجاقچی» است. زیرا کلمهی «پیچاق» امروزی به معنی چاقو و کارد، در گذشته به صورت «بوجاق-بوچاق» تلفظ میشد. هنوز هم در برخی از لهجههای معاصر زبان تورکی فورم «بوجاق» به معنی کارد و چاقو بکار میرود (در اصطلاحات «چاتال بوجاق»، «قاشیق بوجاق»، .... )[11].
١- در زبان فارسی نام این ایل تورک با ضمه -«بُچاقچی» و یا واو -«بوجاقچی» ثبت شده است. به عنوان نمونه در مدخلهای لغتنامهی دهخدا این نام همیشه ضمهدار است: بچاقچی [ بُ ] (اِخ ) از ایلات کرمان ...؛ بچاق چی [ بُ ] (تورکی، ص مرکب ) چاقوکش. چاقوساز..؛ بچاق [ بُ ] (تورکی، اِ ) کارد، چاقو. تیغ. کارد که آلت بریدن است ...
-این نام در آثار باستانی پاریزی که در تاریخ و مسائل کرمان شخصی صاحبنظر به شمار میرود، به صورت «بوجاقچی» و با واو آمده است: «با جمعی دیگر از سران ایلات مثل سعیدخان رودباری و ضرغامالسلطنه و صولتالسلطنه راهبری و حسینخان «بوچاقچی»، توفنگچیان افشار را پشت سر انداخته...» (دكتر محمدابراهیم باستانی پاریزی. افشارها در تاریخ و سیاست كرمان)
-در اسناد و آرشیوهای دولتی ایران در بارهی کرمان این نام به صورت «بوچاقچی» و با واو ثبت شده است: «سر ریدر بولارد در مکتوبی به نخست وزیر وقت، احمد قوام السلطنه از سفر آتابای به سیرجان و ملاقات وی با حسین «بوچاقچی» که از هواداران آلمان بود اظهار نارضایتی کرد». (رجال پهلوی. آسیه آل احمد و فاطمه معزی. رجال پهلوی. ص ٢١٢).
٢- در منابع بریتانیایی به زبان انگلیسی که جنوب ایران را در اشغال خود و با ایل تورک بوجاقچی تماسهای گسترده و آشنائی عمیق داشتند، نام این ایل تورک با «او» ثبت شده است[12]: Buchaqchi
٣-تورکیشناسان و بویژه صاحبنظران در مورد طوائف تورک ساکن در جنوب ایران این نام را با «واو» و «ضمه» ثبت کردهاند. به عنوان نمونه پیر اوبرلینگ (Pierre Oberling) در مقالهی بوجاقچی خود به زبان انگلیسی[13] و دیگر آثارش فورمهای زیر را - همه با «و» - بکار میبرد: Bočāqčī, Bochaghchi, Bochaghchy, Bouchaghchi
٤-در منابع فرانسوی که تحقیقات میدانی مفصلی در بارهی فولکلور و هنر قالیبافی-گلیمبافی تورک ایل بوجاقچی انجام دادهاند این نام با «او» ثبت شده است[14]: بوشاکشی (بوچاقچی) Boshakshi
٥-در تورکیه به زبان تورکی نام این ایل تورک با «او» ثبت شده است[15]: بوچاغچی Boçağçi
وجه تسمیههای نادرست
در منابع فارسی بویژه در دهههای اخیر نام این ایل تورک، به صورت بجاقچی، بچاقچی، پیچاقچی، بچاقهچی، بقاقچی و ... نوشته شده و در وجه تسمیهی آن ادعاهای نادرست زیر مطرح میشود:
١-
«وجه تسمیهی این ایل از کلمهی بوچاق تورکی به معنی شمشیر یا چاقو و چی پسوند اتّصاف است.
جمعا به معنی نیزهگذار، دشنهدار، شمشیرساز، چاقوساز و امثال آن».
٢-
«این ایل به سبب آشوبگری و جنگجوئی و ... بیجاقچی نامیده شده است. نامهای طائفهای
به معنی جنگجو و آشوبگر در میان تورکان بسیار رایج بوده است. این وجه تسمیه، از
نظر روحیهی افراد ایل مناسبتتر مینماید».
٣-
«از بوچاق تورکی به معنی عسل گرفته شده است. در کوهستانهای آن حدود زنبور عسل
فراوان است و اینان در فن تربیت زنبور عسل مهارتی داشتهاند».
٤- «نام این طائفه از نام یکی از روسای گذشتهی ایل و یا از نام خانوادهای به نام بچاقچی که به ریاست ایل رسیده گرفته شده است».
در چالش این وجه تسمیهها میتوان گفت:
١- در زبان تورکی پیچاق معنی شمشیر و دشنه و نیزه ندارد. پیچاقچی هم به معانی چاقوساز و سازنده و فروشندهی کارد بکار رفته، اما نه نیزهگذار و دشنهدار و جنگجو و آشوبگر و امثال آن. البته در زبان تورکی کلماتی به شکل «پوچاقچی»، «پوچاکجی»، «پوچهکچی» .... و به معنی جیببر؛ و «بیچیقجی» به معنی متقلب و حیلهگر در بازی و ...وجود دارند و در لغتنامه ی دهخدا این نام چاقوکش معنی شده است. اما بعید است که یک ایل تورک همچو نام با بار منفی و معنی مذمومی را برای خود انتخاب کند. این روش، با تؤره –یوسون و سنن نامگذاری طوائف تورک در تاریخ هم ناخوان است.
٢-نام
«بوجاقچی»، همانگونه که در ادامه نشان داده میشود، به غیر از «پیچاقچی» است. در
ربط دادن نام ایل بوجاقچی به پیچاق تورکی به معنی چاقو، احتمالا ریشهیابیهای
مردمی و سادهسازی در نتیجهی فراموش شدن تدریجی معنی اصلی و اولیهی نامهای
تاریخی تورک، و تمایل برخی از قومیت گرایان فارس برای ایجاد نوعی تقارن بین تورک
بودن و خشونت و وحشیگری و خونریزی و بدویت ... نقش داشته است.
٣-در مراجعه به لغتنامههای متعدد زبان تورکی و لهجههای افشاری رایج در ایران و تورکیه، کلمهای به صورت بوچاق به معنی عسل یافت نشد. کلمهای به شکل «پوچهک» به معنی مایع به مقدار بسیار کم و در شکل قطره وجود دارد[16].
٤-در منابع و اسناد موجود در بارهی ایل بوجاقچی، رئیس و خانواده و طایفه و تیرهای به نام بیجاقچی-پیچاقچی در حال و در گذشته دیده نمیشود.
عدم ارتباط دو کلمهی بوجاق و پیچاق
در گذشته گمان میشد ریشهی کلمهی «بوجاق» به معنی گوشه، از مصدر «بیچمهک» به معنی بریدن که کلمات «بیجاق»-«پیچاق» به معنی چاقو و «بیچقی» به معنی اره ... از آن ساخته شدهاند باشد («چاقو» هم کلمهای تورکی است). اما تحقیقات اخیر نشان میدهند دو کلمهی تورکی «بوجاق» و «پیچاق» دارای ریشهشناسیهای متفاوتند. کلمهی بوجاق به معنی گوشه از ریشهی آلتائیک «موجا»[17] (تورکیک: بوجقاق، تونگوس-مانچو: موج، کرهای: ماچ، ...)؛ و کلمهی بیچاق به معنی چاقو از ریشهی آلتائیک «پیاوبی»[18] (تورکیک: بیچ، مونقولی: هوجی، تونگوس –مانچو: پوبو، کرهای: پجاپائی، ژاپنی: پیوا، ...) مشتق شده است. از آنجائیکه کلمهی «بوجاق» که نام ایل بوجاقچی از آن گرفته شده، همریشه با کلمهی «پیچاق» به معنی چاقو و کارد نیست، نمیتوان فورم بوجاقچی را مرتبط با بوجاق که در منابع قدیم به معنی چاقو نیز آمده مرتبط دانست و معانی پیچاقچی (چاقوساز، ...) را بر فورم بوجاقچی تعمیم داد.
