فارسی میباید به مرزهای طبیعی خود در مرکز و جنوب کشور عقبنشینی کند/پس رانده شود، و
افول ستارهی زبان فارسی به عنوان زبان رابط
مئهران باهارلی
Farsça, ülkenin orta ve güney kesimlerindeki doğal sınırlarına doğru geri çekilmeli/itilmelidir.
Persian should retreat / be pushed back to its natural borders in the central and southern parts of the country
Méhran Baharlı
Wednesday, May 30, 2007
«سؤزوموز،
مئهران باهارلینین یازقالاری توپلوسو» پیتییی، بیرینجی جیلددهن
“Sözümüz, Méhran Baharlının yazqalar toplusu” pitiyinden,
cild I
از کتاب « سؤزوموز، مجموعه مقالات مئهران باهارلی» - جلد اول
https://independent.academia.edu/MBaharli
https://sozumuz1.blogspot.com/
https://www.facebook.com/profile.php?id=61579230999069
خلاصه:
زبان فارسی زبان «ملی» و «مشترک» ملل ساکن در ایران مخصوصا برای ملت تورک نیست. فارسی، یک زبان به طور طبیعی – تاریخی «سراسری» در این کشور هم نیست. تعلل دولت جمهوری اسلامی در اعلام بیطرفی ملی - زبانی خویش و انجام اصلاحات رادیکال زبانی، و بر عکس تشدید سیاست نسلکشی زبانی تورکی در ایران و ریشهکن کردن آن، و ادامهی حمایت نخبهگان، روشنفکران و قاطبهی قوم فارس از سیاستهای فارسسازی دولتی تورکها و نسلکشی زبانی - امحاء زبان و فرهنگ ملل غیرفارس در ایران، باعث بروز احساسات و حساسیت منفی قابل درک و مشروع در مردمان و روشنفکران غیر فارس مخصوصاً تورکها نسبت به زبان فارسی گردیده است. دولت جمهوری اسلامی ایران اخیراً سیاست تبدیل زبان فارسی به یک زبان رابط در منطقه و ایجاد «جهان پارسی» را هم به سیاست راهبردی تحمیل این زبان در داخل کشور افزوده است. با توجه به واقعیتهای موجود، پس از این، زبان فارسی باید دارای حقوقی متناسب با تاریخ دولتی بودن، واقعیتهای جهان معاصر، اصول جهانی حقوق بشر و وزنهی جمعیتی حاضر خود باشد و نه بیشتر از آن. میبایست به موقعیت زبان فارسی به عنوان تنها زبان «رسمی»، «دولتی» و «آموزشی» در کشور به ویژه در تورکایلی و دیگر مناطق ملی تورک (کانتونهای تورک) در ایران پایان داد. در کشوری که ملت تورک هم در آن ساکن است، زبان فارسی بعد از این نهمیتواند به جز زبان ملی و محلی قوم - ملت فارس (تاجیکهای غربی سابق) بهکار رود. فارسی باید دست از تجاوز به مناطق ملی غیر فارس بکشد و به مرزهای طبیعی و دموگرافیک خود در شرق و برخی نواحی مرکزی ایران عقبنشینی کند.
Özet
Farsça, İran'da yaşayan tüm halkların, özellikle de Türk halkının milli - ulusal dili değildir. Ayrıca, tarihsel olarak ülke genelinde yaygın bir dil de değildir. İran İslam Cumhuriyeti'nin ulusal-dilsel tarafsızlığını ilan etmeye ve köklü dil reformları uygulamaya direnmesi ve bunun yerine İran'da Türkçeye karşı dilsel soykırım politikasını yoğunlaştırması, İran'da Fars elitlerinin, aydınlarının ve tüm Fars ulusunun Fars olmayan ulusları Farslaştırma ve onların dil ve kültürlerini ortadan kaldırma yönündeki devlet politikalarına devam eden desteği, Fars olmayan halklar ve aydınlar, özellikle Türkler arasında Fars diline karşı anlaşılabilir ve meşru olumsuz duygular ve hassasiyetler ortaya çıkmıştır. İran İslam Cumhuriyeti, ülke içinde Farsçayı dayatma yönündeki mevcut stratejik politikasına, son dönemde Farsçayı bölgesel bir ortak dil haline getirme ve "Farsça bir dünya yaratma" politikasını da eklemiştir. Mevcut gerçekler göz önüne alındığında, bundan sonra Farsça, yalnızca çağdaş dünyanın gerçeklerine, evrensel insan hakları ilkelerine ve mevcut demografik ağırlığına uygun haklara sahip olabilir, daha fazlasına değil. Farsçanın ülkedeki tek "resmi", "devlet" ve "eğitim" dili olma statüsü, özellikle Türkili ve diğer Türk ulusal bölgelerinde (Türk kantonlarında) son bulmalıdır. Türklerin de yaşadığı bir ülkede, Farsça yalnızca Fars halkının (eski adıyla Batı Tacikleri) ulusal ve yerel dili olarak kullanılmalıdır. Farsça, Fars olmayan ulusal bölgelere tecavüz etmemeli ve İran'ın doğusu ve bazı orta bölgelerindeki doğal ve demografik sınırlarına geri çekilmelidir.
