شورای عالی انقلاب فرهنگی: ورود غیر فارسها ممنوع!
فرهنگستان زبان و ادب فارسی: لانهی توطئه بر علیه زبان و فرهنگ
تورکی
مصوبهی حکومت احمدینژاد در بارهی تدریس اختیاری دو واحد درسی اختیاری
زبان و ادبیات تورکی در دانشگاهها
«شورای عالی انقلاب فرهنگی» و «فرهنگستان زبان و ادب فارسی»، دو نهاد
مرجع دولتی مربوط به زبان و فرهنگ خلق فارس میباشند. این دو نهاد دولتی، ناآشنا
و بیگانه با و فاقد صلاحیت در حیطهی مسائل زبان و فرهنگهای غیر فارسی و ملل غیر
فارس، و در راس آنها ملت تورک و زبان و فرهنگ تورکی بوده، و دارای ماهیت تورکستیز
و عملکرد و سابقهای به شدت ضد تورکی هستند. تمام اجرائات این دو نهاد در گذشته
بر علیه زبان و فرهنگ و هویت ملی ملل مسلمان غیر فارس ساکن در ایران بوده است.
مئهران باهارلی
اودگون، بیچین آیی، سیغیر ایلی
Odgün,
Biçin Ayı, Sığır İli
چهارشنبه، ٢٦ آگوست- ٢٠٠٩
سؤزوموز
یادآوری: این نوشته که در بارهی مصوبه - ابلاغیهی رئیس جمهور احمدینژاد ناظر به ارائهی اختیاری دو واحد اختیاری زبانهای ملی در برخی از دانشگاههای ایران است، عمدتاً بر «مسالهی زبان تورکی» متمرکز شده است. زیرا «مسالهی تورک» و «مسالهی زبان تورکی» پروتوتیپ «مسالهی ملی» و «مسالهی زبانهای ملی» در ایران میباشند. از این رو نیز کلید حل مسالهی ملی در ایران، حل مسالهی تورک و کلید حل مسالهی زبانهای ملی در ایران حل مسالهی زبان تورکی در این کشور است.
در ششم خرداد ١٣٨٨، چند هفته پیش از برگزاری انتخابات دورهی دهم ریاست جمهوری ایران، «شورای عالی انقلاب فرهنگی» به ریاست محمود احمدینژاد - رئیسجمهور و رییس شورای عالی انقلاب فرهنگی، «مادهی واحدهی تدریس دو واحد درسی زبان و ادبیات مربوط به زبانها و گویشهای بومی در دانشگاهها» را به تصویب رسانید. این مصوبه در تاریخ بیستم تیرماه از سوی احمدینژاد به وزارت علوم، تحقیقات و فناوری ابلاغ شد.
بنا به گزارش خبرگزاریها «بر اساس این مادهی واحده که در اجرای اصل پانزدهم قانون اساسی و به منظور (انسجام و) صیانت از وحدت ملی و عناصر و اجزای ارزشمند فرهنگ و تمدن ایران اسلامی و تقویت بنیانهای مقوّم این فرهنگ و تمدن، به وزارتین علوم، تحقیقات و فناوری، و بهداشت، درمان و آموزش پزشکی و دانشگاه آزاد اسلامی اجازه داده میشود که دو واحد درسی زبان و ادبیات مربوط به زبانها و گویشهای بومی و محلی کشور (ایرانزمین) مانند آذری، کوردی، بلوچی و تورکمن در دانشگاههای مراکز استانهای ذیربط به صورت اختیاری (پیشبینی و) ارائه و تدریس شود».
طبق تبصرهی یک مصوبهی ابلاغی «مسئولیت تهیه (برنامههای درسی)، متون و تربیت مدرسان مورد نیاز طبق برنامهای خواهد بود که به تصویب کومیتهی فرهنگ و تمدن ایران و اسلام شورای عالی انقلاب فرهنگی میرسد». بر اساس تبصرهی ٢ این مصوبه نیز «مسئولیت تشخیص زبانها و گویشهای مشمول این مادهی واحده، بر عهدهی فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی خواهد بود».
وجوه مثبت این مصوبه-ابلاغیه: بیچارهگی، چاره نیست!
عدهای مطرح میکنند که مصوبه-ابلاغیهی مذکور «ابداً به معنی گامی به پیش از سوی جمهوری اسلامی نیست». اما به نظر میرسد علی رغم نکات بسیار منفی حول و حوش این مصوبه - ابلاغیه (که در زیر بدانها اشاره خواهد شد)، این گونه نیست که این مصوبه و روندی که به صدور آن منجر شده است خالی از هر گونه جنبهی مثبت باشد[1]:
١-مصوبه-ابلاغیهی مذکور از جهت اشارهی رسمی به سرمایههای زبانی کشور و شکستن تابوی موجود در نزد نهادها و مقامات دولت جمهوری اسلامی ایران مبنی بر عدم پرداختن رسمی به مسائل زبانهای ملی رایج در ایران، به خودی خود گامی مثبت است. پس از گذشت سی سال از تصویب اصل ١٥ قانون اساسی و سپس به فراموشی سپرده شدن آن، این نخستین بار است که دولت جمهوری اسلامی مستقیماً و دوباره به مسالهی زبانهای ملی در ایران پرداخته و به وضعیت بیحرکتی در این عرصه پایان داده است.
٢- مصوبه-ابلاغیهی مذکور نشانگر آن است که شرایط و نیروهای داخلی و خارجیای که در راستای آکتوال کردن هر چه بیشتر مسالهی ملی و مسالهی زبانهای ملی در ایران دست اندرکارند، و در این میان فشار و مطالبات پیگیر تودهها و نخبهگان ملل غیر فارس ساکن در ایران برای دستیابی به حقوق ملی و فرهنگی-زبانی خویش، به تدریج آغاز به بار دادن کرده است.
٣- مصوبه- ابلاغیهی مذکور میتواند نوید آن باشد که در عرصهی مسالهی ملی و مسالهی زبانهای ملی، دوران خود را به ندیدن زدن مقامات و دولت ایران و یا اقتدای وی به اصل «بیچارهگی چاره است» به پایان رسیده است.
٤-تصویب و ابلاغ همچو مادهی واحدهای میتواند نشانگر آن باشد که در درون حاکمیت و نیروهای خودی نظام جمهوری اسلامی ایران، و یا به عبارت دیگر در میان نخبهگان بنیادگرای شیعی و قومیتگرای فارس ولایتمدار، کسانی که ملتفت و متوجه اهمیت مسالهی ملل ساکن در ایران، حتی ضرورت حل مسالهی ملی و مسالهی زبانهای ملی در ایران بوده و احیانا نیت و ارادهی لازم برای گام برداشتن در این وادی را دارند یافت میشوند.
٥- مصوبه-ابلاغیهی مذکور، به ویژه در صورت عملی شدن آن، سطح مطالبات و انتظارات جامعه را یک درجه بالا خواهد برد و در هر دو جبههی دولت و ملل مسلمان غیر فارس ساکن در ایران، مبداء بحثهای جدید شده و نقطهی حرکتی برای گامها و اقدامات بعدی خواهد گردید.
٦-اجرای این مصوبه-ابلاغیه، احتمالاً به ایجاد زمینه و شرایطی برای به مرحلهی عمل نزدیکتر شدن تدریس زبانهای ملی، عملیاتی نمودن اصل ١٥ قانون اساسی و نهایتاً اصلاح-ابطال آن کومک خواهد نمود.
٧-از دیگر فوائد این مصوبه-ابلاغیه – در صورت اجرائی شدن- آن است که میتواند به درجهی معینی از خودسری و رفتارهای کیفی مسئولین دانشگاهها و دیگر مقامات ذیربط در مخالفت با ایجاد کلاسهای زبان تورکی بکاهد. تاکنون برگزاری کلاسهای دو واحد اختیاری زبان تورکی منوط به جلب موافقت مقامات دانشگاهها – که راساً تصمیم گیرنده بودند - بود. جلب موافقت مقامات دانشگاهها نیز عموماً به معنی دویدن از اوتاق این رئیس به اوتاق آن مسئول، متوسل شدن به لطائف الحیل برای بدست آوردن دل آنها و همراه با التماس و گریه و زاریهای بیپایان و تحمل خفت و تحقیرهای فراوان بوده است. افزون بر آن که این اعمال شاقه در اغلب موارد نهایتاً به جواب منفی ختم میشد. در مواردی نیز که کلاسهای تورکی دائر میگردید، معمولاً پس از مدتی و با کوچکترین بهانهای از ادامهی فعالیت این کلاسها ممانعت به عمل میآمد[2].
نقش رقابتهای جناحی بین قومیتگرایان بنیادگرای فارس در تصویب و ابلاغ این مصوبه:
هر چند ممکن است بده بستانهای متقابل پشت پرده بین حاکمیت احمدی نژاد و اردوغان هم نقشی در این گشایش داشته باشد (مجوز دادن به آموزش زبان تورکی در دانشگاههای ایران، در مقابل حمایت تورکیه از جمهوری اسلامی ایران در دور زدن و بایپس کردن تحریمات غرب؟)، اما دلائل دیگری نیز میتوانند دخیل باشند:
١-بیشک در تصویب و زمانبندی ابلاغ این مصوبه توسط احمدینژاد، رقابتهای انتخاباتی ریاست جمهوری ایران و ملاحظات جناحی بنیادگرایان شیعی فارس حاکم بر نظام اسلامی (سه جناح ولایتمدار - احمدینژاد، مصلحتگرا - موسوی و اصلاحطلب - کروبی) نیز موثر بوده است. در جریان رقابتهای انتخاباتی توجه به «مسالهی ملیتها» (در ترمینولوژی رسمی - دولتی «قومیتها») و «زبانهای ملی» (در ترمینولوژی رسمی - دولتی «زبان و گویشهای محلی و قومی») بالا گرفت و هر چهار نامزد از حقوق گروههای ملی، از جمله از حق آموزش زبان آنها حمایت کرده و در این زمینه وعدههایی دادند. چنانچه میرحسین موسوی نامزد تورک در سخنانی گفت: «تدریس به زبان مادری برای کل کشور، نه تنها تهدید نیست، بلکه فرصت است». وی در این رابطه مشخصاً بر اجرای مادهی ۱۵ قانون اساسی تاکید کرده و گفت اگر در انتخابات پیروز شود، سعی خود را برای اجرای این اصل به کار خواهد گرفت. موسوی همچنین با صدور بیانیهای در مورد ملل (اقوام) ایرانی، بر تأمین مطالبات آنها در چارچوب اصول ۱۲، ۱۵، ۴۸ و ۱۰۰ قانون اساسی تأکید نمود و از تاسیس «فرهنگستان زبان تورکی» - یکی از اساسیترین خواستهای ملت تورک ساکن در ایران - پشتیبانی کرد. مهدی کروبی نامزد انتخاباتی با ملیت لور نیز با انتشار بیانیهای از اجرای اصول معطل ماندهی قانون اساسی در مورد ملل ایرانی، در صورت انتخاب شدن سخن گفت. کروبی ضمن ابراز تعهد به افزایش سهم مشارکت اقلیتهای قومی و مذهبی در کشور از طریق افزودن اختیارات محلی، با زبانی بسیار صریحتر و دقیقتر نسبت به دیگر نامزدها، بر رفع موانع تحصیل و استفاده از زبانهای محلی و قومی در مراکز آموزشی و مطبوعات تأکید کرد.
