تطوّر معنائیی مفهوم شاهی سئوهن-شاهسون
مئهران باهارلی
ترمینولوژی: برای درک صحیحتر و سهلتر این سری مقالات و عموما تاریخ مذهب علوی تورک و ارتباطات آن با خاندان و طریقت صفوی و گروههای علوی در تورکیه، .... میباید به تعاریف زیر توجه داشت:
تورکمان: شاخهی شرقی تورکهای اوغوز غربی دارای ساختار ایلی و طائفهای ساکن در نواحی غرب دریای خزر در خاورمیانه و آناتولی و قفقاز که به لحاظ تباری اغلب به شدت آمیخته با تورکهای شرقی (اویغور قدیم، قاراخانلی، چاغاتای، ....)، و مخصوصا تاتارها و موغولها بودند. در مقابل «تورکمن» که اوغوزهای شرقی ساکن در شرق دریای خزر، و «عوثمانلی» که شاخهی غربی اوغوزهای غربی در مرکز و غرب آناتولی و بالکان بودند. تورکمانها به لحاظ اعتقادی عموما معتقد به آن چه «اسلام تورک» نامیده میشود (گونههای متصوفهی سنّیگری و علویسم) بودند. امروز در ایران به جای تورکمان، نام «تورک» (و توسط پانایرانیستها – استالینیستها نامهای «آزری» و «آزربایجانی») به کار میرود. اما در سوریه و عراق همچنان نام «تورکمان»، (و در تورکیه به اشتباه نام «تورکمن») استفاده میشود.
عَلَوی: نام عمومی گروههای متعدد از تشیع غالی در میان تورکها (قاراقویون، بکتاشلیق)، عربها (نُصَیْری)، لکها و گورانها (اهل حق، یارسان، ...)، نوعی از اسلام مردمی، مذهب تشیع دوازدهامامی متصوفه از اسلام هترودوکس در مقابل تشیع متشرعه – فقهی از اسلام اورتودوکس (شیعی امامی)
عَلَویگری - علویسم تورک: گونهای از مذهب علوی در میان گروههای تورک (علیاللهی) که دارای رگههایی از اعتقادات تورکها و موغولهای قدیم شامل تنگریسم و شامانیسم و نیز حروفیسم ایرانیک به شدت تورکیزه شده است. بدنهی علویهای تورک در قرن ١٥ عمدتا از دو گروه «قاراقویونلو» در شمال غرب ایران (تورکایلی) و جنوب و شرق آناتولی، و «بکتاشی» در غرب آناتولی و بالکان تشکیل میشد. علویسم تورک تا ظهور قیزیلباشها (شیخ حیدر، شاه اسماعیل اول) مانند یک ترانسفورماتور پیوسته سیستمهای عقیدتی ایرانیک و عربی را تورکیزه و مبدل به سیستمهای اعتقادی تورک میکرد. چنانچه علویسم تورک با تورکیزه کردن حروفیسم ایرانیک ، آن را به بکتاشیگری دیگرگون کرد.
قاراقویون: از عمومیترین نامها برای تورکمانهای بر مذهب علویسم تورک که اغلب دارای ساختار ایلی و طائفهای و ساکن در شرق و جنوب آناتولی و تورکایلی و قفقاز و شمال عراق و سوریه بودند.
بکتاشی: نام عمومی علویهای تورک بدون ساختار ایلی و طائفهای اغلب ساکن در غرب آناتولی و بالکان. قسمت مهمی از بکتاشیها بومیان غیر تورک آناتولی و بالکان بعدا تورک شده بودند.
قیزیلباش: قسمتی از تورکمانهای علوی آناتولی که در پیروی از شاه اسماعیل اول و در همسویی با کلیسای ارمنی و دولتهای صلیبی بر علیه عوثمانلی، دیگر تورکمانها، علویهای تورک غیر قیزیلباش، و مسلمانان و تورکهای سنی سلاح برداشته و قیام مسلحانه نمودند. قیزیلباش یک اصطلاح و فرقهی سیاسی است و نه مذهبی – اعتقادی. بنابراین صرفا میتواند در مورد آن دسته از علویان تورک استفاده شود که در حمایت از صفویان و همسویی با صلیبیان و کلیسای ارمنی بر علیه عوثمانلی و تورکمانها قیام مسلحانه کرده و میجنگیدند. فرقهی سیاسی قیزیلباش، در جهت عکس علویسم تورک عمل و گروههای تورک را به حوزهی شیعی فارسی داخل و ایرانیزه میکرد.