در معانی بوجاقچی به زبان تورکی
در زبان تورکی کلمات «بوجاق» و «بوجاقچی» دارای معانی است که میتوانند در وجه تسمیهی ایل بوجاقچی مد نظر گرفته شوند (و به طرز تعجب انگیزی، تاکنون اغماض شدهاند). در زیر به برخی از آنها اشاره کردهام:
١- موتیفها و نقشهای گوشهی قالی-قالین: یکی از معانی کلمهی بوجاق در زبان تورکی، موتیفها و نقشهای گوشهی قالی-قالین[19]، و بوجاقچی به معنی شخص ماهر در طراحی و یا بافتن این موتیفهای قالی-قالین است. این ریشهشناسی با آوازهی صنایع دستی و هنر قالیبافی بوجاقچیها (کلا افشارها و همهی ایلات تورک در سراسر ایران) همخوان است. ﻗﺎﻟﯽ، گلیم، جاجیم، آتقی (شال)[20]، خورجین، پلاس، نمکدان ... ﺑوجاﻗﭽﯽ که توسط زنان[21] این ایل بافته میشود و نمونهی اعلای صنایع دستی و هنر تورک است ﺷﻬرت ﺟﻬﺎﻧﯽ دارند.[22]
٢-بوچوقچو- نیم گره زننده: گره بکار رفته در قالیهای بافت تورکها (در تورکایلی، قشقائیها، افشار و دیگر ایلات تورک پراکنده در ایران و ...) و تورکمنها، حتی گروههای فارس شده و کورد شدهی تورکتبار، در طول تاریخ با نام «گره تورکی» («تورک دویونو»- «تورک دویومو») شناخته میشود[23]. دو نوع از گرههای تورکی «گره کامل» (بۆتؤو دۆیۆم») و «نیم گره» («بوُچوُق دۆیۆم») نامیده میشوند. گره به کار رفته در قالیهای ایل تورک بوجاقچی «نیم ﮔﺮﻩ» است که باعث تمایز ﻗﺎﻟﯽ ایل بوجاقچی از دیگر قالیهای تورک میگردد. احتمال دارد که نام ایل تورک بوجاقچی، در واقع «بوچوقچو» و به معنی آنکه نیم گره تورکی را بکار میبرد باشد. «بوچوق» به تورکی به معنی نیم است. (در زبان تورکی دو کلمه برای بیان مفهوم نیم وجود دارد: «یاریم» که برای نیم کمتر از یک بکار میرود، مانند «یاریم گون» یعنی نصف یک روز؛ و «بوچوق» که به معنی نیم بیشتر از یک بکار میرود. مانند «بیر بوچوق آی» یعنی یک ماه و نیم). تبدیل «بوچوق» آناتولی به «بوچاق» در قفقاز-ایران در زبان تورکی قاعدهمند است. مانند تبدیل مشابه «قونوق» آناتولی به «قوناق» در قفقاز-ایران که هر دو به معنی مهمان بکار رفتهاند.
٤- جای خنک و سرد، دارای مزاج سردسیری: یکی از معانی بوجاق در لهجههای تورکمانان (در تورکیه و ایران)، جای خنک و سرد که چادرنشینها فراوردههای خود مانند ماست و روغن را در آنجا نگهداری میکنند؛ کومود و گنجه (از اینجا «بوجاقلیق»)، گوشهی اطاق و سالن، مکان و جائی که یک تورکمان در آن زندهگی میکند است[24]. به این معنی، بوجاقچی یعنی آن که حیات سردسیری دارد. به واقع نخستین اشارهها به ایل بوجاقچی در جنوب ایران هم در ارتباط با تمایل و پافشاری آنها به زندهگی و اسکان در منطقهای سردسیری است. بدین شرح که پس از تبعید به اطراف ارزوئیه-حاجیآباد در شمال بندر عباس در زمان شاه تهماسب، بوجاقچیها به سبب عدم سازگاری آب و هوای این منطقهی گرمسیر با مزاج سردسیریشان، به زمامداران وقت شکایت نمودند و پس از آنکه به خواستهایشان ترتیب اثری داده نشد، منطقه را به ناامنی کشاندند. تا بالاخره در دورهی شاه عباس، منطقهی سردسیری بلورد و چهارگنبد در تیول آنها قرار داده شد. دراین زمینه، بوجاقچی میتواند نامی باشد که پس از این واقعه به سبب تمایل و ترجیح این دسته از افشارها به اسکان در یک منطقهی سردسیری و یا «بوجاق»، به آنها داده است.
٥- ساکن سرزمین و گوشهای دوردست و حاشیهای: بوجاق و شکل قدیمی آن بوجقاق در تورکی عمومی به معانی زیر است:
١) منطقهی دوردست، نهایت، دوردست، سرزمین و گوشهای دور، حاشیه، دور، کنار. در این معنی، بوجاقچی یعنی آن شخص و ایل تورکی که تمایل به اسکان و زندگی در سرزمینی دوردست و حاشیهای دارد. به واقع محل اسکان ایل بوجاقچی هم نسبت به مسقط الراس آنها در آناتولی مرکزی و سپس قفقاز جنوبی و غرب آزربایجان، ناحیهای کاملا دوردست و حاشیهای است.
٢)
محال، اوجاق، یورد-یورت، کاشانه، ناحیه، منطقه، مملکت، محله، طرف، جانب، جا
٣)
زاویه، محل ذکر و عبادت صوفیان
٤)
مکان مخفی و پنهان و خلوت. «بوجاق» به این معنی ممکن است فورم تحول یافتهی کلمهی
«پوساق» تورکی به معنی مخفیگاه و کمینگاه باشد
٥)
زمین، عرصهی کشت شده و سرسبز، محل برش و مقطع، کنارهی شنی رودخانه، محل نشستن در
کنار اوجاق در خانههای روستائی، تپهی کوه، دامنهی کوه، قلهی کوه، بیشهزار و
چمنزار و شنزار در سواحل رودخانه، ساحل (در این توضیح: اوجاق، تپه، خانه، چمن
کلماتی تورکی هستند)
٦) امیرنشین، محل اقامت فرزندان پادشاه در کاخهای عثمانلی
٧)
گوشهی هندسی
٨) مثلث مخی در مغز (Cerebral Trigone). بوجاق در این معنی نخستین بار در کتاب «منتخب فی الطب»بکار رفته است.
٦-بوجاق به معنی زاویهی صوفیان-غلات: همانگونه که اشاره شد یکی از معانی «بوجاق» به تورکی «زاویه» به معنی محل ذکر و عبادت و حضور صوفیان است. (زاویه کلمهای عربی، همریشه با انزوا، منزوی، ... است و در تورکی به صورت «زییوه» تلفظ میشود). به لحاظ تاریخی عمدهی اسامی جوغرافیایی با نام زاویه-زییوه در مناطق تورکنشین ایران، قفقاز و عثمانلی قرار داشته و نوعا محل اسکان گروههای متصوفهی تورک سنّی و از زمان ایلخانان و قیزیلباشان (صفویان) گروههای غلات شیعهی تورک، قیزیلباشها-بکتاشیها بودهاند. مانند روستاها و قصباتی با نام زییوه از توابع عجبشیر-حاجب شیرا (نام اصلی عربی-موغولی)، هوراند (اهر)، چالدران، علمدار جلفا، زرند ساوه، شوش در خوزستان، خلخال (سئییدلهر زییوهسی).....[25]. با حرکت از این داده، اسم بوجاقچی بر گرفته از «بوجاق» مترادف زاویه-زییوه و به معنی صوفیان تورک مقیم بوجاق-زاویه متصوفان و یا ایلات غلات منسوب به همچو زاویههایی است. نامگذاری اشخاص با تکیه بر اوجاق و درگاه و .... در میان طوائف معتقد به اسلام متصوفهی تورکی و یا علویان غالی قیزیلباش مرسوم بود. چنانچه یکی از احفاد «بایرام بیگ قاسملوی افشار» در کرمان «درگاهقلی» نام داشت. در مذهب علوی قیزیلباشی-بکتاشی، مذهب اولیهی افشارها و بوجاقچیهای کرمان، مقام «اوجاقچی» و اصطلاح «بوجاقچی» وجود دارد. در ترمینولوژی مذهب قیزیلباشی-بکتاشی «اوجاقچی» به معنی آنکه از آتش عبادتگاه-جمعائوی علوی-قیزیلباشی-بکتاشی مراقبت میکند و «بوجاقچی» به معنی کسی است که در جمعائوی در کنار اوجاق مینشیند.
