ریشهشناسی نام تورکیی محلهی هؤکماوار (حکم آباد) –اؤکمهآوار تبریز
مئهران باهارلی
هؤکماوار
نام یکی از مناطق و محلّات قدیمیی تبریز شهره به مزارع سبزی و سبزیجات آن، ترکیبی
تورکی به معنیی مزرعهی سبزه و سبزهزار با خاک متکاثف و متراکم گردهم آورده شده
از منابع مختلف است. فورم اصلیی این نام ترکیبیی تورکی، اؤکمهآوار (Ökme avar) - هؤکمهآوار (Hökme avar) بوده، هؤکماوار (Hökmavar) فورم کوتاه شده
و «هؤهْمْآوار» (Höhmavar) تلفظ محلّی آن است. (سیر تطوّر ترکیب «اؤکمه آوار» در لهجهی
تبریزیی زبان تورکی چنین است: «اؤکمه آوار» - <«هؤکمه آوار» -< «هؤکمآوار» -< «هؤکماوار» - <«هؤهماوار»).
باید
از بکاربردن نام «حکم آباد» که بر اساس شبهریشهشناسیهای عامیانه به جای نام تورکیی
هؤکماوار بکار میرود، چه در مواقع رسمی و چه غیر رسمی اجتناب کرد. فرهنگیان و فعّالین
مدنی، شهرداری و انجمنهای شهریی تبریز نیز باید برای بازگرداندن رسمیی نام اصلیی
«هؤکماوار» اقدام و تلاش کنند.
کلمهی آوار در زبان تورکی: «آوار»، بخش دوم نام هؤکماوار، و
«آوارلیق» در زبان تورکی (اوغوز غربی) به معنیی سبزهی مزرعه[1]، باغچهی
سبزه در نزدیک خانه، مزرعهی سبزه، سبزهزار، ... و مترادف «گؤیهرتیلیک، گؤیهرتی
تارلاسی» به تورکی هستند. کلمات آوار-آوارلیق در لهجههای تورکیی آناتولی –تورکیه
مخصوصا غرب و مرکز (ایزمیر، آنکارا، کونیا، مرسین، اسکیشهیر، ..) و جنوب (ماردین،
ماراش، آدانا، ایچائل، ...) آن هم و عینا به همین معانی موجود میباشند[2].
ارتباط با کلمهی کاوار: در بعضی از لهجههای زبان تورکی
مانند اورمیه (و خوی، سراب، ...) کلمهای به شکل «کاوار» وجود دارد که به معنیی
گندنا، تره و یا سبزیی تره در فارسی (کَوَر، گیلافه، کیلافه در کوردی؛ کَوار در
گیلکی؛ و الكراث، البقل در عربی) است[3]. اقسام
وحشیی کاوار را که باریک و تند است در زبان فارسی «کوچوک» مینامند که کلمهای
تورکی است. کلمهی کاوار از طریق زبان تورکی به زبانهای همسایهی گیلگی و کوردی
منتقل شده؛ اما در لهجهی تبریز جای خود را به کلمهی فارسی «سوزو» – با واو
نخستین ممتد- داده است (Sebzi à Sevzi à Sovzu à Sôzu).
همچنین
در زبانهای اوروپایی یک سبزیی بومیی ناحیهی مدیترانه با نام مشابه «کاپاری» (Kapari)، در انگلیسی (Caper)، نام علمی (Capparis Spinosa) وجود دارد. نام
کاپاری برگرفته از کاپاریس لاتینی (Capparis)- یونانی (Κάππαρις)، با ریشهی
نامعلوم احتمالا آسیایی است. ارتباط ریشهشناسیک کلمهی «آوار» تورکیی غربی به
معنیی سبزی، با کلمهی «کاوار» به معنیی ترهی سبزه در لهجهی اورمیه، همچنین
ارتباط «آوار» و «کاوار» با «کاپاری»ی آسیایی محتاج بررسی است.
کلمهی تورکیی هؤکمه- اؤکمه: بخش اول نام هؤکماوار یعنی «هؤکم»،
کوتاه شدهی کلمهی تورکیی «هؤکمه» به معنیی انباشته شدهی هر چیز، هر چیز
انباشته شده؛ تودهی گل، پول و ... است. فورم اولیهی هؤکمه، اؤکمه (Ökme) میباشد.