شاهی سئوهن: در آغاز گروهها و طوائفی از قیزیلباشهای فاناتیک که به شاهان صفوی تعبد کورکورانه داشتند و در راه ایشان جانبازی و جانفشانی میکردند و بدین سبب از طرف آنها به عنوان گروههای ضربت برای سرکوب خونین و بیرحمانه و نابود کردن مخالفینشان به کار میرفتند.
تطور معنایی مفهوم شاهی سئوهن-شاهسون
اصطلاح تورکی «شاهی سئوهن» (و فورم متاخر شاهسون) در لفظ به معنی آن که شاه را دوست میدارد است. فورم شاهسون فورمی متاخّر است. فورم قدیمیتر شاهیسیون (شاهی سیوهن) که در آن به جای حرف ئ – کسره، حرف ی به کار رفته، به تلفظ جغتایی است و این واقعیت را تائید میکند که علویان تورک اولیه اغلب موغولها – تاتارها و چاغاتایها بودند که بعدها به تورکمان موسوم شدهاند. شاهی سئوهن به لحاظ مصداق و مفهوم تاریخی اقلا چهار مرحله را پشت سر گذرانیده است:
مرحلهی نخست، مصداق و مفهوم مذهبی: جماعت شاهی سئوهن
مرحلهی دوم، مصداق و مفهوم سیاسی: جار شاهی سئوهن گهلسین
مرحلهی سوم، مصداق و مفهوم طائفهای: ایل شاهی سئوهن
مرحلهی چهارم، مصادیق و مفاهیم نادرست: سلطنتطلب
شاه
شاه یکی از موتیوهای مهم شعر مردمی و تصوفی تورک (اوغوزهای غربی در خراسان، ایران، تورکایلی، آزربایجان قفقاز ، آسیای صغیر و بالکان) است. در قرن چهارده میلادی، درویشان و صوفیان به اوّلِ نامِ اولیاء، مراد، مرشد، شیخ، دهده، آتا و پیرشان كه به اعتقاد آنها نسبت به سیادت میرسانیدند و بازماندهگان پیغمبر اسلام محسوب میشدند، لقب «سلطان» و پس از آن «شاه» را اضافه میکردند که همزمان معنی سروری، برتری و ممتاز بودن نیز داشت. مانند «شاه نعمتالله ولی» و «شاه قاسم انوار». در فرهنگ و ادبیات باطنی تورک معنی «حق» (خدا) نیز به این معانی افزودهıشد. به همیت سبب گونهی تورک علویگری «علیاللهی» هم نامیده میشود. چنانچه در اشعار تورکی شاه اسماعیل اول «شاه» با «حق» یکی شده است.
«شاه» در میان تورکهای غالی علوی، همچنین نام دیگر «علی» که آنها وی را به مقام الوهیت میرسانند («شاه مردان»، «شاه نجف»، «شاه ولایت»)، و نیز امامان شیعی («شاه کربلا»: امام حسین، «شاه خراسان»: امام رضا) است. «علی» غلات تورک یک شخصیت دینی - اوسطورهای – افسانهای در مذهب ایشان است و ربط چندانی به «امام علی» تاریخی و حقیقی نهدارد. «الاه» تورکهای غالی علوی نخست «گؤک تانری، گونهش تانری» در باورهای تنگریسم و شامانیسم و ... تورکان باستان بود که بعدها لباس «علی» را بر تن کرده است.