به لحاظ اعتقادی بوجاقچیها به احتمال قریب به یقین اصلاً از تورکهای قیزیلباش (غلات علوی) آناتولی مرکزی -باییر بوجاق سوریه هستند. مطالعات دینشناسی ارتباط ایل تورک بوجاقچی با افشارهای بوجاق در آناتولی مرکزی-باییر بوجاق سوریه را نشان میدهد (نگاه کنید که بندهای هفت و هشت در همین مقاله):
الف-
افشارهای ناحیهی ذوالقدرلو-دولقادارلی (بوجاق آوشارلاری) از «جماعت قیزیل سولطان»
منسوب به طائفهی ایناللی (ایمانلو) افشار بودند[26].
ب-
ناحیهی سیواس که ابن بطوطه در سفرنامهی خود از دیدار با شخصی به نام «اخی احمد بوجاقچی»
در آن خبر داده، به لحاظ تاریخی بزرگترین ناحیهی قیزیلباشنشین در آناتولی است.
د-لقب
«اخی» در نام «اخی احمد بوجاقچی» اشاره به منسوبیت او به طریقتهای تصوفی (غالی
بعدی) تورکی دارد.[27]
پ-مهاجرت-فرار بوجاقچیها در سالهای آغازین حاکمیت قیزیلباشها و دولت قیزیلباشیه (صفوی) به ایران، معلول تعلق آنها به مذهب غالی قیزیلباشی است.
بوجاقچیهای کرمان مانند تمام تورکهای افشار اسکان یافته در این منطقه، همیشه منسوب به جریانات تصوفی تورک- اسلام متصوفه از جمله مذهب غالی علوی قیزیلباشی بودهاند. علی رغم آنکه پس از ورود به ایران، بوجاقچیها مانند بسیاری دیگر از تورکهای قیزیلباش به مرور زمان و در نتیجهی آسیمیلاسیون دینی طبیعی و یا اجباری، مذهب فارسی شیعهی امامی را قبول نمودهاند؛ اما باورهای دینی فعلی آنها مانند دیگر ایلات تورک، نومینال و مصداق «اسلام مردمی تورک» و آکنده از اعتقادات مردمی تورک است. بعضی از اعتقادات بوجاقچییان امروزی مانند «نذر خواجه خضر» (آشی که در روز چهلم بهار از شیر بز و گوسفند پخته و توزیع میشود)، «سنگ خواجه خضر» (که به نیت برکت زیر خرمن جو و گندم گذاشته میشود)، .... باقیماندهی اعتقادات قیزیلباشی غالی – اسلام مردمی تورک است. اماکن مذهبی مقدس بوجاقچیها و افشارها در کرمان نیز، از جمله امامزادههایشان، مانند بسیاری دیگر از مناطق تورکنشین در ایران، به واقع اوجاقهای مذهب قیزیلباشی و دیگر طریقتهای تصوفی اسلام تورکی تغییر داده شده به امامزاده، پس از شیعی شدن ایشان است. نهایتا آنکه اسلام مردمی تورک بوجاقچیان و افشارها و ... بدور از تعصبات و خرافات شیعهی امامی مخصوصا سنیستیزی است. (تیرههای افشار، قاجار و بیات، معتدلترین و عثمانلیدوستترین گروههای قیزیلباش شمرده میشوند).
٧-برگرفته از نام «بوجاق آوشاری- افشاریان بوجاق» سیواس در آناتولی مرکزی-دیار روم
بوجاقچیها انشعابی از ایل مادر افشار هستند. اما قرنها پیش از آنکه این گروه منشعب از افشارها در کرمان «بوجاقچی» نامیده شوند، ایل افشار مادر در مسقط الراس خود در آناتولی مرکزی-سوریه هم نام بوجاق را حمل کرده است.
مهاجرت افشارها از خراسان به آسیای صغیر-خاورمیانهی عربی در دورهی تورکان غزنوی آغاز شد. در قرن یازده میلادی، به دورهی حاکمیت سلجوقیان، گروهی از افشارهای خراسان پس از مهاجرت به آسیای صغیر، در تلّ شمّار و تلّ زیوان وابسته به سانجاق راقا-رقه (در شمال سوریهی امروزی) ساکن شدند. بخشی از آنها سپس به دامنههای کوههای توروس در جنوب تورکیه مهاجرت و در ناحیه آلانیای امروزی ساکن گشتند. آنها در بخش جؤنکهری این ناحیه روستایی به اسم «بوجاق» بنیاد نهادند. دستهجات دیگری از آنها به تدریج در نواحی غازی آنتپ، ماراش و البیستان وابسته به ولایت «ذوالقدر-دولقادار بیگلییی» پراکنده گشتند. گروهی از این دستهجات افشاری اخیر هم در ناحیهی آندیرمای سانجاق ماراش روستایی به نام «بوجاق» ایجاد کردند. به مرور زمان سراسر قلمروی «ذوالقدر-دولقادار بیگلییی» شاهد مهاجرت و اسکان وسیع و گستردهی گروههای جدید افشار شد و نام «آوشار آلانی» و یا «آوشار بوجاغی» را گرفت. بدینگونه گروههای افشار دامنههای توروس، قلمروی ذوالقدر-دولقادار بیگلییی، غازی آنتپ، ماراش و البیستان .... به اسم «بوجاق آوشارلاری» («افشار بوجاق») معروف[28] و از این مقطع زمانی به بعد، به هر جای دیگری در آناتولی (قارس)، سوریه (حلب)، قفقاز، آزربایجان و ایران که رفتند با نام «بوجاق آوشاری» خوانده شدند.
آلستر هال نیز ایل بوجاقچی در کرمان را از طوایف افشاری دانسته و آنها را «افشار بوجاقچیان» نامیده است[29]. هنوز در قرن نوزده در جنوب آناتولی هنوز طائفهای با نام «آفشار بوجاغی» وجود داشت[30]. جالب توجه است که در آناتولی مهمترین مرکز «بوجاق آوشارلاری» و یا ناحیهی یئنیایل (سیواس) به مرکزیت قانقال[31]، همان ناحیهای است که ابن بطوطه در سفرنامهی خود از دیدار با شخصی به نام «اخی احمد بوجاقچی» خبر داده است. «ایل بوجاقچی در اوایل قرن ١٤ میلادی در سیواس آناتولی از ملک و مکنتی برخوردار بوده و دستبافتههای بومی آناتولی نیز در این ایل رایج بوده است. ایل بوجاقچی در طی قرن ١٦ از سیواس به منطقهی آزربایجان ایران کوچ کرده است»[32]. بنا به این دیدگاه، بوجاقچی انشعابی در میان افشارهای کرمان نیست، بلکه همهی افشارهای کرمان از همان آغاز «افشار بوجاق» بودهاند. و پس از تبارز (و انشعاب؟) یک تیره از آنها احتمالا در سیواس، نام بوجاق به معنی تورکمان مقیم ناحیه و ساکن یکی از بوجاقهای افشار (آوشار بوجاغی، آوشار اورداسی)، عَلَم و اسم مشخصهی این تیرهی خاص شده است.