٢-فی نفسه امر بدی نیست که رقابتهای سیاسی، محرک برخی گشایشهای دموکراتیک در عرصهی اجتماع و مدیریت کشور گردند. در واقع در بسیاری از جوامع آزاد، برخی گشایشهای دموکراتیک در نتیجهی رقابت بین جناحهای سیاسی رقیب پدیدار میشوند. این امر در ذات دموکراسی و سیاستورزی نهفته است. اما مشکل آنجا ایجاد خواهد شد که در یک کشور خاص، گشایشهای دموکراتیک منحصراً در نتیجهی رقابتهای سیاسی - و نه محصول نیت و ارادهی دولتمردان برای دموکراتیزاسیون و اصلاحات، ضرورت توسعه و تعهد به احقاق حقوق شهروندان و گروههای ملی ساکن در آن کشور - پدیدار شوند. و این، آن چیزی است که ما در نظام جمهوری اسلامی ایران شاهد آن هستیم.
٣-بسیاری از ناظران، تصویب این مادهی واحده را جزئی از مانورهای انتخاباتی احمدینژاد میدانند که پس از انتخاب شدن وی فراموش خواهد شد. مانند دیگر اصول قانون اساسی که ناظر به حقوق مردماند و تاکنون اجرا نشده و پس از این نیز هیچگونه تضمینی برای اجرائی شدن آنها وجود ندارد. بنا به اعتقاد این عده، تصویب مادهی واحدهی مذکور و حتی طرح مسالهی ملتهای ساکن در ایران و زبانهایشان در روند تبلیغات انتخاباتی دورهی دهم ریاست جمهوری ایران، نوعاً ربط چندانی به تامین آزادیهای زبانی و اعادهی حقوق ملی ملل ساکن در ایران ندارد. بلکه عمدتاً ناشی از همین سبب است و در نتیجه محکوم به بر روی کاغذ باقی ماندن است.
٤-یکی دیگر از عوامل موثر در ابلاغ مادهی واحدهی مذکور توسط شخص احمدینژاد، اعتراضات وسیع مردمی به نتایج انتخابات دهمین دورهی انتخابات ریاست جمهوری و تقلبهای کلان انجام گرفته در آن، و موقعیت ضعیف محمود احمدینژاد در هرم قدرت و در میان طبقهی متوسط پایتخت و شهرهای بزرگ فارسنشین است. ظاهراً وی به نیت به دست آوردن اعتبار و کسب مقبولیت که از نبود هر دوی آنها به شدت رنج میبرد، به ابلاغ این مصوبه و تلطیف قلوب ملل مسلمان غیر فارس ساکن در ایران دست زده است.
٥-عدهای این عمل احمدینژاد را به شکل نوعی قدردانی از ملل غیر فارس که این بار مشارکت فعالانهای در اعتراضات اخیر شهرهای بزرگ فارسنشین نداشتند تفسیر نمودهاند. اما این تفسیر نادرست است. زیرا عدم اشتراک ملل غیر فارس و به ویژه ملت تورک در اعتراضات اخیر بیش از آن که رفتاری واکنشی باشد، رفتاری کنشی بوده و محصول پیشرفت ملل ایرانی و در این میان ملت تورک در تشخص ملی و روند ملتشوندهگی، و نتیجهی افتراق ملی و واگرائیشان از قوم فارس و فارسستان میباشد.
مصوبه-ابلاغیهای غیر صمیمی و عوامفریبانه:
تصویب و ابلاغ این مادهی واحده را علاوه بر سطح جناحی، میباید از زوایهی تمامیت نظام و دولت جمهوری اسلامی ایران که از پدیدهی «زبان» به عنوان یک ابزار سیاسی بهره میبرد نیز بررسی کرد. نظام اسلامی با تدابیری آرایشی و سطحی از این دست، همزمان چند هدف را دنبال میکند:
١-مسالهی ملی در ایران هر روز ابعاد گستردهتر و جدیتری به خود میگیرد. مصوبه-ابلاغیههائی از این دست، از تدابیر عوامفریبانه و پوپولیست جمهوری اسلامی برای مدیریت این مساله از طریق آرام ساختن مقطعی مطالبات ملی ملل غیر فارس ساکن در ایران در کوتاهمدت است.
٢-دولت جمهوری اسلامی ایران با بحران مشروعیت فزایندهای در نزد ملل مسلمان غیر فارس ساکن در ایران روبروست. به گونهای که در حال حاضر اکثریت مطلق نخبهگان و گروههای سیاسی منسوب به ملل غیر فارس و به درجهی معینی تودههای این ملل، دولت جمهوری اسلامی ایران را دولتی فارس دانسته و آن را تمثیل کنندهی هویت و منافع ملی خود نمیدانند. دولت جمهوری اسلامی با چنین مصوبه و ابلاغیههائی، در صدد کسب مشروعیت در میان ملل غیر فارس ساکن در ایران است.
٣-مصوبه و ابلاغیههائی از این دست، به شرحی که در زیر خواهد آمد، تدبیری برای عقیم گذاردن مطالبات ملتهای غیر فارس و فرسایش نیروهای برابریخواه و هویتپرور ملی در درازمدت میباشند.
٤-دولت جمهوری اسلامی ایران با مانورهایی از این قبیل، در صدد وقتکشی و کسب زمان است تا بتواند سیاست فارسسازی مردم تورک را که بلاانقطاع پیش میبرد، تکمیل و زبان تورکی را تماما از ایران ریشهکن کند. هدف اساسی، سرگرم کردن مردم تورک با این مانورهای هر از چندگاهی و ممانعت از متمایل شدن تورکها به پیدا کردن راهکارهای اساسی و رادیکال برای احقاق حقوق ملی خود است.
٥-دولت جمهوری اسلامی ایران از این مادهی واحده با تقدیم آن به عنوان شاهدی بر برخورداری ملل ساکن در ایران از حقوق و آزادیهایشان، استفادهی تبلیغاتی مینماید.
٦-دولت جمهوری اسلامی ایران با تصویب و ابلاغ این مادهی واحده، در صدد رفع تکلیف از خود برای اجرائی کردن اصل ١٥ قانون اساسی و دیگر اصول معوقهی آن که ناظر به حقوق برابر و آزادیهای شهروندان ایران میباشند است. این اساسیترین دلیل تصویب این مادهی واحده است.
اقدامی غیر صمیمی و عوامفریبانه
اما دیگر اقدامات و تدابیر دولت جمهوری اسلامی ایران در رابطه با زبانهای ملی در ایران که بیوقفه و به طور همهجانبه در حال اجرا شدن میباشند، کوچکترین شانس موفقیت اقدامات پوپولیست و عوامفریبانهی او مانند مصوبه-ابلاغیهی مذکور را از بین میبرد. اقداماتی مانند آنچه در زیر آمدهاند نشان میدهند که نیت واقعی نظام جمهوری اسلامی ایران - علی رغم تصویب و ابلاغ مادهی واحدهی مذکور - تضعیف و ریشهکن کردن زبانهای ملی غیر فارسی در ایران است و این مادهی واحده، چیزی به جز اقدامی غیر صمیمی و عوامفریبانه نمیباشد:
-«گشودن
تنها شعبهی فرهنگستان زبان و ادب فارسی در تبریز» مرکز آزربایجان،
-«برگزاری
همایش ترویج زبان و ادب فارسی» در همان شهر،
-«محدودسازی
نشریات مربوط به ملل غیر فارس ساکن در ایران»،
-ادامه
و گسترش «سیاست تعویض نامهای جوغرافیائی و تاریخی غیر فارسی به فارسی»،
-«جلوگیری
از گشایش مدارس تورکیزبان،
-«جلوگیری
از نشریهها و رادیو تلویزیونهای سراسری تورکیزبان»
-«
جلوگیری از تاسیس فرهنگستان زبان و ادب تورکی»،
-«تخریب زبان و فرهنگ تورکی در صدا و سیماهای استانی» و.....
مصوبهی مورد اشاره، بلا ارتباط با اصل ١٥ قانون اساسی است
در گزارشات دولتی و رسانههای حامی احمدینژاد ادعا میشود که «این اقدام (تصویب و ابلاغ مادهی واحدهی مذکور)، یکی از وعدههای احمدینژاد در دورهی تبلیغات دهم انتخابات ریاست جمهوری بود»، .... «با این اقدام احمدینژاد، اصل ١٥ قانون اساسی پس از ٣٠ سال اجرایی میگردد.» [اصل ١٥ قانون اساسی: «زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد. ولی استفاده از زبانهای محلی و قومی در مطبوعات و رسانههای گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس، در کنار زبان فارسی آزاد است»[3]].
این ادعا که مصوبه-ابلاغیهی مذکور در رابطه با اصل ١٥ قانون اساسی است، میتواند به دو سبب مطرح شده باشد:
الف-دولت جمهوری اسلامی با مطرح کردن این ادعا که گویا ارائهی اختیاری دو واحد اختیاری زبان و ادبیات زبانهای ملی، همان چیزی است که مراد اصل ١٥ قانون اساسی میباشد، در صدد است پروندهی آموزش و تحصیل به زبانهای ملی در مدارس را مختومه اعلام کند.
ب-این ادعا، واکنش نابجای احمدینژاد به برنامهی دیگر نامزدهای ریاست جمهوری است که در مبارزهی انتخاباتی خود به حقوق ملتها و به ویژه اجرای کامل اصل ١٥ قانون اساسی جمهوری اسلامی تاکید داشتهاند.
با این همه ادعای فوق، آمیختهای از مغلطه و عوامفریبی است. زیرا:
١- اگر تدریس اختیاری زبانهای ملی در دانشگاهها، به معنی اجرائی کردن اصل ١٥ قانون اساسی باشد، این امر به هیچ وجه برای نخستین بار با مصوبه-ابلاغیهی احمدینژاد محقق نشده و در بعضی از دانشگاههای کشور مسبوق به سابقه است. چنانچه از اوایل سال ١٣٧٧ تا مدتها ادبیات تورکی در دانشگاههای تبریز، اورمیه در تورکایلی و کوردستان و همچنین دانشگاه محقق اردبیلی در تهران تدریس میشد. چند سال قبل نیز در دانشگاه تبریز، گروه زبان و ادبیات تورکی تاسیس شده است. حتی بنا به برخی منابع پیش از انقلاب اسلامی در دانشگاه تهران و آذرآبادهگان (تبریز) نیز همچو درسی وجود داشته است. در مورد زبان کوردی هم وضع به همین منوال است. چنانچه در دورهی ریاست جمهوری خاتمی ٢ واحد زبان کوردی در دانشگاه آزاد سنندج تدریس میشده است.
٢-بر خلاف آنچه که رسانههای حامی دولت تبلیغ میکنند، مصوبهی یاد شده ارتباطی به وعدههای انتخاباتی احمدینژاد ندارد. زیرا وعدههای انتخاباتی وی معطوف به اجرائی کردن اصل ١٥ قانون اساسی بود، اما این مصوبه-ابلاغیه همانگونه متعاقباً شرح داده خواهد شد، بلا ارتباط با اصل ١٥ قانون اساسی است.
٣-دولت ادعا مینماید که این مصوبه، به معنای اجرای اصل ۱۵ قانون اساسی است. حال آنکه حتی با عملیاتی شدن کامل مصوبهی مذکور نیز به هیچ وجه نمیتوان از اجرائی کردن اصل ١٥ قانون اساسی سخن راند. زیرا:
الف-اصل ١٥ قانون اساسی در رابطه با تدریس ادبیات محلی و قومی در «مدارس» است، در حالی که مصوبهی شورای عالی انقلاب فرهنگی مربوط به «دانشگاهها» میباشد.
ب-این مصوبه به واحدهای «اختیاری» و «منفرد» دروس دانشگاهی اشاره دارد که هیچ ارتباطی با آموزش به زبانهای ملل غیر فارس در مدارس که موضوع اصل ١٥ قانون اساسی است و به عقیده بسیاری میبایست به صورت «اجباری» و «همهگانی» باشد ندارد.
ج-هنگامی که از آموزش زبانهای ملی در مدارس سخن گفته میشود، مراد آموزش همهی مفردات اعم از ادبیات، ریاضی، زبان، علوم، هنرها،... به زبانهای ملی، و نه صرفاً ارائهی درس زبان و ادبیات یک زبان در دانشگاه است.