Abstract
The Persian is not the national language of all peoples living in Iran, particularly for the Turkish people. It is not language that historically been common throughout the country either. The hesitation of the Islamic Republic of Iran in declaring its national-linguistic neutrality and implementing radical linguistic reforms, and instead intensifying the linguistic genocide policy against Turkish in Iran, along with the ongoing support of Persian elites, intellectuals, and the entire Persian nation for the state policies of Persianization and eradication of the language and culture of non-Persian nations in Iran, have caused understandable and legitimate negative feelings and sensitivities among non-Persian peoples and intellectuals, especially Turks, against the Persian language. The Islamic Republic of Iran has recently added the policy of transforming Persian into a regional lingua franca and "creating a Persian world" to its existing strategic policy of imposing this language within the country. Given the current realities, after this, the Persian language should only have the rights commensurate with the realities of the contemporary world, universal principles of human rights, and its current demographic weight, and no more. The status of Persian as the sole "official", "governmental" and "educational" language in the country must end, especially in Turkili and other Turkish national regions (Turkish cantons) in Iran. In a country where Turkish people also reside, the Persian language should only be used as the national and local language of the Persian people (formerly Western Tajiks) in the east and some central regions of Iran. Persian should not encroach on non-Persian national regions and should retreat to its natural and demographic borders.
![]() |
هر امتیاز زبانی، در ذات خود یک مسالهی سیاسی است
زبان فارسی زبان «ملی» و «مشترک» ملل ساکن در ایران و در این میان و مخصوصا برای ملت تورک، و یا یک زبان به طور طبیعی – تاریخی «سراسری» در این کشور نیست. اما از آن جائی که در نتیجهی یک صد و سی سال سیاست تحمیل دولتی و سیستماتیک آن و نسلکشی زبانی ملل غیر فارس، فعلاً و عملاً در مقیاسی وسیع نقش زبان ارتباطی در این کشور را - نقشی که قطعیاً در آیندهی نزدیک از دست خواهد داد - بازی میکند، میتوان از آن با وصف زبان «رابط اجباری» یاد نمود. ممکن است گمان شود رابط نامیدن زبان فارسی، به معنی دفاع و سر فرود آوردن در مقابل این موقعیت و عملکرد آن است. این گمان مقرون به حقیقت نیست. زیرا اعتراف به واقعیت موقعیت دوفاکتوی رابط اجباری بودن زبان فارسی، نه دلیلی بر طبیعی و محق بودن علل پیدایش این وضعیت، و نه دلیلی برای ادامهی این نقش از سوی این زبان در آینده نیست. بر عکس، بیان ناحق بودن و ضرورت عدم ادامهی آن به ویژه به طور داوطلبانه است.
با توجه به واقعیتهای موجود، نه تنها قطعیاً میبایست به موقعیت زبان فارسی به عنوان تنها زبان «رسمی» و «دولتی» در کشور به ویژه در تورکایلی و دیگر مناطق ملی تورک (کانتونهای تورک) در ایران پایان داد، بلکه از این به بعد، زبان فارسی نهمیتواند و هرگز نهباید از موقعیت «زبان رابط داوطلبانه» بودن بین ملت تورک با هر ملت دیگری از جمله فارسها برخوردار گردد. در یک آیندهی فدرالی و یا کونفدرالی و اتحاد جماهیری و ایالات متحده ... ایران هم، کاربرد زبان فارسی به عنوان «زبان رابط داوطلبانه» بین ایالات و دولتهای فدرال و کونفدرال و جمهوریهای تورک و دیگر ایالات و دولتهای فدرال و کونفدرال و جمهوریهای ایران – به دلائلی که در ادامهی این نوشته ذکر شدهاند - مطلقاً غیرقابل قبول است.
از آن جائی که اعطای امتیاز رابط بودن به زبان فارسی، در اصل مسالهای سیاسی است، میباید به این مساله از زوایهی ماهیت و تاریخ رابطهی خاص دو ملت تورک و فارس (تاجیکهای غربی سابق) نیز نگاه کرد. به چه دلیل میبایست تورکان به طور داوطلبانه زبان فارسی را زبان رابط ملت و دولت خویش در ارتباط با دیگر ملل و دولتها اعلام کنند؟ این لطف در مقابل کدام خاطرهی خوش و رفتار متمدنانهی همکشوریهای فارس انجام میگیرد؟ نخبهگان و روشنفکران فارس که حتی وجود ملت تورک در ایران را انکار و از ذکر نام ملی او «تورک» وحشت دارند، تاکنون در دوستی میلیونها تن تورک بومی این کشور چه کردهاند، چه احترامی به هویت ملی تورک و زبان و ادبیات تورکی نشان دادهاند، چه حمایتی از آن نمودهاند؟ دولت و دولتمردان فارس و فارسگرا و فارسزده چه حق و حقوق ملی و زبانی برای اکثریت تورک قائل شده، و با آنها چه رفتار انسانی و مدنی کردهاند؟ آیا شخصیتها و نهادهای مدنی فارس، در اعتراض به محروم نمودن تورکان از حقوق زبانی و ملیشان، و اِعمال سیاست نسلکشی زبانی تورکی در یک صد و سی سال گذشته، تاکنون کلمهای بر زبان آوردهاند؟ تورکان زبان تحمیلی، استعماری، قاتل و جانشین فارسی را به نشانهی قدردانی از چه چیز میبایست داوطبانه به مرتبهی زبان رابط دولت و مردم خود ارتقا دهند؟
افول ستارهی زبان فارسی به عنوان زبان رابط
با گذشت هر روز از شانس پذیرفته شدن زبان فارسی به عنوان زبان رابط بین ملتهای ساکن در ایران و یا در آینده بین دول فدرال - کونفدرال و یا جماهیرشان، حتی اگر «فارسها موظف و ملزم به یادگیری یکی از زبانهای غیرفارس ایران بهشوند» (پیشنهاد رضا براهنی) کاسته میشود. تعلل دولت جمهوری اسلامی در اعلام بیطرفی ملی - زبانی خویش و انجام اصلاحات رادیکال زبانی، و بر عکس تشدید سیاست نسلکشی زبانی تورکی در ایران و ریشهکن کردن آن توسط او، و ادامهی حمایت ضمنی و آشکار نخبهگان، روشنفکران و قاطبهی قوم فارس از سیاستهای فارسسازی دولتی تورکها و نسلکشی زبانی - امحاء زبان و فرهنگ ملل غیرفارس در ایران، باعث بروز احساسات و حساسیت منفی قابل درک و مشروع در مردمان و روشنفکران غیر فارس مخصوصاً تورکها نسبت به زبان فارسی گردیده است. با روند موجود فارسیگریزی و اکراه از زبان تحمیلی و استعماری فارسی در میان ملل ایران به ویژه در میان روشنفکران و نخبهگان تورک - که هر روز به وسعت، شدت و عمق آن افزوده میشود - بسیار بعید بلکه محال است که زبان فارسی در شرایط آزاد و داوطلبانه به عنوان یکی از زبانهای رابط بین ملتهای ساکن در ایران پذیرفته شود و یا هر گونه امتیاز و موقعیت ویژهی دیگری به آن عطا شود. در بهترین حالت در شرایط آزاد و دموکراتیک، زبان فارسی در تورکایلی حداکثر همان موقعیت و حقوقی را خواهد داشت که زبان تورکی در فارسستان، نه کلمهای کمتر و نه کلمهای بیشتر.