اضافه
شدن حرف « ه » به اول اؤکمه و تبدیل آن به هؤکمه، -مانند تبدیل شدن «اؤرمهک» به
«هؤرمهک» (بافتن)، «ایم» به «هیم» (اشاره)، «ایس» به «هیس» (دود)، «اورکمهک» به
«هولکمهک» (رمیدن) و ... - قاعدهای نسبتا عمومی در لهجههای شرقیی اوغوز غربی
(لهجههای تورکمانی و یا تورکیی رایج در ایران، آزربایجان، شرق و جنوب تورکیه،
عراق و سوریه) است[4].
کلمهی
اؤکمه، از مصدر اؤکمهک (Ökmek) به معنیی جمع کردن، گرد هم آوردن، انباشتن، زیاد کردن، افزودن و
... ریشه گرفته است. از همین ریشه است کلمات آتی در دیوان لغات التورک: اؤکوم (Öküm) و اؤکون (Ökün) هر دو به معنیی
انباشته شدهی هر چیز، هر چیز انباشته شده؛ اؤک (Ök) و اؤکوش –اؤکاوش (Öküş) هر دو به معنیی زیاد و بسیار، متعدد، بی
شمار؛ اؤکوک (Ökük) به معنیی پر و انباشته شده؛ اؤکول (Ökül): زیاد؛ اؤکلومهک (Öklümek): زیاد شدن،
بزرگ شدن، افزوده شدن، رشد کردن، انباشتن؛ اؤکلوتمهک (Öklütmek): زیاد کردن و
افزودن؛ اؤکلونمهک-اؤکولومهک (Öklünmek): انباشته شدن، جمع گشتن؛ اؤکلوشمهک (Öklüşmek): روی هم
انباشته شدن، جمع شدن.
ترکیبات
و مشتقات اؤکمهک در دیگر زبانهای تورکیک معاصر هم وجود دارند. به عنوان نمونه در
تورکیک یاقوت در سیبری: اوگوس (اؤکوش)، در تورکیک شور اوکتو؛ اؤکتورمهک
(انباشتن)، اؤکسهمهک (خواستن برای انباشته کردن)، اؤکولگهن (همیشه انباشته
شونده)، اؤکولمهک (انباشته شدن)، اؤکتویمهک (جمع کردن، گردآوری کردن)،...
نتیجه - ترکیب «اؤکمه آوار» و یا «اؤکمه آوارلیق»: در زبان تورکی اصطلاح
«اؤکمه توپراق» (Ökme Topraq) به معنیی خاک متکاثف و متراکم گردهم آورده شده از منابع مختلف،
و یا «ییغما توپراق» است. به همین سیاق، ترکیب «اؤکمه آوار» و یا «اؤکمه آوارلیق»
به معنیی سبزهزار با خاک متکاثف و متراکم گردهم آورده شده از منابع مختلف، زمین
سبزهکاری؛ و معادل «هؤکمه توپراقلی آوارلیق، ییغما توپراقدان یاپیلمیش گؤیهرتی
تارلاسی، گؤیهرتینین اکیلدییی توپراق» است. بنابراین معنیی موجز ذکر شده در
لغتنامهی دهخدا به شکل آتی صحیح و دقیق است: «قطعهی زمینی که در آن سبزیکاری
کنند».
وجه تسمیه: سبزی و سبزیکاری در هؤکمآوار
محلهی
هؤکمآوار از محلّات قدیمی در شمالغربیی تبریز است. تاریخ هؤکمآوار با سبزیکاری و کشاورزی
گره خورده است. سبزی جزئی از هویت تاریخیی هؤکمآوار، و سبزیی هؤکمآوار جزئی از
هویت تاریخیی تبریز است. کشاورزی و سبزیکاری اصلیترین فعالیت اقتصادیی منطقهی
هؤکمآوار و شغل اکثر ساکنین آن است. هؤکمآوار با زمینهای کشاورزی بسیار و باغات
پهناور خود که اکنون قسمت اعظم طرح پارک بزرگ تبریز را تشکیل میدهد، از دیرباز
بزرگترین مرکز تولید و ارائهی محصولات کشاورزی و سبزیجات در تبریز بوده است.