٤-شکی نیست که زبانهای ملی ایران میبایست در دانشگاهها نیز به صورت واحدهای اختیاری و اجباری تدریس شوند. این، بخشی از مطالبات زبانی ملل غیر فارس ساکن در ایران و در راستای احقاق برخی از حقوق ملی آنها است. اما عرضهی واحدهای اختیاری و یا اجباری زبانهای ملی و ادبیات آنها در دانشگاهها ربطی به تعلیم و تعلم به زبانهای ملی و اصل ١٥ قانون اساسی که در بارهی تدریس زبانهای ملی در مدارس است ندارد.
٥-با این وصف، مصوبهی مذکور نمیتواند تحولی در امر آموزش زبانهای ملی در مدارس ایجاد کند، زیرا که بیارتباط با آن است. ملل غیر فارس ساکن در ایران همچنان منتظر آزاد شدن تحصیل به زبانهای ملی خود میباشند.
٦-اگر دولت حقیقتاً در صدد اجرای اصل ١٥ قانون اساسی است، منطقیتر آن است که به اندیشیدن و تهیه نمودن تدابیر و تمهیداتی در رابطه با خود آن اصل، مانند آغاز آموزش زبانهای مادری ملیتهای غیر فارس از مهد کودکها، کودکستانها و مدارس ابتدائی و سپس تعمیم آن به سطوح دبیرستان و نهایتاً دانشگاهها متمرکز شود.
زبان مصوبه، پدرسالارانه و پسمانده از روح زمانهی ما است. ملل غیر فارس نقشی در تصویب این مصوبه نداشتهاند
هر راه حلی در عرصهی ملی و زبانهای ملی میبایست معطوف به راضی نمودن ملل ساکن در ایران و با تعامل و همکاری با آنها حاصل شده باشد. اما این مصوبه از همچو خصلتی بسیار به دور است. این مصوبه بدون تماس و مشاوره با نمایندهگان و فعالین سیاسی و فرهنگی و نخبهگان ملل غیر فارس و نهادهای فرهنگی، مدنی، اجتماعی و سیاسی آنها تهیه شده است. زیرا مقامات فارس خود را قیم و ولی ملل غیر فارس ساکن در ایران و تنها مرجع محق تصمیمگیری در بارهی سرنوشت و حقوق آنها میدانند.
تهیه کننده و تصویب کنندهی این مصوبه، «شورای عالی انقلاب فرهنگی» است که ملل غیر فارس در آن به هیچ وجه و در هیچ سطحی تمثیل نشدهاند. تصمیمگیری در بارهی زبان ملل غیر فارس از سوی شورای عالی انقلاب فرهنگی که اکثریت مطلق اعضاء آن دارای ملیت فارس بوده و همه دارای تمایلات غلیظ قومیتگرایانهی فارسی و حتی پانایرانیستی و ضد تورک میباشند، بیشتر به مضحکهای تلخ میماند تا امری جدی.
زبان و روشی که قومیتگرایان فارس و دولت جمهوری اسلامی ایران در برخورد با زبانهای ملی ایران و کلاً ملل غیر فارس ساکن در آن بکار میبرند، عموماً پدرسالارانه، آرخائیک، پسمانده از روح زمانهی ما و دارای بار و روح شدیداً قومیتگرایانهی فارسی و پانایرانیستی است. این زبان و روش در مصوبه-ابلاغیهی مورد بحث نیز به عیان مشاهده میشود.
کاربرد تعبیرات و کلماتی مانند تعبیر «ایرانزمین» - که کودی پانایرانیستی است - در مصوبه-ابلاغیهی مذکور، همچنین دیگرنامگذاری «آذری» که توهین و اهانت مستقیم به ملت تورک و انکار هویت و زبان وی است، و «محلی و بومی» نامیدن زبان سراسری تورکی که دروغی محض به شمار میرود، بسیار نااومید کننده بوده و نشان دهندهی وجود تمایلات شدید قومیتگرایانهی فارسی و پانایرانیستی در تهیهکنندهگان آن است.
این مصوبه هم از جهت طرز تهیهی آن، که در آن ملل غیر فارس کوچکترین نقشی – مستقیم و یا غیر مستقیم – نداشتهاند، هم به لحاظ نحوهی عرضهی آن به افکار عمومی، که صرفاً معلول رقابتهای جناحی و انگیزههای عوامفریبانه است، هم به لحاظ زبان و لحن بکار برده شده در آن، که واپسگرایانه است، هم به سبب کاربرد کودهای پانایرانیستی در آن مانند نام «آذری» به جای «تورکی» که از منظر خلق تورک شدیداً تحقیرآمیز است، و هم از جهت مضمون آن که در زیر نقد خواهد شد، نه تنها باعث ممنونیت و رضایت ملل غیر فارس ساکن در ایران نمیشود، بلکه باعث ایجاد نااومیدی و سرشکستهگی در قاطبهی اهالی ایران میگردد.
استفاده از کلمهی «آذری» به جای «تورکی»، نشانگر سوء نیت موجود در پس این مصوبه است
در مصوبه-ابلاغیهی مذکور در حالی که نام برخی از زبانهای ملی رایج در ایران به صورت صحیح آنها (کوردی، بلوچی، تورکمن) ذکر شده، از استعمال نام زبان «تورکی» اجتناب گردیده و به جای آن نامگذاری پانایرانیستی «آذری» بکار برده شده است.
همانگونه که معلوم است «آذری» و یا «الآذریه» نامی است که مورخین و سیاحان عرب دورهی اسلامی برای نامیدن برخی زبانهای رایج در آزربایجان، شاید لهجههای زبانهای گوناگون ایرانیک تالشی و رازی، و برخی زبان و لهجههای داخل در خانوادهی زبانهای تاتیک رایج در نواحی حاشیهای آزربایجان بکار میبردهاند. علاوه بر این معنی، بعدها نام «آذری» به معانی دیگری نیز بکار رفته است. در آغاز قرن بیستم برخی از نخبهگان عثمانلی برای مشخص کردن تورکان ساکن ایران و قفقاز جنوبی از تورکان عثمانلی (آناتولی-بالکان) شروع به کار بردن نام آذری برای گروه نخست کردند. بنابراین در ادبیات این دسته از نخبهگان عثمانلی، و بر خلاف مورخین عرب، «آذری» نه به معنی زبان و یا لهجهای ایرانیک، بلکه به معنی یک زبان تورکیک بکار رفته است.
کار برد نام «آذری» به عنوان زبانی تورکیک از سوی مولفین عثمانلی، در آغاز از سوی قومیتگرایان فارس و پانایرانیستها با اعتراضات شدید مواجه شد. نمونهی کلاسیک اینگونه اعتراضات، کتاب «آذری زبان باستان آزربایجان» اثر احمد کسروی است که وی در آن با اعتراض به حق به آذری نامیدن زبان تورکی در آزربایجان از سوی مولفین عثمانلی، آذری را به ناحق به عنوان یک زبان ایرانیک که زبان باستان منحصر و سراسری در آزربایجان بوده است معرفی میکند (این اندیشه خطاست: نه آذری نام زبان واحدی بوده و نه این زبان فرضی هرگز زبان فراگیر و حاکم باستان در آزربایجان بوده است). علی رغم این اعتراض اولیه به کاربرد آزری به صورت مترادف و معادل تورکی در آزربایجان، بعدها پانایرانیستها (و آزربایجانگرایان استالینیست) پس از وقوف بر پوتانسیلهای تورکستیزانهی این نامگذاری، تغییر موضع داده و این بار خود به طور گستردهای به کاربرد نام آذری برای نامیدن زبان تورکی رایج در آزربایجان و تورکان ساکن در آزربایجان پرداختند. آنها (همچنین آزربایجانگرایان استالینیست) با آذری نامیدن تورکان ساکن در آزربایجان و زبانشان در صدد القاء اندیشههای زیراند:
١-زبان تورکی رایج در آزربایجان در اصل همان زبان ایرانیک «آذری» است که
در سیر تاریخ از زبان تورکی متاثر گردیده است.
٢-تورکان ساکن در آزربایجان به لحاظ تباری اصلاً تورک نبوده و ایرانینژاد
میباشند.
٣-بین تورکان ساکن در آزربایجان و سایر نقاط ایران، و همچین تورکان ساکن
در آناتولی به لحاظ ریشه و هویت زبانی، ملی و تباری تباین و غیریت وجود دارد،
گروه اول ایرانی است، اما بقیه تورک میباشند.
٤-یکی دیگر از اهداف کاربرد نام «آذری» به جای «تورک» و «تورکی» آن است که تورکان ساکن در آزربایجان را از تاریخ معظم تورک و میراث عظیم فرهنگی و سیاسی جوامع و دولتهای تورک حاکم بر ایران منقطع نموده، آنها را بیگانه با تورکان تاریخ ایران نشان دهند. و با این بیریشهسازی، هویتزدائی و بیهویتسازی، تورکان ساکن در ایران و آزربایجان را برای راه حل نهائی، یعنی فارسسازی کامل زبانی، هویتی و ملی آماده سازند.
با این وصف، استعمال نام آذری (و نیز آذربایجانی) که امروزه از سوی دولت ایران، مقامات رسمی، قومیتگرایان فارس و ارمنی و کورد برای نامیدن قسمتی از ملت تورک ساکن در ایران و زبان تورکی وی بکار میرود، بخشی از سیاست انکار و امحاء ملت و هویت و زبان تورک در ایران و آزربایجان است و صرفاً میتواند به عنوان دشمنی و کینهتوزی با این ملت و این هویت تلقی شود. اما ملت تورک خود کوچکترین تردید و شکی در هویت و نام ملی و زبان خویش ندارد. چنانچه وی در قیام مردمی خرداد ٨٥ با شعار «هارای هارای من تورکم» هویت واقعی ملی خود و نام واقعی زبان خود را یک بار دیگر و صریحاً به شکل «تورک» تثبیت و معرفی کرده است.
تمسک به بازیهای لفظی و کاربرد نام «آذری» به جای «تورکی» در مصوبه-اعلامیهی مذکور، نشان از کیفیت نازل درجهی رشد فرهنگ سیاسی دولتمردان فارس-فارسگرا و دلبستهگی نظام جمهوری اسلامی به فرهنگ ضد انسانی، کودکانه و سخیفی دارد که به خود اجازه میدهد «خودنامگذاری» (Autonym, Endonym) طبیعی و تاریخی و داوطلبانهی یک ملت و زبان را به دلخواه عوض کند و یک قرن تمام مدام آن را تکرار نماید.
آموزش به زبانهای ملی از مهد کودکها، کودکستانها و مدارس شروع میشود، نه از دانشگاهها
شکل حضور زبانهای ملی در مدارس و کارکرد آنها در این مقطع، متفاوت از حضور و کارکرد آنها در دانشگاهها است. حضور زبانهای ملی در سطح دانشگاهی میتواند به دو شکل عرضهی واحدهای اختیاری و اجباری زبان و ادبیات آنها و... و نیز تاسیس دانشکدهها و دپارتمانهای زبان و ادبیات و .... آنها باشد. هدف از عرضهی واحدهای اختیاری و اجباری زبانهای ملی در دانشگاههای کشور، ایجاد امکانی برای آشنائی افراد ذیربط (در صورت اجباری بودن) و علاقهمندان (در صورت اختیاری بودن)، فارغ از ملیتشان با زبانهای مذکور است. هدف از ایجاد دانشکدههای زبان و ادبیات تورکی و دپارتمانهای تورکی در دانشگاههای کشور نیز، تربیت کادر علمی متخصص در زبان و ادبیات تورکی، محققین، زبانشناسان، مترجمین، اوستادان و ... است.