٨- برگرفته از نام باییر بوجاق: بین نام بوجاق و افشار در میان تورکمانان شمال سوریه هم ارتباط تاریخی وجود دارد. نام بوجاق و تورکمانهای افشار سوریه و یا حلب، آن چنان در هم تنیده و مترادف شده که این گروه «تورکهای باییر بوجاق» («باییر بوجاق تورکلهری») نامیده میشود[33]. شباهتهای بیشمار فولکلوریک بین افشارهای کرمان و در این میان بوجاقچیها با تورکهای باییر بوجاق، از جمله عینیت در پوشاکهای سنتی و سرپوشهای زنان، منشاء سوریهای تورکهای افشار و بوجاقچی کرمان و ریشه گرفتن نام آنها از ناحیهی باییر بوجاق افشار در سوریه را تقویت میکند.
الف)-قراین لهجهشناسی ارتباط ایل بوجاقچی با آناتولی-شمال سوریه:
١) -شیوه و لهجهی نواحی معروف به بوجاق و بوجاقچی در تورکیه (در برخی منابع به این لهجهها «بوجاقجا» گفته میشود) با لهجهی تورکی گروههای افشار در ایران و تورکایلی و آزربایجان و در این میان لهجهی بوجاقچیها در جنوب ایران شباهات حیرتانگیز بسیار و در مواردی عینیت تمام دارد. در منابع تورکیهای هم بر شباهت لهجهی بوجاق با لهجههای تورکی در آزربایجان- ایران تاکید شده است: «میتوان گفت لهجهی رایج در بوجاق، از بعضی جهات با تورکی آزربایجان نزدیکی نشان میدهد».[34]
٢)ٰ-از میان لهجههای تورکان سوریه، لهجهی تورکی باییر بوجاق، بین ختای-لاذقیه، حلب و اطراف، شام و اطراف، درهی بقا و کوههای لبنان، قنیطره و تپههای جولان، ... به لهجههای تورکی رایج در ایران و آزربایجان شباهت تام دارد و در مواردی بیش از نزدیکی به لهجههای جنوب تورکیه به لهجههای رایج در جمهوری آزربایجان و بویژه ایران (آزربایجان، جنوب ایران، ....) نزدیک است. حال آنکه لهجهی تورکهای نواحی حما-حماة و حمص به تورکی عثمانلی نزدیکتر است.
ب)-«شیریق-شیریک گیلیمی» («کلیم شیریکی»)، یادگار حیات آناتولیائی ایل بوجاقچی:
مطالعات در عرصهی هنر قالیبافی تورک، از جمله هنر بومی «گلیم پیچباف»، موید ارتباط افشارهای کرمان و در این میان بوجاقچیها با «افشارهای بوجاق» آناتولی-سوریه، محصول حضور آنها در مقطعی از تاریخ خود در آزربایجان، قفقاز و آناتولی است. «گلیم پیچباف» یکی از دست بافتههای عشایری و صنایع دستی است که در طی پانصد سال گذشته توسط ایلات تورک افشار، بوجاقچی و شول-شوهول در منطقهی كرمان به كار رفته و در بین بافندهگان شهرستانهای سیرجان، بافت و بخشهایی از جیرفت رایج گشته است. گلیمهای «ورنی» بافت شاهیسئوهنها در تورکایلی، «سوماک» (بر گرفته از نام شهر شاماخی در جمهوری آزربایجان) بافت تورکان افشار در خراسان، «رندی» بافت تورکان قشقایی در فارس، و گلیمهای بافت ایلات تورک اویماق گونههای دیگر گلیم پیچبافند.
«گلیم پیچباف» که نقش مهمی در فرهنگ و اقتصاد این منطقه دارد و از مفاخر فرهنگی این نواحی ﺍﺳﺖ، طی دهههای گذشته با خلاقیت و نوآوری بافندهگان ناحیهی سیرجان، بافت، رابر، ارزوئیه، شهر بابک، بم، جیرفت و پیرامون با نام «گلیم شیریكی-شیرکی» عرضه میشود. در کلیم شیریكی که ظاهری شبیه به قالی دارد و همانند قالی با گره بافته میشود، به جای پودها خامههای پیچیده شده به دور چلهها نقشها را به وجود میآورند. پود تنها نقش اتصال تارها را برعهده دارد و همیشه در پشت گوشت گلیم مخفی است و قابل رویت نمیباشد. هم این شیوهی پیچبافی گلیم، و هم نام و تلفظ «شیریکی» اشاره به آناتولی میکنند و ریشه در آناتولی دارند:
الف-همانگونه که رسول پروان نشان داده است: «براساس منابع تاریخ محلی، مهمترین ایلات در تولید «گلیم پیچباف» در ولایت كرمان، ایلات افشار و بوجاقچی بودهاند كه در سدههای گذشته از ولایت آزربایجان به ولایت كرمان مهاجرت كردهاند. بر اساس منابع تاریخ فرش، مناطق آناتولی، قفقاز جنوبی و آزربایجان، مراكز قدیمی این شیوهی بافندهگی گلیم محسوب میشوند. رایج شدن شیوهی پیچبافی گلیم در ایلات افشار و بوجاقچی کرمان با حضور آنها در مقطعی از تاریخ در آزربایجان، قفقاز و آناتولی ارتباط مستقیم دارد»[35]. آلستر هال هم منشاء گلیم پیچبافی را عثمانلی دانسته است. ایل دیگر تورک، شاهیسئوهنها نیز که به شیوهی پیچبافی گلیم میبافند دارای منشاء عثمانلی هستند.
ب- بافت گلیم شیریکی رج به رج است و احتمالا هر رج یک «شیریک» نامیده شده است. این کلمه در تورکی معیار در ایران به صورت «شێرێقŞırıq » (لهجهای: «شێرێخŞırıx »، «شیرریک Şirrik»، ...) تلفظ میشود و به معنی باریکه، تکهی باریک از هر چیز (پارچه، زمین، کشتزار، ...) است. از همین ریشه است شیریم (قاچ، قطعه، برش، شیار)، شیریملاماق (قاچ دادن)، شیریملانماق (قاچ داده شدن، برش داده شدن)، اصطلاحات شیریم شیریم؛ و «شیریکŞirik » در لهجههای آناتولی به معنی تیر، تیرک، دسته، ستون و ....[36]. در جمهوری آزربایجان «شیرهکی» به معنی نوعی دستباف که در زمان قدیم بر پشت اسب میانداختند، و کفلروش است. کاربرد تلفظ آناتولی «شیریک» در کرمان به جای تلفظ آزربایجانی «شیریق» و موغولی شیرخه، معنیدار است و اشاره به منشاء آناتولیایی بوجاقچیها دارد.
ج-ریشهی واژهی تورکی «شیریق-شیریک»، کلمهی موغولی «شیرخهگ» (ᠰᠢᠷᠬᠡᠭ Ширхэг)[37] (در موغولی کلاسیک: Sirke(g)، در خالخا: Şirxeg، در بوریاتی: Şerxeg، در قالموقی: Şirke، در دائور: Şirgee) به معنی واحد و قطعه و تکه است[38]. (ائتیمولوق اسماعیل هادی در کتاب فرهنگ تورکی نوین، به اشتباه شیریق را محرف جیریق دانسته است). این کلمه به صورت «شرحه» و به معنی پاره و قطعه (اغلب در شکل نوار باریک و به درازا) به زبان فارسی وارد شده است و در اصطلاح شرحه شرحه (پاره پاره، قطعه قطعه) هم دیده میشود. (ظاهرا شباهات بین شرحهی موغولی به معنی تکه و قطعهی باریک و شرحهی عربی به معنی تکهی گوشت، پدیدهای تصادفی است. فعل شرحهلهمهک در زبان تورکی به معنی گوشت را بریده و تکه تکه کردن، از ریشهی شرحهی عربی است. شرحهی عربی در یک اصطلاح دیگر تورکی و به صورت محرف «شهره» هم وجود دارد: «شیریم شهره» به معنی له و لورده، تکه پاره.