محصولات کشاورزی و سبزیجات تولید شده در هؤکمآوار علاوه بر تامین مایحتاج مردم
تبریز، نیاز شهرهای اطراف را هم برطرف میکند. اکثر محصولات کاشت شده انواع سبزیجات
خاصّ منطقهی هؤکمآوار، مانند نعناع هؤکمآوار که از لحاظ رنگ و عطر و طعم دارای کیفیت
بسیار بالا بوده و معروف است، میباشند. نام میدان اصلیی این محلّه و یا «سوزو
مئیدانی» هم در ارتباط با سبزی و سبزیکاری است.
علاوه
بر محلّهی هؤکماوار در تبریز، در دو نقطهی فعلا-سابقا تورکنشین دیگر نیز، یکی در
قزوین، دیگری در جوین سبزوار، محلّاتی بنام هؤکمآوار (با نام رسمیی حکم آباد)
وجود دارند. وجه اشتراک این سه، سبزیکاری و سبزهفروشی و معروفیت و شهرت
بدانهاست.
همچنین
این محلّه بنا به مشهور، در دورهی غازان خان[5] امپراتور
دولت تورکی –موغولیی ایلخانی با کوچ دادن اهالیی سابق شامب غازان به سه کیلومتر
دورتر در جوار قنات کؤشک به امر او ایجاد شده است. بسیار محتمل است که نام محلّهی
جدید، و بنا به سنّت رسمی-دولتی ایلخانیان، مانند نام محلّهی شامب غازان[6] یک نام
تورکی-آلتایی باشد. (و نه به فارسیی میانه و عربی و .... در آخر مقاله به بند
نامهای نادرست مراجعه کنید)
در منابع و متون و روایات تاریخی و ضرب المثلهای تورکی
منابع و متون و روایات تاریخیی حداقل ٥٠٠ ساله و ضرب المثلهای تورکی و ... وجود یک
رابطهی قوی بین نام هؤکماوار و کاشت سبزی و سبزیکاری در این محلّه –منطقه از
تبریز را تائید میکنند:
١-کشت
سبزی در محلهی هؤکماوار و رابطهی سبزی با هؤکماوار در ضرب المثل تورکیی زیر هم منعکس
شده است: «هؤکماوار اوزاق، کردیسی یاخین» (گونهی اصلی و قدیمیتر این ضرب المثل
تورکی: «همهدان اوزاق، کردیسی یاخین»)
٢-صادقی بیگ افشار تبریزی (از طائفهی «هارماندلی» که به
اشتباه «خربندهلو-خدابندهلو» نامیده میشود)، کتابدار سلطنتیی شاه عباس اول و
مولف آثاری به تورکیی جغتایی و ... در بحث «اسباب سفر» از «رسالهی حظّیات» خود
از «سبزیی حکمابادی» نام میبرد.
٣-شاهزاده نادرمیرزا قاجار در کتاب «تاریخ و جوغرافیی
دارالسلطنهی تبریز»[7]
در چند جا به رابطهی محلّهی هؤکمآوار (تحت نام حکم آباد) و سبزیکاری، و تأمین
سبزیی شهر تبریز و کوکوی تبریزیی مشهور تهیه شده توسط سبزیی هؤکمآوار اشاره میکند:
الف-
«حکم آباد: این کوئی بزرگ و نامدار و به همهجای مشهور، هر گوشهی آن نمونه از
بهشت، در بهاران مردم این شهر را جای تفرّج و جشن است. چون شکوفهی بادام بشکفد،
چونان جایی به جهان کمتر باشد. چون بدان کوی رَوی، پهنهای بینی سبز و خرّم که هر
چه سبزیهای بستانی است در آن زمین روئیده، با هر چه طراوت و گرد. و همه درخت
بادام به یک نظم سر به فلک کشیده، شکوفه چون درمهای سیم بر زبر سبزها فرو ریخته،
مرغان از هر شاخ آواز برکشیده، جویها پر از آب صافی چون سلسلبیل همیغلطد و به هر
کنجی مردم را مجلسی شاهوار و هر جمعی به میل خواطر و آسودی به عیش و نوش و سرود و
ترانهی روزگار گذرانَد. مردم این محلّت همه با نیرو و کشاورزند. کار آنها همه کشت
سبزیهای بستانیست که تمامیی شهر تبریز را کفایت کند کدخدای این کوی» صص. ٦٧-٦٨