بیشک حضور زبانهای ملی در دانشگاهها - به شرحی که ذکر شد - از منظر صیانت و حفظ زبانهای مذکور نیز ضروری است. اما صیانت از فرهنگ و زبان یک قوم و جلوگیری از نابودی آن، محتاج دو تدبیر اساسی دیگر یعنی «رسمی نمودن آن زبان» و «آموزش اجباری و همهگانی به آن زبان در دوران کودکی و مقطع تحصیلات ابتدائی» نیز میباشد. بدون رسمی کردن یک زبان و تبدیل آن به زبان آموزشی اجباری و همهگانی کودکان یک گروه ملی، نمیتوان از صیانت فرهنگ و تمدن آن گروه سخن راند.
از سوی دیگر تعلیم و تعلم به زبانهای ملی در مدارس دارای کارکرد دیگری نیز میباشد که حضور زبانهای ملی در دانشگاهها به هیچ وجه نمیتواند آن را تامین کند و آن عبارت است از «تربیت و بار آوردن کودکان منسوب به گروههای ملی و ملل گوناگون در فرهنگ ملی و زبانی خود»، به عبارت دیگر «تضمین حیات (تداوم نسلی) گروه ملی مذکور».
کودکان، فارغ از آن که زبان ملی و مادریشان زبانی رسمی است و یا نه، از بدو ورود به سیستم آموزش و پرورش، نیاز به آموزش به زبان مادری خود دارند. آنها میبایست زبان مادری و ملی خود را در مهد کودکها، کودکستانها و دبستانها یاد بگیرند تا از لحاظ احساسی به زبان مادری خود و فرهنگ جامعهای که از آن برآمدهاند دلبستهگی پیدا کنند و بر آن تسلط داشته باشند. ارائهی دو واحد زبان و ادبیات یک زبان در مقطع دانشگاهی هرگز نمیتواند به برآوردن این اهداف یاری رساند. انسانی که تا دورهی دانشگاهی در زبان مادری و ملی خود بیسواد نگاه داشته شده و عاجز از خواندن و نوشتن بدان میباشد، تا رسیدن به آن سن محتملاً در زبان و فرهنگ غالب استحاله یافته (نسلکشی زبانی شده) است و دیگر نیازی به آن دو واحد حس نخواهد کرد.
به عبارت دیگر، ارائهی واحدهای درسی زبان و ادبیات یک گروه ملی صرفاً در مقطع دانشگاهی، در واقع به معنی تضمین کردن استحالهی ملی جوانان ملل غیر فارس ساکن در ایران در زبان و فرهنگ فارسی و یا نسلکشی زبانی-ملی آنها است. از همین روست که آموزش به زبانهای ملی میباید در اولین سالهای آموزش کودکان و از مهدکودکها و کودکستانها آغاز و در دبستانها و دبیرستانها ادامه یابد.
کدام استان «ذی ربط» و کدام یک «بی ربط» است؟
در مصوبه-ابلاغیهی مذکور از تدریس اختیاری دو واحد اختیاری در «مراکز استانهای ذیربط» سخن میرود: «.... اجازه داده میشود که دو واحد درسی .... در دانشگاههای مراکز استانهای ذیربط به صورت اختیاری ارائه و تدریس شود». در این جمله عبارت «مراکز استانهای ذیربط» مبهم بوده و در بارهی زبان تورکی مسالهدار است. معلوم نیست که مراد از «استان ذیربط» که اجرای مصوبه به آنها اختصاص داده شده است چیست. آیا استانی که مرکز آن تورکنشین است؟، استانی که دارای شهرستانها و شهرهای تورکنشین میباشد؟ استانی که اکثریت جمعیت آن تورکنشین است؟، استانی که دارای جمعیت تورک بومی است؟، و یا استانی که دارای جمعیت تورک مهاجر است؟
بر خلاف باور عمومی، زبان تورکی در ایران یک زبان محلی نبوده، بلکه زبانی عمومی و سراسری است. اما این واقعیت، همواره از سوی دولت ایران و قومیتگرایان فارس نادیده گرفته شده و یا انکار گردیده است. زبان تورکی به جز یک و یا دو استان در تمام استانهای کشور، علاوه بر مهاجران تورک سدهی اخیر، از سوی بومیان تورک این استانها نیز به عنوان زبان مادری و نخست به کار میرود. تورکان بومی استانهای مذکور قرنهاست که در آنها یا به صورت متراکم و یا پراکنده مسکون شدهاند. در حال حاضر اقلاً سه منطقهی متراکم تورکنشین در ایران وجود دارد که زبان مردم بومی آن تورکی است. این سه منطقه عبارتند از منطقهی تورکنشین شمال غرب کشور (تورکایلی)، منطقهی تورکنشین در جنوب ایران (قاشقاییورت)، منطقهی تورکنشین در شمال شرق کشور (آفشاریورت).
استانهای ایران را از لحاظ پراکندهگی جمعیت تورک آن میتوان به دو دستهی عمومی تقسیم کرد:
١- استانهائی که اکثریت نفوس آن را تورکان تشکیل میدهند. این استانها خود به دو زیردسته منقسماند:
الف- استانهائی که مرکز اداری
آنها دارای اکثریت تورکنشین است، مانند استانهای زنجان، آزربایجان غربی، آزربایجان
شرقی، اردبیل، قوم، تهران، البورز (استانی در حال تاسیس به مرکزیت کرج) و استان
خراسان شمالی، ....
ب- استانهائی که مرکز اداری آنها دارای اکثریت تورکنشین نیست، مانند استانهای همدان، قزوین و مرکزی.
٢- استانهائی که تورکان در آنها اقلیتی ملیاند. این استانها را نیز میتوان به دو قسمت زیر تقسیم نمود:
ج- استانهائی که دارای یک
و یا چند شهرستان با اکثریت جمعیتی تورک میباشند، مانند استانهای گیلان (آستارا،
منجیل و ....)، کوردستان (بیجار، قوروه)، خراسان رضوی، گلستان، اصفهان (فریدن، چادهگان)،
کرمانشاهان (سونقور)، چهارمحال بختیاری (سامان)، فارس، ...
د- استانهائی که دارای شهرستانها با اکثریت جمعیتی تورک نیستند (بقیهی استانهای کشور).
مبنا میباید در کوتاهمدت «شهرستان» و در بلندمدت «سراسر کشور» باشد
با توجه به دادههای فوق، محدود نمودن اجرای این مصوبه به مفهوم مبهم «استانهای ذیربط» مشکلات زیر را بوجود میآورد:
یک-با در نظر گرفتن سنتها و اجرائات دولت جمهوری اسلامی تاکنون، بسیار محتمل است که قصد از گنجاندن همچو تعبیر گنگ و مبهمی، محروم کردن تورکان بسیاری از استانها (گروههای ب، ج و د در تقسیمبندی فوق) از برخورداری از موهبات اجرای مصوبه-ابلاغیهی مذکور باشد. به عنوان نمونه استان مرکزی به مرکزیت اراک که بیشتر اهالی بومی آن را تورکان تشکیل میدهند، هیچگاه استانی ذیربط شمرده نشده است. از این روست که به عنوان مثال صدا و سیمای این استان که بخش اعظم آن جزء تورکایلی (منطقهی ملی تورکنشین) است «بیربط»، حتی یک ثانیه نیز برنامهی روزانه به زبان تورکی پخش نمینماید.
دو-تقریباً قطعی است که استانهائی با جمعیت قابل توجه تورکان مهاجر، مانند استانهای تهران و قوم و استان در حال تاسیس البورز به مرکزیت کرج، استانهائی ذیربط محسوب نخواهند شد. حال آن که در صیانت از هویت، فرهنگ و زبان تورکی و برخورداری از حقوق ملی و زبانی، فرقی بین تورک بومی و یا تورک مهاجر نیست. تورکان مهاجر نیز، فارغ از محل سکونت فعلیشان در کشور، میباید دارای حقوق ملی و زبانی مشابهی مانند تورکان ساکن در وطن تاریخی خود باشند.
سه-در استانهائی که صرفاً یک و یا چند شهرستان تورکنشین وجود دارند (گروه ج در دستهبندی فوق)، مانند شهرستانهای بیجار و قوروه در استان کوردستان، لزومی به برقراری واحدهای درسی تورکی در مرکز این استان یعنی سنندج نیست و این کار فایدهای نیز ندارد. بلکه این واحدهای درسی میبایست در مرکز شهرستانهای تورکنشین مذکور عرضه شوند.
چهار-در این میان میبایست وضعیت شهر تهران را نیز یادآوری نمود. تهران که پایتخت چندین دولت تورک در تاریخ بوده، از همان اوان تبدیل شدن به شهر، دارای اکثریت جمعیتی تورک بوده است. امروز هم اکثریت نسبی اهالی متروپول تهران را تورکان تشکیل میدهند. بنابراین استان تهران نیز در مسائل مربوط به تورکیت میباید به عنوان یک استان «ذیربط» محسوب شده و در تمام دانشگاههای آن واحدهای زبان و ادبیات تورکی مورد اشاره مصوبه-ابلاغیهی مذکور ارائه گردد.
با توجه به آنچه گفته شد، برنامهریزی در بارهی عرضهی واحدهای زبان تورکی در دانشگاهها، میباید در دو سطح سراسری-بلندمدت و شهرستانی-کوتاهمدت انجام پذیرد و نه استانی.
در کوتاهمدت: برای اجرای مصوبه-ابلاغیهی مذکور میباید «شهرستان» ملاک باشد. یعنی واحدهای زبان تورکی در مراکز شهرستانهای تورکنشین و یا با اکثریت جمعیتی تورک بومی و مهاجر، به شمول پایتخت تهران، عرضه شوند. امروزه تقریباً در تمام شهرستانهای کشور، دانشگاهها و دانشکدهها و یا واحدهای دانشگاهی وجود دارند و از این بابت مشکلی وجود نخواهد داشت.
در بلندمدت: در رابطه با زبان تورکی در ایران، میبایست این زبان را مانند زبان فارسی، به عنوان یک زبان عمومی و سراسری در نظر گرفت، یعنی همانگونه که است و بر آن مبنا برنامهریزی کرد. به عبارت دیگر در درازمدت همهی استانهای کشور، استانهائی ذیربطاند و واحدهای زبان و ادبیات تورکی میباید در دانشگاههای استانهای سراسر کشور، فارغ از درصد اهالی تورک هر استان ارائه شود.
اختیاری کردن یادگیری یک زبان برای یک گروه ملی، به معنی نابود ساختن آن زبان و هویت زبانی و ملی گروه متکلم به آن زبان است
طبق مصوبه-ابلاغیهی احمدینژاد، دو واحد زبان و ادبیات زبانهای ملی، در صورت ارائه شدن، جزو واحدهای اجباری دانشجویان نبوده و درسی اختیاری خواهد بود. اختیاری اعلام نمودن این دو واحد زبان و ادبیات زبانهای ملی در مقطع دانشگاهی توسط مصوبه-ابلاغیهی مذکور، نشان میدهد که هدف و نیت تهیه کنندهگان آن، آموزش این زبانها به منظور صیانت از آنها نبوده است. چرا که آموزش یک زبان ملی به منظور صیانت آن، مستلزم آموزش کودکان و جوانان منسوب به یک گروه ملی به زبان ملی خویش و به طور همهگانی و اجباری، به ویژه در سیستم آموزش اولیه (مهدکودک، کودکستان، دبستان، دبیرستان و دیگر مدارس) است.
هنگامی که موضوع مورد بحث، آموزش یک زبان به منظور صیانت از آن است، اختیاری و انتخابی بودن آن زبان چه در سیستم آموزش اولیه و چه در خارج آن (آموزش عالی) محلی از اعراب نخواهد داشت. اما اختیاری کردن یادگیری یک زبان، به عنوان مثال میتواند در مورد زبانی خارجی برای یک گروه ملی در نظر گرفته شود. مانند اختیاری بودن یادگیری زبان انگلیسی و فرانسه برای دانشجویان ایرانی و یا یادگیری زبانهای تورکی و کوردی و لوری و عربی و تورکمنی برای دانشجویان فارس.