دولت جمهوری اسلامی اخیراً سیاست تلاش برای تبدیل زبان فارسی به یک زبان رابط در منطقه و ایجاد «جهان پارسی» را هم به سیاست راهبردی تحمیل این زبان در داخل کشور - سیاستی که آن را از انقلاب ضد تورک مشروطیت - دولت تورکستیز پهلوی تحویل گرفته بود - افزوده است. غافل از آن که زبان فارسی در سطح منطقهای با ٤٠ -٣٠ میلیون متکلم حداکثری، آن هم در بخشهائی از عقبماندهترین کشورهای جهان یعنی ایران و گونههایی از آن در افغانستان و تاجیکستان، به تثبیت و اعتراف اولیای خود این زبان، عاجز از جوابگویی به نیازهای عصر جهانی شدن و فاقد هر گونه قابلیت انطباق با ضروریات زمانه بوده و به سرعت در حال پسرفت و حتی نابودی است. فارسی زبانی است که حتی تکلم به آن در داخل کشور، به ویژه در تورکایلی به طور روزافزونی تحقیرآمیز و با طرد شدن همراه است و به محض خروج از شهرهای فارسنشین ایران کاربرد خود را از دست میدهد.
اما در جبههی زبان تورکی، اوضاع کاملاً متفاوت است. هر روز که میگذرد و علی رغم سیاست دولتی نسلکشی زبانی تورک، بر شانس انتخاب داوطلبانهی زبان تورکی به عنوان یک زبان رابط، نه تنها در ایران، بلکه در منطقه نیز افزوده میشود. زبان تورکی (اوغوزی غربی) به لحاظ شمار متکلمین منطقهای زبان اول تورکیه، جمهوری آزربایجان، ایران، جمهوری تورک قبرس شمالی و جمهوری خودمختار گاگائوز، زبان دوم ارمنستان (سابقا، قبل از پاکسازی قومی تورکها در این کشور)، بولغارستان، یونان، مولداوی، زبان سوم عراق، مقدونیهی شمالی است. (در جمهوری تورکمنستان زبان تورکیک تورکمنی و یا اوغوز شرقی زبان اول، و در افغانستان زبان تورکیک اوزبیکی زبان سوم است). به چه دلیل ملل منطقه زبان فارسی را که فقط و بخشاً در ایران (و گونهی دری در افغانستان و گونهی تاجیکی در تاجیکستان) کاربرد دارد به زبان سراسری منطقه، یعنی یک زبان مودرن مانند تورکی و زبان اکثریت مردم کشور که در جنوب شرقی اوروپا نیز رایج بوده و یکی از زبانهای پارلمان اوروپا و ناتو - و احتمالاً در آینده اتحادیهی اوروپا - و پل ارتباطی بین مردم ایران و جهان مودرن و مدنی است، ترجیح دهند؟ ملل ایران و در راس آنها ملت تورک به زبانی احتیاج دارند که آنها را به هایپراتنیک ٢٥٠ میلیون نفری تورکیک در جوغرافیایی از چین تا اوروپای مرکزی، از سیبری تا خلیج بصره - عربی که منافع اقتصادی قدرتمندی هم در پشت سر آن وجود دارد، اتصال دهد و در عین حال قابلیت ارتباط آنها با کشورهای آمریکایی و اوروپایی را فراهم آورد.
اعلام زبان فارسی به عنوان زبان رابط در ضدیت با منشور جهانی حقوق بشر است
اقدام برخی از افراد و گروههای فارس و فارسگرا (جمهوریخواهان سکولار و ...) و در این میان برخی از آزربایجانگرایان پانایرانیست و آزربایجانگرایان استالینیست و تورکهای پیوسته به جریان «چپ ایرانی» در اعلام زبان فارسی به عنوان زبان رابط در ایران آینده، در ضدیت کامل با روح و مبانی منشور جهانی حقوق بشر و مبارزه در راه تحقق آن است.