نهایتا در میان علویان پیوسته به فرقهی سیاسی قیزیلباش، بسیاری اوقات «شاه» به معنی «شاه اسماعیل اول»، «شاه تهماسب اول» و بعضا دیگر شاهان تورک که به باور قیزیلباشان تجلی علی و تجسم خدا شمرده میشدند است. القاب «شاه اسماعیل اول» در ادبیات تورکی قیزیلباشها «گؤزهل شاه»، «شئیخ اوغلو شاه»؛ و لقب تهماسب فرزند وی «آلاگؤزلو شاه»، «شاه جهان» (و «دهده دههماز - دههْمهز Dehmaz»، محرف تهماسب) است.
تاجری
ونیزی که همزمان با آغاز امر شاه اسماعیل در ایران بوده، در بارهی یکی شمردن شاه
و خدا و شاه اسماعیل توسط قیزیلباشها چنین مینویسد: «این صوفو [شاه اسماعیل] توسط مردم و
جماعت خود مخصوصا لشکریان و سربازانش به عنوان خدا دوست داشته میشود و مورد تکریم
و احترام است. بسیاری از سربازان او بدون زره وارد جنگ میشوند با این انتظار و
اومید که آقا و اربابشان اسماعیل در نبرد مراقب آنها باشد. همچنین عدهای دیگر
هستند که بدون زره به جنگ میروند، و میخواهند که برای پادشاه خود بهمیرند، از
این رو با سینههای برهنه به پیش میتازند و فریاد میزنند «شاه، شاه!». نام خدا
در سراسر ایران فراموش شده و تنها اسم اسماعیل به خاطر مانده است. اگر کسی هنگام
سواری از اسب بیافتد، یا پیاده شود، به هیچ خدای دیگری جز «شاه» متوسل نهمیشود.
و از این نام به دو صورت استفاده میکند. اول شاه به عنوان خدا، ثانیاً به عنوان
پیامبر. همانطور که مسلمانان میگویند «لا اله الله، محمد رسول الله»، ایرانیان
[قیزیلباشها] میگویند «لا اله الا الله، اسماعیل ولی الله». علاوه بر این، همه
و به خصوص سربازانش او را جاودانه میدانند».[1]
دوگانهی شاهی سئوهن گهلسین – شاها گئتمهک
در فرهنگ و ادبیات علویان تورک که به فرقهی سیاسی قیزیلباشی
ملحق و یا طرفدار صفویان شده بودند (از جمله در آثار پیر سولطان آبدال)، مفهوم
«شاها گئتمهک» (به سوی شاه رفتن) از مفاهیم اساسی است. در دورهی قیزیلباشیه - صفوی
«شاها گئتمهک»، دارای چند معنا بود:
-لبیک گفتن و پاسخ مثبت به دعوت «شاهی سئوهن گهلسین»
شاهان قیزیلباش صفوی (آن که دوستدار شاه است بیاید).
-نافرمانی و سرپیچیدن از تبعیت سلطان عوثمانلی،
-عصیان و شورش بر علیه عوثمانلی که به زعم آنها نظام ستمگر
بود،
-طلب یاری و کومک از «شاه» که برای غلات قیزیلباش تورک در عوثمانلی
سمبول رهایی و اومید و عدالت بود،
-مهاجرت به قلمروی دولت قیزیلباش و به خدمت او در آمدن.
مرحلهی نخست- مفهوم مذهبی: جماعت شاهی سئوهن
اصطلاح «شاهی سئوهن» در دورهی شاه اسماعیل اول از سوی اسکندر بیگ تورکمان و دیگران ضمن تصرف عراق عرب و وقایع زمان شاه تهماسب اول، به معنی تورکمانان غلات دوستدار شاه و شاهدوست، سرسپاری صوفیان قیزیلباش تورک به طریقت صفویه که در چند مرحله از سنیگری شافعی به علویسم تورک (قاراقویون) گذر کرده و در آن مقطع قیزیلباشیه شده بود، فداکاری و جانبازی و جانفشانی آنها در راه تقویت و تحکیم سلطنت و مقاصد شاه قیزیلباش - که بنا به برداشت آنها نماینده و تجلی و تجسم حق و علی و امامان و ... پیشوای مذهبی و «مرشد کامل» ایشان شمرده میشد - است. در این دوره شاهی سئوهنی، به عنوان یک انگیزهی مذهبی، یکپارچهگی و همبستهگی و همراهی و یاوری صادقانهی طوائف گوناگون قیزیلباش با یکدیگر و با شاه قیزیلباش و تبدیل آنها به صورت یک نیروی ضربت واحد و موثر نظامی- سیاسی را تامین میکرد.