اما اختیاری نمودن یادگیری یک زبان در سیستم آموزشی اولیه برای گروهی ملی که آن زبان، زبان ملی و مادری و تاریخی وی به شمار میرود، مانند اختیاری اعلام کردن یادگیری زبان تورکی برای تورکها و یا اختیاری کردن یادگیری فارسی برای فارسها به معنی نابود ساختن آن زبان و هویت زبانی و ملی آن گروه ملی است. مگر آن که هدف از ارائه درس زبان و ادبیات مذکور، صرفاً آشنا ساختن علاقهمندان عموماً بزرگسال به آن زبان، مثلاً در خارج سیستم آموزش اولیه (مقطع دانشگاهی) باشد. با این وصف در سیستم آموزشی، زبان تورکی میباید زبانی اجباری برای تورکان و مناطق ملی تورکنشین باشد، همانگونه که زبان فارسی میبایست زبانی اجباری برای فارسها و منطقهی ملی فارسنشین گردد.
اساساً قوانین جمهوری اسلامی در حالی که زبان فارسی را از همهی جهات زبانی اجباری اعلام میکنند، زبانهای ملی رایج در ایران را از همهی جهات به مقولهی زبانهای اختیاری میرانند. چنانکه در اصل پانزده قانون اساسی نیز، در حالی که زبان فارسی در مقولهی زبانی اجباری است، زبانهای دیگر ملل ساکن در ایران زبانهای «مجاز» و اما غیر اجباریاند. آشکار است که نتیجهی محتوم این تبعیض قانونی بر علیه زبانهای ملی، و «مجاز» شمردن آنها در اصل ١٥ قانون اساسی از سوی قانونگذار و «اختیاری» شمردن آنها در مصوبه-ابلاغیهی احمدینژاد، نه بیان «حق» برای ملل ساکن در ایران و «تکلیف» برای حاکمیت، بلکه زمینهسازی برای تضعیف و مرگ تدریجی آنهاست.
ارائهی این دو واحد اختیاری نیز، اختیاری است. دانشجویان در گرفتن این درس مختارند و دانشگاهها در ارائهی آن.
دو واحد درسی زبان و ادبیات زبانهای ملی موضوع مصوبه-ابلاغیهی مذکور در دانشگاهها، در صورت ارائه شدن، اختیاری و انتخابیاند و دانشجویان ملزم به گرفتن آنها نیستند. اما ارائه و تدریس خود این درس اختیاری، از سوی دانشگاهها نیز اجباری نبوده و اختیاری است. این مصوبه به مخاطبان خود اجازه میدهد که چنین واحدهائی را - شاید در صورت خواست خود و یا دیگر نهادها و یا به هر دلیل دیگر- ارائه و تدریس کنند، اما آنها را هرگز ملزم و مجبور به ارائه و تدریس چنین واحدهائی نمیسازد. دانشگاهها میتوانند – باز شاید در صورت خواست خود و یا دیگر نهادها و یا به هر دلیل دیگر - از ارائه و تدریس این دو واحد امتناع کنند. به عبارت دیگر ارائه و تدریس این واحد اختیاری، خود اختیاری است. دانشجویان در گرفتن این درس مختارند و دانشگاهها در ارائهی آن.
بنابراین مصوبه مذکور، مصوبهای لازم الاجرا نیست و پشتوانهی اجرائی ندارد. زیرا امری و تکلیفی نبوده، بلکه اختیاری است. مخاطبان این مصوبه یعنی دانشگاهها هیچگونه الزامی به اجرای مفاد آن ندارند. این یکی از مهمترین محدودیتهای این مصوبه است.
از طرف دیگر موکول کردن تصویب نهائی زبانها و گویشهای مشمول مصوبه و تهیهی متون مورد نیاز به دو نهاد شدیدا تورکستیز یعنی «شورای عالی انقلاب فرهنگی» و «فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی»، آزادی عمل دانشگاهها در اجرای همین مصوبهی اختیاری را نیز – حتی در صورت تمایلشان برای ارائه و تدریس این درس- محدودتر میکند.
با توجه به تجربهی اجرا نشدن مواد ۱۵ و ۱۹ قانون اساسی ناظر به زبان و ادبیات ملل ساکن در ایران و مانعتراشیهای وزارتخانهها و نهادهای گوناگون در این راستا، در خصوص اجرای مصوبهی شورای عالی انقلاب فرهنگی نیز، از سوی برخی از روسای دانشگاههای جمهوری اسلامی، وزارتخانههای علوم، تحقیقات و فناوری، و بهداشت، درمان و آموزش پزشکی و به ویژه شورای عالی انقلاب فرهنگی تردیدهای جدی وجود دارد.
شورای عالی انقلاب فرهنگی: نهادی در ستیز با فرهنگ و تمدن تورک
طبق تبصرهی یک مصوبهی ابلاغی، «مسئولیت تهیه (برنامههای درسی)، متون و تربیت مدرسان مورد نیاز طبق برنامهای خواهد بود که به تصویب کومیتهی فرهنگ و تمدن ایران و اسلام شورای عالی انقلاب فرهنگی میرسد». بنا به گفتهی معاون ارتباطات شورای عالی فرهنگی «پس از آن که وزارت علوم، وزارت بهداشت و دانشگاه آزاد در چارچوب مصوبه، برای برنامهریزی درسی و آموزشی این دروس طراحی خود را انجام دادند، تأیید اینکه برنامهی درسی طراحی شده توسط آنها مناسب با زبان بومی و محلی است و در این عرصه میگنجد به عهدهی فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی است. پس از تأیید فرهنگستان، کومیتهی فرهنگ و تمدن اسلام و ایران شورای عالی انقلاب فرهنگی نیز باید برنامهی درسی طراحی شده را بررسی و تأیید کند»:
-شورای عالی انقلاب فرهنگی عالیترین مرجع سیاستگذاری فرهنگی جمهوری اسلامی ایران است. این شورا کاربرد منحصر زبان فارسی را برای حفظ و تحکیم یکپارچهگی سیاسی و فرهنگی کشور و حفظ هویت ملی ضروری میداند. به عبارت دیگر، شورای عالی انقلاب فرهنگی استفاده از زبان ٧٠ در صد از مردم ایران و در راس آنها زبان تورکی که زبان اکثریت نسبی مردم ایران است را، مانع حفظ و تحکیم یکپارچهگی سیاسی و فرهنگی و نابود کنندهی هویت ملی کشور تلقی میکند.
-در عمل نیز شورای عالی انقلاب فرهنگی، اساساً به وجود زبان و فرهنگهای غیر فارسی در ایران اعتقادی ندارد. در سایت این شورا و در معرفی زبانهائی که اعضا شورا بر آنها تسلط و یا آگاهی دارند، نامی از زبان تورکی برده نمیشود. مثلاً در معرفی میرحسین موسوی خامنه که یکی از معدود عضوهای تورک فعلی این شوراست و یا سید علی حسینی ملقب به خامنهای، نخستین رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی که پدر وی تورک بوده است، در حالی که هر دوی این اشخاص به زبان تورکی اقلاً در حد محاورهی مقدماتی آشنایند، تنها آشنائی آنها با زبانهای انگلیسی و عربی به عنوان زبانهای خارجی ذکر شده است.
-شورای عالی انقلاب فرهنگی فاقد هرگونه بضاعت علمی در عرصهی تورکیشناسی و زبانشناسی و ادبیات تورکی و آموزش آنها است. این شورا دارای هیچگونه نهاد، تخصص و یا تجربهای در این زمینهها نیست. نزدیک به تمام اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی، به لحاظ ملیت فارس بوده و احدی از ملل غیر فارس ساکن در ایران مسلط بر خواندن و نوشتن به یکی از زبانهای غیر فارسی رایج در ایران، به شمول تورکان در میان ایشان یافت نمیشود. بنابراین این افراد نوعاً نه تنها در سطح علمی، تخصصی و آکادمیک با تورکیشناسی، زبانشناسی و ادبیات تورکی و آموزش آنها آشنائی ندارند، بلکه هیچ کدام از آنها دارای سواد خواندن و نوشتن به هیچ زبان تورکیک نیز نمیباشد.
-شورای عالی انقلاب فرهنگی به لحاظ جهتگیریهای سیاسی ضد تورک و تمایلات شدید قومیتگرایانهی فارسی و پانایرانیستی اکثریت اعضای خود نیز، به هیچ وجه دارای صلاحیت برای تصمیمگیری در مسائل مربوط به تورکها و آموزش زبانهای تورکیک نیست.
-یکی از برجستهترین اقدامات شورای انقلاب فرهنگی در رابطه با زبانهای ملی در ایران، ممنوع نمودن کاربرد زبانهای ملی در نامگذاری شهرها، خیابانها، اماکن و موسسات عمومی است. طبق آئیننامهی نامگذاری شهرها، خیابانها، اماکن و موسسات عمومی مصوب شورای عالی انقلاب فرهنگی به تاریخ ٦-٩-٧٥، نامگذاری اماکن در ایران به زبانهای غیر فارسی ممنوع اعلام شده است: «٥- به منظور حفظ و تحکیم یکپارچهگی سیاسی و فرهنگی کشور و حفظ هویت ملی، نامها باید فقط به زبان فارسی باشند. آئیننامهی نامگذاری شامل این موارد میشود: شهرها، شهرکها، بندرها، رودها، جزیرهها، بزرگراهها، خیابانها، بازارها، کوچهها، مدارس، مهد کودکها، موسسات تحقیقاتی، مجامع علمی و فرهنگی، تالارهای عمومی، بیمارستانها، مراکز بهداشتی و درمانی، سینماها، مراکز تفریحی، باغها و بوستانها، میدانها، پایانهها، فرودگاهها، ایستگاههای راه آهن، پالایشگاهها، کارخانهها، بانکها، مراکز ورزشی، باشگاهها، فروشگاهها، شرکتها، مراکز کار و پیشه».
شورای عالی انقلاب فرهنگی: ورود غیر فارسها ممنوع!
نظام جمهوری اسلامی ایران، فارسی زبان قوم فارس را رمز همبستهگی ملی مردم این کشور میداند. در همسوئی با این پندار، تمام ساختار و سازمانیابی این دولت نیز بر اساس قومیتگرائی فارسی شکل گرفته است. این واقعیت، نه تنها در جهتگیریهای سیاسی این دولت، بلکه در ترکیب ملی مهرههای اصلی نظام نیز منعکس شده است. حاکمیت و سلطهی بوروکراتهای فارس به ویژه در اورگانها و نهادهای مسئول در شکلدهی و جهتگیریهای فرهنگی دولت جمهوری اسلامی ایران، بسیار برجسته است.
به عنوان مثال مفید خواهد بود که به منسوبیت ملی اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی، به هنگام تصویب آئیننامهی ممنوعیت نامگذاری به زبانهای غیر فارسی نگاهی داشته باشیم. هنگام تصویب آئیننامهی نژادپرستانه و ضد انسانی فوق، ریاست شورای مذکور را «اکبر هاشمی رفسنجانی» که به لحاظ سیاسی قومیتگرای فارس بوده و دارای تمایلات شدید پانایرانیستی و باستانگرایانه است بر عهده داشت[4].