وظیفهی روشنفکران، راهنمایی مردم و عرضه کردن آلترناتیوهای گوناگون به همراه روشنگری در بارهی جنبههای مثبت و منفی هر کدام به منظور ایجاد شرایط لازم برای تصمیمگیری آگاهانه است، نه راساً تصمیمگیری به جای مردم. تعیین یک و یا چند زبان رابط برای ملتها در حال حاضر و در آیندهی دولتهای فدرال – کونفدرال و یا جماهیر ایران خارج از صلاحیت روشنفکران، شخصیتها و گروههای سیاسی، مخصوصاً اگر منتسب به گروه ملی غالب و مسلط و یا جریانات تاریخا تورکستیز مانند آزربایجانگرایی پانایرانیستی و استالینیستی و «چپ ایرانی» باشد است. یک گروه و یا شخصیت سیاسی به چه حقی برای مردم و ملل و دولتهای گوناگون زبان رابط تعین میکند؟ این دستهجات صرفاً میتوانند آرزو، ترجیح و یا پیشنهاد و یا تمایل خود برای انتخاب زبان فارسی به عنوان زبان رابط بین ملتهای ساکن در ایران و یا دول فدرال – کونفدرال و یا جماهیر در ایران آیندهی ایدئآلیشان را بر زبان آورند. پس از آن، وظیفهی نخبهگان و سیاسیون و فرهنگیان ملل دیگر است که این ترجیح و پیشنهادها را طی گفتمانی دموکراتیک بررسی و سبک – سنگین کرده و جواب رد و یا قبول خود را اعلام کنند. هرچند جواب رد از هم اکنون نیز داده شده است.
دموکراسی ناب و بیتبصره، بدون خط و خطوط قرمز فارسی
دموکراسی کسانی که با نام دموکرات (در جامعهی فارس، و نیز دموکراتهای آزربایجان، ...)، بر آن شرط و شروط میگذارند، زبان قوم - ملت اقلیت فارس را زبان رابط و آن را خط قرمزی غیر قابل عبور اعلام میکنند، دموکراسیای معیوب و ناقص است، اصلاً دموکراسی نیست. این گونه اشخاص از هم اکنون فاتحهی دموکراسی در ایران آیندهی آرمانیشان و دموکرات بودن خودشان را میخوانند. آن چه ملل ساکن در ایران نیازمند آن هستند دموکراسی ناب و بیتبصره، بدون خط و خطوط قرمز فارسی است.
موقعیت ویژهی «زبان رابط» دادن به زبان فارسی، ناقض اصل برابری ملتهای ساکن در ایران و زبانهایشان است. همچو تدبیر غیر دموکراتیکی که به معنی تائید تبعیض و بیعدالتی ملی و زبانی موجود و باز دوباره به نفع زبان و قوم - ملت فارس است، در برنامه و مبارزهی دموکراتیک مردم و ملتهای ساکن در ایران محلی از اِعراب نهدارد. یا در ایران همهی ملتها و اقلیتهای ملی دارای حقوق برابرند ویا نیستند، یا زبان و ملت فارس یکی از این ملتها و زبانهای با حقوق برابر در ایران است و یا نیست.
اقدام یک جانبهی فارسها و فارسگرایان و آزربایجانگرایان پانایرانیست و استالینیست و چپ ایرانی برای تعیین «زبان رابط برای ایران» و مخصوصاً اعطای این موقعیت به زبان فارسی، به ویژه با روح پروژهی فدرالیسم ملی و پلورالیسم فرهنگی در ایران که بسیاری از این دستهجات ظاهراً مدافع آنند و ضرورت بهینهسازی روابط ذاتاً متشنج موجود بین نخبهگان ملل غیر فارس با همتایان فارسشان ناسازگار بوده، نقض غرض است. کسانی که از هم اکنون زبان فارسی را زبان رابط تعیین کردهاند، عملاً حکم تائید بر ادامه، تشدید و گسترش کشمکش و تنشهای ملی دادهاند.
فارسهای یکزبانه، غیر فارسهای دوزبانه
اعلام زبان فارسی به عنوان زبان رابط بین دول ویا ملل، مشکل یکزبانه بودن فارسها و دوزبانه بودن ملل غیر فارس را ایجاد خواهد کرد:
-در حالی که تورکها و دیگر ملل ساکن در ایران مجبوراً فارسی را به عنوان زبان رابط یاد خواهند گرفت، فارسها - از آن جائی که زبان ملی و مادریشان در عین حال همان زبان رابط نیز میباشد - محتاج به یادگیری زبان هیچ ملت دیگر ساکن در ایران نهخواهند بود. اعطای امتیاز و ویژهگی حس بینیازی و خودکفائی به یک ملت و سلب این امتیاز و ویژهگی از ملل دیگر، به لحاظ روانشناسی اجتماعی عواقب ناخوشایندی خواهد داشت.
-یک کودک فارس در مدرسه تنها زبان فارسی را – که در عین حال هم زبان مادری و ملی وی و هم زبان رابط اوست - یاد خواهد گرفت. ولی یک کودک تورک مجبور به یادگیری دو زبان رابط فارسی و ملی - مادری تورکی خواهد بود. این بار اضافی بر دوش کودکان غیر فارس، قابل توجیه نیست و بر خلاف عدالت و برابری است.
-برای رفع این مشکل، عدهای مطرح میکنند کودکان فارسزبان هم قانوناً مجبور به یاد گرفتن یکی از زبانهای ملی رایج در مملکت به جز فارسی شوند. هرچند یادگیری زبان یکی از ملل غیر فارس ساکن در ایران برای فارسزبانان ایرانی به همه حال میباید اجباری اعلام شود، با اینهمه یادگیری زبان قوم همسایه با یادگیری زبان رابط دولتی که تسلط بر آن برای صعود در پلههای اجتماعی، شغلی، آکادمیک، اقتصادی و سیاسی و .... حیاتی است بسیار متفاوت است. نیاز فارسها به زبان غیر فارسی غیر رابط، با نیاز غیر فارسها به زبان فارسی رابط از دو مقولهی متفاوت و لاجرم دارای عواقب متفاوت است. این تفاوت باعث افت در یادگیری زبان غیر فارسی خواهد شد.