نام بردن از شاهیسئوهنها به عنوان «جماعت»[2] در منابع آن دوره مانند نکاحنامهی تورکی شاهی سئوهنی[3] نشان میدهد که در نیمهی اول قرن شانزده، شاهی سئوهنها و یا قسمتی از قیزیلباشهای تورک عوثمانلی تازه وارد شده به ایران، هنوز به عنوان یک دسته و طریقت خاص مذهبی (افراطیترین و مخلصترین قیزیلباشها که بی چون و چرا و هر لحظه در امر و فرمان شاهان صفوی بودند) شناخته میشدند و یا عمل میکردند، و نه یک مفهوم سیاسی و یا هویت ایلی-طائفهای که بعدها پدیدار شد. البته این را نیز باید ذکر کرد از آن جائی که شاهی سئوهنها نوعا عامی بودند و به شدت درگیر مسائل سیاسی میشدند، چندان در مذهب علویسم تورک عمیق نهبودند. به همین دلیل به سرعت اعتقادات و آداب و سنن مذهب خود را فراموش میکردند. چنان چه امروز در میان شاهسونهای ایران، مذهب علویسم تورک مشاهده نهمیشود، اگر چه شاهسونها نوعا با شیعهی امامی فارسی فقهی – متشرعه هم بیگانه هستند.
مرحلهی دوم- مفهوم سیاسی: جار شاهی سئوهن گهلسین
در این دوره شاهی سئوهن به معنی آن دسته از طوائف قیزیلباش است که وفادارترین، فرمانبردارترین و متعصبترین هواخواهان شاهان و دودمان صفوی بودند و به دعوت «شاهی سئوهن گهلسین» آنها لبیک گفته، بسیج شده و به حرکت در میآمدند و در کشمکشهای سیاسی به فرمان و نفع آنها، بی چون و چرا عمل میکردند. این عمل معمولا به صورت سرکوب فوری و خونین و بی رحمانهی هر آن کس بود که شاه نابودی او را خواستار میشد. در این مرحله اساس شاه سئوهن بودن را یک عمل سیاسی (لبیک به جار شاهی سئوهن گهلسین) تشکیل میداد. هر چند لبیک گفتن و اعلام شاهی سئوهنی از سوی این دسته از غلات قیزیلباش تورک، بدین معنا بود که آنان هنوز هم پیروی از فرامین شاه را در حکم فریضهی دینی و اخلاقی خود تلقی میکردند.
در حالی که شاهان و خاندان صفوی، بر خلاف شاهی سئوهنها هیچگونه انگیزهی مذهبی و اعتقادی در صدور دعوت «شاهی سئوهن گهلسین» نهداشتند. آنها از ایمان صادقانه و وفاداری بدون قید و شرط این بخش از طوائف سادهلوح قیزیلباش به خود فریبکارانه سوء استفاده میکردند و آنها را صرفاً به عنوان ابرازی برای سرکوب دشمنان و مخالفین داخلی و خارجی خود که در اغلب موارد، دیگر علویان تورک و قیزیلباشان مخالف و متمرد بودند به کار می بردند. (پس از فروپاشی اوسطورهی اولوهیت شاه اسماعیل اول در جنگ چالدیران، خیانت او به علویان تورک با اعلام شیعهی امامی فارسی – عربی به عنوان دین رسمی دولت خود به جای علویسم تورک، و به ویژه در دورهی شاه تهماسب اول که خود نیز رسما به شیعهی امامی فارسی -عربی تغییر مذهب داد و شروع به سرکوب و قتل عام گستردهتر علویان تورک و تورکمانها نمود، و عموما همسویی شاهان صفوی با کلیسای ارمنی و دولتهای صلیبی و روند شیعهسازی - تاجیکسازی افزایندهی دولت قیزیلباشیه توسط شاهان و خاندان صفوی، بسیاری از سران قیزیلباش تدریجا متوجه ابعاد فاجعه میشدند و بر علیه شاهان صفوی عصیان میکردند).