د-بافت گلیم شیریک با نامهای شیردهگ (Ширдэг)-موغولی، شێرداق (Шырдак)-قیرقیزی، سێرماق (Сырмақ)-قازاقی، .... در میان کوچندهگان و طوائف متعدد موغول (خالخا، بوریات، هزاره، ...) و تورک (قیرقیز، قازاق، ...) در آوراسیا از زمانهای بسیار قدیم رایج بوده است. طبق سنن موغولی، کودک نوزاد به محض تولد بر یک شیردهگ گذاشته میشود. هر عضو خانواده دارای شیردهگ خاص خود است که دیگر اعضای خانواده و یا مهمانان نمیتوانند از آن استفاده کنند، در گذشته پس از انتخاب یک خان جدید، او بر یک «شیردهگ» سفید نشانده و با آن سه مرتبه به هوا بلند میشد، .... در فرهنگ سنتی قیرقیز، «شیرداق» نقشی مرکزی دارد و در یورتها و خانهها یکسان برای گرم کردن خانهها و به عنوان کفانداز و روانداز و در تزئینات و افادات هنری و زیبائی شناسانه بکار میرود[39].
١١-برگرفته از نام نواحی بوجاق در عثمانلی-آناتولی: در دورهی عثمانلی «بوجاق» (بُجاق، فورم قدیمی: بُجغاق) نام کوچکترین واحد در تقسیمات اداری-کشوری و جزئی از «ایلچه» بود که توسط یک مدیر اداره میشد[40]. به مرور زمان مراکز جمعیتی بسیاری با نام بوجاق حتی «بوجاقچی»، ملهم از نام این واحد اداری در مناطق مختلف عثمانلی ظهور کرد که بسیاری امروز نیز بوجاق و «بوجاقچی» نامیده میشوند[41]. بوجاق به معنی ناحیه در دورهی جمهوریت هم به عنوان کوچکترین واحد در تقسیمات اداری بعد از «ایل» (استان) و «ایلچه» (شهرستان) بکار میرفت و از شهرها، قصبهها و روستاها تشکیل مییافت. در سال ٢٠١٢ قانونا به سیستم بوجاقها در تورکیه پایان داده شد[42]. ممکن است تورکمانان افشار برخاسته از این بوجاقها و یا بوجاقچیها به خاطرهی قرار داشتن مسقط الراس ایل بوجاقچی در عثمانلی و هنوز زنده بودن آن خاطرات در فرهنگ ایل به هنگام مهاجرت به کرمان در قرن ١٦ به نام بوجاقچی مشهور و معروف شده باشند.
دو «بجقجی» در نوشتهی ابن بطوطه
یکی از دلائلی که باعث شده عدهای نام بوجاقچی را به صورت پیچاقچی و به معنی چاقوساز معنی کنند، سفرنامهی ابن بطوطه (١٣٠٤-١٣٧٧) است که در آن در دو جا از دو «بجقجی» نام برده، و یکی را منسوب به چاقو دانسته است.
الف-«اخی احمد بجقجی» سیواس: نخستین آنها شخصی بنام «احمد بجقجی» در سیواس است که ابن بطوطه در توضیح نام وی «بجق» را چاقو و «بجقجی» را منسوب به چاقو معنی میکند[43]. (ترجمه): «از آنجا به شهر سیواس رفتیم. سیواس جزو قلمروی پادشاه عراق و بهترین مستملکات او در این ناحیه است. .... در سیواس کسان «اخی احمد بجقجی» به استقبال ما آمدند. «بجق» در تورکی به معنی چاقو است و «بجقجی» نسبت به چاقو میباشد»[44].
ب-«اخی بجقجی» دریای سیاه: بجقجی دوم در سفرنامهی ابن بطوطه شخصی از ناحیهی آزاق (آزوف) در شمال شرق دریای سیاه است[45]. (ترجمه): «شهر ازاق بر ساحل دریا واقع شده است و ساختمانهای خوب دارد؛ جنوائیها و دیگران برای تجارت به آنجا میآیند. «اخی بجقجی» از بزرگان جوانمردان در آن دیار بود و چون نامهی امیر تؤلهک تمور به امیر شهر محمد خواجه خوارزمی رسید به استقبال من آمد»[46]
در بارهی بجقچی سیواس میتوان گفت:
-از
آنجائیکه اخوت نوعی اتحادیهی صنفی بود، امکان دارد نام بجقجی صرفا اشاره به
مسلک این دو شخص که چاقوسازی بود باشد و نه نام ایلهای آنها. در نتیجه این بجقچی
بی ارتباط تباری –ایلی با ایل بوجاقچی است.
-به
احتمالی ضعیفتر، ریشهشناسی ابن بطوطه در مورد نام «بجقجی»، یک ریشهشناسی مردمی است.
-این
نام به واقع به معنی مقیم ناحیه و بوجاق افشار است. ناحیهی سیواس یکی از
مراکز اسکان اصلی افشارها در آناتولی است.
-این نام ماخوذ از زاویهنشینی و منسوبیت این اشخاص «اخی» و ایلهایشان به یک بوجاق و طریقت تصوفی تورک است. ناحیهی سیواس یکی از مراکز تورکان متصوفه و غلات تورک در آناتولی بود.
در مورد بجقجی ساحل آزوف:
«بوجاق» نام یکی از چهار بولوک بزرگ تشکیل دهندهی تاتارهای نوقای که در آن زمان در این منطقه سکونت داشتند بود. این گروه در قرن ١٤ میلادی در این ناحیه دولتی تورک بنام «نوقای اورداسی»[47] را تاسیس کردند. در نیمهی دوم قرن ١٨ پس از آنکه توسط قازاقها به غرب رانده شدند، «بوجاق اورداسی»[48] که تابع خانات کریمه بود و ادامهی «نوقای اورداسی» شمرده میشد را تاسیس نمودند. پس از آن به «تاتارهای بوجاق» و یا به طور ساده «بوجاق» معروف گشتند و این منطقه هم «دشت نوقای» و یا «بوجاق» خوانده شد (بعدها به باسارابیا تغییر یافت). بوجاق به عنوان نام طائفه و تیره علاوه بر تاتارهای نوقای، در میان قازاقها و قاراقالپاقها نیز یافت میشود. علاوه بر آن، در ناحیهی باسارابیا در شمال غرب دریای سیاه نیز منطقهای به اسم «بوجاق» وجود دارد[49]. این نامگذاری ناشی از اقامت تاتارهای نوقای در این منطقه و همچنین سیستم اداری عثمانلی است.
پایان
[1] برای اطلاعاتی در بارهی ایل بوجاقچی: مئهران باهارلی. حسینخان
بوجاقچی شجاع السلطان (٢٠٠٤)
[2]
BOČĀQČĪ, a Turkic tribe of Sīrjān in Kermān province
www.iranicaonline.org/articles/bocaqci-a-turkic-tribe-of-sirjan-in-kerman-province
[3] جوزهلوچیک ویووسکا، آلستر هال. تاریخچه، طرح، بافت و شناسایی
گلیم. ترجمهی شیرین همایونفر و نیلوفر الفتشایان. تهران، کارنگ. ص٢٥٢، ١٣٧٧
[4] دوكتور محمدابراهیم باستانی پاریزی. (افشارها در تاریخ و سیاست
كرمان): «متأسفم كه افشارهای كرمان ـ هرچند خود را تورك میدانند ـ اما امروز،
هیچكدام از كوچك و بزرگ، یك كلمه توركی بلد نیستند».