-گفته شده است به لحاظ یادگیری و تحصیل و برخی قابلیتهای ذهنی، کودکان مناطق دوزبانه یا چند زبانه موفقترند. اولا به لحاظ تکنیکی و رسمی – دولتی - نظام تحصیلی در ایران وضعیت دوزبانهگی و یا چندزبانهگی وجود نهدارد. یک زبانهگی وجود دارد زیرا که صرفا زبان فارسی یک زبان رسمی، دولتی و نظام تحصیلی است. حتی اگر وضعیت فعلی دوزبانهگی قبول شود، رابط نمودن زبان فارسی، باعث شده است کودکان فارس که تنها به وسیلهی همین یک زبان، قادر به ارتباط با دیگر ملل ساکن در ایران هستند، از موهبت دوزبانه بودن محروم و در نتیجه از جهت یادگیری و تحصیل و برخی قابلیتهای ذهنی محکوم به عقبماندهگی شوند. این عقبماندهگی خواه ناخواه در طبقهی نخبهگان فارس منعکس خواهد شد که امری فاجعهبار است. زیرا حاکمان دولت ایران از میان این نخبهگان فارس بر خواهند خاست. یعنی وضعیتی که هم اکنون شاهد آنیم. این بیعدالتی بر علیه خلق فارس و محکوم کردن وی به یک زبانهگی و عقبماندهگی تحصیلی و ذهنی توجیه منطقی نهدارد.
-از خطرناکترین عواقب اعلام زبان یکی از ملل ساکن در کشور به عنوان زبان رابط، ایجاد حس بینیازی در ملت صاحب آن زبان، از آشنائی با زبان و فرهنگ ملل همسایه و غیر است. این همان بلائی است که در ایران با رابط شدن اجباری زبان فارسی به واقعیت پیوسته و باعث گردیده که اکثریت مطلق همکشوریهای فارس، به ویژه نخبهگان این قوم با هیچ کدام از زبانها و فرهنگهای ملل همسایه و یا خارجی آشنائی و الفت و انسیت نهداشته باشند و حتی به ضرورت آن نیز واقف نهشوند. این نیز به نوبهی خود از جمله باعث بیگانهگی گسترده و مفرط قاطبهی فارسهای ایران با مفاهیم حقوق اولیهی بشر، برابری زبانی و فرهنگی ذاتی مردم و ملل ایرانی، قبح و زشتی نژادپرستی و قومیتگرایی افراطی و نهادینه شدن برتریطلبی و توسعهطلبی، تمایل به خشونت و ستیزهجوئی با هر چه رنگ غیر خودی دارد و ... در این قوم شده است. در نتیجه، نوعی خوشنشینی در تاریکیهای تاریخ، درجا زدن در دشمنیهای اسطورهای و باستان، غیرستیزی و دیگرگریزی، کینهتوزی با همسایه، رجزخوانی و جنگطلبی و ادبیات قدرت، نهبود فرهنگ مدارا و تساهل، تفاخر ابلهانه، .... به خصلتی ملی در میان قوم - ملت فارس، به ویژه دولتمردان و فرهنگیان آن تبدیل شده است.
-محروم بودن قاطبهی فارسها از یادگیرى دیگر زبانها و ناآشنایى با فرهنگهاى ملل ساکن در ایران و در نتیجه خردهگی فوقالعادهی دنیاى ذهنیشان و کانالیزه و تنگ شدن افق دیدشان صرفاً محدود به این قوم نهمانده، تبدیل به معضلى بزرگ و از عوامل اصلی عقب نگهداشته شدن مزمن و دومینووار کل جامعهی ایرانى، منطقهی خاورمیانه، جهان شیعه، و اسلام شده است. از این روست که انتخاب نمودن زبانی به غیر از فارسی در ایران به عنوان زبان رابط، کومکی بزرگ به باز شدن افق دید همکشوریهای فارس تجرید شده از جهان معاصر، خو گرفتنشان با ذهنیت مودرن؛ شناخت بهترشان از ایران، ملل، مردم، زبان و فرهنگهایشان؛ و قدمی تاریخی در راه نزدیکی این قوم به روند جهانی شدن، مدارای فرهنگی، و در یک کلام خدمتی عظیم به دموکراتیزاسیون و مدنی شدن قوم فارس و کل کشور خواهد بود.
به حاشیه رانده شدن زبانهای غیر رابط در صورت انتخاب صرفاً یک زبان رابط
اعطای موقعیت زبان رابط فقط به یکی از زبانهای رایج در ایران، علاوه بر محظوراتی که فوقاً ذکر گردید، باعث نهادینه کردن تبعیض و بیعدالتی زبانی و ملی و تسریع روند به حاشیهرانی زبانها و آسیمیلاسیون و یکسانسازی خواهد شد:
-اعطای موقعیت زبان رابط به یکی از زبانهای رایج در کشوری چند ملتی – همان گونه که در نمونههای شوروی، چین و کانادا دیده شده - در نهایت و درازمدت در خدمت به حاشیه رانده شدن زبانهای هرچند رسمی و دولتی اما غیر رابط، و تسهیل روند آسیمیلاسیون متکلمین زبانهای غیر رابط در ملتی که زبانش به عنوان زبان رابط انتخاب شده خواهد گردید. چنان چه دولتی و رسمی بودن ظاهری زبانهای ملل شوروی سابق در مقابل موقعیت بینالمللی و برتری رابط بودن زبان روسی چندان مفید فایده نهبوده و نهتوانست از به حاشیه رانده شدن این زبانها و روند روسسازی این ملتها جلوگیری نماید. در ایران نیز اعطای موقعیت زبان رابط به زبان فارسی، در درازمدت و بدون شک – حتی در صورت رسمی شدن زبانهای ملی غیر فارس - در جهت تضعیف و به حاشیه راندن این زبانها و فارسسازی ملل غیر فارس عمل خواهد کرد.