نخستین نمونههای اینگونه فریبکاری و سوء استعمال سیاسی، در کشمکش بین قیزیلباشان تورک بر سر جانشینی شاه تهماسب اول دیده شد که پریخان دختر وی به طرفداری از اسماعیل میرزا خود را شاهی سئوهن اعلام نمود. بعدها سلطان محمد خدابنده برای مقابله با اوزبکان و عوثمانلیها و در اختلافات داخلی با دیگر قیزیلباشها و تورکمانها، با اجرای شاهی سئوهنی به جلب حمایت و استفاده از طوائف و افراد قیزیلباش وفادار برای غلبه بر مخالفان و دشمنانش پرداخت.
شاه عباس اول هم شورش برخی از سران قیزیلباش در سال ١٥٨٧ به هنگام جلوسش بر تخت سلطنت را بهانه قرار داد تا توسط قسمتی از قیزیلباشها که به جار «شاهی سئوهن گهلسین» او پاسخ مثبت میدادند، دیگر سران متمرد قیزیلباش را سرکوب و عموما قیزیلباشان تورک را که هنوز ادارهی امور مملکت را در دست داشتند و قدرتی بزرگ بودند، در تطابق با خواست کلیسای ارمنی – دولتهای صلیبی از ارتش و دولت تصفیه کند: «جمعی از نمک به حرامان قیزیلباشیه بر شاه عباس خروج کرده پای جرأت و جسارت پیش نهادند. شاه فرمود «شاهی سئوهن گهلسین»، یعنی هر که شاه را دوست دارد بیاید. لذا از هر فرقه آمده، طاغیان شاه را شکست دادند».
شاه عباس اول هم مانند پدر خویش محمد شاه با صدور فرمان شاهی سئوهنی، طوائف و گروههای مختلف قیزیلباش را رو در روی یکدیگر قرار داد و طوائف و سران قیزیلباش را که عموماً دارای شعور قومی تورک-تورکمان و احیانا هنوز معتقد به مذهب علوی تورک (علیاللهی) بودند و به همین سبب بر علیه شاهان خاندان صفوی سر به طغیان گذاشته بودند را به دست عشایر و طوائف افراطی و فاناتیک قیزیلباش ایران و آزربایجان و تورکیه و سوریه (شاهی سئوهنها) که نوعا بیخبر از جریانات مرکز و نیات او بودند، بی رحمانه سرکوب و کشتار و از دولت قیزیلباش تصفیه نمود.
مرحلهی سوم- مفهوم طائفهای: ایل شاهیسئوهن
قبل از شاه عباس اول شاهی سئوهن به صورت یک صفت برای افراد و دستهجات و طوائف تورک قیزیلباش که با انگیزههای اعتقادی و سیاسی به دعوت «شاهی سئوهن گهلسین» شاهان خاندان صفوی پاسخ مثبت میدادند به کار میرفت. اما بعد از شاه عباس اول، صفت شاهی سئوهن اسامی اصلی شماری از آن طوائف افراطی قیزیلباش را به حاشیه راند و تبدیل به نام مشترک و جدید آن طوائف تورک (به ویژه گروهی گویا تازه وارد از عوثمانلی به رهبری «یون سئوهر پاشا») شد. بدین ترتیب نیز ایل جدیدی با نام «شاهیسئوهن» – به واقع مرکب از تعدادی از ایلات و تیرههای قیزیلباش که سابقا به جار شاهی سئوهن گهلسین پاسخ مثبت داده بودند - متولد شد (در همین دوره در روندی مشابه، «تورکمان» که قبلاً نام عمومی ایلات شرقی اوغوزهای غربی در خاورمیانه بود، در ایران تبدیل به نام یک ایل خاص از آنها گردید). تولد ایلی به اسم شاهی سئوهن بی شک در دورهی حاکمیت شاه عباس اول حادث شده است. قبل از آن مفهوم شاهی سئوهن صرفا به معنای مجرد طرفداران و فدائیان و غلامان خاندان صفویه وجود داشت. حتی بنا به بعضی منابع شاه عباس اول خود در تشکیل ایلی به اسم شاهی سئوهن دخیل بوده است: «و این نام را شاه عباس بر فوجی از سپاهیان گذاشت که خاصهی خود بود و فرمان داد هر ایلی که خواهد نام خود را برداشته به این ایل تازه درآید و این نام بر خود نهد و با آنها در بهرهی عنایات شاهی شریک باشد. گویند در همان روز اولی که این حکم را کرد ده هزار نفر در آن داخل شدند». ( ناظم الاطباء ).