و
نوت ایرج افشار بر این جمله: «و این را من به تجربه دریافتهام، چه شاگردان
بسیاری به نام افشار و افشاری و افشارزاده و امثال آن داشتهام كه خیلی از خود
كرمانیهای ته باغ لله، پخ و پهنتر كرمانی حرف میزدهاند.»
[5] عباد صادقی گوغری. (درآمدی بر واکاوی طوایف اقطاع و افشار گوغر):
«درحال حاضر خیلی از افشارهای کرمان حتی نسل جدیدیها اطلاعی از اصل و نژاد خود
ندارند (شهر بابک و کوه بنان و..) چه برسد به اینکه به تورکی افشاری تکلم کنند.
ولی خوشبختانه افشارهای بافت که در نقاطی نظیر شهر بافت, خبر, ارزوییه, صوغان,
گوغر, هشون, گنوییهی کیسکان, سنگ پهن و.. زندگی میکنند علی رغم استحاله با اقوام
دیگر و استیلای زندهگی شهرنشینی، بر رسوم گذشتهگان خود پایبند هستند. از جملهی
این موارد میتوان به تداوم بعضی شغلهای خاص این طوایف توسط زیرمجموعهها اشاره
کرد. مشاغلی نظیر دامداری کلان و تولید و استحصال کورک و پشم, قالی و گلیمبافی,
جشنهای باشکوه عروسی و بیرق بندان و رقص چوب (ساز و دوهول) و نواهای فولکوریک خاص
افشار (کوردی خوانی). و همچنین اکثر این طوایف هنوز به زبان تورکی تکلم میکنند
که نزدیکی و مشابهت زیادی در لغت و نحوهی گویش به تورکی قشقایی فارس دارد»
[6] اسفندیارپور، تاریخ بافت، کرمان، مرکز کرمانشناسی، ص ١٢٢ (١٣٨٤)
علی
اکبر وثوقی رهبری، تاریخ سیرجان، کرمان، مرکز کرمانشناسی، ص ١٧٧ (١٣٧٦)
علیاکبر
بختیاری، سیرجان درآئینهی زمان، کرمان، مرکز کرمانشناسی، ص ٢٢٢ (١٣٧٨)
[7] در تورکیه سه قلعه-قریه به اسم قارس وجود داشت:
«قاراتاشلیق قارسی» در سیلیفکه در جنوب مرکزی تورکیه در
شمال قبرس، «ماراش قارسی» («ذوالقدریه قارسی») در جنوب
مرکزی تورکیه در شمال سوریه، و «قارس» در شمال شرق آناتولی
[8] باستانی پاریزی. افشارها در تاریخ و سیاست
كرمان: «به یاد دهكدهی محقر «طاشبورن» افتادم ـ در نزدیكی قارص ـ كه مركز زندهگی
باقیماندهی عشایر افشار آسیای صغیر است».
[9] افشار، دستبافتهای ایلات جنوب شرقی ایران. ص
١٧
[10] سیرجان در آئینهی زمان. ص ٢٢٣
[11]
“Bucak” (9. anlamı): 1. Çakı. 2. “Bıçak”. (Sofular
*Eğridir –Isparta). Kaynak: Türkiye Türkçesi Ağızları Sözlüğü
www.tdk.gov.tr/index.php?option=com_ttas&view=ttas&kategori1=acikla2&kod=33781\
[12]
a)- The “Buchaqchi” are Turkish speakers, but it is a Turkish which is
mostly Persian…. Haydar Quli Khan is the son of the late 'Ali 'Askar Khan “Buchaqchi”,
who, having performed the headmanship and 'amili on behalf of the Governor
of Kirman…. (Excerpt from Aqa ‘Ali Khan
Vaziri-Kirmani, Jughrafiya-yi Kirman (1872-74)
ed. Muhammad Ibrahim Bastani-Parizi, trans. James M. Gustafson).
b)- The Housego
rug may well be closely related to one placed by Ford (Fig. 7) in the Sirjan
(Sa'idabad) area where, he says, such products were made by the Osturi and “Buchaqchi”
tribes as well as in the town of Sirjan itself. Tanavoli cites the “Buchaqchi”
Ashraflu clan as belonging to the Afshar tribe. Other writers seem to
consider the “Buchaqchis” as separate from the Afshars. (Some Salt Bags
from Kerman Province by John T. Wertime
http://www.tcoletribalrugs.com/article13saltbags.html)
c)- … For
example, early in this century, the “Buchaqchi”, whose home territory is
southwest of Sirjan, frequently attacked the Komachi in their summer quarters….(Modern
Iran: The Dialectics of Continuity and Change Michael E. Bonine, Nikki R. Keddie - 1981 - Iran)
d)- Tribal
groups around Kirman like the “Buchaqchi”, the Lik, and the Afshars were
organized as patrimonial networks of power, with kalantars acting as liaisons
(Kirman and the Qajar Empire: Local Dimensions of Modernity in Iran, 1794-1914
By James M Gustafson).
e)-
Administration Report of the Persian Gulf Political Residency for the Years
1915-1919
https://www.qdl.qa/en/archive/81055/vdc_100023191504.0x000002
[14]
Les Afshars de Kirman. Les Afshars de Kirman se divisent en de nombreux
groupes. Les plus importants qui vivent encore sous tente sont les suivants: “Boshakshi”
Ils passent l'été à Shargombad et l'hiver à Baghat (entre Bandar-e- Abbas et
Sirjan). Les “Boshakshi” sont un grand peuple. La plupart d'entre eux
vivent dans les villages et les villes. D'après Ruhol Amini, il y a encore
environ 200 tentes.
[15]
İran ve Azerbaycan Türkleri. Kirman ve Belücistan bölgelerinde yaşayan Horasanı
ve “Boçağçi” Türkleri (75.000) (http://www.turktoresi.com/viewtopic.php?f=28&t=859)
[16]
Püçek: Damla Yuvarlak biçimde, çok küçük miktarda sıvı. Damla biçiminde olan
(ziynet). Papasköy –Samsun
[17]
Proto-Altaic: *mṓč`a ( ~ -u, -o), Turkic: *būč-gak, -mak , Tungus-Manchu:
*muč-, Korean: *mằčh-
Comments:
VEWT 85, ЭСТЯ 2, 282-283. Despite EDT 294 and Clark 1980, 38, not derived <
*bɨč- 'cut' (because of semantic and phonetic - vowel length and vowel quality
- differences).
[18]
Proto-Altaic: *pi̯ŭ̀bi, Turkic: *bij-, Mongolian: *(h)üji-, Tungus-Manchu:
*pubu-, Korean: *pjàpắi-, Japanese: *piwa-
Comments:
Correspondences are basically regular, with the following comments: in Turkic
one has to suppose secondary delabialization *bij- < *büj- ( < *büb-);
the Kor. form pjàpắi- must be denominative, derived from a noun *pjàpắ-
< *pibV-pu- < *pi̯ubi-p`u- ( = PTM *pubu-pu-). Cf. *p`i̯ṑpo: the two
roots are sometimes hard to distinguish.
[19]
Halı köşelerindeki motifler. Kaynak: BSTS / Zanaat Terimleri Sözlüğü
[20] «بوجاقچی آتقیسی»- «شال بوجاقچی» (شال کاکی، شال کرمانی)، از
کورک لطیف و مرغوب بز نژاد رایین (یکی از تیرههای بوجاقچی-افشار) بافته میشد. بز نژاد رایین یک نوع بز
شیری رنگ با دست و پای بلند به وزن متوسط ۳۰ کیلوگرم است که در این ایل پرورش
داده شده و به خارج صادر میگردد.
[21] مردان بوجاقچی در گذشته اکثرا به پرورش اسب اشتغال داشتند و در
سوارکاری مشهور بودند. در اوائل دورهی رضاشاه که ارتش ایران هنوز ساختار تورک
داشت، واحدهای سواره نظام کرمان از افراد ایل بوجاقچی تشکیل میشد. امروزه شغل
مردان بوچاقچی اغلب دامپروری، باغداری و کارگری است.