-اعطای موقعیت زبان رابط به یک زبان، به معنی اعطای امکانات و قابلیتهای بسیار مهم در حیطههای گوناگون نوشتاری، سیاسی، قانونگذاری، دیپلوماسی، اقتصادی، آکادمیک، علمی، حقوقی، روزنامهنگاری، ادبی و مالی ... به آن زبان و شکوفائی و تکاملش، و همزمان به معنی محروم کردن زبانهای دیگر ملل ساکن در ایران از این همه امکانات و شکوفائی و تکامل میباشد.
-بسیاری از همکشوریهای فارس با سوء تعبیر از پرستیژ و سوء استفاده از موقعیت ادبی زبان فارسی در قرون وسطی، که منحصر به این زبان نیز نهبود، در آرزوی ایجاد ایرانی یکدست فارس و آریائی، ایرانزمینی و پارسیزبان از چین و هند و آسیای میانه تا قفقاز و بالکان هستند. مخصوصا بروکراتها و تکنوکراتهای بانفوذ متعلق به این دسته از فارسها که همواره بر تاروپود دولتین پهلوی و جمهوری اسلامی و نهادهای دینی، سیاسی، فرهنگی، آموزشی، تحقیقاتی و نظامی آنها مسلط بودهاند (این شامل رهبر جمهوری اسلامی ایران نیز میشود)، آشکارا نشان دادهاند که نه تنها کوچکترین احترامی به زبان و فرهنگ دیگر ملل ساکن در ایران قائل نیستند، بلکه از دشمنی و کینهای تاریخی بدانها برخوردارند. تاریخ معاصر ایران نیز نشان میدهد که این دستهی حدنهشناس و خودنهشناس فارس با در دست داشتن مزیت و برتری رابط بودن زبان فارسی، بیتردید در آینده نیز مانند گذشته از تمام امکانات دولت برای کاشتن تخم نفاق و دشمنی بین ملل ساکن در ایران، اِعمال تبعیضات زبانی و ملی، تحمیل و گسترش زبان فارسی به زیان دیگر زبانها، فارسسازی دیگر ملل، و کوشش برای پاکسازی زبان و امحاء فرهنگ ملل غیر فارس و نسلکشی زبانی آنها سوء استفاده خواهند کرد.
نحوهی تعیین زبان رابط بین ملل ساکن در ایران:
تعیین یک و یا چند زبان به عنوان رابط بین ملتها و ملیتهای ساکن در ایران و یا بین تک تک افراد منسوب به این ملتها خارج از صلاحیت دولتها است. این گونه زبان و یا زبانهای رابط، نهمیتوانند از طرف دولت و یا مقامات رسمی انتخاب و دیکته شوند. زبان یا زبانهای رابط بین ملتها در طول تاریخ و اغلب طی روندهای طبیعی و به طور خودجوش و از میان زبانهائی که افراد قادر به ایجاد ارتباط با آنها میباشند - از جمله به علت رسمی و دولتی بودن آن زبانها و یا یادگیری داوطلبانه و اجباری آنها - مشخص میشوند. در حالی که موقعیت فعلی زبان فارسی به عنوان زبان رابط اجباری، تنها ناشی از یک سبب تاریخی است: دخالت خارجی، مهندسی قومی صلیبی ضد تورک - انگلیسی حین انقلاب مشروطیت - کودتای سال ١٢٩٩ و آفرینش ملت فارسزبان ایران.
همچنین نیاز و منطق قابل قبولی در اعلام یک زبان رابط واحد برای همهی ملل ساکن در ایران نیست. هر ملت میتواند با ملتهای گوناگون با زبانهای متفاوتی ارتباط بر قرار کند. زبان رابط سنتی و داوطلبانه بین تورکان از یکسو و تالشها، تاتها، خلجیها، ارمنیها، آسوریها، یهودیها و نیز بخشهائی از کردان و گیلکان و تورکمنها و ... در تورکایلی و در شمال خراسان (افشاریورت) همواره زبان تورکی بوده است. تعویض این زبان رابط طبیعی و تاریخی با مداخلات صنعی و استبدادی و جایگزین کردن آن با فارسی از پشتوانهای منطقی و مشروع برخوردار نیست. ملت تورک میتواند با این ملل و اقلیتهای ملی با زبان تورکی و با دیگر ملل ساکن در ایران با زبانی متفاوت - مثلا انگلیسی- ارتباط برقرار کند.
نحوهی تعیین زبان رابط در یک آیندهی فدرالی-کونفدرالی و یا جماهیری:
شماری از نیروهای سیاسی در ایران به نوعی آیندهی فدرالی ملی اعتقاد دارند. اینگونه گروهها هم باید از تعیین زبان فارسی به عنوان زبان رابط نظام فدرالی ایدهآلشان اجتناب کنند. معقولتر آن است که مسالهی نحوهی تعیین و یا انتخاب زبان رابط بین دولتها در نظام فدرالی، نه در سطح مرکزی و واحد، بلکه موردی و در سطح دو دولت مشخص و بر اساس شرایط و ویژهگیهای دولتهای مورد بحث حل و فصل شود:
-هنگام انتخاب زبان و یا زبانهای رابط بین دو دولت فدرال – کونفدرال و یا جمهوری، از میان زبانهای داخلی و یا بین المللی گوناگون عواملی مانند منافع سیاسی دولتهای مذکور، خواست ملل، شرایط گذشتهی تاریخی، جمعیت متکلمین هر زبان، زبانهای کشورهای همسایه، وجود ادبیات مودرن و دموکرات و لیبرال و لائیک، روند جهانیسازی، امپریالیسم و استعمار فرهنگی، هزینهها و سهولت امر و ...... میتوانند موثر باشند.