مرحلهی چهارم- معانی نادرست: ائل سئوهن
پس از قبول مذهب امامی شیعی فارسی به عنوان دین رسمی توسط شاه اسماعیل اول، آغاز کشت و کشتار قیزیلباشها و علویان تورک بومی غیر قیزیلباش و قیزیلباش توسط او و سپس شاه تهماسب اول و شاه عباس اول، تصفیهی قیزیلباشها از ارتش و دولت و سرکوب سیستماتیک مذهب علوی تورک، روابط انسانی و مذهبی علویان تورک باقیمانده در عوثمانلی و آناتولی با قیزیلباشها و دولت قیزیلباش (صفوی) قطع شد. چرا که آنها به تدریج متوجه میشدند که قلمروی قیزیلباش، بیشتر از بهشت بودن، جهنمی برای علویان تورک است. همچنین به سبب خصومت ایجاد شده و جنگهای متمادی بین دولتین عوثمانلی و قیزیلباش، امکانات ارتباطات مذهبی و انسانی بین تورکان منسوب به مذهب علوی تورک (علیاللهی) غیر قیزیلباش (یعنی قاراقویون، بکتاشی) ساکن در قلمروی دولت قیزیلباشیه با مسقط الراس خود یعنی عوثمانلی و آناتولی از بین رفت. در ادامه کشت و کشتار علویان تورک قیزیلباش و غیر قیزیلباش (قاراقویون، بکتاشی) و شیعه شدن اجباری نزدیک به همهی باقیماندههایشان توسط صفویان، در نهایت منجر به ریشهکن شدن مذهب علویسم تورک در ایران گشت.
با ریشهکن شدن مذهب علویسم تورک در ایران، فرهنگ و روایات تاریخی جماعات علوی تورک در ایران و تورکایلی هم تماما نابود؛ و در این میان معانی واقعی شاهی سئوهنی هم از حافظهی جمعی ملت تورک ساکن در ایران – که اکنون به زور شیعه شده و ناآگاه از تاریخ و گذشتهی خود بود - زدوده شد. خلاء حاصله در حافظهی تاریخی ملت تورک کم کم با روایات جعلی و معانی نادرست متعددی پر گشت. (مشابه روند ریشهیابیهای فارسی جعلی برای کلمات و اسامی تاریخی تورکی که به سبب فراموش شدن معانی اصلی آنها از طرف مردم آفریده میشوند). از جمله ادعا شد که شاهیسئوهنها بازماندهگان دستهای از «قوشون ویژهی شاه عباس اول» هستند، در حالی که همچو قوشون متشکلی وجود نهداشت. بعدها هم عنوان شاهسئوهن به کلیهی «کوچنشینان تورک در آزربایجان و ایران» اطلاق شد.
در دورهی سلطنت پهلوی مفهوم شاهسئوهنی این بار، با خلط معنایی بین «شاه» ادبیات تصوفی غلات تورک و «شاه» به معنای پادشاه در زبان فارسی، به شکل «میهندوستی، ایرانپرستی، سلطنتطلبی» و ..... بازتعریف شد. حتی از آنجا که رژیم سلطنتی پهلوی ضد تورک بود، به مفهوم شاهسون بار تورکستیزانه تحمیل کرد. در دورهی جمهوری اسلامی ایران، جایگزین نظام سلطنتی، نام تاریخی طائفهی «شاهیسئوهن» با نام بی پایه و بدون تاریخ «ائل سئوهن» تعویض شد. در حالی که «شاه» موجود در نام شاهی سئوهن، ربطی به «سلطنت» و رژیم فارسگرای پهلوی و فارسیت و ایرانیت .... نهدارد. بلکه ریشه در فرهنگ دینی و ادبیات تصوفی تودهها و طوائف تورک غلات قیزیلباش ایران و تورکایلی آزربایجان و تورکیه دارد.