٢٠ عضو دیگر شورای عالی انقلاب فرهنگی که آییننامهی نژادپرستانهی فوق را امضاء نمودهاند نیز همه دارای ملیت فارس و با تمایلات قومیتگرایانهی افراطی فارسی بودهاند. وضعیت امروز نیز به همان منوال است. در حال حاضر اکثریت مطلق ٢١ تن عضو حقیقی و ١٥ عضو حقوقی شورای عالی انقلاب فرهنگی دارای ملیت فارس[5] و مانند نمونهی غلامعلی حداد عادل با تمایلات شدید قومیتگرایانهی فارسی و اغلب پانایرانیستی میباشند (از ٣٧ تن عضو حقیقی و حقوقی این شورا تنها چند تن مانند میرحسین موسوی دارای ملیت تورکاند).
فرهنگستان زبان و ادب فارسی: لانهی توطئه بر علیه زبان و فرهنگ تورکی
بر اساس تبصرهی ٢ این مصوبه-ابلاغیه، مسئولیت «تشخیص زبانها و گویشهای مشمول این ماده واحده، برعهدهی فرهنگستان زبان و ادب فارسی خواهد بود». به گفتهی معاون ارتباطات شورای عالی انقلاب فرهنگی نیز «پس از آن که وزارت علوم، وزارت بهداشت و دانشگاه آزاد در چارچوب مصوبه، برای برنامهریزی درسی و آموزشی این دروس طراحی خود را انجام دادند، تأیید اینکه برنامهی درسی طراحی شده توسط آنها مناسب با زبان بومی و محلی است و در این عرصه میگنجد به عهدهی فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی است».
-فرهنگستان زبان و ادب فارسی فاقد هرگونه بضاعت علمی در عرصهی تورکیشناسی و زبانشناسی و لهجهشناسی تورکی است. این فرهنگستان دارای هیچگونه نهاد، تخصص و یا تجربهای در این زمینهها نیست.
-اکثریت مطلق اعضای فرهنگستان زبان و ادب فارسی، به لحاظ ملیت فارس بوده و احدی از ملل غیر فارس ساکن در ایران به شمول تورکان مسلط بر خواندن و نوشتن به زبانهای غیر فارسی رایج در ایران در میان ایشان یافت نمیشود. [6]بنابراین این افراد نوعاً نه تنها با تورکیشناسی، زبانشناسی و لهجهشناسی تورکی آشنائی ندارند، بلکه هیچکدام از آنها دارای سواد خواندن و نوشتن به هیچ زبان تورکیک نیز نمیباشد. (در جائی که مسئول آموزش واحد زبان تورکی، فرهنگستان فارسی است، فارس بودن اعضای آن مشکل بزرگی میباشد. این مانند آن است که مسئول آموزش واحدهای زبان فارسی، فرهنگستان تورک و با اعضائی تورک باشد که هیچ کدام فارسی بلد نیستند و صلاحیتی در آن ندارند).
-این فرهنگستان به لحاظ جهتگیریهای سیاسی ضد تورکی و تمایلات شدید قومیتگرایانهی فارسی و پانایرانیستی اکثریت اعضای خود نیز، به هیچ وجه دارای صلاحیت برای تصمیمگیری در مسائل مربوط به زبانهای تورکیک نیست.
-برای درک مناسبت خصمانهی فرهنگستان زبان و ادب فارسی نسبت به زبان و فرهنگ ملت تورک کافی است که ذکر شود فرهنگستان زبان و ادب فارسی در سایهی تلاشهای غلامعلی حداد عادل بنیادگرای پانایرانیست، نخستین و تنها شعبهی خود در ایران را نه در شهری فارسنشین و فارسستانی، بلکه در تبریز تورک مرکز آزربایجان دائر کرده است. این اقدام به خوبی افشاگر ماهیت و اهداف ضد تورکی فرهنگستان زبان و ادب فارسی است.
-از وظائف و عملکردهای اصلی فرهنگستان زبان فارسی از روز تاسیس آن در دورهی رضاخان تا به اکنون، فعالیت و دسیسهچینی بر ضد زبان و هویت تورکی و ریشهکن نمودن زبان و فرهنگ تورکی در ایران بوده است. دو نمونهی قابل ذکر از کارهای برجستهی فرهنگستان زبان و ادب فارسی در رابطه با زبان و فرهنگ و تورکی، پاکسازی زبان فارسی از کلمات تورکی موجود در این زبان و تغییر سیستماتیک نامهای تاریخی-جوغرافی ایران و مناطق ملی تورکنشین از تورکی به فارسی بوده است.
-رئیس فرهنگستان زبان فارسی، همواره از ناسیونالیستهای افراطی فارس دارای تمایلات پانایرانیستی انتخاب میشود. این سنت در دورهی جمهوری اسلامی ایران نیز ادامه یافته است. چنانچه رئیس کنونی این فرهنگستان، بزرگ تئوریسین بنیادگرایان پانایرانیست[7]، غلامعلی حداد عادل پدر عروس سید علی حسینی خامنهای میباشد[8]. در دشمنی و کینهتوزی با زبان و فرهنگ و هویت تورکی و ملت تورک ساکن در ایران، بیشک حداد عادل در میان همهی مقامات جمهوری اسلامی ایران در صف مقدم قرار دارد. وی همان کسی است که در اثر مخالفتهای فعالانه و جوسازیهای موثر او، طرح آماده شده از طرف وزارت آموزش و پروش به دستور رییس جمهور وقت خاتمی برای اجرای اصل ۱۵ قانون اساسی که برای تصویب به شورای انقلاب فرهنگی فرستاده شده بود، رد شده است.
بد اجرا کردن، بسیار بدتر از اجرا نکردن است
بنا به گفتهی بابک نگاهداری معاون ارتباطات شورای عالی انقلاب فرهنگی، «وزارت علوم، وزارت بهداشت و دانشگاه آزاد باید در چارچوب مصوبه، طراحی خود را برای برنامهریزی درسی و آموزشی این دروس انجام دهند. تأیید این که برنامهی درسی طراحی شده مناسب با زبان بومی و محلی است و در این عرصه میگنجد به عهدهی فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی است. پس از تأیید فرهنگستان، کومیتهی فرهنگ و تمدن اسلام و ایران شورای عالی انقلاب فرهنگی نیز باید برنامهی درسی طراحی شده را بررسی و تأیید کند».
با توجه به آنچه گفته شد، محول نمودن امر تشخیص زبانهای تورکیک در ایران (زبان تورکی و گویشها و لهجههای آن مانند لهجههای خراسانی، قشقائی و سونقوری زبان تورکی؛ و زبانهای تورکمنی، خلجی، قازاقی، اویغوری و اوزبیکی) به «فرهنگستان زبان و ادب فارسی»، تدبیری کاملاً نادرست است. سپردن تهیهی برنامه، متون و مدرسان واحد درسی زبانهای ملی به «شورای عالی انقلاب فرهنگی»، اشتباهی فاحشتر بوده و به معنی دفن کردن این مصوبه-ابلاغیه است:
-ارائهی اختیاری دو واحد اختیاری زبان و ادبیات تورکی در برخی از دانشگاههای ایران - در صورت عملی شدن - به همه حال میتواند گامی مثبت به شمار آید. به شرط آن که حق این زبان بین المللی که زبان عمومی و اکثریت نسبی مردم ایران نیز میباشد ادا گردد. اما با توجه به ماهیت دو نهادی که متولی اجرائی نمودن این مصوبه-ابلاغیهاند یعنی «شورای عالی انقلاب فرهنگی» و «فرهنگستان زبان و ادب فارسی»، در این زمینه نگرانیها و اعتراضات جدی وجود دارد.
-نگرانی عمده، از بد اجرا کردن مصوبه-ابلاغیهی مذکور توسط این دو نهاد که دارای گذشتهای آکنده از تورکستیزی میباشند است. این همان نگرانی است که در نمونهی صدا و سیماهای استانی نیز به حقیقت پیوسته است. صدا و سیماهای استانی به جای حفظ و حراست از زبان و فرهنگهای ملل غیر فارس، در عمل با اتخاذ سیاستهای گوناگون کمر همت به نابودی و ریشهکن کردن آنها بستهاند. در مورد زبان و هویت تورکی این نیت شوم در درجهی اول با تخریب این زبان و کاربرد زبانی موسوم به «فاذری» به جای زبان تورکی ادبی و معیار عملی میشود.
-در مورد مصوبه-ابلاغیهی مذکور نیز این احتمال وجود دارد که دو نهاد نامبرده، با آموزش بد و ناشایست زبانهای ملی از یک سو علاقهمندان به یادگیری آنها را از این کردهی خود پشیمان سازند و از سوی دیگر به تضعیف و وارونهنمائی در بارهی زبانهای مذکور بپردازند و در نتیجه فرایند قتل زبانهای ملی غیر فارسی را تکمیل کنند.
-بسیار محتمل است که فرهنگستان زبان و ادب فارسی، به هنگام تعیین زبانها و گویشهای تورکیک رایج در ایران (زبان تورکی، و زبانهای تورکمنی، خلجی، قازاقی، اویغوری و اوزبیکی) مخصوصا به منظور شقه شقه کردن خلق تورک و رودر رو قرار دادن زیرگروههای گویشی و لهجهای خلق تورک و مآلاً نابود ساختن زبان تورکی، دست به دسیسه زده و هر کدام از گویشهای تورکی مانند لهجههای خراسانی، قشقائی و سونقوری زبان تورکی و حتی تک تک لهجههای گوناگون زبان تورکی مانند تبریزی، اردبیلی، همدانی، اراکی، .فریدنی، افشاری، اینانلو، ..... را به جای زبانهای جداگانهی تورکی تثبیت و عرضه نماید.
-از همین رو ضروری است که فرهنگیان و ادبا و محققین و نهادهای فرهنگی و ادبی تورک، با دقت تمام روند اجرائی کردن مصوبه-ابلاغیهی مذکور را تعقیب نمایند و در صورت مشاهدهی هر گونه خطا و انحراف، آنها را سریعاً و در گستردهترین شکل افشاء نموده و خواستار تصحیح این خطاها و انحرافات شوند.
-به عنوان مثال میباید دقت کرد نام واحد و کتاب درسی مربوطه «زبان و ادبیات تورکی» باشد و نه نامهائی چون «زبان و ادبیات آذری» و یا «تورکی آذری»، «تورکی آذربایجانی»، .... همچنین میباید محتوای کتاب، گویش معیار و ادبی بکار رفته در آن و کیفیت اوستادان نیز در مرکز دقت باشند و در زمینهی تقسیمبندی زبانهای تورکیک در ایران (تورکی، تورکمنی، خلجی، قازاقی، اوزبیکی، اویغوری) و گویشها و لهجههای تورکی (خراسانی، سونقوری، قشقائی، ....) نیز میبایست به هر گونه وارونهنمائی حساس بود.
ضرورت تاسیس فرهنگستان زبان و ادب تورکی
شورای عالی انقلاب فرهنگی و فرهنگستان زبان و ادب فارسی، دو نهاد مرجع دولتی مربوط به زبان و فرهنگ خلق فارس میباشند. این دو نهاد دولتی، همان گونه که فوقاً به اختصار ذکر شد، ناآشنا و بیگانه با مسائل زبان و فرهنگهای غیر فارسی و در راس آنها زبان و فرهنگ تورکی بوده و حتی دارای ماهیت تورکستیز و عملکرد و سابقهای به شدت ضد تورکیاند. تمام اجرائات این دو نهاد در گذشته بر علیه زبان و فرهنگ ملل مسلمان غیر فارس ساکن در ایران بوده است.
با این وصف، محول نمودن امر تدریس زبانهای ملی غیر فارسی در ایران به این دو نهاد، به معنی فاتحهی زبانهای ملی را خواندن است. تا زمانی که نهادهای دولتی مستقل معادل این دو نهاد دولتی فارسی برای زبان و فرهنگهای ملل غیر فارس تاسیس نشده و رسماً با اختیارات کامل و برابر با اختیارات دو نهاد دولتی مذکور، متولی امور مربوط به زبان و فرهنگ و تاریخ و هویت ملتهای خویش نشدهاند در به همین پاشنه خواهد چرخید.