-نحوهی تعیین زبان و یا زبانهای رابط بین دو دولت فدرال – کونفدرال و یا جماهیر ایران و در شرایطی آزاد و دموکراتیک، بسته به روابط زبانی و تباری و تاریخی و فرهنگی ملل تابعهی آن دو دولت؛ میتواند توسط استشارات و مذاکرات سیاسی و توافقهای دوگانه بین آنها؛ تصویب مجالس ملیشان؛ حتی انجام رفراندوم و یا ترکیبی از دو و یا چند عدد از این روشها صورت پذیرد.
به عنوان مثال، دولتهای تورکایلی (تورکان در شمال غرب ایران)، قاشقاییورت (تورکان در جنوب ایران) و آفشار یورت (تورکان در شمال شرق ایران) در یک آیندهی فدرالی – کونفدرالی و یا جماهیری بیشک زبان تورکی- و نه زبان فارسی - را به عنوان زبان رابط خود برخواهند گزید. زبان رابط میان دولتین تورکایلی و خلجاوردو (خلجستان) و تورکمنستان (در شمال شرق ایران) نیز میتواند تورکی تورکمانی ما و حتی تورکی استانبولی که عملاً و در حال حاضر به عنوان زبان رابط جهان تورکیک عمل میکند تعیین گردد. در این نمونه، کوچکترین لزوم و منطق و دلیل و فایدهای برای انتخاب زبان فارسی به عنوان زبان رابط این دولتهای تورکیک مذکور متصور نیست.
به لحاظ تئوریک در یک آیندهی فدرالی – کونفدرالی و یا جماهیری گزینهی انتخاب زبان فارسی به عنوان زبان رابط بین دو دولت فارسستان و تورکایلی متصور است. اما با توجه به عوامل سوئی که هنگام اشاره به ماهیت سیاسی زبان رابط شمرده شد، این گزینه نیز شانس چندانی نهداشته و عملی نیست. اکنون قطعی شده است که در یک آیندهی فدرالی، دولتین مزبور میباید بر سر زبان سومی به غیر از فارسی به عنوان زبان رابط – مانند انگلیسی- به توافق بهرسند.
گزینهای قابل تامل: زبان رابط انگلیسی
هرگاه همچنان ضرورت انتخاب تنها یک زبان به عنوان زبان رابط کل ملل و دول در ایران آینده احساس شود - که به نظر میرسد احساس نهخواهد شد - بهترین روش، اجتناب از انتخاب یکی از زبانهای ملل ساکن در ایران – بهویژه زبان فارسی که به عنوان زبانی تحمیلی، استعماری و قاتل تثبیت و تسجیل شده، است. با درک این واقعیت است که تعداد روزافزونی از روشنفکران منسوب به ملتهای مختلف، خواهان اعلام یک زبان بینالمللی مانند انگلیسی که در ضمن زبان ملی و مادری هیچ ملت ساکن در ایران نیست، به عنوان زبان رابط دولت مرکزی با دول خارجی و در روابط بینالمللی در حال حاضر و به عنوان زبان رابط بین دول در یک آیندهی فدرالی – کونفدرالی و یا جماهیری هستند.
وظیفهی روشنفکران آن است که برای مردم روشن سازند به نفع ملل و مردمان ایران است که زبان همهی ملل و اقلیتهای ملی ساکن در سرتاسر این کشور «رسمی» (دو زبان تورکی و فارسی در سطح سراسری و در مقیاس دولت مرکزی و زبانهای دیگر ملل در مناطق ملی خود «دولتی») اعلام شوند. همچنین وظیفهی روشنفکران است که در بارهی فوائد و مزیتهای انتخاب یک زبان غیر بومی و ترجیحاً بینالمللی مانند انگلیسی به عنوان زبان رسمی دولت مرکزی در حال حاضر و به عنوان زبان رابط بین دول در یک آیندهی فدرالی – کونفدرالی و یا جماهیری روشنگری نمایند. در راس این فوائد و مزیتها، حفظ بیطرفی زبانی – قومی دولت مرکزی و پایان دادن به برتری و فروتری ملی و زبانی و کشمکشهای فرسایشی ناشی از آن در ایران و منطقه است.
ضدیت با فارسها و زبان فارسی
عدهای از قومیتگرایان افراطی فارس مطرح میسازند که محروم کردن زبان فارسی از موقعیت زبان رابط اجباری، به معنی ضدیت با زبان فارسی و کنار گزاردن آن است. جواب آن که، کسی مخالف و دشمن زبان فارسی نیست و نهمیخواهد ایرانیان فارس، زبان مادری و ملیشان فارسی را کنار بهگذارند. بلکه ملتهای ساکن در ایران تمام و عین حقوق و امتیازاتی را که زبان فارسی از آن برخوردار است، برای زبانهای ملی خود نیز میخواهند. این، دشمنی با فارسی و یا هیچ زبان دیگری نیست. همانگونه که مبارزه با آپارتاید در آفریقای جنوبی ضدیت با نژاد سفید نهبود٬ مبارزه با حاکمیت انحصاری قوم - ملت اقلیت فارس (تاجیکهای غربی سابق) و سلطهی سیاسی و فرهنگی نامشروع این قوم و تلاش قومیتگرایان افراطی فارس و دولت ایران برای یکسانسازی و نسلکشی، نابودی هویت، زبانها، فرهنگها و از بین بردن حاکمیت ملی ملتهای غیر فارس ساکن در ایران هم، ضدیت با فارسها و زبان فارسی نیست. حتی بر عکس، دوستی و خدمتی واقعی به زبان و فرهنگ قوم فارس است، زیرا وی را مدنی و مودرن و انسانی میسازد.