ب-
«همه بُقُولات از کوی حکمآباد آید، مگر آن که به طرز و نازکی چون سبزیهای
گرمسیر نباشد و به قیمت نیز ارزان نبود» ص ٢١٤
ج-
«تبریزیان را دو خوردنیی نامدار باشد. یکی آنکه بهاران به حکمآباد شوند و از
گندنای تازه خالص کوکو پزند و خورند. دیگر آنکه شبکه و دام به ساحل آجی [چای] برند،
ماهیی سیاه و زبون صید کنند و همانجای به روغن سرخ کرده خورند» ص ٢١٩
د-بنا
به یک منبع اینترنتی به نقل از خبرنامهی پژوهشهای تاریخیی خرد- شماره ۲، نادر میرزا در یک
رسالهی دیگر خود که در بارهی طباخی و آشپزی نوشته[8] باز به
سبزیها و قناتها و کوکوی مشهور هؤکماوار اشاره کرده است (دسترسی به این خبرنامه و
اصل رسالهی نادرمیرزا میسر نشد): «به شهر تبریز کویی است بس فراخ که آن را حکمآباد
نامند، همه مردم بدان کوی باغها و کاریزها دارند، و درخت آن باغها همه بادام است و
زمین آن سبزیهای خوردنی که تبریزیها در آن کوی کارند و به همه شهر از آن جای
آرند... تبریزیان بهاران بدان جای روند. مردم آن جا این کوکو نیک پزند و به شهر
شهره است».
چند نام مشابه اما بدون ارتباط
نام اقوام تورک آوار، آویشار-افشار، کابار و پسوند آوا: «آوار-آبار» نام قومی-طائفهایی
چند گروه تورکیک باستانی و همریشه با نام قومی-طائفهایی «آویشار» (آبیشار-آوشار-افشار
بعدی) هر دو به معنی ایل و قوم پرشمار و انبوه است. (در میان خزرها طائفهای با
نام کابار (Kabar) ساکن در ناحیهی قاراباغ آزربایجان وجود داشت. احتمالا نام
قاوارتو (Qavartu) در ناحيهی ترتر مرتبط با آنهاست. ارتباط این نامها با نام قومی-طائفهایی
آوار مذکور محتاج بررسی است). ریشهی هر دو نام قومی-طائفهایی «آوار» و «آویشار-آوشار»،
مصدر «آبماق-آوماق» باستان به معنیی تجمّع و انبوه شدن است.
باز
از همین ریشه است کلمه-پسوند «آوا» که در نام روستاها و دهات میآید و به معنیی مرکز
تجمّع و جمعیتی است (این پسوند موضوع یک مقالهی جداگانهی من است. ادعای کسروی
دائر بر اینکه آوار به معنای مرکز جمعیتی است، نادرست است. آنچه به معنای مرکز
جمعیتی در تورکی است «آوا» است، نه «آوار» که به معنیی یک قوم با جمعیت انبوه است).
به
نظر نمیرسد نام هؤکماوار، در ارتباط با نام قومی-طائفهایی آوار و یا کلمه-پسوند
«آوا» به معنیی مرکز جمعیتی باشد. وجود رابطهی بسیار قوی بین محلّهی هؤکماوار و
سبزیکاری در آن، این احتمالها را تضعیف میکند.
گهوهر قفقازی: در زبان ارمنی کلمهای به شکل «کاوار» (Գաւառ) به معنیی ناحیه و بخش، حومهی شهر، ولایت و دشت و ... ؛ همچنین در
شمال غرب ایران و در شرق و جنوب تورکیه نامهای جوغرافیایی دارای ترکیب «گهوهر»،
مانند گَوَر (نام قدیم یوکسهک اووا)، تَرْگَوَر و مَرْگَوَر و .... وجود دارد.
این کلمات هیچکدام دارای ریشهی ایرانیک (ارمنی، کوردی، فارسی و ...) و تورکیک نیستند.
بلکه محتملا از یک زبان قفقازی، شاید اورارتویی اخذ شده، و مرتبط با کلمات کواری
(გვარი) به معنی جنس، تبار، سلاله و ... و کواروپا
(Kvaropa) به معنی اهل یک
مکان و جا بودن در زبان گورجی هستند.