دولت به جای تدبیرهای اشتباهی مانند محول کردن امر تدریس زبانهای ملی در دانشگاهها به دو نهاد شدیداً قومیتگرای فارسی که از دور و نزدیک ربطی به ملل ایرانی غیر فارس به ویژه تورکان ندارند، میبایست عاجلاً به ایجاد «فرهنگستان زبان و ادب تورکی» در ایران اقدام نماید و سپس مسئولیت همهی امور مربوط به زبان، فرهنگ و .... تورکی از جمله مسالهی تدریس این زبان در مدارس و دانشگاهها و تهیه برنامه، متون و اوستادان تورکی را به وی محول کند. لازم به یادآوری است که تاسیس فرهنگستان زبان و ادب تورکی که در میان وعدههای نامزدهای ریاست جمهوری دورهی دهم نیز (موسوی، کروبی) بود، یکی از اساسیترین خواستهای ملت تورک ساکن در ایران است.
طبیعی است که اعضای فرهنگستان زبان و ادب تورکی میباید علاوه بر تخصص در ساحهی مربوطهی خود، همه مسلط بر زبان و ادبیات تورکی بوده و افزون بر آن میباید مطلقاً دارای تالیفات و مقالات و آثاری به زبان تورکی ادبی و معیار باشند. این فرهنگستان همچنین، مانند معادل خود فرهنگستان زبان و ادب فارسی که دارای اعضای غیر ایرانی از افغانستان و تاجیکستان میباشد، باید دارای اعضای غیر ایرانی تورک از کشورهای جمهوری آزربایجان، تورکیه، عراق (و گورجستان و داغستان و قبرس و سوریه و یونان و بولغارستان) باشد.
یاری جستن از جمهوری آزربایجان و تورکیه برای تهیه اوستاد و متون درسی
گفته شده است که شورای عالی انقلاب فرهنگی سازو کارهائی برای تعلیم زبانهای ملی اندیشیده است. این سازو کارها قاعدتاً مسالهی کادر و افراد متخصص واجد شرایط برای تدریس زبانهای ملی را نیز در بر میگیرد. در اینجا به برخی از راههای تامین کادر اوستادان زبانهای ملی در کوتاهمدت و بلندمدت اشاره میشود:
-تا تاسیس دانشگاههای
تماماً تورکزبان در درازمدت، برای تهیهی کادر معلمان و اوستادان آموزش به زبان
تورکی در هر مقطعی، در میانمدت میباید در دانشگاههای موجود دپارتمانهای زبان
و ادبیات تورکی و تورکیشناسی دائر شود.
-در کوتاهمدت، میباید در همهی دانشگاههای مناطق ملی تورکنشین به ویژه در شهرهای شمال غرب کشور (تورکایلی)، کومیتههائی مختلط از مدیریت دانشگاه و دانشجویان برای بررسی و تهیهی شرایط لازم اعم از کتب و اوستادان و ... تشکیل گردد.
- دانشجویان تورک میبایست هم در فشار آوردن به مدیریت دانشگاه برای اعلام آمادهگی و ایجاد شرایط و زیرساختهای لازم برای ارائهی واحدهای فوق و هم در تقاضا و ثبت نام برای درس مذکور فوق العاده فعال باشند. تمام دانشجویان تورک بلا استثنا میباید این دو واحد زبان و ادبیات تورکی را در دورهی دانشجوئی خود گذرانده باشند.
برای تامین کادر آموزشی:
١-در میان ملل غیر فارس، کسان بسیاری هستند که پیگیر زبان و ادبیات ملی خود میباشند و دارای تالیفات و آثار مطرحی بدین زبانهایند. اینگونه افراد با تعلیمهای کوتاهمدت آکادمیک در داخل و خارج کشور و کلاسهای رسمی میتوانند اوستادانی ایدهآل برای زبانهای ملی خود باشند.
٢-در بسیاری از دانشگاههای ایران، اوستادانی در هئیتهای علمی یافت میشوند که دارای دوکتورای زبان تورکی از کشورهای خارجی میباشند و یا در جمهوریهای آزربایجان و تورکیه تحصیلات عالی داشته و یا زبان تورکی را در آنجا آموزش دیدهاند، اما در رشتههای دیگری مانند زبان فارسی تدریس میکنند. بسیاری از اینها در رابطه با زبان تورکی سابقهی فعالیت دارند و دارای تالیفات و مقالات بدین زباناند.
٣-همزمان با استفاده از اوستادان بومی، میبایست به دعوت کردن اوستادان مدعوی زبان و ادبیات تورکی و نیز کتب لازمه از دو کشور همسایهی جمهوری آزربایجان و تورکیه نیز اقدام نمود. این همان کاری است که جمهوری اسلامی ایران در بارهی زبان فارسی با کشورهای افغانستان و تاجیکستان انجام میدهد، هم به آن کشورها اوستاد و کتب فارسی ارسال میکند و هم از آن کشورها اوستاد و متون فارسی ادخال مینماید.
برای آنان که معنی صیانت از یک زبان را نمیدانند
در مصوبه-ابلاغیهی مذکور گفته میشود که از جمله هدفهای تصویب این مادهی واحده در بارهی مختار نمودن برخی از دانشگاهها به ارائهی دو واحد اختیاری زبانهای ملی، «صیانت از عناصر و اجزای فرهنگ و تمدن ایران اسلامی و تقویت بنیانهای این فرهنگ و تمدن است».
-این ادعا عوامفریبانه است، زیرا تصویب کنندهگان این مصوبه خود بهتر از هر کس میدانند که تا آنجا که مساله به زبانها بر میگردد، صیانت از فرهنگ و تمدن و تقویت بنیادهای آن نیازمند «تعلیم و تعلم اجباری و همهگانی متکلمین آن زبانها بدان زبان» و «رسمی نمودن زبان مذکور» است.
- دو تدبیر فوق میبایست به موازات «حمایت گستردهی دولتی از زبانها و فرهنگهای زبانی مذکور» - همانگونه که دولت جمهوری اسلامی در مورد زبان و فرهنگ فارسی در حال انجام دادن آن است - اتخاذ شود.
-اساساً صحبت کردن کسانی که هنوز از نام بردن ملت «تورک» و زبان «تورکی» با نام واقعی و تاریخی خود ابا دارند و به جای آن در مصوبه - ابلاغیهشان نام جعلی «آذری» را به کار میبرند، از حقوق فرهنگی ملت مذکور و صیانت از زبان وی تا چه حد میتواند محل اعتنا باشد؟
در این جا بیمناسبت نخواهد بود به برخی از اقدامات و تدبیرات دولت جمهوری اسلامی برای صیانت از زبان فارسی اشارهای گذرا شود:
١- در ایران زبان فارسی از موقعیت رسمی و دولتی بودن انحصاری برخوردار
است. در این کشور تنها زبان و خط رسمی، زبان و خط فارسی است.
٢-در ایران زبان فارسی از مزیت کاربرد انحصاری در سیستم اداری، آموزشی،
رسانهای، اقتصادی، نظامی، حقوقی، علمی و هنری و ...... بر خوردار است. همهی
اسناد در محاکم قضائی و ادارات دولتی صرفاً به این زبان تنظیم میگردند.
٣-در ایران سیستم آموزشی کشور در همهی مقاطع منحصراً به زبان فارسی است.
٤- در ایران همهی رسانههای سراسری (رادیو تلویزیون، روزنامهجات و
مجلات) منحصراً به زبان فارسی منتشر میشوند.
٥- در ایران همهی مراکز آکادمیک، تحقیقاتی، دانشگاهها و فرهنگستانها
فارسیزبان بوده و در خدمت زبان و فرهنگ فارسیاند.
٦- صد در صد بودجهی فرهنگی و اجتماعی ایران از طرف دولت جمهوری اسلامی
صرف حفظ، گسترش و ارتقاء موقعیت زبان و فرهنگ فارسی در داخل و خارج کشور میگردد.
٧- از طرف جمهوری اسلامی ایران هر ساله دهها میلیون دلار هزینهی چاپ و
اهداء کتابهای فارسی به افغانستان و تاجیکستان و ... میشود.
٨- مقامات جمهوری اسلامی شامل سید علی حسینی خامنهای ایران را کشوری فارسزبان
مینامند.
٩- در ایران سیاست گسترش و جایگزین ساختن زبان فارسی بلاانقطاع و با صرف
بودجهی کلانی از ثروت ملی اجرا میشود.
١٠- زبان و ادبیات فارسی در سراسر ایران به شمول مناطق ملی غیر فارسنشین،
به صورت همهگانی و اجباری به کودکان و نوجوانان آموزش داده میشود.
١١- در ایران نامگذاری کودکان و اماکن صرفاً به زبان فارسی مجاز است.
مانعتراشی نهادهای جمهوری اسلامی در تدریس زبانهای ملی
نهادهای گوناگون جمهوری اسلامی از هم اکنون به تعلل و مانعتراشی در راه اجرائی کردن این مصوبه-ابلاغیه آغاز نمودهاند:
-علی رغم اعلام آمادهگی بسیاری از دانشگاههای آزربایجان و دیگر استانهای تورکایلی و کوردستان برای اجرا کردن مصوبهی مذکور در مهر ماه امسال، مدیرکل دفتر گسترش آموزش عالی ادعا نموده است که مصوبه به امسال نمیرسد. وی خبر از اجرای این طرح در آینده میدهد: «رجبعلی برزویی مدیر کل دفتر گسترش آموزش عالی در زمینهی اجرایی شدن مصوبهی شورای عالی انقلاب فرهنگی و اقداماتی که وزارت علوم تا کنون در این خصوص انجام داده است گفت: تاکنون طرحی برای مصوبهی شورای عالی انقلاب فرهنگی مبنی برای تدریس زبانهای محلی در دانشگاهها برنامهریزی نشده و بعید است این مصوبه در سال تحصیلی آینده اجرایی شود. وی افزود: بررسی برنامهریزی درسی برای اجرای مصوبهی شورای عالی انقلاب فرهنگی مبنی بر ارائهی درس اختیاری دو واحدی زبانها و گویشهای محلی در دانشگاهها در دفتر گسترش آموزش عالی انجام میشود».
-به گزارش خبر ایران صدا، به گفتهی معاون ارتباطات شورای عالی انقلاب فرهنگی آموزش دو واحد زبان محلی در دانشگاهها به سال بعد موکول شده است، زیرا که فعلاً ساز و کارهای مناسب وجود ندارند و نباید در این امر عجله نمود: «اجرای مصوبهی تدریس زبانها و گویشهای محلی در دانشگاهها، هنوز به بسیاری از دانشگاهها ابلاغ نشده است. به گفتهی معاون ارتباط شورای عالی انقلاب فرهنگی، این مصوبه به دلیل نبود ساز و کارهای مناسب در سال تحصیلی ٨٨-٨٩ قابل اجرا نیست و نباید در این امر تعجیل شود».
-در زیر مصاحبهای با محمدرضا مخبر دزفولی دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی آورده شده است. با دقت کافی در اظهارات وی آشکار میشود که شورای عالی انقلاب فرهنگی، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، وزارت علوم و فناوری و دیگر نهادهای جمهوری اسلامی مصمماند که این مصوبه-ابلاغیه را نیز به سرنوشت اصل ١٥ قانون اساسی دچار کنند. توضیحات داخل [ ] از من است:
محمدرضا مخبر دزفولی صبح چهارشنبه در حاشیهی نشست مطبوعاتی همایش تاریخ فرهنگ و تمدن اسلام و ایران در شورای عالی انقلاب فرهنگی در پاسخ به جزئیات طرح ارائهی درس اختیاری زبانهای محلی در دانشگاههای کشور گفت: «به هر حال این موضوع بخشی از قانون اساسی است و به ویژه این که مقام معظم رهبری در سفر به کوردستان به این موضوع پرداختند. لذا بلافاصله پیگیریهایی را انجام دادیم. اما کار کارشناسی از مدتها قبل انجام شده بود و باید ساز و کار عملی شدن آن را طراحی میکردیم». [این گفته با ادعای معاون ارتباط شورای عالی انقلاب فرهنگی که میگوید در حال حاضر ساز و کارهای مناسب وجود ندارند در تناقض است].