ملل و اقلیتهای ملی غیر فارس در ایران، به فارسی - که به هر حال زبان اقلیتی ٣٠ – ٣٥ درصدی در ایران و همچنین زبان گروههائی در کشور همسایهی افغانستان است - احترام میگذارند. نیز هیچ کس معترض حقوق ملی فارسان ایران نیست. به شرط احترام به هویت و زبان و فرهنگ ملل دیگر، اقلیت فارس هم حق دارد به زبان خود بهخواند و بهنویسد. همچنین حق دارد که زبان ملیاش فارسی به عنوان زبانی رسمی در سراسر کشور و زبانی دولتی در منطقهی ملی فارسستان شناخته شود. اما این به معنی آن نیست که ملت تورک ساکن در ایران میباید زبان فارسی جانشین، تحمیلی و استعماری را به جای زبان ملی، مشترک و مادری خود که تورکی است بهپذیرد و یا زبان فارسی را به عنوان زبان رابط داوطلبانه در ارتباط با دیگر ملل قبول کند، و یا زبان تورکی از موقعیت رسمی بودن سراسری محروم بهماند.
فارسی میباید به مرزهای طبیعی دموگرافیک خود عقبنشینی کند
فارسها میباید درک کنند که پس از این، در کشوری که ملت تورک هم در آن ساکن است، زبان فارسی صرفا میتواند دارای حقوقی متناسب با تاریخ دولتی بودن، واقعیتهای جهان معاصر، اصول جهانی حقوق بشر و وزنهی جمعیتی حاضر خود باشد و نه بیشتر از آن. فارسی نه زبان ملی و نه زبان مشترک ملت تورک و ملل دیگر ایران است و نه زبان رابط اقلاً ملت و دولت تورک با دیگر ملتها و دولتها خواهد بود. زبان فارسی بعد از این نهباید و نهمیتواند به جز زبان ملی و محلی قوم - ملت فارس (تاجیکهای غربی سابق) در شرق و برخی نواحی مرکزی ایران بهکار رود.
پس نوشته: نوشتهای ارزشمند از فیلسوف معاصر تورک حیدر شادی در این رابطه.
کسوف و نوزایش «خرد ایرانشهری» به مثابهی روایت تاریخی و برساختهی اجتماعی. نقدی بر پروژهی «مودرنیتهی ایرانی» سید جواد طباطبائی و سخنان او در بارهی زبان تورکی.
این یک خطای معرفتی است که فکر کنیم یک موقعیت تاریخی باید ادامه پیدا کند (ارزشی)، و یا ادامه پیدا خواهد کرد (هستی - غیر ارزشی). چون تاریخ دینامیک و «امکانی» است. همانطور که لاتین یک وقتی با همهی تاریخ کهن و غنای ادبی و…. صحنه را ترک کرد و مجال تولد و بالندهگی به انبوه زبانهای اوروپایی از آلمانی گرفته تا فرانسوی و همین انگلیسی را داد، فارسی هم «میتواند» همچون امری را تجربه کند. لاتین از اوروپا عقبنشینی کرد. عقبنشینی فارسی، به عنوان زبان ادبی غالبِ، البته نه انحصاریِ، منطقه در نیمهی اول هزارهی دوم میلادی، را هم میتوان از نیمهی دوم این هزاره دید. این عقبنشینی ابتدا از عثمانی شروع شد و بعد از شبه قارهی هند و همین طور قفقاز و آسیای میانه. حالا این عقبنشینی ادامه دارد؛ زمان، آبستن تولد ملت پشتون است و فارسی، به عنوان زبان انحصاری رسمی، از افغانستان هم عقبنشینی میکند و گویا این عقبنشینی الان به داخل مرزهای ایران رسیده است و فارسی در آستانهی عقبنشینی از آزربایجان، کوردستان، بلوچستان، و… است. شاید بهتوان این تعبیر را به کار برد که فارسی یواش یواش به مرزهای طبیعی خود باز میگردد. نقش روشنفکر فارس و مرکزگرا در این برههی زمانی، نه مقاومت در مقابل شکوفایی فرهنگهای دیگر منطقه، بلکه همراهیِ آگاهیِ ملیِ فارسی در این «بازگشت» به مرزهای طبیعی و تلاش برای کاستن از درد این انقباض است.
https://www.radiozamaneh.com/123098
گئرچهیه هو!!!
برای مطالعهی بیشتر
همهی
زبانهای رایج در ایران، بلا استثناء میباید رسمی شوند
http://sozumuz1.blogspot.com/2016/12/blog-post.html
رفع
بعضی از شبهات در بارهی رسمیت زبان تورکی
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/07/blog-post_12.html
باز
هم معضل رسمیت زبان تورکی
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/07/blog-post_18.html
دهکدهی
جهانی و زبان فارسی
http://sozumuz1.blogspot.com/2016/01/blog-post_21.html
رسمی
بودن انحصاری زبان فارسی در تضاد با حقوق بشر، دموکراسی و مودرنیته
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/02/blog-post_15.html
افول
ستارهی زبان فارسی به عنوان زبان رابط. فارسی میباید به مرزهای طبیعی خود عقبنشینی
کند
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/04/blog-post_3.html
عقبگرد به سنگر ملی، مشترک و سراسری
http://sozumuz1.blogspot.com/2016/02/blog-post_16.html
اعلامیهی جهانی حقوق زبانی Universal Declaration of Linguistic Rights
http://sozumuz1.blogspot.com/2015/12/blog-post_14.html
در
دفاع از تاتها، تالشها، گیلکها
و حقوق و زبانشان
http://sozumuz1.blogspot.com/2016/03/blog-post_25.html
مصوبهی
حکومت احمدینژاد در بارهی تدریس اختیاری دو واحد درسی اختیاری زبان و ادبیات
تورکی در دانشگاهها
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/10/blog-post_31.html
مواضع غير ملی و ضد تورک دمکراتهای آزربايجان:
اموزش بورس جامع و دانلود فیلم رایگان
ReplyDeleteشتر در خواب بیند پنبه دانه 😉🤣
ReplyDelete