در
لغتنامهی ائشآنلام سؤزلوک فارس-عرب-تورکجه، بهی هادی[9]، کلمهای
به شکل کاوار (کاورا، کاوراق،...) و به معنیی دشت و صحرا و کویر، ... وجود دارد. شاید
این کلمه نیز در ارتباط با کوار اورارتویی-قفقازی-گورجی باشد.
کلمهی هاوار در زبان تورکی به معنیی فریاد برای اعلان چیزی و طلب امداد،
فورم متحوّل شدهی کلمهی عربی «خبر» و بی ارتباط با نام هؤکماوار است.
ریشهشناسیهای نادرست:
به
سبب مکتوب و رسمی نبودن زبان تورکی در ایران و یکی از عواقب آن که زدوده شدن حافظهی
تاریخیی مردم تورک و فراموشیی مدام و بلاانقطاع کلمات تورکی و معانیی اصلیی
نامهای جوغرافیاییی تورکی است، همچنین فارسسازیی نامهای تاریخیی تورکی مکانها،
بسیاری از نامهای جوغرافیاییی تورک دچار شبهریشهشناسیی غیر علمی و عوامانه اغلب
بر مبنای زبان فارسی میشوند. در زیر چند شبهریشهشناسیی غیر علمی و عوامانه در
مورد نام تورکیی هؤکماوار را ذکر کردهام[10]:
-نام
حکم آباد ترکیبی از "هو" به معنای خوب و پسندیده در فارسیی میانه؛
"کومه" به معنای کپرهای داخل زمینهای زراعی و باغی و خانهباغهای داخل
مزارع؛ و "آوار" به عنوان پسوند مکان؛ پس هکماوار به معنای محل کپرها و خانهباغهای
خوب و زیبا و یادگار دوران زرتشتی و پیش از اسلام است.
-حکم آباد از دو واژهی "حکم" و "آوار" به
وجود آمده و به معنی محل و جایگاه حکمرانی است.
-حکم آوار در اصل "هامی" به معنی همه و از هر نوع و
"کاوار" به معنیی سبزیی خوردنی بوده و به معنی محلّی است که همه نوع
سبزی در آن وجود دارد و یا جایی که همه در آنجا به سبزیکاری مشغولند.
موخّره: قناتهای هؤکمآوار
به
سبب مرکزیت محلّهی هؤکمآوار در صنعت سبزیکاری و کشت ترهجات تبریز، این منطقه
دارای قناتهای مهم و کهریزهای متعدّدی بوده که در منابع تاریخی بدانها اشاره میشود.
وجود این قناتها که منبع تامین آب برای مزارع سبزی بودند هم، مویّد درستی وجه
تسیمهی مطرح شده در این مقاله هستند.
محمود
غازان خاقان امپراتوری تورک-موغولیی ایلخانی به سال ٦٩٧ هجری قمری وقفنامهای در
مورد زمینها و آب قناتهای هؤکمآوار نوشته و برای سلاطین فرستاده است.
شاهزاده
نادرمیرزا قاجار در کتاب «تاریخ و جوغرافیای دارالسلطنهی تبریز» قناتهای هؤکمآوار
را که منبع آب برای مزارع سبزیکاری بودهاند ذکر کرده است. از جمله:
«قنات
حکم آباد: این ینبوع را نفعی عظیم است. مجرای آن از مشرق به مغرب است. رشتههای آن
با پیچ و خمها تا دهنهی آن بیش از فرسنگی است. مدار آن بر ساعات و دقایق است و
هیچ از ممرّ آبرود بهره ندارد. همهی آن اصل آب است که حکم آبادیان با مخارج بسیار
برای کشت خود به سالیان دراز حفر کردهاند. در همه سال نقّابان و چاخویان زبردست
در دل زمین با قوّت بازو مشغول اصلاح و ازدیاد آب این کهریزند. تمامیی سبزیهای
بستانیی تبریز حاصل این آب است. و قیمت آن بسیار ثمین و غالی است. مشتریی آن به
هر دقیقه موجود است. هر که را در حکمآباد یک زرع زمین است، ناچار از این عین سهمی
خواهد داشت»
صص ٤٢-٤١
«قنات
عزیزالله: عزیزالله نیز مزرعهی معروف است و از متعلقات حکمآباد است.