وی اظهار کرد: «ذیل این اصل تدبیری اندیشیده شده که بر اساس آن با امکاناتی که در دانشگاهها و مراکز علمی فراهم میشود، بتوان در مناطق و بخشهایی از کشور که زبانهای ایرانی مانند کوردی و بلوچی وجود دارد واحد درسی زبانهای محلی تدریس کرد» [از این گفته چنین بر میآید که در مصوبهی اولیهی شورای عالی انقلاب فرهنگی، صرفاً تدریس زبانهای ایرانیک کوردی و بلوچی و... در نظر گرفته شده بود و تدریس زبانهای انیرانی تورکی و عربی و .... مد نظر نبوده است. احتمالاً احمدینژاد در آخرین لحظات و به هنگام ابلاغ این مصوبه، دو زبان «آذری» و تورکمنی را - برای رو کمکنی از رقبای انتخاباتی خود - به مصوبه افزوده است].
دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی افزود: «تشخیص، طراحی و برنامهریزی این زبانها به عهدهی فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی و با محوریت دانشگاههایی که در مناطق قرار دارند، است». [صحبت از «مناطق» اشاره بر آن دارد که میلیونها تن از تورکان ساکن در تهران و دانشگاههای پایتخت، مشمول این طرح نخواهند شد].
وی با بیان اینکه برای اجرایی کردن این طرح تربیت اوستاد و متون ادبیات مورد نظر باید مورد توجه باشد، گفت: «وزارت علوم نیز باید برنامهریزیهای لازم را انجام دهد». [از این گفته چنین بر میآید که تا اوستادان لازمه تربیت نشدهاند، اجرائی کردن این طرح غیر ممکن است].
مخبر دزفولی در پاسخ به زمان اجرای این طرح توسط وزارت علوم نیز گفت: «به دلیل اینکه این طرح باید با هماهنگی فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی انجام شود نمیتوان زمان دقیقی برای اجرایی شدن آن در نظر گرفت». [از این گفته چنین بر میآید که خود دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی نیز به همکاری فرهنگستان زبان و ادب فارسی در آینده نزدیک اومیدوار نیست].
وی افزود: «این طرح به صورت اختیاری و در حد دو واحد باید با برنامهریزی در اختیار دانشگاههایی قرار گیرد که توان اجرای آن را داشته باشند» [از این گفته چنین بر میآید که بسیاری از دانشگاهها صرفاً با این عذر که توان اجرای این طرح را ندارند، از ارائه و تدریس این دو واحد سرخواهند پیچید].
گئرچهیه هو!!!
[1] -بسیاری
از راهکارهائی که در مراحل مختلف یک مبارزهی رهائیبخش ملی به ویژه در خاورمیانه
به طور آگاهانه مطرح میشوند نه برای عملی شدن آنهاست. چرا که دولتها معمولاً به
هیچ رفورم دموکراتیکی در هیچ عرصهای تن در نمیدهند. بلکه به منظورهای دیگری است.
از جمله برای نشان دادن حسن نیت خود و تبلیغات و نیز اتمام حجت به طرف مقابل، برای
بالا بردن مرحلهای سطح توقعات سیاسی، برای افزایش گام به گام آگاهی در بارهی
حقوق ملی در افراد منسوب به آن گروه ملی، برای مجبور کردن و تحریک گروههای سیاسی
ملت حاکم و یا دولت برای موضعگیری در بارهی موارد مطرح شده و در نتیجه آکتوال
کردن هر چه بیشتر مسالهی ملی و برای افشاگری در بارهی ماهیت ضد تورکی سیاستهای
دولتی ایران و .... که حتی معصومترین خواستها و حداقلها را هم قبول نمیکند....
[2] -اعلامیهی
جهانی حقوق زبانی. ماده ٢٠:
١- هرکس حق دارد زبانی را که به طور تاریخی در یک سرزمین به آن تکلم میشود
- هم به شکل شفاهی و هم به شکل نوشتاری - در محاکم و دادگاههای قضائی واقع در آن
سرزمین به کار برد. محاکم قضائی باید در امورات داخلی خود، زبان خاص سرزمین (زبان
نیاخاکی) را به کار برند و اگر بنا به سیستم حقوقی فعلاً موجود در کشور، ضرورتی به
ادامهی جریان محاکمات در محلی دیگر موجود باشد، میباید به کاربرد زبان اصلی در
محل جدید هم چنان ادامه داده شود.
٢- هر کس حق دارد که در تمام موارد، به زبانی که آن را درک میکند و قادر
به تکلم به آن است محاکمه شود، همچنین حق دارد که از خدمت مترجمی مجانی بهرهمند
گردد.
[3]-رسمی بودن زبان فارسی، در حالی که در ایران فارسی زبان مادری
اقلیتی تقریباً مساوی با تعداد تورکزبانان است، و باز در حالی که در ایران زبان تورکی
نیز به مدت هزار سال، به عنوان زبان رسمی دوفاکتوی دولتی بکار رفته است، عین تحقیر
کردن زبان تورکی است. در شرایط فرهنگی و سیاسی حاضر و توسعهنیافتهگی ایران
خاورمیانهای و عدم وجود سنن تولرانس و دیگرپذیری نهادینه شده و فقدان نهادهای دموکراتیک
دولتی و غیر دولتی پایدار و نیرومند، ... رسمی نمودن انحصاری زبان فارسی به معنی
ممنوع کردن زبانهای غیر فارسی رایج در ایران میباشد. نتایج مخرب این ممنوعیت در
ایران امروز به ویژه در عرصهی اداری و حقوقی و آموزشی و علمی و ... و آن بر زبانها
و فرهنگهای غیر فارسی بسیار واضح است. اصل ١٥ قانون اساسی فرض را بر ضرورت تبعیض بین زبانهای فارسی و
تورکی و برتریت زبان فارسی بر زبان تورکی از جمله به عنوان زبان رسمی گذاشته است.
این است آنچه که ما با آن مخالفیم و آنچه با ضروریات جهان معاصر و شرایط منطقهی
ما نمیخواند. رسمیت انحصاری زبان فارسی در ایران به معنی انهدام زبان تورکی است و
اندیشهای است که ریشه در استعمار داخلی و نژادپرستی فارسی دارد. بدون هیچ سفسطه و
عذر و بهانهای زبان تورکی رایج در ایران باید دارای همان حق و حقوقی باشد که زبان
فارسی رایج در ایران دارای آن است.
[4] «ما
باید خیلی اهمیت بدهیم به فارسی. فارسی بسیار زبان نیرومند است. فارسی ریشهدارتر
از عربی است. فارسی زبان تمدن دنیا بوده است. فارسی مقدمهی زبان عربی است. .....
ما به خصوص الان زبان فارسی باید برایمان اهمیت داشته باشد» (رفسنجانی، رئیس مجمع
تشخیص مصلحت نظام)
[5] -اعضای
حقیقی شورای عالی انقلاب فرهنگی در حال حاضر عبارتند از:١. علی لاریجانی، ٢.
محمدرضا مخبر دزفولی، ٣. محمدعلی کینژاد، ٤. محسن قمی، ٥. احمد جنتی، ٦. غلامعلی
حداد عادل، ٧. علیاکبر رشاد، ٨. احمد احمدی، ٩. علیرضا صدر حسینی، ١٠. حسن
ابراهیم حبیبی، ١١. علیاکبر ولایتی، ١٢. ایرج فاضل، ١٣. علی شریعتمداری، ١٤. رضا
داوری اردکانی، ١٥. حسن رحیمپور ازغدی، ١٦. مهدی گلشنی، ١٧. میر حسین موسوی خامنهای،
١٨. محمدرضا عارف، ١٩. صادق واعظزاده، ٢٠. منصور کبگانیان، ٢١. حسین کچوئیان، ٢٢.
محمود محمدی عراقی
اعضای
حقوقی شورای عالی انقلاب فرهنگی در حال حاضر عبارتند از: ١.محمود احمدینژاد ، ٢.
سید محمود هاشمی شاهرودی، ٣. سید عزت الله ضرغامی، ٤. سید مهدی خاموشی، ٥. منیره
نوبخت، ٦. سید شهاب الدین صدر، ٧. عبدالله جعفر علی جاسبی، ٨. علی عباس پور
تهرانی، ٩. محمدحسین صفارهرندی، ١٠. محمد مهدی زاهدی، ١١. کامران باقریلنکرانی،
١٢. علیرضا علی احمدی، ١٣. محمد محمدیان، ١٤. حمید رضا طیبی، ١٥. سید امیر منصور
برقعی
[6] -اعضای
پیوستهی فرهنگستان زبان و ادب فارسی در حال حاضر عبارتند از: عبدالمحمد آیتی، دوکتور
حسن انوری، دوکتور نصراللّه پورجوادی، دوکتور یداللّه ثمره، دوکتور حسن حبیبی، دوکتور
غلامعلی حداد عادل، اوستاد بهاءالدین خرمشاهی، دوکتور محمد خوانساری، دوکتور علی
رواقی، دوکتور بهمن سرکاراتی، اوستاد اسماعیل سعادت، اوستاد احمد سمیعی (گیلانی)،
دوکتور علیاشرف صادقی، اوستاد کامران فانی، دوکتور بدرالزمان قریب، دوکتور فتحاللّه
مجتبائی، دوکتور مهدی محقق، اوستاد هوشنگ مرادی کرمانی، دوکتور حسین معصومی همدانی،
دوکتور محمدعلی موحد، اوستاد ابوالحسن نجفی و دوکتور سلیم نیساری.
اعضای
غیر ایرانی فرهنگستان زبان و ادب فارسی در حال حاضر عبارتند از: دوکتور محمدجان
شکوری (از تاجیکستان)، فضلاللّه قدسی، دوکتور غلام سرور همایون، دوکتور
محمدحسین یمین (از افغانستان)
[7] -
در ایران اندیشهی پانایرانیسم، دارای دو نوع سکولار و بنیادگراست:
١-پانایرانیسم سکولار که ما نمونهی آن را در دورهی پهلوی و امروز در
میان اپوزیسیون فارس مشاهده میکنیم. اسلام در این گونه، اهمیت چندانی ندارد و یا
به عنوان عامل-فرهنگی ضد ایرانی پذیرفته میشود. هر چند این دسته هم به اهمیت تورکستیزانهی شیعیگری امامی واقفاند.
٢-پانایرانیسم بنیادگرا که ما آن را در جریاناتی مانند موتلفه، هاشمی
رفسنجانی و به ویژه خط حداد عادل مشاهده میکنیم. اسلام در این گونه به ویژه شیعهی
امامی فارسی رکنی اساسی است. این ایدئولوژی، در شکل سنتز ایران- اسلام و یا به طور
دقیقتر سنتز فارس-شیعهی امامی، ایدئولوژی رسمی دولت ایران است.
[8] -«نخستین و تنها شعبهی فرهنگستان زبان فارسی به زودی در تبریز
مرکز آزربایجان گشایش خواهد یافت .... زبان فارسی مایهی وحدت و انسجام و نشانگر
هویت ملی ایران است، ...زبان فارسی آیینه و حامل فرهنگ ماست. .... اکنون هم اصل ۱۵ اجرا میشود و منظور
از آن آموزش به زبان مادری در مدارس نیست. منظور این است که اقوام آزادند در خانههای
خود به زبان خودشان حرف بزنند». (حداد عادل)
No comments:
Post a Comment