[22] به جز نمکدان، همهی این واژهها تورکیاند. نگاه کنید به: (مئهران
باهارلی. «در منشاء کلمات تورکی قالی، گلیم، گبه، جاجیم، ورنی، پارچه، سوماق،
پلاس، زیلو، توشک، خورجین، بوغچه، کرک، تور، قونداق، چوال، جل، بوته، تغار و ... ».)
[23] پانایرانیستها و مراکز دولتی ایران، در راستای تورکیزدایی، شوونیسم
قومی فارس، غصب میراث تمدنی تورک و فرهنگ دزدی، علاوه بر «فرش فارسی-پارسی» نامیدن
هنر «قالی تورک»؛ نام «گره تورکی»، «نیم گره تورکی»، «گلیم تورکی»، «گلیم شیریخی»
(شیریکی) و ... را هم به ترتیب به «گره آزری»، «نیم گره آزری»، «کلیم پارسی»،
«کلیم شریکی»، .. تغییر میدهند.
[25] محمد اردم. انعکاس تصوف در توپونیمی: زاویه،
خانقاه، صومعه -١
[26]
BUCAK AVŞARLARI
[27] مئهران باهارلی. «حاجی بکتاش ولی خراسانی، آبداللار، خوراسان ارهنلهری
و خویلولار»: موسس جریان پیش علوی اخوت-فتوت (از غلات شیعه) در آناتولی یعنی
تشکیلات «اخیان روم» (برادران-قارداشلار) اندیشمند تورک «شیخ نصیرالدین محمود
خویی» است. وی که ملقب به «اخی ائورهن» است اهل شهر خوی آزربایجان میباشد که در
عصر سلاجقهی روم به آسیای صغیر مهاجرت نموده است. همسر وی «فاطما باجی» نیز موسس
تشکیلات «باجیان روم» (خواهران) در این دیار است.
[28] 166 Numaralı Muhaâsebe-i Vilâyet-i Anadolu
defteri H: 937/ M: 1530
[29] آلستر هال و ل. ویووسکا، جوزه. گلیم. ترجمهی
شیرین همایونفر و نیلوفر الفتشایان. تهران، کارنگ. ص٢٥٢ (١٣٧٧)
[30] باستانی پاریزی: «به سال 1868م. / 1285ه .
حملات درویشپاشا برای تختقاپو و اسكان عشایر عثمانی در چخورسعد شروع شد. جمعی به
قیصریه گوگسون و باقی در سایر نقاط آناطولی اسكان داده شدند، و یا به مرزهای
سوریه رانده شدند كه قبیلة كوچك «افشار بوجاغی» همچون خاكستر از آتش، بقایای آنهاست».
[31]
Tarihte Avşarlar - Yusuf Erdoğan
[32] افشار، دستبافتهای ایلات جنوب شرقی ایران. ص ١٧
[33] تورکهای سوریه و یا باییر بوجاق تورکمانلاری عمدتا باقیماندهی
ایلهای بیات، افشار، قاراکئچهلی، آقچاقویونلو، عیسابیگلی، موسابیگلی، ایلبیگلی،
آغار، حایران چاندیرلی، سینجار، باراقلی و ... هستند. این گروهها به لحاظ تباری،
زبانی-لهجهای، ادبی، فولکلور، عادات و رسوم و عقاید و ... ادامهی طبیعی تورکهای
جنوب تورکیه هستند. اکثریت مطلق تورکهای سوریه به مرور زمان به طور طبیعی و پس از
ایجاد دولت سوریه به سبب آسیمیلاسیون اجباری، عربزبان شده و تماما هویت تورکی خود
را ترک و فراموش کردهاند. با اینهمه امروز (پیش از جنگ داخلی) در این کشور حدود
٥٢٣ روستای تورک وجود دارد. این به جز تورکهای ساکن در شهرهای بزرگ است.
[34]
Bucak'ta konuşulan ağzın bazı yönleriyle Azeri Türkçe'sine yakınlık gösterdiği söylenebilir. Ağzın
yanında bugünkü dil lügatlarına girmemiş halen konuşma ve anlaşmayı sağlayan özel sözcükler tespit
ettiğimiz orijinalliklerdendir.
http://www.geocities.com/bucak15/sozluk.htm
BUCAK'TA
KULLANILAN MAHALLİ KELİMELER Hasan Konu tarafından derlenen "Oguzhandan
Doğan Şehir Bucak" (Kremna Yayınları - 2000) Kitabından
http://www.nurettinalp.com/projects/bucak15/www.geocities.com/bucak15/sozluk.html
[35] رسول پروان، نقش تاریخی ایلات افشار و بچاقچی در شكلگیری «گلیمِ
پیچباف» در ولایت كرمان
http://www.ensani.ir/storage/Files/20160913134138-9831-153.pdf
[36]
Şirik (II) Köy
evlerinde oda kapılarının tahtadan yapılmış, uzun menteşesi.
http://www.tdk.gov.tr/index.php?option=com_ttas&view=ttas&kategori1=derlay&kelime1=%C5%9Firik
[37]
Ширхэг
[38]
Proto-Altaic: *sirp`a (~-o,-u)
https://en.wiktionary.org/wiki/%D1%88%D0%B8%D1%80%D1%85%D1%8D%D0%B3
[39]
Shyrdak
/ Shirdeg (Kyrgyz: Шырдак, Kazakh: Сырмақ, syrmaq)
https://en.wikipedia.org/wiki/Shyrdak
Ширдэг Shirdeg (felt rug): Mongolia
https://encyclocraftsapr.com/shirdeg-felt-rug/
https://www.unegui.mn/adv/5166615_esgii-olbogo-shirdege-zarna/
Shyrdak.world
https://www.facebook.com/search/posts/?q=shyrdak
Shyrdak
https://www.facebook.com/carpetskg/
What is a Shyrdak / Tush Kiyiz
https://indyguide.com/article/what-is-a-shyrdak--tush-kiyiz-and-what-do-the-symbols-mean
[40]
Köken: Osm. Nahiye (coğrafya) Kaynak: BSTS / Orta Öğretim Terimleri Kılavuzu /
Tarih Terimleri Sözlüğü.
[41] امروز هم در آناتولی مراکز متعدد جمعیتی اغلب افشاری با نام بوجاق
و بوجاقچی وجود دارد.
الف) نمونههای مراکز جمعيتی با نام بوجاق: یک ایلچه در ایل
بوردور، دو محله در بوجاق مرکز در ایلچههای کوزان و قاراعیسالی از ایل آدانا، دو
محله در ایلچههای سریک و آلانیا از ایل آنتالیا، دو محله از ایلچههای قویوجاق
و چینه از ایل آیدین، یک محله از بوجاق ایشیقلی در ایلچهی چیوریل در ایل دنیزلی،
دهی در بوجاق مرکز از ایلچهی پازار در ایل ریزه، دهی در بوجاق مرکز از ایلچهی
دیکمهن از ایل سینوپ، ناحیهی بوجاق مرکز در اوردو، بوجاق در موغلا، آرتوین و ...
همچنین بوجاق درهسی، بوجاق آلان (آنتالیا)، بوجاق دره (ایسپارتا)، بوجاق ایلوات
(آنتالیا)، بوجاق قیشلا، بوجاق کوی (سینوپ)، بوجاق شئیخلهر (آنتالیا)، بوجاق
یالان قوزو (اورفا)، بوجا (ایزمیر)، بوجا داغی (آدانا) ...