این عین به نام مالک آن مزرعه نامیده شده. این کهریز چون نام خود عزیز و گرانبها
است. مزرعهی عزیزالله که همه سبزیکاری است، با این آب مشروب است. ملّاک این عین
نیز جمعی کثیر از زرّاع حکم آبادند. مجرای آن نیز از مشرق به مغرب است» ص ٤٢
«قنات
میرزا علی: محلّهی کوچک که بنام میرزا علی موسوم، و دیزه گویند و متّصل
به حکمآباد است، این عین به آنجا جاری است. متنزّهان شهر در آنها بساتین با نزهت
دارند. این عین ملّاک بسیار دارد. گردش آن بر مدار شبانه روز است» ص ٤٢
«قنات
منتش [منتهشه] : کهریزی قوی و باستانی است. از مشرق به مغرب جاری. به
مزرعهی عزیزالله که از مزارع کوی حکمآباد است رَوَد» ص ٤٦
«میر
جلیل: کهریزی
کوچک است. بساتین و سراها که میانهی امیرخیز و حکمآباد است از این عین سرسبز و
خرم باشند» ص ٤٦
«قنات کؤشک: به مزرعهی قصر که از مزارع حکمآباد جاری است از
مشرق. کهریزی وسط است و بسیار کهنه. این مزرعهی منزّه را به دفتر قصر نویسند و
بومیان کؤشک نامند». ص ٤٦
.....
[1] کلمهای عمومیتر برای مفهوم سبزه-سبزی در زبان تورکی، «گؤیهرتیGöyerti » است. از همین ریشه است «گؤیهرهنتیGöyerenti » به معنیی سبزیجات، در مقابل «آغارانتیAğarantı » به معنیی لبنیات (آغوز، شیر، دوغ، ماست، پنیر، کشک، ...) و «قیزارانتیQızarantı » به معنیی سرخ کردنیها.
[2] AVAR:
1- Tarladaki sebze. (*Ödemiş –İzmir, *Savur –Mardin, Taşoluk, *Göksun –Maraş, *Beypazarı,
*Nallıhan –Ankara, *Ermenek köyleri, *Bozkır, Gaziler *Hadım, *Karaman, Hatip
-Konya ve köyleri, Misis –Adana, Civanyayla, *Mersin, *Mut, *Silifke ve
çevresi, Köseçobanlı, *Gülnar, -İçel ve köyleri). 2- Eve yakın sebze bahçesi.
3- Sebze bahçesi (*Sivrihisar ve köyleri –Eskişehir, *Aksaray –Konya, *Silifke,
-İçel). 4- Hıyar (Amasya ve çevresi, *Havza –Samsun, -Ankara)
AVARLIK: 1-Eve yakın sebze bahçesi.
2-Avar
[3] در زبان تورکی یک کلمهی دیگر کاوار به معانی آتی وجود دارد: جویبار،
جوی آب، شاخههای کوچک یک جویبار اصلی که آب از طریق آنها پخش میشود، مسیرهای آب
در یک مزرعه، سر جویبار، حفرهای که برای تجمع آن جویبارها کنده میشود، سدّی در
داخل دریا که برای جلوگیری از فرار ماهیها به آبهای عمیقتر ایجاد میشود. در
تورکیه کلمهی آوارلیق همین معانی را دارد. به نظر میرسد آوارلیق تورکیه بدین
معانی، مخفف کاوارلیق فوق باشد:
AVAR : 5- Sebze dikmek için açılan ark (*Mut –İçel). 6- Parsel. avar
(Dağla *Mecitözü –Çorum). 7- Bent ve set yapmaya
yarıyan dallı budaklı ağaç (Karaköy, *Nallıhan –Ankara)
[4] بنا به تثبیت آلتائیستها، در زبان پروتوتورک، در آغاز کلمات یک
حرف « پ » وجود داشته که در تورکی خلجی به « ه » تبدیل و در تورکیی استانبولی
کاملا حذف شده است. این حرف باستانیی « پ » در تورکیی ما ندرتا حفظ شده («پوفلهمهکPüflemek » به جای «اوفلهمهکÜflemek »
استانبولی، «پؤشلهمهکPöşlemek » به جای «هاشلاماکHaşlamak » استانبولی،...)، و در بسیاری موارد، مانند نمونههای داده شده در
مقاله، به « ه » تبدیل شده است.