[1]
“This Sophy is loved and reverenced by
his people as a god, and especially by his soldiers, many of whom enter into
battle without armour, expecting their master Ismael to watch over them in the
fight. There are also others to go into battle without armour, being willing to
die for their monarch, rushing on with naked breasts, crying " Schiac,
Schiac". The name of God is forgotten throughout Persia and only that of
Ismael remembered. If any one fall when riding or dismounted, he appeals to no
other god but Schiac, using the name in two ways; first as God Schiac; secondly
as prophet. As the Mussulmans say "Laylla, laylla Mahamet resuralla”, the
Persians say “Laylla yllala Ismael vellialla”. Besides this, everyone, and
particularly his soldiers, consider him immortal …”
THE
TRAVELS OF A MERCHANT IN PERSIA”, in “A Narrative of Italian Travels in Persia,
In the Fifteenth and Sixteen Centuries, by Grey, Charles; Angiolelli, Giovanni
Maria degli, b. 1450; Alessnndri, Vincentio d' 16 cent”. Page 206
https://archive.org/details/narrativeofitali00greyrich/mode/2up
[2] معادل جماعت در زبان تورکی «قووراقQuvraq » از مصدر قووراماقQuvramaq به معنی تجمع،
گرد هم آمدن است. کلمهی «جماعت» در فرهنگ اسلامی دارای دو معنی است:
١- نخست گروهی که برای انجام یک عبادت دینی مانند نماز گرد
هم میآیند. جماعت در این معنی ریشهی پدیدهی «جامع» به معنی مسجد در فرهنگ
اسلامی است. مفهوم «جامع» اسلامی به معنی مسجد، خود برگرفته از «کِنِسِت» -کنشت
عبری و ترجمهی آن به یونانی «سیناگوگ»، هر دو به معنی محل جمع شدن و گردهمایی است.
کلمهی «کلیسا»، به تورکی کیلیسه، معبد مسیحیان هم، کلمهای اصلاً یونانی از
اکلیسییا (εκκλησία) و به معنی مکان تجمع، قورولتای،
توپلانتی جماعت دینی و مذهبی است. «جمعائوی»[2] علویان تورک، «جمعخانه»ی اهل
حق ایرانیک، «جماعتخانه» در مذهب-دین اسماعیلیه، و ...، معادل «جامع» مسلمانان اورتودوکس
است.
٢- معنی دوم جماعت، گروهههایی منسجم که دارای دیدگاهها و
اعتقادات معینی در حیطهی دین و ... میباشند است. در ترمینولوژی تصوف، اینگونه جماعتها
را «طریقت» مینامند. معادل طریقت در زبان تورکی «سورلهکSürlek » و یا «یولYol » است.
[3] نکاحنامهی تورکی
جماعت شاهیسئوهن طبق فرقهی قیزیلباشی مذهب علوی تورک در قرن شانزده میلادی
برای مطالعهی بیشتر:
اعتقادات
تورکان قزلباش اولیه
http://sozumuz1.blogspot.com/2018/03/blog-post_26.html
نکاحنامهی
تورکی جماعت شاهیسئوهن طبق مذهب
قزلباشی در قرن شانزده میلادی
https://sozumuz1.blogspot.com/2017/09/blog-post_23.html
پشت
کردن خاندان صفوی به تورکها و قزلباشان
http://sozumuz1.blogspot.com/2016/10/blog-post_28.html
«شاهسونها
– شاهیسئوهنها» و سیاست «تورک علیه تورک» شاه عباس اول
No comments:
Post a Comment