ب) نمونههای مراکز جمعيتی با نام بوجاقچی: دو مرکز جمعیتی از
ایلچه و یا بوجاقهای بیرگی و اؤدهمیش در ایل ایزمیر، یک مرکز جمعیتی از بوجاق مرکز
از ایلچهی مرکز در ایل باتمان، یک مرکز جمعیتی در بوجاق مرکز از ایلچهی چامائلی
در ایل دنیزلی، یک مرکز جمعیتی در بوجاق مرکز از ایلچهی آلانیا در ایل آنتالیا، .....
[42]
Bucak (idari birim)
[43] اصل عربی: «ثمّ سافرنا إلى مدینة سیواس، وضبط بکسر السین
المهمل ویاء مدّ وآخره سین مهمل، وهی من بلاد ملک العراق، وأعظم ماله بهذا الإقلیم
من البلاد، وبها منزل أمرائه وعمّاله، مدینة حسنة العمارة واسعة الشوارع، أسواقها
غاصّة بالناس وبها دار مثل المدرسة تسمّى دار السیادة. لا ینزلها الّا الشرفاء،
ونقیبهم ساکن بها وتجرى لهم فیها مدّة مقامهم الفرش والطعام والشمع وغیره فیزوّدون
إذا انصرفوا. ولمّا قدمنا إلى هذه المدینة خرج إلى لقائنا أصحاب الفتى أخی احمد
بجقجی، وجق بالتورکیة السکین، وهذا منسوب إلیه، والجیمان منه معقودان بینهما قاف،
وباؤه مکسورة».
[44] سفرنامه ابن بطوطه. ترجمه دکتر علی موحد. جلد اول. ص ٣٥٩، چاپ
ششم، ١٣٧٦
[45] اصل عربی: «ثم سرنا بعده ثلاثاً ووصلنا إلى مدینة أزاق وضبط
إسمها بفتح الهمزة والزای وآخره قاف. وهی على ساحل البحر حسنة العمارة، یقصدها
الجنویون وغیرهم بالتجارات. وبها من الفتیان أخی بجقجی وهو من العظماء یطعم الوارد
والصادر. ولما وصل کتاب الأمیر تلکتمور إلى أمیر أزاق وهو محمد خواجه الخوارزمی
خرج إلى إستقبالی ومعه القاضی والطلبة وأخرج الطعام».
[46] سفرنامه ابن بطوطه. ترجمهی دوکتور علی موحد. ص ٣٩٧. چاپ ششم،
١٣٧٦
[47]
Nogay Ordası
[49]
Budjak or Budzhak (Gagauz Turkish: Bucak, Turkish: Bucak; Russian, Ukrainian,
and Bulgarian: Буджак, Budžak; Romanian: Bugeac; historical Cyrillic: Буӂак)
بوجاق
ناحیهای تاریخی در ولایت اودسای اوکرایین است. بین دو رود دانوب و دنیستر و در
بخش جنوبی بسارابیا (همسایه با مولدووا در شمال و غرب، با رومانیا در جنوب، و
دریای سیاه و بقیهی اوکراین در شرق). امروز اکثریت اهالی آن را اوکرایینیها
(٤٠٪)، بولغارها (٢١٪)، روسها (٢٠٪) و مولدوونها (رومنها) (١٣٪) و تعداد کمی
تورکهای قاقاووز (٤٪) تشکیل میدهند. در قرون وسطی و دورهی حاکمیت عثمانلی عمدتا
مسکن تاتارهای نوقای بود. ترکیب اهالی در قرن نوزده با اشغال منطقه و تبعید
تاتارها توسط روسیه و فرار آنها به قفقاز، دوبروجا و تورکیه دگرگون شد. در منطقه
همچنین جمعیت قابل ملاحظهای یهودی ساکن بود که توسط نازیها نسلکشی شدند. در
دورهی عثمانلی بوجاق و یا ناحیهی دشت که مسکن تاتارهای نوقای بود، منطقهی حائل
بین سه «سانجاق» (واحد اداری عثمانلی بین «ایل» و «ایلچه») که جمعا ایالت اؤزی و
یا سیلیسترا را تشکیل میدادند قرار داشت. مابین قرون ١١ و ١٨ میلادی این منطقه
مسکن تورکهای قیپچاق بود. در تاریخ ١٩٨٩ بر ناحیهی تاریخی بوجاق، دولت خودمختار
قاقاووز به پایتختی کومرات وابسته به مولداوی تاسیس شده است. در دشت بوجاق، شهری
با نام بوجاق هم وجود دارد.
منابع فارسی دیگری که درمتن مقاله ذکر نشدهاند:
ابن
بطوطه، سفرنامه ابن بطوطه، ترجمه محمدعلی موحّد، تهران ۱۳۶۱ ش.
ایران. وزارت داخله، ایران و جنگ
جهانی اول: اسناد وزارت داخله، چاپ کاوه بیات، تهران ۱۳۶۹ ش؛
محمد حسن پیغمبر دزدان، پیغمبر
دزدان، چاپ باستانی پاریزی، تهران ۱۳۵۳ ش.
حسینعلی رزم آرا، فرهنگ جغرافیائی
ایران (آبادیها)، ج۸: استان هشتم (کرمان و مکران)، تهران ۱۳۵۵ ش.
سازمان برنامه و بودجه، طرح
مطالعات جامعه عشایر استان کرمان، ۱۳۶۹ ش.
فلوریدا سفیری، پلیس جنوب ایران،
ترجمه منصوره اتحادیه (نظام مافی) و منصوره جعفری فشارکی (رفیعی)، تهران ۱۳۶۴ ش.
مسعود کیهان، جغرافیای مفصل
ایران، تهران ۱۳۱۰ـ۱۳۱۱ ش.
مرکز آمار ایران، سرشماری اجتماعی
ـ اقتصادی عشایر کوچنده ۱۳۶۶، نتایج تفصیلی استان کرمان، تهران ۱۳۶۹ ش؛
احمدعلی وزیری کرمانی، تاریخ
کرمان، چاپ باستانی پاریزی، تهران ۱۳۶۴ ش.
احمدعلی وزیری کرمانی، جغرافیای
کرمان، چاپ باستانی پاریزی، تهران ۱۳۵۳ ش.
ایرج
افشار سیستانی، مقدمهای بر شناخت ایلها، چادرنشینان و طوایف عشایری ایران، تهران ۱۳۶۸ ش.
علی
رزم آرا، جغرافیای نظامی کرمان، تهران ۱۳۲۳ ش.
محمد
میرشکرائی، «بَلوَرد: پایگاه ایل بچاقچی» در ایران وزارت فرهنگ و آموزش عالی مرکز
مردم شناسی، مجموعه مقالات مردم شناسی، دفتر دوم، ایلات و عشایر، تهران ۱۳۶۲ ش.
اسکارفن نیدرمای،
زیرآفتاب سوزان ایران، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران ۱۳۶۳ ش.
Sir
James W Redhouse, A Turkish and English lexicon, Istanbul ۱۹۷۸.
طرح مطالعات جامعه عشایر استان کرمان، ۱۳۶۹ ش.
دانشنامه
جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «ایل بچاقچی»، شماره۵۱۹.
Türkiye Türkçesi
Ağızları Sözlüğü
BSTS / Tarih
Terimleri Sözlüğü
BSTS / Zanaat
Terimleri Sözlüğü
Tarama Sözlüğü
Kişi Adları
Sözlüğü
Güncel Türkçe
Sözlük
چوخ ماراقلی معلومات ویردیکنیزه گوره منت دارم وار اولون
ReplyDeleteسیز ده ساغ اولون اوخودونوز اوچون
DeleteThis comment has been removed by the author.
ReplyDeleteGreetings from Turkey, my brothers, my Afshar clan İnallu from the origin of the tribe. Anatolian Turkmen
ReplyDeletesayqılar ve sévgiler.
Deleteچندسال قبل صفحه ای درفیسبوک بود بنام بیچاقچی جمهودیتی با نقشه ی منطقه ای اطراف کرمان
ReplyDelete