[5] غازانخان (به لاتینی Casanus) به توسعه و آبادی و ساخت ابنیهی خیریه بسیار علاقهمند بود
و از اینرو ساخت بسیاری از بناهای تاریخی، درست و یا نادرست، بویژه در روایات مردمی
به وی منسوب شده است. غازانخان را -که تبریز را به شهری بزرگ و معمور تبدیل نمود-
به نوعی به بوجود آورندهی شهر تبریز هم شمردهاند.
[6] شامب در آغاز نام روستایی بود که در زمان آرغونخان،
ششمین خاقان از دولت تورک-موغول ایلخانی (۱۲۸۴ میلادی) بنا نهاده شد.
محلهای بنام ارغونیه (بعدها غازانیه) در شامب قرار داشت که در آن یکی از زیباترین
معابد بوداییی زمان ساخته شده بود. روستای شامب به مرور زمان به یکی از شهرهای
اقماریی تبریز تبدیل، و معبد ارغونیه به امر غازانخان هفتمین خاقان دولت تورکی-موغولیی
ایلخانی (۱۲۹۵ میلادی) که اسلام آورده بود، ویران و به جایش مسجدی ساخته
شد.
نام
شامب، یا مخفف کلمهی «شامبالا» در ادبیات متاخر بودایی به زبان موغولی به معنیی
سرزمین بهشتی، افسانوی، مدینهی فاضله است، و یا مرکب از کلمات «شامب» به همان
معانی به علاوهی «آلا» به زبان موغولی (به معنیی محوطهی صاف و مسطح تپه) است.
در لغتنامهی موغولی -تورکی تالیف فردیناند د. لسینگ لغت «شامبالا» چنین معنی شده
است:
ŞAMB(H)ALA / ШАМБАЛА /
Şambala [S. Cambhala] - - (yin orun): Geç Budist eserlerinde anlatılan
efsanevi ülke, cennet, ütopya. (Moğolca-Türkçe Sözlük, Ferdinand D. Lessing,
Çeviren Günay Karaağaç)
[7] تاریخ و جوغرافیی دارالسلطنهی تبریز. تالیف
مرحوم شاهزاده نادر میرزا. با مقدّمه و شرح و تعلیقات و تنظیم فهرستهای لازم از
محمّد مشیری. چاپ سوم، انتشارات اقبال، تهران. ١٣٦٠
[8] از این رساله که نادر میرزا آنرا به پارسیی سره نگاشته، تنها یک
نسخهی کامل خطی در کتابخانهی مجلس وجود دارد. رسالهی مذکور را نادر میرزا و
همسرش که دختر عموی وی بود با
هم نوشتهاند.
غذاها و شیوهی پختشان از همسر وی؛ نگارش و شعرها، حکایتها و نکتههای پزشکی از
نادر میرزا است: «شبی بانوی من گفت بیا تا چامه گوییم که شب دراز است. گفتم
نخست تو گو، گفتم چه نویسم که کار، کار زنان است. تو گوی و این دست من. ترا نگارنده
باشم. بانو همیگفت و من همینوشتم تا این نامه به انجام آمد».
وی
عنوانی به این رساله که خود آنرا به صورت کارنامه و نامه و .... ذکر میکند نداده
است. اما فهرستنویس کتابخانهی مجلس، آنرا «خوراکهای ایرانی» و محمدعلی تربیت
آنرا «کتاب طبّاخی» نام گذاشتهاند. این کتاب با نام «قاجار، نادر میرزا، ١٣٨٦،
خوراکهای ایرانی، پژوهش احمد مجاهد، تهران، دانشگاه تهران» منتشر شده است. اغلب
غذاهای ذکر شده در این رساله، چه غذاهای مردمان عادی و چه غذاهای درباری و ....
غذاهای تورک هستند.
[9] Eşanlam. Sözlük.
Fars-Ereb-Türkce. Mart-2015. Bey Hadi. Tebriz
[10] به نقل از کتاب تاریخ حکمآباد تبریز (هکماوار). پژوهشی در تاریخ
سیاسی، اجتماعی و فرهنگیی محلّهی قدیمی حکمآباد تبریز. نوشتهی کریم میمنتنژاد.
No comments:
Post a Comment